اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-10-10- حجت الاسلام والمسلمين کاشاني-زمينه هاي پذيرش حکومت از سوي اميرالمومنين علي عليه السلام


برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: زمينه‌هاي پذيرش حکومت از سوي اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني

تاريخ پخش: 10-10- 98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

هرچند نام نيک فراوان شنيده‌ايم *** نامي به باشکوهي زينب نديده‌ايم

ارث از دل شجاع تو برده است يا علي *** نامش گره به نام تو خورده است يا علي

ترکيب عقل روشن و بيداري دل است *** شاگردي تو کرده که استاد کامل است

آنقدر از زبان تو حکمت شنيده است *** تا با يقين به وادي عصمت رسيده است

مستي همان حقيقت مستور زينب است *** آباد همان خانه‌اي که در آن نور زينب است

بر دامن حسين و سر شانه‌ي حسن *** اين است راز زينت شيعه، خدا شدن

قانون عقل و عشق جهان را به هم زند *** وقتي عقيله العرب از عشق دم زند

زينب به بند، بندگي يار مي‌کند *** گيراست زلف يار و گرفتار مي‌کند

از چشم يار قامت دلدار ديدني است *** نام حسين از لب زينب شنيدني است

سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، پيشاپيش فرا رسيدن ايام ولادت حضرت زينب کبري را به همه شما تبريک مي‌گويم مخصوصاً به پرستارهاي عزيز و خانواده‌هاي شهداي مدافع حرم، حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان سلام مي‌کنم. من هم به مدافعان حرم و خانواده‌هايشان عرض ادب دارم.

شريعتي: در سير تاريخي که پيش گرفتيم به دوران حکومت اميرالمؤمنين رسيديم، نکات امروز را خواهيم شنيد.

حاج آقاي کاشاني: جلسه گذشته بحث به اينجا رسيد که گفتيم در دوازده سال ابتدايي پيغمبر اکرم فضا امنيتي شد، خشونت زياد شد. با مردم قبل از اينکه قانون وضع شود و قوانين الهي نبود، برخورد مي‌شد و بعد قانون وضع مي‌شد و فضاي جامعه به سمت رياکاري رفت و ترديد زياد شد، فشار بر مردم زياد شد، نابرابري‌هاي مالي وضع شد. نوعي پول شويي رخ داد. در سيزده سال بعدي که منتهي به حکومت اميرالمؤمنين است، حدود سال 23 هجري قمري، 12 سال بعد از رسول خدا تا سال 35 اين روند شتابش خيلي زياد شد و با گذشت 25 سال جامعه اسلامي اتفاقاتي درونش افتاد که در سلطنت‌هاي طواغيت اينطور رخ مي‌داد. يعني نوع برخورد با مردم خشن و بدون احترام بود. بيت المال و دارايي‌ها براي طبقه خاص بود. فاميل بازي و بستگان درجه يک در دوازده سال اول اينقدر دريافت نمي‌کردند. درجه بندي و طبقه بندي مردم را کرده بودند، اما در بين بدريوم ممکن بود آدم غير قريشي هم باشد. در سيزده سال بع که به حکومت اميرالمؤمنين مي‌رسد، چون حاکمي که آمده بود از بني اميه بود تمام کارگزاران خلفاء و حاکمان قبلي را سعي کرد جا به جا کند، به مرور اينها را از بني اميه قرار بدهد. شايستگي‌ها به سمت حزب و قبيله رفت. شش سالي که گذشت اينها بيشتر به سمت اين رفت که حتي در بين بني اميه هم باز فاميل‌هاي خاص از بني اميه آمدند. پسردايي حاکم بصره، پسرعمو کوفه، مي‌گفتند درخواستي داريم، کلان به اينها پرداخت مي‌شد.

