اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-05-29-حجت الاسلام والمسلمين عباسي ولدي – موضوع مهم احترام در خانواده


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: موضوع مهم احترام در خانواده
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عباسي ولدي
تاريخ پخش: 29- 05-99
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بي‌تاب‌تر از جان پريشان در تب *** بي خواب‌تر از گردش هذيان بر لب
بي رؤيت روي او بلا تکليفم *** همچون گل آفتابگردان در شب
سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان خوب و نازنين‌مان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عباسي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عباسي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد، بنده هم عرض سلام و ادب دارم خدمت همه بينندگان عزيز، اميدوارم هرجا هستيد دلتان شاد و لبتان خندان و زندگي شما پر از نور محبت و معنويت باشد.
شريعتي: بحث محبت را داشتيم و نکات نابي را شنيديم. معنويت و احترام نکات طلايي بود که بايد در زندگي مراعات کنيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عباسي: جلسه اول يک اتفاق خيلي خوبي افتاد و پنج قاعده طلايي در زندگي را گفتم که اگر رعايت شود مي‌توانيم روي آرامش را ببينيم و بنيان‌هاي خانواده را مستحکم کنيم. اولين قاعده طلايي محبت و ابراز آن و مهارت‌هاي ابراز محبت در خانواده بود. به اول ذي الحجه و روز ازدواج اميرالمؤمنين و حضرت زهرا رسيديم. يک مقدار توقف کرديم و در موفق ترين زندگي عالم رفتيم تا درس بگيريم. آن درس اين بود که اين دو تا همسر در خانواده‌اي که معنوي‌ترين خانواده عالم است، يک ويژگي داشتند و مايه آرامش هم بودند. تصميم گرفتيم مايه آرامش باشيم. تا امروز طول کشيد و بيننده‌ها استقبال کردند و به همين دليل بحث را ادامه داديم تا به سير و سلوک در متن خانواده رسيديم. گفتيم اگر مي‌خواهيم مايه آرامش باشيم بايد آرام باشيم و براي آرام بودن بايد معنويت داشته باشيم و براي معنوي بودن در متن خانواده فرصت‌هايي وجود دارد که بايد از آن استفاده کنيم مثل نيکي به پدر و مادر و گذشت و مدارا. اين رودخانه قاعده طلايي و رودخانه آرامش در خانواده به هم رسيدند، يعني ما الآن قاعده‌هايي را که گفتيم مي‌خواهيم ادامه بدهيم ولي حواسمان باشد. اولين قاعده طلايي محبت بود، خودش يک رکن معنويت است و دومين قاعده طلايي احترام گذاشتن به اعضاي خانواده بود که از ارکان معنويت است. شايد نقطه مشترک اينها اين باشد که هرکس مي‌خواهد به معنويت برسد هم اهل ابراز محبت باشد و هم احترام گذاشتن، پس پنج قاعده طلايي محبت، احترام و اعتماد و درک متقابل و توجه به معنويت در متن خانواده، قاعده دوم طلايي احترام گذاشتن را بگوييم که از ارکان معنويت و سير و سلوک در متن خانواده است.
احترام به اعضاي خانواده به ويژه همسر به معناي واقعي کلمه بايد ناموس خانواده و اعضاي خانواده باشد. ما تمام تلاشمان را مي‌کنيم که اين ناموس حفظ شود. هر چيزي که ناموس ما شد، کشور ما ناموس ماست. احترام از قاعده‌هايي است که نبايد بگذاريم خدشه‌دار شود. گاهي عروس و دامادهايي که تازه وارد زندگي شدند، از من مي‌خواهند توصيه کنم، من التماس مي‌کنم که اجازه ندهيد ديوار احترام بين شما ترک بردارد. نگذاريد رويش خش بيافتد. چرا؟ کساني که دنبال معنويت هستيد، آدمي که مي‌خواهد به تعالي و رشد روحي برسد نمي‌تواند با بي احترامي اين را ايجاد کند. رسول خدا فرمود: خوارترين و پس ترين مردم کسي است که به مردم اهانت مي‌کند. در يک روايت ديگر از رسول خدا نقل شده که براي شر بودن فرزند آدم همين بس که برادر مسلمان خود را تحقير کند.
