برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نقش تشکر در خانواده
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عباسي ولدي
تاريخ پخش: 09-07-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
من بي تو دمي قرار نتوانم کرد *** احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مويي *** يک شکر تو از هزار نتوانم کرد
سلام ميکنم به تک تک دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و نازنينمان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عباسي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد
حاج آقاي عباسي: بنده هم عرض سلام و ادب دارم خدمت همه بينندگان عزيز، اميدوارم هرجا هستيد در صحت و سلامت باشيد. ابتداي برنامه يک صحبتي با خدا داشته باشيم که خدايا يادمان نرود سال گذشته در اين ايام بعضي از ما کولههايمان را آماده ميکرديم و بعضي در مسير نجف کربلا بوديم و بعضي درگير ويزا بوديم. امسال خيلي داغدار هستيم و به داغداري آن کساني که امسال تصميم داشتند براي بار اول بروند، به داغداري آن کساني که يکبار رفتند و به دلشان نشست و امسال تصميم گرفتند جديتر از سال گذشته بروند، شر اين ويروس منحوس را از سر ما کم کن براي اينکه انشاءالله همه مشکلاتي که به وسيله اين ويروس پيش آمده از جمله محروميت زيارت اربعين برطرف شود.
شريعتي:
گرچه دوريم به ياد تو قدح ميگيريم *** بُعد منزل نبود در سفر روحاني
دلخوش به روايت امام صادق هستيم، که رو به کربلا سه بار بگوييم: صلي الله عليک يا أباعبدالله! بحث هفته گذشته ما در مورد شکر و تشکر به عنوان يکي از مراحل سير و سلوک خيلي مورد استقبال قرار گرفت و من اين ابتدا از شما تشکر ميکنم. با توجه به اينکه موضوع ما شکر است، بحث شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عباسي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد، پيامها را ميخواندم بحث مورد توجه قرار گرفته بود، وقتي از منظر آيات نوراني قرآن و روايات آسماني اهلبيت به مباحث خانواده نگاه ميکنيم حس و حال ما براي انجام و عمل کردن به اين مباحث خيلي متفاوت ميشود و اينها کلام فطرت است و نورانيت آن برخاسته از يک نورانيت الهي است که وقتي شنيده و گفته ميشود در دم اثرگذار است. اگر آن موانعي که سر راه تأثيرگذارياش است، برداشته ميشود. من خيلي سريع يک چکيده از بحث هفته گذشته بگويم. گفتيم: وقتي ابليس از درگاه الهي رانده شد خط و نشان کشيد، خط و نشان کشيد گفت: از همه طرف حمله ميکنم و نتيجه حمله من خدا اين خواهد بود. «وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ» (اعراف/17) کاري ميکنم که بيشتر بندههايت شکر کنند. خدا هم ظاهراً تأييد کرد و دو سه بار در قرآن عين اين عبارت تکرار شد، «إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُون» (بقره/243) خدا محبت و فضل و لطفش در حق بندهها هست ولي بيشتر مردم شکر نميکنند.
