برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: راههاي رسيدن به آرامش و هدفهاي متعالي
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عباسي ولدي
تاريخ پخش: 15-05-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
به نگاه تو خداي تو اشاراتي کرد *** عشق را سوي دو چشم تو هدايت ميکرد
ماه اگر ذکر به لب، گرد زمين ميچرخيد *** صورت ماه تو را داشت زيارت ميکرد
دهمين بار هو الحق متجلي شده بود *** چهارمين بار علي بود امامت ميکرد
درد را نسخهي خال تو شفا ميبخشيد *** عاشقان را پر شال تو شفاعت ميکرد
و بکم علمنا الله تو ميخواندي و آه *** از آن شهر که بي قبله عبادت ميکرد
کوه هر صبح به صبر تو سلامي ميداد *** ماه هر شب به رُخت عرض ارادت ميکرد
ري پر از عطر حضور تو شد عبدالعظيم حسني *** از تو و جامعهات تا که روايت ميکرد
مهديات حضرت هادي، سفرش طول کشيد *** کاش ميآمد و با عشق قيامت ميکرد
کاش ميآمد و با صوت تو، با لحن علي *** خط به خط جامعه را باز تلاوت ميکرد
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان خوب و نازنينمان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عباسي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عباسي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد، بنده هم عرض سلام و ادب دارم خدمت همه بينندگان عزيز، اميدوارم هرجا هستيد دل شما پر از معرفت و محبت خدا و اهلبيت باشد، ميلاد با سعادت امام هادي را تبريک ميگويم. اميدارم زيارت با معرفت مرقد نورانيشان نصيب و روزي همه ما شود.
شريعتي: الهي آمين، هفته گذشته در مورد هدفمان صحبت کرديم، گفتند خوش به حال آنهايي که هدفشان، هدف متعالي است. در اين راه يکسري مقررات و بايد و نبايدها را بايد رعايت کنيم. ادامه بحث امروز را ميشنويم.
حاج آقاي عباسي: جلسههاي قبل در مورد اين صحبت ميکرديم که بايد هدف زندگيمان را مشخص کنيم و تکليفمان را با هدف معلوم کنيم. اگر دلخوشي اصلي زندگي ما خداست، مردانه پاي هدفمان بايستيم. ما نميخواهيم بگوييم حتماً هدف همه بايد خدا باشد، خدا ميگويد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» (انسان/3) ما راه را مشخص ميکنيم اما بحث اينجاست اگر آمديم مردانه پايش بايستيم. همه زندگيمان را براساس خدا بچينيم. تعريف واژههاي کليديمان را براساس همين هدف تعيين کنيم. ما همه از واژههاي کليدي زندگي تعريف داريم، خوشبختي، بدبختي، موفقيت و پيروزي و شکست و ناکامي هرکدام تعريفي دارد که شايد نتوانيم دو خط درباره آن بنويسيم ولي درون ما اين تعريف وجود دارد. احساس ما نسبت به همين تعريف شکل گرفته در درون ما تعيين ميشود. مثلاً خوشحاليهاي ما براساس اين تعريف است و ناراحتيهاي ما براساس اين تعريف است، در حالي که شايد از لحاظ تئوري نتوانيم بگوييم خوشبختي يعني چه ولي ميفهميم کي خوشبخت هستيم