شريعتي: رويکرد مردم و نحوه مواجهات مردم با اين اتفاقات رويکردي بود که همه ساکت بودند و مي‌گفتند؟

حاج آقاي کاشاني: اينطور نبود که راحت جرأت کنند حرف بزنند اما به مرور انتقاداتي بود و اين روش باعث شد انتقادات گسترش پيدا کند و چون ترسي که از مسئول قبلي داشتند، از مسئول فعلي نداشتند، جسارت بيشتري پيدا کرده بودند و رفتار حاکميت باعث عصبانيت مردم مي‌شد. دو خبر رسيد که نشان مي‌دهد فضاي رسانه‌اي آن روز چه بود؟ از حاکم نقل شده که ايشان گفته: اگر کليدهاي بهشت را به من بدهند به بني اميه مي‌دهم. اينها رسانه‌اي است. از دوره فتح ايران، جواهرات سلطنتي امپراطوري ايران را در بيت المال آوردند. اينها را به عنوان پشتوانه نگه داشته بودند. وقتي خليفه سوم آمد اين را دخترش برداشت استفاده کند. تا ديروز پيغمبر و همسر پيغمبر و دختر پيغمبر به چه چيز شناخته مي‌شدند؟ وقتي در مسجد وارد مي‌شديم و نگاه مي‌کرديم معلوم نبود پيغمبر کدام است. بعد نگاه مي‌کرديم که بيشتر بقيه با يک نفر صحبت مي‌کردند، مي‌گفتند: لابد او پيغمبر است. يعني اگر کسي فاطمه زهرا را در دوره پيغمبر اکرم مي‌ديد و او را نمي‌شناخت از لباسش اصلاً تشخيص نمي‌داد دختر رسول خدا و سرور زنان بهشت است. همسران پيغمبر هم زمان پيغمبر اکرم اينطور شناخته نمي‌شدند. اما بعضي از همسران با کجاوه‌هاي خاص و دورباش و محافظ، فضا از حالت خلافت و نبوت به سلطنت رسيد. در تشريفات هم يکوقتي ديوار خانه من آجر است و درونش سلطنتي است و اين براي دوره‌اي است که کتمان بکنم. يک دوره ديگر مي‌گويم: نه، اينها مظاهر اسلامي است و بايد مانور ثروت بدهيم. اين در دوره‌هاي بعد هم ممکن است رخ بدهد، يک نفر بگويد: ما مي‌خواهيم مانور ثروت بدهيم، رژه ثروتمندان، براي اينکه چشم کفار را پر کنيم! چشم کفار با اين چيزها پر نمي‌شود. به جاي اينکه اعتراض کنند خيلي تعريف مي‌کردند. ظرفي بود که در اين ظرف جواهرآلات سلطنتي بود و دختر ايشان استفاده مي‌کرد، اينها را حاکم به خانواده‌اش داد و تقسيم کرد. مردم اعتراض کردند گفت: ما نياز داشته باشيم برمي‌داريم. افکار عمومي به ما ربطي ندارد. من صله رحم مي‌کنم و از صله رحم من ناراحت نشويد.