احترام گذاشتن يکي از پايه‌هاي معنويت است. اگر ما اهل بي احترامي بوديم خيالمان راحت باشد که ما طعم واقعي معنويت را نچشيديم. طعم معنويت واقعي را نچشيديم. مرحوم شيخ حر عاملي در وسايل الشيعه جلد دوازدهم صفحه 269 آورده است. امام صادق(ع) فرمودند: خداوند فرمود: «لِيَأْذَنْ‏ بِحَرْبٍ‏ مِنِّي مَنْ أَذَلَّ عَبْدِي وَ لْيَأْمَنْ غَضَبِي مَنْ أَكْرَمَ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ» بايد با من اعلام جنگ بکند کسي که بنده‌ي مؤمن مرا خوار و ذليل مي‌کند و حرمتش را مي‌شکند. ما يک چنين تعبيرهايي را در مورد رباخوار داريم. کجا من مي‌توانم ادعا بکنم معنويت دارم در حالي که تحقير مي‌کنم و خوار و ذليل مي‌کنم و حرمت بنده خدا را مي‌شکنم. آن کسي که به بنده مؤمن من احترام مي‌گذارد، از غضب و خشم من در امان است.
خواهش مي‌کنم دين را گزينش نکنيد. اين روايت از امام صادق است و اين حديث از ديني است که گفته نماز و روزه و حجاب واجب است. تکه تکه کردن دين يعني قسمتي از دين را بگيرم که مرا تأييد مي‌کند و بارک الله مي‌گويد و آن قسمتي که مرا تأييد نمي‌کند کنار بگذارم و رد شوم. من که به بچه‌ام احترام نمي‌گذارم و به پدر و مادرم احترام نمي‌گذارم و حرمت همسرم را حفظ نمي‌کنم، من که حرمتشان را مي‌شکنم نبايد به خودم دلخوشي بدهم که بنده خوب خدا هستم، حواسم باشد با اين کار به سمت اعلام جنگ با خدا رفتم. چرا در بحث ربا اين اعلام جنگ را برجسته مي‌کنيم ولي در بحث احترام اينطور نيستيم؟ بعضي از ما اين مشکل را داريم و دنبال اين هستيم با دين موجوديت خود را تأييد کنيم به نحوي که متدين دو آتيشه شويم پس بخش‌هايي از دين براي ما برجسته است که ما را تأييد مي‌کند. من بي احترامي مي‌کنم و حرمت حفظ نمي‌کنم. حرمت پدر و مادر، همسر، بچه‌هايم، اگر اين روايت را برجسته کنم به ضرر من است. من ديگر مؤمن دو آتيشه محسوب نمي‌شوم.
احترام کوچک و بزرگ ندارد، چه کسي گفته فقط بايد کوچکتر به بزرگتر احترام بگذارد؟ در روايتي از رسول خدا نقل شده که فرمود: هيچکدام از مسلمان‌ها را تحقير نکن که کوچک ترين آنها در نزد خدا بزرگ است. فقط بايد مرد به زن احترام بگذارد و زن به مرد احترام بگذارد؟ نخير، مرد و زن بايد به هم احترام بگذارند. نکته مهمي که وجود دارد رابطه محبت و احترام است. خيلي به اين نکته دقت کنيد. قاعده طلايي اول ما محبت بود. احترام يک نکته‌اي را گوشزد مي‌کند. من وقتي به کسي بي احترامي مي‌کنم به او يک پيام مي‌دهم «من دوستت ندارم»! من قصد تو را کار ندارم، فراموش نکنيم رفتارهاي ما مستقلاً پيام رسان هستند حتي اگر ما قصد رساندن آن پيام را نداشته باشيم. پيام‌هاي ما، رفتارهاي ما پيام رسان هستند حتي اگر ما قصد رساندن آن پيام‌ها را نداشته باشيم. بي احترامي يعني دوستت ندارم. رفتارت زبان دارد و زبان رفتار در بسياري از موارد گوياتر از زبان گفتار است. اينکه در روايات تصريح شده، «كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم» با رفتارتان مردم را دعوت کنيد. چون اين رفتار پيامش تأثيرگذارتر و صدايش بلندتر است. من به بچه‌ام مي‌گويم: دوستت دارم اما رفتارم اين را نشان نمي‌دهد. در جمع و خلوت حرمت او را از بين مي‌برم. بچه‌ام مي‌گويد: من محبت شما را نمي‌بينم! گاهي من نصف کلمات را در ابراز محبت بيان مي‌کنم ولي رفتارم مي‌گويد دوستت دارم.
