برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي امام جواد عليهالسلام (ويژه شهادت)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 31-04-99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
چنان در کودکي پاسخ دهي يحيي بن اکثم را *** در گهواره عيسي ناسزا گويان مريم را
بر اين خشکيده بيد پير باران را تلاوت کن *** بخوان در گوش پوکش، کوه من آيات محکم را
اميد رويش از اين کندهي فرسوده بيهوده است *** نريز اينگونه در پايش ز لفظت آب زمزم را
فقيهان شرح آيات از تو در نه سالگي پرسند *** مراجع از تو استفتاء کنند آيات مبهم را
چنان بيدار کرده معتصم را حکم سنگينت *** علي بيدار کرد از خواب گويي ابن ملجم را
نميدانم چگونه گشت ام الفضل، ام الفصل *** قضا باز از کدامين نقطه مُجرم خواند مَحرم را
سلام ميکنيم به باب المراد حضرت جواد(عليه السلام) و سلام بر شما که امروز محزون و سوگوار هستيد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان سلام ميکنم.
شريعتي: انشاءالله به زودي زود زيارت حضرت نصيب تک تک همه آرزومندان شود. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، امام جواد(ع) ويژگيهايي دارند که منحصر به خودشان است و يک بخش مهمي از دوران امامت و بار سنگيني از مباحث امامت به دوش آن بزرگوار بود. در بين ائمه ما چند امام هستند که در موردشان معصومين فرمودند: مولودي با برکتتر از آنها به دنيا نيامده است. در مورد حضرت موسي بن جعفر داريم، در مورد حضرت جواد هست، نقلي هم مشابه اين در مورد حضرت وليعصر(عج) است. چرا امام جواد(ع) با برکتترين فرزند هستند؟ بخشي مسائل معنوي است که ممکن است عقل بشر به آن نرسد اما در عرصه تاريخ چگونه قابل مشاهده است؟ محسوس است يا فقط معنوي است؟ يا ارتباط بسيار عجيبي بين امام رضا و حضرت جواد(ع) هست و برايش روايت داريم. خدا اگر بخواهد به امام رضا بشارت بدهد، او را بشارت ميدهد گويي به عنوان پاداش تو براي آن همه زحمتي که براي بندگانم کشيدي، چشمت را روشن ميکنم به محمد فرزندت.
اين ارتباط غير از مسائل معنوي که شايد امثال بنده متوجه نشوند، در عرصه تاريخ ميشود يک خدمت از امام جواد و حضرت رضا بيان کرد؟ اين موضوع بحث ما در اين روزي است که خدا روزي ما کرده به باب جود ائمه هدي، حضرت جواد متمسک باشيم. ابتدا يک مقدمه عرض کنم تا دوربين تاريخ را در حوالي سال 200 ببرم و اتفاقاتي که آنجا ميافتاد و در چه شرايطي امامت به امام جواد(ع) منتقل شد.
در مباحثي که تخريب اميرالمؤمنين و تخريب پيغمبر را عرض ميکرديم، گفتيم: فضايي فراهم شد که همينطور بکوب تخريب کنند. جنگ روايت عليه پيغمبر و اميرالمؤمنين دائماً فعال بود. مثلاً وقتي به مروان گفتند: براي چه اينقدر به علي بن ابي طالب دشنام ميدهي؟ او که ديگر نيست. خودش هم يکوقت گفت: من ميدانم در قتل خليفه قبل از خودش علي بن ابي طالب کارهاي نبود. گفت: حکومت مستقر نميشود الا اينکه ما دائماً تخريب کنيم وگرنه جامعه از ما علي و سيرهاش و سلوک او و روش مردم داري و روش عدالت مداري او را طلب ميکند. ما بايد کاري کنيم اينکه قرآن ميفرمايد: منافق نهي از معروف ميکند و امر به منکر به همين معناست وگرنه واضح است که منافق نميگويد: بسم الله، برويم آدم بکشيم، دزدي کنيم. بلکه زينت ميکند و فرهنگ را تغيير ميدهد. جامعه اگر منکر را معروف ببيند آنوقت به سمتش ميل پيدا ميکند و اگر معروف را منکر ببيند از آن منزجر ميشود و فاصله ميگيرد و ديگر به سمتش نميرود. ما بايد کاري کنيم که جامعه از علي بدش بيايد وگرنه همان حکومت را از ما طلب ميکند.
کارخانه بني اميه بکوب فعاليت شديد ضد علوي را ايجاد کرد و در مباحثي که به صورت هفتگي بيان ميکنيم عرض کرديم. از آن طرف ائمه ما چند دستور کار دارند، همه ائمه به آن اهتمام دارند. هر امامي در شرايط خودش، با توجه به حاکم زمان خودش، مردم، اتفاقات فرهنگي يکسري اقدامات مختص به خودش دارد و يکسري اقدامات مشترک است. آن اقدام مشترک اصلي اين است که جامعه باور کند اهلبيت مرجع امور هستند. درد شما درمان نميشود الا اينکه سراغ اهلبيت برويد و از آنها نسخه بگيريد. طبيعتاً سر سلسلهي اهلبيت، اميرالمؤمنين است.
