اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-09-09-حجت الاسلام والمسلمين کاشاني-عوامل غربت اهلبيت ؛اجتهاد در مقابل نص( نمونه هايي تاريخي و امروزي)


برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: عوامل غربت اهل‌بيت؛ اجتهاد در مقابل نص (نمونه‌هاي تاريخي و امروزي)

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني

تاريخ پخش: 09 -09- 98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

گفتمت خورشيد اما آسمان زيباتر است *** گفتمت باران وليکن ابر از آن زيباتر است

در رگانت مي‌دود خون تمام انبياء *** خواندن نام تو با پيغمبران زيباتر است

در سکوت چاه‌هاي کر نمي‌جويم تو را *** جستنت در لا زمان، در لا مکان زيباتر است

گرچه فيض آسمان جاري است اما باز هم *** روي دوش ماه گوني‌هاي نان زيباتر است

گوش دل دادم به نجواي جهان ديدم چقدر *** ذکر نامت در حديث ديگران زيباتر است

از تمام سوژه‌هايم گفتن از مردي که داشت *** در گلويش سالهايش استخوان زيباتر است

ابتدا گفتم رکوع و دادن انگشتري *** بعد ديدم سجده و تقديم جان زيباتر است

«صلي الله عليک يا اميرالمؤمنين» سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان سلام مي‌کنم.

شريعتي: بحث ما غربت اهل‌بيت بود، هفته گذشته بحث اجتهاد در مقابل نص مطرح شد و خيلي مورد استقبال قرار گرفت. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي کاشاني: در هندسه‌ي بحث ما يکي از مسائل بسيار مهم مسأله غربت اهل‌بيت است، اينکه مردم از اهل‌بيت کم استفاده کردند، سراغ اهل‌بيت کم رفتند و از اهل‌بيت دين را اخذ نکردند، اهل‌بيت را ملجأ و پناهگاه قرار ندادند. در حالي که پيامبر در روايات متعددي فرموده بود تا وقتي به قرآن و اهل‌بيت متمسک هستيد و تبعيت مي‌کنيد نجات پيدا کرديد، عوامل را بررسي مي‌کنيم. يکي از عوامل اين بود که جمع زيادي که حتي يک لحظه رسول خدا(ص) را ديده بودند، گروهي همه را اصحاب پيغمبر حساب کردند و همه را عادل قلمداد کردند، اينها گاهي اشتباهات فاحش مي‌کردند، براي اين اشتباهات فاحش يا گفتند: سکوت کنيم، کتمان کنيم و اسناد را منتشر نکنيم، اينها گذشت. اينها گفتند: آقا اينها مجتهد بودند و اجتهاد مي‌کردند، در مورد اجتهاد به معناي خطا گفتگو کرديم کسي که مقدمات مسأله علمي را نمي‌داند و بخواهد اظهار نظر بکند يا به دين چيزي را نسبت بدهد.

ابعاد ديگري هم اين مسأله دارد، وقتي اينها خطا مي‌کردند رسماً بعضي خلاف قرآن عمل مي‌کردند، براي اينکه بشود اين را توجيه کرد، هرکس نظر داده و فهمش را گفته است، همه آزاد هستند فهمشان را بگويند، ما ممکن است اين را در شعار بعضي از آقايان بشنويم ولي چرا نظام پزشکي داريم؟ چون هيچکس حق اظهار نظر براي درمان ديگران ندارد الا اينکه متخصص باشد. چرا کانون وکلا و نظام مهندسي داريم؟ هرکس از راه برسد بگويد: من وکيل هستم، از نظر من اين پل خوبي است، يکوقتي من يک نظر شخصي دارم، يکوقتي مي‌خواهم در جايي که حاکميت دستم است به دين چيزي را نسبت بدهم و نماز مردم را تغيير بدهم، عبادت مردم را تغيير بدهم و قانون ديني درست کنم. اجتهاد در برابر نص يعني يک نفر بي ضابطه حرفي که خلاف قرآن، عقل قطعي يا روايات قطعي از رسول خداست بيان کند، مثلاً فرض کنيد نماز در سفر شکسته است ولي يکي از مسئولين بعد از پيغمبر اکرم، شش هفت سال که از حکومتش گذشته بود در منا وقتي نماز خواند، نماز را کامل خواند. همه همديگر را نگاه کردند و تعجب کردند. از هيبتش مي‌ترسيدند، اميرالمؤمنين اعتراض کردند که چرا تغيير داديد؟ هم زمان رسول خدا در سفر و منا نماز را شکسته مي‌خوانديم و هم در زمان مسئولين بعد از پيغمبر که شما را سر کار آوردند. چه شد شما تغيير نظر داديد؟ گفت: به نظرم اينطور بهتر است. يعني شما ببينيد، به نظر من، من اينطور فکر مي‌کنم بهتر است. اولاً چطور خدا را عبادت مي‌کني، چون خدا را بايد آنطور عبادت کرد که به ما دستور داده، پيغمبر هم فرمود: «صلوا کما رأيتموني اصلي» نگاه کنيد چطور نماز مي‌خوانم، همانطور نماز بخوانيد. در عبادت و نماز حق نداريم کم و زياد کنيم. شروع نماز معلوم است، چه شکلي بايستي، دست‌ها را چه کني؟ اذکار چه باشد و حرکات چه شکلي باشد. آن شکلي که رسول خدا فرموده بايد باشد. نزد بعضي از اصحاب يا عبدالله بن عمر رفتند، به عنوان فقيه از ايشان سؤال کردند، گفتند: آقا نماز را به هم زد. گفتند: ول کن دعوا مي‌شود. يعني نظر شخصي کم کم جزء دين تلقي شد.

