اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-08-18-حجت الاسلام والمسلمين کاشاني-تبيين مسئله ي وحدت


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تبيين مسأله‌ي وحدت
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 18-08- 98     
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام مي‌کنم به دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوب نازنين‌مان، انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن سلام مي‌کنم. اميدواريم آستانه‌ي ولادت نبي مکرم اسلام بر همه پر از خير و برکت باشد.
شريعتي:
صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار برملا خواهد شد
تو آيه‌ي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
امروز مي‌خواهيم در مورد وحدت صحبت کنيم. نکات ناب حاج آقاي کاشاني را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: در هفته وحدت که هستيم تلقي از وحدت و تبيين مسأله وحدت موضوع بُغرنجي است در جامعه ما، سه تلقي از وحدت هست که دو تا را شايد بگوييم يک کمي در آن تندي و کندي و افراط و تفريط هست. يک گروهي فکر کردند براي اينکه مشکلات جامعه اسلامي حل شود و دعواها و کشتارها و قتل‌ها از بين برود بهتر است اختلافاتي که بين ما هست را کتمان کنيم. همه را در هم ذوب کنيم يا يکي در ديگري ذوب شود، يک چيز باقي بماند. مثلاً نادرشاه سعي کرد اين کار را بکند، علماي شيعه و غير شيعه را جمع کرد و چند جلسه گذاشت. گفت: شيعيان به همان فقه امام صادق بسنده کنند و در عقايد حق ندارند اظهار نظر خلاف ديگران بکنند. مي‌خواست در واقع تشيع را از بين ببرد. البته ظاهر امر دلسوزي بود. تا وقتي از بعضي از بخش‌هاي دينمان کوتاه نياييم اين وحدت رخ نمي‌دهد و طبيعي است اين امکان ندارد. اين مسأله‌اي نيست که رها کنيم و کنار بگذاريم. چون من که شيعه هستم وقتي مي‌خواهم خدا را عبادت کنم با اين نوع نگاه بايد بگويم: قربتاً الي الله اين کار را مي‌کنم، لابد اينها را حق مي‌دانند. ديگران هم لابد مذهب خودشان را حق مي‌دانند. چطور مي‌شود ما اين دو تفکر که با هم تفاوت دارند را به يکي تبديل کنيم. چنين چيزي امکان ندارد، عقايد ما هر روز است. اينجا که نشستم با قصد و نيتي نشستم. در بيان مطالب و مطالعه و زندگي روزمره اين عقيده همواره با ماست. يک گروهي دنبال اين بودند که از بين ببرند. امروز هم رگه‌هايي در جامعه ما ديده مي‌شود که يک جايي از عقايد مسلم تشيع دست برداريد، تا وحدت رخ بدهد. ما مي‌گوييم چنين تلقي قطعاً درست نيست، امکان هم ندارد و عملي نيست. دينداران بگويند: شما از مکتب و مذهب خود دست بکشيد.
يک نگاه هست مي‌گويد: اصلاً به هيچ وجه کلاً هيچ تسالمي امکان ندارد. نمي‌توانيم با هم کنار بياييم. بايد گفت که اگر اينطور باشد دو تا مشکل به وجود مي‌آيد، يکي اينکه قرآن کريم وقتي به اهل کتاب مي‌فرمايد: «تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ» (آل‌عمران/64) بين مسلمان و يهودي و مسيحي، آيا اشتراک بيشتر است يا گروه‌هاي مختلف مسلمان، يعني قرآن آنجا امر به يک چيزي که ممکن نيست مي‌کند، قرآن به چيزي امر مي‌کند که امکان ندارد. اگر بنا را بر اين بگذاريم که ما کلاً به هيچ وجه در موارد اختلاف بنا را بر اينکه تعامل و تسالم داشته باشيم نگذاريم، حتي ميان شيعيان و غير فرق هم دعوا مي‌شود. تاريخ ثبت کرده که فرق مختلف اسلامي غير شيعه در طول تاريخ چقدر همديگر را کشتند و پشت سر هم نماز خواندن را حرام اعلام کردند. ازدواج کردن با دختر و پسر از دو مذهب غير شيعي را حرام اعلام کردند. سرها بريده شده است. از آن طرف همين امروز شاهد هستيم که گاهي بين شيعيان هم که وقتي همديگر را تحمل نمي‌کنند، فکر مي‌کنند همه بايد عين من فکر کنيد، در واجبات و غير واجبات، اختلافاتي که در بعضي موارد مثل ايام بعد از ماه صفر مي‌بينيد گاهي برخي شيعيان هم با هم اصطکاک پيدا مي‌کنند، نشان مي‌دهد اين تفکر اگر نباشد شيعيان با هم دعوايشان مي‌شود. غير شيعه با هم دعوايشان مي‌شود، يعني بنا را بر اين بگذارند که به هيچ وجه نبايد هيچ نوع تعاملي داشت. همه بايد مثل من فکر کنند. اگر اين در زندگي زناشويي باشد، آن زندگي جنگ مي‌شود. اين دو طرفي که به نظر مي‌رسد دو طرف خوبي در ماجرا نيست. اين چيزي که فکر مي‌کنيم تلقي از وحدت هست و سابقه‌اش از جمهوري اسلامي و مرحوم آيت الله بروجردي‌ها قديمي‌تر است، معناي وحدتي است که ما از اهل‌بيت دريافت کرديم. يکوقت مي‌گوييم وحدت يا تقريب، تقريب يعني نزديک کردن، دو تا مذهب و دو تا فکر به هم امکان ندارد. شما نمي‌توانيد دو تا فکر را به هم نزديک کنيد. دو تا تفکر را به هم نزديک کنيد. در يک مذهب نماز خواندن شکلش با ديگري فرق دارد.     