شريعتي: اين از زمان امام صادق، ائمه فعالتر عمل کردند؟
حاج آقاي کاشاني: بعد از اميرالمؤمنين، امام حسن، سيدالشهدا، حضرت سجاد، همينطور به جلو آمد، يعني دائماً تلاش ميکنند اهلبيت را به جامعه برگردانند، چون پيغمبر فرموده بود: تا وقتي قرآن و اهلبيت هستند منحرف نميشويد. قرآن بيشتر لفظش خوانده ميشد، اهلبيت يا مطرود شده بودند يا نسخههاي جايگزين برايشان درست کرده بودند. ائمه دنبال اين بودند که مردم را به سمت هدايت بياورند. دو سه چيز باعث شد اهلبيت در اين زمينه موفق شدند. منتهي چون محدوديت داشتند آسيبهايي در جامعه وجود داشت. مثلاً امام صادق(ع) فضا را آنقدر مهيا کرد که خيال حضرت راحت باشد از اينکه قبر مبارک اميرالمؤمنين نبش نميشود، و قبر اميرالمؤمنين را افشاء کرد، آنجا زيارت کنند. تا قبل از آن نميشد. امام صادق نيروي امنيتي نداشت بگذارد، حکومت دستش نبود. حرفهايي که بني اميه و مروانيان ميگفتند ممکن بود نعوذ بالله نسبت به قبر مبارک اميرالمؤمنين جسارت کنند. حضرت بايد طوري مديريت فرهنگي ميکرد جامعه را که جامعه نسبت به اميرالمؤمنين احساس خضوع و ادب کند و براي درمان دردهايش به زيارت حضرت برود.
از آن طرف بني اميه چون اميرالمؤمنين را کوبيده بود و به مردم ظلم کرده بود، شما وقتي دشمني دارد که مردم را بيچاره کرده و بعد ميبيني دشمني هي از او بد ميگويد، ناخودآگاه شما نسبت به دشمنش احساس دوستي ميکني. اينکه خدا دشمنان اهلبيت را احمق قرار داده، يکي از تجليهايش اينجاست. بني اميه هي اميرالمؤمنين را ميکوبيدند و وقتي مردم منزجر بودند از حکومت بني اميه طبيعتاً نسبت به دشمنشان که دائماً به اسم حضرت جسارت ميکردند، مردم نسبت به اميرالمؤمنين حس خوبي داشتند. اهلبيت هم در جامعه ميديدند اينها ويژگي خاص دارند، در عبادت و کمک به مردم، دستگيري محرومان، علم حيرت انگيز اهلبيت، اين باعث شد مردم يک واکنشي نسبت به بني اميه نشان دادند که اين علي بن ابي طالب که اينها لعن ميکنند کيه؟ آن علي بن ابي طالبي که جد امام باقر و امام سجاد و امام صادق است و اينقدر خوبي و زيبايي دارند، چرا اينقدر دشمني با اينها هست؟ از طرف بني اميه هم منفور است و لذا حرفش را خوب باور نميکنند. لذا اتفاقي افتاد و شرايط کاملاً فراهم شد به اين سمت که حکومت بني اميه سرنگون شود و حکومت اهلبيت سر کار بيايد و امام صادق نزديک بود به حاکميت برسد. چون فضاي تقيه شديد است، امام صادق، امام باقر و موسي بن جعفر نميتوانند مستقيم در مورد مصداقهاي بعد از اميرالمؤمنين، مخصوصاً ائمهاي که زنده هستند، صحبت کنند، جامعه واکنش نشان ميدهد و هم مردمي که دين را از بني اميه گرفتند، اين حرفها را بدعت ميدانند، چون زندگي کردند و خيال کردند حرفهايي که بني اميه گفته، اينها ديني است که پيغمبر آورده، حرفي خلاف آن بشنوند حس بدعت به آنها دست ميدهد، خيلي شرايط براي بيان پيچيده و محدود است و شرايط امنيتي حاد است. به گونهاي که اصلاً شيعيان نميدانند ما دوازده امامي خواهيم شد. شيعيان ميدانند آخرين فرد از ائمه مهدي موعود(ع) خواهد بود، اما اين مهدي هدايت يافته و هدايت شده، صفت کدام امام است، عموم مردم نميدانند. لذا بعدها ميبينيم که حضرت عبدالعظيم محضر امام جواد آمده و عرض کرده شما مهدي موعود هستيد؟ ريان با صلت شخصيت مهمي است، به امام رضا عرض ميکند، شما مهدي موعود هستيد؟ بعضي نسبت به موسي بن جعفر(ع)، بعضي نسبت به امام صادق، يعني نميدانند امامهاي ما چند تاست. چون اگر قرار بود آنکه شاگردهاي خاص الخاص، اين علني شده بود بلافاصله حکومت محدوديت ايجاد ميکرد. هرچه پرده از ابهامات اين مسأله برداشته شده و کمي به جامعه تزريق شده، محدوديتهاي شديد ائمه پاياني شيعه بيشتر و جوانتر شهيد ميشوند. اگر معلوم ميشد فرزند کداميک از اين امام بزرگوار شخص بعدي است بلافاصله ترور شخصيتي ميشد. لذا خيلي لايهبندي شده و امنيتي عمل کردند.
