اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-11-08-حجت الاسلام والمسلمين کاشاني- اصلاحات در حکومت اميرالمومنين علي عليه السلام


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آغاز اصلاحات در حکومت اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 08-11- 98     
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بهار از قدمت برگ و بار مي‌گيرد *** بهشت از فدک تو انار مي‌گيرد
به رسم عشق صبوري وگرنه حق تو را *** اگر اراده کني ذوالفقار مي‌گيرد
به کوچه‌هاي مدينه بگو که بعد از تو *** علي از عالم و آدم کنار مي‌گيرد
اشّمُ رائحة طيبه روايت کن *** حديث از نفست اعتبار مي‌گيرد
دلم گرفته و در گردش است تسبيحم *** که در مدار تو دلها قرار مي‌گيرد
مي‌آيد آنکه از آيينه کاري حرمت *** به دستمال ظهورش غبار مي‌گيرد    
سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. ايام شهادت حضرت صديقه طاهره زهراي مرضيه را تسليت مي‌گويم. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان سلام مي‌کنم.  شهادت حضرت صديقه طاهره را تسليت مي‌گويم.
شريعتي: در اين شب‌ها و روزها براي يکديگر دعا کنيم، بحث ما به روزهاي آغازين خلافت حکومت اميرالمؤمنين رسيد و وقايع آن زمان که بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، چند تقارن اتفاق افتاد، يکي اينکه الآن که در ايام شهادت حضرت زهرا هستيم از آن بزرگوار مدد مي‌خواهيم، چون آغاز حکومت اميرالمؤمنين که هيچکس به اندازه حضرت زهرا برايش هزينه نداده بحث ما آغاز شده و آغاز بيعت گيري از اميرالمؤمنين(ع) در سال 35 هجده ذي الحجه که روز غدير است اتفاق افتاد. يعني غديري به فرمايش پيغمبر اکرم عمل نشد ولي بعد وقتي امت اسلامي دچار سختي شد و بلاهايي آمد که فکر نمي‌کردند، فکر مي‌کردند اميرالمؤمنين دنياي آنها را محدود مي‌کند، نه تنها آخرت‌ها آسيب ديد، بلکه دنيايشان به جايي رسيد که به خيلي از اتفاقاتي که عرض کرديم رسيد. اميرالمؤمنين روز هجده ماه ذي الحجه آغاز حکومتشان هست، روز نوزدهم بيعت عمومي اتفاق افتاد و امتناع‌هاي حضرت براي قبل از اين است و بعد حضرت در اين روز نوزدهم يا روز بيستم سخنراني فرمودند که بخشي از مرامنامه‌ي حکومتشان را بيان مي‌کنند.
متن اين خطبه‌ که حضرت معيارهايشان را بيان کردند، اصل اين خطبه در کتاب ابو جعفر اسکافي از بزرگان معتزلي است که در سال 240 از دنيا رفته است و خيلي مدافع اميرالمؤمنين است و کتاب در رد کساني که به اميرالمؤمنين نقد کردند، نوشته است. ديگران هم از ايشان نقل کردند، شيخ طوسي از ايشان نقل کرده، ابن ابي الحديد نقل کرده است. من مي‌خواستم منبع اصلي را بياورم بعد ديدم بعضي عزيزان که مي‌گويند: کتابي معرفي کنيد، ما گاهي کتاب معرفي مي‌کنيم براي اينکه عزيزان مطالعه کنند، اين براي کساني که اهل تحقيق هستند يک کتاب متوسط است. کتابي است به نام دانشنامه‌ي اميرالمؤمنين که انتشارات دارالحديث زحمت کشيدند و دو زبانه هم هست. از مجلد سوم و صفحه 540 مي‌خوانم. ابوجعفر اسکافي مي‌گويد: روز دوم حکومت که روز نوزده ذي الحجه بود، حضرت شروع به سخنراني کرد و بعد از حمد و ثناء خدا فرمود: شما بعد از پيغمبر از ما فاصله گرفتيد و با ديگران بيعت کرديد. تا جايي که اينقدر کار برايتان سخت شد که رفتار حاکميت به گونه‌اي بود که ديگر تحمل نداشتيد، اين را منکر حساب مي‌کرديد تا اينکه محصورش کرديد و او را کشتيد. بعد سراغ من آمديد و بدون اجبار، بلکه با التماس و خواهش و تهديد مرا آورديد. من الآن آمدم بر شما حکومت کنم، هيچ امتيازي بر شما ندارم. آنچه من بايد انجام بدهم شما بايد انجام بدهيد، آنچه شما بايد مراعات کنيد من هم بايد مراعات کنم. اين يعني چه که اميرالمؤمنين بر ديگران برتري يا امتيازي ندارد؟
اميرالمؤمنين چند جايگاه دارد، 1- جايگاه خلافت رسول خدا بلافصل در غدير تنفيذ شد. آن را حضرت اينجا بيان نمي‌کند، اميرالمؤمنين به معني واقعي کلمه آنجا رخ داد. حضرت امير هست و حاکم هم شده است، روح غدير نيست. آن روح غدير اگر باشد امتيازش قابل قياس با کسي نيست و جايگاهي که حضرت دارد، کما اينکه رسول خدا جايگاهي دارد که بقيه ندارند، به عنوان فقيه شاگرد پيغمبر سراغ حضرت آمدند. حضرت مي‌فرمايد: فتنه‌ها شد و خيلي کارها عوض شد. آنقدر که خودتان به هم ريختيد و درگير شديد، آيا حاکميت بايد کمک کند مردم به سمت بهشت بروند؟ بايد کمک کند مردم از جهنم فاصله بگيرند؟ اين بحث امروز هم هست. حضرت فرمود: من شما را به سمت روش پيغمبر اکرم خواهم برد. کارهايي را انجام مي‌دهم که از طرف پيغمبر و خدا به من امر شده است. البته اگر با من همراهي کنيد، که اگر همراهي نکنيد جلوي من مي‌ايستيد و من بايد از خدا کمک بگيرم.
