اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-05-07-حجت الاسلام والمسلمين کاشاني– سيره تربيتي امام باقر عليه‌السلام (ويژه شهادت)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي امام باقر عليه‌السلام (ويژه شهادت)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 07-05- 99
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اي شاهد خون شهيداني که مي‌گويند *** صاحب عزاي عيد قرباني که مي‌گويند
مي‌آيي از رزم جوانان بني هاشم *** از عزم اکبر سوي ميداني که مي‌گويند
از خيمه‌گاه عشق مي‌آيي چه مي‌خواهند *** اهل حرم از هر عموجاني که مي‌گويند
آن کودکان تشنه آيا آب مي‌نوشند *** از کاسه‌ي لبريز دستاني که مي‌گويند
بر ما تلاوت مي‌کني آيات باران را *** اي وارث لب‌هاي عطشاني که مي‌گويند
بر ما تلاوت مي‌کني از لحظه‌هايي که *** بر نيزه قرآن خوانده قرآني که مي‌گويند
همچون پدر بالاي منبر خطبه مي‌خواني *** با شور مردان رجز خواني که مي‌گويند
حالا بقيع است و مزار بي چراغ تو *** دنباله‌ي شام غريباني که مي‌گويند
السلام عليک يا أباجعفر يا محمد بن علي، سلام مي‌کنم به دوستان عزيزم، همه کساني که داغدار حضرت باقر العلوم هستند. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان سلام مي‌کنم. شهادت حضرت باقر(ع) را تسليت مي‌گويم. اميدوارم انشاءالله شيعياني از امام باقر باشيم که در قيامت با افتخار و بهجت قلبي به سمت ايشان حرکت کنيم.
شريعتي: انشاءالله، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، براي اينکه به سيره پر فراز و نشيب و پر از زحمات و خدمات حضرت باقر(ع) وارد شويم، يک مقدمه بسيار کوتاهي را از پدرشان امام سجاد خواهم گفت که ارتباطش با بحث روشن شود. بعد از حادثه‌ي عاشورا که اميدواريم خداوند ما را در امتحان سخت محرم پيش رو موفق بدارد، هم براي خودمان توشه بگيريم و هم به اهل‌بيت خدمت کنيم و بتوانيم الگوي مناسبي را با رعايت موازين بهداشتي رقم بخورد، انشاءالله محرم پيش رو محرم پر برکتي براي همه شيعيان در سراسر دنيا باشد.
وقتي کربلا رخ داد بسياري از مردم جهان اسلام دچار سرخوردگي و افسردگي و يأس فلسفي شدند. چرا آسمان به زمين نيامد؟ چرا بايد اينقدر ظلم را خدا مقدر کرده باشد؟ «إِنَّا هَدَيْناهُ‏ السَّبِيلَ‏ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا» سرخوردگي و بي توجهي به دين، گويي دين کارکردي ندارد، همه دچار سردرگمي بودند. بني اميه کاري کرده بود که مردم گيج شده بودند. در اين روزگار شخصيتي طلوع کرد که پيغمبري بود که دوباره رحمتش بر اسلام تابيده شد، حضرت سجاد(ع)، مردم توقع داشتند بيشتر از همه حضرت سجاد قهر کند. اين همه بلا سر يک خانواده بيايد و آن هم خانواده‌اي که جز عبادت خدا نکرده بودند. مردم چيز ديگري مي‌ديدند، مردم شور حيرت انگيزي در عبادت حضرت زين العابدين مي‌ديدند. دعاي عرفه امام سجاد(ع) از دعاي عرفه سيدالشهدا مشهورتر است و دعاي 47 صحيفه هم هست. منتهي اين چون مناسکي شده و در آستانه‌ي ماه محرم است مردم ما دعاي امام حسين را مي‌خوانند.
نگاه مي‌کردند که امام سجاد يک عبادت بسيار طولاني و طاقت فرسا و کمرشکن دارند. من هميشه مي‌گويم: شما از امروز عهد کنيد بعد از نماز واجب خود يک ربع سر به سجده برويد و يا الله بگوييد. وقتي انگيزه ندارم و نمي‌دانم چرا روبروي خدا قرار گرفتم. مي‌گويم: يک ربع به سجده برويد. خيلي سنگين است! يعني چه که پانزده ساعت عبادت مي‌کردند؟ رقبا از پا درمي‌آمدند. فاميل‌هاي زين العابدين(ع) نگران جانش مي‌شدند. معمولاً آدم‌هاي عابد، خيلي چرتکه‌اي هستند. نگاه مي‌کردند مي‌ديدند زين العابدين(ع) رو به قبله ايستاده و گويي ايستاده مرده است! در خوف خدا! اگر لباسش کج مي‌شد متوجه نمي‌شد. يک نفر عرض کرد: آقاجان چرا چهره‌ي شما زرد است؟ فرمود: در برابر خداي جبار قرار گرفتم. عجيب عميق و عجيب‌تر از آن عاشقانه بود. من اگر دو رکعت مستحبي به جا بياورم و يک گوني برنج در خانه کسي ببرم، خيال مي‌کنم که چه کردم! عرض مي‌کند: خدايا اگر مرا وارد جهنم کني گله نمي‌کنم که هيچ، اهل جهنم را جمع مي‌کنم و مي‌گويم: من بين شما آمدم چون بد هستم ولي او را دوست دارم. او به من ظلم نکرده است. من اهل جهنم را جمع مي‌کنم و فرياد مي‌زنم دوستت دارم.
