برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: راههاي رسيدن به آرامش
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عباسي ولدي
تاريخ پخش: 08-05-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
خدا را حلقهي کعبه است اين يا حلقهي مويت *** چه دور افتادهام از حجر اسماعيل پهلويت
تمام عاشقان بر گرد گيسوي تو ميگردند *** بخوان امسال ما را هم به بيت الله گيسويت
شبي از خط نسخ روي ماهت پرده را بردار *** شکسته قلبها را خط نستعليق ابرويت
نه تنها چشمهايت سورهي الشمس ميخوانند *** به الميزان قسم تفسير يوسف ميکند رويت
تعالي الله خود لبيک اللهم لبيکي *** چه لبيکي که در هفت آسمان پيچيده هو هويت
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان خوب و نازنينمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. ايام ماه ذي الحجه، روز عرفه، عيد سعيد قربان، عيد بزرگ غدير که عيد الله اکبر است. بهترينها را براي شما آرزو ميکنم و انشاءالله دلهاي شما سرشار از نشاط و شادي باشد و تن و جان شما سلامت باشد. حاج آقاي عباسي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عباسي: بنده هم عرض سلام و ادب دارم خدمت همه بينندگان عزيز، اميدوارم هرجا هستيد دلهاي شما آماده باشد براي روز عرفه و عيدهاي بسيار مبارکي که در انتظارشان هستيم. انشاءالله خدا همه بيماران را شفا بدهد و اين ويروس را هرچه زودتر از صحنه روزگار محو کند.
شريعتي: الهي آمين، هفته گذشته بحثي را مطرح کرديد که تک تک ما بايد ذکر الله باشيم، ادامه بحث امروز را ميشنويم.
حاج آقاي عباسي: يک نکته را در مورد بحث هفته گذشته بگويم، يک نگراني قبل از برنامه داشتم که آيا ميشود اين بحث منتقل شود. پيامکها را خواندم و برايم شيرين بود که آن چيزي که بايد منتقل ميشد، شد. بحث هفته گذشته ما در مورد اين بود که به مناسبت سالروز ازدواج حضرت زهرا و اميرالمؤمنين بحث ما اين بود که همسر براي همسر و افراد جامعه ايماني براي همديگر بايد مايه آرامش باشند. ما يک راه بيشتر نداريم، چون تنها راه آرامش ذکر خداست ما هم بايد از کساني باشيم که ذکر خدا شويم. ديگران ما را ديدند، ياد خدا بيافتند. چه کنيم ذکر خدا شويم؟ راهش بندگي است. هرچقدر بيشتر بندگي خدا کنيم بيشتر ذکر خدا ميشويم. اميرالمؤمنين فرمود: من هروقت فاطمه(س) همسرم را ميديدم همه غم و غصهها از دلم بيرون ميرفت.
ما پنج نکته را گفتيم و بناست سلسله مباح روزهاي چهارشنبه براساس آنها پيش برود. محبت، احترام، اعتماد، درک و خدامحوري. امروز دوست دارم به احترام استقبالي که از بحث هفته گذشته کرديد، بحث را تکميل کنم. اين بحث در راستاي همه آن پنج نکته هست. ما ميخواهيم مايه آرامش باشيم بايد خودمان آرام باشيم.
ذا نايافته از هستي بخش *** کي تواند که شود هستي بخش
کسي که خودش سهمي از آرامش ندارد، چگونه ميتواند آرامش بخش شود؟ خواستيم آرام شويم تصميم گرفتيم بندگي کنيم. خواستيم آرامش بدهيم، تصميم گرفتيم بندگي کنيم. خاطرهاي بارها بارها تکرار شده است، در ماه رمضان کلاسهايي داشتم، يک سؤال در اولين جلسه پرسيدم و بحث ما در ماه رمضان براساس همين سؤال پيش رفت. در زندگي دلتان به چه چيزي خوش است؟ دلخوشي اصلي شما چيست؟ هدف اصلي شما در زندگي چيست؟ به نظر سؤال سادهاي است. تا خواستند جواب بدهند، گفتم: صبر کنيد. هدف و دلخوشي که من از آن ياد ميکنم حداقل بايد دو ويژگي داشته باشد. ويژگي اول؛ من به چيزي هدف و دلخوشي ميگويم که زندگي مرا تفسير کند و معنا بخش زندگي من باشد. من زندگي ميکنم چون او هست، زندگي ميکنم چون اميد به دست آوردن آن را دارم. اگر ندارم، اميد دارم که به دستش ميآورم. من زندگي ميکنم به اين اميد که بتوانم بيشتر از آن را داشته باشم. اگر بگويند و به دست آوردني نيست، ميگويم: من اين زندگي را نميخواهم.
