برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيرهي امام حسين (عليه السلام) و دوران امامت و زمينههاي قيام حضرت
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 04-06-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
از درد تو تمام تنم تير ميکشد *** وقتي کسي به روي تو شمشير ميکشد
طاقت ندارم اين همه تنها ببينمت *** وقتي که چله چله کمان تير ميکشد
اين بغض جان ستان که تو بيکس ترين شدي *** پاي مرا به بازي تقدير ميکشد
اي قاري هميشهي قرآن آسمان *** کار تو جزء جز به تفسير ميکشد
اينکه ز هر طرف نفست را گرفتهاند *** آن کوچه را به مسلخ تصوير ميکشد
برخيز اي امام نماز فرشتهها *** لشگر براي قتل تو تکبير ميکشد
«صلي الله عليک يا أباعبدالله» سلام ميکنم به دوستان عزيزم، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. به ساحت مقدس حضرت عبدالله بن حسن سلام ميکنيم، انشاءالله تا هميشه زير سايهي آل الله باشيم. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد. عزاداريهايتان قبول باشد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان سلام ميکنم. به عزاداران سيدالشهدا در تمام نقاط عالم سلام ميکنم و انشاءالله زير سايهي سيدالشهداء با آزادگي زندگي کنند. الحمدلله محبت سيدالشهداء فطري و مکنونه قلبي ماست و هرچه بخاطر اين شرايط بخواهيم دستورالعملها را سختگيرانه اجرا کنيم باز هم شور پر از شعور حسيني در بين مردم شعله کشيده و مجالس با شکوه هست.
شريعتي: بعد از هزار و اندي سال اين حرارت حسين بن علي در دلها شعلهور است و خاموش شدني نيست. تحليل واقعه عاشورا و اينکه تاريخ از کجا به اينجا رسيد و عاشوراي سال 61 را رقم زد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، ما بحث اصلي خودمان را در محرم و صفر کنار گذاشتيم و ماجراي قيام سيدالشهداء که سؤالات و ابهاماتي در ذهن عزيزان هست، يکي از مهمترين نقاطي که مردم با آن درگير هستند، اطلاعات مردم ما چه بسا از ماجراهاي ديگر تاريخي بيشتر باشد اما ابهامات زيادي هم هست، ما سير اين بحث را با هم گفتگو کنيم معلوم ميشود اين قيام حسيني بود يا خروج حسيني بود. ما بدون اينکه بخواهيم به عنوان سؤال و پاسخ بگوييم، فضا روشن ميشود و سؤالها برطرف ميشود. هفته گذشته نکتهاي را عرض کردم که اين چيزهايي که در مورد سيدالشهداء ميگوييم يک ذره از بيکران است. ما ادعا نميکنيم که همه شخصيت سيدالشهداء را تحليل ميکنيم لذا گوشهاي از موضوع را بيان ميکنيم. ما نميتوانيم امامي را بشناسيم همانطور که بوده، همزمان که نبرد ميکرده عمق تاريخ تا زمان ما را هم توجه داشته است. از تحليل جامع شخصيت ايشان دست ما کوتاه است و انشاءالله امام زمان تشريف بياورند و حضرت را وصف کنند. توقع تحليل خيلي جامع نميتوانيم داشته باشيم.