فرمود: الآن شما مرا حاکم قرار داديد بدون توجه به جايگاهم، گفتيد: بگرديم ببينيم چه کسي از همه بهتر است؟ علي بن ابي طالب، حضرت فرمود: جايگاه من در زمان پيغمبر يادتان هست؟ من علمدار رسول خدا در همه جنگ‌ها بودم. نماينده پيغمبر، خليفه پيغمبر، موضع سر پيغبر، باب علم رسول خدا، اين موضعي که بود هنوز هم هست، اگر من با شما در رفتار فرق ندارم، به اين معني نيست که جايگاه خودم را فراموش کنم. همه آنها سر جايش است، بدانيد من مثل قبلي‌ها نيستم که خطا کنم. حضرت يک قدري سعي مي‌کند مردم را به آن سمت سوق بدهد که از ابهام بيرون بيايند. لذا فرمود: «فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ» بدانيد که وقتي دستور مي‌دهم بايد عمل کنيد، وقتي مي‌گويم: کاري را انجام ندهيد، نبايد انجام بدهيد. فرمودند: اگر يکوقت توقعي از من داشتيد، «فَإِنَّ لَنَا مَعَ كُلِّ أَمْرٍ تُنْكِرُونَهُ غِيَرا» بدانيد اگر يک کاري را نمي‌کنم، عذري دارم. من قدم به قدم بايد اصلاح کنم. اول بايد سر فساد را اصلاح کنم و بعد سراغ بدنه بروم. لذا اگر يک جايي چيزي ديديد، تعجب نکنيد و صبر کنيد. بعد فرمود: اگر فقط من بودم و حکومت بر شما، يعني فقط يک نفر مي‌خواست رياست کند، بدانيد اين خيلي خطرناک است. حضرت فرمود: سخت‌ترين کار در روز قيامت براي والي مسئول و کارگزار و استاندار و شهرداري است که مي‌خواهند او را لبه تيغ صراط ببرند. اگر عادل باشد خدا او را نجات مي‌دهد ولي اگر او ظلم کرده باشد، خدا پرتش مي‌کند. اساساً حاکم با مردم عادي فرق دارد. مردم عادي معمولاً خيلي ويژه نمي‌شوند.