دانشگاه بودم، امام جماعت خوابگاه، نماز تمام شده بود. با دانشجوها گپ ميزديم، يک دانشجويي از بيرون آمد، يک خرده خلوت شد و گفت: چرا بايد نماز بخوانيم؟ گفتم: يک سؤال دارم. چرا ميپرسي چرا بايد نماز بخوانيم؟ يک نگاهي به من کرد و گفت: اين جواب شد؟ گفتم: قصه چراي من اين است؟ آنهايي که ميپرسند چرا بايد نماز خواند دو دسته هستند. يک دسته نميدانند ميپرسند که بدانند. يک دسته هستند ميدانند يا نميدانند نميپرسند که بدانند. يک مشکلي در زندگي دارند، با خدا به مشکل خوردند. چيزي از خدا خواستند، خدا به آنها نداده، يا به هم زدند. خدايا نه من نه تو! بعضي از ما يکطوري با خدا تا ميکنيم تا يک چيزي ميشود ميگوييم: من نماز نميخوانم. گفت: من از دسته دوميها هستم. گفتم: واقعيت را بگو. گفت: من يک سال خوشي را بر خودم حرام کردم. نشستم خواندم تا رشته پزشکي قبول شوم. قيد همه تفريحها را زدم و فقط خواندم. گفتم: خدايا من پزشکي قبول شوم! رسيد و کنکور شد و براساس رتبه، يک رشته ديگر هم انتخاب کردم، من يک رشتهاي قبول شدم که مادرم هم مرا مسخره ميکند! گفتم: چه رشتهاي است؟ گفت: دامپزشکي! مادرم ميگويد: بگويم پسرم دامپزشک است؟! خدايا اين همه دعا و التماس، آخر هم يک رشتهاي که مادرم هم مرا مسخره کند. ديگر نماز نميخوانم!!! اينهايي که اينطور نماز را رها ميکنند وجدان سراغشان ميآيد، مادر و پدر ميگويند: چرا نماز نميخواني؟ اين ميگويد: اصلاً چرا بايد نماز خواند؟ گفتم: کشورهاي مختلف به ويژه کشور ما بخش قابل توجهي از رشدشان در مسائل مختلف به ويژه اقتصادي منوط به کشاورزي و دامداري است. توليد، اشتغال، رفاه اقتصادي، رسيدن به احوال روستاييها، اندر فضايل دامپزشکي صحبت کردم. جايگاه دامپزشکي به عنوان يک رشته خوب برايش مشخص شد. خوشبختي و بدبختي در زندگي خيليها وابسته به حرف مردم است. هرچقدر مردم ما را بيشتر تأييد ميکنند احساس خوشبختي بيشتر داريم. هرچقدر مردم درباره ما بد قضاوت ميکنند احساس بدبختي بيشتري داريم. اين همان است که ننوشتيم ولي خطکش آن را داريم. اين با چه ميخواست احساس خوشبختي کند، با پزشکي، بخش قابل توجهي از احساس خوشبختي او با پزشکي سر چه بود؟ سر قضاوت مردم بود. درباره جايگاه حرف مردم در زندگي صحبت کرد.
خانم ازدواج کرد، قيافه شوهرش معمولي است. بخاطر قيافه شوهرش احساس بدبختي ميکند. پدرش کارگر است که شايد از نگاه بعضي شغلي با جايگاه اجتماعي نباشد، خجالت ميکشد و احساس بدبختي ميکند. اين پسر از جايش بلند شد، گفتم: کجا ميروي؟ گفت: دارم ميروم نمازم را بخوانم. گفتم: من هنوز چرايي نماز خواندن را نگفتم؟ گفت: مشکل من اين نبود. مشکل من حل شد! تعريف ما از خوشبختي و بدبختي احساس ما را به زندگي رقم ميزند. ما چه چيزي را خوشبختي و چه چيزي را بدبختي ميدانيم؟ چه چيزي ما را خوشحال و ناراحت ميکند؟ وقتي تغيير مبلمان خانه آنقدر خوشحالت ميکند، ولي اتفاق معنوي خوبي در زندگيات افتاده توانستي به يک نفر کمک کني، اين خوشحالي در وجودت به اندازه مبلمان نيست بدان اتفاقهاي بدي در وجودت دارد ميافتد. ما گفتيم: هدف زندگي را اگر خدا قرار داديم پاي آن بايستيم. پس همه چيز را براساس اين بسنجيم، خوشبختي و بدبختي، ناراحتيها و خوشحاليها و موفقيتها و پيروزيها، سير معنوي ما براساس اين سنجيده شد، مرحله دوم.