کدام را به هم نزديک کنيم؟ مثلاً بگوييم: در ايستادن شبيه سمت راستي، اين امکان ندارد. اين وحدتي که صحيح است و از اهل‌بيت به ما رسيده اين است که اين وحدت و تقريب بين مذاهب نيست. داريم که «يا اهل الکتاب» يعني من و شما اگر از دو تفکر هستيم، حالا که مي‌خواهيم کنار هم زندگي کنيم، در زندگي يک رفتاري را پيش بگيريم که کمتر به درگيري و مشاجره بکشد. نه اينکه من عقايدم را از بين ببرم و کتمان کنم. اهل دو مذهب و اهل دو مکتب، اهل دو تفکر با هم به گونه‌اي رفتار کنند، اگر خودشان را حق مي‌دانند من کاري کنم که حضرتعالي به فکر من علاقه‌مند شويد. مرا تحريک نمي‌کنيد که اعصاب من خرد شود. اين وحدت به معني اينکه ذره‌اي از واجبات يا حتي مستحبات کم شود، نيست. اينجا مسأله وحدت بين اهل مذاهب است. يعني بعضي بزرگان همزيستي اسلامي، اگر در جامعه اسلامي دو نفر از دو فکر هستند، شيعه با غير شيعه در بازار هرکدام جنس مي‌فروشند، مسائلي که درباره‌ي سوق المسلمين است درباره‌ي او هم جاري است. او پاک محسوب مي‌شود. اگر قرباني کند مي‌شود از گوشت او خورد. اگر امنيت او به خطر بيافتد، از مرزش بايد حفاظت کرد. يعني مي‌بينيم علماي ما صدها سال پيش وقتي بخشي از فرق مسلمين مثلاً در عثماني آن زمان که ترکيه امروزي است، با اروپا داشتند درگير مي‌شدند و مي‌جنگيدند، مرزشان به خطر افتاد، علماي ما حکم به جهاد کردند که برويد از آنها دفاع کنيد. از ناموسشان دفاع کنيد.
از آن طرف فرمودند: آنها از دنيا مي‌روند، چون ائمه ما بيش از ديگران ما را امر به اين کردند، در بين مذاهب اسلامي بيشترين ترويج اين وحدت به معناي همزيستي مسلمانان، دلسوزي کردن براي همديگر، محبت کردن و برادري اسلامي که به معني همفکري کامل نيست. به ما فرمودند: اگر همسايه شما بيمار مي‌شود يا يک برادري در جامعه اسلامي، شيعه نيست حتماً عيادت او برويد. اگر از دنيا مي‌رود به تشييع او برويد. در نمازهايشان شرکت کنيد. ما در تشيع مي‌گوييم: امام جماعت بايد عادل باشد. آنجا مي‌گويد: نمي‌خواهد بررسي کنيد، آنها کسي که جلو انداختند شما برويد در اجتماعشان شرکت کنيد. مانند برادر رفتار کنيد گرچه برادري ايماني نباشد. برادري کنيد، دلسوزي کنيد. همانطور که رسول خدا داشت براي بت پرست‌ها خودش را به کشتن مي‌داد. چرا اينقدر خودت را اذيت مي‌کني؟ خدا او را مي‌خواهد نگه دارد بس که دلسوز است و حريص به هدايت مردم است. مگر مي‌شود شيعه اهل‌بيت اگر من راهم را راست مي‌دانم، حريص به هدايت ديگران نباشم و اين بدون توهين بايد رخ بدهد. منتهي اينگونه نيست حالا که مي‌خواهد همزيستي مسالمت آميز رخ بدهد، يعني بايد عقايد را تعطيل کرد. قرآن کريم که به ما دستور مي‌دهند به بت‌هاي بت پرستان دشنام ندهيد، براي ما قصه‌هاي فراواني نقل مي‌کنند که حضرت ابراهيم رفتند به ماه و خورشيد و ديگران گفتند: من از افول کننده‌ها خوشم نمي‌آيد. نقد علمي کرد ولي توهين نکرد. اگر بنا به اين بود که نقد علمي هم فحش قلمداد شود، اينجا بايد بگوييم: معاذ الله حضرت ابراهيم به حرف خدا گوش نمي‌کرد. يا حضرت ابراهيم نسبت به بت‌ها اعلام موضع کرده اما فحش نداده، فحش دادن و جسارت کردن و تحريک ديگران يک بحث است و عقايدمان را مستدل و مستند و مؤدبانه بدون مجادله بيان کردن، يک بحث ديگر است. اتفاقاً در اين زمينه هيچيک از فرق اسلامي به اندازه شيعه اين کار را نمي‌کنند. شما کدام يک از فرق را مي‌شناسيد که عقايدشان را نگويند؟ با صداي بلند بيان مي‌کنند در حالي که ممکن است بعضي عقايدشان توهين به ما تلقي شود. يعني خوشمان نيايد.