دعاي پنجاهم صحيفه سجاديه است، مي‌گويد: خدايا، اگر با مجازات مثل من سلطنت تو بزرگ مي‌شود، عزت تو به چشم مردم و بندگانت مي‌آيد، من از تو تقاضا مي‌کنم به من صبر عطا کني و مجازات کني، من دوست دارم پرچم تو بالا برود. سلطنت تو عظيم‌تر از آن است که با عذاب مثل من بخواهي عظمت خود را نشان بدهي. به من رحم کن! نه از سر اينکه من مستحق رحم هستم، از سر آقايي خود به من رحم کن! براي چه اينقدر عاشق هستي با وضعي که در کربلا ديدي؟ حضرت رقبايي داشت، مي‌ديدند نه در کميت از پس حضرت برمي‌آيند و نه در کيفيت. وقتي مردم غير شيعه مي‌آمدند نماز حضرت را نگاه مي‌کردند، شروع مي‌کردند زار زار گريه مي‌کردند. امام زمان(ع) در اين ايامي که حج تعطيل است، و حضرت در غربت بيشتر حج را به جا مي‌آورند، چقدر زيبا بود ما حج و طواف حضرت را ببينيم. شب تا صبح پرده خانه کعبه را گرفته و گريه مي‌کند که خدايا از سؤال قبرم گريه مي‌کنم. حضرت ويژگي‌هايي داشت. مي‌ديدند امام سجاد از کساني نيست که در خانه‌اش بروي پول بدهي، حضرت از جاي آشنا خريد نمي‌کرد. مي‌فرمود: نمي‌خواهم به من تخفيف بدهند.
غريب حرکت و سفر مي‌کرد. با شترش سفر رفته بود، بيش از بيست سفر رفته بود. وقتي از دنيا رفت، شتر را دفن کرد. فرمود: نمي‌خواهم در بيابان خوراک گرگ‌ها شود. اين شخصيت هر روز در خانه‌اش باز بود و به گرسنگان غذا مي‌دادند. تنها غذا نمي‌خورد. خادم ايشان مي‌گويد: گاهي بايد مي‌گشتيم کسي را پيدا کنيم چون حضرت نزديک غروب مي‌خواست غذا بخورد همراه کسي غذا مي‌خورد. يک ويژگي عجيب حضرت اين بود که کسي است که عبادت مي‌کند و از عبادتش لذت مي‌برد، عبادتش پر سوز و گداز است، پر از اشک است، پر از عشق است و آرامش خاطر دارد. در خانه هم باز است. حضرت فرمود: بيست خانه در مکه و مدينه ما را دوست ندارند ولي حضرت کاري کرد که حيرت انگيز بود. دوست دارم به عزيزاني که در انتخاب پيش رو مي‌خواهند شرکت کنند بگويم: اگر مي‌خواهيد موفق باشيد از ريا کم کنيد. امام سجاد(ع) 34 سال روي دوش مبارکش بار سنگين در خانه فقرا مي‌برد آنوقت آنها حضرت را نمي‌شناختند. حضرت وقتي شناخته شد که بعد از 34 سال يک شب تا صد نفر جلوي در منتظر حضرت بودند. به امام صادق گفتند: شما شبيه اميرالمؤمنين هستيد؟ فرمود: هيهات، جدي داشتم علي بن الحسين که او شبيه اميرالمؤمنين بود. ناشناسي که به تاريکي شب مي‌برد شام يتيمان عرب!
زين العابدين ناشناس، شب‌ها، غذا مي‌برد. ياري نداشت و اوج شدت عمل بني اميه است، صد نفر ايستاده بودند بعد از 34 سال که خيلي عادت کرده بودند، مي‌گفتند: نگران نباش گرفتار شدي، ناشناس شب سراغ شما مي‌آيد، اين ناشناس کيست که درد ما را دوا مي‌کند؟ حج مي‌خواست برود يک چيز بيشتري مي‌داد که مي‌خواهم حج بروم. سابقه نداشت 34 سال اخير گرفتارها را رها کند. امروز کسي که بشود گفت او بوده که 34 سال اين کار را کرده است، چه بسا امام سجاد براي دعوت مردم به حق اين تبليغ را نياز داشته، من نگران بعضي مسئولين هستم که پول پاشي مي‌کنند از دو سال جلوتر و ادا درمي‌آورند و اينها رفتار اهل‌بيت نيست. گفتند: امروز علي بن الحسين از دنيا رفته است. 25 محرم، مردم با يک شرمندگي گفتند: ما چرا او را از دست داديم. 34 سال در مدينه بود از او سؤال نکرديم. روح نماز او را مي‌ديديم و نرفتيم التماس دعا بگوييم.
