برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: غربت اهلبيت پيامبر اکرم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 11-08- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
غزل تر از غزل، گل تر ز گل زيباتر از زيبا *** تو از الله اکبر آمدي از اشهد ان لا
شهادت ميدهم معراج يعني چشمهاي تو *** شهادت ميدهم چشم تو يعني سوره اسراء
غريبه نيستي اين روزها بسيار دلتنگم *** براي اين دل تنهاترم دستي ببرم بالا
دلم زرد است شبهايم همه سرد است يا خورشيد *** بقيعستان اشک بسته شد يا قبة الخضراء
تو ميگويي زمان ديدن هم باز هم فردا *** و من ميگويم امشب، زودتر، حالا همين حالا
سلام ميکنم به دوستان عزيزم، بينندههاي خوب نازنينمان، ماه ربيع بر شما مبارک باشد و دل و جانتان بهاري و سبز باشد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن سلام ميکنم.
شريعتي: در جلسات گذشته در مورد غربت حضرات اهلبيت صحبت کرديم با نگاه به جايگاه کساني که آمدند و در کنار ائمه قرار گرفتند، امروز با نگاه به جايگاه صحابه اين بحث را خواهيم شنيد و نکاتي که خواهند فرمود.
حاج آقاي کاشاني: از جهت زمان تاريخي بحث ما بعد از عروج ملکوتي رسول خدا که هفته گذشته بود، بحث ما در همان فضاست تا زمان شهادت سيدالشهداء، در اين دوره که ائمه ما امامتشان با امامت اميرالمؤمنين شروع شد، مشکلاتي سر کار و پيش پاي آنها آمد تا خيلي از اهداف را نتوانند آنطور که دوست دارند به ظهور بگذارند. يکي از آنها عوامل غربت اهلبيت است. عرض کرديم از دو امام حسن و امام حسين(ع) در يک مجموعه مهم روايي برادران غير شيعي مسند احمد بيست روايت است در حالي که از نزديکان سني آنها 1700 تا هست. واکاوي کرديم چه شد اهلبيتي که رسول خدا فرمودند: تا بعد از من به قرآن و اهلبيت تمسک کنيد و چنگ بزنيد و تبعيت کنيد، چرا اين اتفاق نيافتاد، چرا برادران غير شيعه فقهشان را از اهلبيت نميگيرند؟ چرا عقايدشان را از اهلبيت نميگيرند؟ چرا ائمه که مصاديق بارز ثقلين هستند و اين مسأله اختلافي بين ما و برادران اهل سنت نيست، چرا باعث نشد چنگ به دامان اهلبيت بزنند، اين موضوع بحث ماست و غربت اهلبيت را از اين جهت وارد شديم.
عواملي عرض کرديم يکي از جايگزينها اين مسألهي عدالت صحابه است. اين بحث خيلي باعث تهمتهاي زيادي به شيعيان شد. خيليها فکر ميکنند شيعيان نسبت به اصحاب پيغمبر بغض و کينه دارند. اگر کسي شيعه يا سني، نسبت به ياران رسول خدا(ص) که همراه ايشان جهاد کردند، تبعيت کردند، به ايشان خدمت کردند تا آخر پايمردي کردند و از پا ننشستند، اگر کسي نسبت به اينها جسارت کند مسلمان نيست. ما شيعيان هم همين را ميگوييم. بحث سر اين است که وقتي يک جمع معتبر و محترمي به عنوان ياران رسول خدا داريم، هرکس از راه برسد و ادعا کند من جزء اصحاب پيغمبر هستم بايد بپذيريم و به او نسبت بدهيم؟ ما نسبت به مشکوکها بحث داريم نه نسبت به اصل اصحاب رسول خدا. بحث اين است که اگر من هم ادعا کردم از اصحاب پيغمبر هستم، آن احترامات براي من هم هست؟
ماجراي اصحاب پيغمبر اکرم همينطور ممکن است بگويند: لزوم طرح اين بحث چيست؟ نکته اينجاست که وقتي رسول خدا(ص) در تعابير مختلف اهل بيت را به عنوان بعد از خودشان جانشين و مرجع علمي و پناهگاه مردم معرفي کردن و فرمودند: تا وقتي اهلبيت و قرآن هستند و هردو همزمان تمسک کنيد، گمراه نميشويد، جايگزينهايي ارائه شد براي اينکه دست مردم کم کم از اهلبيت خالي شود، اهميت اهلبيت از ذهنها بيافتد، اگر اهلبيت نيستند، صحابه که هستند. اگر اصحاب رسول خدا که اوصافشان در قرآن آمده را ميگفتند، افرادي را اضافه کردند که ما جزء اصحاب نميدانيم. يک شبه عصمتي براي صدها هزار نفر قائل شدند و اين يک جايگزيني بود براي اينکه اهمين پنج تني که در دوره رسول خدا بودند را کم کند. وقتي يک چيزي منحصر است، توجهها به سمتش خاص است. وقتي شما جمعيت را يک روز به عنوان سادات اهلبيت و يک روز به عنوان جمع اصحاب، تقريباً همان حرمت را بخواهيد قائل شويد، چه لزومي دارد سراغ امام حسن بروند، اين همه آدم ديگر هم هستند. در واقع معناي عدالت صحابه براي اين ساخته شد که متهمان و فاسقان تطهير شوند. وگرنه شما صبح تا شب در مورد ياران پيغمبر اکرم که در بدر شهيد شدند، سلام خدا بر آنها و ننگ بر کسي که نسبت به اصحاب پيغمبر بخواهد بي ادب کند. منتهي خواستند يک ضمانت دائمي براي بعضي افراد قائل بشوند که بعداً هر خطايي کردند با ضمانت نامهي دائمي بگويند: اينها ديگر بهشتي هستند. ضمانتنامه دارد بالآخره از دزدي پاک ميشود. يک جور ضمانتنامه اسلامي، يک جر تبعيض، اينها ديگر اشکالي ندارند هرکاري بکنند، پيغمبر براي اينها پرداخت کرده است. لذا افرادي در اين آمدند که مثلاً بگوييم: بله در جنگ صفين اميرالمؤمنين با عمرعاص و معاويه جنگيد. بله، علي(ع) با معاويه (رضي الله عنه) در بهشت «علي سُرُرٍ متقابلين» حق و باطل اين وسط چه شد؟ يا الواني از محدثان تندرو وهابي وعاصر است و از دنيا رفت. ايشان اعتراض کرد که از پيغمبر روايت داريم کسي که عمار را ميکشد و لباس او را از تنش درميآورد وسط جهنم است. قاتل عمار هم از اصحاب است. بايد بهشتي باشد. ميگويد: يعني چه؟ پيغمبر ميگويد: وسط جهنم است بعد شما ميگوييد: بهشتي است؟
يعني براي تطهير قاتل عمار و براي تطهير بعضي از قاتلان اميرالمؤمنين، جنگجويان با اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين، براي تطهير هند جگرخوار، هند جگرخوار هرکاري کند ديگر بهشتي است. يعني براي تطهير افرادي که در فسق و فجور يا ظلم و تعدي يا خونريزي اسراف ميکردند در قتل، مثل مسلم بن عقبهها، اينها کساني هستند که تخصصشان ارعاب و قتل بود. معاويه وقتي ميخواست بفرستد کسي را تکه و پاره کنند، از حصين بن نُمير و مسلم بن عقبه استفاده ميکند. يک عده تبهکار جهاني که از کساني بود که بايد اسمش را روي در و ديوار ميزدند، اينها را از جامعه پاک کنيم، اينها صحابي رسول خدا شدند، اين مقامات را پيدا کردند و بعد به امام حسين رجوع کنيم يا اين اصحاب؟ يعني چقدر اهلبيت غريب شدند. از دو طرف ظلم و غربت رخ داد.
بحث صحابه معنايش چيست؟ اگر ما يک جايگاه اعتقادي براي عنواني قائل باشيم، مثلاً اهلبيت که معصوم هستند. آنوقت بايد پيغمبر اکرم تعريف کنند اهلبيت چه کساني هستند. اگر نه ما ميخواهيم حزب بگذاريم، هر انتخاباتي که ميشود در کشور ما چهار گروه سبز ميشوند و اينها ميآيند و يکي هم پيروز ميشود، خوب عمل نميکنند و دوره بعد با اسم ديگري ميآيند. اين عنوان مهم نيست. صحابه اينطور نيست. ميگويند: صحابه کساني هستند که خدا عدالت و بهشتي بودن اينها را تضمين کرد. چه کسي صحابي است؟ اولاً قرآن توصيف نکرده که اصحاب، از روايت رسول خدا هم روايتي نداريم که اصحاب را معرفي کرده باشد. حالا که شک داريم بايد برويم ببينيم از آيات و روايات نبوي چطور ميشود فهميد، چون خيلي معاني مهمي برايش بار ميکنند و ميگويند: اينها هرگز جهنم نخواهند رفت. اينها راستگو هستند و نياز نيست بررسي کني. هر روايتي گفتند، هند جگرخوار هم راوي حديث است. مروان هم راوي حديث است. عمروعاص هم راوي حديث است و چون صحابي هستند ديگر کسي حق ندارد در مورد اينها اظهار نظر کند. يعني يک بازدارندگي و شبه عصمت برايشان ايجاد کردند.
