اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-11-22-حجت الاسلام والمسلمين کاشاني-ويژگيهاي کارگزاران اميرالمومنين علي عليه السلام


برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: صفات کارگزاران در حکومت اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني

تاريخ پخش: 22-11-98

شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوب و نازنين‌مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. 22 بهمن ماه يوم الله بزرگي که در خاطره ملت ايران ثبت شده و خواهد شد، مرحبا به اين حضور و شکوه مردم عزيز، بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنيم. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان سلام مي‌کنم. اين روز بزرگ خدا را به همه مردم ايران تبريک مي‌گويم و انشاءالله به واسطه پايداري در راه خدا، از حضرت ولي‌عصر تأييديه بگيريم. امروز ظاهراً روز چهلم شهيد بزرگوار ما شهيد سليماني هم هست که شهيدانه زندگي کرد تا به شهادت رسيد، انشاءالله خداوند عاقبت ما را هم شبيه ايشان قرار بدهد.
شريعتي: دکتر عليرضا قزوه چند بيتي در حال و هواي شهيد سليماني سرودند که تقديم شما خواهم کرد.

هان، مبادا عمر را صرف تن آسايي کنيد *** دوستان دل را به موج گريه طوفاني کنيم

از تعلق‌هاي دنيا کاش مانند خليل *** هرچه اسماعيل را در خويش قرباني کنيم

يوسفي برگشته است از مصر با داغي بزرگ *** در فراقش ديده را يعقوب کنعاني کنيم

حاج قاسم نيست اين يحياي در خون خفته است *** هان بيا تکثير آن خورشيد پيشاني کنيم

اي مسلمان سليم النفس اي سلم تمام *** با چه رو پيش تو دعواي مسلماني کنيم

ترسي از اين جادوي زرين نداريم اي کليم *** صد چو آن گوساله را پاي تو قرباني کنيم

بعد از اين در گرمگاه آتش و خون و عطش *** نام قاسم را بيا سربند پيشاني کنيم

باز ديوان و ددان بر گرد جان‌ها ريختند *** هان بيا ديو درون‌ها را سليماني کنيم
روح شهيد حاج قاسم عزيز، شهيد ابومهدي المهندس و همه شهداي همراهشان انشاءالله مهمان سفره سيدالشهداء (ع) باشند. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، در مباحث گذشته توفيق داشتيم وقتي اميرالمؤمنين به حکومت رسيدند، کارگزاران قبلي را عزل فرمودند، جز يک نفر که توضيح داده شد. صفات سلبي قائل بود، صفات سلبي يعني اوصافي که کارگزار نبايد داشته باشد. اينها را پرداختيم و حضرت قائل بودند اوصافي بايد مسئول و زيردست داشته باشد. به اينها صفات ايجابي مي‌گوييم. مثل اينکه مؤمن باشد. امانتدار باشد. يک نکته در اين قسمت اول هست، ما در آستانه انتخابات هستيم، همينطور که اميرالمؤمنين(ع) خودشان مراکز اصلي را عزل و نصب مي‌فرمودند، بعد مثلاً کارگزار مصر شهرها و نواحي زيردست، کارگزار کوفه شهرها و نواحي زيردست، قاضيان و مسئولين بيت المال و ماليات را بايد عزل و نصب مي‌کرد، راهکارهايي به آنها دادند براي اينکه چه راهکارهايي را براي آنها در نظر بگيريد. ما هم در انتخابات پيش رو داريم کارگزار دولت اسلامي انتخاب مي‌کنيم، لذا توصيه‌هاي اميرالمؤمنين به ما هم مي‌تواند باشد، لذا از اين جهت بحث ما اهميت بيشتري دارد. حضرت کلياتي فرمودند که دقيقاً در رأي دادن ما به فردي، ليستي و جرياني که فکر مي‌کنيم اينها مي‌توانند به کشور کمک کنند، خوب است اين اوصاف را در نظر بگيريم.
