اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-01-19-حجت الاسلام والمسلمين کاشاني– جنگ روايت‌ها در بيان تاريخ اسلام


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: جنگ روايت‌ها در بيان تاريخ اسلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 19-01- 99     

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
عشق از من و نگاه تو تشکيل مي‌شود *** گاهي تمام من به تو تبديل مي‌شود
وقتي به داستان نگاه تو مي‌رسم *** يکباره شعر وارد تمثيل مي‌شود
اي عابر بزرگ که با گام‌هاي تو *** از انتظار پنجره تجليل مي‌شود
تا کي سکوت مبهم شب‌هاي انتظار *** بر ديدگان غم زده تحميل مي‌شود
يک روز هم به پاس قدم‌هاي چشم تو *** بازر بزم و قافيه تعطيل مي‌شود
آن روز هفت سين اهورايي بهار *** موعود با سلام تو تکميل مي‌شود

سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. اعياد بر شما مبارک باشد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان سلام مي‌کنم. ايام را تبريک مي‌گويم، انشاالله در اين ايامي که مردم ما با اين بيماري دست و پنجه نرم مي‌کنند و مراقبت مي‌کنند دلها شاد باشد و برکت در زندگي‌ها فراوان باشد و خدا به آنهايي که داغ ديده‌اند صبر بدهد، انشاءالله.
شريعتي: کم کم داريم به اوج قله ماه شعبان، نيمه اين ماه نزديک مي‌شود و ميلاد با سعادت حضرت بقية الله بر شما مبارک باشد. انشاءالله به حق مولود اين ايام بلا از شما دور باشد. امروز هم در مورد دوران پر فراز و نشيب اميرالمؤمنين صحبت خواهيم کرد، شايد با اين واژه آشنا باشيد، جنگ روايت‌ها کسي در دنيا موفق است که يک روايتي را موفق‌تر روايت بکند. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، پيام‌هاي فراواني اين هفته داشتيم از مردم که دچار گرفتاري هستند، پيام‌ها بيچاره کننده بود، اذيت کننده بود از اينکه عزيزاني که حقوق ثابت ندارند عسرت عجيبي دارند. انشاءالله به ياري مردم اين گردنه را هم با خير و برکت طي کنيم و با عافيت به رمضان برسيم.
شايد بحثي که مطرح مي‌کنيم، از آن فوت‌هاي کوزه‌گري تحليل تاريخ است و دانستن اين بحث با ندانستن آن نگاه ما و تحليل ما را تغيير مي‌دهد. اين بحث نگاه را عوض مي‌کند. بعضي وقت‌ها هم طمع به سطح دقت بيننده‌ها مي‌کنيم. جنگ روايت‌ها يکي از سرفصل‌هاي اصلي فهم تاريخ است. وقتي مي‌گوييم روايت، منظور ما حديث نيست، اصطلاحي است که در علوم ارتباطات درست شده و از تاريخ گرفته شده است. يک حادثه‌اي رخ مي‌دهد، اتفاقي مي‌افتد و يک روندي طي مي‌شود، مجموع تصاوير و گفتارها و بيان‌ها و نکات و توصيفات در مورد آن موضوع تصوير ارائه مي‌کنيم، شبيه پازل قطعه‌هاي مختلف دارد و کنار هم يک قصه کلي درست مي‌کند، اين روايت است. چون تصويري که من ديدم با تصوير شما فرق مي‌کند، اينها با هم تضاد و جنگ دارند. وقتي حادثه تروريستي مجلس پيش آمد، با مردم نزديک مجلس مصاحبه مي‌کردند. يکي مي‌گفت: سه نفر بودند. يکي گفت: چهار نفر بودند. يکي گفت: چند تير به مردم زدند. اينها قطعاً دروغگو نبودند، در آن فضاي درگيري تصوير و قصه‌اي که ارائه مي‌کردند فرق داشت.