مثلاً فرض کنيد برخي از فرق اسلامي قاتل سيدالشهدا که عمر سعد باشد را راستگو بدانند و از او در آثارشان روايت نقل کنند و اين خيلي براي ما اذيت کننده است. در کتاب صحيح بخاري افراد زيادي داريم که ناصبي هستند، دشمن اميرالمؤمنين هستند. اميرالمؤمنين را لعن مي‌کنند. هيچوقت نديديم از اين مسأله کتمان کنند و نسبت به معاويه که با اميرالمؤمنين جنگيده بعضي ممکن است نسبت به او ارادت داشته باشند، پس اگر اعتقاد تعطيل نمي‌شود شيعيان هم اعتقاداتشان را بخواهند مستدل بيان کنند اين اصلاً توهين نيست. بددهاني نبايد کرد و نبايد به مقدسات ديگران فحش داد ولي نقد علمي هست. رهبر انقلاب که پرچمدار نظام اسلامي و مسأله وحدت اسلامي را تئوريزه مي‌کند، بيش از پنج بار در پايگاه اينترنتي ايشان هست کلمه‌ي الغدير را جستجو کنيد، مي‌بينيد مي‌فرمايند: الغدير کتاب وحدت بخش است. در حالي که گاهي ما ممکن است در تلويزيون خودمان نتوانيم جملات الغدير را بيان کنيم. يا يکوقتي براي شما جملاتي از شرح نهج‌البلاغه رهبري که چند ماه پيش منتشر شده را براي شما بخوانم که شايد ديگران بگويند: عه، چون فکر مي‌کنند وقتي اسم وحدت مي‌آيد يعني به هيچ وجه نقد علمي نبايد کرد و دفاع از مکتب خود نبايد کرد. داعيه‌دار اصلي وحدت هم نقد علمي مي‌کند، منتهي چرا الغدير کتاب وحدت‌بخش مي‌شود؟
مرحوم علامه اميني(ره) وقتي مي‌بينند مذاهب مختلف اسلامي نسبت به ما هم توهم دارند، يک چيزهايي را بعضي از بدخواهان و صفاکان و شياطين اتهاماتي به ما شيعيان زدند که وقتي يک غير شيعه اين را مي‌شنود حالش بد شود و نسبت به ما احساس دشمني کند. مثل اينکه شيعيان مي‌گويند: اين قرآني که هست کامل نيست. در حالي که اگر کسي بين شيعيان زندگي کند تقدس قرآن، شب‌هاي قدر و زندگي عادي، شيعيان قرآن جلد دومي ندارند. شما در جاهاي عمومي راه برويد و بگوييد: قرآن شيعيان کدام است؟ همان که همه کشورهاي ديگر هم دارند مي‌آورند. يا مثلاً فرض کنيد بگويند: شيعيان ناراحت هستند اميرالمؤمنين بايد پيغمبر مي‌شد نه پيغمبر، يعني شما به هر عالم يا عامي از شيعه بگويي تعجب مي‌کند که ما اصلاً چنين چيزي به عنوان افسانه هم نشنيديم. شيعيان امامي که امروز هستند، اگر يک فرقه منحرفي يک روز بود به ما ربطي ندارند. الآن در دنيا گاوپرست هم هست. يعني علامه اميني مي‌بيند بهتان‌هايي به ما زده شده و هاله‌اي دور و بر شيعيان زده شده که ديگران مي‌خواهند آنها را نقد کنند براي اينکه ياد بدهند چطور بايد بحث کرد وقتي مي‌خواهند حرفي را بزنند، مي‌گويند: از آن طرف شيعيان هم ممکن است توهم‌هايي نسبت به ديگر مذاهب داشته باشند، يعني خيال کنند همه برادرهاي غير شيعه که امروز هستند، همه طرفداران و قاتل امام حسين هستند. نه يک عده قليل اينطور هستند. يا مثلاً غير شيعيان قاتل حضرت زهرا را دوست دارند. طبيعتاً آنها قاتل حضرت زهرا را نمي‌شناسند، ما مي‌گوييم: حضرت زهرا شهيد شدند و آنها اينطور فکر نمي‌کنند. يعني فکر نکنيم که تمام مسلمانان غير شيعه دشمن اهل‌بيت هستند و خيلي از موضوعات را نمي‌دانند. ما نسبت به آنها توهم نداشته باشيم. با دلسوزي دينمان را عرضه کنيم و حرف بزنيم. پيغمبر اکرم براي بت پرست‌ها دلسوزي مي‌کند. طرف مقابل ما هم ما را آنطور که هستيم بشناسد نه آنطور که بعضي از شيطان‌ها به دروغ گفتند. لذا علامه کتابي مي‌نويسد که محورش بحث علمي است. يعني رهبر انقلاب ما وحدت بدون بحث علمي را وحدت نمي‌دانند. الغدير را الهام بخش وحدت مي‌دانند که چه کنيم که عقايدمان را دقيق و مستدل بيان کنيم بدون توهين، هر عاقلي از هر فرقه‌اي از بيرون مسلمين بحث را ببيند و عمل کند و در قيامت خودش بايد پاسخ بدهد. ما وظيفه نداريم حرفي را در سر مردم فرو کنيم. اما اينکه عده‌اي فکر کنند نگو نه، نگو نداريم. بايد عقايد بيان شود ولي مؤدبانه، مستند و بدون فحاشي.