يکي اينکه حضرت در  تحف العقول فرمودند: «فَاصْطَفِ لِوِلَايَةِ أَعْمَالِكَ أَهْلَ‏ الْوَرَعِ‏ وَ الْعِلْمِ‏ وَ السِّيَاسَةِ» يعني حالا که مي‌خواهي کسي را انتخاب کني، کسي را انتخاب کن که اهل ورع باشد، يعني پرهيز بيش از تقوا داشته باشد. در مظان اتهام خودش را قرار ندهد. چون نگاه به افکار عمومي و اينکه افکار عمومي آنچه که او هست را دقيق ببينند، مهم است. چون فاصله‌شان را از کارگزار زياد شود، فاصله و دلبستگي‌شان به کشور تغيير مي‌کند. خطرات امنيتي دارد. بايد دانش داشته باشد. اينکه يک نفر در زمينه تخصصي خودش دانش ندارد، مباني دين را نمي‌شناسد، چون خيلي از تصميمات در مجلس در مورد فرهنگ و مسائل ديني، حقوق جزا، قراردادهاي بيت المللي که بسياري از ما ممکن است زير دست کفار قرار بگيريم و تعامل بهتر داشته باشيم، لذا فرد بايد هم دين را بشناسد و هم در موضوعي که بايد در کميسيون خود اظهار نظر کند دانش داشته باشد. زيرک باشد و کيس باشد، لذا يکي از کارهاي مهم اين است که گروه‌هاي مردم نهاد اين اعضا را دعوت کنند و سؤال‌هاي تخصصي بپرسند، نه اينکه با اين جناح و آن جناح هستي، بالآخره ظاهرسازي ممکن است باشد، بعضي راست بگويند و بعضي ظاهرسازي کنند. اما مسائل تخصصي که شما طرح‌هايي ندهي که اگر يک نفر شهرداري برود بايد آن طرح‌ها را بدهد، اگر وزارت راه بايد بدهد، نماينده مجلس شعار ممکن است بدهد. يعني شعارهايش بايد متناسب با اهداف و وظايفش و جايگاهش باشد. لذا حضرت مي‌فرمايد: هم با تقوا باشد، يعني تعهد نداشته باشد دو زار به درد نمي‌خورد. دانش تخصصي باشد يعني به قوانين اصلي کشور مطلع باشد. آدم باسياستي باشد و بداند يک جمله اظهار نظر او ممکن است در جاي دنيا بازخورد داشته باشد.
حضرت فرمود: اگر خواستيد کسي را انتخاب کنيد، رأس را انتخاب کنيد. مثلاً براي اقتصاد کسي را انتخاب کن که وقتي حرف مي‌زند ديگران او را به عنوان استاد اقتصاد قبول داشته باشند. حضرت مي‌فرمايد: اولاً براي اينکه سختي کار او را نشکند. زيادي کار او را به کارهاي پراکنده نکشاند، او بايد خبره اين کار باشد. حضرت مي‌فرمايد: «فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ‏ مِنْ شُعَبِ‏ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ» تمام شعبه‌هاي ستم و جور و خيانت در اين کار است. يک برگ رأي ما مي‌تواند عاقبت ما را به شر کند. بايد به کارگزاران نظارت کرد، از روي ميل و گرايش اينها را  انتخاب نکن. يعني هيچ شايستگي ندارد الا اينکه براي تيم و حزب من است. پانصد هزار ميليارد بودجه کشور است، تعيين تکليف اين را شما مي‌خواهي به چند نماينده بسپاري، چرا؟ چون اين براي بچه‌هاي ماست ولي شايسته نيست. يکي هم خودرأيي است، من خوشم مي‌آيد به اين رأي بدهم، چه يک شخص بخواهد براي خودش معاون مشخص کند، چه بخواهيم نماينده مجلس تعيين کنيم. حضرت فرمود: تمام شعبه‌هاي ستم و خيانت آنجا جمع مي‌شود. يعني مي‌شود در روز انتخابات قربتاً الي الله کاري کنيم که موجب رضايت حضرت حق باشد و خداي نکرده کاري کنيم ما را به سقوط بکشاند.
