برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره و دوران امام کاظم عليه السلام (ويژه ولادت)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 21-05-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اي مهر تو دلگرمي هر طفل يتيم
دل تنگ توييم يا علي هر شب و روز
آنگونه که در روز پدر طفل يتيم
«السلام عليک يا أبالحسن يا اميرالمؤمنين» سلام ميکنم به دوستان عزيزم، ايام بر شما مبارک باشد، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان سلام ميکنم. ايام را تبريک ميگويم، انشاءالله در قيامت زير پرچم اميرالمؤمنين با هم جمع شويم.
شريعتي: ديروز روز ولادت امام موسي کاظم بود و همه مخاطبين که بحث شما را دنبال ميکنيم، دوست داريم از سيره امام کاظم از زبان شما بشنويم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، ديروز روز بزرگداشت حضرت موسي بن جعفر بود. توفيق بزرگي است که از پدر حضرت رضا با هم گفتگو کنيم. که رابطه حضرت رضا و پدرش رابطه ويژهاي است. دوره امام کاظم(ع) يک دوره استثنايي در بين اهلبيت است. اگر بگويند: سيدالشهداي ثاني اهلبيت کيست که خيلي رفتارش شبيه حضرت أباعبدالله الحسين است، حضرت موسي بن جعفر(ع) است. ايشان خيلي غربت دارد و فضاي تبليغاتي حيرت انگيزي بر جامعه حاکم است و ايشان توانسته جامعه را مديريت کند. خدا را شاکر هستيم که اين آقا باب الحوائج ماست، ما فقط گداي کوي تو نيستم يا موسي بن جعفر، بلکه انبياء براي اينکه اوج بگيرند و در خانه تو و درگاه کرامت تو بيايند تا چيزي بگيرند. موسي بن جعفر به کرامت مشهور است و در مورد اين نکته خواهيم گفت.
ايشان آخرين ماه سال 128 يا ماه دوم سال 129 که در نقلها اختلاف است به دنيا آمدند و 20 ساله بودند که حضرت صادق به شهادت رسيدند و حضرت جوان امام شد و 35 سال امامت کرد. دوره بسيار سختي است و هرچه امام صادق(ع) اوح گرفته بود، منصور دوانقي تجربه پيدا کرد و اين تجربه را بر سر امام کاظم خالي کرد. دوره سختي شديد و تنگناي وحشتناکي بر حضرت حاکم است. بعد از پيغمبر اهلبيت را کوبيدند و سعي کردند نابود کنند، امام چهارم حضرت زين العابدين تا امام کاظم(ع) براي اعاده حيثيت اهلبيت و شناساندن شخصيت و جايگاه اهلبيت تلاش کردند و موفق شدند. اين چند مصيبت براي حضرت کاظم به بار آورد، يکي اينکه حکومت فهميد اصلاً نميشود با اهلبيت شوخي کرد. اينکه دوره امام سجاد به بعد، اهلبيت را با شمشير نميکشند چون جرأت نميکنند. محترم شدند در جامعه، اهلبيت جايگاهشان نزد خدا معلوم است ولي از نظر مردم هم محترم هستند و بعد از کربلا، شمشير زدن و اهانت طولاني مدت نداريم ولي دوران موسي بن جعفر اين زنداني برميگردد. اين نشان ميدهد حکومت فهميده که حواس را بايد جمع کند.
از طرفي آنچه اهلبيت براي مقامات اهلالبيت بر شمردند عدهاي از بني هاشميان سوء استفاده کردند و سعي کردند اينها را براي خودشان مصادره کنند و از طرفي ديگر حکومت بني اميه خرابکاري کرد و مردم متمايل به اميرالمؤمنين شده بودند، جامعه آماده بود از اهلبيت و اميرالمؤمنين بشنود، آماده بود فرج رخ بدهد، فرج اوليه که حکومت بدست امام صادق برسد و قائم اوليه امام صادق(ع) باشد به عنوان اينکه حکومت را بگيرند و شروع کنند به عدالت ورزي تا انشاءالله در حکومت عدل امام زمان به اوج عدل و قسط برسيم. متأسفانه خيانت بعضي داخليها و تباني بني عباس باعث شد مردم خيال کنند حکومت بني عباس، حکومت اهلالبيت است. چون بني عباس ميگفت: من حکومت اهل البيت هستم، اينجا خيلي اتفاقات افتاد. حدود ده سال امام کاظم در دوره منصور بود و يازده سال کمتر در دوره مهدي عباسي بود. حدود يک سال هادي عباسي و حدود سيزده سال هارون الرشيد و دوره سختي براي حضرت بود. بني عباس خبره شدند و ميدانند اگر اهلبيت تبليغ کنند چه ميشود، ميتوانند در جامعه فضاسازي کنند، مردم منتظر هستند فرج رخ بدهد. زراره به امام صادق گفت: يک نفر هست يک بدهي دارد به يکي از طاغوتيها، برود با او مصالحه کند، يا اگر آقا ميخواهي شما قيام کني، بايستد. شش ماه پنهان شود. فکر ميکردند اينقدر حکومت نزديک است. حضرت فرمود: نزديک است. گفت: همين يک سال دو سال است، حضرت فرمود: نزديک است. اين فرصت سوخت بخاطر خيانت بعضي بني هاشم و کاري که بني عباس کردند. بني عباس براي اينکه بتوانند حکومت را بدست بگيرند و اسم اهلالبيت رويش بگذارند از چند آيتم استفاده کردند. حکومت بني عباس حکومت به شدت تزوير بود.