کلمهي صحبت و صحابه به معني همنشيني، من صحابي شما و شما صاحب من هستيد. اين صاحب به معني همنشين است. اگر بخواهيم بگوييم: دو نفر همنشين و ملازم هم هستند، اگر بگوييم: يکبار مصاحبت ميشود گفت. ولي اگر بگوييم: کاشاني با آقاي شريعتي مصاحب هم هستند بايد مدتي که عرف بپذيرد کنار هم باشيم. در ادبيات طلاب اگر دو ماه سر درس عالمي بروند ميگويند: از ايشان استفاده کرديم ولي من شاگرد او نيستم. لفظ صحبت، همنشيني در لغت ميگويد: اگر بخواهي بگويي يکبار همنشين بود ميشود ولي اگر بگويي: فلاني صاحب فلاني بود، صحابي فلاني بود يک زماني را بايد در نظر بگيري. اگر بخواهيم اين را در اصحاب ائمه بگوييم. مثلاً چه کسي را صحابي امام صادق ميگوييم؟ اگر بخواهيم از ابوهاشم جعفري صحبت کنيم، ميگوييم: صحابي امام رضا تا امام عسگري، اگر بگوييم: ايشان يازده دقيقه در محضر ائمه بود، اين ديگر صحابي نيست. ميگوييم: استفاده کرد. عرف اينطور نيست. لغت وقتي ميخواهد در مورد صحابه صحبت کند، ميگويد: اگر دو شي براي مدتي کنار هم قرار بگيرند، مدتي که عرف اين تقارن را قبول کند، صحابي ميگوييم. آنوقت اين صحابي هم هيچ بار مثبتي ندارد، چون ما در بين اصحاب ائمه نگاه کنيم، حتي آنهايي که طول صحبت دارند. چند سال نزد امام صادق هستند، در کتب رجالي بررسي ميکنيم راستگو است يا نيست؟ با تقوا است يا بي تقوا؟ طول صحبت هم علامت اينکه اعتبار دارد نيست. قرآن در مورد اصحاب پيغمبر ميگويد: صرف اينکه دو نفر کنار هم هستند، خدا به کفار ميگويد: کفار از نظر لغوي صاحب پيغمبر هستند. همسايههاي پيغمبر هستند و پيغمبر را ميديدند، از نظر لغوي همنشين و هم محلهاي بودند. خدا ميفرمايد: صاحب شما، يعني پيغمبر ما مجنون نيست، بهتان نزنيد. کلمهي صحبت هيچ بار مثبت يا منفي ندارد. قرآن اگر بخواهد از ياران پيغمبر صحبت کند، نميفرمايد: آنهايي که کنار پيغمبر نشستند. چرا؟ اولين دليل اين است آنهايي که کنار پيغمبر نشستند عدهي زيادي منافقان هستند. منافق چطور است؟ من اگر منافق باشم، دشمن شما باشم کنار شما مينشينم، حتماً ادا درميآورم و ظاهرم را حفظ ميکند، حواسم را جمع ميکنم لو نروم. معناي لغوي که زماني براي ملازمت قيد ميکند در معناي لغوي منافق هم ممکن است جا بگيرد. لذا قرآن اگر بخواهد در مورد ياران پيامبر صحبت کند، مستقيم نميفرمايد، همين که کسي از اصحاب پيغمبر بود، ديگر کار تمام است و ضمانتنامهي مادام العمر ميدهيم. ميفرمايد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» (فتح/29) اينها نسبت به کفار اشداء شديد هستند. اينها با کفار رفاقت ندارند. با دوستان محبت، «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»، «سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجود» اينها اهل عبادت هستند. جاي ديگر ميفرمايد: «آوَوْا وَ نَصَرُوا» (انفال/72) به پيغمبر جا دادند و مأوا دادند. «رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» (فتح/18) آن لحظهاي که بيعت کردند پيغمبر را حمايت کردند، خدا از بيعتشان راضي شد. چون کسي که آمد بيعت کرد و در غربت پيامبر را ياري کرد، سلام