چرا اين را عرض کردم؟ براي اينکه امام سجاد (ع) که او را به عنوان يکي از بزرگان اهل بيت مي‌شناختند، در بين اهل‌بيت ويژگي‌هايي دارد. اهل‌بيت هم به معناي خانواده پيغمبر که بني اميه سعي کرده بود کل خانواده پيغمبر را اهل  بيت جا بزند، گفتند: او با بقيه فرق مي‌کند. او شخصي است که براي ما دلسوزي مي‌کند ولي نمي‌خواهد جيب ما را خالي کند، نمي‌خواهد صرف رياست به ما تبليغات کند. آنها علم دارند و نيازي به ما ندارند. ما محتاج آنها هستيم. 34 سال يک کلام نگفت، هرکسي بود ششصد بار مستندش را پخش کرده بود که من چقدر به فقرا کمک کردم. يک انفعالي در مدينه ايجاد شد و در خانه امام باقر از روز اول امامت پر بود. خدمات امام زين العابدين(ع) باعث شد امام باقر(ع) شروع امامتشان زمان بني اميه هست و سختي‌هاي زياد هست ولي گرايش مردم به اين خانواده که نجات بخش و باب الهدي هستند در ذهن‌ها باور شد. اينکه با عملتان مردم را به خير دعوت کنيد. آمدند در خانه امام باقر که ما پدر شما را از دست داديم، در اين شرايط امام باقر(ع) امامتش شروع شد. غربت امام باقر از پدرشان کمتر است. اينکه اهل‌بيت مي‌خواهند جامعه را رشد بدهند، بخشي امامت بر عصر خودشان و مردم خودشان است و يک بخش نگاهشان به طول تاريخ است براي اينکه بايد سطح جامعه را بالا بياورند. عبادت شما براي اينکه کاسبي کنيد و از خدا گروکشي کنيد، نيست. عبادت خدا منت خدا به ماست. خدمت به فقرا منت خدا به ماست نه اينکه ما کاري کرديم.
شما کريمي را در نظر بگيريد بخواهيد پولي به بچه‌اش بدهيد، خوشش مي‌آيد. منت گذاشته خدا اجازه داده ما کمک کنيم و اميدواريم غدير پيش رو اميرالمؤمنين بر ما منت بگذارد بتوانيم به شيعيانش خدمت کنيم. امام باقر به امامت رسيد، مردم آمدند سؤال دارند. خبر به شيعيان عراق رسيد، کار به جايي رسيد که امام سجاد(ع) اينچنين محبوب عراقي‌ها نبود. عراق آن زمان 72 ملت بود، طرفداران اهل‌بيت توقع داشتند که امام حتماً بايد قيام کند. فکر مي‌کردند مبارزه با ظلم و طاغوت و از بين بردن بدعت‌ها فقط شمشير به دست گرفتن است. زين العابدين(ع) دقيقاً مي‌خواست کاري که سيدالشهداء کرد را بکند ولي اول بايد فرهنگ اين مردم را اصلاح کرد. امام صادق فرمود: اگر مردم همراهي نمي‌کردند، بني اميه نمي‌توانستند امام حسين را بکشند. اکر بگويند: مردم امام حسين را کشتند، با توضيحات اين کلام درستي است.
غدير اين است که زير بار طاغوت نرو. چرا زير بار طاغوت رفتيد که بين اميرالمؤمنين و معاويه، بين امام سجاد و عبدالملک مروان، بين سيدالشهدا و معاويه، بين حضرت باقر و هشام، به اين حکومت‌ها تن داديد. چرا پشتيباني کرديد؟ غدير هم «لا اله» دارد و هم «الا الله» دارد. هم نفي همه طواغيت و هم اثبات امامت اميرالمؤمنين، لذا مردم عراق فکر مي‌کردند امام سجاد انقلابي نيست و ظلم ستيز نيست. نشسته عبادت مي‌کند و تسبيح در دست دارد. تبعيت نمي‌کردند، اينها وقتي رفتار امام زن العابدين را ديدند و اثر فرهنگي که ايجاد کرد را ديدند با ولع محضر امام باقر آمدند. شهادت حضرت سجاد نقطه‌ي اختتاميه 34 سال امامت حيرت انگيز زين العابدين بود. مردم که به سمت امام باقر آمدند تا قبل از اين نمي‌آمدند. مثل اينکه همسايه شما يک عالمي باشد، عالمي در تهران بود از دنيا رفت. اگر شما مي‌رفتي مي‌گفتي: عجب درياي علمي کنار خانه ما بود و خبر نداشتيم. بايد ببيني و نگاهت اخذ باشد، بروي ببيني من خالي هستم و ظرف مرا پر کن. اينها با اين نگاه محضر حضرت باقر آمدند و حضرت بحث کردند.