يکوقتي زيد بن ارقم مسئول خزانه بود. ديد امروز خليفه مي‌گويد: صد هزار تا به ابوسفيان بده. پيامبر پدر روان را طرد کرده بود. صدا زدند و صد هزار تا به مروان دادند. زيد بن ارقم ارتباطي با تشيع ندارد. زير گريه زد. گفت: مثل اينکه هرچه قبلاً خدمات داشتيد در دوران انقلاب گري بوده و مي‌خواهي استفاده کني. اين تفکر مادي در طول اين هزاران سال تغيير نکرده، مدل‌هايش عوض شده است. يکروز اسب و شتر خاص است و يکروز ماشين خاص است. وقتي آفريقا را فتح کردند خمس غنائم نيمي از آفريقا را براي مردم مي‌گذارند و خمس ديگر غنائم را به برادر شيري او که در مصر بود دادند. اينها وقتي اينطور سلطنتي زندگي مي‌کردند نگاه مردم به اينها بود که اين پولها از کجاست؟ نگاه مردم به حاکم و حکومت و والي اين است که ارتباط بگيريم، زمين بدهيم و زمين بگيريم، چطور ما در مورد بعضي شاهان شنيديم که ضل السلطان فاميل ناصرالدين شاه در دهي مي‌رفت و مي‌گفت: عجب دهي! مي‌گفتند: قابل شما را ندارد و مي‌بخشيدند. پيغمبر اکرم زميني نزديک کوفه بود يا مدينه، اينها را پيغمبر جزء اموال عمومي قرار داده بود که دامدارها براي چراي دام‌ها استفاده کنند. خليفه گفت: فقط بني اميه حق استفاده دارد. گفتند: بقيه چه کنند؟ علوفه تهيه کردن گران است. بعد از يک مدتي يک نفر که ويژه خواري کرده، صحبت کني مي‌گويد: ژنم فرق دارد!! ما استعداد خاص داريم يا قارون مي‌گويد: «قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ‏ عِنْدِي‏» (قصص/78) بالاخره ما يک استعدادي داريم در صورتي که نمي‌گويد: اگر خودت بودي اينطور نبودي، يکي از فاميل‌ها که حاکم کوفه بود، يک روز در بالکن قصر آمد نگاه کرد و رو به کوفه گفت: اين همه براي ماست. اين يکي از باغ‌هاي ماست. نگراني و درگيري مردم زياد شد. اميرالمؤمنين در يکي از حکمت‌هاي نهج البلاغه بيان زيبايي دارند، حضرت به زياد بن ابي فرمود: به اندازه‌اي که گفتم ماليات بگير و عادل باش با مسلمان و کافر، يعني عدالت کف کار است وگرنه با مؤمن بايد به احسان رفتار کني. از استبداد و ظلم بپرهيز. وقتي زور و استبداد زياد شود مردم فرار مي‌کنند و مي‌روند و آواره مي‌شوند. طبيعت رانت واري و ويژه خواري و چپاول استکبار است. اگر ظلم کني شورش مسلحانه مي‌کنم. يعني وقتي شما فشار اقتصادي به مردم بياوري و ظلم و تبعيض ببينند قاعده کار اين است که ناامني ايجاد مي‌شود. اگر به مردم ستم کني اين حکومت نمي‌ماند.

مردم از گروه‌هاي مختلف اعتراض مي‌کردند، بعضي از گروه‌هاي مختلف انتقاد مي‌کردند مثل اميرالمؤمنين که فرمود: نمي‌شود شما هرطور خواستي به بيت المال دست بزني، عمار اعتراض کرد و اميرالمؤمنين را از شهر بيرون کردند. برادر شيري حاکم آنقدر به مردم فشار آورده بود و ظلم کرده بود، مردم به اعتراض مي‌گفتند: او ما را بيچاره کرده است. به داد ما برسيد. اول بي اعتنايي مي‌شد، از کوفه افرادي بودند که مسخره مي‌کردند. بزرگي را مي‌فرستادند انتقاد کند به لباسش مي‌خنديد. وقتي لباس حاکم صد مثقال طلا ارزش داشته باشد، يک آدم معمولي لباسش چقدر ارزش دارد. تفاخرها علني شد. به يک قاري برجسته و عالم برجسته، يزيد بن قيس ارحبي حاکم گفت: لباس را ببينيد! قيافه را ببينيد! اينها براي ماست، خورده که خورده است! اسمش را صله رحم و دين گذاشته بودند. مردم کوفه و بصره و مدينه و مصر اعتراض مي‌کردند، گاهي کار به جايي مي‌رسيد که محاصره مي‌شد. معاويه شام بود احساس مي‌کرد دارد عزل مي‌شود. چون عمروعاص در مصر بود و عزل شده بود. برادر شيري خليفه آمده بود. اعتراضات جدي‌تر شده بود. اميرالمؤمنين را از بيرون مدينه صدا مي‌زد    که اعتراضات جدي است بياييد اينها را حل کنيد. حضرت براي اينکه نا امني نشود، وقتي حاکم را بکشند و اتفاقاتي بيافتد، ناامني هم بر مشکلات اضافه مي‌شود و حضرت مي‌دانست چون منتقد اصلي حکومت است، حتماً به او بعداً تهمت مي‌زنند، حضرت از آنها تعهد مي‌گرفت. چون مردم مي‌ديدند اميرالمؤمنين اولين منتقد است و هيچ چيز از بيت المال دريافت نکرده است، از طرفي اميرالمؤمنين به عنوان شخصيتي که باغ درست مي‌کند و چاه مي‌کند و آدم محبوبي از نظر خدمات اجتماعي است و ميانه خوبي با حاکميت ندارد، حضرت اين وسط را مي‌گرفت و چند بار پادرمياني مي‌کرد. پادرمياني که تمام مي‌شد دوباره مي‌گفتند: علي جان بفرماييد بيرون! حضرت گله کردند که من مشکلات را حل مي‌کنم و باز مرا بيرون مي‌کنيد! ولي باز حضرت مي‌رفتند تا بار آخر شد. وقتي حاکم در کوفه به والي کوفه گفت: همه کوفه براي ماست. کوفي‌ها به هم ريختند.