شريعتي: پس پرده اين اتفاقات چه بود؟

حاج آقاي کاشاني: دو غرض بود، يک غرض هرجا کسي اشتباه کرد و نتوانستيم توجيه کنيم مي‌گوييم: اجتهاد کرده است. خطا کرده و ثواب هم برده است. چون مسأله عدالت همه اصحاب مهم است. با اين عنوان مي‌گويند: اين عادل نيست. درست است. نظر مختلف است. يکي روتوش اشتباهات است. يکي اينکه بني اميه دنبال بدنام کردن اسلام بودند. در عالم اسلام باور نمي‌کنيد کسي اين حرف‌ را زده باشد. نفوذي‌هاي اسلام براي بدنامي اسلام اين کار را کردند. وقتي نظر شخصي مطرح شود، خلاف صريح آيه قرآن که مي‌فرمايد: اگر مي‌خواستيد غسل کنيد آب نبود و تيمم کنيد، آنکه مسئول شد، آمدند سؤال کردند ما غسل واجب داريم چه کنيم؟ ايشان گفت: فعلاً نماز نخوانيد. خلاف صريح آيه 43 سوره نساء بود. عمار ايستاده بود، گفت: يادت هست ما با پيامبر در سفر طولاني بوديم، هردو غسل واجب بر گردن داشتيم. شما رها کردي ولي من خودم را خاکمال کردم، تيمم را خوب بلد نبودم و بيش از وظيفه‌ام از خاک استفاده کردم و پيامبر به من ياد داد و گفت: اينقدر نياز نيست. الآن که پيغمبر از دنيا رفته مي‌گويي: نماز نخوان. نظر من اين است! از اين مثال‌ها اينقدر داريم، وقتي باب اين را باز کني که من وقتي مي‌خواهم دين را بفهمم، منابع دين يا عقل قطعي است، يا قرآن کريم متن صريح و واضح قرآن کريم است. يا روايات قطعي است با حفظ شرايط، اما اينکه من دلم خواست من دوست داشتم، به نظرم اينظور بود. اگر باب اين باز شود دو اتفاق مي‌افتد، يکي اينکه چيزهايي به دين نسبت داده مي‌شود، اسلام بدنام مي‌شود و ضد تبليغ مي‌شود.