«وَ تَوَخَ‏ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ» از اهل تجربه استفاده کن، يک بحثي داريم که جدي است، مطالبه جوانگرايي، جوان بودن يک شاخصه جدا از ساير شاخصه‌ها نيست. بين اهل ورع و دانش و تجربه و سياست و تخصص جوان زرنگ انتخاب کنيم. يک کسي دانش و تخصص دارد و يک کسي فقط جوان است. حتماً اگر آن شرايط هست بين جوان و کسي که سالخورده‌تر و محافظه‌کار تر است، جوان با تجربه‌اي که اين شرايط را دارد حتماً مقدم‌تر است اما اينکه بگوييم نه، اين شرايط است ولي اين جوان است. صرف جواني اين نمي‌داند چه کار بايد بکند، انشاءالله در بين نامزدها جوانان پخته و باتجربه هستند، ولي اينکه جو زده نباشد، گاهي يک کلمه يک وسيله مي‌شود، چون من سي ساله هستم، امتيازي به بقيه ندارم جوان هستم. جواني کنار بقيه يک ويژگي مميز و مزيت است نه با نبود آنها، مجلس جاي اينکه برويم آموزش ببينيم نيست، آموزش‌ها را بايد قبلاً ديده باشد. «وَ الْحَيَاءِ» کارگزار بايد خيلي با حياء باشد. مردم ما در اين ساليان زياد ديدند اگر خداي نکرده يک مسئولي بي حياء باشد چقدر اذيت مي‌شود. بايد با حياء باشد و شب خوابش نبرد.
بعضي مواقع ما مي‌بينيم عزيزي که مشکلات مردم را مي‌بيند شب خوابش نمي‌برد. در برنامه گريه مي‌کند. حياء بسيار مهم است. اگر مسئول با حيا نباشد بين مردم مسئولين شکاف ايجاد مي‌شود. مسئول همانطور که براي فرزندش نگران است بايد براي بيماران کشور و فقراي کشور و گرفتاران و جوانان ازدواج نکرده نگران باشد. لذا حضرت مي‌فرمايد: اهل تجربه و با حياء باشد. اگر ديديد آدمي در انتخابات در تبليغات اوليه‌اش بي حيايي مي‌کند، به جاي پذيرش خطاي خودش يا پر تلاش شود، بي حيايي مي‌کند. اينجا حضرت مي‌فرمايد: نبايد اين را انتخاب کنيد. اينکه حتماً از يک خانواده ريشه‌دار باشد مهم است. آنجايي که محليت دارد مثلاً اگر من در تهران هستم، پدرم را مي‌شناسند، مادرم را مي‌شناسند، فاميل‌هاي مرا مي‌شناسند، لذا اگر من خطايي بکنم آبروي آنها در خطر مي‌شود و مي‌آيند مرا کنترل مي‌کنند. حضرت مي‌فرمايد: بايد از خانواده صالح باشند، چرا؟ حتماً با سابقه باشند. مي‌خواهد يک ليستي تشکيل شود. اولاً افراد در پنج سال اخير چه موضع‌گيري‌هايي داشتند. اين ليست در همه شهرها هم نسبت است؟ موضع مشترک داشتند؟ از اعلام موضعشان استفاده کردند يا نه؟ نبودند و يکباره پديد آمدند. اينها آدم‌هايي هستند که شناخته شده نيستند و نمي‌شود روي آنها حساب کرد. لذا حضرت مي‌فرمايد: از خانواده‌هاي صالح باشند که بدانيم خانواده آنها چه کساني هستند و سابقه داشته باشند.
گاهي مي‌بينيم در مسائل سياست خارجي، داخلي، مسائل کلاني که اين سالها رو بورس است، چند نفر با هم 180 درجه اختلاف نظر دارند و الآن در يک ليست قرار گرفتند، يا اصلاً هيچ موضعي در هيچ موضوع مهمي نداشته و يکباره احساس تکليف کردند. لذا حضرت مي‌فرمايد: از خانواده مهم و کساني باشد که سابقه روشن دارند. آدم‌هاي بي سابقه خطرناک هستند. اگر اينها خانواده‌دار باشند، مواضع اينها معلوم است. حرکت زيگزاگي نداشته باشند. «فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً» آدم‌هايي که ريشه‌دار هستند، متعلق به يک جريان فکري هستند و او را راه نجات مي‌دانند، متعلق به يک خانواده ريشه‌دار هستند، آبرويشان را بيشتر حفظ مي‌کنند. چون حفظ آبرو برايشان مهمتر است.
