اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-05-28-حجت الاسلام والمسلمين کاشاني– سيره امام حسين عليه السلام و دوران امامت و زمينه هاي قيام آن حضرت


موضوع برنامه: سيره امام حسين عليه السلام و دوران امامت و زمينه هاي قيام آن حضرت
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 28-05- 99A 
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام مي‌کنم به دوستان عزيزم، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان سلام مي‌کنم. انشاءالله ايام به کامشان باشد و در باقيمانده اين ايام زير سايه اميرالمؤمنين باشند و مهياي ماه محرم باشند.
شريعتي: بنا بود به جنگ صفين برسيم، يک وقفه‌اي در بحث ايجاد شد، بحث امروز شما را خواهيم شنيد
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، با توجه به اينکه در مقدمات جنگ صفين بوديم و به ولادت حضرات معصومين رسيديم و هر هفته در مورد يکي از معصومين صحبت کرديم، در شرايط اين بيماري هم ممکن است عزيزان دسترسي به جلسات نداشته باشند، تصميم گرفتيم اين دو ماه را از سيدالشهداء بگوييم تا بعد از آن دوباره به جنگ صفين بپردازيم.
دو مقدمه عرض کنم يکي اينکه آنچه مي‌خواهيم در اين جلسات بگوييم عمدتاً تاريخ سيدالشهداء(ع) است و ما به اسم رفع شبهه و پاسخ به شبهه چيزي نخواهيم گفت ولي بسياري از مسائلي که در فضاي مجازي و اذهان عزيزان مطرح هست را توضيح مي‌دهيم تا انشاءالله باز شود و روشن شود. اين چيزي که عرض مي‌کنيم يک سطح بسيار پاييني از شخصيت حضرت أباعبدالله الحسين است و حقيقت آن بزرگوار دسترسي مثل بنده نيست. فوايدي دارد که در مورد تاريخ حضرت گفتگو مي‌کنيم ولي معترف هستيم اينکه مي‌گوييم، کف آن چيزي که بايد در مورد سيدالشهداء بگوييم نيست. يکي اينکه معاويه بن عمار که از بزرگان شيعه هست، مي‌گويد: محضر امام صادق رفتم. امام صادق بسيار کريم و بخشنده بود. ديدم حضرت کيسه زردي دارد خيلي مراقبت مي‌کند، گويي الماسي در اين است که حضرت با خودش مي‌برد، گفتم: شما کريم عالم هستيد، چه چيزي در اين است که گره مي‌زنيد؟ فرمود: اين تربت جد من است و سجده بر تربت جد من حجاب‌هاي هفتگانه بين بنده و خالق را غرق مي‌کند يا پاره مي‌کند در نقلي ديگر. يعني براي رسيدن به خدا دو روايت فرمودند. پيغمبر به ابوذر فرمود: حبّ علي باعث مي‌شود حجاب بين تو و خدا از بين برود و دعاي تو حبس نشود. امام صادق فرمود: سجده بر تربت سيدالشهداء حجاب‌هاي بين ما و پروردگار را از بين مي‌برد. تربت او نه بدن او، خاک نزديک بدن او! ببينيد بدنش و حقيقت او چه ويژگي‌هايي دارد. اينهايي که مي‌گوييم برگ سبزي است براي اينکه بگوييم حضرت را دوست داريم.