يکوقتي به دانشجويان رشته قضا عرض کردم که شما بدانيد که فرق شما با بقيه اين است که شما قاضي‌ها آدم‌هاي معمولي از دنيا نخواهيد رفت، يا بخاطر احقاق حقوق خيلي جايگاه ويژه‌اي داريد يا خودتان را کنار شمر و يزيد ببينيد. يعني قاضي، استاندار، حاکم، رئيس جمهور، نماينده مجلس و ولي فقيه، اين افرادي که حاکميتي هستند، معمولاً آدم وسط نيستند. يا به مردم خدمت مي‌کنند که اجري بالاتر از اين نيست يا خداي نکرده کم کاري ممکن است صورت بگيرد، اين يک سقوط و انحطاطي است که ظلمي بدتر از اين نيست. لذا اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: فکر نکنيد اين رياست بر شما صرف رياست است و جذابيتي ندارد، خطر بزرگ است. لذا فکر نکنيد من حاکم شدم بياييد تبريک بگوييد. يک کار بسيار سختي گردن من انداختيد و من بايد خيلي دقت کنم که خطا نروم، متوجه نمي‌شوند حضرت معصوم است. اگر از اول تلاش کرديم و صديقه طاهره در اين راه شهيد شد، شهيد شد براي اينکه هدايت امت خراب نشود و عاقبت شما به هم نخورد، زحمات رسول خدا آسيب نبيند. در يک جايي حضرت فرمود: از من عهد گرفته شده که آرام و قرار نداشته باشم در مورد ظلم ظالمي که غارت بيت‌المال مي‌کند و مظلوميت طبقه محروم، حضرت فرمود: من مي‌خواهم شروع کنم، سر فتنه کجاست؟ طبيعتاً مي‌خواهم عدالت اقتصادي را شروع کنم. عده‌اي صدايشان درمي‌آيد. عموم مردم خيلي خوشحال مي‌شوند، چرا؟ چون هميشه کمتر از حقشان مي‌گرفتند و برخي که غير عرب بودند هيچ نمي‌گرفتند. يک عده بودند زيادتر از حق مي‌گرفتند. من اگر سراغ عدالت بروم، عدالت يعني يک پولي از بيت المال هست که بايد به مساوات تقسيم کنم. يکوقت يک پولي هست که مي‌خواهيم خرج لشگر کنيم که مي‌گويند: يک نفر سواره هست، اسب آورده و هزينه بيشتر کرده و آنجا تفاضلي هست. اما يکوقت يک پولي براي تمام جامعه اسلامي است، اين را بايد به تمام جامعه بدهيم. اينجا بايد يکسان بدهم و وقتي بايد يکسان بدهم درآمد يک عده‌اي کم مي‌شود چون عادت به بيشتر گرفتن داشت، خرج فراوان و غلام و کنيز فراوان داشتند. گاهي يک نفر حيوان خانگي دارد از خرج يک خانواده چهار نفره بيشتر خرج او مي‌کند. حضرت فرمودند: مردان شما فردا نگويند که کساني که زمين‌ها را بالا کشيدند، زد و بند کردند، عمومي بود خصوصي کردند، رودخانه زدند، چاه عميق حفر کردند، از پول بيت المال شخصي مرکب‌هاي ويژه سوار شدند، کنيزان آنچناني گرفتند که ده برابر يک خادم ديگر هزينه او بود، حالا که من مي‌خواهم يکسان بدهم، طبيعتاً حق او کم مي‌شود، اين طرف و آن طرف شروع کنند جلسه بگذارند و بگويند: علي حق ما را خورد و ما را محروم کرد. حق شما نبود و اشتباهي گرفتيد، بعد فرمود: قبلاً در دوره گردانندگان بعد از رسول خدا به ترتيب سابقه اسلامي بيشتر پول مي‌دادند. بدري‌ها بيشتر از احدي‌ها مي‌گرفتند. حضرت فرمود: بدريين، مهاجرين، انصار، کساني که سابقه اسلامي دارند خيلي محترم هستند و من اين را به رسميت مي‌شناسم، همينطور که بي عدالتي بد است و نبايد تبعيض قائل شد، يک جاهايي بايد بدانيم بعضي با بعضي فرق دارند. طبق فرمايش قرآن که مي‌فرمايد: فاسق با متقي يکسان نيست. «هَلْ يَسْتَوِي‏ الَّذِينَ‏ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» (زمر/9) آن کسي که مي‌داند با آن کسي که نمي‌داند يکي نيست. منتهي من که احترام براي سابقه‌داران اسلام قائل هستم، اين را چطور اعمال کنم؟ حضرت فرمود: من براي اينها احترام قائل هستم ولي اين مال خداست، بيت المال است و بايد به تساوي بدهم. حقوق فرمانده بيشتر از سرباز است ولي يکوقت مي‌خواهم يک چيزي را تقسيم کنم، مال همه مردم است، مثل ميراث. حضرت فرمود: اينجا هيچ برتري از جهت پرداخت مالي نداريم اما فردا روز سوم بيعت است، فردا بياييد بيت المال بي‌خود پر است، من تقسيم کنم برود. اينجا حضرت فرمود: اول مهاجران بيايند و بعد انصار بيايند يعني من اهميتي که براي شما قائل هستم، بالاخره بايد يکي جلوتر بگيرد. اين اولويت را من مي‌گويم شما اول بگيريد. اما همان سه ديناري که همه مي‌گيرند. حضرت فرمود: «وَ لَا يَتَخَلَّفَنَ‏ أَحَدٌ مِنْكُمْ عَرَبِيٌّ وَ لَا عَجَمِيٌّ» اين مثل بمب ترکيد. اينها عادت داشتند حاکم عوض مي‌شد ولي بيت‌المال براي عرب‌ها بود. اميرالمؤمنين فرمود: عرب‌ها هيچ، مهاجر و انصار هم هيچ، کسي برتري ندارد. فردا همه بياييد، عرب و غير عرب، هرکس برده نيست، فردا در صف بيايد، فقط از مهاجرين شروع مي‌کنيم.