گاهي ما از اساتيدمان نسبت به اساتيدشان مطالبي مي‌شنويم. دو تا استاد از يک استاد مشترک يک خاطراتي نقل مي‌کنند. اين خاطرات با هم تفاوت دارند. يعني مردم از زاويه نگاه ايشان از آنجايي که ايشان بحث را ديده و زاويه نگاهي که چيزي متوجه شده ولي با هم تفاوت دارد، کنار هم مي‌گذاريم مي‌بينيم اهل تقوا هم گاهي يک خاطره‌اي تعريف مي‌کنند چون زوايايش فرق مي‌کند متفاوت مي‌شود. اگر دو دوست هم باشند اين اختلاف در نقل وجود دارد. اگر يک مقدار انگيزه اضافه شود، يک ذره نفع يا ضرر من درونش باشد، مثلاً زن و شوهري نزد مشاور مي‌روند، خانم وقتي تعريف مي‌کند، يک چيزهايي از قصه را حذف مي‌کند. آقا هم يک چيزهايي را حذف مي‌کند، خانم و آقا هردو روي چيزهايي بيشتر تأکيد مي‌کنند و تکليف قصه را تغيير مي‌دهد و مشاور مي‌بيند اين دو نفر خوب هستند ولي تضاد بين روايت‌هايشان زياد است. به بحث ما چه ارتباطي دارد؟ حالا در مثال‌هاي ساده، يک خانم و آقاي شيعه سر چيزي اختلاف پيدا کنند ممکن است داستاني که نقل مي‌کنند با هم فرق کند. يک ذره انگيزه باشد و حب و بغض باشد روايت ما دچار تغيير مي‌شود. اگر پاي حکومت درميان باشد، پاي پول در ميان باشد، باي رسانه در ميان باشد، پاي عقيده وسط باشد. ديگر اين وسط ممکن است خيلي اختلاف به وجود بيايد. يکي از کارهايي که ما سر کلاس مي‌کنيم اين است که يک واقعه مشخصي را مطرح کنيم. مثلاً مي‌گويم: ماجراي جمل را از ده کتاب ببينيد بدون اينکه نويسنده ‌هايش را بشناسند. بعد مي‌گويم: به نظر شما تفاوت اين قصه‌ها معلوم مي‌کند نويسنده چه عقيده‌اي دارد؟ مي‌شود از اين روايات به انگيزه‌هاي نويسنده پي برد.
نکته اينجاست اين جنگ روايت‌ها کاري که مي‌کند بسيار بزرگتر از آني هست که ما با آن مواجه هستيم. ممکن است بيننده‌ها بگويند: يک بحث جديد است. اين قديمي‌ترين بحث ممکن است. در ذهنمان وقتي از جنگ صحبت مي‌شود سريع سراغ جنگ فيزيکي مي‌رويم. اخيراً مردم ما با اين مواجه شدند که پنجاه سال بعد مي‌خواهند در مورد سردار سليماني صحبت کنند. آن تشييع جنازه عجيب يک تصوير است. تصويري که پنجاه سال بعد يک محقق بيان مي‌کند يک تصوير هست. يک تصوير هم آمريکايي‌ها ارائه کردند. ما هستيم و روايت‌ها، نکته خيلي مهم اين است که رابطه ما با وقايع تاريخي فقط از طريق روايت است. مشاوري که دو زن و شوهر را مشاوره مي‌دهد نبوده ببيند بين اينها چه گذشته است. از روايت آن دوتاست که بايد تشخيص بدهد واقعه چه بوده است. نمونه‌اش روايت فتح شهيد آويني، فکر کنيد رسانه بيگانه جنگ را تصوير مي‌کرد، چه مي‌شد؟!