در آستانه محرم ممکن است بعضي فکر کنند ماه محرم مي‌شود ما مدتي عزاداري مي‌کنيم و موسم عزاست. اتفاق عظيمي که در عالم وجود افتاد و ريختن خون مبارک سيدالشهداء رخ داد، چيزي نيست که تاريخ داشته باشد و سرد شود و در زماني گرم شود. آدم‌هاي ضعيف که نمي‌توانند بالاتر را ببينند، ماه محرم يک مقدار گرم مي‌شوند و محبت و همراهي مي‌کنند، اميدواريم روزي داشته باشيم و محضر حضرت عرض ادب کنيم ولي براي حضرت زهرا و معصومين اينطور نيست. لذا امام صادق فرمود: هر قطره اشکي بريزد، «وصل فاطمه» پيامش به فاطمه زهرا مي‌رسد و ايشان را ياري مي‌کند. بلا تشبيه مثل مادري که در ختم فرزندش حضور دارد و کسي بيايد تسليت بگويد و اين خيلي کرامت است که به ما اجازه دادند چنين اتفاقي بيافتد. روايات فراواني داريم که امام صادق به زراره و صفوان فرمودند: هر قدمي براي جد من برداريد، گريه کنيد و زيارت برويد مادر مرا ياري کرديد. مادر شما مي‌گويد: خريد رفتم، سنگين بود، پسر همسايه آورد. شما پسر همسايه را ببينيد چه حسي داريد؟ امام زمان (ع) نسبت به عزاداران سيدالشهدا چه حسي دارد وقتي امام صادق فرمود: هرکس براي سيدالشهداء عزاداري کند گويي زير بغل فاطمه زهرا را گرفته است. اين تعبير از من است، دلش را شاد مي‌کند. آنها مي‌آيند با ما که دست ما را بگيرند. فرصت عظيمي است براي رشد کردن و تغيير کردن. شب قدر اولياي خداست، مي‌شود حبيب و زهير شد و انشاءالله حر شويم و به سوي اهل‌بيت برگرديم.
ما به جهت اينکه اصل مسأله روشن شود و يک تبيين تاريخي روشن منضبط داشته باشيم اکتفا به اين اقل مي‌کنيم و از معارف کربلا چيزي نمي‌دانيم و اينکه مي‌گوييم خيلي اندک است. فضاي مدينه و کوفه و شام چه بود تا فرصت شود قدم به قدم پيش برويم و با کاروان سيدالشهداء همراه شويم. بحث ما تبييني از رفتار سيدالشهداء(ع) است که به چرايي رفتار حضرت مي‌پردازيم. به جزئياتي که ممکن است براي ما ابهام باشد. منتهي به عنوان سؤال و جواب نخواهيم گفت. مي‌خواهيم عزيزان گويي صحنه تئاتري را طراحي کنيم يک قدري عقب مي‌آييم حوالي سال 49، 50 با شهادت امام حسن شروع مي‌کنيم.
معاويه دنبال اين بود فضا را مهيا کند تا حکومت به پسرش برسد. معاويه‌اي که خود صلاحيت رسيدن به حکومت را ندارد و پسرش که ديگر بدتر از اوست. يک عده مخالف هستند و در صدر آنها امام حسن(ع) است، امام حسن ترور شد و به شهادت رسيد. خيلي دنبال اين است که فضاي شام را برگرداند و لعاب ديني بزند و چهره نفاق به شدت در شام پررنگ است، يزيد منافق تمام عيار است. اتفاقاتي رخ داده که عرض کرديم و بخش‌هايي نوبت نرسيده، سبک زندگي مردم حوالي سال 50 تا 60 تغيير کرد. رباخواري عادي شد و ديگر اعتراضي نبود. بت فروشي داشتيم. بت‌ها را از هند مي‌آوردند و جواهر نشان مي‌کردند و مي‌فروختند. کسي که ادعاي اميرالمؤمنيني داشت کاسبي بت فروشي و اميرمؤمنين آن جامعه بود. اميرالمؤمنين حقيقي را زير بار نرفتند. مدل تربيتي تغيير کرد و همه اصحاب پيغمبر عادل هستند، لذا حرف نزنيد. لعن اميرالمؤمنين همه جا را فرا گرفته بود. اين اتفاقات باعث شد جامعه خيلي کاسب مآب شدند. به مرور عده‌اي منفعت طلب به سمت سکوت کردن مي‌روند. بخاطر حفظ وحدت مسلمين سکوت مي‌کردند و از اين سوء استفاده مي‌کردند. منظورشان وحدت حول اسلام نبود، وحدت حول معاويه بود. همه چيز قلابي بود و بازيگري بود. در اين شرايط معاويه مي‌خواست منبر رسول خدا را از مسجد مدينه به شام ببرد. روايات فراواني براي عظمت شام از قول پيغمبر جعل کردند. محل امنيت و آبادي و برکت کجاست؟ شام چون بني اميه حضور داشتند خيلي جدي بود. در دوره عبدالملک مروان مي‌خواستند کعبه مانندي درست کنند. چند بار بني اميه در طول سالهاي مختلف مي‌خواستند منبر را بردارند و ببرند و اولين بار زمان معاويه بود که معاويه بر منبر پيغمبر در شام حکومت کند.