ويژگي دوم؛ زندگي مرا مديريت ميکند. زندگي من در دو عنصر اصلي خيلي خودش را نشان ميدهد. احساس خوشبختي، احساس بدبختي، احساس موفقيت، احساس شکست، احساس خوشحالي، احساس ناراحتي، بخشي از زندگي من اينهاست و بخشي رفتارهاي من است. هدف و دلخوشي که من از آن ياد ميکنم، آن است که زندگي شما را مديريت ميکند. شما وقتي احساس خوشحالي ميکنيد که به آن هدف نزديک شويد. همين که از آن فاصله ميگيريد احساس ناراحتي و بدبختي ميکنيد. وقتي احساس موفقيت ميکنيد که از آن بيشتر بدست ميآوريد. وقتي احساس ميکنيد به دست نياورديد، احساس شکست ميکنيد. مديريت کارها، من چه کاري را انجام ميدهم؟ کاري که مرا به آن هدف نزديک بکند. چه کاري را انجام نميدهم؟ کاري که مرا از آن هدف دور ميکند. آمدند پاسخ بدهند گفتم: صبر کنيد. هدف و دلخوشي دو ويژگي اصلي دارد. 1- بهانه زندگي شماست و تفسير و معنا بخشي زندگي به عهده اوست. 2- احساسها و رفتارهاي شما را مديريت ميکند. زندگي شما را مديريت ميکند.
يک ويژگي و سؤال ديگر، اگر ميخواهيد بدانيد هدف اصلي زندگي شما چيست، به اين سؤال پاسخ بدهيد. اگر به من بگويند: يک ساعت ديگر از دنيا ميروي، از اينکه به چه نرسيدم، به کي نرسيدم و به کجا نرسيدم ناراحت ميشويد. حسرت بزرگ زندگي ما چيست؟ وقتي به ما بگويند: يک ساعت ديگر از زندگي ميروي، خيلي از چيزهايي که اسمش را دلخوشي زندگي گذاشته بوديم کنار ميگذاريم. پس معلوم ميشود اين دلخوشي من کاذب بوده است. کساني که در آن کلاسها بودند، شاهد هستند بين هشتاد تا نود درصد افراد در مواجه با اين سؤال يک هدف مشترک داشتند. ميگفتند: ما اصلاً به هدف اينطور فکر نکرده بوديم. بعضي بعد از اين جلسه به هم ريختند و گفتند: چه سؤالي بود مطرح کرديد؟ من ميگويم: آن چيزي که ميگويم هدف، شعار نيست، واقعيت را ميگويم.
بنده خدايي در بازار حجرهاي داشت، شاگردي داشت. به شدت ريشهايش را بلند کرده بود. شاگردش گفت: اين همه ريش داري، شبها ريشهايت را روي پتو ميگذاري يا زير پتو؟ اوستا فکر کرد و گفت: نميدانم. شب رفت بخوابد، ياد حرف شاگردش افتاد. ريشاش را روي پتو گذاشت گرفت بخوابد، گفت: نه زير پتو بود. گذاشت زير پتو، گفت: نه روي پتو ميگذاشتم. تا صبح نخوابيد و درگير شد و صبح آمد شاگردش را کتک زد که اين چه سؤالي بود از من پرسيدي؟ من يک عمر داشتم زندگي ميکردم ولي ديشب نخوابيدم.
ما از خيلي سؤالها فرار ميکنيم چون اگر به آن فکر کنيم زندگي ما به هم ميريزد. بعضي گلايه کردند که چرا اين سؤال را پرسيدي، ما داشتيم زندگي ميکرديم. بعضي از آرامشها، آرامشهاي بي ارزش و نتيجه غفلت است. بعضي از آرامشها نتيجه غفلت است و اسمش آرامش نيست. بعضي وقتها درد دارم ولي حواسم را پرت ميکنم، درد من درمان نشده ولي يک مسکن خوردم.
