اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-05-01-حجت الاسلام والمسلمين عباسي ولدي – راههاي رسيدن به آرامش


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: راه‌هاي رسيدن به آرامش
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عباسي ولدي
تاريخ پخش: 01-05-99
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
مي‌رسد قصه به آنجا که علي دلتنگ است *** مي‌فروشد زره‌اي را که رفيق جنگ است
چه نيازي دگر اين مرد به جوشن دارد *** ان يکاد از نفس فاطمه برمي‌دارد
خبر از شوق به افلاک سراسيمه رسيد *** تا که اين نيمه توحيد به آن نيمه رسيد
علي و فاطمه در سايه‌ي هم فکر کنيد *** شانه در شانه دو تا کعبه‌ي يکدست سپيد
عشق تا قبل همين واقعه مصداق نداشت *** ساز و آواز خدا گوشه‌ي عشاق نداشت
کوچه آزين شده در همهمه آرام آرام *** تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه، فاطمه با رايحه‌ي گل آمد *** ناگهان شعر حماسي به تغزل آمد
آسمان با نفسش رنگ دگر پيدا کرد *** دست او پيرهن نو به تن دنيا کرد
ابر مهريه‌ي او بود که باران آمد *** نفس فاطمه فرمود که باران آمد
ناگهان پنجره‌اي رو به تماشا وا شد *** هرکجا قافيه يا فاطمه الزهرا شد
مثنوي نام تو را برده تلاطم دارد *** چادرت را بتکان قصد تيمم دارم
سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان خوب و نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. امروز بر شما خيلي مبارک باشد. اول ذي الحجه سالروز پيوند آسماني حضرت دريا و حضرت عشق، اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا(س)، حاج آقاي عباسي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عباسي: بنده هم عرض سلام و ادب دارم خدمت همه بينندگان عزيز، سالروز قشنگ‌ترين و معنوي‌ترين ازدواج عالم، ازدواج حضرت زهرا(س) و اميرالمؤمنين علي (ع) را به همه تبريک مي‌گويم. اميدوارم امروز نقطه‌ي عطفي در زندگي همه ما باشد که يک قدم هم شده به اين قله زندگي مشترک يعني زندگي حضرت زهرا و اميرالمؤمنين نزديک شويم. امروز سالروز آشنايي من و رفاقت من با يکي از دوستان سمت خدايي هم هست. اولين برنامه سمت خدا را يادم هست روز اول ذي الحجه 92، 93 که حاج آقاي فرحزاد مکه بودند و من توفيق حضور در اين برنامه را داشتم. امروز يکي از خاطره‌هاي قشنگ تاريخ صدر اسلام رقم خورده است و از آنجايي که ظاهراً امروز طلاق ثبت نمي‌شود، آرزو کنيم به برکت اين ازدواج قشنگ، در زمين و آسمان يک جشن و هلهله‌ي شادي برپا کرد، زندگي همه محبان اهل بيت(ع)، کساني که عاشق اميرالمؤمنين و حضرت زهرا هستند پر از خاطره‌هاي قشنگ و آسماني باشد و زندگي‌ها رنگ اختلاف به خودشان نگيرد.
شريعتي: الهي آمين، خيلي از ما در زندگي و روابطمان يک گمشده‌اي داريم و آن آرامش است، به مناسبت امروز در مورد آرامش صحبت خواهيم کرد.
حاج آقاي عباسي: امروز بحث من سه مرحله دارد، در شنيدن بحث امروز حواسمان به خودمان باشد. به من مي‌گويند: مگر شما نگفتيد کاري به همديگر نداشته باشيم، چرا وقتي حرف‌هاي شما را مي‌شنويم برمي‌گردند مرا سرزنش مي‌کنند؟ اين باعث مي‌شود من نتوانم حرف شما را گوش کنم. من قبول کردم به ديگران کار نداشته باشم، به ديگران تذکر بدهيد کار به من نداشته باشند. پدر مي‌گويد: بحث شما را گوش مي‌دهم، بچه‌ام مي‌گويد: بابا با شماست! خانم من مي‌گويد: با شماست. اجازه بدهيد اين بحث‌ها به حال همه ما فايده داشته باشد.