امام صادق(ع) از عظمت اهل بيت سخن ميگويند، مصداقش اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين(ع) هست اما در مورد زمان خودشان نميتوانند واضح صحبت کنند. الآن يک مرجع بزرگواري از دنيا ميرود به جانشين و اعلم بعد از خود وصيت ميکند. بعضي از مراجع بزرگوار امروز، وصي مراجع قبل از خودشان هستند. امام صادق(ع) به چند نفر وصيت ميکند يکي منصور دوانقي است. چقدر خفقان بود، امام راحت نميتواند نظرش را بيان کند. بايد هم به همسر خود، هم به دو پسر خود، هم به برده و هم حاکم مدينه و هم منصور دوانقي وصيت کند که هرکسي نتواند بفهمد چه خبر است. بعضي از فاميلهاي نزديک ائمه يک خيانتي مرتکب شدند، ميديدند مردم نسبت به اهل بيت و اميرالمؤمنين اقبال دارند و عرض ادب ميکنند، تحريک شدند که ما به حکومت برسيم و مردم خمس براي ما بياورند و دچار توهم شدند. با بني عباس هم پيمان شدند، يکي از افرادي که پدر او هم نوهي امام حسن است و هم نوهي امام حسين(ع) است، به اسم نفس زکيه، کسي شد که تمام بني عباس با او بيعت کردند. سرداران نظامي بني عباس با ايشان بيعت کردند که ما حکومت را از بني اميه ميگيريم وقتي گرفتيم به شما تحويل ميدهيم. در ذهن جامعه چيست؟ اين آقاياني که دارند قيام ميکنند ميخواهند ما را از ظلم بني اميه نجات بدهند و سراغ حکومت اهل بيت ببرند، نفس زکيه چه کسي است؟ پسر عبدالله مَحض است که هم نوهي امام حسن و هم نوهي امام حسين است. متأسفانه اين کار را کردند. اينکه ما شنيديم بعضي از آقايان وجوهات ميفرستادند براي دفاع از اهلبيت، وجوهات براي نفس زکيه ميفرستادند. اينها گفتند: ما مصداق اهل بيت هستيم. از طرفي اين قيام در ذهن مردم مشروعيت پيدا ميکند و از طرفي امام صادق(ع) را از اينکه به حکومت برسد، جلويش را بگيرند. متأسفانه قيام که صورت گرفت، استراتژي قيام اين بود، در خراسان که هسته اصلي شروع قيام بود، طلبهها و علمايي را فرستادند فضايل اميرالمؤمنين را براي مردم بگويند. با گفتن فضايل اميرالمؤمنين مردمي که دائم لعن حضرت را از بني اميه شنيدند، خط روشن ميشود و ميگويند: عجب آدمهاي حزب اللهي خوبي پيدا شده، حق را به اهلبيت بدهند، نگو اينها بني عباسي هستند که شاعر ميگويد: اي کاش ظلم بني اميه ادامه داشت و اين عدل بني عباس نميرسيد. در پوشش حکومت عادلانه اهلبيت يک حکومت ديني تشکيل شد با سلاطين بني عباس که بسيار متفاوت از بني اميه بودند. جانماز آب کش بودند. عوام فريبي وحشتناک و ظلم به اسم دين!