به اينجا رسيديم که معاويه براي تمهيد ولايتعهدي يزيد تلاشهاي حيرت انگيز کرد و تمام رقباي احتمالي را جز دو سه نفر همه را از دم شمشير و سم گذراندند، مردم اينها را ميديدند، عدهاي را خريدند و عدهاي را کشتند، بقيه مردم ديدند از چيزهايي است که بخواهيم حرف بزنيم چيزي براي ما باقي نميماند، سران جامعه اسلامي کوتاه آمدند و بيعت با وليعهد کردند جز سيدالشهدا، عبدالله بن زبير، عبدالله بن عمر. ممکن است عزيزي بگويد: عبدالله بن عباس چه شد؟ عبدالله بن عباس ذيل سيدالشهداء تعريف ميشود در ادبيات سياسي آن روز، يعني وقتي سران را ميگويند نه اين سه نفر، اين سه نفر بزرگ سه جريان فکري هستند و طبيعتاً حکومت با فرزندان و دنباله روها کار ندارد. وقتي معاويه از دنيا رفت نامهاي رسيد که در تاريخ طبري هست و نامه مهمي است. يزيد نامهاي نوشت که اعلام خبر مرگ پدرش بود به وليد بن عتبه حاکم مدينه. نامه اينطور است «من يزيد اميرالمؤمنين الي الوليد بن عتبه أما بعد» يزيد 29، 30 ساله بود. اين بعد از حمد و ثناي خدا، فرمود: «أكرمه اللّه و استخلفه، و خوّله» بنده خدا که خدا او را گرامي داشت، با قتل امام حسن و جنگ با اميرالمؤمنين «و مكّن له، فعاش بقدر» خدا به او تمکن داد که در اين دنيا حاکم بر مسلمين شود، براساس قضا و قدر و مشيعت الهي زندگي کرد و از دنيا رفت، پدرم زندگي نيکويي داشت «و مات بأجل، فرحمه اللّه! فقد عاش محمودا! و مات برّا تقيا! و السلام» با نيکي و نيکوکاري از دنيا رفت. اين را عمومي منتشر کرد چه بسا به ديگر بلاد هم اين خبر رسيد. در طبري اينطور آمده که ابو مخنف نقل کرده، ابو مخنف ظاهراً دقيقتر ميگويد که با همه تحليلهاي آينده جور درميآيد، «و كتب إليه في صحيفة كأنها اذن فارة» در يک کاغذ کوچک، نه طومار رسمي و با مُهر، چون قرار است حرفي بزند و نميخواهد منتشر شود. «أمّا بعد فخذ حسينا» حسين را بگير، «و عبد اللّه بن عمر، و عبد اللّه بن الزبير» اين سه تا را بگير و بگو يا بيعت کنيد، هيچ رخصتي نداريم. «بالبيعة أخذا شديدا ليست فيه رخصة حتى يبايعوا، و السلام» اگر نکردند گردن اينها را بزن! چرا اين را در ادامه نامه رسمي نميزند؟ براي اينکه نميخواهد هزينه کشتن افراد سرشناس گردنش بيافتد و بعدها وقتي در شام حضرت سجاد سخنراني کردند، گفت: من نميدانستم، عبيدالله اين کار را کرد و مي خواست کتمان کند. در اين شرايط وليد بن عتبه گفت: با چه کسي حرف بزنم؟ مروان را صدا زد و گفت: چه کنيم؟ مروان گفت: همين الآن بدون فوت وقت صدايشان بزن و بياور، براي اينکه اگر فرصت بدهي ممکن است از اين شهر بروند و ديگر زورت به اينها نرسد و جنگ شود. مروان خيلي شبيه يزيد فکر ميکرد. رفتند سراغ سيدالشهداء ديدند در مسجد است، به سيدالشهداء گفتند: بياييد حاکم با شما کار دارد. اينها همديگر را نگاه کردند و به امام حسين عرض کردند به نظر شما چه کار دارد؟ حضرت فرمود: به نظرم طغيانگر بزرگ از دنيا رفته است و ميخواهند از ما بيعت بگيرند.