نکته بعدي اينکه اميرالمؤمنين کارگزاران را انتخاب کرد که کارگزاران حضرت ساده زيست و پرکار و پر تلاش و خدمتکار بودند اما حضرت به اينها اکتفا نمي‌کرد و نظارت شديد بر کارگزار داشت. يعني نيروهاي اطلاعاتي امنيتي اميرالمؤمنين، اولين هدفشان مسئولين و کارگزاران هستند. حضرت سه گونه نظارت مي‌کرد. 1- مسئوليني را براي اين کار منصوب مي‌کرد. مثلاً به زيردستانش مي‌فرمايد: من براي شما مسئولين نظارت و بررسي اطلاعات دقت مي‌کنم، شما براي زيردستانتان اين کارها را بکنيد، «ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ‏ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ» عيون معناي منفي‌اش جاسوس و معناي مثبتش مخبر است. سربازان گمنام اميرالمؤمنين، اينها کساني هستند که حضرت مي‌فرمايد: آدم‌هايي که چشمت باشند. از اهل وفا و راستگويي باشند. ببينند اين کارگزاران زير دستت چه کار مي‌کنند. نظارت براي اميرالمؤمنين بسيار مهم است. «فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ» اگر بدانند تو دائماً داري اينها را رصد مي‌کني، سيستم دقيق داري باعث مي‌شود کمک به اينها کني و وقتي کسي را مي‌بينند بگويند: شايد دوربين هست با مردم بهتر رفتار کنيد.
با عبارات فراواني حضرت اين را نشان داده که طبقه به طبقه نيروهاي نظارتي شديد دارد. عباراتي داريم مثلاً نامه 40، 43 و 45 و 63 و 70 نهج‌البلاغه که در بسته مستندات خواهيم آورد. حضرت فرمود: «بلغني عنک» به من خبر رسيده، من کساني را گذاشتم تو را مراقب باشند. چون من به اين مردم به عنوان کارگزار وظيفه دارم خدمت کنم و مراقب تو باشم. يا مثلاً «فَإِنَّ عَيْنِي‏ بِالْمَغْرِبِ‏ كَتَبَ إِلَيَّ» آن کسي که چشم من در مغرب است و مسئول نظارت و بررسي من است، به من نوشته است. پس حضرت حالت اول کساني را مستقيماً استخدام مي‌کنند براي سربازان گمنام اميرالمؤمنين، براي اينکه کار اولشان نظارت شديد و دقيق و منصفانه نسبت به کارگزار است.
اگر قرار بر اين باشد که من بنشينم و فقط يک عده بروند بررسي کنند، باز هم ممکن است اينها حب و بغض داشته باشند و اشتباه کنند. حضرت به کعب بن مالک مي‌نويسند، در کتاب الخراج و کتاب تاريخ يعقوبي «فَاسْتَخْلِفْ‏ عَلَى‏ عَمَلِك‏» گاهي مثلاً مسئول کوفه‌اي مي‌گويند: معاون اولت را بگذار کوفه را اداره کند، خودت مخفيانه در شهرهاي کوچک برو و نگذار به تو گزارش بدهند، شايد گزارش سازي کنند. درواقع خود اين ناظران بايد نظارت شوند. با يک گروهي از يارانت برو در کوچه‌ها و شهرهاي کوچک، هرجايي که احتمال مي‌دهي از تو دور باشد. برو آمار بگير و ببين از کارگزاران راضي هستند يا نه. کجا ايراد دارد؟ پس حالت دوم خودت مستقيم بايد ورود کني چون شايد ناظران تو اشتباه کنند. حالت سوم يک کاري کن که اگر زيردست‌ترين فرد در دورترين نقطه، در يک روستاي پنج نفره بلند شد آمد در خانه اميرالمؤمنين بتواند آمار و ارتباط بگيرد و خبرش را برساند. چون مردمي که مواجه با کارگزاران مي‌شوند احتمالاً چيزهايي مي‌بينند که آن کارگزار مقابل اميرالمؤمنين بالاخره ظاهر را حفظ مي‌کند. لذا داريم در نامه 19 نهج‌البلاغه که يکي خيلي زيباست. يکي از زيباترين ماجراهاي تاريخ است. حضرت به زياد بن ابيه مي‌فرمايد که بعداً خواهيم گفت چرا حضرت به ايشان اجازه داد نصب شود، چون ايشان خانواده‌ي صالحي نداشت. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِينَ‏ أَهْلِ‏ بَلَدِكَ‏ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً» کشاورزان منطقه فارس امروز، اينها نا مسلمان بودند و اسلام نياورده بودند، اينها به حاکم اسلامي که فرمانرواي کل اين سرزمين بزرگ است، خبر رساندند که کارگزار شهر ما زياد بن ابيه با ما به تندي و قساوت برخورد مي‌کند و به ما ظلم مي‌کند. حضرت مي‌فرمايد: من حال اينها را نگاه کردم و ديدم نبايد با اينها خيلي نرمي به خرج بدهي که اينها بدانند مسير هدايت اسلام است ولي ابداً حق بي عدالتي نداري. يعني کف رفتار عدالت است. با مؤمنين بايد بيش از عدالت رفتار کني ولي حق نداري به اينها تندي کني، بي عدالتي و ظلم کني، همين که خبر به اميرالمؤمنين رسيده، در گزارش‌هاي حضرت فراوان داريم که حضرت دارد سخنراني مي‌کند، يک نفر بلند شده داد زده، ما به عنوان شيعه قائل نيستيم کسي به اميرالمؤمنين انتقاد کند، حضرت براي اينها حق قائل بود که دردشان را بگويند. يک روز يکي بلند شد و گفت: به من ظلم شده است. حضرت فرمود: بيا به تو بگويم چه ظلم‌هايي به من شده است و با هم گريه کنيم. به من به اندازه ريگ‌هاي بيابان ظلم شده است. به اندازه قطرات باران ظلم شده است.