بني عباسي که سر کار آمد، حاکم مدينه يکي از نوادگان امام حسن است که با اينها دست داده و کاري کردند که امام صادق(ع) به شدت محدود شد. اين فضاي رقابت که ما امام اهلبيت شويم. «الرضاء من آل محمد» برگزيدهي آل رسول الله بياييم بيعت کنيم، امام صادق برگزيده يا نفس زکيه؟ دور و اطرافيان امام صادق به حضرت فشار ميآوردند بيا بيعت کن. جسارتها کردند به امام صادق که بايد بيعت کني! اين فضا فراهم شد رقابت بين فاميلهاي ائمه، متأسفانه که تازه يک مقدار فضا باز شده و قبر اميرالمؤمنين افشاء شده، رقابت جدي شد و از هرگوشه کسي قيام کرد. رواياتي که داريم که قيامهاي قبل از ظهور حضرت وليعصر را نفي ميکنند، بسياري از علما نظرشان اين است که اينها ناظر به اين مصاديق هستند. يعني اينها قيام نميکردند براي نهي از منکر در برابر طاغوت بني عباس، بلکه قيام ميکردند که من امام هستم. در واقع ادعاي امامت بود. اين رنگ و بوي جديتر گرفت. وقتي امام صادق(ع) شهيد شد، پسر بزرگ حضرت عبدالله افتح بود، ادعاي امامت کرد. اکثر قريب به اتفاق شيعيان فکر کردند راست ميگويد، اين ادعاي امامت ميکرد، فرموده بود از پدرم شنيدم که کاري به عبدالله نداشته باش عمري نميکند. از يکجا فهميدند اين عبدالله بن افتح امام نيست چون نسلي از او باقي نمانده است. شيعيان در طول اين زمانها فهميده بودند امامت فقط بايد از پدر و پسر برسد و امام حسين استثناء بود که برادر امام بود و بعد از سيدالشهداء برادري امام نخواهد شد. لذا وقتي ديدند عبدالله افتح فرزند نداشت گفتند: پس خودش هم امام نبود. پس سراغ فرزند ديگر امام صادق برويم، مثلاً موسي بن جعفر. از آن طرف چون فضاي تقيه جدي بود. نميدانند چند امام است. وقتي موسي بن جعفر زندان افتادند، در آخر عمر شريفشان، شيعياني که دلسوز اهلبيت هستند، تشکل شيعه شکل گرفته و شيعيان سازماندهي شدند و در شهرهاي مختلف حضور دارند. ثروتي به دست آمده، شيعيان گسترده شدند و بازارها دست شيعيان است. وقتي آدم ميداند در محدوديت است و امامش براي هدايت ديگران کمک لازم دارد اينها تلاش ميکردند وجوهات ميرسيد، اينها دسته بندي و سازمان وکالت نکات مهمي داشت و امام کاظم(ع) در حقيقت مبارزه اصلي حضرت با هارون الرشيد، جهاد اقتصادي حضرت بود که شبکه شيعيان بي نياز از حکومت هستند.
اينجا عدهاي که وقتي حضرت زندان افتاد ثروت هنگفت داشتند، يک نفر هفتاد هزار مثقال طلا و يک نفر سي هزار مثقال طلا، بعضي از فرزندان امام توطئه کردند که موسي بن جعفر از دنيا نرفته و غيبت کرده است. بعد از شهادت حضرت بود. لذا چون فضاي مهدويت هم جا داشت، بني عباس هم با اسم منصور، مهدي، هادي، اسامي که مردم براي هادي هدايتگر هدايت شده در ذهنشان بود، بني عباس هم همين اسامي را روي خود ميگذاشتند. فضاي مهدويت داغ است و وقتي ظلم در جامعه زياد است مردم دنبال منجي ميگردند، از اين طرف اينها بستند با هم که امام موسي بن جعفر(ع) غيبت نفرموده و يک جريان بسيار خطرناکي به اسم واقفه به وجود آمد که شايد سنگينترين انحراف در تاريخ اسلام باشد و از سقيفه وحشتناکتر! وقتي امام کاظم(ع) شهيد شد نزديکاني از بستگان ادعا کنند ايشان از دنيا نرفته و امام رضا هم بدو امامت نميتوانند ابراز کنند، مردم به بعضي از وکلاي حضرت و بعضي از نزديکان حضرت، چطور به ما خبر دادند امام زمان(ع) غيبت فرمودند؟ بعضي از علما و بزرگواران و بعضي نزديکان. اينها ادعا کردند و دو کار کردند. هم به بعضي رشوه دادند، اگر بعضي بزرگان آن روز رشوه ميگرفتند ما امروز هيچي از امامت نداشتيم. دشنام را به جان خريدند و رشوهها را نپذيرفتند و ايستادند تا حقايق بماند. امام رضا(ع) هم محدود است و اگر بخواهد بروز داشته باشد اوايل امامت حضرت، دوره هارون است، حضرت نميتواند ابراز کند، جمع زيادي از شيعيان واله و شيدا فکر کردند، امامت متوقف شده و دوران غيبت شروع شده است. ميگفتند: وکلاي موسي بن جعفر، امام نامه نوشته پولتان را به اينها بدهيد و سؤالتان را از اينها بپرسيد. همين آدم دارد ميگويد: امام از دنيا نرفته است. کاري کرده که پولها را بالا بکشد.