کار به جايي رسيد که حکومت بني اميه به امام باقر مي‌گفت: «المفتون به اهل العراق» کسي که در عراق فتنه به پا کرده است. به بعضي مي‌گفتند: پيغمبر اهل عراق چطور است؟ چرا پيغمبر؟ توضيح مي‌دهم، يعني مردم مي‌گفتند: عه، اين خانواده بدون چشم اينقدر خدمات و علم دارند. عالمي که علم لدني دارد به شيوه رسول الله، فوج فوج آوازه علمي امام باقر به همه جا رسيد و از مصر و عراق مي‌آمدند بعضي براي اينکه حال حضرت را بگيرند و بعضي براي اينکه استفاده کنند. حضرت شروع به گفتگو کردن مي‌کرد و زمينه گفتگو فراهم مي‌شد، اينها تعجب مي‌کردند. بخشي هم شخصيت و ابهت حضرت است. يکوقتي فقيه بصره محضر امام باقر آمد و گفت: مي‌خواهم سؤالاتي بپرسم تا ببينيد که کوفيان شما هم سر کار بوديد. تا آمد شروع به سؤال کردن، کرد حضرت فرمود: خبر نداري خدا حجت روي زمين دارد؟ امين روي زمين دارد؟ اين کلمات حضرت با ظاهر اين کلمات که درونش استدلال بود، باطنش يک نوري بود. گفت: من در برابر بزرگان اصحاب ابن عباس زانو زدم، اينطور نلرزيدم. چرا الآن نمي‌توانم جلوي لرزشم را بگيرم؟ حضرت فرمود: جلوي حجت خدا قرار نگرفته بودي. اين فضا فراهم شد، مردم سؤال مي‌کردند و حضرت جواب مي‌داد. شيعيان حضرت در دوره حج از عراق مي‌آمدند، حج فقهي است که روايي است. خيلي‌ها شک داشتند کجا بايد طواف را شروع کنند؟ لباس بايد چطور باشد؟ مقدمات احرام چيست؟ مي‌ديدند امام باقر(ع) بيان مي‌کند و به رسول خدا استناد مي‌کند. شيعيان خيلي شسته رفته انجام مي‌دادند. متخصص حج زراره است، آمد گفت: من چهل سال است از شما و پدرتان حج مي‌پرسم، هنوز تمام نشده، مردم نگاه مي‌کردند مي‌ديدند حج غير شيعه هم تحت تأثير بود. اينها قدرت علمي حضرت را مي‌ديدند و مي‌ديدند حضرت هر سؤالي مي‌کني ارتجالي پاسخ مي‌دهد. يعني نمي‌گويد: صبر کن بروم فکر کنم. دارد مي‌جوشد انگار که در واقع لوح محفوظ الهي جلوي چشمش است و اين ابهت علمي باعث شد فوج فوج آدم مي‌آمد، ابوزهره از بزرگان الازهر مصر است، مي‌گويد: کار به جايي رسيد که از اقطار عالم سفر مي‌کردند، نه براي زيارت قبر مبارک پيامبر، براي ديدن امام باقر مي‌آمدند. بگويند: يک نفر پيدا شده هر سؤالي داشته باشيد همه را پاسخ مي‌دهند. مردم به سمتش مي‌روند. اين يک فضيلت گويي نيست که بگويي يک چيزهايي دارد در باطن شما خبر نداري. از ديگران هم مي‌پرسد مي‌بيند چنين بياني ندارند.