امام سجاد(ع) در دعاي اول صحيفه سجاديه که دعاي بسيار قشنگي است در قسمتي از اين دعا خدا را حمد ميکند بخاطر اينکه معرفت حمد را به ما داد و در اينجا فرمود: خدايا اگر تو اين کار را نميکردي و اين معرفت را به بندههايت نميدادي، اينها در نعمتهايت تصرف ميکردند و از آن استفاده ميکردند ولي شکرش را به جا نميآوردند، اگر اينطور ميشد «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّهِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّهِ» از مرزهاي انسانيت خارج ميشدند و وارد مرز حيوانيت ميشدند و ميشدند آن کسي که در قرآن خود وصف کردي. «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا» فقط يک هويت براي اينها ميشد قائل شد طبق قرآن، آن هويتي شبيه چهارپايان بود بلکه پايينتر. يک حديثي از امام رضا خوانديم و آن حديث هم بگوييم، بحث سر اين بود که بندهاي را در قيامت آورده بودند به جرم ناشکري ميخواستند در آتش بياندازند. بنده اعتراض به حکم کرد که خدايا من بنده خوبي بودم. خدايا، اين نعمت و آن شکر، شروع به شمردن کرد. خدا گفت: نه، تو شکر نکردي به خاطر اينکه شکر نکردي از کسي که به وسيله او اين نعمت به دست تو رسيد. «وَ إِنِّي قَدْ آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي أَنْ لَا أَقْبَلَ شُكْرَ عَبْدٍ لِنِعْمَةٍ أَنْعَمْتُهَا عَلَيْهِ حَتَّى يَشْكُرَ مَنْ سَاقَهَا مِنْ خَلْقِي إِلَيْهِ» من بر خودم قسم خوردم، با خودم يک قرار محکم گذاشتم که شکر نعمتي که به بندهام دادم نپذيرم، مگر اينکه بنده من تشکر کند از کسي که اين نعمت را به سمت او روانه کرده است. بايد به اين روايت فکر کرد. خلاصه بحث اين بود که بخواهيم شاکر درگاه خدا شويم بايد از بندگان خدا که نعمت را به ما رساندند تشکر کنيم. بخواهيم آدميت خودمان را حفظ کنيم و رشد کنيم بايد اهل تشکر از ديگران باشيم. اگر بخواهيم موحد باشيم بايد اهل شکر باشيم. روايتي از امام سجاد مطلع بحث امروز ما باشد. امام سجاد فرمود: «اشكركم للّه اشكركم للنّاس» شاکرترين شما در پيشگاه الهي، آن کسي که بيشتر از همه خدا شکر ميکند کسي است که بيشتر از همه از مردم تشکر ميکند. بعضيها طوري ژست ميگيرند و قيافه موحدانه ميگيرند، ما همه نعمتها را از خدا ميدانيم و تنها از او تشکر ميکنيم. انگار تشکر از ديگران را يک نوع نگاه شرک آلود ميدانند. نخير، خدايي که موظف هستي فقط او را پرستش کني، آن خدا شکر تو را نميپذيرد مگر اينکه از واسطه نعمتش تشکر کني، اگر دقت کني به مفاهيمي که درباره شکر آمده، شما بدون تشکر از مردم نميتواني از شرک خلاص شوي و موحد شوي. اينجا به حساب خدا ننويس، خدا قبول نميکند و در آتش مياندازد. کسي که اهل تشکر از واسطه نعمت نيست، شکرش را قبول نميکند و ميگويد: در آتش برو. حواسمان باشد واسطههاي نعمت را ببينيم و اين را به حساب خدا ننويسيم که من فقط از تو تشکر ميکنم. اين نعمتي که خدا به تو داده تأکيد کرده است. من به واسطهها نعمت دادم به تو برسانم و دوست دارم تو از واسطهها تشکر کني. چند نکته را بگويم.