عبدالله بن زبير مخفي شد و نيامد. سيدالشهداء که خواست بيايد، چند نفر از بستگان درجه يک را فرمود: سلاح زير عبايتان باشد بياييد نزديک در و وقتي صدايم را بلند کردم داخل بريزيد چون ممکن است بخواهند مرا بکشند. در تاريخ طبري اينطور نقل شده که به حضرت خبر دادند معاويه از دنيا رفته و حالا يزيد آمده و بايد بيعت کني. حضرت فرمود: اين چيزي که از من بيعت خواستيد بيعت من به درد شما نميخورد. اين همه شهر به حسين بن علي چه کار داريد؟ لابد ميخواهيد به بيعت با يزيد اعتبار بدهيد. پس مخفيانه به درد شما نميخورد. بگذاريد هروقت خواستيد با مردم بيعت کنيد ببينيم چه ميشود. حضرت پاسخ ندادند که من بيعت ميکنم يا نميکنم. مروان گفت: همين الآن گردنش را بزنيد. ولي وليد دوست نداشت اين اتفاق بيافتد. وليد گفت: باشد ببينيم چه ميشود؟ مروان گفت: براي چه به حرف من گوش نکردي؟ ديگر دستت به حسين بن علي نميرسد. گفت: ميخواستم دستم نرسد. گفت: ديگري را توبيخ کن. من اگر خورشيد و ماه را در دستم بدهند و ملک همه دنيا را به من بدهند که حسين بن علي را بکشم، اين کار را نميکنم چون ميدانم قيامت من با اين کار از بين ميرود. با اين کار، کار من تمام ميشود. در آخرت جواب پيغمبر را بدهم؟ خدا را شکر حسين(ع) رفت. فردا دوباره سراغ ابن زبير فرستادند، نيامدند و شبانه از راه مخفي فرار کرد. سراغ سيدالشهداء آمدند، سيدالشهداء فرمودند: يک شب ديگر فرصت بدهيد. حضرت هي مهلت گرفت تا يکي دو روز بعد با اهل و عيال به جز محمد حنفيه از شهر خارج شد. هنگم خروج از شهر با اوج احتياط شبيه فرار براي حفظ جان و مخفيانه با غم و اندوه بعد از وداع با قبر مبارک مادرش و رسول خدا(ص) گريه کنان از مدينه خارج شد. چرا؟ براي اينکه حضرت ميدانست ماندنش در شهر به قتل او ميانجامد. خيليها آمدند و گفتند: براي شما امان نامه ميگيريم، صبر کنيد. بعضيها توصيه اخلاقي کردند. عبدالله بن عمر نزد حضرت آمد و چند سليقه ديني آنجا حضور دارد. يکي سليقه عبدالله بن عمر است. يکي سليقه عباد و زهاد مدينه است. يکي سليقه ياران سيدالشهداء در کوفه است. يعني نحوه فهم و اولويت دادنشان به موضوعات ديني، ابن عباس نزد حضرت آمد و گفت: شما دستور بدهيد ما در راه شما بياييم اطاعت ميکنيم. عبدالله گفت: اين حرفها چيست؟ گفت: به مدينه برگرد، حرم جد توست، شهر خوبي است و هر روز زيارت ميکنيم. يعني دينداري که امام و طاغوت را رها ميکند و ميگويد: اينجا حرم پيغمبر است. با اهل و عيالت هستي و بچههاي فاميل را ميبيني، جانت را نده دست اينها تا تهديد کنند. کوتاه بيا و اگر نميخواهي يک مقدار صبر کن. بالاخره يزيد هم ميميرد. سيدالشهداء فرمود: «أف لهذا الکلام ابداً مادامة السماوات و الارض» او گفت: برو طرفدارانت در ديگر شهرها اگر خواستند کاري بکنند آنها کارشان را بکنند و اقداماتشان را انجام بدهند، پيروز شدند بعداً تو برو رهبري کن. حضرت فرمود: أف بر اين کلام مادامي که آسمان و زمين مستقر است. من بايستم و يزيد را تحمل کنم و بعد در حرم پيغمبر زيارت کنم و ناموس مسلمين را دست يزيد بدهيم؟