ائمه ما خيلي روي مهدويت کار ميکردند و يکي از چهارگانه مهم ايجاد سبک زندگي مسأله انتظار و اميدبخشي است. اين مسأله انتظار و اميدبخشي، که روح اميد ميدهد و مظلومان ميگويند: صبر کنيد. اينکه بگويند: اين بيماري واکسن دارد، اميدبخشي است تا اينکه بگويند: درد بي درمان است. اهلبيت روي اين خيلي کار کرده بودند، لذا زراره آمد گفت: براي حضرت باقر اسم قائم به کار ميبردند. براي حضرت صادق و حضرت موسي بن جعفر، يعني فضاي امام زمان و مهدويت و مقدمات مهدويت در جامعه شيعه پررنگ بود و چون خيلي اثرگذار بود، يکي از مواردي که بني عباس از اين استفاده کرد، اين بود. اسامي که خلفاي عباسي دارد، منصور، مهدي، هادي، از مهدويت استفاده کردند. از اهلالبيت بودن استفاده کردند. از اينکه ما قائم مقام رسول الله هستيم بلکه مثل او هستيم. و بعد شروع به تخريب رقيب کردند. يکي از کارهاي آن زمان آن بود که شعرايي داشتند که براي هر يک بيت هزار درهم ميدادند. براي يک قصيده هفتاد هزار يا صد هزار درهم، حقوق ساليانه دويست نفر را به يک نفر ميدادند شعر بگويد، رسانه آن زمان را مقابل بگيريد با پر بيننده ترين برنامههاي صدا و سيما و فضاي مجازي. شعراي طاغوتي که بخاطر پول کار ميکردند، شروع کردند به شعر گفتن که اين فضاي سه گانه را جا بياندازند. وقتي علي بن يقطين با مهدي عباسي صحبت ميکرد و موسي بن جعفر(ع) يک حکمي خواند، يکي از کارهايي که اينها ميکردند مهدي عباسي همه را جمع کرد و گفت: هرکس از پدرم طلب دارد و پدرم حق کسي را خورده و به پدرم ظلم شده يک طرفه بدون قاضي، مثلاً شما ميگوييد: پنجاه هزار سکه، ميگفت: بدهيد. يکي ميگفت: بيست هزار تا پول مرا خوردند. چون ميخواست بگويد من کسي هستم «الَّذِي يَمْلا الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا». با اين حال به شدت اهل فحشاء و فسق و فجور بود.