آنهايي که ميگويند: هدف ما خداست و دلخوشي ما خداست، بدانند اگر در سير معنوي رفتن به سمت خدا خانواده را در نظر نگرفتند و خانواده برايشان يک جزيره شد کنار سير معنوي هنوز مفهوم سير معنوي را درست متوجه نشدند. بعضي از ما وقتي به قصهي سير معنوي ميرسيم يک چيزي در ذهن ما هست به نام سير معنوي و يک چيزي هست به نام خانواده. اين دو مجزا از هم هستند. امروز رفته يک سخنراني را گوش داده است. يک فايلي در فضاي مجازي دستش رسيده، گفتند: آدم متواضع است که ميتواند به خدا برسد. تواضع نداشته باشي دور خدا را خط بکش. آيه و روايت شنيده، وقتي با مردم برخورد ميکند متواضع است. سر کار ميرود با ارباب رجوع متواضع است. در خانه خبري از تواضع نيست. شنيده کمک کردن به مردم خيلي خوب است. سير معنوي آدم با کمک کردن به مردم يک عالمه سرعت ميگيرد. به پدرش که محتاج کمک است، برادر و خواهر محتاج هستند، ولي حواسش نيست کمک کند. اصلاً به ذهنش نميرسد اتفاقاً اگر بخواهي کمک کني، کمکي که به بقيه ميکني به چشم خدا نميآيد. در خيابان ميرود ميبيند يک خانم مُسني بار دستش است، يادش ميافتد حاج آقا گفت: کمک به بقيه خيلي در سير معنوي اثرگذار است. مسيرش نيست ولي اين بار را براي حاج خانم ميبرد. حاج خانم ميگويد: خير ببيني! کيف ميکند.
خانه ميآيد ميبيند خانمش خسته است و نياز به کمک دارد، نه تنها کمک نميکند، بلکه ميگويد: اين غذا چه شد؟ خستگي او را نميبيند. کمک به اين زن خسته را به اندازه کمک به زن خستهاي که در خيابان بود نميبيند. انگار دو صنف است. شنيده مدارا نصف ايمان است. تحمل کن مردم را، يک ارباب رجوع سمج دارد آمده عصباني شود، حاج آقا گفت: المداراة نصف الايمان، هي ميگويد و تحمل ميکند. به خانه ميآيد بچهاش اذيت ميکند. بايد تحمل کند نميتواند. فراموش ميکند اينجا مدارا نصف ايمان هست. منت گذاشتن، شنيده منت گذاشتن عمل خير را باطل ميکند. يک کار خير را براي کسي انجام ميدهد، يک موقع ميخواهد حرفي بزند که بوي منت گذاشتن ميدهد، ميگويد: نه، منت گذاشتن اثر عمل را از بين ميبرد. ولي در خانه همينطور منت ميگذارد. مگر اينجا منت گذاشتن اثر عمل خير را از بين نميبرد؟ ما اگر هدف زندگي را خدا گذاشتيم ولي زندگي مشترک را از زندگيمان جدا کرديم يک عالمه خدا از دست ميدهيم. نميتوانيم به خدا برسيم. اعمال ديگر ما بي اثر ميشود وقتي ناله خانواده از ما رو به هواست.
علامه طباطبايي چقدر بر گردن معنويت عصر ما حق دارند. گاهي ما تا به سير و سلوک معنوي ميرسيم کارهاي عجيب و غريب به ذهن ما ميآيد. سر چهارراه جواني مرا ديد و شناخت و گفت: ذکري به من بگوييد که تکرار کنم و رشد معنوي باشد. گفتم: صلوات بر محمد و آل محمد. گفت: يک ذکر حسابي ميخواهم! گفتم: حسابيتر از ذکر صلوات چيست؟ گفت: قبول دارم، باشد ولي لحن صحبتش اين بود که دوست داشت من بگويم که 155 مرتبه در سجده بگو: «سبوحٌٍ قدوس رب الملائکه و الروح» تا بگويد آهان اين شد. از علامه طباطبايي ميپرسند: براي سير و سلوک چه کار کنيم؟ ميفرمايد: اگر متأهل هستيد در خانواده خوش اخلاق باشيد. رياضت، يعني چه؟ يعني کم بخورم و کم بخوابم و کم حرف بزنم؟ رياضت يعني تواضع کن، تحمل کن. بداخلاقي نکن. بچهها سر و صدا ميکنند، داري ميخوابي، بداخلاقي نکن. بگو: پسرم يک مقدار آرامتر من بخوابم. رياضت يعني همين.