دقيقاً مسأله غيبت را چون شيعيان تعداد ائمه را نميدانستند، ميگفتند: غيبت است. امام صادق(ع) در مدينه از دنيا رفت. تشييع حضرت را نزديکان و اصحاب بودند و ديدند. امام کاظم(ع) در بغداد از دنيا رفت، تجمع شيعيان در آنجا نبود و عدهاي اين وسط خيانت کردند. اين کلام که امام غايب شده الآن اگر در دوران امام زمان کسي بگويد: من امام هستم، شما چه حسي پيدا ميکنيد؟ ميگوييد: نعوذ بالله دروغ ميگويد، امام غايب است! يکي از عوامل غربت امام رضا اين است، چون اينها اين کار را کردند، جامعه شيعه اول کار نسبت به امام رضا دچار بدبيني شد، ادعاي امامت ميکند يا نه، پدرش در غيبت هست يا نه؟ بزرگان اصحاب چه ميکنند؟ اينجا امام رضا در طول تاريخ ائمه يک کار استثنايي کرده است تا من بگويم: حضرت جواد چگونه به امام رضا کمک کرد؟
امام رضا(ع) برخلاف همه ائمه، شايد اين سؤال پيش آمده باشد که شما ميگوييد: امامان علم خاص دارند، به الهام الهي ميبينند. اگر اين پردهها کنار برود ايمان و يقين من تغيير نميکند، به چه دردي ميخورد؟ خيلي جوابها دارد يکي اين است که امام معمولاً براساس ظاهر عمل ميکند، گاهي ممکن است به مصلحت آينده، چون هدايت امت دست اوست، خلاف اين جريان عمل کند. امام رضا(ع) مدتي که گذشت رسماً خودش را امام معرفي ميکرد. ياران حضرت موسي بن جعفر ميگفتند: پدر شما اينطور نبود، تقيه ميکرد. چرا شما تقيه نميکنيد؟ امام رضا ميديد اگر تقيه کند و بروز ندهد، اصل مسأله از بين ميرود. امت سراغ جهل ميرود. شيعيان هيچکس نميگويد من امام هستم، وکلايي که ما ميگوييم خائن هستند، آنها را به خيانت نميشناختند. بعضي اصحابي بودند که ميگويند: موسي بن جعفر غايب شده و دوران مهدويت است. حضرت رضا هرجا مينشست ميفرمود: من امام هستم و ابراز ميکرد. در دوران هارون ميگفتند: هارون شما را ميکشد و شوخي ندارد! قسم خورده هرکس بعد از موسي بن جعفر ادعاي امامت کند، او را ميکشم. حضرت فرمود: اگر هارون مرا کشت بدانيد من امام نيستم!!! يعني اينجا خداوند تقدير نفرموده هارون بتواند مرا بکشد.
بخشي از اين جريان ابهام مردم کم شد. اما اتفاقي ميافتد که در ذهنها ابهام ايجاد ميکند. اگر امام رضا(ع) امام باشد و موسي بن جعفر غيبت نفرموده باشد مسير امامت بايد ادامه پيدا کند و امام رضا بايد فرزند داشته باشد، اگر فرزند نداشته باشد، معلوم ميشود امام رضا نعوذ بالله امام نبوده و سراغ امام اصل که يقين داريم موسي بن جعفر است، روي غيبت او متوقف ميشويم و يا سراغ فرزند ديگر او بايد برويم. بنابراين بعضي از ياران و فاميلاني که دنبال اين فرصت بودند دوست ندارند امام رضا پسر داشته باشد و به ضررشان است. چون اگر امام رضا هي بيايد گفتگو کند، امام رضا يک شخصيت شناخته شدهاي است و کسي از جهت علمي و عبادت به حضرت نميرسد، لذا مردم ممکن است شکشان برطرف شود و به سمت حضرت بيايند. چون فکر نميکردند حضرت تقيه نکند، نميدانستند که حضرت اينجا با علمش مسير را عوض ميکند. اگر امام رضا پسر نداشته باشد دليل بر اين است که نعوذ بالله خودش هم امام نيست. بزرگان اصحاب به حضرت ميگفتند: فداي شما شوم، اگر اتفاقي براي شما بيافتد، چه کنيم؟ از آن طرف بعضي مثل صفوان و يونس بن عبدالرحمن، اگر نبودند دست ما به امام رضا نميرسيد. اينها دشنام خوردند و جسارتهاي زيادي را به اينها کردند ولي دست از امام رضا برنداشتند. اصحاب هر فرد اگر نباشند ديگران نميتوانند آنها را بشناسند. آمدند گفتند: اگر اتفاقي براي شما بيافتد ما چه کنيم؟ حضرت فرمود: من پسر دارم! تا ميتوانستند ائمه سعي ميکردند فرزند اصلي خود را در عرصه اجتماع نياورند که آسيب بخورد. حتي اگر حضرت ميخواست او را معرفي کند بايد در شرايط بود که ديگران بودند و غير نبود.