مثلاً داعش وقتي چند بچه و طفل را قفس مي‌گذارد و زنده زنده مي‌سوزاند، اسم اين را چه مي‌گذارد؟ جهاد راه خدا و ادب کردن کفار، تکبير هم مي‌گويد. تکبير يعني اسمش را دين گذاشته است. اين غده سرطاني امتداد اجتهادي است که کار را به اينجا کشانده است. دهها نمايش بيروني و امروزي دارد، بحث ما درست است تاريخي است ولي داريم در مورد درد امروز صحبت مي‌کنيم. اينکه به نظرم مي‌رسد، قرآن کريم مي‌فرمايد: براي بعضي کارها دو شاهد عادل لازم است. مثلاً براي طلاق و چيزهاي ديگر، دو شاهد عادل لازم است. يک نفري اسمش را فقيه مي‌گذارد، ايشان مي‌گويد: آقا در طلاق شاهد لازم نيست، اولاً چرا خلاف قرآن، اين باب باز شود خيلي چيزها به اسم دين مي‌شود و ثانياً مصيبت درست مي‌کند، بزرگواري که کتاب نوشته از يک مذهبي مستبصر شده و شيعه شده است، ايشان قاضي در کشور مصر بود، کتاب منتشر شد، يک قاضي مصري است. چرا شما شيعه شدي؟ مي‌گويد: در دادگاه مشغول کار بودم آنجا ديدم يک مرد و زني آمدند و خانم مي‌گويد: آقا به من نفقه نمي‌دهد. شوهر من است و گرسنه هستيم. مرد گفت: براي چه نفقه بدهم؟ چند ماه پيش ايشان را طلاق دادم و پيرو شخصي هست که مي‌گويد: طلاق شاهد نمي‌خواهد. اين زن گريه کرد و گفت: ما با هم ارتباط داريم. من در خانه اين هستم، در خانه او حجاب ندارم. زن زير گريه زد، ولي مرد گفت: من طلاق دادم و شاهد هم نمي‌خواهد. من ديدم مظلوميت اين زن را ديدم و من مي‌فهميدم اين خلأ قانون ماست، چون قانون را براساس فتواي فقيهي نوشتند که اين حرف را زده است. تا کشتم و پيش استادم رفتم، از او پرسيدم و ديدم يک فقيهي در همان عصر گفته بايد دو شاهد عادل باشد، قرآن هم مي‌گويد. گفتم: آن کيست؟ گفتند: جعفربن محمد، گفتم: جعفر بن محمد امام صادق شيعيان است. اين مسأله‌اي که من يا يک شخصي خودش را منضبط نکند از مصادر و منابع اصلي دين اخذ کند، باب اين باز مي‌شود. هرکس از راه برسد، بخواهيم همه را به اسم دين نسبت بدهيم.

اين نظر شخصي وارد کردن، کار را به جاهاي عجيب رساند. ما فرض کنيد برويم نماز جماعت شرکت کنيم. در نماز جماعت پشت سر امام جماعت بايستيم نماز بخوانيم. امام جماعت ويژگي‌هايي دارد، عدالت، قرائت صحيح، حلال زاده باشد، سه تا امام جماعت داريم چه کنيم؟ قرائت بهتر، عدالت و تقواي بيشتر، سيادت، ملاک‌هاي ذکر شده است. يک فقيهي از اين جرياني که رأي را خيلي دخالت مي‌دهند يک حرفي زده در يکي از فرقه‌ها باور نکردني است. در چند سال اخير منتشر شده به عنوان رساله‌اي که يک عده هم حاشيه نوشتند به اين عمل کنند. مي‌گويد: اگر ديديم چند امام جماعت هستند و نتوانستيم تشخيص بدهيم، مثلاً علم و تقوايشان شبيه هم هست، چه کنيم؟ يک روش اين است که ببينيم همسر کدام بهتر و زيباتر است؟ يعني ديگر چيزي از اسلام باقي نمي‌ماند. شما داري دين را مسخره مي‌کني؟ ديگر نص در کار نيست. اين رأي اينقدر سليقه شخصي در آن اضافه شده به اينجا رسيده است.

امروز اگر در جامعه اسلامي يک از اشکالات جدي ما اجتهاد به رأي‌هاي عجيب و غريب است و انگيزه‌هاي مختلف، يک نمونه داعش بود که ديديم. مثلاً به نظر من اول سراغ مسلمان‌هاي موافق و بعد برويم سراغ کفار، لذا داعشي‌ها بيشتر از اينکه با کفار و مستکبرين درگير باشند هي مسلمان‌ها را مي‌کشند. به نظر ما خطر اينها بيشتر است. مسلمان را منافق و مرتد مي‌دانند و مي‌کشند. يک سنگي يک روزي کج شد، هزار و چهارصد سال است آسيب مي‌خوريم. اين همه شيعه کشته شد يا مذاهب مختلف همديگر را کشتند براي اين اجتهادات است. درگيري‌هاي مختلفي بين انواع مذاهب هست و دعوا سر ثقلين است.