مادامي که ما نسبت به هم توهم داشته باشيم،     وحدتي رخ نمي‌دهد. بايد سوء تفاهم برطرف شود و معلوم شود چقدر مشترکات داريم و زمينه براي تبليغ و دعوت فراهم شود. ما ادب اختلاف بين امت اسلامي را يکوقتي منتشر کرديم. صدها مورد ادب در مباحثه يک شيعه با غير شيعه يا يک غير شيعه با شيعه است. بر خلاف تصور غيوران شيعه، آنهايي که از مکتب تشيع دفاع کردند، آنهايي که در دفاع از مکتب تشيع تأليفات دارند، چهل سال عمر گذاشتند مثل مرحوم علامه اميني، قائل به معناي صحيح وحدت هستند. الغدير ترجمه خوبي نداشت متأسفانه و تا ساليان اخير الحمدلله ترجمه جديد دارد. اين کتاب يازده مجلد است و بسيار پاکيزه ترجمه شده و آقاي جرفا زحمت کشيدند و بنياد فرهنگي امامت منتشر کردند. در مجلد سوم اين چاپ فارسي صفحه 402 مرحوم علامه اميني مي‌فرمايد: همه شيعيان به جان‌ها، خون‌ها و آبروها و دارايي‌هاي مسلمانان احترام مي‌گذارند. ما در جمهوري اسلامي براي دفاع از مسلمانان غير شيعه در برابر مستکبرين گاهي هزينه مي‌دهيم. علامه اميني قبل از انقلاب اين را نوشتند بي آنکه ميان شيعه و سني تفاوت نهند. يعني وقتي مي‌خواهند جان و خون و آبرو و دارايي و اموال را محترم بشمارند، بين شيعه و سني تفاوت نمي‌گذارند. پس هرگاه مصيبتي پيش آيد آزرده مي‌شود. از غم برادر غير شيعه خود ناراحت مي‌شود. علامه اميني پرچم‌دار غيرت هستند. شيعيان آن برادري اسلامي را که در قرآن کريم بدان تصريح گشته محدود به تشيع نمي‌داند. يک برادري ايماني داريم يعني ايمان ما مثل هم هست. يک برادري اسلامي داريم.
در چاپ مشهور الغدير صفحه 373 از مجلد سوم هست، ايشان مي‌گويد: برادري اسلامي غير به تشيع نخورده است. شيعه و غير شيعه برادري اسلامي هستند. يعني از درد آنها ناراحت مي‌شود، از خونشان دفاع مي‌کند و از جان و آبرويشان، آبرو را آبروي خودش مي‌داند و اين متأسفانه خيلي کمرنگ است. حتي گاهي بخاطر بعضي تندروي‌ها شيعيان اين واضحات را نسبت به هم رعايت نمي‌کنند. پس وقتي رهبري مي‌فرمايد: الغدير وحدت بخش است، الغدير بر چه اساسي نوشته شده است؟ الغدير براساس مباحثه دقيق محترمانه و نقد منصفانه نوشته شده است. وقتي از وحدت مي‌گوييم يعني عقايدمان را تعطيل کنيم. فرض کنيد با يک نفر معامله تجاري مي‌کنم از يک فکر و دين ديگري است. مي‌خواهيم يک ليوان بفروشيم، آنجا نمي‌گوييم: آقا صبر کن، 68 سال پيش پدربزرگ شما يک چک در گوش آقابزرگ ما زده است. بدون اينکه از اين کوتاه بيايم، حتي اگر قرار است از پدربزرگ ايشان در دادگاه الهي يا انساني شرکت کنم، مي‌کنم ولي به ايشان هي گوشزد نمي‌کنم و تحريک نمي‌کنم. آيا عقايد را مي‌خواهيم تعطيل کنيم، اين يک بحث کليدي است.