شما کسي را که به شما احترام نگذارد، دوست داريد؟ من وقتي به کسي بي احترامي مي‌کنم دارم مي‌گويم: دوستت ندارم و تو هم مرا دوست نداشته باش. يک فاصله بسيار زيادي است. پدر و مادرهايي که مي‌گوييد: حرف ما در بچه‌مان اثر ندارد، گير ما شايد در بي احترامي‌ها باشد. يعني با رفتارتان اين پيام را منتقل کرديد به فرزندانتان که دوستشان نداريد و درجه محبت آنها به شما کم شده و وقتي محبت کم شود تأثير کلام از بين مي‌رود. من بايد رابطه قلبي بين خودم و طرف مقابلم را قوي کنم. بي احترامي اين رابطه قلبي را ضعيف مي‌کند. زن و شوهرها با همديگر،  پدر و مادرها با بچه‌ها، برادر و خواهرها با همديگر، در فضاي خانواده خيلي از تنش‌هايي که شديد شده بخاطر بي حرمتي‌هايي است که در خانواده تبديل به فرهنگ شده است. بحث مصاديق احترام معلوم مي‌شود که بعضي چيزها را ما چندان بي احترامي نمي‌دانيم ولي واقعاً آنجايي که بي احترامي رفتاري است که مستقلاً پيامش را مي‌رساند اين پيام رسيده است.
يکي از اصلي‌ترين ريشه‌هاي مشکلات خانوادگي بين زن و شوهر و پدر و مادر عاملي به اسم تکبر است. همين قدر بگويم که بنده در طول مدتي که در حوزه خانواده و سبک زندگي تحقيق مي‌کنم، کم عاملي به اندازه غرور و تکبر در تزلزل بنيان خانواده و روابط عاطفي اعضاي خانواده پيدا کردم. يکي از ريشه‌هاي اصلي بي احترامي، تکبر و خود بزرگ بيني است. ديگران را قابل نمي‌دانم احترام بگذارم و اين فاجعه است. احترام جمع و خلوت نمي‌شناسد، بعضي آدم‌ها در جمع احترام نمي‌گذارند و در خلوت احترام مي‌گذارند. آقا چرا به خانمت در جمع احترام نمي‌گذاري. اگر احترام بگذارم زن ذليل مي‌گويند. يعني شخصيت همسرش را در جمع خرد مي‌کنند، تا احساس قدرت داشته باشند. من از شوهرم نمي‌ترسم! در خلوت احترام مي‌گذارد. احترام جمع و خلوت ندارد. اين آدم قابل احترام است چه در جمع و چه در خلوت، بعضي برعکس هستند، در جمع احترام مي‌گذارد و در خلوت نه. اگر صادقانه حرف بزند مي‌گويد: من اگر بي احترامي کنم در جمع شخصيت خودم خرد مي‌شود. کلاس اين است که در جمع بگويم: خانم، لطف مي‌کني يک ليوان آب بياوري! مي‌گويند: چقدر مؤدب است. من دارم حفظ آبرو مي‌کنم. در خلوت که مهم نيست. احترام در جمع و در خلوت خانواده مهم است.
بعضي مي‌گويند: ما اهل احترام گذاشتن هستيم و بي احترامي نمي‌کنيم. مي‌خواهيم درباره مصاديق احترام صحبت کنيم. شايد بعضي به بعضي از مصاديق بي توجه باشيم. سعي مي‌کنم بتوانم مصاديق را بگويم. يکي صدا زدن است، لحن صدا زدن من، واژه‌هايي که به کار مي‌برم ميزان احترام من به شخصيت مقابل را مي‌رساند. سفره پهن است پسرم يک گوشه نشسته است. در جمع مي‌گويد: علي بلند شو به مادرت کمک کن! اين يعني علي تو براي من محترم نيستي. من پدرش هستم! خوب باشي. احترام کوچک و بزرگ نمي‌شناسد. يکوقت مي‌گويم: علي جان لطف مي‌کني به مادرت کمک کني؟ اين يعني علي جان تو براي شخصيت محترمي هستي که من به عنوان پدرت با تو اينطور صحبت مي‌کنم و دوستت دارم.
شيوه درخواست‌ها؛ يکوقت مي‌گويد: آب بيار. يکوقت مي‌گويم: مي‌شود آب بياوري؟ برمي‌گردي زحمتي نيست سيب زميني هم بگير. تا بگويم: برگشتي دو کيلو سيب زميني هم بخر! اينها خيلي مهم است و دائم در زندگي تکرار مي‌شود. من به تعداد صدا زدن‌هايم فرصت براي احترام گذاشتن و بي احترامي دارم. خودمان را جاي ديگري بگذاريم که ما را صدا مي‌زند. اين قاعده بين المللي است. بين المللي ترين قاعده که دين و مذهب و مرد و زن نمي‌شناسد اين است که آن چيزي که براي خودت مي‌پسندي براي ديگران هم بپسند!! زبان هرکسي را مي‌تواني با اين ببندي. دل و خواسته همه اين است که دوست دارند خوب صدا زده شوند و محترمانه از آنها درخواست شود.