حتي در بعضي اشعار نقل کردند که حتي نسبت به محرمهايش اهل فحشاء بود تا شرابخواري، سعي کرد اصلاً حکم شرابخواري را بردارد. ميگفت: قرآن نهي کرده، نخوريد بهتر است. حرام نکرده که موسي بن جعفر چندين مناظره مهم دارد که حضرت مقابل حکومت ايستاده، يکي اينجاست که حضرت فرمود: « إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» حضرت اشاره کرد به فحشاهاي بني عباس، «ما ظهر» يعني اين فسادهاي اخلاقي شديد ظاهري شماست، «ما بطن» يعني با همسر پدر شما، از بعضي فرق پول دادند که مثلاً ميشود با کنيز پدر ازدواج کرد که آنها فتوا بدهند و فکر کرد امام کاظم هم اينطور است. حضرت فرمود: نه، هر چهار فسق شديد بني عباس را حضرت در چشم بني عباس و مهدي عباسي کرد و فرمود: «ما ظهر» فسق علني فحشاء است که داشت. «ما بطن» يعني به همسر پدرت هم رحم نکني. «وَ الْإِثْمَ» حضرت فرمود: مصداق بارز شرابخواري است. «وَ الْبَغْيَ» يعني حکومت غصب کردن. اينکه سيدالشهداي دوم اهلبيت است، حضرت اينجا مستقيم نفرمود: تو را ميگويم ولي هرکس ميشنيد ميفهميد چهار شاخص فساد بني عباس را بيان ميکند. خلاصه علي بن يقطين براي اينکه بساط را جمع کند، وقتي مهدي گفت، عجب فتوايي از اين آيه داد، گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُخْرِجْ هَذَا الْعِلْمَ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا صَبَرَ الْمَهْدِيُّ أَنْ قَالَ لِي صَدَقْتَ يَا رَافِضِيُّ» الحمدلله که اين علمها از خانواده شما اهلبيت خارج نشده است. يعني فضاي جامعه را به سمتي برده بودند که بني عباس اهلبيت هستند. اينها نوادگان عباس عموي پيغمبر هستند. ما اهلبيت محسوب ميشويم و بعد خيلي خوش اشتها بودند و سعي ميکردند فضايل را سرقت کنند. مثلاً وقتي ميخواستند مهدي عباسي را مدح کنند، ميگفتند: «کأن اميرالمؤمنين محمداً لرأفته للناس والد» يعني خود رول الله است و پدر امت است. پدر امت بودن که ما به پيغمبر و اميرالمؤمنين ميگوييم، براي مهدي عباسي استفاده ميکرد.
اين روايت که شيعيان اميرالمؤمنين وقتي مي ديدند با يتيمها چطور رفتار ميکنيم و ميگفتند: کاش ما يتيم بوديم، در مورد مأمون استفاده ميکردند. کاش ما هم يتيم بوديم، اينقدر که اين مأمون و هارون و مهدي پدر براي امت هستند. يعني جايگاه نبوت را در نظر بگيريد، ميگفتند: مهدي عباسي تالي تلو رسول الله است. مثلاً «احياء اميرالمؤمنين محمدٌ سنن النبي حرامها و حلالها» اميرالمؤمنين يعني منظورشان مهدي عباسي است. کاري که سنتهاي پيغمبر را احياء کرد، گويي پيغمبر دوباره برگشته است. حلال و حرام برگشته است. او دنبال اين است که چقدر دروغ، کسي که حرمت شرابخواري را دارد برميدارد، همه جور فسق و فجوري دارد، اينکه تو جانشين رسول الله هستي. آيا در طول تاريخ شما بعد از پيغمبر کسي را ديديد که مانند مهدي عدالت را اجرا کند؟ براي هريک از اينها صندوقهاي طلا خرج شده تا خاندان بني عباس را موجه جلوه بدهند. تو را ميبينيم ياد رسول خدا ميافتيم. تالي تلو او هستي. قبري مبارکتر از قبر پيامبر و تو نيست!! تو از همه برتر هستي و بعد از پيغمبر کسي قابل قياس نيست.
شريعتي: موضع بني عباس نسبت به خلفاي بعد از پيغمبر چه بود؟
حاج آقاي کاشاني: معمولاً يا در مورد اميرالمؤمنين سکوت ميکردند يا تخريب ميکردند. ولي نسبت به خلفاي بعد از پيامبر اعلام هم صدايي ميکردند. چون اگر قرار بود بگويند: ما ماجراي سقيفه را قبول نداريم و اميرالمؤمنين را قبول داريم، خوب پسرانش در جامعه بودند. اصلاً صلاح نبود از اميرالمؤمنين اسمي برده شود. چه توهينها که کردند. به اميرالمؤمنين معمولاً توهين ميشد، ولي نسبت به خلفاء به شدت همراهي ميکردند چون مجبور بودند و بايد آن مسير را ميرفتند. منتهي گاهي نسبت به آنها ميگفتند که البته عباس جد ما از آنها بهتر است. لذا اين حالت اول پس ما اهلبيت هستيم. حالت دوم خود پيغمبر گويي آمده ، حالت سوم مگر شما مهدي موعود نيستيد؟ مهدي، همين مهدي عباسي است. شما دنبال مهدي ميگرديد، آن مهدي قائمي که در کتب انبياي گذشته و قرآن، «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الارْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ» (انبياء، 105) اين همين مهدي است. کل بيت المال را خالي کرد و گفت: هرکس فکر ميکند از بني عباس طلب دارد بيايد پولش را بگيرد. خيلي فضاسازي کردند.