در عاشورا نبوديم، در جنگ جمل نبوديم، ما هستيم و روايت‌ها، پس اگر در جنگ روايت‌ها پيروزي براي يک نفر کار تمام شده است. چرا؟ چون ارتباط‌ها با واقعه اصلي از اين طريق است. مثلاً فرض کنيد جنگ اصلي جنگي که در آن کشتار صورت مي‌گيرد در واقع اصلي نيست. اين بخواهد صورت بگيرد اول لازمه‌اش فضاسازي است. وقتي صدام مي‌خواست به ما حمله کند، اول چند مصاحبه کرد که اينها مي‌خواهند به ما حمله کنند تا مردم را تحريک کند و عده‌اي را با خودش همراه کند. يا ترامپ گفت: سردار سليماني مي‌خواهد به ما حمله کند پيش دستي کرديم زديم. اين اعلام جنگ است! اول تصويري ايجاد مي‌کند تا بتواند جنگ شروع کند. هيچ جنگي شروع نمي‌شود الا اينکه جنگ روايت‌ها رخ داده باشد. اينکه در کربلا آمدند نسبت به سيدالشهداء ايستادند و بدن مبارکش را دفن نکردند براي چه بود؟ اول تصويري ايجاد شد که سيدالشهداء از دين خارج شده و امنيت کشور را به هم زده است. اين حرف‌ها را زدند تا توانستند عده‌اي را مقابل حضرت بياورند. وگرنه فراخوان مي‌دادند هرکس دارد هوس کشتن سيد شباب اهل الجنه، سرور جوانان بهشت، معصوم و اهل آيه تطهير، خوب کسي نمي‌آيد. قب از اينکه واقعه رخ بدهد، کسي نمي‌رود حسين بن علي را بکشد. کسي نمي‌رود با علي بن ابي طالب بجنگد. اول بايد بگويند خون ريز است، فتنه گري کرده است. بايد يک تصويري ارائه بدهي تا بتواني عده‌اي را به قتل يک نفر ترغيب کني. شما هر ماجراي جنگي را مي‌بينيد، قبلش در روايت واقعي يک جنگ صورت گرفته است. يعني جنگ روايت‌ها بيش از واقعه رخ مي‌دهد. پس از واقعه هم تمام نمي‌شود. چند مزيت اين جنگ روايت‌ها دارد، که زمانش محدود نيست. هر جنگي را مي‌بينيد زمان دارد، حتي جنگ‌هاي صليبي که خيلي طول کشيد. جنگ‌هاي صد ساله، جنگ سي و سه روزه، جنگ روايت‌ها شروع دارد و پايان ندارد. اين نکته اول است.
نکته دوم اينکه مکان جنگ اصلي محدود است. فکه و مجنون، خانطومان، کربلا، صفين و نهروان، اما جنگ روايت‌ها به گستره جايي است که روايت شما به گوش ديگران مي‌رسد. توپخانه شما جهان را مي‌زند. همه زمان‌ها از زماني که مي‌خواهند سيدالشهداء را در کربلا بکشند شروع مي‌شود، اگر فرصت کرديد مثال مي‌زنم تا همين امروز هم ادامه دارد. مثلاً امام رضا(ع) نسبت به بغض بعضي از کساني که به اميرالمؤمنين خيانت کردند در حکميت، صد و چند سال پس از مرگ ابوموسي اشعري مي‌فرمايد: بايد از او بيزار باشيد. اين ديگر مرده است، چه کار داريد؟ نه، دارند او را مقدس جلوه مي‌دهند براي اينکه اميرالمؤمنين را تخريب کنند و امام رضا نمي‌خواهد اين صورت بگيرد. اين درگيري بايد ادامه پيدا کند.
جنگ روايت‌ها زمان ندارد، مکان ندارد و جمعيت هم ندارد. کل مردم ما که درگير جنگ با صدام بودند، يک ميليون هم نبودند. ولي در جنگ روايت‌ها همه درگير هستند. محدود نيست، همين بيماري کرونا که آمد اگر بعد از اروپا گرفته بوديم اوضاع فرق مي‌کرد چون بعد از آنها بوديم چقدر ما را کوبيدند، فشار آوردند که توسعه اين بخاطر رفتارهاي شماست. دو مثال بزنم، 1- مي‌خواهند اين جنگ تمام نشود چون اگر تمام شود، پيروزي در جنگ روايت‌ها با کسي است که روايتش غلبه کند. مردم کربلا را نديدند، شما اگر قرن سوم يک قصه‌اي از کربلا درست کني و منتشر کني و باور کنند، از نظر مردم آن کربلاست. شما با موشک عين الاسد را مي‌زنيد ولي او مي‌گويد: کاري نکرديد. اگر شما آنجا را نابود هم کرده باشيد بايد بدانيد يک جنگ اصلي و يک روايت داري، براي جنگ روايت هم بايد تدبير کني، وگرنه او کتک خورده و مي‌گويد: چيزي نبود.