بحث ما در مورد آرامش است، سرمايه‌اي که حاضر هستيم خيلي کارها بکنيم که اگر داريم حفظ کنيم و اگر نداريم بدست بياوريم. در يک جامعه ايماني همه اعضاي جامعه موظف هستند که مايه آرامش همديگر باشند و زمينه آرامش همديگر را فراهم کنند. حاکم جامعه هم باشي، خدا مي‌گويد: پيغمبر من، اين زکات را که مي‌گيري، بگير. اين زکات باعث تطهير خودشان و مالشان و مايه رشدشان مي‌شود. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ‏ بِها» (توبه/103) اما وقتي اين را گرفتي «وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ» دعايشان کن. چه دعايي بماند، مقصد اين دعا از نگاه قرآن عزيز اين است «إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» دعا که مي‌کني مايه‌ي آرامش اينهاست.
گاهي اوقات پدر براي من دعا مي‌کند، همينقدر که احساس مي‌کنم دست به آسمان بلند کرده و مي‌گويد: خدايا حاجت دل پسرم را بده. همين که پدرم دعايم مي‌کند مايه آرامش من است. در ازدواج هم همه اين آيه را شنيديم «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» (روم/21) يکي از نشانه‌هاي خدا اين است که از جنس خودمان، انسان يک همسري را آفريده تا مايه آرامش ما باشد. در اين آرامش چه خبر است؟ آيه 4 سوره فتح، «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ‏ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» خدا کسي است که آرامش را در دل مؤمنين نازل مي‌کند، از نگاه ما شايد اين آرامش آخر خط باشد. ولي از نگاه خدا اين آرامش يک سرمايه است، «لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ» به اين ايماني که داريد قانع نشويد. ايمانتان را بالا بياوريد، خدا اين آرامش را به دل مؤمنين داده تا ايمانشان را رشد بدهند. ما مايه‌ي آرامش بقيه باشيم، مايه آرامش پدر و مادر، همسر، فرزند، رفيق، اين آرامش باعث مي‌شود زمينه رشد و رسيدن به هدف خلقت براي همه فراهم شود. چطور مايه آرامش شويم؟
يک آيه داريم، «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ‏ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) آگاه باشيد که فقط با ياد خدا دلها آرام مي‌شود. در کافي شريف يک حديث از رسول خدا(ص) هست که حضرت فرمود: حواريون به عيسي(ع) گفتند: « يَا رُوحَ‏ اللَّهِ‏ مَعَ مَنْ نُجَالِسُ» ما با چه کسي بنشينيم؟ حضرت عيسي فرمودند: با کسي بنشينيد که ديدن او «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ» شما را ياد خدا بياندازد. «وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ» حرف مي‌زند بر علم شما اضافه شود، «وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُه‏» عملش را مي‌بينيد رغبت به آخرت پيدا کنيد و از دنيا کنده شويد. من از کنار هم قرار دادن «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ‏ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آگاه باشيد که فقط به ياد خدا دلها آرام مي‌گيرد، من با«مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ» به چه نتيجه‌اي مي‌خواهم برسم. با کسي نشست و برخاست کنيد که شما را به ياد خدا بياندازد. آقايان و خانم‌ها، دخترها و پسرها! اگر بخواهيم مايه آرامش بقيه باشيم بايد ديدن ما مايه‌ي يادآوري خدا باشد. اگر ديدن ما بقيه را ياد خدا انداخت، ياد خدا هم دلها را آرام مي‌کند پس ما مايه‌ي آرامش ديگران مي‌شويم. ما بايد خودمان ياد خدا باشيم.
من با ديدن قرآن ياد خدا مي‌افتم، حرم امام رضا را مي‌بينم ياد خدا مي‌افتم، اگر امام زمانم را ببينم، ياد خدا مي‌افتم. آدم‌ها مي‌توانند هرکدامشان ذکرالله شوند. امام رضا(ع) فرمودند که روي انگشتر حضرت عيسي دو جمله نوشته بود. آن دو جمله هم از انجيل گرفته بود، «طُوبَى‏ لِعَبْدٍ ذُكِرَ اللَّهُ مِنْ أَجْلِهِ» خوش به حال بنده‌اي که بخاطر او خدا ياد مي‌شود. من مي‌بينم ياد خدا بيافتم. «وَ وَيْلٌ لِعَبْدٍ نُسِيَ اللَّهُ مِنْ أَجْلِهِ» واي به حال بنده‌اي که خدا بخاطر او فراموش مي‌شود. وقتي مي‌آيد ياد خدا مي‌رود. خيلي از مشکلاتي که در زندگي‌ها وجود دارد بخاطر اين است که اهالي آن خانه هنوز ذکر خدا نشدند. وقتي ذکر شوند مايه آرامش مي‌شوند.