شرايط فراوان مهيا کردند و بعدها معاويه که از دنيا رفت، متبرکاتي با او دفن کردند. اين موي مبارک رسول خداست، اين لباس مبارک رسول خداست، شما دريا دريا متبرکات داشته باشي فايده ندارد. بايد قابليت و استحقاقي باشد. وگرنه ابولهب را کنار رسول خدا ببري، فايده نداري. جوار رسول خدا براي کسي مفيد است که قابليت و استحقاق داشته باشد. در آن فضا بعضي از گناهان نيامده، موسيقي‌هاي حرام و رقاصي دخترکان رومي براي دوره يزيد است بعد از کربلا، بعضي فسق و فجورها بعد از کربلا آمده ولي عمدتاً فسق و فجور مي‌آيد و ابايي ندارند. در شام عادي است و در مدينه عده‌اي از اصحاب رسول خدا هستند ولي اينطور نيست که جايي تلفات نداده باشيم. امام حسن که شهيد شد، معاويه چه کار بايد بکند؟ يک روزي بزرگان بني اميه را در شام جمع کرد و گفت: من پير شدم، اگر قرار باشد من وليعهد مشخص کنم، چه کسي بهتر است؟ همديگر را نگاه کردند، هيچکس به ذهنش نرسيد يزيد بگويد. چرا؟ از بس که نالايق بود و اهل فسق و فجور بود. از بس بي آبرو و بي حيا بود. گفتند: عبدالرحمن پس خالد بن وليد، خالد بن وليد در شام حضور داشته و آثاري از او هست و بني اميه خالد را ترويج مي‌کرد، عبدالرحمن هم توانمندي داشت، گفتند: عبدالرحمن پسر خالد، مقتول بعدي هم معلوم شد.
عبدالرحمن به سفري رفته بود به يک طبيب نصراني به اسم ابن اثال پيغام فرستاد که اگر مي‌خواهي از تو تا آخر عمر ماليات نگيرم و مسئول جمع آوري خراج حمص باشي، يعني مسئول خراج باش و سهم خودت را کنار بگذار. پناه بر خدا از اينکه مسئولان مانند بني اميه رفتار کنند!! طبيب عوض دارو به عبدالرحمن سم داد و پرونده‌اش بسته شد. بعضي نقل‌ها اين است که بعدها همسر پيغمبر دختر خليفه اول را هم معاويه ترور کرد. بعضي نقل‌ها مي‌گويند: سعد بن ابي وقاص را هم ترور کرد. چه کساني ممکن است در برابر يزيد مخالفت کنند؟ در رأسشان امام حسن(ع)، همسر پيغمبر، سعد ابي وقاص، پسر خالد، مردم مي‌فهمند که هرکس با من مخالف است و فردا نيست شوي، مي‌بيني ابراز مخالفت و به وجود آمدن مقابله را در پي دارد، همه موافق مي‌شوند. ظاهرش اين است که همه پذيرفتند، بعدها مي‌گفتند: حکومت يزيد را پذيرفتند، همه اينطور پذيرفتند و سکوت کردند و به ظاهر راضي بودند.
