برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: عوامل غربت اهلبيت (قسمت چهارم)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 02-09- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بنويس که هرچه نامه دادم نرسيد *** بنويس که يک نفر به دادم نرسيد
بنويس قرار من و او هفته بعد *** اين جمعه که هرچه ايستادم نرسيد
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، انشاءالله تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن سلام ميکنم.
شريعتي: بحث ما در ذيل بحث کلي، عوامل غربت اهلبيت بود، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: از همه عزيزاني که براي ما پيامک ميفرستند، تشکر ميکنم که واقعاً ما را راهنمايي ميکنند. اميدواريم خداوند دل شيعيان اميرالمؤمنين را شاد کند و هميشه دست کرمشان بخشنده باشد. بحث ما ذيل عوامل غربت اهلبيت بود، عرض کرديم اهلبيت را از جامعه با روشهايي حذف کردند. روشها را يکي يکي گفتيم که از عروج ملکوتي رسول خدا شروع شد و هنوز به دوران حکومت اميرالمؤمنين نرسيديم. سادات را به جاي اهلبيت جا زدند، بعضي از افراد را جايگزين مصاديق اصلي کردند. بعضي از اتهامات را مطرح کردند. ذهن مردم را برگرداندند و بعضي تهديدها را در ارتباط با اهلبيت ايجاد کردند. بعضي کتک خوردند و بعضي حقوقشان قطع شد، يکي از اين نمونهها اين بود که تمام کساني که رسول خدا را ديده بودند، در يک عنوان کلي اسمشان صحابي بود و شد عدالت همه اين افراد و همه اينها بهشتي خواهند بود، از اين مجموعه ميشود دين گرفت و اين يک جايگزين بود براي اهلبيت، گفتيم: يکوقتي يک نفر بيست سال محضر خدا رسيده و در جنگها همراه بوده، حاج آقاي حسيني قمي مطلبي براي من فرستادند که يک روزي محضر سلمان فارسي ميروند، ميگويند: شما اصحاب پيغمبر هستيد؟ سلمان با آن عظمت ميگويد: نه، اينها تعجب ميکنند و ميگويند: فکر ميکرديم پيامبر را ديده است. متوجه ميشود که اينها شک کردند، ميگويد: بله، من رسول خدا را ديدم. اصحاب پيغمبر کساني هستند که با پيامبر در بهشت هستند. افرادي مثل سلمان و ابوذر و مقداد و ام سلمه و حضرت خديجه و ديگران، اينها کساني هستند که آدم با خيال راحت از آنها دين را اخذ ميکند. اما مسأله عدالت صحابي اين نبود. حتي کسي که يک ثانيه پيغمبر اکرم را ديده بود، تناقضهايي اين مسأله داشت و بعضي خطاهاي فاحشي ميکردند. مردم همسردار دچار فحشاء ميشد. قتل کردند و خيانت کردند، اينها را چه کنيم؟
براي اينها جايگزيني که معرفي کردند يکي اين بود که فعلاً سکوت ميکنيم کسي صحبت نکند. از اين کتابي که در کشور عربستان جزء متون درسي محسوب ميشود، شرحي بر يکي از آثار ابن تيميه هست، خوانديم که ايشان ميگفت: اگر ما نسبت به اصحاب پيغمبر که خطا کردند، مواجه شديم چه کنيم. گفت: واجب است بر ما سکوت کنيم. ايشان همان کسي است که ميگويند: نسبت به اصحاب سکوت کنيم، ايشان که ميگويد: سکوت کنيم، خودش نسبت به حضرت زهرا(س) لب به سکوت نبسته و بلکه زبان به اهانت باز کرده است. در برابر علي و فاطمه زبان باز کنيم و در برابر هند و مروان و عمروعاص سکوت کنيم! اين خيلي بي انصافي است. بعد ميگويد: ديگر چه کار ميتوانيم بکنيم؟ عدهاي از کساني که با پيغمبر همراهي نکردند و در جنگها نبودند، آمدند با حضرت جنگيدند. پيغمبر اکرم فرمود: يا علي حربک حربي! يا نسبت به اهلبيت فرمود» «حربٌ لمن حاربتم» من جنگ ميکنم در جنگ هستم با کسي که با شما در جنگ باشد. کسي که با اميرالمؤمنين بجنگد، داريم که پيغمبر فرمود: من ميجنگم با کسي که با تو بجنگد. کسي که با پيغمبر بجنگد مسلمان هست؟ نه، مگر ميشود پيغمبر با مسلمان بجنگد و مسلمان با رسول خدا؟ يعني هرکس با اميرالمؤمنين بجنگد، کافر است. اين خيلي حرف سنگيني است.