پيغمبر فرمود: به قرآن و اهل‌بيت تمسک کنيد، گمراه نمي‌شويد، اين مسير سمت اين رفت که اين خلأ را پر کنيم، اجتهاد به رأي مي‌کنند. اجتهاد به رأي اين است که مي‌توانيم نظر شخصي بدهيم. يک نفر گفت: آقا وسط جنگ شما حي علي خيرالعمل نگوييد. مردم فکر مي‌کنند بايد نماز بخوانند و براي جنگ نمي‌روند. الآن جاي «حي علي خير العمل» نيست. شما اذان را نمي‌توانيد دستکاري کنيد. اينکه در همه چيز اختلاف پيدا مي‌شود و قابل توقف نيست. يکوقت سلطاني گفت: با اين وضع که پيش مي‌رود، فوج فوج فقيه از راه مي‌رسند، جلويش را بگيريم، اينطوري سنگ روي سنگ بند نمي‌شود. ديدند نمي‌شود جامعه را اداره کرد، يک انحرافي ايجاد شد و هي گسترده شد و در بين شيعيان گاهي اين اشتباهات را مي‌بينيم.

شريعتي: مي‌توانيم در مقابل نص اجتهاد کنيم؟

حاج آقاي کاشاني: طبيعتاً اجتهاد کردن و برداشت کردن در مقابل نص صريح روايات و قرآن، در مذهب ما به شدت برخورد شد. يکي از علائم شيعيان اين است که اهل استفاده از نظر شخصي نيستند آنجايي که از دين صحبت مي‌کنند. بالآخره کسي که استنباط مي‌کند يک فهمي دارد. اما اينکه ظاهر آيه مي‌فرمايد: دو شاهد عادل بگيريد و او بگويد: نياز نيست، قرآن بفرمايد: آب نبود تيمم کنيد، من بگويم: نه نياز نيست. اين را همه تقبيح کردند اما در فقها کمتر مي‌بينيم ولي در مسئولان سياسي يا بعضي آدم‌هايي که دنبال انحراف مردم هستند، زياد مي‌بينيم. از نمونه‌هاي واضح از دين مايه گذاشتن و اجتهاد کردن اتفاقاتي است که سالهاي اخير مد شده است. بين کساني که مذاکره را راه حل کشور مي‌دانند و کساني که مذاکره با غرب را راه‌حل نمي‌دانند اختلاف است و يک بحث کارشناسي است و به محلش ربط دارد. اما اينکه شما مي‌بينيد از سيره سيدالشهداء بگويي من از امام حسين درس مذاکره مي‌گيريم، يک طرف مي‌گويد: ما از امام حسين هيهات من الذله درک مي‌کنيم و يک طرف مي‌گويد: ما از امام حسين درس مذاکره مي‌گيريم. يعني چيزي که مي‌خواهيم را به امام حسين نسبت مي‌دهيم. امام حسين کدام است؟ امروز مي‌خواهيم امام حسين را اسوه خودمان قرار بدهيم، چه کنيم؟

فرض کنيد در مذاکرات هسته‌اي ما آمريکايي‌ها خيلي نامردي کردند و عهدشکني کردند و به برجام ظلم کردند. ما اخلاق مدارانه بيش از وظايفمان انجام داديم و آنها بي انصافي کردند. وضعيت کشور را مي‌خواهيم حل کنيم، راه‌حل در داخل است يا مذاکره مجدد است؟ هردو طرف ممکن است استدلال‌هايي داشته باشند. مثلاً فرض کنيد بزرگواري مي‌گويد: ما از پيغمبر ياد مي‌گيريم که هرچه اينها عهد شکستند دوباره برويم عهد ببنديم. يکوقتي مي‌گويد من به عنوان يکي از مسئولين، شرايط را مي‌بينم و براي راه حل بايد اين کار را کنيم. يکوقت مي‌گويد: سيره رسول خدا اين بود که هرچقدر عهد شکستند، دوباره عهد ببندد. چرا اينطور گفته مي‌شود؟ چون وقتي شما اين را به حضرت رسول نسبت مي‌دهي مردم جرأت نکنند بگويند: اين بر خلاف عقل واضح است. اين خلاف آيات قرآن و سيره پيغمبر است. پس يکي کتمان صحابه، يکي بدنام کردن دين است، سومي انگيزه‌هاي سياسي و اجتماعي و منافع است. يعني حتي ممکن است طرف خيرخواه باشد. من مي‌خواهم کشور را نجات بدهم بايد مذاکره کنم يا نه؟ چه کنم مردم قبول کنند؟ گردن امام حسين مي‌اندازم. عهد مکرر را چه کنم؟ گردن رسول خدا مي‌اندازم. اين درست است يا نه؟ اين به دين و ائمه دين نسبت‌هايي مي‌دهيم که مشکل ما حل شود. انگيزه باعث مي‌شود از استانداردهاي استنباط و اجتهاد بيرون بيايم، چرا؟ چون نيازي باعث شد. اين همان است که من بدون ملاکات مي‌آيم نظر شخصي‌ام را دخالت مي‌دهم.