تا اينکه گفتند: از وقتي مهدي آمده اعدام معني ندارد. ديگر گرگ، گوسفند را نميدرد. تا اينکه رسماً به بعضي گروههاي شيعي مثل کيسانيه، شاعر گفت: شما ميگوييد در فلان کوه مخفي شده و غيبت کرده، امامي که شما دستتان به آن نميرسد. امام ما مهدي عادل است با هفتاد هزار لشگر اتراک، ترکها، اينجا يعني ازبکها، لشگر پر قدرتي دارد، در برابر ظلم ميايستد، امام ما لشگرش آماده است و غايب نيست. به شدت دنبال اين بودند که مهدويت را جا بياندازند. اينکه بعد از موسي بن جعفر بعضي شيعيان توقف کردند و واقفه شدند، گفتند: امام کاظم غيبت کرده، بخشي براي ترويج جريانهاي مقابل نسبت به مهدويت است. مهدي موعود ميخواهيد، بني عباس. اهلبيت ميخواهيد بني عباس، پيغمبر را دوست داريد ببينيد، مهدي عباسي. از طرفي گام بعدي خطرناک اين است که کار را بر موسي بن جعفر سخت کرد، مهمترين رقيب اينها کيست؟ اينها بايد با دروغ اين حرفها را ميزدند و موسي بن جعفر به معني واقعي مهدي، هدايت شده و مهتدي و هادي بود. پسر پيغمبر بود و از اهل البيت بود. از گوشت و پوست رسول خدا بود و علم و فضل داشت. بايد او را تخريب ميکردند.
از طرفي امامزادههايي که عليه بني عباس قيام ميکردند که بعضيهايشان با امام کاظم خيلي همراه نبودند، حکومت بني عباس گفت: ما با شما بيعت ميکنيم، اينها هرجا مينشستند ميگفتند: مادرمان فاطمه زهرا، چون اينها ميگفتند: مادرمان فاطمه زهرا، هم موسي بن جعفر مادرش فاطمه زهراست و هم قيام کنندگان بني هاشمي براي اينکه بتوانند يک قدم جلو بردارند، ما مهدي هستيم، ما اهلبيت هستيم و تالي تلو پيغمبر هستيم و بايد اينها را تخريب کنند. لذا باب توهين به حضرت زهرا باز شد. عبارتي امام صادق در تهذيب شيخ طوسي دارد که نميشود بيان کرد که به صورت علني و عمومي به حضرت زهرا(س) جسارت شد. چرا؟ براي اينکه يک طرف عباس پشتوانه بني عباس است و فاطمه زهرا (س) پشتوانه اين اهلبيت هستند که به پيغمبر ميرسند. لذا واقعهاي نقل کردند که يک روز مهدي عباسي شريک بن عبدالله که قاضي محشور کوفه بود را دعوت کرد و جرم تو چيست که حاکم صدايت کرده است؟ گفت: «بلغني انک فاطمي» شنيديم طرفدار فاطمه زهرا هستي؟ خدا شريک را خير بدهد. گفت: «أُعِيذُكَ بِاللَّهِ أَنْ تَكُونَ غَيْرَ فَاطِمِيٍّ» پناه ميبرم به خدا که تو غير فاطمي باشي. مگر اينکه منظورت فاطمه دختر کسرا است! منظور من فاطمه دختر رسول الله است. تا اين را گفت، يکباره جا خورد. يکباره مهدي جا خورد! گفت: «فَتَلْعَنُهَا» تو لعنتش ميکني؟ يکباره مهدي جا خورد، گفت: معاذ الله! گفت: اگر کسي او را لعن کند، چه ميکني؟ گفت: هرکس او را لعن کند خدا او را لعن ميکند و از رحمت خدا به دور است. به وزيرش اشاره کرد و گفت: اگر ميخواهي لعن کني، او را لعن کن. وزيرش گفت: آقا به خدا من لعن نميکنم. تا وزير مهدي گفت: من لعن نميکنم. قاضي کوفه گفت: «يَا مَاجِنُ» يعني بي حيا، «فَمَا ذِكْرُكَ لِسَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ ابْنَةِ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ فِي مَجَالِسِ الرِّجَالِ» پس آن حرفهايي که نواميس شما اجازه نميدهيد بشنوند، در بين مردها در مورد سيده نساء العالمين و دختر سيد المرسلين ميگوييد، چيست؟ اين نشان ميدهد براي اينکه بخواهند به بني عباس تقريب بجويند، هرکس بخواهد يک جسارتي به حضرت زهرا بکند.