چه کنيم عدهاي در صفين با اميرالمؤمنين جنگيدند؟ بعضي از محدثان اين خيانت را کردند و گفتند: «حربٌ لمن حاربتم» که پيامبر به اميرالمؤمنين خطاب کرد، منظورش حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين است. در صورتي که در روايت هست، داريم که پيغمبر به اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين فرمود: «من حربٌ لمن حاربتم» هستم. به چه دليل حذف کرديد که منظور علي نيست؟! يک جور فرار است. مرحوم آيت الله فاضل در درسشان ميفرمودند: توجيه الغلط، غلطٌ آخر! اگر يک اشتباهي کردي و هزار تا توجيه کني، ميشود هزار و يک اشتباه! بايد بپذيري که کسي که با اميرالمؤمنين جنگيد، خطا کرد. مثلاً اميرالمؤمنين جنگيدند، خطاهاي عجيب و غريب کردند.
ابن تيمه و يکي ديگر از شارحان نهجالبلاغه ميگويند: صحيح اين است که بگوييم: آنها معذور هستند. من يک مثالي بزنم، يک پزشکي اتاق عمل ميرود و بيمار را ميبرد و تلاش ميکند و بعد که تلاش کرد، دقت کرد و مشورت کرد، وسط جراحي بيمار از دنيا ميرود. اگر خانواده متوفي شکايت کنند، کميسيوني تشکيل ميشود و بررسي ميکنند. اگر اين پزشک واقعاً وظايفش را انجام داده باشد، هرکاري توانسته کرده، اينکه خدا نيست، شفا دست اين نيست، اين آدم معصوم نيست، ممکن است دستش هنگام بريدن رگي يا جايي تکان خورده باشد، خطاي غير عمدي، آيا اين را مجازات ميکنند؟ نه، اجتهاد يک پزشک يعني استفاده از تخصصاش براي حصول به نتيجه، اگر اين پزشک بيمار را نجات بدهد، هم حقوق ميگيرد و هم از او تشکر ميکنند اما اگر اين پزشک زحمت کشيده باشد و مريض از دنيا برود، حقوق ميگيرد و اجر کارش را ميگيرد ولي خطا هم کرده است. اگر من اتاق عمل بروم و کسي را عمل کنم و پزشک نيستم، اينجا حتي اگر بيمار زير دست من نميرد، مرا محاکمه ميکنند. حق نداشتم تيغ به دست بگيرم و در اتاق بروم. اجتهاد در دين يعني تلاش گسترده کردن، تا جايي که جاي داري تلاش ميکني اگر اجتهاد در امور شرعي است، احکام خدا را درک کني و به ديگران بگويي، اگر من اهليت دارم، مثل حالتي که فرد پزشک بود و تلاشم را بکنم، حکمي را استخراج کنم، دو اجر ميبرد هم تلاش کرده است، و هم به نتيجه رسيده است. اگر تلاش کنم ولي به نتيجه نرسم، غلط برداشت کنم، بالاخره آدميزاد است اشتباه ميکند، ميگويند: شما اجر اين زحمتي که کشيدي ميبري ولي جايزه نداري. حالت سوم يکي مثل من پيدا شود مثل قلي مجتهد و متخصص در امور ديني نيست، اهليت و دانش ندارد و مورد تأييد نيست، اگر اين يک حکمي را نسبت به خدا بدهد، درست دربيايد، باز هم دين از او قبول نميشود.
