برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: معيارهاي انتخاب کارگزاران در حکومت اميرالمؤمنين علي عليهالسلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 29-11- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
دلم امروز گواه است کسي ميآيد *** حتم دارم خبري هست گمانم بايد
فال حافظ هم هربار که ميگيرم باز *** مژده اي دل که مسيحا نفسي ميآيد
بايد از جاده بپرسم که چرا ميرقصد *** مست موسيقي گامي شده باشد شايد
ماه در دست به دنبال که اينگونه زمين *** مست ميچرخد و يک لحظه نميآسايد
گله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست *** اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد
اللهم عجل لوليک الفرج، سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و نازنينمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان سلام ميکنم. اميدوارم با اين شعر زيباي شما همه ما مورد عنايت خاص حضرت وليعصر قرار بگيريم.
شريعتي: انشاءالله، از ملاکها و معيارهاي انتخاب کارگزاران در حکومت حضرت شنيديم و امروز هم همين بحث را ادامه خواهيم داد.
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، توفيق داشتيم در مباحث گذشته نگاه اميرالمؤمنين درباره اينکه کارگزار دولت اسلامي چه ويژگيهايي بايد داشته باشد و چه ويژگيهايي نبايد داشته باشد عرايضي داشتيم، روز 22 بهمن ماه که گذشت بخاطر اينکه نزديک ايام انتخابات هستيم، عرض کرديم وقتي اميرالمؤمنين به کارگزارانشان نکاتي را در انتخاب ميفرمايند، يعني ما هم در انتخاب بايد آن نکات را رعايت کنيم، فقط من نبايد ببينم آن کسي که رئيس جمهور است چه ويژگيهايي بايد داشته باشد. آن مدير کل و رئيس فلانجا چه ويژگيهايي داشته باشد. من مدير مدرسه و سخنگو هستم. وقتي براي کارگزار اين ويژگيها هست يعني بنده اول بايد يک سوزن به خودم بزنم. تمام نکات، حيا و علم و تجربه، هرکسي در کار خودش بايد خودش را ذيل نظام اسلامي بداند که اندکي زمان مردم و بخشي از بيتالمال دستش است و تمام اينها را بايد رعايت کند. اينکه من به چند نفر کارگزار ارشد اشکال کنم ولي خودم وقتي مردم را تلف کنم و توجه به مخاطب نداشته باشم و اسراف در بيتالمال داشته باشم، اين فايده ندارد. يعني وقتي که اين چيزها را رعايت کنيم بعداً درشتترهايش هم براي ما اهميت پيدا ميکند.
اميرالمؤمنين وقتي ميخواهند انتخاب کنند از اين ويژگيهايي که فرمودند، سعي ميکنند انتخابي داشته باشند که بيشتر اين گزينهها را شامل شود. يک جاهايي حضرت مجبور شدند، گزينههاي انتخابشان خيلي محدود شده يا گاهي مجبور شدند. براي اينکه بينندگان با ما همراه شوند ما سليقه حضرت را در انتخاب کارگزار ببينيم، چند نفر را معرفي ميکنيم. يکي از افرادي که هروقت اسمش ميآيد به حال او خيلي غبطه ميخورم از اينکه دوست دارم چنين حالي را امام زمان نسبت به من داشته باشد. سهل بن حنيف و عثمان بن حنيف، هردو انصاري و اهل مدينه هستند. سهل بزرگتر و با فضيلتتر است. ايشان از مدينه همراه با نقباي مردم مدينه به مکه ميرود، چون درگيري بود، کشتار ميشد و اينها احساس ميکردند سر مسائل بي خودي با هم درگير هستند، خدمت رسول خدا در مکه آمدند، خواستند حضرت را دعوت کنند. بار دوم که رفتند اسلام آورده بودند، به حضرت فرمود: بياييد مدينه در اختيار شماست. يعني کسي که قرآن ميفرمايد: اينها به پيغمبر مأوا دادند و ياري کردند. از راستگويانشان سهل بن حنيف است. سهل بن حنيف از کساني است که آمد پيغمبر را دعوت کرد و در تمام جنگهاي پيغمبر حاضر بود. خيلي از بزرگاني که بعداً مدعي شدند، فراري از جنگها بودند. اما ايشان از بدر تا آخر تمام جنگها را حاضر بود، گزارش فرار به شکل واضح که جاي مهمي به او داده باشند نداريم، بعد از اينکه رسول خدا به ملأ اعلي رفتند که متأسفانه نسبت به اميرالمؤمنين جفا شد، سر پشت سر اميرالمؤمنين است. يعني خيلي بايد هزينه بدهد کسي در آن شرايط که اکثريت مقابل هستند، سهل ايستاده است. سهل حتي در سقيفه هم با اميرالمؤمنين همراه است.