به آنجا رسيد که برنامه‌ريزي کرد و رقبا را حذف کرد. از سال 51 تا 53، اميرالحاج شد. فاسق‌ترين امت اميرالحاج شد. حضرت بقيه‌الله که اميرالحاج حقيقي است و اينجا يزيد نعوذ بالله! چقدر جامعه اسلامي افت کرده است که يزيد اميرالحاج شده است. حوالي سال 50 يک جنگي در قسطنطنيه، استانبول امروزي رخ داد و معاويه سران اصحاب به جز سيدالشهداء، ابن عباس، ابن زبير، ابو ايوب انصاري را فرستاد و فرماندهي سپاه را به يزيد داد. يزيد 24 ساله بود. براي اينکه زمينه اينکه بعداً بخواهد عنوان دروغي اميرالمؤمنين و خليفه المسلمين جا بيافتد، بايد کم کم عادت مي‌کردند که او بر آنها رياست کند. لذا در آن جنگ او را فرستادند، ولي يزيد افتضاح عجيبي به بار آورد. چون در اوج معرکه بود، در قسطنطنيه ايشان جنگ که صورت گرفت بيماري واگيردار پوستي آمد که خارش و تاول داشت. خانم‌هايي که آورده بود وسط جنگ به روستاي خوش آب و هوايي رفت و مشغول عيش و نوش شد. شروع به شعر سرودن براي خانم‌ها شد!! دستگاه دروغ ساز بني اميه که جنگ روايت را بايد به عالميان ياد بدهند از اين فتح قسطنطنيه که مسلمين بيچاره شدند تا پيروز بر کفار شدند، هنرمندي‌هاي يزيد که فضاي سيما و مخاطبين و ادب اقتضا مي‌کند که نگويم چه اتفاقاتي رخ داد. بعداً گفتند که بعضي از کساني که اسلام بني اميه را ترويج مي‌کنند، يزيد از کساني است که به اهل بدر ملحق مي‌شود. چون از پيغمبر نقل کردند که پيامبر فرمود: رزمندگان جنگ بدر شامل مغفرت خدا مي‌شوند و اگر گناهي کردند توبه مي‌کنند. اولين سپاهي که جنگ کند در قسطنطنيه مثل بدري‌ها يک ضمانت دائم المدت دارند و ديگر هرکاري کردند خدا مي‌بخشد.
دستگاه فقاهت و حديث و سنت نبوي وقتي در خدمت قدرت قرار بگيرد براي يزيد تقدس بدري توليد مي‌کند. فرمانده قسطنطنيه بدر کيست؟ کسي است که با خانم‌ها در روستاي خوش آب و هوا مشغول عيش و عشرت است و سپاه درگير بيماري است. معاويه تمام تلاش خود را مي‌کند که وجاهت ديني را درست کند. از طرفي رقبا را حذف مي‌کند تا اينکه رسيديم به اين ماجرا که به اين نتيجه رسيد بايد اعلام کند. اينکه يک نفر مثل مُغيره مي‌تواند اينقدر بيچاره باشد. مغيره در جمل شرکت نکرد، گفت: براي اينکه نمي‌توانيد اتهام خون عثمان را به گردن علي بياندازيد. علي خليفه قبل را نکشته است. در طائف رفت و جدا شد. نه به معاويه پيوست و نه به جملي‌ها و نه به اميرالمؤمنين، در صفين هم شرکت نکرد. ولي از طرف معاويه حاکم کوفه شده بود و زمزمه‌هايي مي‌شنيد که معاويه دارد با بعضي مشورت کي‌کند براي اينکه کسي را در کوفه جاي او بگذارد وقتي رشوه معاويه به ابن اثال همين کسي که پسر خالد را کشت، اين است که به تو اجازه مي‌دهم ماليات يک شهر را بگيري، کوفه‌اي که دهها شهر بزرگ و کوچک ذيل آن بود، ثروت هنگفت، يکبار خراج مي‌آمد 135 ميليون گزارش مي‌گرفت خراج آمده بود. مغيره شنيد معاويه دنبال اين است که حاکم کوفه را عوض کند. بلند شد به شام آمد. آدم زيرکي است ولي حيف که «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُون‏» (بقره/13) سفيه اينها هستند که زيرکي را در راهي به کار برد و خودش را بيچاره کرد.