اصل اجتهاد يک حرف درستي است، اجتهاد يعني تخصص، کسي که در امور ديني متخصص است، ميگويد: حکم خدا در مسأله طهارت خرگوش هست يا نيست، من برداشت کردم. خون نجس هست يا نه؟ اگر متخصص باشد و به نتيجه برسد، دو اجر دارد. متخصص باشد و به نتيجه نرسد يک اجر دارد. متخصص نباشد و اگر درست بگويد، به درد نميخورد. من يک چيزي برداشت کنم که خلاف نصوص صريح قرآن و روايات قطعي باشد. يعني متن صريح قرآن ميفرمايد: «وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» (بقره/275) خدا خريد و فروش را حلال و ربا را حرام کرد. اگر يک نفر پيدا شود که بگويد: ربا حرام نيست. اين ديگر دارد رسماً با صريح آيه درميافتد. اين واضح است و هيچکس نبايد بپذيرد. اين حالت چهارم بود. مشکلي که هست اين است که بعضي از اين اصحاب خطاهايي کردند و مجتهد نبودند و ثانياً خلاف آيه و روايت صريح پيغمبر را ديدند و خلافش عمل کردند، اين مورد پذيرش نيست ولي اين را جايگزيني قلمداد کردند براي اينکه خطاهاي اصحاب را توجيه کنند.
پيغمبر اکرم فرمود: جنگ با علي بن ابي طالب جنگ با من است، اطاعت از علي بن ابي طالب اطاعت از من است، دشنام به او دشنام به من است، او وقتي ميجنگد بر مبناي تفسير صحيح قرآن ميجنگد. يک کار ديگر هم حضرت کرد، چون ميدانست ممکن است روايات مربوط به فضايل اميرالمؤمنين در حاشيه برود، فرمود: عمار را گروهي ميکشند که اهل ظلم هستند، عمار آنها را به بهشت دعوت ميکند، آنها عمار را به آتش دعوت ميکنند. يعني عمار به حق امر ميکند و آنها به باطل. عمار فرمانده جنگي نبود، عمار ذيل فرماندهي کل قواي حکومت اميرالمؤمنين، فرمانده پيشاهنگ حضرت بود. لذا مفسران فرق اسلامي غير از شيعه گفتند: عمار به امامت اميرالمؤمنين امر ميکرد و ميفرمود: خلافت از آن علي بن ابي طالب است. شاميان ميگفتند: معاويه حق دارد. يکي دعوت به بهشت و يکي دعوت به آتش ميکند. امام اهل بهشت اميرالمؤمنين است و امام اهل آتش معلوم است. لذا وقتي عمار در جنگ وارد ميشد، چون بيش از سي نفر از اصحاب اين روايت را از پيامبر شنيده بودند. از جمله معاويه و عمروعاص و پسر عمروعاص اين را شنيده بودند. براي مردم گفته بودند: عمار در جنگ هر طرفي که ميرفت هجمهي شاميان به سمت ديگر بود. نگران بودند عمار کشته شود، اين روايت اتفاق ميافتد. سعي ميکردند ملاحظه کنند. عمار متأسفانه به شهادت رسيد توسط يکي از اصحاب. پيغمبر فرمود: قاتل عمار و کسي که لباسهاي او را از تنش بيرون ميآورد در جهنم هست. حالا بگوييم: اجتهاد کرده است، يعني اگر هم خطا کرده اجر ميبرد. يعني براي قتل عمار اجر ميبرد در حالي که پيغمبر فرمود: جايش در آتش است. اين تناقض است.
معاويه در ماجراي صفين مقابل اميرالمؤمنين قرار گرفت، ميگويند: اجتهاد کرده است. معاويه فکر ميکرد خون عثمان به ناحق ريخته شده و اميرالمؤمنين در خون عثمان شراکت دارد، الآن ميخواهيم از خون خليفهاي که از نظر معاويه مظلوم است احقاق حق کنيم و با اميرالمؤمنين ميجنگيم. فرض که همه درست باشد. لحظهاي که عمار به شهادت ميرسد، روايتي که همه ميفهمند و معناي روايت هم هيچکس در آن شک ندارد، روشن است. اينجا چه کار کنيم؟ معاويه نتوانست بگويد من اجتهاد کردم. گفت: من نکشتم، آن کسي او را کشته که او را وسط جنگ آورده است. چرا معاويه نگفت من مجتهد هستم و خطا کردم و اجر ميبرم. چون جا براي اجتهاد نبود و متن کلام رسول خدا را اولاً همه شنيده بودند و مفهومش را همه ميدانستند. اين حالت چهارمي بود که عرض کرديم، هم اهليت اجتهاد نداشت و هم در برابر متن واضح قرار گرفت. اينجا خودش نگفت من اجتهاد کردم. بلکه گفت: علي بن ابي طالب او را آورده و زير شمشير ما قرار داده است. بلافاصله اميرالمؤمنين(ع) پيغام داد که اگر اينطور باشد پس حمزه را هم پيغمبر کشته است! حمزه هم در لشگر پيغمبر و او را پيغمبر بود. اينقدر اين حرف واضح است که ابن تيميه ميگويد: احتمالاً اين حرف را معاويه نگفته باشد چون حرف زشتي است.