نکته اول اينکه شما در صورتي ميتوانيد از واسطه نعمت تشکر کنيد که نعمت را خوب بشناسيد، خوب ببينيد و خوب بشناسيد. خيلي از کساني فکر ميکنند وضعشان در تشکر از ديگران خوب است. معمولاً وقتي از کسي تشکر ميکنند که آن فرد يک کاري برايشان کرده باشد. اين خوب است بله، ولي کافي نيست. چون خيلي وقتها يک فردي در حق من کاري نکرده ولي واسطه شده براي اينکه يک اتفاق خوب براي ما بيافتد. هفته گذشته يک مثال زدم در پيامکها بازخورد داشت. مثلاً يک کسي همسر خوبي دارد، شکر خدا، از همسرش هم راضي است و باز شکر خدا. از همسرش هم تشکر ميکنم. خيلي ممنون آرامش به من دادي، اخلاق خوبي داري. آقا خوب است؟ بله تا اينجا خوب است ولي کافي نيست. يک واسطه اين وسط وجود داشته و يک کسي اين را تربيت کرده است. يک پدري بوده، يک مادري بوده، يک فضاي خانوادگي بوده، اين احساس ميکند همين که از اين همسر تشکر کرد وظيفهاش را انجام داده است. در پيامکها چطور بازخورد داشت؟ بعضي گفتند: زنگ زديم. بعضي گفتند: پدر و مادر همسر من از دنيا رفته است. خوب برايشان استغفار کنيد، از طرف آنها خيراتي بدهيد. در قنوت نمازمان، در نماز شبمان دعا کنيم. گاهي ميگويند: همسر من اينقدر بداخلاق است، زنگ بزنم به مادرش بگويم: خيلي ممنون که شوهر بداخلاقي براي من تربيت کردي. کسي که شما اينقدر بدياش را ميگوييد هيچ خوبي ندارد؟ طرف از بديهاي همسرش طوري ميگويد احساس ميکنم اگر اين تصوير را بپذيرم با يک موجود خارق العادهاي طرف هستم که جز بدي هيچي ندارد. ميگويم: واقعاً همسرت خوبي ندارد؟ ميگويد: نه. نعمتها را خوب ببينيد و خوب بشناسيد. گاهي ميگويم: همسر تو نماز نميخواند؟ ميگويد: بله ميخواند. ميگويم: اين يک ويژگي مثبت است. ميگويم: تاسوعا و عاشورا هيأت نميرود؟ ميگويد: بله، ميگويم: اين يک خوبي هست يا نيست؟ يک خوبي است که دلداده امام حسين است تا اندازهاي که دهه اول محرم عزاداري ميرود. اين يک نقطه اميد است. يک روزنه و يک نور است، اينکه تو نماز خواندن همسرت را نميبيني و محبّ اهلبيت هست او را نميبيني، ميگويم: اهل حرامخوري هست؟ ميگويد: اصلاً! شکر خدا نيست. پس ببين شما خيلي چيزها را نميبيني. به پدرش زنگ بزن بگو: من ميدانم حواس شما به حلال و حرام در زندگي بوده است، ممنون که همسري براي من تربيت کردي که در زندگي من است و حواسش به حلال و حرام جمع است. نکته اول اين شد که نعمتها را خوب ببينيم و بشناسيم. امروز درباره اين صحبت ميکنم که اگر اين روحيه تشکر از واسطههاي نعمت و ديگران باشيم، چه ثمرهاي دارد؟ همسر من که نان حلال ميآورد، خودش واسطه نعمت است. آن کسي که او را تربيت کرده خودش هم واسطه نعمت است.
نکته دوم اين است که يکي از دلايل غفلت ما از تشکر از مخلوق و واسطههاي نعمت اين است که شايد به نعمت دقت کنيم ولي به عظمتش دقت نميکنيم. ما به اندازهاي که به عظمت نعمت توجه داريم دنبال واسطهها ميگرديم. يک کسي که خيلي دوستش داريم، يک مريضي خطرناک گرفته است. يک تيم پزشکي او را درمان ميکنند و سرپا ميشود. شما به اندازهاي که اين آدم را دوست داريد براي شما مهم است بگرديد آدمهايي را پيدا کنيد که در خوب شدن اين سهيم