حضرت وقتي بيت المال مي‌آمد، يک لحظه درنگ نمي‌کرد، اينها را از روي ليست جمعيت و طبق آمار حساب مي‌کردند مردم چقدر هستند و بايد چطور تقسيم شود. نفري چقدر، اين را در اسرع وقت مي‌داد، اين را که پرداخت مي‌کردند، جايش در خزانه که خالي مي‌شد، جارو مي‌زد و نماز مي‌خواند. زمين شهادت بدهد که من مال خدا و مردم را معطل نکردم! ممکن است بعضي خيال کنند که اميرالمؤمنين ذخيره بيت المال نداشت؟ بيت‌المال درآمدهايش وجوه مختلفي دارد. بخشي از اين براي لشگريان است. يک بخشي براي اداره جاهايي از حکومت است. يا يک آدمي در حکومت برود باغچه يک نفر را خراب کند، بايد از بيت المال پرداخت کند. اينها را حضرت کنار مي‌گذاشت و پرداخت مي‌کرد. آن چيزي که بايد به مردم مي‌رسيد را نگه نمي‌داشت. اينجا اسکافي مي‌گويد: اين اتفاق که افتاد، ثروتمنداني که زندگي‌شان را با بيت‌المال تأمين مي‌کردند، ويژه خواران، کساني که تا قبل از اين واقعه از يارانه حکومتي استفاده مي‌کردند، از همين‌جا کينه‌ها رو شد. خيلي ناراحت شدند و اينهايي که در صف ايستاده بودند، گفتند: روز اول است آمده است. روز اول نمي‌تواند سهم ما را ندهد. لذا بعضي گفتند: باشد ما مي‌رويم فردا مي‌آييم مي‌گيريم. مثل طلحه و زبير، سعيد بن عاص، مروان، اين مسئول بيت المال عبيد الله بن ابي رافع که کاتب نامه‌هاي اميرالمؤمنين هم بود، گفت: ببينيد علي بن ابي طالب امروزش با فردايش فرقي ندارد. اينها گفتند: نمي‌شود، مي‌داني ما چه کسي هستيم؟ ما او را آورديم. عبيد الله بن ابي رافع گفت: خدا فرمود شما در برابر حق کراهت داريد. حضرت فرمود: اگر خدا به من عمر بدهد و من بمانم، اينها را به راه راست مي‌برم و مي‌دانم اينها نافرماني مي‌کنند ولي من کوتاه نمي‌آيم. کاتب مي‌گويد: اينها گفتند چه کنيم اوضاع خراب است؟ نشستند گوشه مسجد صحبت کردند. کساني که در قتل خليفه نقش داشتند با مروان که داماد خليفه بود و سعيد بن عاص که پسرعموي خليفه بود، با هم مشورت کردند. يعني اجتماع ائتلافشان برچه اساسي بود؟ براساس مطامع مالي، يعني سياست بعضي مثل آب سيال است. ما با هم پدر کشتگي داريم اگر پول ما کم شود وگرنه با قاتل پدرمان هم رفيق هستيم. اسکافي مي‌گويد: ابوالهيثم که به او ابن التيّهان مي‌گويند، از بزرگاني است که وقتي عمار شهيد شد، امرالمؤمنين فرمود: أين عمار، کنار أين عمار بعضي مواقع ياد اين فرد مي‌کرد. يا عمار، ايوالهيثم، ابو ايوب انصاري، سهل بن حنيف نزد اميرالمؤمنين آمدند، اينها گوشه مسجد مي‌نشينند دور خواني قرآن نمي‌کنند، بوي توطئه مي‌آيد، گله مي‌کنند و يارکشي مي‌کنند، مي‌گويند: بياييد برويم علي را زودتر از حکومت بکنيم! اينها از تسويه حقوق و بيت المال ناراحت هستند. از اينکه ديدند امتياز برايشان قائل نشدي، خيلي سخت است که بي‌خودي بيست سال به من بگويند: ماهي دو ميليون بي حساب... چند ماه بگذرد فکر مي‌کنم لابد حق من است. شما بيايي سر کار بگويي: اينهايي که گرفتي را بايد پس بدهي. وقتي بين عجم‌ها و غير عرب‌ها هيچ فرقي قائل نشدي، براي آنها خيلي جذاب است. اينها رساله و قدرت ندارند، صفحه‌هاي پر بازديد ندارند، اينها هستند که رسانه دستشان است و پول دارند، اينها ناراحت هستند و زمزمه‌هايي شروع شد که عثمان مظلوم کشته شد. گفتند: ايده خوبي است. نمي‌توانستند بخاطر عدالت علي با او دشمني کنند، ديدند اين ايده خوبي است. اين ايده مطرح شد، حضرت اينها را شنيد و يک سخنراني کرد. اينطور فرمود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ‏ مِنْ‏ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» (حجرات/13) شما که قبيله قبيله شديد، گروه گروه شديد، مختلف شديد براي اينکه تنوع باشد و شناخته شويد، معنايش اين نيست که يکي بر يکي برتري دارد. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» معيار من اين است. کسي نزد من گرامي‌تر است که باتقوا تر است. من به با تقوا احترام مي‌گذارم، شايد در پست دادن بر او اثر قائل باشد يا جلوتر دريافت کند ولي اين نيست که شما اداي با تقوا دربياوريد و بيشتر بگيريد. «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِين‏» (آل‌عمران/32) حضرت فرمود: از خدا و رسول اطاعت کنيد. يعني بيست و چند سال از قرآن و سنت پيغمبر فاصله گرفتيد، حالا به من اعتراض مي‌کنيد. من نيامدم روش جديدي درست کنم. اين روش پيغمبر است.