ممکن است در ذهن بينندگان بيايد چرا سيدالشهداء مثل ماجراهاي قبلي تقيه نفرمودند؟ يک خرده جلوتر برويم به اين ميپردازيم. سيدالشهداء به شکل شبيه فرار از مدينه مخفيانه خارج شد اما معلوم است حضرت نميخواهد صرفاً فقط فرار کند و بيعت نکند. اين شروع جريان جدي است. چرا حضرت فقط فرار نکرد؟ براي اينکه اگر کسي بخواهد فرار کند جايي ميرود که او را نشناسند. در حالي که حضرت به مکه رفتند و بزرگان شهر مکه و در موسم حج ديگران حضرت را ميشناختند. بعدها خواهيم گفت که حضرت از مردم کوفه بيعت گرفتند. براي فرار که بيعت نميگيرند. بيعت کردن و بيعت خواستن از مردم کوفه براي اين است که آدم فرار کند. من هستم و ميخواهم اقدامي بکنم. لذا بعضي اين حالت خروج مخفيانه حضرت از مدينه را به کل تعميم دادند و گفتند: حرکت سيدالشهدا فرار از کشته نشدن است. ميدانيد براي کشته نشدن از مهلکه خارج شود اشکال ندارد و حفظ جان طبيعي است. اما اگر همه حرکت سيدالشهداء اين بود بايد ميگفتيم: حضرت نعوذ بالله درست نتوانست اين کار را بکند در حالي که اگر حضرت جاهايي ميرفت، آفريقا يا يمن، جاهايي که آن زمان در توجه و ديد بود و کمتر شناخته ميشد. مثل امروز نبود تصاوير آدمهاي برجسته را مردم بشناسند. حضرت ميتوانست يک جايي با خانوادهاش برود زندگي کند و کسي نشناسد حضرت را، اما بناي حضرت بر فرار نبود. اگر حضرت صرفاً فقط يک فراري ميخواست بکند يک بيعت ميکرد يا اگر ميخواست بفرمايد من نميخواهم با يزيد بيعت کنم، اگر فرار ميکرد، جامعه ميگفتند: نميدانيم کجا رفته ولي با يزيد بيعت کرده است. از رفتار حضرت ابداً برنميآيد ايشان صرفاً دنبال بيعت نکردن و کشته نشدن باشد. وقتي ميگفتند: از مدينه بيرون نرو، حضرت بارها فرمودند: اگر من در سوراخ يک حشره و يک مرغي هم پنهان شوم، لذا هم بايد جانم را حفظ کنم و هم مسأله من فقط جانم نيست و کار ديگري دارم.
حضرت از راه اصلي به سمت مکه رفتند، چون حضرت ميدانست وليد بن عتبه بنايش بر کشتن حضرت نيست تا مجبور نشود و حکم بعدي نرسد. حضرت ميخواست از راه اصلي برود که بتواند صحبت کند چون مردم آن نامه کوچک را نديده بودند، ممکن بود بگويند: براي چه شما شهر و ديارت را رها کردي و خودت را آواره اين شهر و آن شهر کردي؟ آنها ميخواهند امنيتي عمل کنند و مخفيانه حضرت را ترور کنند. لذا از راه اصلي حضرت تشريف بردند که هرکسي کم کم در موسم حج يا مکه بتواند گفتگو کند. حضرت آرام آرام بدون سرعت زياد خودشان را به مکه رساندند. عبدالله بن زبير هم زودتر با برادرش بدون زن و بچه رفت. به عبدالله بن عمر گفتند: بيعت کن! گفت: من بيعت نميکنم چون يزيد ظالم است، نه. شرابخوار است؟ نه. من اگر همه مردم با او بيعت کردند، بيعت ميکنم. تفکري در جهان اسلام بود که بعد از پيغمبر اين تفکر با بدعتهايي درست شد. اصالت با حق است. اجتماع بر حق است، سواد اعظم و اتحاد مسلمين حول حق است که خوب است. نه اينکه هرجا عدهاي جمع شدند. ممکن است عدهاي بر باطل جمع شدند. اگر همه مردم دنيا بگويند: دو دو تا ده تاست! اين ارزشي ندارد، اجتماع بر باطل و دروغ ارزشي ندارد. اينها به اجتماع ارزش ميدادند نه اجتماع حول حق، لذا يکي از کيفرخواستهايي که براي سيدالشهدا نوشتند، يک عده پشت سر نيزهاي که سر مطهر سيدالشهداء را از اين شهر به آن شهر براي نمايش ميبرد، عدهاي پشت سر نيزه الله اکبر ميگفتند. شاعر ميگويد: «قتلوا بک التکبير و التهليلا» تکبير را کشتند، لا اله الا الله را کشتند. اسلام را کشتند. لذا در زيارات حضرت ميگوييم: «لعن الله امة قتلتک بالايدي و السن» آنهايي که تو را با دست کشتند و با زبان کشتند. يعني تمهيد قتل کردند. به امام حسين ميگفتند: لزوم جماعت داشته باش. يعني با جماعت ملازم باش. جماعت حول يزيد! حتي خانمي که از شاگردان يکي از همسران پيغمبر بود، به امام حسين نامه نوشت، امر کرد بايد اطاعت کني از امام مسلمين، امام مسلمين کلمه درستي است ولي تطبيقش با يزيد... تو حق نداري وحدت را بشکني. وحدت حول يزيد وحدت اسلامي نيست. لذا عبدالله بن عمر ميگفت: جماعت همه سراغ تو بيايند من با تو بيعت ميکنم. براي اينکه سليقه و فهم او را از دين ببينيد، وقتي آمدند در مورد اميرالمؤمنين هم بيعت بگيرند، گفت: هروقت همه بيعت کردند. يعني براي عبدالله بن عمر، علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين با يزيد بن معاويه فرق نميکند. اين يک ديدگاه است متأسفانه! هرکدام طرفدار داشت و دعوا نميشد، يکي از خلفا يک وقتي در منا نماز شکسته را به تمام خواند. در سفر نماز را شکسته ميخوانيم. آمدند نزد عبدالله و گفتند: نماز را به جاي شکسته، تمام خواند. اين خلاف شرع است. گفت: هيس... اختلاف افکني نکنيد و حفظ وحدت کنيد. اينها سوء استفاده از الفاظ و مفاهيم است. حضرت فرمود: بني اميه که آمدند فقهاي مشروعيت بخش به بني اميه هستند. انگار پوست گوسفند را بکني و کپه تنش کني.
تفکر اينها اين است که هرکس پيروز است يعني حق است. حق کسي است که برنده است. کسي که کودتا ميکند و برنده ميشود واجب شرعي است از او اطاعت کنيد. يعني ظالمان دنيا بهتر از اين نميتوانند چيزي گير بياورند. هرکاري ما ميکنيم فعلاً شما اطاعت کنيد، چشم. قيامت ما با خدا مشکلي نداريم. عبدالله ميگويد: علي بن ابي طالب اگر مخالف داشته باشد با او بيعت نميکنم. يزيد هم مخالف داشته باشد با او بيعت نميکنم. ديدند از عبدالله نگراني ندارند، گفتند: باشد. بالاخره چند را بکشيم باقي بيعت ميکنند و ايشان هم بيعت ميکنند. حضرت به سمت مکه راه افتادند و خانواده را با خود به دلايلي بردند. مردم دنيا نميدانستند جان امام در خطر است. اگر حضرت يک نفري ميآمد ممکن بود خيال کنند حضرت صرفاً دنبال حکومت است. ولي با خانواده آمد، حضرت فرمود: ما را بيرون کردند. بيرون کردن نه اينکه گفتند بيرون برو. براي اين مسير حرکت حضرت که اسم آن را قيام و خروج و فرار نميگذاريم. حضرت دنبال بيان حق هم هستند، اين حرکت خيلي تبليغي هم هست. حضرت افرادي را لازم دارند که وسط اين جنگ روايت ديگران هم شاهد عيني باشند و سخن بگويند. قرار باشد بعد از شهادت سيدالشهداء کساني بيايند قطعنامه حضرت را بخوانند، لذا حضرت به اين افراد نياز داشت.