من فکر ميکنم جواب اين سؤال که هدف زندگي ما چيست؟ بگوييم خداست و بندگي خدا. هدف من خداست. معنا بخشي زندگي من با خداست. اگر معنا بخشي زندگي من با خداست، احساسها و رفتارهاي مرا چه کسي تنظيم ميکند؟ خدا. مرحله اول تشکيل خانواده، دختر خانم و آقا پسر ميخواهيد ازدواج کنيد. خواستگاري رفتيد. ملاک انتخاب همسر چيست؟ ميگويد: اخلاق و ايمان. من يک دختر خانمي را معرفي ميکنم اخلاق و ايمانش بيست است. کي خواستگاري برويم؟ روز عيد قربان هماهنگ ميکنيم و ميرويم. نشسته اخلاق و ايمان برايش در جلسه تأييد ميشود. بعد ميگويد: حاج آقا يک عرضي داشتم، ايشان زيبايي دارند ول قدش 5 سانت بلندتر بود بهتر بود. رنگ چشمهايش هم مقداري اينطور بود بهتر بود. پدرشان هم پولدارتر بود بهتر بود. تو گفتي اخلاق و ايمان و گفتي: هدف من در زندگي خداست. رنگ چشم عروس کجاي اين بود؟ خدايا چون هدف من بندگي است، بخاطر تو ميخواهم رنگ چشمان همسرم آبي باشد و قد او پنج سانت بلندتر باشد! ميشود گفت؟ پس معلوم است خدا زندگي مرا مديريت نميکند. همان خدايي که ميگويي من بخاطر او زندگي ميکنم، همان خدا ميگويد: تو بخاطر اخلاق و ايمان با او ازدواج کن، قيافه را من روزيات ميکنم.
ميخواهيد مراسم بگيريد. دختر خانم يک کسي خواستگاري شما آمده، چه برايت مهم است؟ اخلاق و ايمان، ميخواهم زندگي من مملوء از خدا باشد. من اخلاق و ايمان ايشان را تأييد ميکنم. ببخشيد شغل شما چيست؟ کارمند هستم. چقدر حقوق داريد؟ اينقدر. خانه داريد؟ نه، ماشين داريد؟ نه، براي چه خواستگاري آمديد؟ دختر خانم، پدر محتر دختر خانم، خدايا قربتا الي الله من پسري که خانه و ماشين نداشت و شغل پر درآمدي نداشت را رد کردم، ميشود اينطور بگوييم؟ چقدر اين زندگيها را متحول ميکند. الآن اگر من کسي را بخاطر فقرش رد کردم، خدا راضي از من است يا ناراضي است؟ امام رضا ميگويد: اگر کسي خواستگاري دختر شما آمد و دين و اخلاقش را پسنديدي به او دختر بده و بخاطر فقرش رد نکن! امام سجاد(ع) فرمودند: هيچ گناهي براي مؤمن بدتر از اين نيست که کسي به خواستگاري دخترش بيايد و بگويد: من به تو دختر نميدهم براي اينکه از تو ثروتمندتر هستم. بخاطر اينکه طرف نمره قيافهاش بيست نيست، ردش کنم. از نگاه دين اجازه نداريم پسري را بخاطر فقرش، با اينکه دين و اخلاقش را پسنديديم، رد کنيم. يک فرصت مناسب توضيح ميدهم.
هدف من خداست، قربتاً الي الله ميخواهم زندگي کنم، همه ابعاد زندگي من ميخواهد بندگي خدا باشد. الآن همسرم سر من داد کشيد. من چه واکنشي نشان بدهم؟ حلم بورزم. حلم ورزيدم بايد احساس موفقيت کنم يا شکست؟ موفقيت، آدمي که احساس موفقيت ميکند، آرام است يا نا آرام؟ يک کسي در حق من ظلمي کرد، من گذشت کردم، الآن بايد احساس افسردگي کنم يا خوشحالي؟ احساس خوشحالي، چون به هدفم نزديک شدم.
شريعتي: حرفهاي شما آرماني نيست؟ شعار نيست؟
حاج آقاي عباسي: من ميگويم آرماني است، اگر اين آرماني است، غير آرماني را نميشود زندگي کرد. «قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (انعام/162) بگو نماز من، مناسک عبادي من غير از نماز، زندگي من، مرگ من براي خداست. مشکل ما اين است که فکر ميکنيم بايد غير آرماني زندگي کنيم.
شريعتي: من حسرت ميخورم که چرا در دوران مدرسه، چرا خانوادهها به ما ياد ندادند و يک بخشي بخاطر اين است که ما احساس ميکنيم بي نياز از آموختن اين مهارتها هستيم.