سلام دادن؛ سلام دادن و پيشقدم شدن در سلام يک احترام است. استقبال و بدرقه خيلي قشنگ است. گلايه‌ها را شنيدم به ويژه بين همسران که صبح بلند مي‌شويم سرکار برويم، من زودتر مي‌روم او ده دقيقه فرصت دارد بخوابد، با صداي خواب آلود و چشم نيمه باز خداحافظي مي‌کند. آرزو به دل ماندم دم در بيايد مرا بدرقه کند. وقتي برمي‌گردند تلويزيون نگاه مي‌کند، عه آمدي... سلام! آرزو به دل ماندم دم در به استقبالم بيايد. قشنگي زندگي به همين است. بچه‌ها دوست دارند وقتي مدرسه مي‌روند مادرشان بدرقه برود و وقتي برمي‌گردد استقبال بروند. باور کنيد خيلي از چيزهايي که دنبالش هستيد بچه‌ها عمل کنند، پيش زمينه‌هايي دارد که رعايت نمي‌کنيم. يکي از مشکلات بزرگ اين است که بعضي از اعضاي خانواده احساس مي‌کنند جايي در زندگي طرف مقابل ندارند. بچه‌ها احساس مي‌کنند براي هم مهم نيستند.
بعضي پدر و مادرها مي‌گفتند: اين چه طرحي بود؟ ما هفته‌اي شش روز راحت بوديم و يک جمعه تعطيل بود. الآن پنجشنبه هم تعطيل است. يعني بچه تو خنثي نيستي هيچ، وجودت در خانه مايه عذاب است. بعد از يک مدت بچه حس مي‌کند موجود اضافه است. بايد طوري باشد که طرف حس کند براي خانواده مهم است. وجود و حضور و لبخند و غم و غصه‌اش مهم است. اين رفتار ماست که مي‌رساند تو مهم هستي. همين رفتارهاي ريز بي هزينه است.
شريعتي: اينکه مي‌گويند: احترام طرف مقابل را نگه دار خيلي مهم است. احترام متقابل، ولي آيا اساساً ما در شکل‌گيري احترام ديگران نسبت به خودمان موثر نيستيم؟
حاج آقاي عباسي: اگر مي‌خواهيم ديگران حرمت ما را حفظ کنند، بايد حرمت ديگران را حفظ کنيم. من آرزو به دل ماندم وقتي از خانه بيرون مي‌روم همسرم بدرقه من بيايد! به استقبالم بيايد، مي‌گويم: همسرت خانه‌دار است؟ شده گاهي اوقات شما در خانه باشي، خانم بيرون برود و برگردد، شما بدرقه‌اش رفتي؟ چند بار استقبالش رفتي؟ او بايد اين کار را بکند ولي برخورد تو هم تعيين کننده برخورد او با توست. من با رفتارم به ديگران مي‌فهمانم با من چطور برخورد کن. لازم نيست اين حتماً گفته شود. ممکن است بعضي اين پيام را دريافت نکنند. همسرم با من حرف مي‌زند. من تلويزيون تماشا مي‌کنم. به من نگاه کن! اين گوش دادن و توجه کردن به حرف‌هاي طرف يعني براي من ارزش داري. نگاهش به کتاب يا تلويزيون است، مي‌گويد: بگو، حرفت را بگو! يعني تو براي من آنقدر ارزش نداري که تلويزيون را کنار بگذارم و به تو توجه کنم. من توانايي انجام دو کار در يک زمان را دارم! قصدم اين نبود. رفتارت اين را منتقل کرد. اما وقتي بچه‌ام با من حرف مي‌زند يا همسرم، تلويزيون را خاموش مي‌کنم. بفرماييد. من چقدر برايش مهمتر هستم!