چرا معاويه نگفت من اجتهاد کردم چون بعد از اين روايت جايي براي اجتهاد نبود، بعلاوه فرض کنيم ايشان اجتهاد کرده بود و بايد بجنگد.
شريعتي: کسي تا الآن اجتهاد نکرد؟
حاج آقاي کاشاني: جناب بن عُثيمين ميگويد: معاويه اجتهاد کرده است. چطور توجيه کنيم؟ ما ميخواستيم خون خليفهاي که مظلوم ميدانيم، دفاع کنيم. ايشان کشته شده و معتقد هستيم اميرالمؤمنين علي(ع) در خون او شريک است، رفتيم خونخواهي کنيم. وقتي عمار شهيد شد، فهميديد خطا کرديد. ديگر چطور ادامه داديد؟ بعد از آن چه کرديد؟ معاويه بعداً لشگرهاي پانصد هزار نفري آماده ميکرد بسيار خونريز، مسلم بن عقبه و ديگران حمله ميکردند و مناطقي از حکومت اميرالمؤمنين را غارت ميکردند، زنها و مردها را ميکشتند، مسلمين را به کنيزي و بردگي گرفتند. چه جنايتهايي کردند، دو سه پسر بچه سر بريدند و اينها بعد از قتل عمار است. بعد از اين براي همه روشن شد که گروهي اهل ظلم و گروهي اهل حق است. اينقدر روشن شد يکي از فرماندهان لشگر معاويه اسمش ذوالکلاء است و خيلي قدرتمند بود و اميرالمؤمنين را برتر از معاويه ميدانست ولي گفته بودند: اميرالمؤمنين در خونريزي شراکت دارد، آمده بود عدالتخواهي کند. تا ديد عمار کشته شد، برگشت با يارانش به سمت خيمه معاويه حمله کردند. گفتند: ما به اسم خونخواهي آمديم، معلوم شد ما ناحق بوديم. برگشتند سمت معاويه بروند، تيري اصابت کرد و ذوالکلاء را کشتند. عمروعاص پيش معاويه آمد و گفت: نميدانم بشارت بدهم يا خبر بد بدهم؟ خبر بد اين است که عمار کشته شد و وضع ما معلوم شد. خبر خوش اينکه ذوالکلاء کشته شد وگرنه همين يک نفر لشگرت را نابود ميکرد. پيغمبر اکرم با اين روايت عمار جايي براي مستمسک اجتهاد باقي نگذاشته بود.
با اين روش اين مثال اتفاق ميافتد که بايد بگوييم: هم اميرالمؤمنين بهرهاي از حق داشت و هم معاويه بهرهاي از حق داشت. لذا با اينکه صريح روايت رسول خداست که اميرالمؤمنين امام اهل بهشت را دعوت کنندگان به بهشت است، ايشان اينطور ميگويد. «يد الله علي عن عليٍ اقرب الي الثواب» علي به ثواب و درستي نزديکتر و معاويه دورتر بود. علي بن ابي طالب بر ثواب و درستي بود و طرف مقابل خطا و خيانت. اين يک نوع فرار کردن است. مواردي که در تاريخ داريم افرادي اولاً مجتهد نبودند و ثانياً در برابر نص صريح قرآن يا دستور و روايات پيغمبر مقابله کردند خيلي زياد است.