يک زني به دربار معاويه مي‌رود از فرمانده خونخواه خونريز شکايت کند. معاويه شروع به توبيخ او مي‌کند. زني به اسم سوده همدانيه، کسي است که در جنگ صفين وقتي احساس خطر براي نيروها مي‌کرد، سخنراني مي‌کرد و از اميرالمؤمنين دفاع مي‌کرد و مردها را دلگرم مي‌کرد. حالا پيش معاويه آمده که والي شما که يک آدم خونخوار و فرزند کش و جاني است و فرماندار ما است. تا معاويه مي‌آيد مي‌گويد: صبر کن ببينم چرا در صفين اين حرف‌ها را زدي؟ اينجا گفت: چه مي‌گويي؟ اين خانم گفت: خدا از حال ما از تو مي‌پرسد که چه حقوقي داريم؟ نظارت بر کارگزارانت داري. تو مسئول هستي. دائماً از قبل تو افرادي مي‌آيند و ما را لگدکوب مي‌کنند مثل داسي که سر گندم‌ها را مي‌زند ما را درو مي‌کنند. ما مثل دانه‌هاي اسپند از ظلم کارگزار تو اينطور شديم، تو چه حاکم اسلامي هستي؟ کاري کرده که مرگ را روزي صد بار از خدا مي‌خواهيم. مردهاي ما را کشته و اموال ما را برده است. اگر بنا نبود که ما اطاعت کنيم بخاطر امضاي آتش بس امام حسن، اگر بنا نداشتيم فعلاً صبر کنيم و گوش بدهيم، مي‌ديدي ما با تو درگير مي‌شويم. اگر عزل کني از او تشکر مي‌کنيم، اگر نه به خدا شکايت مي‌کنيم. معاويه گفت: با من هستي؟ مرا تهديد مي‌کني؟ شروع به توهين و تخريب کرد. سوده همدانيه زن فصيح عرب نگاه کرد و رويش را برگرداند و گفت: درود خدا بر جسمي که در قبر قرار گرفته و عدالت با او دفن شده است. کسي که لحظه‌اي از  حق عدول نکرد و مملوء از حق و ايمان بود. معاويه خيلي به افکار عمومي توجه داشت. گفت: اين چه بود سوده؟ «هذا و الله اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب» گفت: موضوع چه بود؟ گفت: يک روزي من نزد او رفتم. يک فردي را اميرالمؤمنين فرستاده بود مسئول ماليات باشد، اين ظلم به ما مي‌کرد. من به کوفه رفتم. ديدم آقا در مسجد آمد نماز جماعت را شروع کند. من جلو رفتم، تا آمد نماز بخواند، مرا ديد قطع کرد، کسي که عبادتش حيرت انگيز است. فرمود: حاجتي داري؟ کاري داري؟ گفتم: بله، به او گفتم: اين آمده ماليات مي‌گيرد. اميرالمؤمنين شروع به گريه کرد و به خدا عرض کرد. خدايا تو شاهد هستي که چقدر مي‌گويم ظلم نکنيد. همين گريه حضرت نشانه بود که حضرت چقدر از ظلم به ما ناراحت است.