بودند. هرچقدر اهميت اين آدم کم شود، دغدغه شما براي پيدا کردن واسطهها کمتر ميشود. اگر اين مريضي، مريضي غير مهمي باشد، باز هم دغدغه شما براي پيدا کردن واسطهها کمتر ميشود. پس هرچقدر اين آدم براي شما مهمتر باشد، هرچقدر اين مريضي خطرناکتر ميشود دغدغه شما براي پيدا کردن واسطههاي درمان بيشتر ميشود. گاهي اصلاً از دربان بيمارستان تشکر ميکنيد. چقدر ما از واسطههاي نعمت بخاطر توجه به نعمت ميتوانيم حساس شويم. من هستم و وجود دارم، همه اتفاقهاي اطراف من به خاطر هستي من است. همه توقعاتي که دارم بخاطر اين است که هستم. نعمتهايي دارم، سلامتي دارم، فهم و معرفت دارم، موقعيتهاي مختلفي در زندگي بدست آوردم، کم يا زياد يک اعتبار اجتماعي، يک مقداري نعمتها را در ذهنمان مرور کنيم. اگر پدرها و مادرهاي ما از خودشان نميگذشتند. چند نفر از ما الآن در اين موقعيتها بوديم؟ دلسوزي و مهرباني نداشتند، از خودگذشتگي نداشتند، از خوراک خود گذشتند به ما رسيدند، از رفاه خود گذشتند و به ما رسيدند. حتي از سلامتي خودشان گذشتند و به فکر ما بودند. به کساني که در سن من هستند و دوران کودکي خود را در زماني گذراندند که خيلي از رفاهيات نبود و پدر و مادرهاي ما به سختي ما را بزرگ کردند. ماشين لباسشويي و جاروبرقي نبود، چرخ گوشت دستي بود. ماشين نبود، خيليها حتي آب گرم نداشتند. بچهها هم زياد بودند. فاصله بين بچهها کم بود. مگر من يادم ميرود در آن دوره، مادر من لباسهاي کثيف خواهر و برادرهاي کوچکتر را در سرماي استخوان ساز در حياط ميشستند. هيچوقت ترکهاي دست مادرم را يادم نميرود! چرا بعضيها يادشان رفته است. الآن به جايي رسيده و يک جايگاه اجتماعي پيدا کرده، پدر و مادرش را فراموش کرده، انگار بار زندگياش شده است. حرف من اين نيست که قدر شما را نبايد دانست، سختيهاي امروز هم سختيهاي خودش است، ولي اگر من قدردان پدر و مادري که اينقدر سختي کشيد، نباشم ميتوانم توقع داشته باشم بچه من قدردان من باشد. به پدر و مادر خود نيکي کنيد تا بچههاي شما به شما نيکي کنند.
بسياري از گرههايي که در زندگي ما افتاده و اذيت ميکند بخاطر ناشکري و تشکر نکردن واقعي از پدر و مادرهاست. قرار خدا با خودش اين است کسي که از پدر و مادرش تشکر نکند و قدردان پدر و مادرش نباشد را عاقبت بخير نکند. بايد اهل احسان باشيم. همانطور که عاق والدين داريم، عاق بچه را هم داريم. ولي چيزي که در آيات و روايات هست، برداشت خود را اينطور عرض کنم که هرچقدر درباره پدر و مادر کار کنيد و محبت کنيد، حتي اگر بي اعتنايي کنند و بي محبتي کنند، اولين کس و بيشترين کسي که از آن سود ميبرد خدا شما هستيد. خدمت به پدر و مادر، خدمت به خويش است. شما اگر صد در صد هستي خود را خرج پدر و مادر بکنيد، صد در صد فايدهاش به شما برميگردد. حواسمان باشد من وقتي در مورد احترام و خدمت به پدر و مادر ميگويم، همه ما پدر و مادر هستيم يا ميشويم، در مورد خودمان داريم حرف ميزنيم. آقايان و خانمها! اگر در يک جامعهاي همه اهل جامعه تصميم بگيرند حق پدر و مادر را آنطور که در دين گفته شده ادا کنند، بسياري از مشکلات جامعه حل ميشود و بسياري از مشکلات اصلاً سمتش نميآيد.