ابن ابي الحديد مي‌گويد: اگر علي (ع) بلافاصله بعد از پيغمبر اکرم مي‌آمد همه تحمل مي‌کردند. چون بيست و چند سال فاصله افتاد و روش زندگي تغيير کرد، ذائقه‌ها عوض شد. چطور خدا در مورد قوم بني اسرائيل مي‌گويد: گوساله سامري در روح اينها رفته بود، مملوء از محبت او شده بودند، حب دنيا و مال در اين بيست و چند سال اينها را پر کرده بود، لذا تحمل روش‌هاي پيغمبر را دوباره نداشتند. حضرت فرمود: من ابوالحسن هستم، اين دنيايي که درونش هستيد، مگر چقدر است؟ اگر اسلام آورديد و سابقه در اسلام داريد، منت سر خدا و رسول مي‌گذاريد، خدا و رسول سر شما منت دارد که شما زودتر اسلام آورديد. يعني اگر سابقه در اسلام داريد، منت خدا بر شما بيشتر است چون زودتر هدايتت کرده است. منتي نيست که مي‌خواهيد اين را تبديل به صرافي کنيد، دو سال زودتر اسلام آوردم يعني ماهي اينقدر بيشتر، اين خبرها نيست. قرار است همه از اين دنيا برويم و من فط روش پيغمبر را اجرا مي‌کنم. چطور سيدالشهداء فرمود: من قيام نکردم الا اينکه سنت و سيره جدم پيغمبر را احياء کنم. اميرالمؤمنين هم مي‌خواهد سيره پيامبر را احياء کند. اينها ديدند ناجور شد، گفتند: يک جلسه با شما صحبت کنيم.
گفتند: ما با شما بيعت کرديم که در هر کاري با ما مشورت کني، برتري‌هاي ما را نمي‌بيني و خدا مي‌داند امروز هرکس مسئوليت حکومتي پيدا کند اطرافيانش توقع دارند که طرف وقتي نماينده مجلس و وزير مي‌شود، تمام خاندان مي‌گويند: بچه من بيکار است، يعني گاهي فاميل‌ها يک مسئول را جهنمي مي‌کنند از بس توقع دارند. گفتند: جايگاه ما را نديدي؟ همينطور براي خودت تقسيم مي‌کني، استبداد نکن! حضرت فرمود: آيا من حق شما را خوردم؟ گفتند: معاذ الله، حضرت فرمود: آيا براي خودم امتياز ويژه قائل شدم؟ آيا حکمي را جهل دارم، حکم شرعي را نمي‌دانم که آمديد به من ياد بدهيد؟ فرمود: مشکل شما با من چيست؟ گفتند: حاکمان قبلي مساوي نمي‌دادند، شرايط ما را درک مي‌کردند. حضرت ديد اگر بخواهد پاسخ بدهد، اينها در جامعه مي‌روند که علي بن ابي طالب با فلان کس مخالف است، بهترين حالت اين است که کاري کند آنها نتوانند حرف بزنند. فرمود: پيغمبر چه کار مي‌کرد؟ من سيزده سال پيش نپذيرفتم که جز کتاب خدا و سنت پيغمبر چيزي براي من اصل باشد. شما وقتي مرا به حکومت آورديد، مگر براي من شرط گذاشتيد؟ شما پيش شرط نکرديد که مشاور من باشيد. اگر جايي جهل داشتم، نياز شد از شما استفاده مي‌کنم. فعلاً چيزي که بلد نباشم، نيست. حضرت فرمود: من مي‌خواهم روش پيغمبر را اجرا کنم، به اينها خيلي برخورد. گفتند: ببين، ما مي‌دانيم شرايط جامعه و رسانه‌ها روي شما سوار هستند. بالاخره ما هم گرفتاري زياد داشتيم، تو بيا به ما پست بده! حضرت دو جمله فرمود: من اگر بخواهم به کسي مسئوليت بدهم، کسي است که از دين و امانتداري او رضايت داشته باشم.