ما بحثي داريم به عنوان عقيده و بحثي داريم به عنوان عمل، عمل فقه است و عقايد اعتقادات و کلام است. عقايد هرگز تعطيل نمي‌شود و توحيد هيچوقت در هيچ زماني، نمي‌گويند: فعلاً تعطيل. هيچوقت انسان از توحيد بيرون نمي‌آيد و حق ندارد خودش را از ولايت اهل‌بيت خارج بداند. هرگز انسان حق نداري بيزاري خودش را از دشمنان اهل‌بيت کم کند. بايد ما نسبت به دشمنان خدا و طاغوت‌ها و بت‌ها و دشمنان اهل‌بيت بيزار باشيم. اين عقايد ماست و عقايد هرگز تعطيل نمي‌شود. اما آيا من همواره بايد اين عقيده خودم را در همه‌جا فرياد بزنم؟ اينجا ائمه ياد دادند که همه‌جا نبايد، من با صداي بلند عقيده‌ام را بيان مي‌کنم و مي‌گويم: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله، اشهد ان اميرالمؤمنين» اما آيا همه‌جا بايد اين را بگويم؟ يکوقتي جناب عمار را گرفتند و گفتند: شما عقايدت را بگو ببينم. اينجا نسبت به پيامبر نظرت چيست؟ خوب اينجا اگر عمار حرفي مي‌زد کشته مي‌شد، اينجا عمار همه عقايدش را نگفت. قرآن فرمود: اين را مجبور کردند همه عقايدش را اينطور که هست نگفته و تحسينش کرد و اين چيزي است که تقيه مي‌گوييم. اين تقيه بخشي براي حفظ جان است. مثلاً من در برابر طاغوتي براي اينکه سرم را نبرد تقيه مي‌کنم. يکوقتي براي مدارا و همزيستي است. من در يک جامعه‌اي زندگي مي‌کنم، اگر بعضي از عقايدم را بگويم ممکن است در آن جامعه دعوا رخ بدهد. اينجا عقيده تعطيل نمي‌شود و من هر لحظه عقايدم هست، يک لحظه از عقايدم کوتاه نمي‌آيم. اما اينکه همواره آيا وظيفه شرعي من همين ابراز هست؟
ما مي‌دانيم اعتقادبه توحيد تعطيل نمي‌شود ولي نماز گاهي دچار بعضي از توقف‌ها مي‌شود. براي بانوان ايامي نماز نيست. آيا در آن ايام بانوان توحيدشان تعطيل مي‌شود؟ اين عمل است. روزه نمي‌گيرند و بعداً مي‌گيرند. يعني ايمان به خدا و اطاعت از خدا، استعانت از صبر و صلاة از بين مي‌رود؟ نه. الآن عمل است. فرض کنيد دستم زخم است و نمي‌توانم درست براي نمازم وضو بگيرم. توحيدم سر جايش هست و عملم گاهي دچار توقف و محدوديت و تغيير مي‌شود. فرض کنيد مصلحت ممکن است يک جايي نباشد من همه عقايدم را بيان کنم، نه به جهت اينکه از عقايدم کوتاه بيايم، چون نمي‌خواهم الآن مسأله‌ي اصلي‌تر جامعه اسلامي هست، در صفين اميرالمؤمنين کسي است که در راه دفاع از عقيده خودش، حضرت زهرا قرباني شده در راه اميرالمؤمنين، يعني اميرالمؤمنين به عقيده خودش چنان راسخ است که پيغمبر اين فضا را ايجاد کرده که برترين فرد هستي فاطمه زهرا(س) خودش را فداي اميرالمؤمنين مي‌کند و اين موضوع مهم است وگرنه مگر مي‌شود اميرالمؤمنين که اعقل عقلاست اين کار را بکند. ولي يک شخصي در صفين مي‌گويد: ايام بعد از پيغمبر اکرم چه شد؟ حضرت مي‌گويد: لشگر دارد با دشمن مي‌جنگد و هزاران هزار کشته دادند و الآن بيان اين حرف به خطر جاني عده‌اي است. حضرت مي‌فرمايد: الآن جاي اين سؤال نيست. اين به اين معني نيست که اميرالمؤمنين اعتقاد خود را از دست داده است. در عمل گاهي مصلحت نيست، اين به معناي اين نيست که از عقيده دست کشيده است. ممکن است الآن مصلحت نباشد. لذا وحدتي که مي‌گوييم به اين معني نيست که اعتقادت را کنار بگذاري. هرجا ديديم زمينه بحث و مباحثه هست ما مرد مباحثه هستيم و فرزندان دليل هستيم و شاگردان امام صادق(ع) هستيم. آنجايي که مي‌بينيم اگر حرف بزنيم درگيري مي‌شود يا يک مسأله حساس و مهم موقتي هست مثل ماجراي صفين که هميشه حضرت در جنگ نبود. اينجا حضرت برنمي‌گردد در مورد سقيفه گفتگو کند. براي همين جامعه اسلامي بزرگتر نياز دارد که همان فردي که تشخيص مي‌دهد وحدت مصداق بارزش کتاب الغدير است، مرد غيور شيعه است که مي‌فرمايد: ما بايد همديگر را محترم بداريم، ممکن است يک جايي هم ببينيم الآن مصلحت نيست در يک جنگي که اين معمولاً موقت است، مثل صفين و درگيري ما با اسرائيل که در جبهه مبارزه با اسرائيل شيعيان لبنان با اهل سنت غزوه کنار هم هستند. الآن يک دشمن بيروني آمده مرز جامعه اسلامي را به خطر انداخته است. اينجا جاي اينکه در وسط جنگ با هم مباحثه کنيم نيست. اينجا جاي مباحثه نيست بخاطر يک زمان موقت مصلحت بالاتري. مصلحت بالاتر چيزي از عقيده بالاتر نيست، اين موقت است چون جان مسلمين در خطر است. بعد که شرايط عادي شد در فضاهاي حوزوي، دانشگاهي مي‌نشينيم مؤدبانه بحث‌هايمان را مطرح مي‌کنيم.    