احترام به خانواده همسر؛ ما احترام به خانواده را احترام به خودمان حساب مي‌کنيم. وقتي همسر من به پدر و مادر من احترام مي‌گذارد به من احترام مي‌گذارد و از آن طرف وقتي به آنها بي احترامي مي‌کند به من احترامي مي کند. حتي بعضي شدت احساسمان اينطور است که اگر به ما بي احترامي شود کمتر ناراحت مي‌شويم تا وقتي به پدرمان بي احترامي شود. اختلافاتي که بين ما و همسرمان است به هيچ وجه به خانواده همسرمان بي احترامي نکنيم. گاهي وقت‌ها بعضي حرف‌ها را مي‌زنم شايد از نگاه بعضي‌ها اينطور بيايد که کاش نمي‌گفت. کلاس مخاطب‌ها بالاتر از اين حرفي بود که زده شد. عذرخواهي مي‌کنم از کساني که اصلاً به شنيدن اين حرف نياز ندارد. از آنهايي که هيچ نيازي به شنيدن اين حرف ندارند درخواست مي‌کنم اين حرف را به کساني که احساس مي‌کنند نياز به شنيدن آن دارند برسانند. ولي يک واقعيت است، بعضي ادب در گفتارشان به قدري کم است که به بچه و همسرشان و خداي نکرده پدر و مادرشان حرف زشت مي‌زنند. فحش مي‌دهند. کم چيزي به اندازه فحش دادن فضاي احترام خانواده را به هم مي‌زند. اينقدر رفتار زشتي است که حتي براي دشمنان اميرالمؤمنين مولاي ما روا ندانستند. وقتي حضرت در جنگ با معاويه شنيدند که بعضي سربازها به معاويه و سربازانش ناسزا مي‌گويند، در خطبه 206 نهج‌البلاغه است «إِنِّي أَكْرَهُ‏ لَكُمْ‏ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين‏» مولاي ما مي‌گويد. اين سربازهاي پا در رکاب ناسزا گفتند. به چه کسي؟ دشمن، دشمن اميرالمؤمنين. آن هم معاويه و سربازانش. خوشايند نيست براي من که ناسزا گو باشيد! اين اخلاق و مردانگي و کرامت است. «وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ أَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِي الْعُذْرِ» اشتباهاتشان را بگوييد و حال و روزشان را توصيف کنيد. اين در رساندن پيام درست خيلي مهم است. حقانيت شما را بهتر اثبات مي‌کند تا اينکه ناسزا بگوييد. ناسزا گويي يکي از اصلي‌ترين عوامل ايجاد کينه و دشمني است.
امام باقر فرمود: کسي از قبيله بني تميم خدمت پيامبر آمد و عرض کرد: يک توصيه‌اي بکنيد. يکي از توصيه‌ها اين بود که «لَا تَسُبُّوا النَّاسَ فَتَكْتَسِبُوا الْعَدَاوَةَ بَيْنَهُمْ‏» به مردم حرف زشت نزن که دشمني آنها را کسب کني. ناسزا باعث مي‌شود دل طرف پر از کينه شود. حواسمان را جمع کنيم و به کساني که گاهي در عصبانيت و اختلافاتي که دارند از حرف ناسزا استفاده مي‌کنند، اين مطالب را برسانيم.
شريعتي: نکات نابي را شنيديم. احساس مي‌کنم ما خيلي دير الفباي محبت و احترام را آموختيم و اين درد هميشگي است.
حاج آقاي عباسي: خداوند جبران کننده است. ما با خدايي هستيم که استخوان شکسته را ترميم مي‌کند. در پيشگاه خدا ماهي راهر وقت از آب بگيريم تازه است ولي وقتي فهميديم بگيريم که اگر شروع کنيم خدا جبران مي‌کند.