نکته بعد اينکه حضرت ايمني نداشت از اينکه زن و بچهاش را در مدينه نگه دارد. تجربه نشان داده بود بني اميه اگر با کسي درميافتادند ابا نداشتند ناموسش را دستگير کنند و بکشند و جسارت کنند. عمر بن حمق خزاعي را که خواستند بکشند، فرار کرد. همسرش آمنه را گرفتند و شکنجه کردند. تا سر مطهر عمر را در زندان آوردند و در آغوش او پرت کردند. بعضي گزارشها ميگويند: وقتي مختار فرار کرد از دست بني اميه همسرش را گرفتند. اينطور نبود که در امنيت باشد. لذا طبري ميگويد: امام تمام زن و بچه خود را برد. مادر حضرت علي اکبر اسمش در کربلا نيست ولي اگر زنده بود و در قيد حيات بود در کربلا بود. حضرت حرکت کردند و به مکه آمدند، در مکه اتفاقاتي افتاد که خيلي مهم است. يکي عبدالله بن عمر بود که ميگفت: اختلاف افکني نکنيد. مسأله خير و شر نيست، دعوا نشود. اگر قرار بود اختلاف نشود، پيغمبر اکرم اسلام را براي چه آورد؟ حق را شما مطرح کني، جنگ احزاب ميشود. پيغمبر نميخواست بجنگد، پيغمبر نميخواست در احد بجنگد. وقتي شما پرچم حق را بلند کني و لا اله الا الله بگويي جنگ ميشود. اجتماع بر باطل ارزشي ندارد. خبيث و طيب مثل هم نيست ولو اينکه جاهل زياد باشد. يک سليقه عبدالله بود که سليقه سکوت و ولش کن و دعوا نشود... اما اگر بنا باشد که آخر فرمود: مرا آن پست (عبيدالله) بين دو امر مضطر کرده، بين شمشير و ذلت تسليم «هيهات من الذله»! اين تفکر سيدالشهدا را نشان ميدهد. من مرگ آزاد مردانه را ترجيح ميدهم به اينکه زير تسليم يزيد باشم. يک تفکر، تفکر عبدالله بن عمر است.
ماجراي مهاجرتها از سوريه و آلباني به سمت اروپا با قايق، فرار از جنگ که بود طفل خردسالي در دريا غرق شد. همه دنيا براي او گريه کردند و برايش زار زديم. حتي رنگ لباس و شلوار در ذهن ما هست. قطعاً مظلوميت رخ داده بود. طفلي در يمن از گرسنگي از دنيا ميرود، مدت زمان آن طفلي که غرق شد تا از دنيا برود کوتاهتر است تا طفلي که از گرسنگي ميميرد. الآن تصويري از کودک يمني در ذهن ما نيست، مظلوميت طفل غرق شده سر جايش هست ولي ديگران آنهايي که جنگ روايت توليد ميکنند، آنها تصميم ميگيرند تصويري را ارائه بدهند. چون ميخواستند بگويند: اسد جنگ طلب است. دو تا مظلوم را مقايسه ميکنند. ما کار نداريم طفل غرق شده مسلمان بود يا نه، دلمان سوخت براي آن کودک مظلوم، اما چرا از کودک يمني تصويري در دنيا نيست؟ عدهاي تصوير ذهني مردم را مديريت ميکنند. اولويت درست ميکنند. کربلا هم همين است. مردم مدينه يک سال بعد از اين واقعه، قيام کردند عليه يزيد. يک سال تأخير بود. يزيد الآن آمد و اينها سال بعد قيام کردند. اين تأخير حاصل نوع نگاه و تفکر است. کيفر خواستي که براي يزيد امضاء شد چه بود؟ بعد از کربلا يزيد جنايت کرد و امام کشت. فرض کنيد مردم مدينه سيدالشهداء را امام نميدانستند. انسان که بود. طفلش را کشتند يا نه؟ شيرخوار سيدالشهداء تير بخورد جانسوز است يا آن طفل غرق شده؟ کيفرخواست آنها اين بود که عليه يزيد قيام کردند شرابخوار است. شرابخوار است و نماز را به تأخير مياندازد و يا نميخواند، اهل فحشاء است. اين سه مورد درست است هر سه منکر است، اما در کيفر خواست قتل کرده و طفل کشته و غارت کرده ناموس خدا را، اينها نيست. به آدمها ظلم کرده است. ظلم و قتل را نميبينند. غصب حکومت را نميبينند، شرابخواري را ميبينند.