امروز مي‌بينيم اگر کسي بيايد مباحثه علمي کند، عده‌اي که منطق وحدت بين مسلمين را تشخيص ندادند، مي‌گويند: بحث‌هاي اختلافي نکنيد. بحث اختلافي نبايد با توهين و تمسخر و اختلاف افکنانه باشد وگرنه ما حق نداريم از ائمه جلو بزنيم. همان اميرالمؤمنين يا امام صادق که مي‌فرمايد: ما اصل هر خيري هستيم و تمام خيرهاي ديگر از فرع ماست حتي توحيد، توحيد يعني فهم يگانگي حضرت حق، شما جاي ديگر برويد خدا را نمي‌توانيد بشناسيد. لذا فهم شما از توحيد از فروع ماست.  بعد فرمود: دشمن ما اصل هر شري است، تمام چيزهاي ديگر فرع هست حتي شرک، يعني اين چيزي که شما به جاي در خانه‌ي اهل‌بيت جاي ديگر بروي و درست توحيد را نفهمي. اين امام صادق(ع) که بعد از هر نمازشان بعضي از دشمنان خدا را لعن مي‌کردند. موارد فراواني از حضرت صادق(ع) داريم که در تبيين دشمنان و دوستان خدا، تولي و تبري، همين امام صادق(ع) مي‌فرمايد: اگر با غير مسلم، با غير شيعيان طرف مي‌شويد حق نداريد هرطور خواستيد رفتار کنيد. يک نفر آمد با يکي از شيعيان امام صادق بحث کرد. اين عصباني شد. آمد تند شود گفت: تو چه شيعه‌اي هستي؟ من بدتر از اين را به جعفر بن محمد مي‌گفتم عصباني نمي‌شد. وقتي شيعه منطق دارد بحث مي‌کند. يک وقتي در مسجد بزرگ کوفه بيش از نهصد نفر صبح تا شب، ساعات مختلف مدرس درست کردند و گفتند: «حدثني جعفر بن محمد» امام صادق(ع) شاگردان زياد غير شيعه داشت ولي عقايد را از امام صادق ما ياد گرفتيم.
اگر پدر براي اينکه عصباني شده و بخواهد خودش را آرام کند، به فرزندش سيلي بزند يا او را هول بدهد، اين حرام است چون قصد او تربيت نيست. اگر من بخواهم مکتب خود را ترويج کنم بيايم مؤدبانه محاسن کلام اهل‌بيت را بگويم. اگر شما شيعه امام صادق بشوي چه مزايايي دارد. نه اينکه بگويم: الآن يک چيزي مي‌گويم حالش را مي‌گيرم. اين مشکل است. يعني بعضي متأسفانه اوليات دين را نمي‌دانستند خيال کردند که مثلاً حال ديگران را بگيريم و طعنه بزنيم ارزش دارد. ارزش اين است که ما به همين شيوه که اهل‌بيت تبيين مي‌کردند بياييم دين را تبيين کنيم و مشتري‌هاي در خانه اهل‌بيت را زياد کنيم.
شريعتي: همان کلام امام رضا(ع) که فرمودند: «فَإِنَّ النَّاسَ‏ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» تمام تلاش ما در سمت خدا اين بود که به عنوان يک راهبرد جدي بياييم از زيبايي‌هاي کلام اهل‌بيت(ع) بگوييم و چقدر مشتاقان معارف زياد شدند و از مذاهب مختلف هم مشتري برنامه سمت خدا هستند. انشاءالله همه باشيم و در عصر ظهور اوج همدلي و محبت و يگانگي را ببينيم حول محور امام زمانمان(عج). امروز صفحه 220 قرآن کريم آيات 98 تا 106 سوره مبارکه يونس را تلاوت خواهيم کرد.
«فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِينٍ «98» وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «99» وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ «100» قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ «101» فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ «102» ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ «103» قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «104» وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «105» وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ»
ترجمه آيات: پس اهل هيچ شهرى (به موقع) ايمان نياورد كه (ايمانش به او) سود بخشد؟ مگر قوم يونس (كه وقتى در آخرين لحظه ايمان آوردند،) ما عذاب خوار كننده را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا مدّتى بهره‏مندشان ساختيم. واگر پروردگارت مى‏خواست، (به اجبار) همه‏ى مردم روى زمين يكجا ايمان مى‏آوردند. (اكنون كه سنّت خدا بر ايمان اختيارى مردم است،) پس آيا تو مردم را مجبور مى‏كنى تا ايمان آورند؟! در حالى كه هيچ كس جز به اذن و اراده‏ى الهى توفيق ايمان ندارد و خداوند پليدى (ترديد و كفر) را بر كسانى كه نمى‏انديشند مقرّر مى‏دارد. بگو: (به ديده‏ى عبرت) بنگريد كه در آسمان‏ها و زمين چيست؟ امّا نشانه‏ها و هشدارها براى كسانى كه ايمان نمى‏آورند سودى ندارد. پس آيا (كسانى كه در برابر آن همه آيات وانبياى الهى سرپيچى مى‏كنند،) انتظار چيزى جز نظير روزگارِ (پر نكبت و ذلّت) پيشينيان را دارند؟ بگو: در انتظار باشيد كه من نيز با شما از منتظرانم (تا همان بلائى كه بر سر آنها آمد، بر سر شما نيز بيايد). (به هنگام نزول بلا ومجازات،) پيامبران و مؤمنان را نجات مى‏دهيم. اين گونه بر ما حقّ است كه مؤمنان (به تو را نيز) رهائى بخشيم. بگو: اى مردم! اگر از (درستى) دين من در شك و ترديديد، پس (بدانيد كه من) كسانى را كه شما به جاى خدا مى‏پرستيد، نمى‏پرستم، بلكه خدايى را مى‏پرستم كه جان شما را (در وقت مرگ) مى‏گيرد و مأمورم كه از مؤمنان باشم. و (به من فرمان داده شده كه) به آئينى خالى از هرگونه شرك، روى‏آور و هرگز از مشركان مباش. و غير از خداوند، چيزى را كه نه سودى براى تو دارد، نه زيانى، نخوان. پس اگر چنين كنى، همانا تو از ستمگران (مشرك) خواهى بود.
شريعتي: در مورد رد مظالم، با اجازه‌اي که برنامه سمت خدا از مراجع تقليد گرفتند تا سقف پانصد هزار تومان مي‌توانيد مظالم عباد را پرداخت کنيد. جزئيات بيشتر در سايت و کانال برنامه قرار دارد. در آستانه‌ي هفته وحدت و تولد پيامبر گرامي اسلام هستيم. ادامه فرمايشات حاج آقاي کاشاني را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: آنچه تا الآن عرض کرديم در طول تاريخ اسلام خيلي از بزرگان شيعه و بعضي بزرگان غير شيعه به اين پايبند بودند. اين ادب و احترام بدون اينکه از عقايدمان کوتاه بياييم    لازم نيست عرض کنيم. چند نمونه بگويم. مثلاً مرحوم طبرسي صاحب مجمع البيان که تفسير مهمي نوشتند و تا سالها اين تفسير که تلخيص تبيان شيخ طوسي بود تا صدها سال محور تفسير شيعيان بوده و عالم تراز اول شيعه و تفسير مهم شيعه، ايشان بعد از اينکه کتاب مجمع البيان را مي‌نويسند با کتاب کشاف زمخشري که از معتزله هست آشنا مي‌شود. وقتي که اين کتاب را نگاه مي‌کند يک چيزهايي مي‌بيند، با اينکه مجم البيان مفصل‌تر از کشاف هست ولي اين مرد خدا مي‌بيند در اين کشاف نکات مهمي است و تلخيص کشاف را هم انجام مي‌دهد، تلخيص کردن کار شاگرد است. ولي اين مرد خدا مي‌بيند در اين کتاب حرف‌هاي خوبي هم هست و تلخيص مي‌کند. تفسير ديگري به اسم «جوامع الجامع» مي‌نويسد. در مقدمه‌اش نوشته: من مجمع البيان را نوشته بودم ولي ديدم بايد تفسيري بنويسم که نکات اين جار الله علامه، جار الله زمخشري از اين جهت که در مکه و همسايگي خانه خدا بود، با ادب مي‌گويد: جار الله علامه کتاب نوشته و من ديدم حيف است نکات ناب او را در کتاب ديگري نياورم و باز يک تفسير نوشتم که خلاصه‌اي از مجمع البيان خودم جدا کنم و تصريح مي‌کند. يا مثلاً از آن طرف عالم برجسته‌ي عامه از غير شيعيان، وقتي مي‌خواهد به علامه حلي نامه بنويسد، مي‌گويد: اي کسي که تو برترين مجتهد زمان ما هستي! تو امام مجتهدان در روزگار ما هستي. «يا جمال الدين» اي کسي که جمال دين هستي از تو سؤالي دارم. اين ادبي که در هردو طرف هست و بنده مي‌خواهم عرض کنم شيعيان هميشه پيشقدم در اين ادب بودند. از اين نمونه‌ها فراوان است. خيلي وقت‌ها شيعيان کشته شدند و در مباحثمان اشاره کرديم. وقتي يک پادشاه شيعي يک عالم از اهل سنت را در يک جرياني مي‌کشد، مرحوم محقق لساني نوشتند تا آخر عمرش پشيمان بود از اينکه کاش من بودم و جلوي اين کار را مي‌گرفتم براي اينکه شيعه منطق دارد. هزاران هزار عالم شيعه کشته شده است.