شريعتي: براي رسيدن به منافعم مي‌توانم از دين به عنوان پوشش استفاده کنم.

حاج آقاي کاشاني: سه حالت را عرض کرديم، يک حالت ديگر هم دارد و اين خود درماني و خود اجتهادي است که دو حالت دارد. يکوقتي دلم مي‌خواهد در جامعه مطرح شوم و يک روش مطرح شدن در جامعه اين است که مي‌گويند: با جامعه مخالفت کن و يک کار عجيب غريب کن اسمت مطرح مي‌شود. الآن اگر بخواهند اسم مرا بين اهل علم ببرند من بايد آباء و اجدادم را ياد کنم و کلي پدرم به زحمت بيافتد و درد سر بکشم و آخر هم معلوم نيست استعداد داشته باشم. اما اگر در يک رسانه حرفي که مخالف همه است بگويم، خيلي طرفدار پيدا مي‌کنم. در جامعه ما اينها زياد است. فرض کنيد يک نفر هست علاقه‌مند است که پوشش سر براي بانوان در اسلام نيست. با اينکه شيعيان و غير شيعه جزء مسائلي است که با هم اختلاف ندارند. شما چطور با آيات قرآن و روايات محکم ما مي‌تواني بگويي بانوان پوشش سر نياز ندارند؟ از اين طرف و آن طرف مي‌گرديم و يک چيزي پيدا مي‌کنيم. اگر کسي بخواهد اجتهاد کند به اين معنا که به صورت منضبط و با تحصيل شرايط و مقدمات از منابع اصلي استفاده کند، نبايد آدم چيزي را  به قرآن و روايات نسبت بدهد که دهها آيه و روايت خلافش است. معلوم است اشتباه فهميدي. اگر نخواهم اين کار را بکنم و بگويم: يکي يکجا چيزي را گفته است. اين خودش کلي شهرت مي‌آورد و من محقق موضوع حجاب مي‌شوم. اين تعجب کردن خودش شهرت آور است و اين شهرت آوردن و فضاي مجازي که کمک به شهرت آوردن مي‌کند، حرکات عجيبي که بعضي جوان‌‌ها در بعضي صفحات مي‌کنند.

خود درماني‌هايي که داريم اجتهاد است. مسأله اجتهاد يک طرف رجوع به متخصص است. همينطور که در مورد وکيل و مهندس است. اما ممکن است بگويم: نه اين حرف‌ها چيست، من خودم مي‌خواهم تصميم بگيرم، مشکلي نيست. اتفاقاً دين ما برخلاف بعضي از اديان اجازه مي‌دهد و مي‌گويد: از هر نژادي حتي در دوره‌هايي که ظلم بيشتر بوده برده‌ها مي‌توانستند درس بخوانند و معلم مي‌شدند. يعني درس مي‌خواهي بخواني، در ايران قبل از اسلام درس خواندن براي يک عده بود. در اسلام و در تشيع درس خواندن، از دين آموزش گرفتن به عنوان متخصص نه نژاد خاصي مي‌خواهد، نه طبقه خاصي، نه درآمد خاصي اگر دوست داري و استعداد داري بسم الله! در باز است و مجاني است. اما يک نفر بگويد: من حال آنها را ندارم، خودم مي‌خواهم نظر بدهم. اين خيلي خطر است. يعني همه خطراتي که گفتيم مثلاً من مي‌خواهم حيوان خانگي نگه دارم، اين ايام که هوا سرد است و خوردني نيست، شهرداري مسئول است، جايي در وزارت بهداشت و دامپزشکي است، ولي بعضي حيوانات در اين ايام گرسنه هستند، اگر اينها را ساماندهي کردند که هيچ، ولي تا هستند و گرسنه هستند، ما مراقبت کنيم. سيره ائمه ما غذا دادن حتي به حيوان است و اين کار بسيار خوبي است و هرکس اين کار را مي‌کند، نيتش را قصد قربت کند و عبادت محسوب شود. بعضي مي‌خواهند اين حيوانات را به خانه ببرند. براي نگهداري حيوان در منزل شرايطي از نظر شهروندي است، يا شرع به من اجازه نمي‌دهد، من مقدمه را عرض کردم که فرصت نداريم بگويم که چقدر ائمه ما با حيوانات مهربان بودند.