مردم نسبت به مسئول خيلي زود راضي مي‌شوند، پنج درصد مسئول حکومتي به مردم نزديک شود و مردم را درک کند و با مردم هم قدم شود و راه برود، مردم پروانه وار دورش مي‌گردند و جانشان را هم فدا مي‌کنند. مردم قدرشناس هستند. مسلمين قدرشناس هستند، نيازي نيست خيلي تلاش کني. يک ذره بعضي از کارگزاران را مي‌بينيم يک قدري به سمت مردم مي‌آيند، با چه شور و شعفي مردم مي‌آيند، اگر ببينند يک نفر قصدش نوکري مردم است، اينجا حضرت شروع به گريه کرد و مي‌گويد: آرام شدم. اميرالمؤمنين را ناراحت کردند، حضرت از جيب مبارکش پوستي درآورد، نوشت بسم الله الرحمن الرحيم، ميزان باشد و زيادي نگيريد و بعد فرمود: کتاب مرا که خواندي، اين نزد تو باشد تا نفر بعدي که مي‌فرستم بيايد اين کارها را از تو پس بگيرد و حساب و کتابت روشن باشد. جالب اينجاست، يکوقتي زمان کارگزاران قبلي گفتيم که جرأت نمي‌کردند بيايند شکايت کسي را نزد حاکم بکنند، اميرالمؤمنين مي‌توانست اتوماسيون بزند و چاپار زودتر ببرد. نه خود شاکي ببرد! يک زن عادي از يک شهر ديگر بيايد برگه ماليات را ببر و بگو: اميرالمؤمنين تو را عزل کرد. حکومت براي اينکه مردمي باشد، مردم بايد خودشان را دخيل ببينند. اگر من نظارت کردم و جلوي خطا را گرفتم، جلوي خطا را براي شخص خودم نگرفتم، اشتباهي ديدم و مي‌دانم اميرالمؤمنين راضي نيست. ظلم را دوست ندارد. ما به جاي توبيخ و فحش آغوشمان باز است چون نمي‌خواهيم خطا باشد.
هيچ هديه‌اي براي بنده بالاتر از اين نيست که گاهي بنده را نقد کنند، براي مسئول هم بايد اينطور باشد. اين فرد عزل شد و تا معاويه اين را شنيد، ديد يک زن فصيح در موردش مي‌گويد. گفت: هرچه ماليات گرفتم برمي‌گردانم. کسي که روزگار عدل اميرالمؤمنين را ديده فوري هوا برنداشت، گفت: براي مردم شهرم ظلم شده يا من؟ معاويه گفت: قومت به تو چه ربطي دارد؟ من همه را به تو دادم. گفت: اين هم فحشاء و هم پستي است. من نيامدم براي خودم کيسه بدوزم، من از ظلم حرف زدم. مگر فقط خون من قرمز است؟ مردم شهر هم مظلوم هستند. اگر اين يک عدالت همه گير است قبول مي‌کنم وگرنه نمي‌خواهم. معاويه ديد نمي‌شود خبرش مي‌پيچد گفت: بدهيد. زيبايي اين قصه مقايسه رفتار اميرالمؤمنين و معاويه است. مقايسه نوکران و کساني که در مسير اميرالمؤمنين حرکت مي‌کنند با کساني که در مسير معاويه مي‌روند. معاويه آمد گفت: نامه را بگيريد بدهيد، گفت: علي زبان شما را دراز کرده است. لذا مردم چشم حکومت مي‌شوند، چون مي‌گويد: اينجا خطاست، آنجا کسي دارد اشتباه مي‌کند، همسايه ما فلان چيز را وارد کرده مي‌خواهد به مردم آسيب بزند، مردم بدشان مي‌آيد مگر اينکه احساس کنند بعضي مسئولين خودشان بدتر هستند. لذا به قول معاويه رفتار اميرالمؤمنين مردم را پر توقع مي‌کند در حالي که اميرالمؤمنين بايد کارگزار بداند که جامعه اسلامي همين است.

شريعتي: امروز صفحه 314 قرآن کريم، آيات سوره مبارکه طه را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح امام راحل عظيم الشأنمان و همه شهداي انقلاب اسلامي هديه کنيم.