شريعتي: در دوران امامت امام حسن و امام حسين(ع)، مردم دو سؤال از اين حضرات پرسيدند. جامعه رسيده بود به اينکه در اين مدت سر ما کلاه رفته بود و از اهل‌بيت استفاده نکرديم؟
حاج آقاي کاشاني: مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمود و ديگر بزرگان، که مردم ائمه ابتدايي را به عنوان امام نمي‌ديدند. براي همين سؤال نمي‌کردند. از امام باقر(ع) اين جايگاه کم کم پديدار شد و در زمان امام صادق به اوج خود رسيد. بني عباس مجبور شد محدوديت‌هايي براي امام کاظم بگذارد، سؤال نمي‌کردند. چرا؟ چون احساس بي نيازي مي‌کردند. حالا اوج نشاط علمي در جامعه فراوان و شخصيتي که اگر اجازه بدهند سخن بگويد، کلماتي مي‌گويد که حيرت انگيز است. لذا مردم فوج فوج از غير شيعه سراغ حضرت مي‌آمدند و حضرت پاسخ مي‌داد. وقتي در اوج اقتدار علمي قرار گرفت يک کاري کرد. بنا را بر اين گذاشت که از پيغمبر روايت نقل نکنند. مستقيم حکم بدهد! مستقيم حکم دادن يک ويژگي دارد. باعث مي‌شود خط جدا شود. من بگويم: الآن که مي‌آمدم از امام زمان پرسيدم به مردم چه بگويم؟ فرمود: اين را بگو. بلافاصله مي‌گويند: کاشاني شوخي مي‌کند. چون من کجا و امام زمان کجا! اگر احساس کنند جدي مي‌گويم، پيام مي‌دهند که اين چرا ادعاي الکي مي‌کند. من بگويم: قبل از اينکه در برنامه بيايم خدا به من فرمود: اين را بگويم. مردم مي‌گويند: وحي تمام شد، دکان داري نکن و با من برخورد مي‌شود. اما اگر کسي باور کن من قبل از اينکه در برنامه بياييم با خدا و امام زمان صحبت مي‌کنم، سيل پيام‌ها هست که براي ما دعا کنيد. اگر باور شود يک تقدس و هيبت عجيبي رخ مي‌دهد. امام باقر وقتي در اوج اقتدار علمي قرار گرفت به چند جهت مي‌فرمود: حکم اين است، نه مثل فقها با ادله، حکم اين است. طبيعتاً عده‌اي ايشان را تکذيب مي‌کردند. حضرت مي‌خواستند اين اتفاق بيافتد، چون حضرت در آن شرايط تقيه دنبال اين بود که کلاس را پالايش کند و غربال کند، آنهايي که مي‌ماندند، زراره‌ها، کسي آمده که آن شخصيت برجسته به قول اين شاعر مي‌گويد: اي پسر پيغمبر تو همان کسي هستي که وقتي سخن مي‌گويي مردم هدايت مي‌شوند. تازه مي‌فهميم آياتي که نازل مي‌شود چه مي‌گويد؟ اگر وحي خدا بر رسولش قطع نشده بود، امروز مي‌گفتم پيغمبر دوباره آمده است. اين فضاي عمومي شيعيان شد. شيعياني که تقدس اهل‌بيت را شکسته بودند. تخريب‌هايي که توضيح داديم. عده‌اي امام باقر را رها کردند و عده‌اي گفتند: دلمان براي جدت تنگ شده بود. چهره حضرت را مي‌ديدند مي‌گفتند: رسول خداست. رفتار و بيانش همانند رسول خدا بود.
عالمي پيدا شده مدرسه نرفته و درس نخوانده، اين بار مردم مي‌آمدند توقعشان از امام باقر بالا رفته بود. به ما از عالم خبر بده. بي معرفت‌ها رفتند و با معرفت‌ها، با معرفت‌تر شدند. حالا که اين مقام رخ داد، حضرت باقر شروع کردند از عظمت ولايت سخن گفتن، امام باقر(ع) ويژگي اين کار را داشتند. امام باقر مادرشان دختر امام حسن و يک شخصيت عظيمي است که احدي مثل او در آل حسن وجود نداشت. نقل شده يک روز ديوار روي سرشان خراب مي‌شد، ايشان ديوار را نگاه کرد و فرمود: به حق مصطفي بايست که حق نداري فرو بريزي، ديوار معلق ماند. امام سجاد(ع) صد دينار، صد مثقال طلا صدقه داد، امام باقر(ع) از نسل امام حسن و امام حسين و ائمه از امام باقر به بعد همه حسني و حسيني هستند. اين شخصيت وقتي جايگاهي پيدا کرد و امامتش عالم را گرفت، شروع کرد به بيان بعضي کارها، اولاً از جهت شخصي شروع کرد شخصاً رفتار پدر را ادامه بدهد، امام باقر مشهور به اين است که شبها در خانه فقرا مي‌رفت. فرمود: چقدر بد است اينکه تا پول داري، کسي رفيق تو باشد. حضرت مي‌فرمود: ما دنبال کساني مي‌رويم که ديگران با او کاري ندارند. ما سراغ زمين خوردگاني مي‌رويم که کسي را ندارند. قرباني اگر مي‌کرد ثلث آن را به همسايه‌ها مي‌داد، ثلث آن را به نيازمندان و ثلثش را به خانواده مي‌داد.
همه ظاهر و باطن حضرت آثاري را نشان مي‌داد که مي‌خواست به آن حق مظلوميت از بين رفته برگردد، لذا نقل شده حضرت در مورد اميرالمؤمنين عبارات حيرت انگيزي فرمود. حالا که اين جايگاه را پيدا کرده که حکم الهي را بيان کند و مردم بپذيرند اين کلام خداست، مي‌فرمايد: فکر نکنيد من آن امام هستم، اين ماجرا بوده و شما خبر نداشتيد. حضرت تا ديد مردم اقبال کردند به سوي او، حکم خدا بگو و علم پيغمبر را باز کن، حضرت فرمود: ما ميراث داران اميرالمؤمنين هستيم. شما اميرالمؤمنين را نشناختيد.