شخصي از گربه خانگي سؤال کرد، حضرت فرمود: بايد غذايش را بدهي ولي يک نکته که گربه خانگي در زندگي و رختخواب و تخت و مبل نه، آن موقع حياط داشتند و گريه هم گوشه حياط بود. شرع براي اينکه اين گريه يا سگ را در خانه و در زندگي بياوريم، شرع در اينجا ملاحظاتي دارد، فقها برداشتشان از دين است که سگ را اسلام ناپاک قلمداد کرده است. اگر دست من تر است به سگ بخورد، نياز به شستن دارد. اگر شرايط براي نگهداري سگ دارم به شرطي که بدون افراط باشد ايرادي ندارد. اگر ما اين را در دين بياوريم، طرف مي‌گويد: من هر روز اين را مي‌شويم! من مي‌گويم: اگر مسلمان و شيعه هستيم، نگاه شرع اين است که خداوند اين مخلوق را پاک اعلام نکرده است. پاک نبودن به معني تميز نبودن نيست، به نظر من اين تميز است و شستم، اين به نظر من همان اجتهاد است. اگر شما فقيه متخصصي پيدا کردي که ايشان برداشتش اين بود که سگ ناپاک نيست حرفي نيست ولي چون دلايل زياد است ما فقيه و متخصصي نداريم اين را گفته باشد.

شريعتي: آنهايي که به هر دليلي از يک مرجع تقليد نمي‌کنند، چه؟

حاج آقاي کاشاني: فرض کنيد من متخصص نيستم، مرجع تقليد ندارم. به متخصص خاصي رجوع نمي‌کنم. در اسلام و در تشيع آزادي است. چطور شما در انتخاب پزشک آزاد هستي. در تشيع کسي شما را مجبور نمي‌کند حتماً از آن آيت الله تبعيت کنيد. مي‌گويد: خودت برو بپرس من حرف مشهور را مي‌زنم. کسي که دو تا متخصص آن را کارشناس خبره معرفي مي‌کنند، خودت انتخاب کن، نمي‌گويد حتماً از کاشاني بپرس، آزاد هستي. شما ممکن است از يک نفر تقليد کني که جز شما مقلد نداشته باشد. کسي در تشيع نمي‌گويد: خطاست. مي‌گويد: اگر تحقيق کردي که آن فرد خبره است، به او مراجعه مي‌کني. فرض کنيد من اين کار را نکردم، الآن مي‌خواهم حج بروم، مي‌خواهم روزه بگيرم، عين اينکه شما اگر مبتلا شويد، پزشک برويد، نظرات پزشکان متخصص مختلف است، شما شنيديد کسي بگويد: من رفتم سه تا پزشک، داروي اول را از پزشک اول مي‌خورم و آمپول را از پزشک دوم مي‌خورم و پزشک سوم هم ماساژ داده است. شما بايد سير مسير درمان را نزد يک پزشک طي کني. حالا من بگويم: من در احکام نيت از نفر اول، اذکار نفر دوم و اوقات نماز نفر سوم، اينکه هرکاري دلم خواست بکنم است. نمي‌شود هرکاري خواستيم بکنيم و اين خيلي مهم است و خود درماني در آن بسيار خطرناک است.