اينها رفتند به يک نفر فرمود: به خدا قسم اگر اينها اينقدر به حکومت حرص نداشتند، شايد يک کاري مي‌کردم، يک بازنگري مي‌کردم که ببينم به درد اين کار مي‌خورند يا نه. وقتي اينقدر حرص داري مي‌خواهي مسئول شوي به تو چه برسد؟ چطور يک نفر اينقدر حرص دارد؟ چطور يک نفر اينقدر هزينه ميلياردي براي تبليغات مي‌کند؟ اين حرص داشتن خوب نيست. دينش اشکال داشته باشد، امانتدار نباشد و حرص داشته باشد نمي‌خواهم. اينها رفتند مسجد يک خرده بلندتر، گفتند: اين هم از علي بن ابي طالب که حق ما را نديد! زمينه براي نارضايتي به وجود آمد. حضرت مي‌خواهد کارگزار انتخاب کند، قبلش بايد يکسري را عزل کند. لذا بحث امروز ما روي صفات سلبي کارگزار است. حضرت بالاخره جاي خالي ندارد که کسي را منصوب کند. اميرالمؤمنين اولين حکمي که صادر کرد اين بود که تمام کارگزاران اصلي حاکم قبلي همه عزل هستند. بعد توضيح مي‌دهيم ابوموسي خلاف اين استثناء شد. در نامه 53 به مالک اشتر فرمودند: بدترين کاري که مي‌تواني بکني اين است که حاکمان قبلي را چه کساني کمک مي‌کردند و پست داشتند؟ اينها را برداري و به اينها مسئوليت بدهي. ابداً حق نداري اين کار را بکني. مرحله اول رؤساي اصلي را حذف کرد. يعني حاکم مکه يا حجاز، کوفه، چون کوفه توابع فراواني داشت. بصره، مصر، يمن، شام را عزل کرد. حالا که مي‌خواهد عزل کند خيلي کار سختي است. چون کارگزاران قبلي کارگزار کساني بودند که اصلاً کسي از اينها بازخواست نمي‌کرد. هرکدام حکومت خود را داشتند، راحت بودند. حالا که حضرت خواست عزل کند، بعضي جرأت نداشتند مقابل حضرت بايستند. از اين شهرهاي اصلي که عرض کردم حضرت رده دوم را عزل نکرد، چون اينها ذيل شهرهاي اصلي محسوب مي‌شدند، کوفه براي خود شهرهايي داشت. خود شهرداري بايد آنها را حاکم کوفه تعيين مي‌کرد. حضرت اولين نکته فرمود: معاويه را بايد برداشت. حضرت خواست معاويه را بردارد، عده‌اي آمدند گفتگو کردند که خيلي خطرناک است، هجده هجري رئيس شده و الآن سال 35 است. هفده سال بکوب شبانه روز پول جمع کرده و نيرو درست کرده، ثروت هنگفت و جمعيت فراوان، خيلي زور زيادي دارد. اين را کوتاه بيا.
از ابن عباس که پسرعموي اميرالمؤمنين و پيغمبر است آمد گفت: اين کار را نکن تا مغيره، بعضي گفتند: مغيره مشاور اميرالمؤمنين بود. اين جسارت به اميرالمؤمنين، مغيره مشاور اميرالمؤمنين نبود، يکبار آمد مشورت داد، گفت: اي علي اگر معاويه را عزل کني او کوتاه نمي‌آيد و با شما مي‌جنگد و حکومتت آسيب مي‌بيند، چند ماه او را منصوب کن و بعد از چند ماه او را عزل کن. حضرت فرمود: تضمين مي‌دهي من زنده باشم تا وقتي عزلش کنم از اين دنيا نروم؟ يکي ديگر از صفات سلبي را بيان کرد و فرمود: «وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً» (کهف/51) من از گمراهان و گمراه کنندگان عضد، بازو نمي‌خواهم. کسي که رسماً جامعه او را به ضعف در دين و ضعف در حساب مالي است، اگر او را منصوب کنم بين من و قبلي‌ها فرقي نيست. اينجا از جاهايي است که حضرت زير بار مصلحت انديشي نمي‌رود. عجيب است که ابن عباس و معاويه هم نظر هستند، يعني مي‌گويند: بگذار برنده بشوي، حضرت مي‌فرمايد: اين چيزي را از من آسيب مي‌زند که اميد همه بي پناهان و بيچاره‌ها از بين مي‌رود. مي‌گويند: علي هم بيايد باز معاويه حاکم است. بعضي حاکم شدند و ظاهرشان فاسد نبود. ولي معاويه هم فساد ديني و هم فساد اخلاقي و اقتصادي، حضرت نپذيرفت که اين خلاف مصلحت است. اين خودش کمک کرد، لذا وقتي اميرالمؤمنين به ابن عباس فرمود: شام برو، گفت: من بروم، من پسرعموي شما هستم، مرا گردن مي‌زند. نرفت! حضرت فرمود: راه همين است که گفتم. سهل بن حنيف را فرستاد، معاويه قبول نکرد و گفت: برگرد، تو اصحاب پيغمبر هستي، من تو را مي‌کشم. سهل برگشت گفت: او قصد جنگ دارد و ماجرايش را خواهيم گفت. ولي درگيري اميرالمؤمنين شروع شد. خواهيم گفت اميرالمؤمنين چه صفاتي از کارگزاران را لازم مي‌داند که نبايد داشته باشند و به هيچ وجه از اينها کوتاه نمي‌آيد.