شريعتي: يکي از مظلوميتهاي سيد الشهداء اين بود که بايد تنهايي بار رسالت عظيم رسانهاي را هم ادا کند.
حاج آقاي کاشاني: امام در مدينه تنهاست. همه اتفاق نظر دارند و توصيه ميکنند بمان! يک اتفاقي دارد ميافتد که نماز دارد کشته ميشود، روح نماز از بين رفته و اصل دين در خطر است. طرف نشسته گوشه مسجد قرآن ميخواند و اين قرآن خواندن ضرري براي ظالمان ندارد. با يک سال تأخير، اصلاً نگفتند تو چرا پسر پيغمبر را کشتي؟ جامعه را ببيني چه بلايي سر جامعه آمده است. نگاه وقتي به حادثه ميکند ميگويد: يزيد شراب ميخورد. شراب خواري گناه بزرگي است. امام حسين کشته، اين را نميبيند و او را ميبيند.
ياران سيدالشهداء در کوفه يکوقتي فهميدند حضرت به مکه تشريف بردند. ايامي که حضرت مکه هستند، گفتگوها و مذاکراتي صورت گرفت. مردم کوفه چند بار به امام نامه نوشتند. يکبار وقتي امام حسن با معاويه آتش بس امضاء کرد نوشتند: شما قيام کن. حضرت فرمود: برادرم امام است! مردم کوفه هم شيعه امروزي نبودند، طرفداران اهلبيت بودند. وقتي امام حسن به شهادت رسيد، دوباره به امام حسين نامه نوشتند: آقا قيام کن! حضرت فرمود: ما يک پيماني بستيم با معاويه، اهلبيت پيمان شکن نيستند. اگر پيمان ببندند، نميشکنند. تا نقض کامل نشود از طرف مقابل، آنها پيمان نميشکنند. کما اينکه وقتي امام فرمود: تا فردا ببينم چه ميشود، مروان به وليد گفت: دروغ ميگويد. وليد گفت: مثل حسين وقتي حرف بزند دروغ نميگويد. يعني دشمنش هم ميداند او پيمان نميشکند. لذا امام نفرمود: من فردا بيعت ميکنم، فرمود: ببينم فردا چه ميشود. در ذهن مردم هست که چرا امام حسين بيعت نکرد؟ ميگويند: چون يزيد شرابخوار بود. مسأله سيدالشهداء شرابخواري يزيد نيست. اين گناه هست ولي مسأله اصلي نيست. اولويت طاغوتي است که حکومت را غصب کرد. مردم کوفه که يکي از سران آنها حبيب بن مظاهر است و از رفقاي سيدالشهداء است، وقتي معاويه از دنيا رفت به سيدالشهداء نامه نوشتند. نگفتند: يزيد آمده، گفتند: خدا را شکر که دشمن تو که جبار معاند بود را در هم شکست، او که بود؟ کسي که حکومت را غصب کرده است. حکومت غصب شود مهمترين ظلم است. وقتي حکومت غصب شود بيت المال دست او ميافتد. حکومت ميکرد استبدادي و مردم راضي نبودند. خوبان امت را کشتند و بدها را مسئوليت دادند. مردم مدينه يک سال بعد به قتل امام حسين اعتراض نکردند. ولي حبيب بن مظاهرها به قتل حجر بن عديها اعتراض کردند. آدم خوبها و مؤمنين و مجاهدان و ياران رسول الله را ميکشد و قتل انجام ميدهد. ياران سيدالشهداء دنبال عدالت هستند. جان انسانها محترم است. اموال مسلمين را بين چند نفر دور هم ميگردانند. تمام اين اشکالات به قصد حکومت برميگردد. اينها گفتند: چه کنيم؟ ما ميرويم قيام ميکنيم. نه! راهکار ما اين است که ما امام داريم. حبيب و ديگران نوشتند ما امام لازم داريم. حبيب به عنوان رهبري جامعه ميتوانست رهبر آنها باشد، گفت: شما امام هستي. به سمت ما بيا تا ما با شما جمع شويم و جماعت علي الحق شويم. يک جماعت زياد شويم. حضرت در پاسخ اينها فرمود: به من اينطور گفتيد، امام نداريد. من مسلم را ميفرستم ببينم مردم راست ميگويند يا نه؟ حضرت اشکالات و اولويتها و راهکار را که بايد تحت ولايت امام باشد را پذيرفتند فقط براي صحت سنجي ادعاي مردم جناب مسلم را فرستادند که به آن خواهيم پرداخت. سيدالشهداء مسألهي اصلياش فعلاً غصب حکومت است، اينکه چرا حضرت زمان معاويه طور ديگر رفتار کرد را خواهيم گفت.