نکته سوم، در خيال خودتان فضاي اجتماعي را تصور کنيد که همه خودشان را موظف ميدانند از واسطههاي نعمت تشکر کنند. اين نعمتي که آدم از آن استفاده ميکند چه کسي به او رسانده و واسطهاش که بوده است. از او تشکر کند چون فهميده تشکر از اين، تشکر از خداست. اگر از خدا تشکر نکند آدم نيست، موحد نيست. عاقبت بخير نميشود. همينطور تلاش ميکند که نعمتها را پيدا کند و عظمتشان را درک کند و واسطههايشان را پيدا کند و راه تشکر از آنها را پيدا کند. جامعه و خانواده و افرادي که دغدغه دارند، نعمتها را بشناسند و تشکر کنند از واسطههاي نعمت چند اتفاق قشنگ ميافتد که من برخي را ميگويم. 1- امروز ميگوييم آستانه تحمل در خانوادهها يک مقدار کم شده و دعوا زياد شده است. از اصليترين فايدههاي دغدغه تشکر از ديگران و تشکر از واسطههاي نعمت بالا رفتن آستانه تحمل است. يک کسي همسايگي من زندگي ميکند. يکي از اين همسايهها دقيقاً چند وقت پيش بچه مرا از مرگ حتمي نجات داده است. داشته زير ماشين ميرفته او را نجات داده، گرفتار يک آدم ربا شده و او را نجات داده، لطف بزرگي کرده است. من چقدر مديون او هستم؟ خيلي زياد. اين همسايه من که بچه مرا نجات داده تا ساعت يک دو نصف شب بيدار است. کاش بيدار بود، صداي تلويزيون او ده تا خانه آن طرفتر ميرود. مهمان که ميآيد ديگر تا دو سه نصف شب بيدار هستند. همسايه اين طرف هم مثل همين است. من کدام يک را تحمل ميکنم؟ همين که به من خدمت کرده است. من آدمي نيستم که اينقدر مدارا کنم، ولي تا ميآيم عصباني شوم، يکباره يادش ميافتم که اين همسايه خودش را به خطر انداخت و بچه مرا نجات داد. به او مديون هستم! ميگويم: تحمل ميکنم. اصلاً خجالت ميکشم. يکي ديگر ميگويد: من ميروم بگويم. ميگويم: نرو، تمام ميشود! مدارا ميکنم. چرا؟ چون خودش را مديون او ميداند. همسايه اين طرف را رفتم چند بار تذکر دادم و آخر تند شدم، پس من آدم با تحملي نيستم ولي توجه به نعمتي که او واسطه شده چقدر مرا بالا ميبرد از نظر تحمل.
شريعتي: دوستي ميگفت در يکي از جادههاي کويري ميرفتم، يک ماشين سنگين جلوي ما بود و شب بود و روشنايي نبود. اين کاميون به گله گوسفند زد. چوپان بر سرش ميزد، راننده کاميون کارد داشت، پياده شد، شايد صد گوسفند را من آن شب که در آستانهي تلف شدن بودند سر بريدم. اين خم شد پاهاي مرا بوسيد. گفت: چه خدمت بزرگي به من کردي. اگر اينها تلف ميشد من تا آخر عمرم کار ميکردم نميتوانستم خسارت بدهم. شماره مرا گرفت و هر سال زنگ ميزند و حال و احوال ميپرسد.