در مرحله اول گفتيم: بايد مايه‌ي آرامش ديگران باشيم. بخواهيم مايه آرامش ديگران باشيم يک راه دارد که ذکر شويم. يعني چه ذکر شويم؟ يعني طوري شويم که مردم وقتي ما را ديدند، همسرمان ما را ديد، ياد خدا بيافتد. اگر ياد خدا افتاد مايه‌ي آرامش مي‌شويم. سؤال: چطور ذکر خدا شويم؟ صبر کنيم، اين مرحله سوم بحث است. بحث ما چه ربطي به روز ازدواج حضرت زهرا و اميرالمؤمنين دارد؟ ما در عالم معنوي‌تر از ازدواج حضرت زهرا و اميرالمؤمنين نداريم. چهارده معصوم داريم گل سر سبد عالم خلقت هستند. فقط يک زن و شوهر داريم که هم زن جزء چهارده معصوم است و هم مرد، اميرالمؤمنين علي(ع) و حضرت زهرا(س). من خيلي خلاصه در مورد ويژگي‌هاي اين زندگي صحبت کنم.
يکي از کلماتي که اميرالمؤمنين درباره حضرت زهرا مي‌گويند، اينقدر اين کلام قشنگ است که آدم وقتي به عمق آن خوب فکر مي‌کند يک هيجاني به او دست مي‌دهد. حواسمان را جمع کنيم، اين را اميرالمؤمنين مي‌گويد. اميرالمؤمنيني که در معراج خدا با لهجه‌ي علي(ع) با پيامبر حرف زد. وقتي پيامبر(ص) پرسيد: خدايا اين تو هستي که با من حرف مي‌زني يا علي؟ خدا پاسخ داد، به پيامبر نازنين‌اش که من به قلبت نگاه کردم آن موقعي که تنها شده بود، جبرئيل هم تنها گذاشته بود و نمي‌توانست بالاتر برود، به قلبت نگاه کردم و ديدم محبوب‌ترين فرد نزد تو علي است و من با زبان علي حرف زدم براي اينکه دلت آرام شود. اميرالمؤمنيني که مايه آرامش دل پيغمبر است اين حرف را مي‌زند. «لَقَدْ كُنْتُ‏ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَانُ» من نگاه مي‌کردم به فاطمه زهرا همه غم‌ها و غصه‌ها از دلم مي‌رفت. چقدر حضرت زهرا بايد ذکر الله باشد که اميرالمؤمنين غم و غصه‌ها را فراموش کند.
بعد از شهادت حضرت زهرا(س)، اميرالمؤمنين(ع) دارند با همسرشان درد دل مي‌کنند، «بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ‏ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِكِ» دختر رسول خدا، آن موقع که مشکلات به من هجوم مي‌آورد من با تو آرام مي‌گرفتم. در مشکلات تو بودي مرا آرام مي‌کردي، بعد از تو از چه کسي آرامش بگيرم؟ اين مرحله دوم بود. سؤال: من مي‌خواهم ذکر شوم، چه کار کنم؟ من بايد کاري کنم که هرکس مرا ديد ياد خدا بيافتد. بايد رنگ خدا بگيرم. «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ‏ أَحْسَنُ‏ مِنَ‏ اللَّهِ صِبْغَةً» (بقره/138) من مي‌خواهم رنگ خدا بگيرم، از رنگ خدا قشنگ‌تر چه رنگي است؟
ابوحمزه ثمالي از امام باقر(ع) نقل مي‌کند در کافي شريف، جلد 2، صفحه 496 است. «مَكْتُوبٌ فِي التَّوْرَاةِ الَّتِي‏ لَمْ‏ تُغَيَّرْ» در توراتي که تحريف نشده اين نوشته شده که موسي(ع) از خدا سؤال پرسيد: «أَنَّ مُوسَى ع سَأَلَ رَبَّهُ فَقَالَ يَا رَبِّ أَ قَرِيبٌ أَنْتَ مِنِّي فَأُنَاجِيَكَ أَمْ بَعِيدٌ فَأُنَادِيَكَ» خدايا تو نزديک من هستي تا آرام با تو حرف بزنم و نجوا کنم يا دور هستي و داد بکشم صدايت بزنم؟ وحي رسيد از جانب خداوند «فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا مُوسَى أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي» من همنشين کسي هستم که يادم کند. من مي‌خواهم ديگران با ديدن من ياد خدا بيافتند، من بايد همنشين خدا باشم؟ «من ذکرني» يعني دائم ذکر بگويم؟ امام صادق(ع) در کافي شريف جلد 2، صفحه 80 فرمودند: از سخت‌ترين چيزهايي که خدا بر بندگانش واجب کرده اين است، «ذکر الله کثيرا» زياد ذکر خدا داشته باشند. «ذِكْرُ اللَّهِ‏ كَثِيراً ثُمَّ قَالَ لَا أَعْنِي سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ» مردم حواستان را جمع کنيد، اگر من گفتم: ذکر خدا، مقصودم اين نبود که تسبيح دست بگيريد و «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ» بگوييد. «وَ إِنْ كَانَ مِنْهُ» البته اين هم هست، اما مقصود من «وَ لَكِنْ ذِكْرَ اللَّهِ عِنْدَ مَا أَحَلَّ وَ حَرَّمَ» در موقعيت موختلف حلال و حرام که قرار مي‌گيريم ياد خدا باشيم. «فَإِنْ كَانَ طَاعَةً عَمِلَ بِهَا وَ إِنْ كَانَ مَعْصِيَةً تَرَكَهَا» اگر موقعيتي که در آن هستيم طاعت خداست عمل کنيم. اگر معصيت است، ترک کنيم. خدا مي‌گويد: بنده من، تو از من اطاعت کن، من تو را مثل قرار مي‌دهم، هرکس تو را ديد ياد من بيافتد.
مشکل اول اين است که تا ذکر مي‌گوييم، مي‌گويد: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ» را بگويم؟ بله بگو و اهل ذکر باش. حقيقت ذکر اين است که اين ذکر زباني تو را اينجا برساند که هميشه حواست باشد در موقعيت‌هاي مختلفي قرار داري که يا طاعت است يا معصيت است. فکر نکنيم طاعت و معصيت اندازه محدودي دارد، ما دائم در حال امتحان با طاعت و معصيت هستيم. سوء ظن گناه است. من اگر اهل سوءظن باشم نمي‌توانم ذکر شوم. صداقت واجب است و دروغ حرام است، غيبت حرام است، خيرخواهي واجب است. احترام به پدر و مادر واجب است. اگر من اهل بي احترامي به پدر و مادر بودم ديگر نمي‌توانم مايه آراهمش همسرم باشم. بي احترامي کردن من به پدر و مادرم، آنها را بي قرار مي‌کند. من با اين کار باعث شدم همسرم ناآرام شود. چرا؟ چون ذکر نيستم. مي‌گويد: من همه چيز را تأمين کردم ولي چرا همسرم در خانه آرام نيست؟ ممکن است يک نفر ذکر باشد، بالاتر از پيغمبر(ص) است؟ ولي ديگران مي‌بينند حالشان عوض شود و به هم بريزند. ممکن است يک مردي و يک زني ذکر شده باشد ولي کسي از او آرامش نگيرد. اگر گاهي نمي‌توانم مايه آرامش همسرم باشم، براي اين است که يکجايي دارم يک غيبتي را مي‌کنم. اهل غيبت و دروغ و بي احترامي هستم، اهل مراعات نکردن مسائل مالي هستم، آنجا ذکر نشدم، اينجا مايه آرامش نيستم با اينکه پول زيادي به پاي همسرم ريختم.
اگر اين نگاه را خوب رويش تمرکز کنيم گره خيلي از مشکلات زندگي ما حل مي‌شود. خانم مي‌گويد: من چيزي از زيبايي کم ندارم و خلق خوبي هم با همسرم دارم، ولي از من راضي نيست. مي‌گويم: به گفتگوهايي که با خواهرت داري، با رفيقت داري دقت کن، چقدر با آبروي مردم بازي کردي؟ مي‌گويد: چه ربطي دارد؟ مي‌گويم: ربطش به آن آيه و روايت برمي‌گردد. از اين زاويه وقتي به بندگي خدا نگاه مي‌کنيم ديگر بندگي خدا يک کار فردي نيست. اگر من حواسم جمع است به اينکه اهل صداقت و اهل حسن ظن و احترام و اهل صيانت از آبروي ديگران، اهل خيرخواهي باشم، دارم به همه محله کمک مي‌کنم و به جامعه‌ام کمک مي‌کنم. وقتي همسر من آرامش بگيرد، بچه من هم آرامش مي‌گيرد.