شريعتي: امروز صفحه 510 قرآن کريم آيات نوراني سوره مبارکه محمد را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَكُمْ «30» وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ «31» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ «32» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ «33» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ «34» فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ «35» إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسْئَلْكُمْ أَمْوالَكُمْ «36» إِنْ يَسْئَلْكُمُوها فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَ يُخْرِجْ أَضْغانَكُمْ «37» ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ»
ترجمه آيات: و اگر بخواهيم آنان را به تو مىنمايانيم، آنگاه ايشان را به سيمايشان مىشناسى و در شيوه و آهنگ كلامشان نيز آنان را خواهى شناخت و خداوند (ظاهر و باطن) كارهايتان را مىداند. ما قطعاً شما را مىآزماييم تا از ميان شما مجاهدان و صابران را نشان دهيم و اخبار (و اعمالتان) را آزمايش خواهيم كرد. همانا كسانى كه كفر ورزيدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند و بعد از آنكه برايشان راه هدايت روشن شد، با پيامبر مخالفت كردند، هرگز به خداوند گزندى نرسانند و زود باشد كه خداوند اعمالشان را تباه سازد. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را اطاعت كنيد و از رسول (نيز) پيروى نماييد و كارهايتان را باطل نسازيد. همانا كسانى كه كفر ورزيدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند، سپس در حال كفر از دنيا رفتند، پس خداوند هرگز آنان را نخواهد بخشيد. پس سستى نورزيد، تا به سازش دعوت كنيد، با اينكه شما برتريد و خداوند با شماست و هرگز چيزى از (پاداش) اعمالتان را كم نمىكند. زندگى دنيوى، تنها بازيچه و سرگرمى است و اگر ايمان آوريد و پروا پيشه كنيد، خداوند به شما پاداش مىدهد و همه اموالتان را نمىخواهد. اگر خداوند همه اموالتان را بخواهد و به آن اصرار ورزد، بخل مىورزيد و (به سبب همين بخل،) كينههاى شما را آشكار مىسازد. آگاه باشيد! اين شماييد كه براى انفاق در راه خدا دعوت مىشويد، پس بعضى از شما بخل مىورزند و هر كس بخل ورزد، فقط نسبت به خود بخل مىورزد و خداوند غنىّ و بىنياز است و شماييد نيازمندان و اگر روى بگردانيد، قومى غير شما را جانشين شما مىكند كه آنان مثل شما (سست ايمان و بخيل) نباشند.
شريعتي: در مورد تحليل وقايع کربلا و شخصيت شناسي شهداي کربلا خيليها دوست داشتند کتابي معرفي شود، کتاب تلخيص موسوعه عنصر شجاعت، با عنوان «سيدالشهداء و يارانش» که براي تهيه کتاب به سايت و کانال برنامه مراجعه کنيد و يا به شماره 20000303 پيامک ارسال کنيد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي کاشاني: خدايا به مظلوميت سفيران سيدالشهداء که با گفتن از حضرت و ابراز ارادت به حضرت از پشت بامها به پايين پرتاب شدند و شهيد شدند، ما را از ياران امام زمان(عج) قرار بده.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»