شريعتي: احساس ميکنم محيط خانه ميتواند يک مسجد باشد براي عبادت و سير و سلوکمان.
حاج آقاي عباسي: خانه مسجد است، خانه محل عبادت است. لحظه لحظه زندگي ما فرصت است براي رشد، خيلي از ما که سير معنويمان دچار مشکل است، عبادت ميکنيم و روزه مستحبي ميگيريم ولي رشد نميکنيم، امروز با خودتان ببينيد چقدر در خانواده دچار مشکل هستيد؟ اخلاق ما در خانواده طوري است که اجازه پريدن به ما نميدهد. سر کلاسي بودم، همه خانم بودند، معلمها براي ضمن خدمت بودند. چند صد نفر بودند. يک سؤالي را از اينها پرسيدم، هشتاد درصد اينطور جواب دادند. گفتم: زن خوشبخت کيست؟ گفتند: کسي که شوهر داشته باشد، شوهر با اخلاق داشته باشد، شوهرش پولدار باشد. من خيلي ستايش ميکنم اين روحيه که صادقانه پاسخ ميدهند. گفتم: قرآن خوانديد؟ تا حالا ختم قرآن داشتيد؟ گفتند: بله. گفتم: سوره تحريم را خوانديد؟ آيه 10 تا 12 سوره تحريم ميفرمايد: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا» خدا براي اهل کفر مثل زد، ضرب المثل کفر در قرآن کيست؟ «امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» زن نوح و زن لوط، ضرب المثل کفر دو زن هستند، هردو زن پيغمبر است. گاهي ميگويند: فلاني چه شوهر خوبي دارد! ميگويد: بيرونش مردم را کشته و درونش ما را! بعضي وقتها خوبي شوهر را خدا امضاء ميکند. «كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ» اينها تحت سرپرستي دو تا از بندههاي صالح ما بودند. از خدا مدال گرفته است.
«فَخانَتاهُما» خيانت کردند، اسرار را بيرون از خانه بردند، «فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً» اين دو عبد صالح، نتوانستند و نميتوانند در برابر خدا کاري براي اينها کنند. خدايا اين زن ماست؟ نخير، چه ميشود؟ «وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» به همراه بقيه شما هم برويد. کساني که همسر خوبي داريد، خانمهايي که شوهر خوب داريد. صرف همسر خوب داشتن نشانه خوشبختي نيست. ما چيزي به نام فقر در زندگي نوح و لوط نديديم، ولي زنهاي اينها بدبختترينها هستند. اينطور نيست اگر من شوهر خوبي داشتم، زن خوبي داشتم، حتماً خوشبخت هستم. من از اين سرمايه چطور استفاده ميکنم در مسير رسيدن به خدا، اينهايي سرمايه هستند. سرمايهاي که اگر من استفاده کردم خوشبخت شوم، وگرنه اتفاقا چوب سنگينتري از خدا ميخورم. اگر من صرف داشتن يک شوهر خوب برايم خوشبختي شد، غافل ميشوم در حالي که اگر هدفم خدا بود، خدايا يک شوهر خوب به من دادي، خدايا يک زن خوب به من دادي، وظيفه من در قبال اين شوهر و بچه چيه که اگر آن را انجام دادم به تو نزديک ميشوم؟ اگر هدف زندگي را خدا قرار بدهيم از هر فرصتي استفاده ميکنيم براي رسيدن به او. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» ضرب المثل براي کساني که ايمان آوردند، زن فرعون، آسيه است. عظمتي حضرت آسيه دارد. در روايت داريم بهشت مشتاق آسيه است. يکي از همسران بهشتي پيامبر(ص) حضرت آسيه است. شوهرش نماد کفر و شرک در قرآن است. «إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» وقتي زير شکنجه فرعون است ميگويد: خدايا نزد خودت، يک خانه براي ما بنا کن. «وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» ضربالمثل ايمان اولي کسي است که شوهر دارد ولي شوهرش آدم خوبي نيست.