مغيره حاکم کوفه بود، به معاويه گفت: مي‌خواهم استعفا بدهم و ديگر پير شدم. معاويه هم مي‌فهميد اين چه مي‌گويد. معاويه گفت: حيف است. رفت به يزيد گفت: پدرت اينقدر تو را دوست دارد، براي چه تو را وليعهد نمي‌کند؟ يزيد اينقدر ضايع بود گفت: حق دارد...! گفت: نه پدرت نگران است کسي حرفش را زمين بزند. من عراق را براي تو تضمين مي‌کنم. مکه و مدينه چيزي نيست. جمعيتي ندارد. مکه اجداد تو بودند. کوفه و بصره را تأمين مي‌کنم. گفت: راست مي‌گويي؟برويم به پدرم بگوييم. گفت: مغيره مي‌گويد من مي‌توانم اين کار را بکنم. معاويه گفت: براي چه مي‌خواهي استعفا بدهي، کار را تمام کن! گفت: کوفه با من، زياد هم در بصره هست. کوفه و بصره وعراق با ما، مکه و مدينه هم جمعيتي ندارد. شام هم دست خودت است! معاويه خوشحال شد و گفت: برگرد حاکم کوفه باش. بخاطر حکومت کوفه زمينه را براي يزيد فراهم کرد. در کوفه مغيره پول داد به بعضي عثماني مسلک‌ها، کساني که فکرشان بني اميه بود و دشمني با اميرالمؤمنين داشتند. عثماني‌ها اس فرقه‌اي بود. عده‌اي از سران اينها را پول داد و گفت: به شام برويد و بگوييد: ما براي اينکه يزيد حاکم شود سر مي‌دهيم. آماده هستيم. لبيک مي‌گوييم!
معاويه در شام سخنراني کرد، شامي‌ها که طبيعتاً با يزيد بود بيعت کردند. کوفه هم شروع کردند به رأي جمع کردن و بيعت گرفتن، بصره هم همينطور بود. مکه هم دست خودشان بود. براي مدينه کار سخت بود. چون در مدينه سيدالشهداء حضور داشت. عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير، عبدالرحمن بن ابي بکر حضور داشتند. فرزندان اصحاب صاحب نفوذ و شخصيت‌هاي برجسته بودند. آنجا گفت: خودم سخنراني مي‌کنم. لذا گفت: من بايد بروم و فکري بکنم. چون احتمال مخالفت هست. آنجا اولين کسي که مشهور هست مخالفت کرد، سيدالشهداء است و بعد مروان حاکم مدينه سخنراني کرد. قبل از اينکه مروان در مدينه باشد، سعيد بن عاص بود. معاويه به سعيد بن عاص گفت: خانه مروان را خراب کن و اموالش را ضبط کن. سعيد اين کار را نمي‌کرد. چرا مي‌خواست اين کار را بکند؟ تا بين اينها کينه ايجاد کند. وقتي سعيد اين کار را نکرد، او را عزل کرد و مروان را حاکم کرد و به مروان گفت: خانه سعيد را خراب کن. اينها از اين نامه نگاري‌ها خبر نداشتند. مروان که ديد عده‌اي را فرستاد خانه سعيد را خراب کنند و اموالش را ضبط کنند، هرکس نوکر طاغوت شود در اين دنيا ذليل مي‌شود. سعيد بن عاص به مروان گفت: ما فاميل هستيم! چرا خانه مرا خراب مي‌کني؟ گفت: دستور اميرالمؤمنين معاويه بن ابوسفيان است. گفت: به من هم از اين نامه‌ها داده است. به يکي از خادمانش گفت: دو نامه را نگاه کن! ديد، عجب! معاويه مي‌خواهد بين ما کينه درست کند تا بتواند اداره کند.