تصور کنيد در يک شهري ده تا محله هست، هرکدام از ما شايد توفيق داشته باشيم يکي از اولياي الهي را ببينيم. يکي آيت الله بهجت را ديده، يکي آيت الله حق شناس را ديده، حاج آقاي مجتهدي را ديده، انشاءالله خدا خوب‌ها را زياد کند. خودمان يکي از آن خوب‌ها شويم. فرض کنيد يک شهري ده محله دارد، در هر محله‌اي يک آيت الله بهجت است. چقدر مايه آرامش بود. دوره جواني نماز آيت الله بهجت مي‌رفتم. از اوايل طلبگي مسائل تربيتي‌ و کنکاش و پژوهش در اين حوزه را دوست داشتم. آنهايي که نزد آيت الله بهجت رفتيد، باور کنيد خيلي ها صرفاً براي نماز آيت الله بهجت نمي‌آمدند، مي‌آمدند آيت الله بهجت را ببينند. چرا؟ چهره نوراني بود، ولي يک بنده خدايي پيشنهاد داده بود ايشان جراحي زيبايي بکند. با اين فيزيک دنيايي و معادلات دو دو تا چهارتا، خط‌کش تو خط‌کش نيست. ايشان نمازشان تمام شد و از مسجد بيرون مي‌رفتند، قيافه‌اش اروپايي بود، با چه حسي ايشان را تماشا مي‌کرد، ايشان آمد رد شود يکي از آقايان نگهشان داشت و به آيت الله بهجت گفت: ايشان سوئدي است، از سوئد آمده شما را ببيند. چه جذبه‌اي است؟ ايشان چند سال آخر خيلي معروف شدند. از سوئد آدم را اينجا مي‌کشاند. در هر محله يک آيت الله بهجت باشد، مايه آرامش است.
من در هجده سالگي شنيدم يک آيت الله حق شناسي در مسجد امين الدوله بازار بين دو نماز چهارشنبه‌ها، درس اخلاق دارند. نه يکبار ايشان را ديده بودم، يادم هست زنگ آخر چهارم دبيرستان، ورزش داشتيم. پول تاکسي نداشتم. ورزش را رها مي‌کردم، با اتوبوس کرج- تهران مي‌رفتم پارک شهر پياده مي‌شدم و مي‌دويدم تا به کلاس درس ايشان برسم. داداش جون! گناه نکن. گاهي فقط مي‌رفتم ديدن ايشان. نگوييم: من آيت الله بهجت و آيت الله حق‌شناس نمي‌شوم، از همين امروز شروع کنيم، ذکر خدا بگوييم، سوء ظن‌هايمان را نسبت به ديگران کم کنيم. از يکجايي شروع کنيم، توبه کنيم، کم کنيم. بي احترامي به پدر و مادر کرديم، زنگ بزنيم عذرخواهي کنيم. شنيدم بي احترامي به تو باعث مي‌شود من ذکر خدا نشوم. من مي‌خواهم ذکر خدا شوم. «طُوبَى‏ لِعَبْدٍ ذُكِرَ اللَّهُ مِنْ أَجْلِهِ»
بعضي‌ها مي‌گويند: وضع ما خيلي خراب است، چه کنيم؟ مي‌شود ما هم ذکر شويم؟ بله. همين که توبه کرديم، امروز دل پشيمان، دو تا واسطه، حضرت علي و حضرت زهرا، معنوي‌ترين عروس و داماد عالم را نزد خدا مي‌بريم و توبه مي‌کنيم. عبيد فرار، از اراذل و اوباش نجف است. وقتي در خيابان‌هاي نجف راه مي‌رود چند نفر مسلح دور و اطرافش هستند، مردم بايد به او احترام بگذارند، هرکس به او احترام نگذارند عصباني مي‌شود، ملا حسين قلي همداني رد مي‌شود. عبيد فرار مي‌بيند، ملاحسين قلي همداني به او اهميت نمي‌دهد. تند مي‌شود که چرا به من احترام نگذاشتي؟ مي‌گويد: مگر تو که هستي؟ مي‌گويد: من عبيد فرار هستم، مرا نمي‌شناسي؟ عبيد فرار يعني بنده فراري! تا مي‌گويد: من عبيد فرار هستم، ملا حسين قلي همداني مي‌گويد: از کي فرار کردي؟ از خدا يا رسول خدا؟ ملا حسين قلي همداني رفت. يک شب گذشت، فردا ملا حسين قلي همداني سر درس آمد. درس تمام شد. به شاگردانش گفت: يکي از بندگان خدا از دنيا رفته، من تشييع جنازه مي‌روم. هرکس مي‌آيد با من بيايد. شاگردان دنبال استاد افتادند، ديدند به سمت منزل عبيد فرار مي‌رود. اينکه از ياغي‌هاي نجف بود. استاد مي‌گويد: برويم تشييع جنازه يکي از بندگان خدا؟ رفتند، وقتي تشييع جنازه تمام شد، به خانواده‌اش گفتند: چه خبر؟ اين حالش خوب بود. گفتند: اين شب‌ها دير مي‌آمد، ديشب زود آمد، در حياط اشک مي‌ريخت و گريه مي‌کرد، پشت سر هم اين جمله را تکرار مي‌کرد: عبيد از کي فرار کردي؟ از خدا يا رسول خدا؟ گفت و اشک ريخت و دق کرد و مرد!