نفر سوم حضرت مريم است ولي شوهر ندارد. ملاک خوشبختي چه بود؟ زني که شوهر داشته باشد. شوهر بداخلاق و پولدار. «وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ» پاکدامني پيشه کرد، ما از روحمان در او دميديم، عيسي روح الله را به دنيا آورد. تصديق کرد آيات کتاب خدا را، سرّ ضربالمثل بودن مريم اين است، حرف گوش کن بود. حرف گوش کن خدا بود. اگر هدفت خداست و يک شوهر بداخلاق داري، زن بداخلاق داري، شوهر خوش اخلاق داشتي، شکر اين خوش اخلاقي، قدردان بودن همسرت ميشود راه رسيدن تو به خدا. يکي ميگويد: شوهر من بداخلاق است. هدفت خداست؟ روايت ميگويد: اگر بر شوهر بداخلاق صبر کردي، خدا ثواب آسيه همسر فرعون را به تو ميدهد. ثواب آسيه اين است که يک خانه آن بالا بالاها دارد، تو براي بداخلاقي شوهرت وقتي صبر ميکني، ميروي هم رتبه آسيه ميشوي. آيا خدا خواسته است. فضل خداست. زن هم بداخلاق است، من بر بداخلاقي همسرم صبر کنم، چطور؟ روايت ميگويد: ثواب ايوب پيغمبر را دارد. ايوب خيلي صبر کرد، خدا ميگويد: تو يک قدم بيا، من ده قدم ميآيم. قدم تو انساني است و قدم من خدايي است. قاعده خدا اين است که يک قدم جلو ميآيي...
اصل بحث ما اين شد که ما اين هدف از زندگي را اگر تمرين کرديم و مردانه پايش ايستاديم، همه چيز را براساس خدا بسنجيم، خوشحالي و ناراحتي، بگرديم در زندگي مشترک، خانواده جزيره مستقل از سير معنوي نيست و اصلاً نميتواند باشد. اين يک شاه کليد در زندگي معنوي است. مشکل ما نه ندانستن است، نه نتوانستن نيست، مشکل ما انجام ندادن کارهايي است که ميدانيم و ميتوانيم و انجام نميدهيم. کفران نعمت دانستن و توانستن. يکجا ميگويد: من نميدانستم بايد با زنم اينطور برخورد کنم. ميگويد: خدا مهربان است و ميگذرد. يکجا ميگويد: واقعاً توان نداشتم. ميگويم: عيب ندارد. ولي ميداني چقدر چيز در زندگي مشترک داشتي که ميدانستي و ميتوانستي ولي انجام ندادي. بنشينيم اين روزها آن چيزهايي که ميدانيم و ميتوانيم را بدست بياوريم. نتيجه دو چيز است. 1- اگر من به چيزهايي که ميدانستم عمل کردم، خدا وعده داده است که چيزهايي که نميداني را به تو ميفهمانم. من فهميدم بايد بچهام را تحمل کنم. خدا ميگويد: خيلي چيزهاي ندانسته را برايت ميآورم، يکباره يک کتاب باز ميکني و برميداري وسط کتاب ورق ميزني و همان است که نياز داشتي. «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» آنهايي که در راه ما تلاش ميکنند ما خودمان راهمان را نشان ميدهيم. اولين فايده اين است که آنهايي که خدا ميفهماند و چطوري ربطي به من و تو ندارد. 2- به تواناييات برکت ميدهد. از توانايي استفاده کردي خدا زور بيشتري به تو ميدهد. دليل اينکه در توانايي احساس ضعف ميکنيم اين است که از توانايي موجود استفاده نکرديم. «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ» (محمد/17) کساني که خدا هدايتهاي اوليه را به آنها نشان داده را ميپذيرند و عمل ميکنند، خدا هدايت بيشتري به آنها ميدهد. بعضي اينطور معنا کردند، کساني که هدايت اوليه را ميپسندند، خدا به آنها وسعت داده است. در اين ظرف زياد شده هدايت بيشتر ميريزد. چيزهايي را که ميتوانيم حتماً انجام بدهيم، خدا به دانستهها و توانستههاي ما برکت ميدهد.