شريعتي: امروز صفحه 504 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه احقاف را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ‏ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ «15» أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ «16» وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «17» أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ «18» وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ «19» وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ»
ترجمه آيات: و ما انسان را سفارش كرديم كه به والدين خود نيكى كند، مادرش او را با سختى حمل كرد و با سختى به دنيا آورد و دوران حمل تا از شير گرفتنش سى ماه (به طول كشد)، تا آنگاه كه به رشد كامل رسد و چهل ساله شود، گويد: پروردگارا! مرا توفيق ده تا نعمتى را كه بر من و بر پدر و مادر من لطف كردى، شكرگزارى كنم و عمل شايسته‏اى انجام دهم كه تو آن را بپسندى و فرزندانم را براى من صالح و شايسته گردان، همانا من به سوى تو بازگشته و از تسليم شدگانم. آنانند كسانى كه بهترين آنچه را انجام داده‏اند، از آنان مى‏پذيريم و از بدى‏هايشان در مى‏گذريم، در حالى كه در زمره بهشتيانند. (اين بهشت، همان) وعده راستى است كه همواره به آنان وعده داده مى‏شدند. و آنكه به والدين خود گفت: افّ بر شما! آيا به من وعده مى‏دهيد كه (پس از مرگ از گور) خارج گردم، در حالى كه نسل‏هاى بسيارى پيش از من گذشته‏اند (و هرگز زنده نشده‏اند)؟ ولى والدين او، خدا را به فريادرسى مى‏خوانند (و به او مى‏گويند:) واى بر تو! ايمان بياور! قطعاً وعده خداوند حق است، امّا او مى‏گفت: اين (وعده‏ها) جز افسانه پيشينيان نيست. آنان كسانى هستند كه در ميان اقوام كافرى از جن و انس كه پيش از آنان بودند، عذاب خدا بر آنان قطعى شده است، حتماً آنان زيانكارانند. و براى هر يك (از جن و انس، گذشتگان و آيندگان،) از آنچه انجام داده‏اند، درجاتى (از سعادت و شقاوت) است (كه به آن خواهند رسيد) و (خداوند) جزاى كارهايشان را كامل بدهد و آنان مورد ستم قرار نمى‏گيرند. و (ياد كن) روزى كه كافران بر آتش عرضه شوند. (به آنان گفته شود:) شما در زندگى دنيا، نعمت‏هاى دل پسندتان را تلف كرديد و از آنها كامياب شديد (و براى امروزتان چيزى ذخيره نكرديد،) پس امروز به خاطر استكبار ناحقى كه در زمين داشتيد و پيوسته مرتكب گناه مى‏شديد، به عذاب خوار كننده كيفر داده مى‏شويد.
شريعتي: در آستانه ماه محرم هستيم. انشاءالله همه ما زير سايه سيدالشهداء (ع) باشيم. نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عباسي: دو نکته را بگويم، يکي از نکته‌هايي که واقعاً در شکاندن اعضاي خانواده، وحشتناک مخرب است بحث کتک زدن است. شايد بعضي فکر کنند اين موضوع نيست. هنوز بعضي رعايت نمي‌کنند و بعضي پدر و مادرها با بهانه پيش پا افتاده بچه دو سه ساله را کتک مي‌زند. بچه هفت هشت ساله را کتک مي‌زند. چه کار مي‌کني؟ مي‌داني چقدر شخصيت بچه را با کتک زدن از بين مي‌بري؟ بحث شخصيت و کرامت در تربيت مفصل است. من تنبيهي که گاهي بعضي‌ها با روايت مي‌گويند، ولو به ضربه کوچک، گاهي من يک کوچولو مي‌زنم که حواست را جمع کن. اين کتک نيست. باورتان مي‌شود گاهي يک مادر بچه دو سه ساله را که از پوشک مي‌خواهد بگيرد، کتک بزند! بعضي با اعتقاد مي‌گويد: بايد کتک بزني تا حساب ببرد. مي‌گويد: عصباني شدم. يک کسي تو را کتک بزند براي اينکه از او حساب ببري. در روايت داريم رسول خدا فرمودند: هر مردي به همسرش سيلي بزند خدا به مالک جهنم دستور مي‌دهد هفتاد سيلي به صورتش بزند. انسانيت کجا حکم مي‌کند من همسرم را بزنم؟ فرزندم را بزنم؟
شريعتي: اگر بچه‌اي تحت هيچ شرايطي تن به تربيت نداد و نافرماني کرد چطور؟
حاج آقاي عباسي: کم آوردن در شيوه تربيت است. من تأکيد مي‌کنم کتک نبايد زد. دوم اينکه پدر و مادر عزيز، نکاتي که گاهي مي‌گوييم و قبول نمي‌کنيد، اينها را رعايت کرديد و الآن مي‌گوييد به هيچ صراطي مستقيم نيست مجبور هستم کتک بزنم؟ رسيدن به بن بست در اين نيست که من همه کارها را کردم و به بن بست رسيدم و بايد بزنم. پس خودم را بايد بزنم که چرا رعايت نکردي و محبت که بايد مي‌کردي را نکردي. بچه رميده شده از دستت، مي‌خواهي با کتک درست کني؟ شما خاطره داريد از پدر و مادري که با کتک بچه‌شان را مديريت کرده باشند؟ من فقط عقده‌ام را خالي کردم يا تربيت کردم. تربيت را بايد بازخواني کنيم.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عباسي: خدايا به حق روزهاي عزيزي که در پيش رو داريم به ما بفهمان که تربيت ديني چيست و توفيق عمل به تربيت ديني را به همه ما عنايت کن.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله طاهرين»