«إِذْ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّكَ‏ ما يُوحى‏ «38» أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَيْنِي «39» إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى‏ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى‏ قَدَرٍ يا مُوسى‏ «40» وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي «41» اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي «42» اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ «43» فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏ «44» قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى‏ «45» قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏ «46» فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ «47» إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى‏ مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى «48» قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى‏ «49» قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏ «50» قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏»
ترجمه آيات: آنگاه كه به مادرت آنچه را بايد الهام كرد، وحى كرديم. (به او وحى كرديم) كه كودك خود را در صندوقى بگذار، پس آن (صندوق) را در دريا بينداز، تا دريا آن را به ساحل افكند و (كسى كه) دشمن من و دشمن او (است)، آن را (از دريا) بگيرد. و (اى موسى!) من محبّتى از جانب خويش بر تو افكندم (تا تو را دوست بدارند) و تا زير نظر من ساخته شوى (وپرورش يابى). آنگاه كه خواهرت (در پى آن صندوق) مى‏رفت تا بگويد: آيا شما را به كسى راهنمايى كنم كه تكفّل و پرستارى او را بپذيرد؟! (و آنان پذيرفتند.) پس (اين گونه) ما تورا به سوى مادرت باز گردانيديم تا چشم او (به تو) روشن شود و اندوهگين نگردد. و (اى موسى!) تو شخصى (از فرعونيان) را به قتل رساندى (واز اين بابت دچار اندوه گرديدى)، پس تو را از غم نجات داديم و تو را در آزمون‏هاى مختلف آزموديم. پس چند سالى را در ميان مردم مدين (ودر كنار شعيب پيامبر) درنگ كردى، سپس (اينك) در زمان مقدّر (براى پذيرش رسالت به اينجا) آمدى. (اى موسى!) من تو را براى خودم ساخته و برگزيدم. (اكنون) تو وبرادرت با (معجزات و) آياتى كه من به شما داده‏ام برويد و در ياد (و رسالت) من سستى نكنيد. برويد به سوى فرعون كه او طغيان كرده است. پس به نرمى با او سخن بگوييد، شايد متذكّر شود، يا (از خدا) بترسد. (موسى وهارون) گفتند: پروردگارا! همانا مى‏ترسيم كه او بر ضد ما تعدّى كند يا بر طغيان ادامه دهد (و بر آن بيفزايد). (خداوند) فرمود: نترسيد، همانا من با شما هستم (و همه چيز را) مى‏شنوم و مى‏بينم. پس به سراغ او برويد، پس (به او) بگوييد: (اى فرعون) ما دو فرستاده‏ى پروردگار تو هستيم، وبنى‏اسرائيل را به همراه ما بفرست (وبيش از اين) آنها را آزار مده. البتّه ما با معجزه‏اى از جانب پروردگارت به سوى تو آمده‏ايم و درود بر كسى كه هدايت را پيروى كند. (به او بگوييد:) همانا به ما وحى گرديده كه عذاب بر كسى است كه (آيات الهى را) تكذيب كند (و از آنها) سرپيچى نمايد. (فرعون) گفت: اى موسى! پس پروردگار شما دو نفر كيست؟! (موسى) گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى آفرينش خاص آن را عطا كرده وآنگاه (آن را به راه كمال) هدايت فرمود. (فرعون) گفت: پس حال نسل‏هاى پيشين چگونه است؟!
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و از حضرت ام البنين براي ما بگوييد.
حاج آقاي کاشاني: در صفحه 314 قرآن کريم دو نکته بسيار زيبا هست، در صفحه قبل از اين حضرت حق به حضرت موسي مي‌فرمايد: سراغ فرعون برو که او طغيان کرده است. حضرت موسي با اينکه پيغمبر است و معجزه دارد و يد بيضاء دارد، مي‌گويد: خدايا من تنها نمي‌توانم بروم، وزيري از اهلم لازم دارم که بيايد زير بار را بگيرد، حضرت حق مي‌پذيرند و مي‌فرمايد: ما اين چيزهايي که خواستي را به تو عطا کرديم، از اين به بعد کاملاً شراکت حضرت هارون با حضرت موسي معلوم است و ديگر افعال دوتايي است. «اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ» تو با برادرت برويد. بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي «اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏» شما دو تا برويد، «لا تخافا» اينکه پيغمبر اکرم در مورد اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «أنت مني بمنزلة هارون من موسي» يعني تو شريک در امر رسالت هستي. اين بالاترين فضيلت است که مي‌شود براي اميرالمؤمنين در نظر گرفت که اينقدر جايگاه نسبت به رسول خاتم دارد و برتر از هارون قرآن است. چون اين هارون بزرگوار، هارون براي حضرت موسي است و اميرالمؤمنين هارون براي خاتم انبياء، نکته دوم اينکه خدا مي‌فرمايد: «اذهبا» برويد. من وقتي مي‌گويم: شما برو آنجا، گويي که من آنجا نيستم، شما برو. ممکن است يک نفر احساس ترس کند که ما دوتايي برويم نزد فرعون با آن سربازانش، تعبي حضرت حق در آيه 47 زيباست که مي‌فرمايد: بياييد، يعني بدانيد من آنجا هستم و همه جا حاضر هستم و زير نظر من هستيد و در کنف حمايت من هستيد. يعني از نظر يک موحد بايد بداند بروهاي خدا همه بيا است. جايي نيست خالي از حضرت حق باشد و نترسيد.