يک جلسه که هيأت دولت در مدينه جلسه داشت و همه استاندارها رفته بودند، کوفه را کوفيان با فرماندهي مالک اشتر اعلام خودمختاري کردند و مردم که فشار روي آنها بود، گفتند: همه رزم‌ها و جنگ‌ها با ما است که اهل يمن هستيم و پولي به ما نمي‌دهند، ديگر مردم سعيد بن عاص را به کوفه راه ندادند. يعني زمينه يک اعتراض جدي فراهم شد. خليفه گفت: چه کنيم؟ گفتند: بايد يکي از ما را انتخاب کني. هنوز بنايي بر انقلاب و قتل نداشتند. گفت: باشد و ابوموسي اشعري حاکم کوفه شد که از جنس يمني‌ها و مردم باشد. منتهي دوباره که اين مسير ادامه پيدا کرد، مردم کوفه اين مزه زير زبانشان رفت که ما با يک فشار توانستيم حاکم را از خود کنيم، ديدند که پيروز شدند گفتند پس مي‌شود باز هم امتياز بگيريم. اعتراض شد، از کوفه گروهي رفت، دور قصر را گرفتند، اميرالمؤمنين باز رفتند پا درمياني کنند که حتماً به شما ظلم نمي‌شود. ولي مروان که داماد خليفه بود نامه‌اي نوشت که اينها رسيدند شلاق بزن! در راه مردمي که داشتند برمي‌گشتند چاپار را ديدند و نامه را گرفتند و برگشتند و محاصره شد و حلقه محاصره تنگ شد. از طرف معاويه خدمتي نرسيد با اينکه نامه نوشت اينها مرا محاصره کردند. حلقه محاصره که تنگ شد چند گروه در قتل خليفه تلاش کردند. يک گروه کساني بودند که اينها ثروت‌هاي بسيار زياد داشتند و در شش سال اخير يک مقدار کم شده بود. اينها پول داشتند و قدرت داشتند، به طلحه هم گفته بود که من چند صد کيلو طلا دادم، بس است! يکي از اين جريان‌ها رهبري‌اش با طلحه بود. طلحه مستقيم حضور پيدا نمي‌کرد، طبيعتاً طلحه شخصيتي بود که همسران پيغمبر مثل عايشه طرفدار او بودند. زبير را همراه کرده بود، جمعيت ثروتمندي بودند و اينها جزء مخالفان درجه يک بودند. يعني هر روز يک لباسي از رسول خدا را مي‌آوردند و مي‌گفتند: سنت پيغمبر پوسيد، هنوز چند سال نگذشته که کفش و لباس پيغمبر سالم است. دين کجا رفت و انقلاب نبوي چه شد؟ يک گروه اصلي اينها بودند. يک گروه مردمي مثل مردم مصر بودند که ظلم شده بود و عصباني بودند. يک گروه کساني بودند که به جهت مسائل ديني با خليفه مشکل داشتند. محمد بن ابي بکر، عمار، مالک، کساني بودند که اعتقاد ديني داشتند. اين سه گروه درگير بودند که محاصره شد. وقتي محاصره شد حلقه محاصره تنگ شد. اميرالمؤمنين اعتراض کردند که اگر قرار بود اعتراض کنيد بايد روشش باشد. اين کار به سمتي رفت که بحث را بردند به جايي که حاکم را بکشند و طلحه به حکومت برسد و شد آنکه نبايد مي‌شد. در خانه ريختند و خليفه را کشتند. خليفه را به طرز فجيعي کشتند. با جسارت کشتند. غير محترمانه و بدون محاکمه به خانواده او جسارت شد. يک نفر بيرون آمد گفت: طلحه کجاست و کار تمام شد! اين اتفاق افتاد همه منتظر بودند چه مي‌شود. از اين سه گروه، يک گروه مثل مردم مصر و مردمي که مظلوم واقع شدند، رهبري نداشتند و کسي مد نظر اينها نبود و منتظر بودند ببينند چه مي‌شود. گروه اول دنبال اين بودند طلحه را سر کار بياورند مخصوصاً عايشه که شخصيتي بود خيلي مقدس و محترم نزد مردم آن زمان بود. چون مرجع تقليد حکومت‌هاي گذشته بود و حامي طلحه بود، طلحه در منزلش نشسته بود که با او بيعت بکنند. يک گروه هم مالک و عمار بودند. مردم گيج شده بودند که چه کنيم؟ انقلابي رخ داده و خليفه کشته شده و تا ديروز خلفاي اسلامي، خليفة الله و خليفة الرسول تبليغ مي‌شدند، امروز ما به عنوان کسي که مهدورالدم است بايد او را بکشيم، خيلي احساسات زياد و فضاي هيجان بالا، طبيعتاً پولداراني که طرفدار طلحه هستند آماده بودند بروند که طلحه بايد حاکم مي‌شد. عمار، مالک اشتر و امثال اينها اگر نبودند هيچوقت تاريخ حکومت اميرالمؤمنين را نمي‌ديد. اينها با مردم صحبت کردند نه که اينها يک سابقه‌اي در کوفه داشتند، با مردم شروع به حرف زدن کردند. گفتند: الآن مي‌رويد با طلحه بيعت مي‌کنيد و سال بعد طلحه را مي‌کشيد. زندگي‌اش را ببينيد، خانه و نماي زندگي را ببينيد، اگر طلحه بيايد مسير عوض مي‌شود؟ برويد سراغ کسي که هزينه بابت مخالفت داده و انتقاد کرده و تبعيد شده و نخورده، چاه درست کرده و وقف عمومي کرده است.