اينکه شما شنيديد که عدهاي از نزديکان امام رضا يک کار بسيار زشتي کردند و به امام رضا گفتند: ما باور نداريم امام جواد فرزند شماست، چون امام رضا(ع) بيش از چهل سال از عمر شريفش گذشته بود و ائمه هم زود ازدواج ميکردند، مثلاً بيش از بيست سال از ازدواج حضرت گذشته و و فرزند ندارد، اينها در ذهنشان بود که امام رضا فرزنددار نخواهد شد و اگر پسردار شود، دست ما رو ميشود و ديگر نميتوانيم مسأله را برگردانيم و مردم سراغ امامت ميروند. بنابراين حرفهاي زشتي که در تاريخ نقل شده که به حضرت رضا گفتند: ما باور نداريم و بايد کسي بيايد تأييد کند فرزند شماست، به اين جهت رخ داد. شخصيت برجستهاي به اسم علي بن جعفر(ع) که اين هفته در مورد او صحبت ميکنيم، من واله و شيداي اين شخصيت هستم. پيرمردي که عموي امام رضاست، محضر امام رضا آمد. پسر امام صادق(ع) است، گفتند: تو ادعاي امامت کن. به حضرت رضا گفت: چطور از شما عذرخواهي کنم که بعضي از فاميلهاي من و برادران من اينطور در مورد پسر شما و شما جسارت کردند؟ عالمي که اگر ادعاي امامت ميکرد، طرفدار داشت. چه جسارتي به محضر شما کردند؟ اينکه بعدها ميبينيم که وقتي حضرت جواد(ع) حرکت ميکرد، علي بن جعفر چنان ميدويد که عمامه از سرش ميافتاد که کفش حضرت را جفت کند، جامعه ميديد نسبت به امامش اينطور ادب ميکند، در دلها تثبيت ميشد که امام جواد امام است. يا ديدند که ميخواستند امام جواد را فصد خون کنند، براي نوعي از درمان است که بخشي از رگ را باز ميکنند. علي بن جعفر گفت: من اجازه نميدهم. اول بايد تيزي و حرارت آهن به دست من بخورد. من همه جوره فدايي امام جواد هستم. من نميتوانم درد امام را ولو براي درمان تحمل کنم. يک نفر گفت: خجالت نميکشي با اين محاسن سفيد اينطور از امام جواد دفاع ميکني؟ محاسنش را دست گرفت و رو به آسمان کرد و گفت: چه کنم که خدا صاحب اين محاسن سفيد را لايق امامت ندانسته و امامت را در اين آقا قرار داده است. امامت يک امر الهي است و شايستگيهاي الهي دارد. امثال او و يونس بن عبدالرحمن تلاش کردند که جايگاه امام جواد معلوم شود. اينها زمان امام رضا(ع) بودند.
اينکه بعضي ميگويند: ميخواستند امام جواد از در پشتي برود و شناخته نشود و حضرت نامه نوشت از در اصلي بيا، فقرا دم در هستند. جود امام جواد حاصل وصيت امام رضا(ع) است، از در اصلي بيا و کيسههايت را پر کن، اين گرفتارها به اميدي در خانه تو آمدند. دليل تاريخي اين نقلها چيست؟ اينکه دوست نداشتند امام جواد فرزند امام رضا تلقي شود و امام جواد محبوب قلمداد شود. چرا اينها دوست دارند جود امام جواد به چشم نيايد؟ چون يا ميخواهند اصل فرزند بودن امام رضا را انکار کنند وقتي نشد جود حضرت و محبوبيت حضرت را انکار کردند. لذا امام جواد(ع) با ولادتشان و با تثبيت اينکه امامتشان باور شد، کاري کردند که امامت امام رضا تثبيت شد. لذا به نوعي حق گردن پدر دارند.
از آن طرف امام در کودکي به امامت رسيد و بار سنگيني به دوش حضرت بود. عدهاي گفتند: امام نابالغ است، چه کنيم؟ ريان بن صلت يقهي او را گرفت و گفت: تو از امامت چه شنيدي؟ امام، امام صغير و کبير ندارد. برههي عظيمي از فهم شرايط امامت اتفاق افتاده و از اين جهت مظلومترين امام ماست. ما امامي نداريم که نزديکان او اول کار با ديدهي حيرت و ابهام به او نگاه کنند جز امام جواد(ع). صفوان محضر حضرت آمد و عرض کرد: بعد از شما چه کنيم؟ حضرت فرمود: پسرم! گفتند: ايشان سه سال است. حضرت فرمود: کوچک و بزرگ نداريم. امروز براي شما حاصل امامت امام جواد(ع) است که براي من و شما امامت دو ساله و دويست ساله فرق نميکند، عيسي نبي در گهواره با شيخ الانبياء ابراهيم براي ما فرقي نميکند. اين تفکر ما حاصل بهتان شنيدن امام جواد است. اگر آن روز امام جواد نبود امروز براي ما اين مسأله واضح نبود. چقدر نگاه شيعيان به امامت عميق شد. علم امام جواد اکتسابي نيست، امام جواد(ع) مناظرههاي فراواني شنيدند، چنان علم حيرت انگيزي داشت و علم حضرت مقبول واقع شد که الآن موسوعه امام جواد را جمع کردند نزديک 1500 صفحه هست که بيش از هزار صفحهاش روايات حضرت است. دهها برابر امام حسن و امام حسين(ع)، امام جواد روايت دارد. امامت ائمه ابتدايي را با اتفاقات تخريبي کاري کردند که جامعه قبول نداشته باشد، وقتي امام جواد با اين سختي آمد چنان امامتش باور شد که شيعيان برجسته از افراد بزرگ ميآمدند محضر حضرت براي علم آموزي، لفظ تقي با تقواي پرهيزگار را ساده نگيريد.