شروع به تخريب حضرت زهرا(س) کردند و اينکه عباس افضل است. عباس وارث است و دختر ارث نميبرد. شنيدند که امام کاظم که دائم در تقيه بود بخاطر اينکه بايد جانش را حفظ ميکرد بخاطر شيعيان، وقتي هارون کنار قبر حضرت رسول رفت و گفت: سلام پسرعمو، الآن بينندهها متوجه ميشوند هارون چرا بايد پسرعمو بگويد؟ چون همه اعتبارش به اين سهگانهاي است که ما گفتيم و چرا موسي بن جعفر آنجا دست از تقيه برداشت و فرمود: «السلام عليک يا أبي» سلام باباي من و هارون را ضايع کرد. چرا؟ چون قبلش درگيري بود. يک شاعر ملعون کثيفي به اسم مروان بن أبي حفصه، دل اهلبيت را شکسته، شعري گفت که موسي بن جعفر در نقل احتجاج و امام رضا در نقل عيون، تا صبح نخوابيدند. اين از شاعراني است که در طول تاريخ بيشترين پول را گرفت که اين شعر را عليه حضرت زهرا بگويد. «يابن الذي ورث النبي محمداً» اي پسر کسي که وارث رسول خدا هستي. فضاي اهل سنت اين است که پيغمبر وارث ندارد. اينها تفاوتهايي دارند، ميگويند: وارث دارد و وارث عموي پيغمبر، عباس است. حتي يکجايي ميگويند: ولي پيغمبر است چون عمويش است. اي کسي که تو پسر وارث پيغمبر هستي و به اقارب و بستگان و فرزندانش ديگر ارثي نميرسد. وقتي مردها باشند به زنها چيزي نميرسد، سوره انعام مشخص کرده است. سوره انعام در مورد ارث چيزي نگفته است. ميخواهد بگويد: مرد و زن منظور، مرد عباس و زن حضرت زهرا، اينجا ميگويد: اينگونه نخواهد شد و هرگز رخ نخواهد داد. پسران دختر يعني امام حسن و امام حسين و نسلشان، بخواهند وراثت اعمام را از بين ببرند. اين بيت را که شنيدند، آخرش هم حرفهاي زشتي زده که نميخواهم بگويم. آخرش گفت: شما راضي باشيد به اينکه خدا چه جايگاهي به شما داده و آنها هم راضي باشند که خدا حذفشان کرده است. قدرت رسانهاي و تخريبي اين شعر باعث شد شعرايي شروع کردند در طول تاريخ صدها نفر اين شعر را پاسخ دادند. از موسي بن جعفر و امام رضا هردو نقل شده که تشکر کردند و گفتند: خواب به چشم ما از وقتي جعفر بن عفوان پاسخ داد توانستيم استراحت کنيم. اين نشان ميدهد ائمه نسبت به دفاع از مکتب خيلي حساس هستند.
بارها اين عبارات از بين اين همه فضايل که اميرالمؤمنين دارد، عباس نه جنگاوري کرد و نه کاري کرد، قابل قياس با ابوذر و سلمان نيست. قابل قياس با عمار نيست. يک چيزي هست که قرآن ميفرمايد: اين روز حج آب ميداد، ميگفت: آب دادن از همه چيز بالاتر است. قرآن آمد فرمود: او مجاهد في سبيل الله و تو يک آب ميدهي و فکر کردي چه خبر است. «أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (توبه/19) فکر کرديد جارو بزنيد در مسجدالحرام و آب بدهيد، اين در حد جهاد في سبيل الله است، جهاد براي علي بن ابي طالب است. «علي بني الساقي الحجيج» پسران ساقي حج! گشتند يک چيزي برايش پيدا کنند. همان موقع که اين آب ميداد تن مبارک اميرالمؤمنين تکه تکه شده در دفاع از پيغمبر. اين عبارت را هم براي مهدي گفتند و هم براي هارون، شما وارثان نبوت هستيد! «أبوک ولي المصطفي دون هاشمي» نعوذ بالله! پدر شما که عباس باشد بر پيغمبر ولايت داشت. بقيه حسود هستند شما را قبول نميکنند. يعني بردند به سمت اينکه حضرت زهرا را تخريب کنند. وراثت و فضيلتي ندارد. وراثت و فضيلت براي عباس است و همه چيز براي ماست.
شريعتي: چقدر خوب است که بعد از دوره امام باقر و امام صادق شاگردان زيادي بودند که بتوانند جامعه را آگاه بکنند.