شريعتي: انشاءالله روزي در ايوان نجف بنشينيم و اين حرف‌ها را از شما بشنويم.
حاج آقاي کاشاني: يک آرزوي ديگر بکنم، بعضي از بزرگان دعا مي‌کردند که خدايا ما در بهشت که همه لذايذ آنجاست، کلمات اميرالمؤمنين را از خود حضرت بشنويم، بعضي از بزرگان را که ديدند گفتند: ما در برزخ از فلان عالم بزرگوار نهج‌البلاغه مي‌شنويم. اين را جزء لذايد بزرگ معنوي حساب کردند.
شريعتي: امروز صفحه 300 قرآن کريم، آيات 54 تا 61 سوره مبارکه کهف را تلاوت خواهيم کرد، در شب شهادت حضرت زهرا(س)، اين بانوي بي نظير که حقيقت ليلة القدر هستند، چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به حضرت هديه کنيم.
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي‏ هذَا الْقُرْآنِ‏ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلًا «54» وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلًا «55» وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً «56» وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً «57» وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا «58» وَ تِلْكَ الْقُرى‏ أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً «59»وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً «60» فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً»
ترجمه آيات: والبتّه ما در اين قرآن از هر مثلى براى مردم متنوّع بيان كرديم، و (لى) انسان بيش از هر چيز جدال كننده است. و چه چيزى مردم را پس از آنكه هدايت براى آنان آمد، از ايمان آوردن و آمرزش خواهى از پروردگارشان باز داشت؟ جز آنكه (خواستند) سنّت خداوند درباره‏ى پيشينيان (كه عذاب الهى بود) براى آنان (نيز) بيايد، يا آنكه عذاب، روياروى آنان قرار گيرد! وما پيامبران را جز بشارت دهندگان (براى مؤمنان) و بيم‏دهندگان (براى مجرمان) نمى‏فرستيم، ولى كافران به باطل مجادله و ستيز مى‏كنند تا به وسيله‏ى آن حقّ را در هم كوبند. و آنان نشانه‏ها و آيات مرا و آنچه را كه به آن بيم داده شدند، به مسخره گرفتند. و كيست ستمكارتر از آنكه به آيات پروردگارش تذكّر دهند، پس (به جاى پذيرش) از آنها اعراض كند و (گناهان و) دستاورد پيشينه‏ى خويش را فراموش كند؟! البتّه ما بر دلهايشان پرده‏هايى نهاديم تا آيات قرآن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى قرار داديم كه اگر به سوى هدايتشان فراخوانى، هرگز به راه نخواهند آمد. و پروردگارت آمرزنده‏ى صاحب رحمت است، اگر مردم را به خاطر آنچه كسب كرده‏اند مجازات كند، هرچه زودتر عذاب برايشان مى‏فرستد، (ولى چنين نمى‏كند) بلكه براى آنان موعدى قرار داده كه (با فرارسيدنش) جز به لطف خداوند هرگز راه بازگشتى نمى‏يابند. و (مردمِ) آن آبادى‏ها را هنگامى كه ستم كردند، هلاكشان كرديم و براى نابود كردنشان (از پيش) زمانى را قرار داديم. و (بيادآور) زمانى كه موسى‏به جوان (همراهش) گفت: من دست از جستجو برنمى‏دارم تا به محلّ برخورد دو دريا برسم، حتّى اگر سال‏ها (به راه خود) ادامه دهم. پس چون به محلّ تلاقى آن دو (دريا) رسيدند، ماهى خود را (كه براى غذا همراه داشتند) فراموش كردند. ماهى هم راه خود را به دريا برگرفت و رفت.