ما در بين زنان بزرگوار تاريخ کم داريم کسي را که در خدمت به اهل‌بيت اينچنين پاک باخته باشد، دو زن بزرگوار ام البنين هستند يکي با چهار فرزند مادر حضرت عباس(س) و يکي مادر سه فرزند امام حسن(ع) که در کربلا شهيد شد. نکته عجيب اين است که اميرالمؤمنين پدر حضرت عباس است ولي به عقيل مي‌فرمايد: براي اينکه شجاع يل پرچمدار کربلا به دنيا بيايد يک زن شجاع از يک بيت پر ايمان لازم است. يعني صرف اينکه اميرالمؤمنين پدر کسي باشد کفايت نمي‌کند تا قمر بني هاشم به دنيا بيايد. حتماً ام البنين لازم است. در اهميت مادر حتي نسبت به پدر همين بس که تنها فرزندان دو زن هستند که به واسطه اينکه مادرشان اين دو بزرگوار است بهشتي هستند و بهشتي کسي است که چنان هستند که جهنم بر آنها حرام مي‌شود. در مورد هيچ پيغمبر و امامي اين شرط را نداريم که فرزند او حتماً بهشتي باشد. حتي قرآن کريم در مورد حضرت نوح مي‌فرمايد: «انه ليس من اهلک» دو مادر هستند که جايگاهي دارند که فرزندانشان بهشتي هستند، يکي حضرت مريم، «وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ‏ الشَّيْطانِ الرَّجِيم‏» (آل‌عمران/36) يکي صديقه طاهره(س) که در اين روايت هست که شيعه و غير شيعه نقل کردند که فرزندان چنان بودند که نبايد به جهنم مي‌رفتند و لياقت داشتند در بهترين جاي بهشت باشند. يعني حسنين (ع) دارايي‌هايشان از مادرشان است، يک روايت از اميرالمؤمنين در تأييد اين داريم در أمالي شيخ مفيد است و حضرت زينب جايگاه عدم گناه دارد و آن محسن(س) که در ايام ما داغدار بوديم، يک فرد بهشتي و يک فرزند فاطمه زهرا را از دست داديم. بعد از اين دو بزرگوار حضرت ام البنين(س) است که بايد بدانيم اگر گرفتار شديم حتماً به آنها توسل کنيم. جايگاهشان رحم امام پرور يا سربازي در حد قمر بني هاشم پشت و پناه لشگر سيدالشهداء پرور دارد.
شريعتي: سالروز وفات حضرت ام البنين روز تکريم مادران شهداء هم هست، چقدر خوب است در سالروز پيروزي انقلاب اسلامي ياد کنيم و تکريم کنيم از مقام مادران صبور شهدا، پدران بزرگوار و خانواده‌هاي مکرمشان، دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي کاشاني: از خداوند مي‌خواهيم به حرمت حضرت ام البنين(س) به مادران ما توفيق تربيت فرزندان مورد پسند امام زمان عطا کند و انشاءالله مادران سرزمين ما با سلامت و اقتدار و ايمان به بهترين وظيفه خودشان موفق باشند و سايه‌شان روي سر فرزندان مستدام باشد و آنهايي که محروم هستند امروز مادرانشان را ياد کنند.
شريعتي: ياد امام راحلمان را گرامي مي‌داريم و مي‌گوييم:
اگر خورشيد رفت اين آسمان قرص قمر دارد *** اگر خورشيد رفت اين آسمان خورشيد مي‌زايد

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»