در اسلام زن و شوهر نسبت به هم وظايفي و تکاليفي دارند، زن اگر بخواهد سفر برود، نبايد حقوق اصلي مرد ضايع شود. لذا اگر مرد اذن ندهد او نمي‌تواند سفر برود. وقتي ازدواج مي‌کني عهد را مي‌پذيريم. مي‌شد کسي عهد نبندد و بگويد: من زير بار نمي‌روم چون توانايي کار ندارم. وقتي عهد بستيم همانطور که خيلي زشت است آن مرد پول دارد و خرج خانه نمي‌کند. وظيفه دارد با همسرش خوش رفتار باشد و نباشد. فرض کنيد خانم بگويد: آقا من مي‌خواهم بروم خارج درس بخوانم. ما بگوييم مرد بايد تا جايي که مي‌تواند با هم مهربان باشند و لجبازي نکنند، اگر به جايي رسيد بگويد: من شرايطي دارم که دوست ندارم شما تنها سفر برويد و با هم عهد بستيم. يک خانم نماينده گفته بود يعني چه؟ اگر نماينده مجلس شد ديگر حقوق شوهر چيست؟ شما قانونگذاري هستي که مي‌خواهي قانون بر بي قانوني درست کني؟ مي‌تواني بگويي: کسي عهد نبندد ولي وقتي عهد بست، اين حکم شرعي است. ما زياد اين را ديديم و اين بحث تخصصي است.

شريعتي: امروز صفحه 241 قرآن کريم، آيات 44 تا 52 سوره مبارکه يوسف را تلاوت خواهيم کرد.

«قالُوا أَضْغاثُ‏ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ «44» وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ «45» يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ «46» قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ «47» ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ «48» ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ «49» وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى‏ رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ «50» قالَ ما خَطْبُكُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ «51» ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي كَيْدَ الْخائِنِينَ»

ترجمه آيات: (اطرافيان پادشاه) گفتند: خواب‏هايى پريشان است و ما به تعبير خواب‏هاى آشفته دانا نيستيم. و آن كس از آن دو (زندانى) كه نجات يافته بود، پس از مدّتى (يوسف را) به خاطر آورد، و (به عزيز مصر) گفت: مرا (به سراغ يوسف) بفرستيد تا (از تعبير خواب) شما را با خبر كنم. (فرستاده شاه، وارد زندان شد و گفت:) اى يوسف! اى مرد راستگوى! درباره‏ى (اين خواب كه) هفت گاو فربه هفت گاو لاغر را مى‏خورند و هفت خوشه‏ى سبز و (هفت خوشه‏ى) خشكيده ديگر، به ما نظر بده تا به سوى مردم برگردم، شايد آنان (از اسرار خواب) آگاه شوند. (يوسف در جواب) گفت: هفت سال پى‏درپى كشت كنيد و آنچه را درو كرديد، جز اندكى را كه مى‏خوريد، در خوشه‏اش كنار بگذاريد. سپس بعد از آن، هفت سال سخت مى‏آيد كه مردم آنچه را برايشان از پيش ذخيره كرده‏ايد خواهند خورد جز اندكى كه (براى بذر) حفظ مى‏كنيد. سپس بعد از آن، سالى فرا مى‏رسد كه به مردم در آن سال باران مى‏رسد (و مشكل قحطى تمام مى‏شود) ودر آن سال مردم (به خاطر وسعت و فراوانى، از ميوه‏ها ودانه‏هاى روغنى) عصاره مى‏گيرند. و پادشاه گفت: او را نزد من آوريد، پس چون فرستاده‏ى شاه نزد وى آمد (يوسف) گفت: نزد آقاى خود برگرد و از او بپرس كه ماجراى آن زنانى كه دستانشان را بريدند چه بود؟ همانا پرودگار من، به حيله آنان آگاه است. (پادشاه به زنان) گفت: وقتى از يوسف كام مى‏خواستيد چه منظور داشتيد؟ زنان گفتند: منزه است خدا، ما هيچ بدى از او نمى‏دانيم. همسر عزيز گفت: اكنون حقيقت آشكار شد، من (بودم كه) از او كام خواستم و بى‏شك او از راستگويان است. (يوسف گفت:) اين (اعاده حيثيّت) براى آن بود كه (عزيز) بداند من در نهان به او خيانت نكرده‏ام و قطعاً خداوند نيرنگ خائنان را به جايى نمى‏رساند.

شريعتي: اشاره قرآني و نکات پاياني شما را خواهيم شنيد. اين هفته در مورد شخصيت احمد بن اسحاق از ياران و اصحاب باوفاي امام عسکري خواهيم شنيد.