اينجا مردم زود تصميم مي‌گيرند و حرف منطقي بود. کساني که به اميرالمؤمنين بيعت کردند، شيعه‌هاي اميرالمؤمنين نبودند. عموم مردم بحثشان اين نبود که بياييم خلافت را به اميرالمؤمنين برگردانيم. ماجراي غدير را احياء کنيم. از اين خبرها نبود. منتهي ديدند که بهترين گزينه اميرالمؤمنين است. از طرفي تنها کسي که احتمال دارد ما را با قريش برابر حساب کند علي بن ابي طالب است و بقيه مي‌خواهند حزب خودشان را رشد بدهند. لذا مسأله فقط ديني نبود. بعضي بخاطر دين و بعضي بخاطر صلاحيت‌هاي اميرالمؤمنين، گروه‌هاي مختلف سمت حضرت هجوم آوردند، حضرت قبول نکرد بيعت کند و زير بار نرفت. يکي اين است که نيامدند بگويند: حق شما خورده شد، غدير غصب شد، ما اشتباه کرديم. شما خليفه بر حق بوديد. بيا روش رسول خدا را زنده کن و از اين خبرها نبود. حضرت ديد اگر الآن بخواهد بيايد بايد در سايه‌ي حکومت‌هاي بعد از پيغمبر به ويژه حکومت بعد از پيغمبر حکومت کند. يعني به شرط مي‌خواهند بيعت بگيرند و حضرت قبول نکرد. از طرفي نگاه اميرالمؤمنين نسبت به اصل حکومت دو نکته مهم دارد. اصل حکومت به معناي اينکه صرفاً من فقط يک علوي پيدا کنم، من رئيس شوم، من به شما دستور بدهم، اولاً اينها پشيزي ارزش ندارد و ثانياً حضرت از اينها فرار مي‌کند. روايت فراواني در اين زمينه هست که خيلي تلاش مي‌کنند شما بيا قبول کن و حضرت قبول نمي‌کنند. چرا قبول نمي‌کنيد؟ حضرت مي‌فرمايد: اگر من بيايم بر شما برتري بخواهم صرف اينکه آمديد يک حاکم انتخاب کرديد، کسي حاکم شود اولين کسي است که قيامت بايد حساب پس بدهد که اين در خطاي او شريک بوده يا نه. يکوقتي مي‌گوييد: خلافت نبوت را به شما برمي‌گردانيم و اين جاي رد کردن ندارد و اين امر الهي است. يکوقت مي‌گوييد: نه، آقا اين مسيري که اينها رفتند طبيعتش دوباره بعد از چند سال به اين اشرافيت خواهد رسيد. طبيعت دور شدن از سيره رسول خدا اين است و صد بار هم تکرار کنيد ممکن است مدتي ظاهرش را حفظ کند و باز بعد از مدتي که لو برود، به همانجا مي‌رسد. ظلم براي من مهم است، لذا من قبول نمي‌کنم. اينقدر اصرار مي‌کنند حضرت فرمود: بچه‌هايم داشتند زير دست و پا مي‌رفتند. خيلي فشار آوردند و حضرت به چند دليل پذيرفتند. در اين دلايلي که چرا پذيرفتند گفتند که چرا نمي‌خواستم حکومت را بگيرم؟ 1- فرمود: به خدايي که حبه را شکافت و عالم را خلق کرد، اگر اين همه آدم نبودند و حجت بر من تمام نشده بود که اينها گريه مي‌کنند و مي‌گويند: تو بيا ما را نجات بده.     خدا از دانشمندان و عالمان، کساني که مي‌دانند، اگر اين نبود که خدا عهد گرفته از انديشمندان که اينها بر پرخوري ستمگران آرام و قرار نداشته باشند، يعني اگر ما ديديم يک کسي مي‌داند در برابر غارت بيت المال آرامش دارد، معلوم است اين عالم نيست يا خائن به اخذ ميثاق است. خدا از من اخذ ميثاق کرده است و حالا که از من مي‌خواهيد بيايم، خدا از من عهد گرفته که علما قرار نداشته باشند بر پرخوري ستمگران و گرسنگي مظلومان.