حاج آقاي کاشاني: فضاي تقيه عجيب شديد است. بحث بعدي من همين است. اينکه ما ميبينيم امام کاظم ميفرمايد: پدرم است. هم به مهدي و هم به هارون ميفرمايد: فدک ما را بدهيد. بعد وقتي ميگويند: فدک چقدر است؟ ميفرمايند: کل حکومتت! چرا فدک را اسم ميبرند؟ يعني هم وارث پيغمبر ما بوديم و هم حق ما قبلاً خرده شده است. يک روز ديگران حق حضرت زهرا را با فدک خوردند و امروز شما با اسم ميراث دوباره حق حضرت زهرا را ميخوريد. اسمش را مهدي و عادل گذاشتيد، خيلي براي اينها هزينه داشت. اينکه امام کاظم حاضر هستند زندان بيافتند. امام کاظمي که فقير و غني در خانهاش پول ميدادند، يک تکه زمين فدک براي امام کاري نداشت ببخشد، ولي فدک ناموس تشيع، علامت حقانيت و رمز غصب بود. لذا هم آن روز معلوم بود خبه فدکيه حضرت زهرا و هم امروز که امام کاظم(ع) دو بار بخاطر فدک درگير شدند. هم با مهدي و هم با هارون! ارتباط حضرت با شيعيان به شدت پوشيده و مخفيانه بود. چون منصور گفته بود: بشنوم کسي به کسي امام بگويد، هردو را ميکشم. امام کاظم را ميآوردند و ميگفتند: به تو امام ميگويند؟ حضرت ميفرمود: نه، ميکشتند و مسأله تقيه يک مسألهي واضحي است که وقتي جان شما و عدهاي در خطر است.
اينکه امام صادق(ع) به پنج نفر وصيت ميکند، به منصور وصيت ميکند. وقتي ابوحمزه خبر شهادت امام صادق را شنيد شروع به گريه کرد. بعد گفت: ولي امام معلوم شد. يعني امام صادق علني نميتواند بگويد: امام بعد از من امام کاظم است. مثل ابوحمزه ميگويند: از کجا فهميدي؟ ميگويد: پسر کوچکش موسي بن جعفر است و پسر بزرگش عبدالله است. وقتي پسر بزرگ و کوچک با هم وصيت ميکند. اگر پسر بزرگ امام بود، ديگر به پسر کوچک لازم نبود وصيت کند. پس معلوم است عبدالله امام نيست و موسي بن جعفر(ع) امام است. اواخر دوره امام صادق ماههاي پاياني زراره بيمار شد. زراره پسرش را فرستاد نزد امام صادق که امام بعد کيست؟ بعضي خيال کردند زراره نميداند امام بعد کيست. زراره ميداند، زراره ميخواهد ببيند لحظه مرگش که به خانواده خودش که ميگويند: آل زراره، آيا ميتوانم به اينها وصيت کنم امام بعد از امام صادق کيست؟ وقتي حضرت پاسخ نداد فهميد اجازه علني کردن زمان مرگ ندارد. گاهي سؤال از موسي بن جعفر کردند، چند ماه بعد پاسخ داده است. يعني فضاي خوف شديد است. چقدر اهميت داشته که حضرت از حضرت زهرا و فدک دفاع کند و زندان برود وگرنه به شدت فضا پوشيده است. امام بارها دعوت کردند که براي چه به تو پول ميدهند؟ براي اينکه امام هستي به تو پول ميدهند؟ لذا وقتي امام صادق از دنيا ميرود، شاگرد اولها، هشام بن سالم و مؤمن طاق، در مدينه ميروند، ميبينند کسي که جرأت ندارد حرف بزند. يک عده هم اين طرف و آن طرف هستند در خانهي عبدالله برادر امام کاظم ميروند که ميروند يک خرده سؤال و جواب ميکنند و بلد نيست جواب بدهد، ميفهمند امام نيست. ميآيند ميگويند: روي زمين نشستيم، دو تا عالم بزرگ زار زار شروع کرديم به گريه کردن، خدايا امام ما کيست؟ امام صادق از دنيا رفته تا يکي ميگويد: آن کسي که ميخواهيد دنبالم بياييد، اينها اول ميترسند و بعد ميگويند: برويم. چون نشسته بودند گريه ميکردند و غريبه بودند و کسي نميدانست براي چه گريه ميکنند. نزد موسي بن جعفر ميرفتند، يعني تا اينجا هشام و مؤمن طاق نميدانستند. از امام سؤال کردند و پاسخهاي امام را شنيدند و فهميدند حضرت امام است. بعد بيرون آمدند، کساني را حضرت فرستاد که شهادت دادند، ما از امام صادق شنيديم امام کاظم، امام است. معلوم است اينقدر در لايهبندي امنيتي بود. لذا شاگرد اولها، شيخ صدوق در کمال الدين تصوير ميکند که بسياري از شيعيان نميدانستند ما چند امام داريم و مصداق امام بعد کيست؟ چرا؟ براي اينکه لو ميرفت و کشته ميشدند. در اين فضاي شديد تقيه چقدر کار امام سخت است. نميتواند رسماً ابلاغ کند، بيان کند. رفتيم به امام کاظم گفتيم: شيعه شما سراغ برادرتان رفتند. حضرت فرمود: نگران نباشيد اينقدر عمر نميکند و هفتاد روز بعد از دنيا رفت چون پسر نداشت فهميدند خودش امام نبوده است. برگشتند و سراغ موسي بن جعفر آمدند. فضا اينقدر غبار آلود بود.