اميرالمؤمنين(ع) اولين پستي که براي او در نظر ميگيرد چون سهل پيرمردي بود، کجا بفرستيم؟ او را به سمت معاويه فرستادند، به شام. سهل رفت و همين که حضرت او را به شام انتخاب کرده باشد خيلي عظمت نشان ميدهد. ولي عظمت سهل انتخاب او براي جاي بزرگ نيست. سهل رفت و معاويه شام را گارد بندي کرده بود. سرزمينهاي شام تا عراق را نيرو گذاشته بود که هرکسي نتواند جلو بيايد. به سهل گفتند: تو برگرد! تو را ميکشيم! ديد راه رفت نيست، به صورت مسالمت آميز نميشود رفت. آنها هم نميخواستند يک صحابي بزرگ پيغمبر را بکشد. سهل ديد فايده ندارد، برگشت. براي شام انتخاب شد. وقتي برگشت اميرالمؤمنين براي جمل به سمت بصره ميرفتند. کسي را جاي خود در مدينه جانشين قرار دادند و فرمودند: سهل رسيد، سهل جانشين من شود. لذا وقتي او رسيد حاکم مدينه شد و اميرالمؤمنين به جمل رفتند.
ماجراي جمل مفصل و طولاني است، وقتي تمام شد حضرت به سمت مدينه نرفتند، بخاطر اهميت ماجراي شام در عراق ماندند. عراق بين مدينه و شام بود و حضرت ميخواست پيشروي معاويه را جلوگيري کند، نامه به سهل زد که دلم براي تو تنگ ميشود. تو نزد من بيا، من تو را دوست دارم و حضور تو مهم است. اينجا وجاهت سهل مهم بود. سهل جايگاهي شبه عمار دارد. اميرالمؤمنين سهلي را که ميخواست به شام بفرستد، فرمود: شما به يکي از توابع بصره برو. يعني کسي که شام با آن عظمت را ميتوانست حاکم شود، حضرت فرمود: شما بيا برو ذيل استاندار بصره قرار بگير، فارس در اختيار شما باشد. چيزي که براي سهل مهم است، عزل و نصب نيست، من خدمت به اميرالمؤمنين بکنم. کنار شما باشم خدمت است؟ يا شام باشم خدمت است؟ به فارس رفت مدتي گذشت، در فارس تشنج شد، درگيري شد. گروههاي آشوب طلب و جدايي طلب درگير شدند، ابن عباس که حاکم بصره بود به اميرالمؤمنين گفت: اين ديگر نميتواند اداره کند، سنش زياد است. اميرالمؤمنين او را عزل کرد و نزد خودش در کوفه آورد. يک گزارش نداريم که سهل گفته باشد: براي چه مرا عزل کرديد؟ اين سهل با اين عظمت وقتي آمد بعد از صفين از دنيا رفت. کسي که امام صادق(ع) فرمود: « مَا سَبَقَهُ أَحَدٌ مِنْ قُرَيْشٍ، وَ لَا مِنَ النَّاسِ بِمَنْقَبَةٍ» هيچکس از قريش و مردم از او پيشي نگرفته بودند، شخصيت برجسته است. وقتي از دنيا رفت، اميرالمؤمنين به جزع افتاد و محاسن حضرت خيس شد و پنج بار به او نماز خواند. به گروههاي مختلف ميفرمود: در نماز او شرکت کنيد که شما خيري نصيبتان شود. حضرت به شدت گريه ميکردند، محبوبترين فرد براي اميرالمؤمنين بود. حضرت فرمود: اگر کوه هم مرا دوست داشته باشد، ميپاشد از شدت غمهاي من. يعني سهل هم کشته محبت من است.