حاج آقاي کاشاني: آيه ابتدايي اين صفحه به بحث ما خيلي مرتبط است. «قالُوا أَضْغاثُ‏ أَحْلامٍ» گفتند اينها خواب‌هاي آشفته است که تأويلش را نمي‌دانيم. ما وقتي خواب مي‌بينيم گاهي اولياي خدا يا مردم خواب که مي‌بينند، رؤياي صادقه است. بعداً مي‌گويند: اينکه ديده بوديم منظور اين بود. هرچه افراد بيشتر نزد خدا مقرب شوند، انبياء و اولياي خدا خواب‌هايشان شفاف‌تر است. اما گاهي اين خواب‌ها را کسي مثل من مي‌بيند و ملاک ديني ندارد. چرا اين کار را کردي؟ چون خواب ديده بودم. در تصميم گيري‌هاي مهم، مي‌گويد: خواب ديدم. مي‌خواهد ازدواج کند، اين ازدواج انتخابي است که تا آخر عمر شما مهم است. خواب ديدن چيست! اسلام دين عقلانيت و استدلال و برهان است. کتاب‌هاي تعبير خوابي که در بازار هست، ابن سيرين که نه شيعه بود، خواب لزوماً ملاک نيست و ثانياً کتاب‌هايي که در بازار براي تعبير خواب هست، اهل فن خود را نياز دارد. اينکه خواب چيست، اصلاً از کسي نپرسيد که خيلي از زندگي‌ها را به خطر مي‌اندازد.

احمد بن اسحاق که نماينده قمييّن در ديدار با ائمه بود به ويژه امام عسکري، امام جواد، امام هادي، امام عسکري و حضرت وليعصر را ديده است و از خواص امام عسکري بود. وقتي امام زمان به دنيا آمدند، امام عسکري به احمدبن اسحاق نامه نوشت که آن کسي که منتظرش بودي به دنيا آمد، اين را براي تو نوشتم که دلت شاد شود چون دل ما شاد شد. در خوشحالي ما سهيم باشي. از مراجع مهم قميين است و وافد هم هست، وجوهات و خمس و سؤالات قمييّن را به امام در سامرا مي‌رساند و وکيل امام بود و بالاتر از وکيل بود. از افرادي بود که جزء خواص ياران امام است. روزي به امام عسکري عرض کرد: آقا جان دستخطي از خودت به من بده که اگر نامه‌اي آمد بتوانم تشخيص بدهم. آقا که داشت مي‌نوشت گفتم: کاش قلمي که دست حضرت است را بگيرم. وقتي حضرت نامه را نوشت، با دستمالي که دوات را پاک مي‌کردند، قلم را پاک کردند و به من دادند. اينقدر ارتباط نزديک است و يکي از ويژگي‌هاي اين بزرگوار که در مورد ايشان سخن زياد است، اين است که مردم بعد از امام زمان چطور به نايبان خاص حضرت اعتماد کردند؟ يکي از پايه‌گذاران اعتماد احمد بن اسحاق است. به جاي اينکه حسادت کند که من نايب خاص شوم، ترجمه استاد حسين استاد ولي براي کتاب کافي شريف، بسيار ترجمه خوبي است. کتاب اصول کافي مجلد دوم صفحه 471 باب 77 در مورد کساني که امام زمان را ديدند، يکي از وکلاي امام حسن عسکري به نام عبدالله بن جعفر حميري مي‌گويد: نزد نايب اول امام زمان رفتم و گفتم: دوست داريم از شما حقايقي را بشنويم. خودم را معرفي کردم و گفتم: چرا خدمت شما آمدم، چون از احمد بن اسحاق قمي شنيدم که امام هادي فرمود، پرسيدم از چه کسي دينم را بگيرم شما قبولش داريد؟ فرمود: از عثمان بن سعيد عَمري و پسرش بگيريد که اين دو بزرگوار نايبان اول و دوم و خاص امام زمان(ع) هستند. عالم تراز اولي که خودش مي‌توانست اين جايگاه را بگيرد، رفت گفت: از امام شنيدم ايشان نايب است. خود را نبيند و به نايب امام در جهت اهداف امام کمک کند.

خدايا ما از ياران ائمه که مي‌گوييم، گاهي نا اميد مي‌شويم از اينکه چقدر با امام زمان فاصله داريم، خدايا دوست داريم بين ما و امام زمان رابطه شبيه اين رابطه‌ها باشد و محبت امام که دائماً بر ما هست را بچشيم و رفتار ما مورد پسند حضرت باشد و دعاي حضرت شامل حال ما شود و يک باري از روي دوش حضرت برداريم.

شريعتي:

مانده‌ام احمد پيامبر بود يا عطار عشق *** بس که سلمان‌ها مسلمان کرد با بوي علي

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»