اميرالمؤمنين در خانه خدا به دنيا آمد و اين يک فضيلت است. يکباره مي‌بيني در منابع بعضي فرق آمده که حکيم بن حزام هم در خانه خدا به دنيا آمد. غير از اينکه اين نيست، اين وسط حکيم بن حزام کيست؟ چرا اين را انتخاب کردند؟ چون در ماجراي جمل کسي بود که اعتبار ديني خود را در مکه خرج کرد و پسرش را در ماجراي جمل به جمليون فرستاد و مقابل حضرت قرار گرفت و گفت: علي در خون عثمان شريک است. حالا آدمي از راه برسد و هيچکس او را نمي‌شناسد، اين حرف را بزند، مي‌گوييم: اميرالمؤمنين اولين مسلمان، داماد پيامبر و اولين مجاهد، اصلاً حکيم بن حزام کجاست؟ پس بايد برايش يک چيزي درست کنيم. بگوييم: او هم در خانه خدا به دنيا آمد. حالا اگر اين روايت غلبه کند اينها بردند.
مثال عجيبي ديدم، مثلاً جلوي هيأت‌ها ديديد ايستگاه صلواتي مي‌زنند و مداحي مي‌گذارند، بنوشيد علي حب الحسين، علي حبّ اميرالمؤمنين، پسر احمد حنبل مي‌گويد: با پدرم رفته بوديم يک جايي از شهر که خريد کنيم، ديديم يک جايي مسجدي است و ايستگاه زدند و رفتيم ديديم کوزه‌هاي بزرگ است که درونش پر از حلوا است، يکسري هم پارچ مانند نوشيدني تعارف مي‌کنند. آبي که با يخ سرد شده است. آن زمان توليد يخ طبيعي هزينه بر بود. شربت کردند و حلوا هم مي‌دهند و مي‌گويند: «اشربوا علي حب معاويه» دويست سال هست معاويه از دنيا رفته و دعوايي اگر بوده تمام شده است. ايشان مي‌گفتند: بنوشيد برسد به روح معاويه! به پدرم گفتم: معاويه کيست؟ مي‌گويد: اين عبارت فوق العاده است، گفت: اينها از کسي بدشان مي‌آمد و بغضش را داشتند و هرکاري کردند نتوانستند عيب بگيرند، براي همين محبت دشمنانش را ترويج مي‌کنند. چرا؟ چون اگر معاويه در جنگ روايت‌ها از اميرالمؤمنين شکست بخورد، نگاه مردم به صفين تغيير مي‌کند با اينکه شکست نخورد. واقعه صفين و دويست هزار نيروي رزمنده درگير شدند و کشته شدند، آنها ديدند. اما مردم دنيا هزار و چهارصد سال است صفين نديدند. ما هستيم و روايت صفين، آنوقت شما نگاه مي‌کني زمان محدوديت ندارد. حتي ممکن است در يک جنگي يکي شکست بخورد و در جنگ روايت‌ها او پيروز شود. کاملاً اين تغيير زياد است.
مثلاً حلاج که در شعر داريم با حلاجي که در تاريخ ذکر شده خيلي متفاوت است. شخصيتي که در شعر عرفاني هست يم شخصيت والايي است و آن شخصيتي که نقل شده دو نفر هستند. خود آن کسي که مرده زنده شود و اين اشعار را ببيند مي‌گويد: اين که بود؟ اين جنگ روايت‌ها، درگيري دائمي و پيش از شروع جنگ، جنگ اصلي شروع مي‌شود تا پس از جنگ اصلي هم ادامه مي‌دهد. چند نکته بسيار مهم اينجا هست. اينکه بينندگان ما زياد شنيدند امام صادق(ع) خيلي تأکيد بر عزاداري‌هاي سيدالشهداء کرد. حزن را بروز بدهيد، مگر سيدالشهداء به ما نياز دارد؟ غير از ويژگي‌هاي معنوي که اين بحث براي روح ما دارد و در رشد ما دارد، امام صادق مي‌فرمايد: مادرمان فاطمه زهرا را با اين کار ياري کنيد. يکي اين است که تسلي بدهيد، يکي اين است که اين جنگ تمام نشده است. يک عده بودند در رکاب سيدالشهداء شهيد شدند، حضرت نماز مي‌خواند و اينها مقابل حضرت ايستاد و تيرها را به جان خريدند، جنگ ادامه دارد چون مي‌شود روايت از عاشورا به گونه‌اي باشد که بين يزيد و سيدالشهداء حق را به يزيد بدهند. يعني اين اشک و لباس ما پرچمي است که در مورد آن خاطره دارد روايتش را اصلاح مي‌کند. در زيارت عاشورا نوشته «فرحت به آل زياد، تبرکت به بنو اميه» خوشحال شدند و مبارک دانستند، اما برويد واقعه را ببينيد، همينطور يک عده آمدند امام حسين را کشتند. شخصيت امام حسين را تصور کنيد. چرا الله اکبر مي‌گويد؟ چرا عمر سعد مي‌گويد: اي سپاه خدا سوار شويد؟ چرا سپاه خدا مي‌گويد؟ عده‌اي نذر کردند اگر حسين بن علي کشته شد، روزه مي‌گيريم. عين مادران شهدا که در جنگ براي بچه‌هايشان دعا مي‌کردند، يعني در روايت پيشين کاري کردند که چهره سيدالشهداء دگرگون شود. حتي عده‌اي نذر کردند برگرديم، مساجد خود را تجديد بنا مي‌کنيم. مساجدي دوباره بازسازي شد، به مبارکي قتل سيدالشهداء، زناني روزه گرفتند به مبارک و ميمنت قتل سيدالشهداء، از آن طرف سعي کردند آن روز را مبارک معرفي کنند که روز پيروزي همه انبياء بر طواغيت بود. قصه‌ها ساختند که توبه حضرت آدم آن روز پذيرفته شد. حضرت ابراهيم آن روز آتش بر او سرد شد. دريا شکافت، يونس چه شد... تا بگويند: پيروزي حق بر باطل بود. لذا حالا که روز پيروزي بود روزه بگيريد و شادي کنيد. مي‌خواهيد عيدي بدهيد عاشورا بدهيد. مردها از شادي سورمه بکشند. فضاي مناسکي غدير براي عاشورا درست شده است.
از آن طرف اگر ما مي‌ايستاديم در روز عاشورا يک نبرد و ادامه‌اش يک نبرد، قهرمان واقعه جنگ روايت‌هاي عاشورا امام صادق(ع) است با نهصد روايت، مي‌پرسد که عرفه کجا بودي؟ کربلا رفتي يا نه؟ امام صادق نياز دارد؟ نه، امام صادق مي‌خواهد اين غير از مباحث معنوي‌اش، امام نمي‌خواهد فراموش شود و يوم الحزن تبديل به يوم السرور شود. جاي ديگر نداريم که اين روز اگر کاسبي کنيد نحس است. روز عاشورا با اينکه حزن داريد اما روزه نباشد. در بين شيعيان روايت امام صادق پيروز شده و به عاشورا نزديک مي‌شوي حالت دگرگون است. ده روز به محرو فضاي رسانه‌اي شروع مي‌کنند که چرا عزاداري؟ مردم روحيه‌شان آسيب مي‌خورد. اين را ساده نگيريد، اين جنگ روايت‌هاست. عاشورا نبايد روز يوم الحزن باشد، چون اگر باشد واقعه و مسببين آن متهم مي‌شوند. يا اگر روايت غالب سيدالشهداء مطرح شود بايد در برابر ظالمان قيام کرد.
در جنگ تحميلي ممکن است صد سال بعد بگويند: صدام مظلوم و بسيجيان چه... بستگي به روايت غالب دارد. اين روايت اينطور نيست بگوييم: ما ده سال غالب بوديم. ده سال غالب بوديد و بعد مغلوب مي‌شويد. اين جنگ تمام نمي‌شود. در جنگ روايت‌ها و رسانه دو کار مهم صورت مي‌گيرد، کانال‌هاي شبکه‌هاي مجازي چيزي دارند به نام سنجاق کردن، شما وارد مي‌شوي، ممکن است مطلبي را ده روز پيش گذاشته باشد. اين را بالا قرار مي‌دهد. در بلاگ‌ها و صفحه‌هاي وب پيام ثابت و پست ثابت داشتيد. اول اين را ببين، يعني در جنگ روايت‌ها مي‌تواني اولويت‌ها را تغيير بدهي. براي شما تصميم سازي مي‌کند. الآن مردم درگير يک چيزي هستند، مي‌خواهد درگير چيز ديگري شوند. همانطور که واضح است روزنامه وقتي بسته مي‌شود صفحه اولش يک تصوير و تيتر داريم، شوراي تيتر در روزنامه داريم، اينطور نيست يک نفر يک دکمه بزند و يک نوشته بيايد و بگويد: اين تيتر و اين تصوير... روي عکس فکر شده است. وقتي مطلبي را مي‌خوانيم بايد بدانيم وسط يک جنگ هستيم و براي اين روايت که کدام را اول و کدام را دوم بخوانيم نويسنده تصميم گرفته است. از کدام نقل چقدر تکرار مفهوم شبيه بگذارد، اين براي شما سنجاق مي‌کند که يک تصوير به شما ارائه کند. ثانياً در جنگ واقعي شما بايد موشک بزني به تانک طرف، ولي در جنگ روايت‌ها هيچي نباشد. اين را تبديل به همه چيز کني.