يکي از عجيبترينها اين است که شخصيتي به نام ابن حزم براي اسپانياي امروز بوده و در زمان آندلسي که اسپانياي اسلامي بوده زندگي ميکرد و از فقهاي مشهور است. در کتابش دو اتفاق است. اين حجم از بي انصافي نسبت به اهلبيت است و ما تعجب ميکنيم. يک نفر اميرالمؤمنين را به شهادت رساند و واضح است جايگاه اميرالمؤمنين کجاست، پيغمبر اکرم نسبت به اينکه شخصي که تو را ميکشد، شقيترين فرد آخرالزمان است. يکي از دلايل شقي بودنش اين است که او امامي را کشت و امامي هم او را قصاص کرد. يعني کسي که به دست امام معصوم قصاص شود، امام مجتبي، اين ديگر اطالهي دادرسي ندارد. درگير قوه قضائيه شود. چون امام معصوم حکم را صادر کرده است. از آن طرف خليفه سوم، در يک جامعه اسلامي سر بعضي از مسائل بين مردم، جامعه، مصر، مدينه، کوفه، بصره، با خليفهي سوم درگيري شد. ايشان مدتي محاصره شد و آخر کشته شد. عدهاي از اصحاب پيغمبر ايشان را کشتند. يک جا اميرالمؤمنين کشته شد و يکجا خليفه سوم کشته شد. ابن حزم آندلسي ميخواهد قضاوت کند. در دو جاي دو کتابش، وقتي به قاتل اميرالمؤمنين ميرسد ميبيند خيلي آدم باتقوايي بود، اجتهاد کرد، فکر کرد اميرالمؤمنين از دين خارج شده و ايشان را کشت. اجتهاد يعني اجر هم دارد.
اما قاتل عثمان، آنهايي که خليفه سوم را کشتند، مجالي براي اجتهاد نيست، بيخود کردند کشتند، اشتباه کردند. اين معيار دوگانه، مرحوم علامه اميني در الغدير ميگويد: عجب روزگار ما را به تعجب واميدارد. اصل معيارت غلط است ولي چرا معيارت دوگانه است. آيا همهجا پايبند هستي؟ قاتل اميرالمؤمنين را مجتهد ميگويي و قاتل کسان ديگر را هم مجتهد ميگويي؟ اين يک بام و دو هواست. انصاف با اهلبيت رعايت نشده است که در بسته مستندات هفته گذشته که منتشر کرديم عمر سعد را بعضي ثقه، راستگو ميگويند. احمد بن شعيب نسائي از بزرگترين محدثان در کتاب سنن خودش از او روايت فقهي نقل کرده است. يعني شما ميتوانيد براساس کلام او حکم صادر کنيد. چطور شما باور ميکنيد که قاتل فرزند پيغمبر که پيغمبر فرمود: او سرور جوانان بهشت است، چطور کسي او را مهدور الدم حساب کرد؟ طبيعتاً بايد بگويي مجتهد است وگرنه بايد او را از دين خارج بداني. بايد بگوييم اجتهاد کرده است و اگر کار خوبي نکرده يک اجري برده است. به هرجا ميرسيم همه اين استثناها براي بني اميه است و براي اهلبيت حقوق اوليه نيست. مهيار ديلمي يک بيتي دارد خيلي جانسوز است. ميگويد: پيغمبر را خيلي تکريم ميکنند. ميگويد: چوبهاي منبر پيغمبر را دست ميکشند و تبرک ميکنند، چرا؟ چون نسبت با پيغمبر دارد. فرزندان پيغمبر را زير پا گذاشتند.
اگر شما داريد توجيه ميکنيد اينها را هم به اندازه يک صحابي عادي حساب کنيد. بعضي وقتها بعضي از علماي اهل سنت هم فرياد زدند از دست اين بي انصافي، ما افرادي را داريم که به اينجا ميرسند فرياد زدند چقدر شما بي انصاف هستيد؟ پس بحث ما اين است که براي اينکه مسألهي عدالت صحابي يک جاهايي تناقضات آشکار دارد، بتوانيم اين را حل کنيم، يا سکوت کنيم يا اجتهاد کردند. مواردي را ميگوييم که افرادي قوت اجتهادي نداشتند و در برابر دستور صريح ايستادند. کتابي مرحوم علامه سيد عبدالحسين شرف الدين نوشتند که آقازاده ايشان به چاپ اين کتاب کمک کردند، به اسم «النص و الاجتهاد» يعني مواردي که بسياري از افراد مهمي که در اين درگيريها افراد صاحب نام و مسئولين حکومت هستند، ايشان حدود صد مورد را پيدا کرده که رسماً مقابل آيهي صريح يا روايت صريح پيغمبر مخالفت صورت گرفته است. مرحوم مورخ نامدار، مرحوم استاد فقيه علي دواني که پدر آقاي رجبي دواني از اساتيد ما هستند، در تاريخ اسلام و تاريخ زندگي علما خيلي زحمت کشيدند.