به حضرت گفتند: شما پنج بار نماز خوانديد، هفت بار تکبير گفتيد. براي مؤمن پنج بار تکبير کفايت است. حضرت فرمود: هفتاد بار هم براي او تکبير ميگفتم و دعايش ميکردم باز هم کم بود. يک چنين شخصيت عظيمي جزء انتخاب اميرالمؤمنين است. تازه اميرالمؤمنين اگر احساس کند سنش چه شده و الآن کارآمدي ندارد، حضرت برميدارد. يعني اگر اميرالمؤمنين قرار بر انتخاب داشته باشد، بهترين را انتخاب ميکند، با اينکه محبوبش است، بخاطر محبوبيت او را مدارا نميکند. 38 سال با حضرت رفاقت دارد و در خدمت حضرت بود.
سهل برادري دارد به اسم عثمان بن حنيف، متأسفانه چون مباحث تاريخي گاهي بريده بريده و گزينشي مطرح ميشود ايشان بي جهت تخريب شده است. ايشان برادر کوچکتر سهل و يک شخص با فضيلت است و به زهد مشهور است و يکي از اصحاب پيامبر اکرم است. از احد در همه جنگهاي پيغمبر شرکت کرده و يک شخصيت معنوي است. در مورد کسي حرف ميزنيم که نامه اميرالمؤمنين وقتي جذاب است که بدانيم حضرت به چه کسي اين نامه را فرستاده است. يک روايت بسيار مهم است که شيعيان و اهل سنت يک طرف و وهابيت يک طرف يک جنگ فرهنگي با هم دارند. آيا ميتوان به کسي که از دنيا رفته متوسل شد يا نه؟ استغاثه کرد يا نه؟ وهابيت ميگويند: حرام و شرک است. مسلمين و اهل سنت ميگويند: شرک نيست و اگر آدابش را رد کنيم مستحب هم هست. يکي از مهمترين مستندات اينجاست که منابع مهم غير شيعه هم با سند معتبر آوردند. يک روز در زمان حاکم قبل از اميرالمؤمنين نابينايي گرفتار بود و پول ميخواست، حاکم پولدارها را تحويل ميگرفتند، اين بنده خدا پولي نداشت و نابينا بود و کسي حسابش نکرد. عثمان بن حنيف صدايش کرد، گفت: يادم هست نابينايي زمان رسول خدا به پيغمبر اکرم متوسل شد، پيغمبر يک دستورالعمل يادش داد. اين را به تو ميگويم، برو کنار قبر شريف پيامبر همان کار را بکن، انشاءالله نتيجه ميگيري و نابينايي تو خوب ميشود.
عثمان بن حنيف صحابي پيغمبر و اميرالمؤمنين تجويز ميکند گرفتار شديد برويد به قبر مبارک پيغمبر متوسل شويد. جايگاه معنوي او هنوز در مباحث و و گفتگوهاي اعتقادي هست. گفت: روزي ديدم نابينايي از پيغمبر درخواستي داشت، حضرت دستوري دادند و او شفا گرفت. تو هم اگر فقير هستي و امروز حاکميت تو را ناديده گرفتّ برو اين کار را بکن. وضو بگير، وضوي درست بگير. ذکر بگو، دو رکعت نماز بخوان و رو به قبر مبارک پيغمبر کن و بگو: «اللهم اني اسئلک و اتوجه اليک بنبيک محمد نبي الرحمه» خدايا من از تو ميخواهم و به تو رو کردم به برکت پيغمبرت رسول خدا که پيغمبر رحمت است. بگو: يا محمد، اني توجهت بک الي ربي، من به برکت تو به سمت خدا رو کردم، «في حاجتي هذه» در اين حاجتي که دارم. از خدا بخواه اين حاجت مرا روا کن و بعد دعاي پيغمبر را در حق من مستجاب کن. اين از مسند احمد حنبل است. ايشان به نحوي کارآفرين و دانش بنيان هم درآمدش تأمين ميشد. بعضي پول و ارث داشتند و بعضي گله دام داشتند. عثمان بن حنيف چه کار ميکرد؟ الآن شما اگر وسط بيابان برويد، به من و شما بگويند: دستگاه به شما ميدهيم؟ مثلاً يک تکه زمين است، يک دشت از اين کوه تا آن کوه، اين دشت را تقسيم به هفت کنيم. زمين و نقشهبرداري نبود، عثمان بن حنيف هنرش اين بود که ميتوانست زمين را تفکيک و تقسيم کند، لذا درآمد از اين راه هم داشت. حتي گاهي مخالفين اميرالمؤمنين هم به او مراجعه ميکردند. عبدالله بن زبير هم نزد او ميآمد که زمين ما را تفکيک کن. ابن عباس و برادرانش هم نزد او ميآمدند. آدم اميني بود. معاويه هم اگر بخواهد زميني را تفکيک کند تا وقتي عثمان بن حنيف باشد او بلد است. مورد اعتماد هم بود. اين شخص زاهدانه زندگي ميکند ولي فقي نيست. اين شخص حاکم ميشود از طرف اميرالمؤمنين، برادرش به شام ميرود و اميرالمؤمنين اولين حکم بصره را براي عثمان بن حنيف ميزند که به بصره برو. ايشان به بصره رفت و ماجراي نامه 45 نهجالبلاغه مطرح ميشود.