مثلاً آيا واقعاً آلماني‌ها در زمان جنگ يهوديان را کشتند و سوزاندند، اگر آنها اين کار را کردند، به مسلمان‌هاي فلسطين چه ربطي دارد، پنجاه شصت سال است موضوع اول دنياست و اصلش چنين چيزي نباشد، کشته سازي صورت بگيرد و مظلوم سازي صورت بگيرد، يک مثال اين است که در اين فضا مي‌بينيم که حضرت زهرا(س) وصيت مي‌کنند که مرا شبانه دفن کن. مردم مدينه اتفاقاتي که آن زمان افتاده بود را مي‌دانستند يا نه؟ قطعاً مي‌دانستند. پس حضرت زهرا نمي‌خواهد به آنها پيامي ابلاغ کند. آنها مي‌دانند اوضاع چيست. پس چرا بايد حضرت شبانه دفن شود؟ حضرت زهرا در دفاع از ولايت اميرالمؤمنين، در جنگ روايت‌ها هم قهرمان است. براي ماست و براي ديگران است. چرا شبانه و چرا نامعلوم؟ اينکه در اعتقاداتمان اينقدر به برائت تأکيد داريم، غير از جنبه‌هاي معنوي که ابعادي دارد، يکي اين است که بدانيم جاي جلاد و شهيد عوض نشود، جاي دوست و دشمن عوض نشود، بدانيم بعدها اينها را تغيير خواهند داد، افرادي را به جاي آدم‌هاي خوب و افرادي را به جاي جنايتکاران قرار خواهند داد.
اميرالمؤمنين سال چهل شهيد شد، هشتاد سال بعدش هم باز بني اميه لعن مي‌کردند، آمدند به مردم گفتند: بابا سي سال است از دنيا رفته است. چه کار داريد لعنش مي‌کنيد؟ گفت: جنگ روايتش که هست، اما ما نمي‌توانيم حکومت کنيم. چون اگر علي بن ابي طالب روايت از حکومت اسلامي باشد، آن را از ما مطالبه مي‌کنند. توجه کنيد وقتي داريد کتاب تاريخ اسلام را سير مي‌کنيد، جاي دوست و دشمن، جاي جلاد و شهيد، جاي اميرالمؤمنين و مروان عوض نشود.