بحث اجتهاد يک بحث مهمي است و براي امروز ما خيلي کاربرد دارد. رسول خدا وقتي کسي از دنيا ميرفت يا شهيد ميشد، برايش گريه ميکرد. وقتي جناب حمزه شهيد شد، رسول خدا در احد ديدند، هرکس دور شهيد خود نشسته و گريه ميکند و ديد حمزه تنهاست، فرمود: حمزه گريهکن ندارد، خانمهاي شهدا بلند شدند و بالاي سر حمزه رفتند و گريه کردند. مرثيه برايش سرودند، بعضي از همسران، بعضي از مسئولين پيغمبر اگر کسي از دنيا ميرفت و زنش گريه ميکرد، کتکش ميزدند. آقا شما عمل رسمي پيغمبر را ديديد، اسم اين را ميشود اجتهاد گذاشت؟ چرا گريه ميکني؟ حتي خليفه اول که از دنيا رفت، ريختند زن و بچهاش را کتک زدند که چرا گريه ميکنيد؟ اين رفتار خشني که امروز در عربستان ميبينيد، در کشور عربستان 2030 اجرا ميشود و به سمتي ميروند که ديگر نهي از منکر نکنند، اين رفتار غير مؤدبانه که هي مشرک مشرک ميکنند از کجا آمده است؟ کسي شوهرش از دست رفته، مادرش از دست رفته، اگر کفر بگويد بله، اما اينکه کتک ميزند براي گريه کردن، درست نيست. پيغمبر اکرم وقتي ميخواست غنايم يا بيت المال را تقسيم کند، آن دورهها حکومت ساده بود و مثل امروز خدمات و بيمارستان نبود. اين پول را بين همه مسلمين يکسان تقسيم ميکرد. به خودش و اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و يک عرب باديه نشين يکسان ميداد. بعضي از افراد اين کار را نکردند، درجه بندي کردند و گفتند: اگر همسر پيغمبر باشد، ده هزار. يک همسر پيغمبر استثنا دوازده هزار، يک همسر پيغمبر قبلاً کنيز بوده شش هزار، بدريين پنج هزار، احديها سه هزار. اين خلاف رفتار رسمي پيغمبر است. بعداً که اميرالمؤمنين ميخواست برگرداند، اعتراض ميشد. وقتي دوازده سال بعد از عروج ملکوتي رسول خدا، اميرالمؤمنين در شوراي شش نفره حاضر شد، سه تا شرط براي حضرت گذاشتند از کجا به وجود آمد؟ گفتند: علي تو شايسته هستي، ولي سه شرط را بايد تعهد بدهي تا حکومت را به تو بدهيم. آن سه شرط چيست؟ گفتند: بايد حکومت کني، «علي کتاب الله» بر مبناي قرآن، گفت: بله، حتماً! اميرالمؤمنين متعهد با قرآن است. «و سنة نبيه» فرمود: روي چشم! گفتند: سيرهي دو خليفه قبل از خودت، گفتند: اگر اين سيره و روش قبل از خودم در کتاب و سنت است چرا قيد جديد ميگذاريد؟ اگر يک چيز جديدي است من براي اين مشروعيت قائل نيستم. اميرالمؤمنين حاضر نشد يک کلمه حرف بزند و سيزده سال خلافتش جلو بيافتد.