مردم و حتي عثمان بن حنيف حاکمان قبلي را ديده بودند. متأسفانه ممکن است در کشور ما هم باشد، يک مسئول، شخصيت مشهور، فوتباليست، بازيگر، آدمهاي رسانهاي و صاحب حزب را عروسي بچهاش، جلسه افطاري دعوت کند. الآن متأسفانه عرف شده است. حضرت فرمود: تو را دعوت کردند به جايي که پولدارها دعوت بودند و بي پولها را راه نميدادند. يک جلسه خصوصي بود. تو حاکم هستي نه به عنوان آدم عادي، شما رفتي نگاه کردي ديدي پولدارها هستند و بي پولها نيستند، نبايد ميرفتي. اميرالمؤمنين براي کارگزاري که انتخاب ميکند استانداردش بالاست. وقتي تو را دعوت کردند، سريع رفتي. يعني يکبار گفتند رفتي. اينها بعداً نکند روي تو بد حساب کنند فکر کنند جاي ديگر بخواهند وعده بدهند زود ميپذيري. وعده بدي ندادند، انگار تو هم ولع داشتي بروي. يعني حضرت تربيت عثمان بن حنيف در ساعت خودش مهم است. چرا سريع رفتي؟ يعني انگار خودت دلت ميخواست بروي، من از تو توقع ندارم. اميرالمؤمنين بخواهد کارگزار انتخاب کند اشکالاتش فوق استاندارد است. حضرت اشکال عجيبي ميکنند. خدا کند اين ايام انتخابات ما به اينها برگرديم. مثلاً فرض کنيد يک نفر وزير و وکيل رئيس قوه قضاييه و رئيس قوه مقننه ميشود، هرجا ميرود به عنوان رياست قوه احترام دارد. حضرت ميفرمايد: آنجا رفتي، حضرت فرمود: در سختيها پيش پولدارها بروم؟ نميگويم: پولداري که پولش حلال است، اشتباه است. ولي اگر من وقت اضافي از کار دارم، بايد جايي بروم که فقرا هستند، وقت اضافي دارم. يک معناي اسوه اين است که در سختيها من طوري باشم که آنها مرا ميبينند تحمل سختيها برايم آسان باشد. فرمودند: تو از نظر من حاکم بصره هستي، اگر وقت اضافه هم داشتي، بايد ميرفتي همنشين فقرا ميشدي. اينها تحمل درد برايشان راحت باشد.
بعضي وقتها در بعضي دورهها مد ميشود در همان کاخي که شاه پهلوي مهمان ميگرفته و پذيرايي ميکرد و مهمان خارجي ميپذيرفت، اين رفتار را نمي پذيرد. حتي اگر اين کار حرام نباشد، اين خلاف استاندارد اميرالمؤمنين است. يعني شما طوري باشي که مردم احساس کنند کاشاني که فلان مسئوليت را دارد از شمال شهر تکان نميخورد. حتي اگر اينطور نباشد هم شايعات را مردم باور ميکنند. بايد بين مردم باشي. لذا اميرالمؤمنين اشکالش به عثمان اين نيست که وعده حرام دادي، شما نبايد کاري ميکردي که فقرا بگويند: امروز عثمان بن حنيف مهماني فلاني رفته است. احساس فاصله ميکنند. آنچه بسيار مهم است جامعه نبايد تبعيض احساس کند. ما ميخواستيم از بين کارگزاران اميرالمؤمنين شخصيت عثمان بن حنيف را عمداً مطرح کنيم که آن ذهنيت غلط بعضي نسبت به ايشان که ميگويند: ايشان دچار خطاهاي مالي شدند، با ثروتمندان درگير شدند و آلوده شدند، نبود، بلکه ايشان را حضرت در سطح استاندارد خودش نقد کردند. ايشان نه دزدي کرده بود، نه هديه گرفته بود نه وعده حرام داده بود. ولي حضرت توقع داشت در جايي که ثروتمندان حضور خصوصي دارند، ايشان شخصاً حضور پيدا نکند.