اميرالمؤمنين وقتي به حکومت رسيد، از مال خودش يک نان و روغن مختصري مي‌خورد ولي به فقرا نان و گوشت مي‌داد. اميرالمؤمنين با اينکه حاکم بود از بيت المال ارتزاق نمي‌کرد. اگر اين اميرالمؤمنين بود هم دنياي شما تغيير مي‌کرد و هم آخرت شما، مرا مي‌بينيد و اينطور به من ولع داريد، من يکي از فرزندان اميرالمؤمنين هستم، او را نشناختيد. حضرت شروع به روايت خواندن کرد. حضرت فرمود: اگر کسي مي‌خواهد به راحت برسد، «وَ الرَّوْحِ‏ وَ الرَّاحَةِ و الرحمة و النصره» دنبال راحتي هستيد، سخت است در اين شرايط، به شما ظلم مي‌کنند، دنبال رحمت هستيد، دنبال نصرت هستيد، دوست داريد زندگي شما آسان شود، «و اليسر و اليسار و الرضا و الرضوان» مي‌خواهيد راضي باشيد، دنبال رضوان الهي هستيد، گشايش مي‌خواهيد «و المخرج و الفلج و القرب» از کارها راحت بيرون بياييد. ظهور نعمات خدا را مي‌خواهيد، بايد دست شما باز باشد، مي‌خواهيد بهره مادي و معنوي ببريد، اينها را مي‌خواهيد، محبت خدا و رسول را مي‌خواهيد، همه اينها در اين است که به اميرالمؤمنين عشق بورزيد. دنيا را هم اگر مي‌خواستيد بايد در خانه علي مي‌آمديد. آخرت مي‌خواستيد بايد در خانه علي مي‌آمديد. باب رحمت خدا علي بن ابي طالب است. از آن وارد شويد و به او متمسک شويد، ايمني پيدا مي‌کنيد. ايمان مي‌آوريد. وگرنه مانند کفار خواهيد شد. ايمان شما آبکشي است که در آب قرار دارد. اين ظواهر گرفتارتان مي‌کند.
حضرت وقتي کاملاً جايگاه محبوب پيدا کرد، شروع به معرفي اميرالمؤمنين کرد. ابو بصير محضر امام باقر رسيد و گفت: مي‌توانم از چيزهايي که دستم است به مردم بگويم؟ فرمود: نه، نمي‌تواني. اگر امام صادق(ع) پرده برداري کرد، قبل از آن شخصيت اميرالمؤمنين را طوري معرفي کرد که جامعه جسارت نکند. حضرت باقر(ع) امام ولايت و امام برائت است. شما بايد هم بت را بشناسي و هم خدا را بشناسي. چرا خدا در قرآن اينقدر از بت‌ها صحبت مي‌کند، اينقدر از اعمال مشرکان صحبت مي‌کند؟ امام صادق فرمود: بني اميه از توحيد اجازه مي‌دادند بحث شود، از شرک اجازه نمي‌دادند. معلوم شود اينها مشرک هستند، طاغوت هستند. امام هم از اميرالمؤمنين بيان مي‌کند و هم از دشمنان اميرالمؤمنين و بعد بيان مي‌کند دشمن اصلي اميرالمؤمنين ابليس است، سرباز شيطان هستيد اگر با اميرالمؤمنين نيستيد، حواس شما نيست.
در کافي شريف هست که وقتي روز غدير پيغمبر اکرم دست اميرالمؤمنين را بالا برد، ابليس فرياد کشيد و گفت: ديگر نمي‌شود خدا را نافرماني کرد. بعضي عزيزان مي‌خواهند فکر کنند يعني چه اگر اميرالمؤمنين امام مي‌شد، خدا نافرماني نمي‌شد. من چقدر بايد کينه پيدا کنم به کساني که کاري کردند که امروز پرونده من سفيد نيست. من مسئول پرونده خودم هستم، ولي ديگران که کاري کردند که حق به دست من نرسد، سهيم هستند و بلکه سهمشان بيشتر است. روزي کميت محضر امام باقر آمد و گفت: يک سؤال دارم. کساني که نگذاشتند ولايت اميرالمؤمنين مستقر شود، جايشان کجاست؟ حضرت فرمود: يک قطره خون تا قيامت اگر ريخته شود گردن آنهاست. ابليس فرياد زد که کار تمام شد ولي اتفاقاتي افتاد که دوباره به اين مأيوس اميد دادند.