دو نکته دارد يکي اينکه اجتهاد در برابر نص را اميرالمؤمنين نپذيرفت و حاضر شد سيزده سال ديگر هم خانه نشين شود، از طرفي يک کلمه خلاف واقع نفرمود. از اين نمونهها فراوان ديده ميشود. يک روزي يکي از مسئولين بعد از پيغمبر روي منبر نشست، ديد اصحاب پيغمبر براي همسرانشان قرار ميدهند يا مردم خيلي مهريه سنگين ميگيرند. مثل الآن که بعضي وقتها هست. مهريههاي نجومي، اين دغدغه درستي است. راه حلش چيست؟ اين است که ما بر مبناي کتاب خدا و سنت پيغمبر عمل کنيم. ايشان روي منبر نشست و گفت: مهريهي همسران پيغمبر پانصد سکه بوده و کسي بيشتر از اين مهر همسرش قرار بدهد، ما به ازايش را ميگيرم و به حساب بيت المال ميريزم. يک خانمي پشت پرده بود، گفت: ما به حرف شما عمل کنيم يا قرآن؟ گفت: قرآن ميفرمايد: «آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطارا» (نساء/20) اگر پول کلاني هم مهريهي همسر بود، بدهيد. قرآن نميگويد: مهريه همسرانتان را بالا ببريد، ولي اگر مهريه بالايي تعهد کرديد، بايد بدهيد. حق نداريد ذرهاي از اين را بگيريد. يکباره ماند! مگر شما ميتوانيد پول مردم را بگيري؟ مردم حق تصرف در اموال شما ندارند. مگر اينکه شرع اجازه بدهد. از اين موارد فراوان است که کنار قرآن و سنت پيغمبر چيز ديگري توليد شد.
شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. امروز صفحه 234 قرآن کريم، آيات 109 تا 117 سوره مبارکه هود را تلاوت خواهيم کرد.
«فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِمَّا يَعْبُدُ هؤُلاءِ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا كَما يَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنْقُوصٍ «109» وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ «110» وَ إِنَّ كُلًّا لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ «111» فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «112» وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ «113» وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ «114» وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «115» فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ «116» وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ»
ترجمه آيات: پس (اى پيامبر!) از آنچه اين كفّار مىپرستند در شك و ترديد مباش، (كه) آنها عبادت نمىكنند مگر همان گونه كه قبلًا پدرانشان (بتها را) عبادت مىكردهاند، و همانا ما نصيب آنها را به طور كامل و بىكم و كاست خواهيم پرداخت. و به تحقيق ما به موسى كتاب (تورات) داديم، پس در آن اختلاف شد، و اگر سنّت پروردگارت (در مورد تأخير عذاب كفّار) از پيش مقرّر نگشته بود، و قطعاً پروردگارت (جزاى) تمام اعمال آنان را حتماً بطور كامل خواهد داد، همانا او به (تمام) آنچه (مردم) عمل مىكنند، آگاه است. پس (اى پيامبر!) همان گونه كه مأمور شدهاى، استوار باش و (نيز) هر كس كه با تو، به سوى خدا آمده است، و سركشى نكنيد كه او به آنچه مىكنيد بيناست. و به ستمگران تمايل وتكيه نكنيد كه آتشِ (عذاب) شما را فرا مىگيرد و (در اين صورت) براى شما در برابر خداوند، هيچ دوست و سرپرستى نيست، پس (از هيچ ناحيهاى) مورد كمك قرار نخواهيد گرفت. و نماز را در دو طرف روز و اوايل شب بپادار، (زيرا) بدرستى كه كارهاى نيكو (همچون نماز)، بدىها را محو مىكند، اين (فرمان)، تذكّرى است براى اهل ذكر. و پايدار باش، كه همانا خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند. پس چرا در قرون قبل از شما، صاحبان علم و قدرتى نبودند تا مردم را از فساد در زمين باز دارند، مگر گروه كمى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم، و ستمگران دنبالهرو و دلبستهى مال و مقامى شدند كه در آن مست و سركش شده بودند و آنان مردمى مجرم و گناهكار بودند. و پروردگار تو بر آن نبوده تا آبادىهايى را كه مردمش اصلاحگرند، بهظلم و ستم هلاك كند.
شريعتي: اشاره قرآني و نکات پاياني شما را خواهيم شنيد. در مورد شخصيت جناب مقداد هم براي ما بگوييد.