حاج آقاي عباسي: تأييد ميکنم. در دعاي ماه رجب ميخوانيم «خاب الوافدون علي غيرک» خوب و خوبتر نيست. جز اين اگر زندگي نکرديم، ضرر کرديم. هرکس به غير از تو وارد شد خسارت کرده است. هرکس به غير از تو رو کرد، ضرر کرده است. هرکس به غير درگاه تو ورود کرد، ضايع شد و از بين رفت. هرکسي غير از فضل و کرم تو درخواست کرد، از بين رفت و محروم شد. آيهي 97 سوره نحل «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» هرکسي عمل صالح انجام بدهد از مرد يا زن و ايمان داشته باشد، ما حتماً او را زنده ميکنيم به يک زندگي طيب، طيب يعني زندگي که به دل بنشيند. علامه جعفري(ره) با لهجهي ترکي شيرين و تواضع مثال زدنيشان، شيفته آيهي 24 سوره انفال بودند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» اي کساني که ايمان آورديد، دعوت خدا و رسول خدا را اجابت کند وقتي شما را دعوت ميکنند به چيزي که شما را زنده ميکند. کسي ميتواند معناي زندگي را بفهمد که زنده باشد. زنده بودن به چيست؟ اين چيزي که خدا و رسول شما را به سمت آن دعوت ميکنند، شما را زنده ميکند. علامه جعفري ميفرمود: کساني که زندگي را زير سؤال ميبرند اول بگويند: زندگي چيست تا بدانيم آن چيزي را که زير سؤال ميبرند، زندگي است؟ چيزي که شما زير سؤال ميبريد زندگي نيست. اين لهو و لعب است. اين زندگي که شما زير سؤال ميبريد را خدا قبلش زير سؤال برده است.
شريعتي: پس هدف ما در زندگي بايد خدا باشد و رفتار ما خدايي باشد و براي رسيدن به اين هدف بايد کارهايي انجام بدهيم که همه زندگي ما را در برميگيرد و اگر اينطور نباشد اين يک شعار است.
حاج آقاي عباسي: گلايهاي که بعضي آدمهاي نمازخوان و مذهبي از عدم آرامش دارند، ما نماز ميخوانيم، نماز شب ميخوانيم، چرا آرام نيستيم؟ گاهي ما نشستيم دور همديگر، نيم ساعت به نماز است. در اين نيم ساعت حرف ميزنيم. پست سر کسي حرف ميزنيم. داريم غيبت ميکنيم. اينجا مصداق بندگي است. من ميتوانم بگويم: خدايا قربتاً الي الله، من شروع ميکنم به غيبت، دارم با آبروي کسي بازي ميکنم. فلاني را ميبيني، اينطور است. ميتوانم قربتاً الي الله بگويم؟ نه. اين مصداق دور شدن از بندگي و ذکر است. بلند ميشوم چهار رکعت نماز ظهر ميخوانم قربتاً الي الله. اگر اينطور نگاه کرديم همه زندگي ما مديريت ميشود. من بايد حلم بورزم، افسرده نميشوم. گذشت بايد بکنم، دائم احساس پيروزي ميکنم. با من عصباني برخورد کرد، من حليم بودم. خدايا شکرت پيروز شدم و عصباني برخورد نکردم. مگر ميشود آدم اينطور احساس پيروزي کند؟ بله. در احوالات شيخ طوسي هست که نيمههاي شب در حالت بندگي خودش يکباره شيخ با صداي بلند فرياد ميزد: أين الملوک و أبناء الملوک من هذه الذة! کجايند پادشاهها و بچههايشان تا ببينند من چه لذتي ميبرم! لذت را چه تعريف ميکند؟ احساسهاي ما را هدف ما تعريف ميکند.
وقتي من موفق ميشوم در برابر شيطان مقاومت کنم، به جاي اينکه عصبي شوم حليم باشم. به جاي غيبت کردن، خيرخواهي کنم. به جاي اينکه آبرو ببرم، آبروداري کنم. به جاي اينکه متکبر باشم، متواضع باشم. به جاي اينکه حسادت بورزم، خيرخواهي کنم. به جاي اينکه حرص بورزم، خير انجام بدهم احساس پيروزي ميکنم. من دائم احاس پيروزي ميکنم.