کسي محضر حضرت باقر آمد و گفت: شنيدم مي‌تواني جواب بدهي ولي من تا به حال جواب از کسي نشنيدم. حضرت فرمود: چه؟ گفت: علي خوارج را که کشت، ديگر کارش تمام است. اين فعلي که انجام داد، هيچ کار خيري جلوي اين ظلم را نمي‌گيرد. حضرت فرمودند: اين روايت را مي‌شناسي؟ فضايل حضرت را گفتند. تا امام باقر شنيد يک نفر پيدا شده در شهر مناظره مي‌کند و دارد اميرالمؤمنين را مي‌کوبد، حضرت فرمود: ما مناظره مي‌آييم.     مردم که براي مناظره جمع مي‌شوند، حضرت در مقدمه فضايل اميرالمؤمنين را مي‌گفت، آيا اين روايت را شنيدي يا نه؟ فرمود: اين روايت را شنيدي که روز خيبر، پيغمبر فرمود: فردا پرچم را به دست مردي مي‌دهم که خدا و رسول او را دوست دارند؟ گفت: بله شنيدم. خدا هرجا در قرآن فرمود: من دوست دارم، فعل ما را دوست دارد. «ان الله يحب التوابين» خدا توابين را دوست دارد. خدا مرا به صورت علي الاطلاق دوست ندارد، چرا؟ چون من بعضي وقت‌ها خطا مي‌کنم. خدا فعل خطاي مرا دوست ندارد. وقتي من به شما ظلم کنم، سيلي به گوش يکي بزنم و با همسرم بداخلاقي کنم، پول مردم را بخورم، کسي دوستم ندارد. اينجا مي‌فرمايد: «يحبه الله و رسوله» نمي‌فرمايد: کدام کارش، چون همه کارهايش خير است. خودش را دوست دارم چون مصدر خيرات است. اين را شنيدي؟ گفت: بله. حضرت فرمود: آن موقع که خدا دوست داشت مي‌دانست با ادعاي تو علي مي‌خواهد بعداً ظلم کند، نعوذ بالله يا نه؟ فرمود: خدا مي‌دانست و او را دوست داشت؟ نگاهي کرد و ماند. حضرت فرمود: بلند شو و برو.
فضاهاي محدود، شأن امام اين نبود با او مناظره کند ولي دفاع از اميرالمؤمنين ايجاب مي‌کرد که وارد شود. دلم مي‌خواهد بدانيم که ائمه ما يک لحظه فرصت را از دست نمي‌دادند از اميرالمؤمنين بگويند، ما خيلي فرصت داريم و خدا کند که در فضاي مجازي شده يک روايت از اهل‌بيت را بخوانيم. اين روايت از شيخ مفيد است ولي خيلي از بزرگان شيعه نقل کردند، حضرت باقر فرمود: جبرئيل آمد به پيغمبر وحي کرد که بلند شو براي مردم تفضيل علي را بگو، برتري علي بر غير خودت را بر عالم بيان کن. حضرت رسول هم بلند شدند و اذان بي وقت مي‌گفتند، مردم جمع شدند. چه سري است که اينقدر از اميرالمؤمنين مي‌گفتند؟ حضرت رسول مردم را که جمع کردند، فرمودند: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم، ايها الناس أنا البشير، أنا     النذير، أنا النبي بالحق» من هستم کسي که پيام خدا را به شما رساندم. در مورد کسي با شما حرف مي‌زنم که گوشت او گوشت من است و خون او خون من است. ظرف علم من است. کسي است که خدا او را انتخاب کرده است. هرکس او راضي کند، مرا راضي کرده است. هرکس با او بجنگد با من جنگيده است و هرکس به او کمک کند مرا کمک کرده است. هرکس به او اراده بد داشته باشد دشمن من است. هرکس او را به زحمت بياندازد، مرا به زحمت انداخته است. فرمود: من شما را از عذاب خدا مي‌ترسانم آن روزي که هرکاري کرديد نزد خدا حاضر مي‌بينيد. بترسيد از اينکه با علي بد عمل کنيد. امام باقر بيان مي‌کنند که پيغمبر چنين کرد و بعد اينطور فرمود: «ثُمَ‏ أَخَذَ بِيَدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع» دست اميرالمؤمنين را بالا برد و فرمود: اي مردم اين مولاي مؤمنين است. يعني اگر مولا بودن او را نمي‌پذيري، از دايره مؤمنين بيرون هستي. مولاي مؤمنين اوست. خدا، رب عالمين است مگر اينکه کسي بخواهد خودش را جدا کند. حجت خدا بر عالميان است. خدايا من اين را ابلاغ کردم، تبليغ کردم. بدانيد که «وَ سَيَعْلَمُ‏ الَّذِينَ‏ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» به زودي خواهيد فهميد چه اتفاقي خواهد افتاد.
روايتي که خواندم از أمالي شيخ مفيد است، ولي اين کتاب «مسند امام باقر عليه السلام» است براي مرحوم شيخ عزيز الله عُطاردي است. در تهران در غربت از دنيا رفتند، ايشان خدمات علمي فراواني داشت و خيلي از ما مردم قدر امثال ايشان را نمي‌دانيم و در قيامت بايد حساب پس بدهيم. مسند يعني روايات امام باقر را در پنج جلد، روايات امام صادق را در 22 جلد، روايات اميرالمؤمنين را در 25 مجلد آوردند.