حاج آقاي عباسي: نکته ديگر اين است که وقتي من خودم را مديون ديگران ميبينم روحيه گذشت من بالا ميرود. همين بنده خدا فردا کاري کند شيشه ماشين مرا بشکند. با ماشين به ماشين من بزند. تا ميآيد ابراز شرمندگي کند ميگويد: فداي سرت! شما بيشتر از اينها به گردن ما حق داري. خيلي از روحياتي که از آن حرف ميزنيم، نميتوانيم اين روحيات را در خودمان ايجاد کنيم. چه ميشود در محيط خانواده اين اتفاقها نميافتد، با اينکه اين روحيه را نسبت به لطفي که همسايه در حقش کرده، خيلي از ما لطفهاي کمتر از اين، طرف آمد ضامن شده من يک وامي از بانک گرفت. يک کاسه آش آورده، جايي ضامن شده من يک وامي بگيرم، چرا نمکگير اعضاي خانواده نميشوم، نميدانم. يک روايت از امام صادق بگويم، يکي از مباحثي که در روايات ما وجود دارد، نشانههاي فرد عاقل است. چه کسي عاقل است؟ يک روايتي امام صادق دارند که ده ويژگي براي فرد عاقل ميگويند، من چهار موردش را بگويم. اصلاً اشکالي ندارد که هيچي و خيلي هم خوب است، چهار ويژگي عاقل در نگاه امام صادق اين است «يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفسه وَ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِه» خير زياد خودش را کم ببيند، خير کم ديگران را زياد ميبيند. «وَ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الشَّرِّ مِنْ نَفْسِهِ، وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الشَّرِّ مِنْ غَيْرِهِ» (أمالي/ص153) آن شر کم از خودش را زياد ميبيند و شر و بد و زياد ديگران را کم ميبيند. من چرا تشکر نميکنم؟ يک کار بزرگي ديگران در حق من کردند، همسرم و پدر و مادرم، ميگويم: مگر چه کار کرده است؟ حالا يک کار بدي در حق من کرده، واي ميداني چه کار کردم؟ من ميگويم از اين بد بگذر، بخاطر آن خوب، اين خوبي را در حق من کرده، من ميداني براي او چه کار کردم؟ اگر اين چهار ويژگي نيايد، تشکر از ديگران در فضاي خانواده نهادينه نخواهد شد. من ديگر گذشت از ديگران نميکنم، چون خيلي آن بديها را بزرگ ميبينم، تشکر هم نميکنم چون خيلي کوچک ميبينم. گاهي اوقات هم اصلاً حق خودم ميدانم. مگر چه کار کرده؟ وظيفهاش بوده است. خيلي اين را ميشنويم. خودم انجام بدهم ميشود از خودگذشتگي، همان کار است.
محبت و احترام هم زياد ميشود وقتي دغدغه تشکر از ديگران زياد ميشود. وقتي من نعمتها را خوب ميبينم و عظمتشان را درک ميکنم، دوستش ميدارم. آن کسي که اين خدمت را در حق من کرده، اهل احترام ميشوم و به او احترام ميگذارم. اهل مدارا و گذشت و احترام ميشويم، با چه؟ با اينکه دغدغه کمک تشکر از ديگران داشته باشيم. چطور؟ وقتي به نعمت خوب توجه ميکنيم و عظمتش را درک ميکنيم و دغدغه تشکر پيدا ميکنيم. چند مثال خانوادگي بزنم. جايگاه نان حلال در فضاي خانواده چقدر است؟ خيلي است. ميشود از آن گذشت؟ نه، زني که همسرش نان حلال دارد ميآورد سر سفره ميگذارد، نه فقط اين حلال را تنها ببينيد، بايد بگوييم اين حبّ و ولايتي که از اهلبيت در دل داريم يک حصاري دارد اين حصار نان حلال است. ما هرچقدر از نان حلال فاصله بگيريم داريم از محبت و ولايت اهل بيت فاصله ميگيريم. قدر و قيمت ولايت و محبت اهلبيت چقدر است؟ اگر من سراغ نان حرام بروم به کجا ميرسم؟ ميتوانم به جايي برسم که حتي در سپاه يزيد قرار بگيرم در مقابل امام حسين(ع). اين صريح کلام امام حسين به سپاه يزيد است. اين نعمت کمي است؟ خانمي که همسرش نان حلال سر سفره او ميگذارد چقدر مديون اين همسر است. به اندازهاي که آدم ميتواند بگويد: حتي حق حيات بر گردن اين خانواده دارد؟ حالا اين آقا بداخلاق هم هست؟ بداخلاق نباش، ممنون که نان حلال سر سفره ميگذاري. شما بداخلاق نباش! ولي خانم، دختر و پسري که در خانواده هستي، حواست به اين نعمت هست؟ واسطهاش کيست؟ پدر زحمتکش تو! حواست هست خانم شما در خانه دارد از هستياش مايه ميگذارد، براي آسايش و آرامش فضاي داخلي خانه کار ميکند، راحت نيست. يک مقدار تصور کن! اگر خانمت نميخواست اين آرامشي که در خانه داري را تأمين کند و نميخواست از هستياش سرمايهگذاري کند براي اينکه دغدغهي تو نسبت به فضاي داخل خانه و بچهها کمتر شود. ميداني چقدر زندگي برايت سخت ميشد.