همين کار را در بصره بعد از اينکه زياد از دنيا رفت، شش ماه ثمره بن جندب را حاکم بصره کرد و او يکسري جنايت کرد و عزلش کرد. ثمره گفت: اگر خدا را اطاعت کرده بودم، خدا هرگز مرا عذاب نمي‌کرد. خلاصه در مدينه سخنراني کرد. مروان در سخنراني گفت: اي مردم! اميرالمؤمنين (منظور معاويه است) دلسوز شماست. حاکم جامعه اسلامي است. مي‌خواهد خليفه تعيين کند. مدينه مانده، مدينه هم فاميل‌هايش هستند. براي همين آخر گذاشته است. ولي دوست دارد شما راضي باشيد، اين را بدانيد که بايد راضي باشيد. نمي‌خواهد به شما چيزي تحميل شود. نظر شما چيست؟ مردم گفتند: هرچه او بگويد ما راضي هستيم. گفت: او براي شما خواسته کسي را که به سيره خليفه راشدين عمل مي‌کند و او پسرش يزيد است! همه به هم نگاه کردند و ياد کشته‌ها افتادند. اولين کس عبدالرحمن بن ابي بکر بلند شد و گفت: اين دروغ‌ها چيست مي‌گويي؟ در نقلي هست گفت: مگر امپراطوري روم است که پسرش را بياورد؟ منظورش اين بود که اگر نوبتي است نوبت من است. تا اين را گفت: مروان گفت اين همان کسي است که قرآن در مورد اينها آيه نازل کرد «فَلا تَقُلْ‏ لَهُما أُف‏» (اسراء/23) اين به پدرش گفته است!! اين حرف که نوبت يزيد حالا حالاها نمي‌شود! دعوا شد. معاويه آمد، يک سخنراني کرد. سيدالشهداء گفت: حواست را جمع کن و تند نرو! تو چيزي مي‌خواهي که خدا به تو اجازه نداده و ما هم اجازه نمي‌دهيم.
معاويه سخنراني کرد و گفت: از پسر من يزيد چه کسي شايسته‌تر است؟ در فضيلتش، در هدايت، در دينداري و روش و سلوکش؟ جامعه وقتي بيچاره مي‌شود که مسخ شدگان نشستند و فاسدترين فرد را به جاي بهترين فرد جا مي‌زنند. رو کرد به مردم و گفت: اسامي امام حسين پسر عبدالله بن عمير را برد و گفت: اگر اينها با يزيد بيعت نکنند مي‌بينيد چه مي‌کنم؟ بازي‌ها تمام شد. عبدالرحمن بن ابي بکر فراري شد، خواهرش که همسر پيغمبر است، اعتراض کرد و گفت: يعني چه؟ اين چه شيوه‌اي است که يک نفر حرف بزند او را مي‌کشيد؟ معاويه گفت: شما دنبال اين هستيد که مردم عهد و پيماني که بستند را بشکنند؟ اينقدر اين بيعت شرعي و انساني و مردمي است، گفت: اگر اينها با يزيد بيعت نکنند، مي‌بينيد چه مي‌کنم؟ عبدالرحمن بن ابي بکر فراري شد و خواهرش که همسر پيغمبر است آمد اعتراض کرد که يعني چه، اين چه شيوه‌اي است که اگر يک نفر حرف بزند او را مي‌کشيد؟ معاويه گفت: شما دنبال اين هستي که مردم عهد و پيماني که بستند را بشکنند؟ اين فضاها بود تا اينکه گفت: شايد بتوانيم امام حسين را همراه خود بکنيم. مهماني برگزار کرد و گفت: مرحباً به آقاي جوانان بهشت... که چي؟ که اگر بيعت نکني تو را مي‌کشيم؟ گفت: من مدينه را آخر گذاشتم که شما فاميل‌هاي من هستيد. حضرت فرمود: اين حرف‌ها را نزن! خطايي مي‌کني که نا بخشودني است. معاويه گفت: اگر مي‌دانستم نعوذ بالله، در بين امت پيغمبر بهتر از يزيد مي‌شناختم، يک لحظه درنگ نمي‌کردم! امام حسين فرمود: از او بهتر که پدرش از او بهتر باشد و مادرش از او بهتر باشد هست. معاويه نگاهي کرد و گفت: شايد خودت را مي‌گويي. تو جدت رسول خداست، مادرت دختر پيغمبر است، ولي پدرت از من سوابقي داشت ولي خدا مرا برتر دانست. چون من پيروز شدم. بني اميه يکي از کارهايي که کردند عقايدي توليد کردند که هرکس پيروز است نزد خدا عزيزتر است. وقتي سر مبارک سيدالشهداء را جلوي يزيد گذاشتند، گفت: «تعز من تشاء» يعني خدا مرا عزيز کرد و نعوذ بالله او را ذليل کرد. يعني چون من پيروز شدم پس عزيزتر هستم. منظورش اين بود که خدا مرا عزيز داشت، چون در جنگ صفين آخر کار اميرالمؤمنين شهيد شد و معاويه حاکم مسلمين شد. اين را گفت و بعد گفت: اما درباره تو و يزيد، والله يزيد از تو براي امت پيغمبر بهتر است و مي‌داند چه بکند. حضرت فرمود: يزيد فاسق شرابخوار که با کسي قابل قياس نيست. درگيري شد، معاويه گفت: اگر يزيد بود يک کلمه جز نيکي در مورد تو نمي‌گفت. بدگويي نکن و رعايت کن! حضرت فرمود: فسق او علني است و همه ديدند. وارد فضاي تهديد شد و مجلس به هم خورد. وقتي معاويه برگشت، هميشه نگران بود حسين بن علي و عبدالله بن زبير بيعت نکردند.