بزرگاني از اصحاب اماميه که در مورد امام جواد شک داشتند، مگر در کودکي ادعاي امامت ميشود؟ بعدها آمدند گفتند: ما التماس دعا داريم. ميشود يکبار براي ما دعا کني؟ اينکه امام را به تقي ميشناسند، يعني نعوذ بالله کسي که بي وجه و غير واقع و غير درست ادعاي امامت کرده باشد، نيست. الفاظي که براي امامت آمده نبايد ساده گرفت. اينکه من بگويم: بنده بيماري کرونا را درمان ميکنم، مردم باور نميکنند. اما اگر هزار مورد را من با يک دارويي که درست کردم درمان کنم، يک آرامشي اتفاق ميافتد. انقدر پاسخ به سؤال داد و اينقدر علم حضرت در مناظرهها روشن شد. علمايي داشتيم در شيعه که عبدالله بن افتح وقتي ادعاي امامت کرد، هشام بن سالم و مؤمن طاق کار او را ساختند، اينها از چند امام حديث شنيده بودند، شما وقتي نزد مرجع تقليدت که هفتاد سال وقت گذاشته بروي سؤال کني ميبيني کاري کرده به حکم شرعي برسد، اما با زحمت کاري کرده که به حکم شرعي برسد، اما با کسي که بدون اين مسير به علم الهي رسيده باشد، جنس آن فرق ميکند. لذا طلاب باسواد اين را تشخيص ميدهند که ايشان با تلاش به اينجا رسيده و يا با علم الهي رسيده است؟ لذا امام جواد(ع) علمش باور شد و امامتش سکون پيدا کرد. امامت امام رضا تثبيت شد و هم دروغ آنها رو شد. در دوره امامت امام هادي نديدم که بين شيعيان اين ابهام باشد که در کودکي امام شده است. ديگر اين مسأله برطرف شد و يک بار بزرگي از امامت امام زمان را امام جواد به دوش کشيد. يعني امامت در کودکي مسألهاش جمع شد بين شيعيان و شيعيان نگاهشان راهبردي و عميق شد که امام با بقيه فرق ميکند. رقابت سياسي و سقيفهها نميتواند امام را از غير امام قاطي کند، جنس امام فرق ميکند. به قول امام رضا(ع) امام يگانهاي است که احدي به او نزديک نميشود. بالاتر از اين است که بشود درکش کرد. حاصل اين فهم عميق از امامت، استقرار امامت امام رضا و هموار کردن امامت ائمه بعدي بخشي از زحمات حضرت جواد(ع) است.
شريعتي: اينکه فرموديد مولودي با برکتتر از امام جواد نيست، يک نکتهاش همين بود؟
حاج آقاي کاشاني: در کودکي هم معرفت شيعيان را به امامت عمق بخشيد و هم امامت پدر را تثبيت کرد. ما نديديم کسي امامت پدرش را تثبيت کند و پدر به پسر وصيت ميکند و اينجا دو طرفه شد. لذا يکي از دلايل تاريخي ارتباط عميق بين امام جواد و امام رضا(ع) همين است که در مسير هدايت بازوي پدر شد.