مرحوم علامه اميني کتابي دارد به نام شهداي راه فضيلت که شهداي شهيد شيعه را اسم برده است. يکي از پادشاهان شيعه که يکوقتي يک عالم غير شيعه را مي‌کشد، محقق ثاني برافروخته مي‌شود که چرا اين کار را کرديد وقتي مي‌شد گفتگو کرد. لذا مرحوم خوانساري از ايشان نقل مي‌کند که تا اخر عمر تأسف مي‌خورد. يعني تا وقتي مي‌شود گفتگو کرد و دعوت کرد نياز به اين کارها نيست. هيچوقت در تاريخ تا به حال از بين علماي تراز اول شيعه نداريم که حکم به قتل غير شيعه داده باشد بخاطر عقيده‌اش يا نسبت به دشنام، ولي با ما معمولاً در طول تاريخ خوب تا نشده است. گاهي اوقات عقايد شيعيان را حتي اگر کتمان مي‌کردند، تحمل نکردند. شهيد اول يکي از علماي مهم غير شيعه هست که اجازه روايت دارد. در شرايطي است که اهل تقيه هم هست ولي گشتند و عقيده او را پيدا کردند و ايشان را به بدترين شکل کشتند. چنين چيزي را در تشيع ابداً بين علماي شيعه نداريم. افتخار مي‌کنيم که شيعيان مکتب اهل‌بيت اينقدر منصفانه رفتار مي‌کنند.
سه بحث اصلي داريم در مورد مسأله وحدت، بعضي خيال کردند بايد همه اديان و مذاهب را يکي کنيم که گفتيم اين امکان ندارد. هيچوقت اين جنگ تمام نمي‌شود. مسأله‌ي وحدت و تقريب بين اهالي مذاهب است. بين مسلمين است که بايد کنار هم باشيد و به هم دشنام ندهيد و از مرز هم دفاع کنيد و آبروي همديگر را محترم بشماريد، با دشمنان اسلام همدست نشويد براي قتل يکديگر و همديگر را پاک بدانيم. امروز مي‌بينيم بعضي از کشورهاي همسايه ما با ما دشمني مي‌کنند که متحد ما اسرائيل است. قرآن در مورد اينکه شديدترين دشمني‌ها براي اين گروه خاص از يهود که اينقدر دشمن با ما هستند معرفي مي‌کند و اينها مي‌گويند: متحد اصلي ماست و مسأله وحدت و همدلي بين مذاهب، همزيستي مسالمت آميز و برادري و مهرباني کردن، بدون اينکه بخواهيم ذره‌اي از عقايدمان کوتاه بياييم.
شريعتي: اين هفته قرار گذاشتيم از يکي از ياران خاص و ناب نبي مکرم اسلام ياد بکنيم، کسي که وقتي به هر مشاهد مشرفه‌اي مي‌رويم از حضرات اهل‌بيت بخواهيم به ما سلمان شدن را بدهند. يعني آن عنايت را به ما بکنند که به آن جايگاه رفيع برسيم.
حاج آقاي کاشاني: جناب سلمان طوري است که ساعت‌ها نياز به صحبت دارد. همانطور که خداوند و انبياء از لقمان نقل قول مي‌کنند و لقمان پيغمبر نيست امام باقر(ع) بارها مي‌فرمودند: خدا سلمان را رحمت کند. اينطور مي‌فرمود! هرجا در تاريخ اسلام گفته شده مسلمين خطا کردند، جز چند نفر استثناء که خطا نکردند سلمان است. پيغمبر خدا فرمود: خدا به من دستور داده سلمان را دوست بدارم. سلمان گنجي است که در روايات ما آمده تمام نمي‌شود و درياي فضايل است که ته ندارد و بعد يک روزي داشتند بحث مي‌کردند تو که هستي، به سلمان گفتند: تو که هستي؟ گفت: من سلمان بن عبدالله، فرزند بندگان خدا هستم. گفتند: حسب و نسب تو چيست؟ گفت: من يک ضال گمراهي بودم که خدا مرا به برکت رسول خدا هدايت کرد. پيغمبر تشريف آوردند، فرمودند: سلمان، برتري افراد به اين چيزها نيست. برتري افراد به تقواست و تو برترين هستي. ائمه وقتي مي‌خواستند ضرب المثل يک شخص برجسته را بگويند، مي‌گفتند: فلاني سلمان زمان ماست يعني ضرب المثل است. فضل بن شاذان مي‌گويد: در بين عموم مردم غير از معصومين، برتر و فقيه‌تر از او کسي نديده است.
شريعتي: خوش به حال ما ايراني‌ها که مفتخر هستيم که اهل ديار سلمان فارسي هستيم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي کاشاني: خدايا به حق سلمان محمدي ما را از سلمان‌هاي دوره‌ي امام زمان قرار بده و توفيق زيارت و خدمت در راهش و شهادت در راه آن بزگوار را نصيب ما بگردان.
شريعتي: السلام عليک يا رسول الله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»