من بيايم در برابر غارت ستمگران و گرسنگي مظلومان اقدام خواهم کرد. «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ لَمْ‏ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ» خدايا تو مي‌داني اگر من نقدي به حاکم قبلي کردم بحث سر اين نبود که من دنبال رقابت با او در حکومت بودم. من دنبال دنيا نبودم. همان لحظه‌اي که اميرالمؤمنين به حکومت رسيد، سالانه چهل هزار درهم درآمد داشت که همه را وقف کرده بود. انتقاد من از حاکم انتقاد سر رقابت نبود. يعني گاهي ما در انتخابات‌ها مي‌بينيم که طرف اگر از مظلومين و محرومين و عدالت صحبت مي‌کند، چماقي مي‌خواهد براي زدن بر سر رقيبش و اين به درد نمي‌خورد. من واقعاً دنبال عدالت هستم. اگر موضوع خلافت و نبوت است کسي جز اميرالمؤمنين شايسته نيست. اما اگر قرار بود اين حاکم شود بايد اصلاحش کرد. خدايا من براي رقابت اين حرف‌ها را نزدم. «وَ لَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ» الآن اگر بيايم مي‌خواهم شاخص‌هاي دينت را بلند کنم. «وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ» شهرهاي تو را اصلاح کنم. «وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ» امنيت براي مظلومين بياورم. احکام تعطيل شده را برگردانم. اميرالمؤمنين مي‌گويد: من آمدم چون دين بدنام شده و حکومت به نام دين خرابکاري کرده است. مي‌آيم که شاخص‌هاي دين را اصلاح کنم و پاک کنم و احکام معطل شده را اقامه کنم. لذا حضرت شايد تنها حاکمي در عالم باشد که وقتي به حکومت مي‌رسد به جاي تبليغ ضد تبليغ مي‌کند و تهديد مي‌کند.