زني که بنا نيست اين کارها را بکند، اين آرامشي که دارد کم نعمتي است؟ سر کار با ارباب رجوع سر کله ميزني، ولي خيالت در خانه راحت هست که کسي در خانه برايت غذا آماده کرده است. با آغوش باز و روي گشاده به بچهها رسيدگي کرده است، اين کم نعمتي است؟ با خانمت چطور برخورد کردي، اين احساس بکند دارد ديده ميشود. اگر من واقعاً دغدغه داشته باشم که اين نعمت را ببينم و عظمتش را درک کنم از اين همسر راحتتر ميتوانم گذشت کنم. بيشتر به او محبت ميکنم چون محبتش در دل من جا ميگيرد و احترامش بر من واجب ميشود. اين خيلي بيشتر از کاسه آشي است که در خانه من آورد. خيلي بيشتر از ضمانتي است که يک نفر در بانک براي من کرد. بعضي وقتها اين بديها را که نميبينيد و تشکر ميکنيد از خوبيها، آن کسي که اين بديها را دارد آرام آرام کنار ميگذارد. بحث تشکر از ديگران غوغايي در زندگي مشترک برپا ميکند. خيلي از مشاورههايي که ميرويم بي معنا ميشود.
بچهها پنج ساله، شش ساله، ده ساله در خانه نعمت هستند. چقدر از بچههاي خود تشکر کرديم؟ نه فقط تشکر زباني. من وقتي ميخواهم يک بچه پنج شش ساله را تصور کنم، ميگويم: خدايا حضور يک بچه پنج ساله و شش ساله و يک ساله، بچهاي که هنوز به سن تکليف نرسيده يعني حضور يک معصوم در خانه من، چقدر قشنگ است. چقدر خدا بخاطر حضور اين معصوم لطف و منت سر من ميگذارد، نعمتهايش را به سمت من سرازير ميکند. واسطهي خيلي از نعمتهايي که به ما ميرسد بچهها هستند. گاهي طوري با بچهها برخورد ميکنيم انگار اينها سربار ما هستند. اصلاً لطف خدا به ما در خانههايي که به ويژه بچههاي اينچنيني وجود دارند. جوانتر هستند و گناهشان از من کمتر است. به سن تکليف رسيده، ولي از من که چهل، پنجاه سال از عمرم گذشته گناه کمتري دارد. اين جوان مايه نعمت است. بهانه نعمت است. من او را ميبوسم خدا براي من حسنه مينويسد. او را شاد ميکنم، روايت داريم بچهات را شاد ميکني، خدا در روز قيامت تو را شاد ميکند. قرآن ياد او ميدهي، همين که در خانه هست و قرآن ياد ميگيرد، روايت ميگويد: خدا لباسي بر تن تو در قيامت ميکند و نورانيتي به تو ميدهد، اهل بهشت از تو نور ميگيرند. اينها به واسطه اين بچه هست. خدا اين بچه را دوست دارد يک عالمه نعمت مادي و معنوي برايت سرازير ميکند. يک نکته باقي مانده اما قبل از آن خواهش ميکنم بحث تشکر از ديگران را براي همديگر بگوييم، نعمتها را خوب ببينيم و عظمتشان را درک کنيم، آنهايي که عاديتر شده را رويش بيشتر فکر کنيم. دغدغه تشکر از ديگران يعني حل بسياري از مشکلات خانوادگي و پيدا کردن روحيات مثبتي که ميتواند پيشگيري کند از بسياري از مشکلات و ميتواند بسياري از مشکلات را حل کند.