شريعتي: اينکه ميگويند: حوائج خود را از امام جواد بخواهيد، نکتهاش چيست؟
حاج آقاي کاشاني: غير از رواياتي که از امام رضا(ع) رسيده که فقرا و بيچارگاني که در خانهات ميآيند، به اميدي آمدند. ما هم عرض ميکنيم: يا جواد الائمه امروز ما در اين بيماري کرونا و سختي معيشت مردم، با اميدي آمديم. آقا ما وصيت پدر شما هستيم. مرحمت به ما و نگاه کريمانه شما به ما پدر شما را خوشحال ميکند. حضرت فرمود: اينها به اميدي آمدند، کيسههايت را پر کن و نگذار اينها جاي ديگري بروند. لذا شيعيان اين را تجربه کردند. باب المراد، حضرت موسي بن جعفر و امام جواد مختص به شيعيان نيستند در اعطاي حاجاتشان، همه آنجا ملتجي ميشوند. اميدواريم که دست ما از دامن حضرت کوتاه نباشد و به سفارش پدرش به ما نگاهي بکند.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. انشاءالله به حق امام جواد همه حاجتروا شوند. امروز صفحه 475 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «67» هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «68» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ «69» الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ «70» إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ «71» فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ «72» ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ «73» مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ «74» ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ «75» ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ «76» فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ»
ترجمه آيات: او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفهاى، سپس از علقهاى (خون بسته شده)، سپس شما را به صورت نوزادى (از رحمها) بيرون مىآورد، سپس (رشدتان مىدهد) تا به كمال قوّت خود برسيد (و) آنگاه تا پير شويد، و بعضى از شما پيش از رسيدن به پيرى مىميرد (ولى بعضى از شما زنده مىمانيد) تا به سرآمدى كه معيّن است، برسيد و باشد كه تعقّل كنيد. او كسى است كه زنده مىكند و مىميراند، و چون به وجود چيزى حكم كند، فقط به آن مىگويد: «باش» پس بى درنگ موجود مىشود. آيا كسانى را كه در آيات خداوند مجادله و ستيز مىكنند نديدى كه چگونه (از حقّ) منصرف مىشوند؟ كسانى كه كتاب خدا و آن چه را كه پيامبرانمان را به آن فرستاديم تكذيب كردهاند، پس به زودى (نتيجهى كار خود را) خواهند دانست. آن گاه كه غلها در گردنهايشان باشد و با زنجيرها كشيده مىشوند. در آب جوشان و سپس در آتش سوزانده مىشوند. سپس به آنان گفته مىشود: «آن چه (براى خدا) شريك قرار مىداديد كجا هستند؟ (آنها) كه جز خدا پرستش مىكرديد؟! گويند: «از نزد ما گم شدهاند، بلكه ما در دنيا چيزى را پرستش نمىكرديم». اين گونه خداوند كافران را گمراه مىكند. اين (عذاب) به خاطر آن است كه در زمين به ناحقّ شادى مىكرديد و در ناز و سرمستى به سر مىبرديد. از درهاى دوزخ وارد شويد كه جاودانه در آنيد و چه بد است جايگاه متكبّران. پس (اى پيامبر!) صبر كن كه وعدهى خداوند حقّ است. پس هرگاه بخشى از آن چه را به آنان وعده دادهايم به تو نشان دهيم، يا (پيش از آن) تو را از دنيا ببريم، (در هر صورت) به سوى ما بازمىگردند (و عذاب را مىچشند).
شريعتي:
حرز تو را ز کودکيام دست کردهام *** از بس شنيدهام ز تو و مهربانيات
حرز امام جواد(ع) را ميتوانيد در سايت و کانال برنامه ببينيد و همراهتان باشد که انشاءالله از آفات روزگار در امان باشيد. نکات پاياني شما را خواهينم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: از امام جواد(ع) خيلي هدايا براي ما رسيده است. زيارت حضرت زهرا از امام جواد است. روايات زيادي از اميرالمؤمنين ايشان نقل کرده است. يک روايتي داريم بسيار مهم است و امروز بيشتر است، حضرت فرمود: خدا به انبياء خود فرمود: اين زهدي که به شما گفتم داشته باشيد در دنيا راحت بوديد. انقطاع شما به من شما را عزيز کرد و ديگر دست شما به سمت کسي دراز نبود. اما آيا با دشمنان من دشمن بوديد و با دوستان من دوست؟ گاهي پيش ميآيد که يک نفر خيلي ممکن است ظواهر دين را رعايت کند ولي جايش که ميرسد نسبت به دوستان اهلبيت کم رحم ميشود. الآن فصل جا بهجايي خانه هست. طرف چند سال خانهاش خالي است و نيازي ندارد. وقتي اجاره ميدهد به قيمت روز اجاره ميدهد، فکر ميکند حکم قرآن است که بايد درهم درهماش را هم بگيرد. حضرت فرمود: اين سلوک ظاهري ديندارانه اينقدر مهم نيست که شما نسبت به دوستان اهلبيت چقدر رحم ميکنيد؟ نسبت به دشمنان چقدر بغض داريد؟ آدم نسبت به دشمنان اهلبيت بغض داشته باشد مثل آنها بي رحمي نميکند. علي بن جعفر که عاشق او هستيم و زحمت کشيده است. محاسنش را در راه دفاع از اهلبيت سفيد کرده روايتي نقل کرده که هيچ چيز در دين به اندازه تبعيت از امام و شناخت امام تأکيد نشده است. چون تمام مباني دين بر اين محور ميگردند و مردم در هيچ موضوعي اينقدر انکار نکردند و دشمني نکردند. انشاءالله خداوند ما را جزء کساني قرار بدهد که به اهتزاز پرچم امامت کمک ميکنيم.
شريعتي: باب المراد حضرت جواد تا جهان هست و تا نفس باقي است ما فقط محو کاظمين توييم...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»