حاج آقاي کاشاني: بحث اجتهاد و منابع اجتهاد در برابر نص فقط براي مباحث تاريخي نيست و در مورد مسائل روز هم خواهيم گفت. ما در قوانين اجتماعي، غير از قرآن، سنت اهلبيت، عقل، آيا کنوانسيون حقوق بشر را هم بايد لحاظ کنيم يا نه، اين بحث مهمي است که بايد به آن پرداخت. قرآن کريم در اين صفحه که تلاوت شد خيلي نکات فراواني دارد که بسيار پر نکته است. يکي اين است که خدا به پيغمبر فرمود: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» پيغمبر استقامت کن بر دستوراتي که به تو رسيده است. اينجا فقط آنها استقامت کنند نيست. قرآن گويي اين امر را به پيغمبر برده است يعني به استقامت ديگران کمک کن، لذا از پيغمبر اکرم نقل شده که اين سوره هود مرا پير کرد. اگر خدا به پيغمبرش بفرمايد: استقامت کن آنطور که دستور داده، پيغمبر استقامت ميکند ولي مردم را همراه کردن سخت است. همراهي مردم بسيار ارزشمند است و مسئولين بايد خيلي توجه کنند که يکوقتي فاصله بين خودشان و مردم زياد نشود. در سختيها و تحريم و شرايط اقتصادي، مردم اگر ما را همراه خودشان ببينند، ما ملتي داريم که براي آرمانهايشان جوان دادند و براي مشکلات اقتصادي همراهي ميکنند به شرط اينکه مسئول بالادستي را شريک در سختي ببينند.
جناب مقداد خيلي شخصيت مهمي است و امام معصوم در مورد او فرموده: مقداد (صلوات الله عليه). از کساني است که سر تراشيدند در واقعه بعد از پيغمبر و اميرالمؤمنين يک لحظه کوتاه نيامدند. در کل جامعه اسلامي سه چهار نفر اسم برده شده، اينها به قدر يک قدم پا پس نکشيدند. خيلي شخصيت عظيمي است. وقتي ميديد اميرالمؤمنين با بعضي درگير است، ايشان به غير اميرالمؤمنين، اميرالمؤمنين نميگفت. پشت سر بعضي مسئولين نماز نميخواند و اين کار هزينه داشت. مفضل از امام صادق نقل ميکند در ارشاد شيخ مفيد است که 27 نفر با امام زمان به اين دنيا برميگردند، در زمرهي اين 27 نفر اسم مقداد، مالک اشتر آمده است. شخصيتي است که به اميرالمؤمنين خدمت کرده و توفيق دارد در معيت امام زمان هم باشد. داريم زمين به حرمت هفت نفر خلق شده است، آنها کساني هستند که در نماز غريبانه بدن فاطمه زهرا(س) شرکت کردند و يکي مقداد است. داريم وقتي به خانه اميرالمؤمنين حمله ميکردند، خيليها توجه نکردند و در شهر نبودند. مقداد دست به شمشير و گوش به فرمان بود. هم گوش به فرمان بود و هم جلو نميزد. مقداد عبد است. اطاعت ميکند. دستور باشد جنگ ميکند، يا صبر ميکند يا اقدام ميکند. از مقداد و سلمان و ابوذر اين روايت نقل شده که کسي امام نداشته باشد به مرگ جاهليت مرده است.
امام رضا(ع) به مأمون نامه نوشت که اسلام ناب اين چيزهاست. مقداد بيش از 170 سال است از دنيا رفته است. امام رضا فرمود: ولايت اميرالمؤمنين و کساني که بر راه نبوت و روش پيغمبر پا برجا بودند و تغيير نکردند و مسير را عوض نکردند، مثل سلمان و ابيذر و مقداد واجب است يعني کنار ولايت اميرالمؤمنين ابراز محبت به مقداد و سلمان و ابوذر تا قيامت بر ما واجب است. افرادي که در زندگي آنها اشتباه فاحشي ديده نميشود. «وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْل» اينها هدايت شدند با قول زيبا، کلام نوراني و معطر، اينها به صراط مستقيم پسنديده خدا هدايت شدند، امام معصوم فرمود: حمزه و جعفر از اين قوم هستند. يک بحثي هم مقداد در مورد بحث اجتهاد ما دارد.
وقتي از سلمان و ابوذر و مقداد ميشنويم، طمع ميکنيم که اي کاش جزء ياران اينچنيني براي امام زمان باشيم. خدايا ما را از زمرهي بهترين ياران و ياوران، تابعان و پيروان و خادمان و شهداي راه حضرت حجت قرار بده.
شريعتي: السلام عليک يا رسول الله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»