شريعتي: در سال يک شب است که قدري شبيه توست! نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: صديقه طاهره(س) از جمله شهدايي است که لحظه شهادتش هم غمگين از دنيا رفت، دلش نگران اميرالمؤمنين و هدايت امت جدش بود. سؤال‌هايي که در مورد شهادت حضرت زهرا داريم و به جامعه اسلامي اين سؤال را مطرح کنيم. يغمبر اکرم در کانون توجهات بود و مردم همه زندگي او را رصد مي‌کردند، تعداد موهاي سپيد محاسن شريف رسول خدا 17 بود يا 20 تا بود، بين کساني که شمائل النبوه نوشتند بحث شده و اختلاف شده و به نتيجه هم رسيدند. کدام شتر رسول خدا(ص) گوش راست يا چپش بريدگي داشت؟ چند خريد و چند بار با آن شتر حج رفت؟ زمان معاويه بود يا نبود؟ نام استر رسول خدا چه بود؟ چه ويژگي‌هايي داشت؟ عزيزترين فرد براي رسول خدا، پاره تن پيغمبر که بسياري از شيعه و غير شيعه قائل هستند که ايشان حتي از انبياء بالاتر است چون پاره تن پيغمبر است، ايشان قبر مبارکش کجاست؟ شما که در موهاي سپيد صورت مبارک رسول خدا اطلاعات داريد، اين قبر مبارک فاطمه زهرا کجاست؟ بي توجهي صورت گرفت، مخفيانه بود. دليل مخفيانه بودنش چيست؟ چه پيامي را صديقه طاهره مي‌خواست به عالم برساند؟ اگر کسي قائل به شهادت حضرت زهرا نباشد بايد پاسخ بدهد، به چه دردي از دنيا رفت، چرا جوان از دنيا رفت؟ به چه درد و علتي، کجاست و قبر مبارکش کجاست؟ ما خادمان پيغمبر مي‌دانيم قبرشان کجاست؟ نکته دوم اينکه اگر ما صديقه طاهره را معصومه بدانيم که ما شيعيان مي‌دانيم، طبيعتاً ايشان لحظه‌اي از اطاعت خدا خارج نشد، اگر کسي اين را نداند، برادر مسلماني مثل ما فکر نکند. يک آدم عادي وقتي با خبر شود، چند روز ديگر از دنيا مي‌رود، دست از دنيا برمي‌دارد و سعي مي‌کند به آخرتش بپردازد و بدهي‌هايش را بدهد. فاطمه زهرا(س) که صديقه طاهره و معصومه است، نه از روزنامه، از قول پيامبر شنيد که رسول خدا چيزي در گوش حضرت فرمود، حضرت گريه کرد و بعد لبخند زد، اينکه لبخند زد اين بود که پيغمبر به او فرمود: تو اولين کس از اهل من هستي که به من ملحق مي‌شوي، پيامبر خدا فرمود: فاطمه جان تو زياد در اين دنيا نخواهي ماند. اگر کسي حضرت زهرا را معصوم بداند که هيچ، اگر نداند کسي که چنين روايتي را از پيغمبر شنيده، واقعاً براي يک تکه زمين يک مشاجره مادي، با حاکم وقت درگير مي‌شود و بحث مي‌کند و بعد هم که نمي‌تواند زمين را پس بگيرد، قهر مي‌کند. منابع مهم مسلمين نوشتند که ديگر با آن حاکم سخن نمي‌گويد و به اميرالمؤمنين دستور مي‌دهد کسي از آنها نبايد در تشييع من شرکت کند، حق ندارند در نماز من حاضر باشند و به نظر شما براي يک مسأله ساده، اگر يک آدم عادي بود، خبر از مرگش در آينده مي‌دانست، اينطور جامعه اسلامي را دچار زلزله مي‌کرد يا اينکه صديقه طاهره که معصومه است و اين خبر را مي‌داند، يک خبري به عالم مي‌خواهد تا هزار سال بعد برساند که من با حکومت بعد از پيغمبر اکرم همراه و همدل نبودم. روي بهشت صديق طاهره به سمت خورشيد اميرالمؤمنين است و به سمت ديگران نمي‌کند.
فاطميه يک ويژگي دارد، وقتي پيغمبر اکرم آمد چه چيزي باعث شد دعوا درست شود؟ مي‌گفتند: اين بت‌هاي ما در کعبه جا مي‌گيرد، خداي تو اي پيغمبر جا هم نمي‌گيرد. تو هم بيا. چه چيزي باعث دعوا شد؟ اينکه پيغمبر اکرم فرمود: «لا اله الا الله» چون نفي بت‌ها و طاغوت‌ها کرد و بعد اثبات الله کرد، دعوا درست شد و گفتند: ما ديگر تو را تحمل نمي‌کنيم. صديقه طاهره(س) همه غدير و روح اسلام را در ماجراي قيامش آورده، همه حضور حضرت زهرا (س) در اين ايام معنايش اين است که «لا امام الا علي» من امامم علي(ع) است و کسي ديگر را امام نمي‌دانم. «لا ولي الا علي، لا مولا الا علي و لا فتي الا علي» خداوند انشاءالله ما را از کساني قرار بدهد که مروج سيره صديقه طاهره(س) است.
شريعتي:
در حاشيه‌ي برگ شقايق بنويسيد *** گل تاب فشار در و ديوار ندارد
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»