اين فضاي شدت تقيه که امام باقر در اين فضا به زراره فرمود: به برادرت بگو براي چه گفتي اوصياي پيغمبر محدث هستند، الهام به آنها ميشود؟ اين حرفها را نگو. تو اين حرفها را بزني رد تو را ميگيرند و به ما ميرسند. يعني خيلي سخت است هم بايد امام فضايل بگويد و هم بايد رده بندي امنيتي رعايت کند. لذا سلام و درود خدا بر حضرت رضا که بعد از غدير، غدير دوم در نيشابور امام رضا پردهبرداري و علني ميکند. ما تا آن موقع گفتگوي علني نداريم. سلام و درود خدا بر موسي بن جعفر، شبيه جدش امام حسن مجتبي با کرم، شبکه وکالت درست کرد چون شيعيان زياد شده بود، مخفيانه، هرکسي از سر حلقه، به سرحلقههاي بالاتر، از امام به صورت هرم به بدنه جامعه وصل بود. اگر کسي ميگفت: براي شما پول آوردم. حضرت فرمود: از کجا ميآيي؟ کوفه، حضرت فرمود: برو به مفضل بده! مفضل مدير آن قسمت است. سلسله مراتب را رعايت کن. حضرت شبکه درست کرد. زمان ائمه قبلي به اين شکل خمس گرفتن نداريم. شروع کردن به وجوهات دادن، منتهي امام نمي فرمود: اينها وجوهات ميدهند. وقتي هارون امام آورد و گفت: اين همه پول از کجا داري؟ امام فرمود: هديه ميدهند. بلافاصله از فرصت استفاده کرد که خمس را قرآن به ما داده قبليتر از شما بالا کشيدند و غصب کردند. حکومت دست ما نيست ولي هديه را ميشود گرفت. حضرت چه کار کرد؟ چرا اعصاب هارون به هم ريخت؟ هارون به قدري پولدار شده بود، بني عباس در دوران هارون پولدار شده بود و يکسال هارون حج ميرفت و يکسال ميرفت به فتوحات سر بزند. عروسي بچهاش عمارت استانداري روي سر مردم ميريختند. چقدر پول داشت! قابل حساب کردن نبود.
به هارون گفتند: چه نشستهاي! يک موسي بن جعفري هست که گدا و غني در خانهاش بيايند بيش از بخشش تو ميبخشد. يک نفر که تا ديروز فقير بود، يک مرتبه زير و رو ميشد و ضرب المثل شده بود که کيسهي موسي بن جعفر به دستش رسيده است. يعني امام نان شب فقير را نميداد، طوري ميبخشيد بي نياز شود و غني شود. يک بخشي از جهاد امام کاظم، جهاد اقتصادي است. ميخواست قدرت تشيع و مکتب اهلبيت را به هارون نشان بدهد. هارون در اين رقابت کم آورد. يک روز مأمون گفت: تو به بني هاشم پنج هزار سکه طلا هديه ميدهي، خجالت نکشيدي به موسي بن جعفر دويست سکه دادي؟ گفت: صد هزار شيعه شمشير زن دارد و بايد اينها را گرسنه نگه داشت. اينها خطرناک هستند. حضرت براي يک آيهاي که بايد تفسير کند بايد از هارون اجازه بگيرد و عذرخواهي کند. در اين شرايط به جاي اينکه منفعل شود، حضرت فعال است. امام دنبال اين نيست کسي دلش به سمتش بيايد. حضرت دنبال اين است که آب زلالي بر اين کثيفيهاي تبليغ دروغين بريزد و اين جنگ روايت را بشويد و ببرد. لذا ميبيني موسي بن جعفر با کاري که کرد ورق برگشت. شيعيان منسجم و شبکه شبکه شدند و به فقرا سر کشي ميشد، هم به چشم حکومت ميآمد که چقدر ثروت دارد. مردم وقتي پول ميدهند يعني اين صد هزار و چند صد هزار نيروي جان بر کف دارد. لذا ميترسيدند و حضرت را زندان ميانداختند.