شخصيتي از ياران حضرت هست که يک اديب برجسته و شاعر و سخنور بليغ، در حضور حضرت سخنوريهاي عجيب دارد. حضرت نگاه کرد و گفت: والله تو تحت خلافت را آراستي و خلافت به تو چيزي اضافه نکرد. ابوالاسود دوئلي، بعضي قائل هستند ايشان به کمک اميرالمؤمنين علم نحو را ساماندهي کرده و شاعر بسيار برجسته از بزرگان شيعه است و ذهبي در کتابش ميگويد: عاقل و صاحب نظر و آدم پخته، ايشان يک شخصيت محب اميرالمؤمنين بود. زمان صدر اسلام حضور داشت و يک اديب با معرفت و استاد قرائت است. وقتي بخاطر ماجراي جنگ جمل حضرت مجبور شد عثمان بن حنيف را جا به جا کند، ابوالاسود دوئلي را حضرت به عنوان قاضي انتخاب کرد. يعني آنجايي که اميرالمؤمنين ميخواهد خودش انتخاب کند. چه شخصيتي است؟ اميرالمؤمنين آدمهايي که انتخاب ميکند جنسشان با کارگزاران دولتهاي قبلي حضرت متفاوت هستند. اولين کساني نيستند که در دورههاي قبلي زياد سر کار بودند. در گناه شريک نبودند. اينها به درد بعضي از حکام قبلي نميخوردند. ايشان کسي است که زمان معاويه که بعد از اميرالمؤمنين صاحب قدرت شد و شيعيان را ميکوبيد، ايشان کسي است که وقتي به او ميگفتند: چرا علي بن ابي طالب را دوست داري، انکار نميکردند. زبانها از حلقوم بيرون ميکشيدند. اينجا وقتي يک نفر از طرف معاويه گفت: چقدر علي را دوست داري؟ يک جمله زيبايي گفت. گفت: حبّ علي در قلب من شعله ميکشد و شديدتر ميشود. همانطور که حبّ معاويه در قلب تو زياد ميشود. من خدا را ميخواهم. قيامت را ميخواهم و راهي بهتر از حب علي و اطاعت از او نيست. تو دنبال دنيا هستي که نان را چربتر کني و کاخت را بزرگتر کني. من دنبال قيامت هستم و راهي براي هدايت من نيست جز دينم که اميرالمؤمنين درست ميکند.
يک روزي معاويه او را صدا زد و گفت: شنيدم در ماجراي حکميت، قرار بود علي تو را حکم کند. يعني يک از گزينههاي حکميت بود. يعني خيلي بايد عقل داشته باشي. حرف بزن باشي و گول نخوري که حضرت بخواهد جزء گزينههاي انتخاب که ميآيد تو را انتخاب کند. گفت: بله ظاهراً اينطور بود. من هم جزء گزينهها بودم، مردم کسي ديگر را انتخاب کردند. گفت: حکم ميشدي چه کار ميکردي؟ در ماجراي حکميت اين بود که حق را به علي بن ابي طالب بدهيم يا معاويه؟ گفت: اگر من بودم هزار نفر از مهاجران و فرزندانشان را دعوت ميکردم و قسمشان ميدادم. ميگفتم: شما را به خدا، علي بن ابي طالب اولي به خلافت است يا فرزند کسي که تا آخر با اسلام جنگيده و آخر سر پيغمبر اکرم روز فتح مکه صدقه سر مسلمين اينها را آزاد کرده است؟ کدام را انتخاب ميکنيد؟ معاويه گفت: خدا رحم کرد تو نبودي!!