شريعتي: انشاءالله، امروز آيات 11 تا 22 سوره مبارکه زخرف را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ «11» وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ «12» لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ «13» وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ «14» وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ «15» أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ «16» وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ «17» أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ «18» وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ «19» وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ «20» أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ «21» بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»
ترجمه آيات: و آن كس كه از آسمان به اندازهاى معيّن، آبى فرو فرستاد، پس به واسطهى آن، سرزمين مرده را زنده كرديم، شما نيز اين گونه (از قبرها) خارج مىشويد. و همان كسى كه همهى جفتها را آفريد و براى شما كشتىها و چهارپايان قرار داد كه بر آنها سوار شويد. تا بر پشت آنها قرار گيريد و آنگاه كه بر آن استقرار يافتيد نعمت پروردگارتان را ياد كنيد و بگوييد منزّه است آن كه اين مركب را براى ما رام كرد و ما بر آن توانا نبوديم. و همانا ما به سوى پروردگارمان باز خواهيم گشت. (مشركان گفتند: ملائكه دختران خدايند) و براى او از بندگانش جزئى قرار دادند. همانا انسان، كفران پيشه آشكار است. آيا از آنچه مىآفريند دخترانى برگرفته و براى شما پسران را برگزيده است. در حالى كه هرگاه يكى از آن مشركان را به آنچه براى خداوند رحمن پسنديده است مژده دهند چهرهاش سياه گردد و اندوه خود را فرو برد. آيا كسى را كه در زيور پرورش يافته و در مجادله بيانش غير روشن است (شايسته نسبت دادن به خداست؟ و فرشتگان را كه خود بندگانِ (خداى) رحمان هستند، مؤنث پنداشتند. آيا شاهد آفرينش آنها بودهاند؟ گواهى آنان (بر آن همه خرافات) به زودى نوشته مىشود و بازخواست خواهند شد. و (مشركان در توجيه خلاف خود) گفتند: اگر (خداى) رحمن مىخواست، ما آنها را نمىپرستيديم. براى آنان نسبت به اين گفتار هيچ گونه آگاهى (و دليل علمى) نيست وايشان جز از روى حدس وگمان سخنى نمىگويند. آيا پيش از اين به آنان كتابى داديم كه ايشان به آن تمسك مىجويند. (چنين نيست) بلكه گويند: ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و با پيروى از آنان هدايت يافتهايم.
شريعتي: در مورد طرح فرزندان غدير اگر مطلبي هست بفرماييد.
حاج آقاي عباسي: اينقدر از اين طرح خوشحال شدم که به تهيهکننده برنامه گفتم: اين طرح واقعاً طرح خوب و زيبايي است. طبق آمار چيزي نزديک به سه ميليون زوج نا بارور در جامعه داريم. آرزوي هرکسي است که بچه داشته باشد و يک لا اله الا الله گو اضافه شود. بعضي کارها هست مردم دنبالش ميروند، مسجد، حسينيه، مدرسه ساختن خوب است ولي قشنگي اين طرح اين است که يک ايده در ذهن مردم خلق کرد که بسيار قشنگ است. من به امتداد يک نسل مسلمان تا قيام قيامت نگاه ميکنم. بچه اينها يا علي گو است و من در ثواب اين کار شريک هستيم. هرکسي هرقدر ميتواند اگر دنبال باقيات الصالحات ويژه هست در اين طرح شرکت کند. خدايا به حق امام هادي(ع) معرفت حقيقي اهلبيت را نصيب همه ما بفرما.
شريعتي: طبعي که به نام تو نپرداخت تلف شد *** بر خاک نوشتند علي درّ نجف شد
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله طاهرين»