شريعتي: انشاءالله اگر فرار مي‌کنيم به سمت خدا فرار کنيم. «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ» (ذاريات/50) امروز صفحه 476 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ «78» اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْكُلُونَ «79» وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيْها حاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ «80» وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ فَأَيَّ آياتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ «81» أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ «82» فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «83» فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ «84» فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ»
ترجمه آيات: و همانا ما پيش از تو پيامبرانى فرستاديم. داستان بعضى از آنان را براى تو بازگو كرديم و (داستان) بعضى ديگر را براى تو نقل نكرديم و هيچ پيامبرى نمى ‏تواند معجزه‏اى جز به فرمان خدا بياورد، پس چون فرمان خدا آمد (و قيامت برپا شد)، به حقّ داورى خواهد شد و باطل گرايان در آن جا زيانكارند. خداوند است كه براى شما چهار پايان را قرار داد تا از آنها سوارى بگيريد و از آنها بخوريد. و براى شما در چهار پايان منافع (ديگرى نيز) هست؛ و سوار بر آنها به نيازى كه در دل داريد برسيد و بر آنها و بر كشتى‏ها حمل مى‏شويد. و خداوند (پيوسته) آيات خود را به شما نشان مى‏دهد، پس كدام يك از آيات الهى را انكار مى‏كنيد؟ پس آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنان بوده‏اند چه شد (و چگونه نابود شدند؟ آنان) تعدادشان از اينان بيشتر و قدرت و آثارشان در زمين سخت‏تر (و فزون‏تر) بود، امّا آن چه را به دست آورده بودند به كارشان نيامد. پس چون پيامبرانشان همراه با معجزات به سراغشان آمدند به آن مقدار علمى كه نزدشان بود خوشحال شدند (و حاضر نشدند منطق انبيا را بپذيرند) و آن چه (از قهر الهى) كه به تمسخر مى‏گرفتند، آنان را فرا گرفت. پس چون عذاب ما را ديدند گفتند: «به خداوند يكتا ايمان آورديم و به آن چه (از قبل) شرك مى‏ورزيديم كافر شديم». امّا پس از آن كه قهر ما را ديدند، ديگر ايمانشان برايشان سودى نداشت. اين سنّت الهى است كه در ميان بندگانش جارى است. و در اين جا كافران زيانكارند.
شريعتي: براي قرباني اول ماه ذي الحجه که در اين ماه دو بار قرباني داريم، اول ماه و روز عيد قربان، مي‌توانيد به سايت و يا کانال برنامه مراجعه کنيد.
حاج آقاي عباسي: ما بايد مايه آرامش همديگر باشيم، براي اينکه مايه آرامش هم باشيم بايد ذکر خدا شويم يعني ديدن ما بقيه را ياد خدا بياندازد. براي اينکه ذکر خدا شويم بايد بنده خدا شويم. اگر نمي‌توانيم يا فکر مي‌کنيم نمي‌توانيم به درجه اولياي الهي برسيم اين فکر را کنار بگذاريم، در مسير اولياي الهي حرکت کنيم، هر اندازه توان داريم شروع کنيم بندگي خدا را بکنيم. ما هر لحظه در حال بندگي خدا هستيم. در هر موقعيتي هستيم طاعت هست عمل کنيم، معصيت هست ترک کنيم. ما به اندازه‌اي که مي‌توانيم بندگي کنيم. اگر کرديم ذکر خدا مي‌شويم و به اين اندازه مايه‌ي آرامش ديگران هستيم. خدايا به حق عروس و داماد امروز معنوي‌ترين ازدواجي که در عالم شکل گرفت، توفيق ذکر شدن به همه ما مرحمت کن.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله طاهرين»