شريعتي: تمام اينها هزينهاي است که اهلبيت براي غدير ميپردازند.
در خلوت نماز چون تحت الحنک کنم *** راز غدير گويم و شرح فدک کنم
سوره مبارکه دخان صفحه 496 قرآن کريم را با هم تلاوت خواهيم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، حم «1» وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ «2» إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ «3» فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ «4» أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ «5» رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «6» رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «7» لا إِلهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «8» بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ «9» فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ «10» يَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِيمٌ «11» رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ «12» أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ «13» ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ «14» إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عائِدُونَ «15» يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ «16» وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ «17» أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ»
ترجمه آيات: به نام خداوند بخشنده مهربان، حا، ميم. به كتاب روشنگر سوگند. ما آن را در شبى مبارك و فرخنده نازل كرديم، ما همواره انذار كننده بوديم. در آن (شب مبارك) هر امر مهمى بر طبق حكمت الهى تفصيل و تبيين مىشود. (نزول قرآن در شب قدر و فيصله امور در آن شب،) امرى (و ارادهاى) است از طرف ما، همانا ما فرستنده (همه انبيا) هستيم. (نزول كتاب و فرستادن انبيا) از طرف پروردگارت رحمت بزرگى است، همانا او خود شنواى داناست. پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست، اگر اهل يقين باشيد. هيچ معبودى جز او نيست، اوست كه زنده مىكند و مىميراند و پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شماست. (كافران اين را باور ندارند،) بلكه آنان در شكى (عميق و پيوسته با حقايق) بازى مىكنند. پس منتظر روزى باش كه آسمان دودِ نمايانى را با خود مىآورد. (دودى كه) همه مردم را فرا مىگيرد. اين است عذاب دردناك. (مردم مىگويند) پروردگارا اين عذاب را از ما دفع كن، ما ايمان مىآوريم.اين بيدارى براى آنان چه سود؟ در حالى كه پيامبرى روشنگر به سراغشان آمد. (ولى اعتنا نكردند) سپس از او روى گرداندند و گفتند: او جنزدهاى است كه تعليمش دادهاند. البتّه ما براى مدّت كمى بر طرف كننده عذاب هستيم (لكن) شما دوباره از سر گيرنده هستيد. روزى كه ما با قدرتى بزرگ (شما را) خواهيم گرفت، همانا كه انتقام گيرندهايم. و همانا ما قبل از اين كفّار، قوم فرعون را آزموديم و پيامبرِ با كرامتى به سراغشان آمد. (موسى به آنان گفت: بنىاسرائيل، اين) بندگان خدا را به من واگذاريد (تا آزادشان كرده و از استثمارشان نجات دهم) همانا من براى شما پيامبرى امين هستم.
شريعتي: جمع بندي فرمايشات شما را بشنويم.
حاج آقاي کاشاني: در اين شرايط سخت امام ما ديد در جامعه مشکل توحيد هست. در خيلي از کتابها مثل ابن تيميه و صحيح بخاري هست که خدا آسمان دنيا ميآيد. امام فرمود: معاذ الله، خدا حرکت نميکند، خدا اشراف دارد! ملائکه آسمان دنيا ميآيند. يعني رواياتي که از پيغمبر نقل ميکردند را حضرت در جامعه ويرايش ميکرد. خدا جسم نيست، ظلم بني عباس و بني اميه را گردن خدا نياندازيد. از اين موارد فراوان داريم و موسي بن جعفر با کرامات خود به دوست و دشمن و قاتل خدمت کرد و هيچکس را از در خانهاش رد نکرد. اميدواريم امام رضا مدد کند و محرم امسال بهترين محرم از جهت شور و شعور و رعايت مسائل بهداشتي باشد.
شريعتي:
زير دين چهارده معصوم ام اما گردنم *** زير دين حضرت موسي بن جعفر بيشتر
انشاءالله حضرت موسي بن جعفر، باب الحوائج بهترينها را براي ما رقم بزنند و هيچکس دست خالي برنگردد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي کاشاني: خدايا به حق موسي بن جعفر که لحظهاي در عمرش زبانش به بدگويي و ناشکري در اوج شدائد و زندان و سياهچال باز نشد، اين بيماري را از سر مردم عالم برطرف بگردان و چشمان مردم را با عدالت امام زمان و رؤيت چهره ملکوتي حضرت روشن و منور بفرما.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»