شريعتي: فرموديد در اواخر جنگ صفين اميرالمؤمنين شهيد شد.
حاج آقاي کاشاني: منظورم اين بود که بعد از صفين و ماجراهاي صفين، معاويه ماند. يک سال بعد که اميرالمؤمنين شهيد شد و معاويه حاکم مسلمين شد، بعد از شش ماهي که با امام حسن آتش بس امضا کرد، مي‌گفت: چون او کشته شد، عزت براي من است.
شريعتي: حضرت امير بياني دارند «وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ‏ ثَمَنا» چه بد تجارتي است که احساس کني بهاي تو دنياست. امروز صفحه 503 قرآن کريم آيات 6 تا 14 سوره مبارکه احقاف را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِينٌ «7» أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفى‏ بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «8» قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ «9» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى‏ مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «10» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ «11» وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنِينَ «12» إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «13» أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»
ترجمه آيات: و هرگاه آيات روشنگر ما بر آنان خوانده شود، كسانى كه كفر ورزيدند، در باره حقى كه برايشان آمده، گويند: اين سحر آشكار است. يا اين‏كه مى‏گويند: (آنچه را پيامبر آورده) افتراست. بگو: اگر من آن را بافته و دروغ (به خدا) بسته باشم، (در آن هنگام) شما در برابر قهر خداوند نمى‏توانيد از من دفاع كنيد. خداوند به آنچه در آن وارد مى‏شويد (و به گفتگو و جدال مى‏پردازيد) آگاه‏تر است. براى گواه بودن ميان من و شما خداوند كافى است و اوست بسيار آمرزنده و مهربان. بگو: من در ميان پيامبران، بى‏سابقه نيستم و نمى‏دانم با من و شما چگونه عمل خواهد شد و جز آنچه به من وحى مى‏شود از چيز ديگرى پيروى نمى‏كنم و من جز هشدار دهنده‏اى آشكار نيستم. بگو: اگر (اين قرآن) از نزد خدا باشد و شما به آن كفر ورزيد، در حالى كه گواهى از بنى‏اسرائيل، بر همانند آن (يعنى تورات) گواهى داده و ايمان آورده، ولى شما (همچنان) تكبّر ورزيده‏ايد، آيا (عاقبت كار را) ديده‏ايد؟ همانا خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى‏كند. و كسانى كه كفر ورزيدند، درباره كسانى كه ايمان آورده‏اند، گويند: اگر (اسلام) خوب بود، آنان در پذيرفتن آن بر ما سبقت نمى‏گرفتند. و چون خود هدايت نيافتند، به زودى خواهند گفت: اين دروغى سابقه‏ دار است. و پيش از قرآن، كتاب موسى امام و رحمت بود و اين كتاب كه به زبان عربى است، تصديق كننده (كتاب‏هاى آسمانى) است تا به ظالمان هشدار دهد و براى نيكوكاران بشارت باشد. همانا كسانى كه گفتند: پروردگار ما تنها خداست، سپس (بر ايمان و گفته خود) پايدارى كردند، هيچ بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نخواهند شد. آنان به خاطر آنچه (از كارهاى نيك) انجام مى‏دادند، اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند ماند.