ماجراي جمل فقط اين نبود که چطور مي‌شود با اميرالمؤمنين، نفس الرسول، پهلوان اسلام جنگيد؟ چطور مي‌شود با کسي جنگيد که اين همه مردم دنبال کردند، التماس کردند حضرت بيايد قبول کند. انگيزه‌هايي بود، چطور مي‌شود جلويش ايستاد، بايد کاري کنيم که او تبديل به شخص منفي شود. قهرمان درست کنيم و ضد قهرمان، چطور؟ همانطور که از هلوکاست مثال زديم، از چيزي که نيست، از اتهامي که نيست، اول زمينه براي قتل خليفه قبلي مهيا شود، بعد در يک دروغي اين را به اميرالمؤمنين نسبت مي‌دهيم، هم چيزي که نيست را نسبت مي‌دهيم، هم اين را مسأله اول جهان اسلام مي‌کنيم، اين را مي‌گوييم تا خنک نشود و تا جايي که شود عده‌اي را بياوريم به روي اميرالمؤمنين شمشير بکشند! يعني عده‌اي که آمدند با اميرالمؤمنين جنگيدند، سران يک بحث، آدم‌هايي که ايستادند و کشته شدند و خون دادند، بعضي‌ها مغلوب فضاي جنگ روايت بودند. در واقع يک فضاسازي صورت گرفت و تمام نشد. ما مثل ذوالکلاء داريم که مي‌گفت: اميرالمؤمنين حق است و من معاويه را قبول ندارم، ولي چون در خون عثمان شريک است، من با او مي‌جنگم. يعني يک تصويري که ارائه کردند و اينقدر تيتر يک کردند باعث شد عده‌اي تحريک شوند. اين فضايي که ايجاد کردند و تمام نشد. شيخ مفيد نزديک سيصد سال بعد از جنگ جمل، کتابي دارد به اسم الجمل، در دفاع از حقانيت اميرالمؤمنين و اينکه اميرالمؤمنين ظلم نکرد. يعني سيصد و شصت سال بعد هنوز عده‌اي هستند روايت طرفداران جنگ جمل را مطرح مي‌کنند. در خودش لازم ديد از اميرالمؤمنين دفاع کند. پاسخ به شبهه نشان مي‌دهد مسأله‌اي مطرح است. اين جنگ روايت‌ها تمام شدني نيست.
نکته پاياني اينکه اگر مي‌خواهيم بگوييم: اي کاش در سپاه اميرالمؤمنين بوديم، تا قيامت ممکن است افرادي جزء سپاهيان من باشند. جنگ حضرت تمام نشده همانطور که ما اجر حضرت زينب را کمتر از حضرت عباس نمي‌دانيم، حضرت زينب قهرمان جنگ روايت عاشورا هست. سيدالساجدين قهرمان جنگ روايت است. امروز اگر سرباز جنگ روايت‌ها باشيم در لشگر حضرت هستيم. امروز مي‌توانيم سرباز اميرالمؤمنين باشيم.
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم، براي امروز ما بسيار مؤثر است. امروز صفحه 370 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. براي شرکت در طرح قرباني مي‌توانيد به سايت يا کانال‌هاي برنامه در ايتا و سروش مراجعه کنيد.
«فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ‏ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَكُونَ «61» قالَ كَلَّا إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ «62» فَأَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ «63» وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِينَ «64» وَ أَنْجَيْنا مُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ «65» ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ «66» إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «67» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «68» وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ «69» إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ «70» قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ «71» قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ «72» أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ «73» قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ «74» قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ «75» أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ «76» فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ «77» الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ «78» وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ «79» وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «80» وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ «81» وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ «82» رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»
ترجمه آيات: پس زمانى كه دو گروه همديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: (ما به دام افتاديم و) آنان به ما دست خواهند يافت. (موسى به آنان) گفت: چنين نيست، قطعاً پروردگارم با من است و مرا هدايت خواهد كرد. پس (به دنبال اين تلاقى،) به موسى وحى كرديم كه عصايت را به دريا بزن. دريا شكافت و هر پاره‏اى مثل كوهى بزرگ گرديد. آنگاه گروه ديگر (لشكر فرعون) را به آنجا نزديك كرديم. و موسى و هر كه را با او بود، همگى را (از دريا عبور و) نجات داديم. سپس گروه ديگر را غرق ساختيم. البتّه در اين ماجرا، (عبرت و) نشانه روشنى است و بيشتر آنان ايمان آورنده نبودند. و همانا پروردگارت شكست ناپذير و مهربان است. (اى پيامبر!) سرگذشت ابراهيم را بر مردم بخوان. آن گاه كه به پدرش (عمويش آذر) و قومش گفت: شما چه مى‏پرستيد؟ گفتند: بت‏هايى را مى‏پرستيم كه همواره ملازم آنهاييم. ابراهيم گفت: آيا هر گاه آنها را مى‏خوانيد (يا دعا مى‏كنيد) سخن شما را مى‏شنوند؟ يا به شما سود و زيانى مى‏رسانند؟ بت‏پرستان گفتند: (نه) بلكه پدرانمان را يافتيم كه اين‏گونه (پرستش) مى‏كردند. ابراهيم گفت: آيا در آنچه مى‏پرستيد انديشه و نگاه (عميق) كرده‏ايد؟ شما و پدران پيشين شما (دقّت كرده‏ايد)؟ البتّه اين بت‏ها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار جهانيان (كه محبوب من است). همان پروردگارى كه مرا آفريد و همو راهنماييم مى‏كند. او كه مرا (هنگام گرسنگى) طعام مى‏دهد و (هنگام تشنگى) سيرابم مى‏نمايد. و هر گاه بيمار شوم، همو مرا شفا مى‏بخشد. او كسى است كه مرا مى‏ميراند، سپس زنده‏ام مى‏كند. او كسى است كه اميد دارم روز جزا خطاهاى مرا ببخشد. (ابراهيم در ادامه‏ى سخن خود گفت:) پروردگارا! به من حكمت و دانش مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق كن!
شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: ماجراي جنگ روايت‌ها نسبت به حضرت ولي‌عصر و مادر بزرگوارشان هم هست و بسيار تلخ است. متأسفانه اگر کسي مبتلا شده باشد، بعضي از وهابيان تندرو توهين‌هاي عجيبي به مادر امام زمان مي‌کنند، غير از اينکه ما براي مظلوميت امام زمان گريه مي‌کنيم که يک روز مادر آن بزرگوار را زندان انداختند براي اينکه ببينند ايشان فرزندي داشته يا نه، آسيب خوردند. ايشان همين الآن هم مورد هجمه هستند، چرا؟ براي اينکه امام زمان تشريف بياورند ورق عالم برمي‌گردد. به يکي از کساني که خيلي زحمت کشيده، اگر نسبت به حضرت زينب منفعل هستيم و خودمان را در برابر آن کوه صبر عظمت کوچک مي‌دانيم، براي اينکه جنگ روايت‌ها پيروز شود و سيدالشهدايي که بود به ما معرفي شود و امام زمان که تشريف مي‌آورند، شرايط موعود آخرالزمان را داشته باشند، به حکمت الهي از نسل‌ها و قوميت‌هاي مختلف، از طرفي پاک‌ترين زن زمان خودش بايد کسي باشد که بعداً مادر امام زمان شود. خداوند مقدر فرمود: ايشان را از دوردست‌ها بياورند و همسر امام عسکري شود. اگر کسي پاک باشد در مرکزيت هدايت هم نباشد و جاي ديگري باشد، «الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ‏ سُبُلَنا» (عنبکوت/69) خداوند يوسف را به ظاهر برده کرد ولي مي‌آيد عزيز مصرش مي‌کند و همه تحت تربيت خدا هستيم. مادر بزرگوار امام زمان براي اينکه از اين مسير به آن مسير بيايد، براي اينکه خدا بستر وقايع ظاهرش اينطور نيست همه ببينند، کاري کردند ايشان در يک واقعه ايشان به شکل برده وارد شد. ايشان در اين مسير خيلي صدمات روحي خوردند. براي اينکه خداوند ايشان را در حصن حصين خود حفظ کند يک حالت بيماري پيدا کردند که خيلي کسي به ايشان نظر نکند. يعني براي هدايت ما خداوند، بستر هدايت ما بلاي اولياي خداست و عالم بدهکار مادر امام زمان است و اگر ما به مادر امام زمان توسل کنيم، بدانيم امام زمان به مادرش خيلي ارادت دارد. مادرش براي اين مسير خون دلها خورده است. يکي از کساني که عالم به او مديون است حضرت نرجس خاتون(س) است.
اين مولود امام زمان هم مقدمه بسيار مهم فهم و درک و بهره‌مندي ما از سفره رمضان است و هم شکرگزاري براي وجود امام زمان و تضرع به درگاه الهي براي اينکه باقي مانده غيبتش را بر ما ببخشد. از همه بشدت التماس دعا داريم، يکي از بهترين زمان‌هاي دعا سحر نيمه شعبان است و عرض ادب به محضر امام زمان و اعلام انتظار واقعي و تضرع به درگاه حضرت حق است. انشاءالله خدا عاقبت سختي‌هاي سال 99 را با ظهور امام زمان تبديل به بهار کند.
شريعتي: براي سلامتي حضرت ولي عصر دعا کنيم و از خدا مي‌خواهيم «اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن...»