شريعتي: انشاءالله امام زمان بيايند و اين اتفاق بيافتد و احکام تعطيل شده و اعتقادات و باور مردم درست شود.

دير يا زود ولي مي‌رسد از راه آخر *** يک نفر عين علي مي‌رسد از راه آخر

امروز آيات 43 تا 54 سوره مبارکه نحل را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ‏ قَبْلِكَ‏ إِلَّا رِجالًا نُوحِي‏ إِلَيْهِمْ‏ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «43» بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «44» أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ «45» أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِينَ «46» أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى‏ تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ «47» أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ «48» وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ «49» يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ «50» وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ «51» وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ «52» وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ «53» ثُمَّ إِذا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ»

ترجمه آيات: ما قبل از تو نيز، جز مردانى كه به سويشان وحى مى‏نموديم (فرشته يا موجود ديگرى را) نفرستاديم (كه آنها از آمدن تو تعجب مى‏كنند، به آنها بگو:) اگر نمى‏دانيد از اهل ذكر بپرسيد. (ما پيامبران پيش از تو را) همراه با معجزات وكتب (آسمانى فرستاديم) و به سوى تو ذكر (قرآن) را فرو فرستاديم، تا براى مردم آنچه را كه برايشان نازل شده روشن بيان كنى و شايد بيانديشند. آيا كسانى‏كه بدى‏ها را با حيله و نيرنگ انجام دادند، درامانند، از اينكه خداوند آنان را در زمين فرو برد يا از جايى كه پيش‏بينى وانديشه نمى‏كنند، عذاب الهى به سراغشان آيد. يا (قهر الهى) در حين تلاش و كوششان ناگهان آنان را بگيرد، پس نتوانند آن عذاب را خنثى و عاجز نمايند. يا آنكه در حال دلهره آنان را بگيرد، پس البتّه پروردگار شما رؤف ومهربان است. آيا چيزهايى را كه خداوند آفريده نديده‏اند كه چگونه از راست و چپ سايه‏هايشان مى‏گسترد و در حال سجده، فروتنانه خضوع دارند. و آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمين است از جنبده وفرشتگان، تنها براى خداوند سجده مى‏كنند و تكبّر و سرپيچى نمى‏كنند. واز پروردگارشان كه حاكم و محيط بر آنهاست مى‏ترسند و آنچه را فرمان داده شده‏اند انجام مى‏دهند. وخداوند فرمود دو معبود نگيريد، فقط او معبود يكتاست، پس تنها از من بترسيد. وآنچه در آسمان‏ها وزمين است از آن اوست وپرستش وفرمان‏بردارى پيوسته براى اوست، پس آيا از غير خداوند پروا مى‏كنيد. وآنچه از نعمت داريد، پس از خداوند است. (به علاوه) هرگاه نگرانى و بلا به شما رسد، تنها به سوى او ناله مى‏كنيد. اما همين كه نگرانى ومِحنت را از شما برطرف كرد، ناگهان گروهى از شما نسبت به پروردگارشان شرك مى‏ورزند. (وعوامل وافراد ديگرى را در دفع بلا مؤثّر مى‏دانند)