شريعتي: خوشا قنبر چه اعلي حضرتي دارد! اين هفته در مورد اين شخصيت بزرگ صحبت خواهيم کرد. حضرت آيت الله تسخيري دار فاني را وداع گفتند. ايشان سالها زحمت کشيدند و انشاءالله مهمان سفره پر برکت اميرالمؤمنين باشند.
حاج آقاي کاشاني: بنده هم به خانواده محترم ايشان تسليت مي‌گويم. انشاءالله با اميرالمؤمنين محشور باشند. جمع بندي بحث امروز اين است که تمام تلاش صورت گرفت که رنگ و لعاب ديني و مديريتي و نظامي به يزيد بخورد و فضاسازي شود تا به راحتي به حکومت برسد و همه شهرها را با کلک‌هايي همراه کردند. مدينه ماند که پسر خليفه اول اعتراض کرد و کشته شد. سيدالشهداء بيعت نکرد و عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر که خواهيم گفت که نزديک به واقعه عاشورا 61 مي‌شود.
شايد بعضي سؤال کنند که قنبر در کربلا کجا بود؟ اصبغ بن نباته کجا بود؟ قنبري که اينطور عاشق اميرالمؤمنين است، امام صادق فرمود: عاشق اميرالمؤمنين بود و خيلي محب بود. قنبري که اگر حضرت او را تنبيه مي‌کرد ناراحت نمي‌شد. بنده دنيا نبود. قنبري که حضرت لباس او را بر لباس خودش ترجيح مي‌داد. اينها در کربلا کجا بودند؟ ولي احتمال جدي هست که افراد خاص از ياران اميرالمؤمنين بخاطر اينکه زندگي مخفيانه داشتند معلوم نيست از واقعه با خبر شده باشند. حجر بن عدي سالها درگيري داشتند و برايش پرونده درست کردند که تا آخر هم شهادت به کفر و خروج دادند و اعدامش کردند. لذا معلوم نيست اينها حضور داشته باشند و اخبار را شنيده باشند. بعضي از اينها مثل جناب کميل بيابان گرد شده بودند. ما دليلي نداريم که اينها با خبر از حادثه بودند و نيامدند. اين هم به فضاي بحث ما کمک مي‌کند که اوضاع طوري بود که شيعيان و افراد برجسته به راحتي امنيت نداشتند. اوضاع به هم ريخته بود و بعضي ياران ويژه اميرالمؤمنين مثل قنبر و کميل و اصبغ که رزمنده شجاع بودند نتوانستند در کربلا حاضر شوند.
شريعتي: براي مشارکت در قرباني اول ماه به سايت و کانال برنامه و يا صفحه 800 پيام نماي فارسي مراجعه کنيد و از جزئيات طرح با خبر شويد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي کاشاني: از خدا مي‌خواهيم به حرمت صديقه طاهره و اميرالمؤمنين که در روايت اين دو بزرگوار صاحب عزاي ماه محرم هستند به ما توفيق عرض ادب و عزاداري براي سيدالشهداء و توشه گيري براي آخرت ما عطا بفرمايد.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»