شريعتي: اگر من به جاي لذت از علم از ثروت لذت ببرم و به جاي لذت عفو از انتقام لذت ببرم، چه اتفاقي ميافتد؟
حاج آقاي عباسي: آنجايي که ميلنگد همين است که بحث کرديم. با انتقام به چه هدفي رسيدي؟ اين هدف است که همه چيز را تعريف ميکند. دغدغهي خيليها امروز کنکور و قبولي است. اگر هدفش کنکور نبود، مهمان ميآمد ميگفت: آخ جون! الآن که کنکور دارد، ميگويد: مامان، مهمان! من کنکور دارم. رفيقش زنگ ميزند، برويم سينما؟ کنکور دارم. مادرش ميگويد: سفر برويم؟ ميگويد: مامان کنکور دارم. کنکور شده اولويت زندگي من. اين خيلي مهم است. وقتي کنکور شد اولويت من، مهماني که براي من قشنگ بود الآن زشت است. سفري که برايم جذاب بود الآن جذاب نيست. سينمايي که من دعوت ميکردم، الآن دعوتم کنند نميروند. کسي که تا دو شب فوتبال اروپا ميديد، الآن 9 شب ميگويد: تلويزيون را خاموش کنيد.
ما اگر اين اولويتها را نداريم حتي معنويتهاي ما دچار مشکل ميشود. من ميخواهم زيارت بروم. چرا؟ ماه ذي القعده بود. براي چه کسي؟ بخاطر امام رضا، همسرت ميگويد: هزينهاش بالاست. در خودش رفته، چرا در خودت هستي؟ من ميخواهم زيارت بروم تو مرا نميبري. پول ندارم، قرض کن. نميخواهم بخاطر زيارت مستحبي پول قرض کنم. اين زيارت الهي است يا نفساني؟ امام رضا(ع) من براي کسب خشنودي تو به همسرم فشار ميآورم تا مرا زيارت بياورد؟ اين درست است؟ شما وقتي با يک سختي مواجه ميشويد، اين حديث عيدي عيد قربان و غدير است. وقتي کسي از دنيا ميرفت امام صادق اينطور تسليت ميگفتند. حضرت ميفرمودند: «إِنْ كَانَ هَذَا الْمَيِّتُ قَدْ قَرَّبَكَ مَوْتُهُ مِنْ رَبِّكَ أَوْ بَاعَدَكَ عَنْ ذَنْبِكَ فَهَذِهِ لَيْسَتْ مُصِيبَةً وَ لَكِنَّهَا رَحْمَةٌ وَ عَلَيْكَ نِعْمَةٌ» بايد هندسه فکري ما براساس آن هدف تعريف شود تا اين روايت را بفهميم. فرمود: اگر مرگ اين ميت تو را به خدايت نزديک کرد، و تو را از گناه کردن دور کرد، اين مصيبت نيست و رحمت است. «وَ إِنْ كَانَ مَا وَعَظَكَ وَ لَا بَاعَدَكَ عَنْ ذَنْبِكَ وَ لَا قَرَّبَكَ مِنْ رَبِّكَ فَمُصِيبَتُكَ بِقَسَاوَةِ قَلْبِكَ أَعْظَمُ مِنْ مُصِيبَتِك بِمَيّتک» اگر مرگ اين ميت تو را پند پذير نکرد و تو را از گناه دور نکرد و به خدايت نزديک نکرد، مصيبتي داري، مصيبت قساوت قلب که از مصيبت اين ميت بزرگتر است. مصيبت هم بايد تو را نزديک بکند و در اين وضعيت مصيبت را فرصت نزديک شدن به خدا ميبيني. ميداني اگر ميخواهي اين حرف را بفهمي که اين مصيب بزرگتر از آن مصيبت است. آن مصيبتي که تو را نزديک به خدا ميکند، شرطش چيست؟ خدايت را بشناسي. کسي که به قله دماوند ميرسد، خيلي سختي کشيده و محروميت را تحمل کرده ولي به هدفش رسيده خيلي خوشحال است و خدا را شکر ميکند.
پس جمعبندي اين شد که اگر هدف ما خداست هم حس ما نسبت به زندگي و هم احساسات ما به کارهايي که انجام ميگيرد همه با يک محور تعريف شود، من کاري را انجام ميدهم که مرا به خدا نزديک کند. کاري را ترک ميکنم که مرا از خدا دور کند. خوشبخت هستم چون به خدا نزديک ميشوم و بدبخت هستم چون از خدا فاصله ميگيرم. اين مديريت تمام زندگي است و بخش قابل توجه زندگي مشترک، تربيت فرزند و ازدواج و يعني همه زندگي است.