معاويه عجيب است که از اينها نا اميد نميشده، يک روز يک حلواي ويژه زعفراني، يک سيني براي او فرستاد. هيچوقت شيطان از ما نااميد نميشود. اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه فرمود: براي من رشوه فرستادند. فکر کردند شايد بتوانيم علي بن ابي طالب هم بخريم. دشمن از ابوالاسود و بالاتر از او هم نااميد نميشود. لذا خدا رحم کند به عزيزي که پست مسئول دارد، مسئوليت سنگين ميگيرد. خيلي بايد دقت کند. همين که احترام زياد به من ميگذارند بعداً ميخواهند يک ناحقي را حق جلوه بدهم. اين حلوا را جلويش گذاشته بود و نگاه ميکرد. دخترش آمد گفت: يک مقدار از اين به من بده! يک خرده نگاه کرد و آمد بگويد: ندهم، دلش نيامد. به اندازه يک بادام داد و گفت: بخور. دخترش گفت: باز هم بده. گفت: از اين خرماها بخور، اين مفيدتر است. گفت: اين خوب است. گفت: اين غذا را معاويه فرستاده که ما اين را بخوريم، حبّ علي را از دل ما بردارد. ميخواهد ما را فريب بدهد. تا اين را گفت، دخترش گفت: خدا زشت بدارد صورتش را، «قَبَّحَهُ اللَّهُ، يَخْدَعُنَا عَنِ السَّيِّدِ الْمُطَهَّرِ بِالشَّهْدِ الْمُزَعْفَرِ» ما را ميخواهد با حلواي زعفراني از سيد مطهر دور کند. ميخواهد براي يک لقمه حلوا حب علي را از دل ما بردارد. دست در دهانش کرد و برگرداند. يک بادام هم نميخورم! اميرالمؤمنين او را قاضي بصره کرد. مدت اندکي بود او را عزل کرد. نزد حضرت آمد و نگران بود. نکند اشتباهي کردم! نزد حضرت آمد و گفت: شما براي چه مرا عزل کرديد؟ به خدا من جنايتي نکردم و خيانت نکردم. حضرت فرمود: من ديدم داري با متهم و شاکي صحبت ميکني و او حرف ميزند، صداي تو از او بلندتر است. بعضي از اهل فقه روي اين بحث کردند که مگر قاضي يک مقدار صدايش را بالا ببرد، جزء شرايط قضاوت نيست؟ حضرت ميفرمايد: ابوالاسود تو قاضي شدي ولي ديدم اين قضاوت براي تو خوب نيست. تو حيف هستي!
از آن طرف يک شخصيتي به نام قاضي شريح داريم. قاضي کوفه است و شخصيتي است که يک کوفه در قتل هاني بن عروه خيانت کرد. ايشان از معدود کارگزاراني است که از خلفاي رسول خدا تا بعد از اميرالمؤمنين در نزد همه از وقتي کوفه سال هفده شکل گرفت قاضي کوفه است و تا زمان خليفه دوم و سوم و زمان اميرالمؤمنين هم هست. کم ميشود کسي کارگزار چند خليفه پشت هم باشد. ايشان يک شخصيتي است کوفي تبار، فقيه، منتهي فقيهي که در روزگار بعد از رسول خدا عرف فقها بودن نه فقيه مکتب اهلبيت، اميرالمؤمنين را امام معصوم بدانند. حتي در گزارشهايي داريم که شريح منحرف از اميرالمؤمنين است. حتي گزارش داريم سه نفر به دشمني با اميرالمؤمنين معروف بودند و يکي شريح بود. اين شخصيتي که زمان خلفا بود، زمان اميرالمؤمنين بود، اميرالمؤمنين وقتي به حکومت رسيدند براي قاضي کوفه که مخصوصاً خودشان بعداً ميخواهند در کوفه قرار بگيرند، پايتخت دولت اسلامي هم ميشود و قاضي القضات ميشود. ايشان را که عزل کردند سر و صدا شد. اعتراض شديد شد، چون ميگفتند: ايشان کسي است که قبل از شما ايشان را منصوب کرده و کوفيان ميگفتند: کوفي است. گفتند: ما ايشان را ميخواهيم ايشان را خليفه دوم منصوب کرده است. اميرالمؤمنين اينجا ماندند که بايد انتخاب کنند. بين اينکه قاضي شخص غير صالحي باشد چون قضاوت چند ويژگي دارد و يکي ايمان است. ايشان شيعه اميرالمؤمنين نبود. براساس کدام فقه ميخواهد قضاوت کند؟ پيرو کدام مسلک است؟ عزل کنيم دعوا شد. عزل نکنيم، قضاوتهاي او چه ميشود؟ نويسنده تاريخ کوفه حدس زده که اميرالمؤمنين چون ديده نميشود او را عزل کرد، فرمود: هر حکمي خواستي بدهي بده من قبلش ببينم. حکم قاضي نياز به تأييد ندارد، من تأييد کنم يعني تو را به عنوان قاضي قبول ندارم و اين براي اينکه جايگاهش حفظ شود، مراعات کند و خيلي خلاف حضرت عمل نکند. منتهي من اين را هنوز مستند دقيق تاريخي برايش پيدا نکردم. محققي اينطور حدس زده است.