شريعتي: انشاءالله، امروز صفحه 546 قرآن کريم، آيات 4 تا 9 سوره مبارکه حشر را تلاوت خواهيم کرد.
«ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ «4» ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ «5» وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «6» ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ «7» لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ «8» وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
ترجمه آيات: اين كيفر به خاطر آن است كه آنان با خدا و رسولش دشمنى كردند و هر كس با خدا دشمنى كند، پس (بداند كه) همانا خداوند سخت كيفر است. آنچه از درخت خرما قطع كرديد يا آن را ايستاده بر پاى خود وا گذاشتيد، همه به خواست و فرمان خداوند بود و (خداوند مىخواست) فاسقان را خوار گرداند. و آنچه را خداوند از (اموال) آنان به رسولش باز گرداند (شما براى آن زحمتى نكشيده)، نه اسبى بر آن تاختيد و نه شترى رانديد، بلكه خداوند، پيامبران را بر هر كه بخواهد، مسلط مىسازد و خداوند بر هر چيزى قادر است. آنچه را خداوند از اهل آبادىها به رسولش بازگرداند، پس براى خدا و براى رسول و براى خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا (اين اموال) تنها ميان ثروتمندان شما در گردش نباشد و آنچه پيامبر براى شما آورده، بگيريد و آنچه شما را از آن بازداشته، ترك كنيد و از خدا پروا كنيد كه خداوند، سخت كيفر است. (بخشى از فيئ) براى مهاجران فقيرى است كه از خانهها و اموال خود بيرون رانده شدند و در پى فضل و رضوان الهى هستند و خدا و رسولش را يارى مىكنند، آنان همان راستگويانند. و كسانى كه در دارالهجره (مدينه) و ايمان، قبل از مهاجران جاى گرفتند و كسانى را كه (از مكّه) به سويشان هجرت نمودند دوست مىدارند و در دل، نيازى به آنچه (از فيئ) به مهاجران داده شده احساس نمىكنند و اگرچه خود شديداً در فقر هستند ولى مهاجران را بر خود مقدّم مىدارند و كسانى كه از بخل نفس محافظت شوند، آنان همان رستگارانند.
شريعتي:
دعايم کن هميشه در پناه اين حرم باشم *** که عمري غير از اينجا هرکجا رفتم پشيمانم
انشاءالله همه ما زير سايه کرامت و مهرباني اهلبيت باشيم و با توسل به آنها مشکلات مملکت يکي يکي مرتفع شود. طرح فرزندان غدير هم ادامه دارد الحمدلله و خيلي اتفاق مبارکي است.
حاج آقاي عباسي: وقتي در مورد بچه صحبت ميکنيم چون نابارورها در جامعه ما زياد شدند، به ذهنم ميرسد که نکند دل کسي بسوزد. از همه کساني که در اين طرح شرکت کردند، تشکر ميکنم. دو نکته بگويم. آنهايي که خدا موقعيت صاحب فرزند شدن را به شما داده است، نکند بخاطر بعضي فکرها اين موقعيت و نعمت را از دست بدهيد. آنهايي که بچه داريد و توانمندي داريد به آنهايي که صاحب فرزند نميشوند کمک کنيد. انشاءالله فيض و ثوابي که در داشتن فرزند هست تا قيام قيامت نصيب شما شود.
شريعتي: دوستاني که در مورد اين طرح سؤال دارند به 20000303 پيامک بدهيد، دوستانم شما را راهنمايي خواهند کرد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عباسي: خدايا زيارت اربعين را دوباره نصيب همه ما بکن.
شريعتي:
هرگز حسد نبردم بر منصبي و مالي *** الا کسي که دارد با دلبري وصالي
صلي الله عليک يا أباعبدالله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله طاهرين»