شريعتي: امروز صفحه 482 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد و چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به امام باقر(ع) هديه کنيم.
«إِلَيْهِ‏ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكائِي قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ «47» وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ «48» لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ «49» وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏ فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ «50» وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ «51» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ «52» سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ «53» أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحِيطٌ»
ترجمه آيات: آگاهى به زمان وقوع قيامت تنها به خداوند باز مى‏گردد، و هيچ ميوه‏اى از غلاف خود خارج نمى‏شود و هيچ مادّه‏اى باردار نمى‏شود و بار نمى‏گذارد مگر به علم او، و روزى كه (خداوند) آنان را ندا كند: شركاى من (كه مى‏پنداشتيد) كجا هستند؟» گويند: «با بانگ رسا به تو مى‏گوييم: هيچ گواهى (بر گفتار و عقيده‏ى خود) نداريم.» و هر چه را كه از پيش همواره مى‏خواندند، از نزد آنان محو شود، و مى‏فهمند كه برايشان هيچ راه فرارى نيست. انسان منحرف از دعاى خير خسته نمى‏شود و هرگاه شرّى به او رسد پس بسيار مأيوس و نوميد مى‏شود. و اگر بعد از سختى‏اى كه به انسان رسيده از طرف خود رحمتى به او بچشانيم حتماً مى‏گويد: «اين رحمت، حقّ من است» (و چنان مغرور مى‏شود كه مى‏گويد:) گمان نمى‏كنم قيامتى بر پا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم حتماً براى من نزد او بهترين (منزلت) خواهد بود.» پس ما كسانى را كه كفر ورزيدند، حتماً به آن چه انجام داده‏اند آگاه خواهيم كرد، و قطعاً از عذاب سخت به آنان خواهيم چشاند. و هرگاه به انسان كافر نعمتى بخشيم، روى گرداند و خود را كنار كشد و هرگاه شرّى به او رسد پس دعايى طولانى كند. بگو: به من «خبر دهيد كه اگر قرآن از جانب خداوند باشد سپس شما به آن كفر ورزيديد، كيست گمراه‏تر از آن كه در مخالفت شديد با قرآن باشد؟» ما در آينده نزديكى آيات خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنان نشان خواهيم داد، تا برايشان روشن شود كه قطعاً او حقّ است، آيا كافى نيست كه پروردگارت بر هر چيزى گواه است؟ آگاه باش كه مردم از ملاقات پروردگارشان (در قيامت) در شكّى عميق هستند. آگاه باش كه او به هر چيزى احاطه دارد.
شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: يک روايت ديگر عرض کنم، امام باقر فرمود: قيامت از شما چهار سؤال مي‌پرسند، عمر و جسم، مال و حبّ ما اهل‌بيت. مسائل اصلي نه فرعي، رسول خدا اين را مي‌گفت. يک نفر بلند شد و گفت: يا رسول الله، از کجا بگويم شما را دوست دارم؟ چه کنم شما بفهمي دوستت دارم؟ امام باقر فرمود: اميرالمؤمنين کنار پيغمبر بودند، حضرت دست روي سر علي گذاشت و فرمود: به علي محبت کنيد. ما اگر مي‌خواهيم امام زمان ما را به عنوان محب خود بشناسند بايد نسبت به اميرالمؤمنين و شيعيان اميرالمؤمنين محبت خود را نشان بدهيم. قرباني‌هاي اين ماه که انشاءالله اين بسته‌ها روز عيد غدير غذاي عزيزاني را فراهم کند، نيت ما اين باشد که خدايا ما دوست داريم جزء محبان اميرالمؤمنين باشيم. وقتي امام باقر و امام صادق و امام سجاد اينطور ولع دارند از اميرالمؤمنين بگويند، ما هم خودمان را به آنها وصل کنيم. اهل‌بيت حساس بودند که ما چگونه رفتاري داشته باشيم؟ امام باقر يک روز شاعري را صدا کردند و فرمودند: براي چه از عبدالملک مروان مدح گفتي؟ گفت: من نگفتم تو امام هدي هستي، گفتم: تو شير هستي و عرب سگ است، حيواني را گفتم. گفتم: تو کوهي، منظورم سنگ است. گفتم: تو شمس هستي و بالاخره جماد هستي. من نگفتم تو امام هدي هستي! حضرت فرمود: همين را هم نبايد مي‌گفتي. کميت باش که در دوران بني اميه که در تاريخ جرأت نمي‌کردند براي سيدالشهداء مرثيه بگويند، کميت روزي آمد شعر معروف خود را خواند، زيورآلات خانواده را در يک کيسه جمع کردند و بعد حضرت فرمودند: ببخش که وقتي آمدي که اموال ما را مصادره کردند و چيزي نداريم و فرمود: تا وقتي از ما دفاع مي‌کني، روح القدس تو را نگه داري مي‌کند.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»