شريعتي: امشب شب ميلاد حضرت زينب(س) است، نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي کاشاني: حضرت زينب(س) شخصيت بسيار عظيمي است که يکي دو مورد در مورد ايشان عرض خواهم کرد. يکي در کتاب کامل الزيارات است، امام سجاد فرمود: روز عاشورا که احساس کردم زمين و زمان مي‌لرزد و با بيماري و به سختي از خيمه بيرون آمدم، آنقدر آن فضاي تلخ در قتلگاه شديد بود که داشتم قالب تهي مي‌کردم. حضرت زينب قاعدتاً بيشتر نياز به دلداري داشتند. هم امام نيست و هم بانو است. حضرت فرمودند: عمه من مراقب من بود، احساس کرد حال من بد است برگشت و مرا برگرداند و گفت: چرا با جان خودت بازي مي‌کني؟ حضرت زينب فرمود: نگاه نکن ما غريب شديم، آسمانيان ما را مي‌شناسند و اين سرزميني که امروز محل پايکوبي اين رذل‌هاست روزي از زائران پدرت پر مي‌شود. هم علم حضرت زينب که هزار سال بعد از خودش را مي‌بيند و هم آرامشي که به امام معصوم تسري مي‌دهد.

شايد تنها بانويي باشند که براي ايشان ادعاي قلابي هم شده است. براي مثل من کسي نمي‌آيد کاشاني جعلي شود ولي پيغمبر دروغين داريم. براي يک زن در زمان امام هادي پيدا شد که يک نفر مي‌گفت: من زينب دختر فاطمه زهرا هستم که سوء استفاده کند و اين نشان مي‌دهد در افکار آن زمان آنقدر زينب کبري عظيم الشأن بوده که دروغگويي مي‌آيد خودش را زينب کبري معرفي مي‌کند و با حضرت هادي گفتگو مي‌کند و حضرت او را رد مي‌کند.

ما مباحثي که تا امروز تقديم کرديم، بحث‌هايي که نسبت به تخريب‌ها بود عمده‌اش از منابع اصلي فيش برداري مي‌شود اما يکي از شخصيت‌هايي که مباحث مهمي دارد مرحوم علامه سيد مرتضي عسگري(ره) است. ايشان عمده آثارشان عربي است ولي يکي دو کتاب فارسي دارند که مهم است. از جمله درسهايي که ايشان مي‌دادند با اين عنوان «نقش ائمه در احياي دين» ائمه ما براي احياي دين چه کردند؟ يعني اگر از خرابکاري‌ها گفتيم، ائمه براي اصلاح چه کردند؟ طبيعتاً بايد خرابکاري‌ها گفته شود و انحرافات بيان شود تا اصلاحات. اين کتاب در شانزده مجلد منتشر مي‌شد، بعد هم نوع چاپش متفاوت شد و آخرين چاپش سال 98 است که در پنج مجلد است که اگر کسي علاقه به تاريخ اسلام دارد، از اين کتاب مرحوم علامه عسگري شروع کنند.

شريعتي: «نقش ائمه در احياي دين، نفوذ فرهنگ يهود در دستگاه خلافت و تأثير آن در تحريف اسلام حقيقي» که عنوان جلد دوم اين کتاب هست از علامه سيد مرتضي عسگري(ره)، دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي کاشاني: اميدواريم به شادي دل زينب کبري(س) که آن لحظه ديدند بعد از سالها سايه‌ي اميرالمؤمنين بيشتر روي سر مسلمين قرار گرفت، خدا ما را هم از کساني قرار بدهد که سايه‌ي حکومت و عدل گستري امام زمان را شاهد هستيم.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»