حتي جالب است که گاهي خطاهايي کرده که اميرالمؤمنين او را به يک روستاي بيرون کوفه بين يهوديان فرستاده تا قضاوت کند. اميرالمؤمنيني که براي يک صداي بالا ابوالاسود با اين شرايط را عزل ميکند، چطور شريح را عزل نميکند و دوباره برميگرداند؟ اينجا بين محققين اسلامي اختلاف است. نمونههاي فراواني ديدم که در بسته مستندات ميآورم. سيد مرتضي در اين مورد اظهار نظر کرده است. شيخ مفيد و ابن ابي الحديد اظهار نظر کردند. شرايط طوري بود که اميرالمؤمنين يکي گرفتاريهاي ما که به بحث تخريب رسول خدا و اهلبيت اتفاق افتاد، در مقدمه چندين جلسه بحث کرديم، چون اميرالمؤمنين به حاکميت رسيده و ميخواهد بهترين کار را بکند، اجازه اين کار را به او نميدهند. يکوقتهايي ميگوييم: يک حاکمي هست دوست دارد رفيقش را سر کار ببرد. نه! اينجا حضرت ميخواهد عدالت داشته باشد و جامعه اجازه نميدهد. حکومت را رها کند يا مدارا کند؟ حضرت عباراتي دارد که خيلي تلخ است. ميفرمايد: فعلاً تو قضاوت کن تا اينکه مردم امرشان به اجتماع برسد و يک مقدار شرايط را ببينند و از خر شيطان پايين بيايند، فعلاً تو کارت را بکن تا مردم بفهمند من دنبال چه هستم، فکر نکنند من ميخواهم تو را عزل کنم که رفيقم را بياورم. حضرت فرمود: فعلاً همينطور قضاوت کنيد تا مردم بفهمند من دنبال چه هستم يا اينکه من بميرم و به رفقايم ملحق شوم. من نميخواهم مثل شريح قاضي باشد! اينکه ميگوييم اميرالمؤمنين ميخواستند حکومت را حفظ کنند، قبلاً توضيح داديم که اميرالمؤمنين براي اصل اولويت و رياست پشيزي ارزش قائل نبودند، اين حکومت را براي احقاق حق ميخواستند. حالا ميبينند هزارها حق را با اين حکومت ميتوانند احقاق کنند، در ماجراي شريح مردم نميگذارند. ميبينند اگر بخواهند کلاً رها کنند حقوق زيادي از بين ميرود، ظلمهاي زيادي و اين يکي را موقتاً مدارا ميکنند. از ياران خودشان و کارگزاران خودشان اگر کوچکترين خطايي ببينند نميگذرند و اينجا شما ميبينيد حتي تبعيد هم ميکند، برميگرداند. يعني امکان بازگشت باز هم فراهم ميشود.
اميرالمؤمنين براي اجراي عدالت و تکاليف خودش گاهي که حصار ميبيند و امکان اجراي کامل نيست حکومت را پس ميدهد يا حضرت هم به وادي هم مصالح ميافتد که بحث بسيار مهمي است.
شريعتي: امروز صفحه 321 قرآن کريم آيات پاياني سوره مبارکه طه را تلاوت خواهيم کرد.
«قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى «126» وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى «127» أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى «128» وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى «129» فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى «130» وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى «131» وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى «132» وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى «133» وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى «134» قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى»
ترجمه آيات: (وخداوند در جواب خواهد) فرمود: همان گونه كه آيات ما به تو رسيد وتو آنها را فراموش كردى، امروز هم همانطور فراموش گرديدهاى. ما اين گونه هر كس را كه افراط واسراف كند و به آيات پروردگارش ايمان نياورد جزا مىدهيم وقطعاً عذاب آخرت سختتر وپايدارتر است. پس آيا مردمانى كه پيش از اين مورد قهر و هلاكت ما قرار گرفتند و (اينان امروز) در خانههاى آنان رفت و آمد مىكنند، براى هوشيارى و هدايتشان كافى نيست؟! همانا در آن (حوادث) براى صاحبان عقل و انديشه نشانهها و عبرتهاست. و اگر سنّت و تقدير پروردگارت و (ملاحظهى) زمان مقرّر نبود، هر آينه عذاب الهى لازم مىآمد (و دامان آنان را نيز مىگرفت). پس بر آنچه مىگويند، شكيبا باش و پيش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن با ستايش پروردگارت (او را) تسبيح كن و (همچنين) برخى از اوقات شب و اطراف روز را تسبيح بگوى، باشد كه خشنود شوى. و هرگز به متاعى كه ما به گروهى از آنها دادهايم، چشم مدوز كه (اين) شكوفه و جلوهى زندگى دنياست (و ما مىخواهيم) تا آنها را در آن بيازمائيم و (به يقين) روزىِ پروردگارت بهتر و پايدارتر است. وخانوادهات را به نماز فرمان ده و بر آن پايدار باش. ما از تو روزى نمىخواهيم، (بلكه) ما تو را روزى مىدهيم، و سرانجامِ (نيكو) براى (اهل) تقوا است. و (كافران) گفتند: چرا (پيامبر) از جانب پروردگارش معجزه و نشانهاى براى ما نمىآورد؟ آيا دليل و نشانه روشن در كتب قبلى برايشان نيامده (كه ايمان نياورند؟) واگر ما آنان را قبل از (آمدن پيامبر ونزول قرآن) با عذابى هلاك مىكرديم، مىگفتند: پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا ما از آيات تو پيروى كنيم، پيش از آنكه ذليل و خوار شويم. بگو: هر يك (از ماو شما) در انتظاريم، پس انتظار بكشيد كه به زودى خواهيد دانست ياران راه راست كيانند و چه كسى راه يافته است.
شريعتي: نکات پاياني شما را ميشنويم.
حاج آقاي کاشاني: آيات 132 از آن آياتي است که امثال جناب ام ايمنها را پرورش داده و آنها فهميدند با اهلبيت چطور رفتار کنند. موفق شدند و به آنها بشارت بهشت داده شد. در راه اميرالمؤمنين خودشان را خرج کردند. آنها از کجا فهميده بودند چطور در برابر فشار اجتماع از اهلبيت حمايت کنند يکي اين آيهاي است که عرض ميکنم. خداوند به پيغمبر ميفرمايد: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» اهلت را به نماز دعوت کن و بر اين کار پافشاري کن. نسبت به مسأله نماز اهميت بدهيم، اگر کسي نمازش قضا ميشود و يا توفيق نماز خواندن ندارد، عادي نيست. از طرف خداوند به پيغمبر فرمود: هر روز در خانه فاطمه زهرا برو و صدا بزن «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» 180 بار و بلکه بيشتر رسول خدا اين مسأله را در مدينه تکرار کردند که مردم بدانند اين خانه، خانه اهلبيت است و اگر مثل ام ايمن در آن شرايط سخت و دفاع از فدک هزينه ميکند و بشارت بهشت را به او ميدهند، اين دستوري است که خداوند به پيغمبر داده و عمل پيغمبر اکرم باعث شده جايگاه اهلبيت روشن شود.
شريعتي: انشاءالله در دنيا و آخرت دست ما از دامن اهلبيت کوتاه نشود.
حاج آقاي کاشاني: از خداي متعال ميخواهيم تنها فرد باقيمانده از اهل بيت، بقية الله را به فرياد ما برساند و ما از ياران ايشان باشيم و نتيجه انتخابات امسال مورد رضايت حضرت قرار بگيرد.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»