شريعتي: براي هرکاري و تصميمي، نگاه ما به آسمان باشد و ببينيم خدا راضي است يا نه؟
حاج آقاي عباسي: من گفتم فقط يک هفته در برابر هرکاري، هر حرفي، هر عصبانيتي، هر سکوتي يک چرا بگذاريد. چرا حرف زدم؟ چرا عصباني شدم؟ چرا قهر کردم؟ چرا سکوت کردم؟ چرا اين تصميم را گرفتم؟ کساني که يک هفته اين کار را بکنند يک انقلاب در زندگيشان رخ ميدهد.
شريعتي: انشاءالله تمام زندگيها سرشار از ياد خدا و توأم با آرامش باشد. امروز آيات ابتدايي سوره مبارکه شوري را تلاوت خواهيم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، حم «1» عسق «2» كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «3» لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ «4» تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «5» وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ «6» وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ «7» وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ «8» أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «9» وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ»
ترجمه آيات: به نام خداوند بخشنده مهربان، حا، ميم، عين، سين، قاف. اينگونه خداوند عزيز حكيم به تو و كسانى كه قبل از تو بودهاند وحى مىكند. آنچه در آسمانها وآنچه در زمين است از آنِ اوست و او بلند مرتبه وبزرگ است. نزديك است كه آسمانها (از عظمت وحى) از فرازشان بشكافند در حالى كه فرشتگان همراه با سپاس، پروردگارشان را تسبيح مىكنند و براى كسانى كه در زمين هستند آمرزش مىطلبند. آگاه باش كه فقط خداوند، بسيار بخشنده و مهربان. و كسانى كه به جاى او سرورانى را به پرستش گرفتهاند خداوند مراقب آنان است و تو بر (ايمان آوردن آنان) وكيل نيستى (تا با اجبار وادارشان كنى). و بدين سان قرآنى عربى را به تو وحى كرديم تا مردم مكّه و كسانى را كه اطراف آن هستند هشدار دهى و از روز جمع (قيامت) كه شكى در آن نيست بيم دهى گروهى در بهشت و گروهى در آتش سوزانند. و اگر خدا مىخواست مردم را امّت يگانه قرار مىداد (ولى سنّت خدا بر دادن اختيار به مردم است) و هر كس را كه بخواهد در رحمت خود وارد مىكند و براى ستمگران هيچ سرپرست و ياورى (در آن روز) نيست. آيا به جاى خداوند سرپرستان ديگرى گرفتهاند، با آنكه تنها خدا سرپرست (واقعى) است و اوست كه مردگان را زنده مىكند و اوست كه بر هر كارى تواناست. و هر چه را در آن اختلاف داريد پس حكمش با خداست، اين است خدايى كه پروردگار من است. تنها بر او توكّل كردهام و تنها به سوى او انابه مىكنم.
شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عباسي: نکته اول اينکه بنا نيست براي کسي تعيين تکليف کنيم. خدا ميگويد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان/3) اگر بناست خدايي زندگي کنيم درست حسابي زندگي کنيم. در ازدواج و زندگي مشترک و کار خدايي باشيم، در عبادتمان خدايي باشيم. اين بحث را جدي بگيريد. اين بحث از بحثهايي است که در زندگي مشترک و ازدواج و تربيت فرزند همه ابعاد را در برميگيرد. اين شاه کليد است. چگونه با خشم خود مقابله کنيم؟ اين يک مهارت است. اين نکته که امروز گفته شد، شاه کليد است. هندسهي فکر آدم را تغيير ميدهد. به مناسبت ايام ذي الحجه خواهش ميکنم پدر و مادرها، خدايي عمل کنيد. در اين وضعيت خدا راضي است که جشني بگيرم دلم راضي شود؟ عدهاي را بياورم در معرض مرگ قرار بدهم؟ مراسم حج بخاطر کرونا تعطيل شده است! مراسم عروسي از اين مهمتر است؟ به دختر خانمهايي که دوست دارند مراسم عروسي بگيرند، بگوييد: انشاءالله کرونا تمام شد برايت مراسم عروسي ميگيرم. انشاءالله خداوند زيارت خانه خودش و عتبات عاليات را نصيب همه ما بکند.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله طاهرين»