خدا بر او! يا «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ» (توبه/100) در هجرت سبقت گرفتند. اي پيغمبر «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (انفال/64) کساني که از تو پيروي ميکنند، همه وصف است. معلوم است اگر کسي بگويد: من کساني که از پيغمبر پيروي ميکنند دوست ندارم، ميگوييم: شما مسلمان نيستي. قرآن روي عمل و وصف افراد ميبرد. لذا ميفرمايد: «لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ» (حديد/10) کساني که قبل از صلح حديبيه، قبل از قدرت اسلام، قبل از ثروتمند شدن مسلمين انفاق کردند و در راه پيغمبر پول خرج کردند و جنگيدند، قابل مقايسه با کساني که زمان قدرت و ثروت آمدند مسلمان شدند نيستند. عدهاي بعد از صلح حديبيه آمدند مسلمان شدند، فوج فوج با فتح مکه، آيا اينها با قبليها مساوي هستند؟ قرآن ميفرمايد: مساوي نيستند. چون اينها در دورهاي که اميد نبود غنيمت بيايد، پول خرج کردند و جان دادند و شمشير زدند و جهاد کردند. لذا قرآن هرچه وصف دارد و ميخواهد توصيف کند، ميفرمايد: اينها فائز هستند، رستگار هستند، اينها صادق هستند به وصفشان، نه اينکه چون کنار پيغمبر نشستند. روايات را نگاه کنيم، حتي در روايات غير شيعه و اهل سنت خالد به يکي از اصحاب پيغمبر فحش داد. از پيغمبر نقل کردند، «يا خالد لا تسبّ اصحابي» خالد جزء اصحاب است، پيغمبر فرمود: اي خالد به اصحاب من توهين نکن. يعني اصحاب من آنهايي که قرآن وصف کرده با کساني که دقيقه نود بلکه 120 آمدند.
اگر غرض اين باشد که عدهاي را تکثير کنيم، اگر شما بخواهي افراد ويژه تابع رسول خدا پيدا کنيد، پيدا نميکنيد. خيليها در جنگها فرار ميکردند و عده قليلي پايمردي ميکردند. آن هدف را براي آنها محقق نميکند که بخواهند جمعيت را زياد کنند که اهلبيت تحت شعاع قرار بگيرند. پس بايد جمعيت اصحاب زياد باشد. اصحاب با اين اوصاف ويژه، دوم اينکه ميخواهيم يک عده را تبرئه کنيم. بگويند: قاتل جزء قتله امام حسين است. هند جگرخوار، اصحاب هست. بعضي از کساني که به فحشا محشور بودند، بعداً چون فرزندانشان جزء حاکمان بني اميه شدند نسبتهاي عجيب و غريب پاکدامني به اينها دادند. ميخواهند عدهاي را تبرئه کنند. عده قليلي که دقيقه نود اسلام آوردند، هيچ خدمتي ندارند و بعداً ظلم کردند و نميشود اشتباهاتشان را توجيه کرد. چه کار کنيم؟ ميگوييم از اصحاب هستند.
در جامعه به هرکسي پزشک نميگوييم. بايد کنکور برود، درس بخواند و نمره بياورد و نظام پزشکي تأييدش کند. طرف حقوق بخواند، درس بخواند و نمره خوب بگيرد، کانون وکلا برود اجازه بگيرد. صحابي، کسي که قطعاً بهشتي است اين اوصاف را دارد با سخاوت حيرت انگيز به هند جگرخوار و همه عطا شده است. آمدند براي تحت الشعاع قرار دادن اهلبيت و تبرئه کردن تبهکاران گفتند: اصحاب چه کساني باشند؟ به معناي لغوي هم اکتفا نکردند. در صحيح بخاري هست، کساني صحابه پيغمبر هستند که با او مصاحبت کردند يا او را ديدند. يعني گفتند: هرکسي که مسلمان شد و پيغمبر را ديد. پيغمبر را چطور ميشود ديد؟ پيغمبر در مسجد نماز ميخواند، شما صف پانزدهم ايستادي يکبار، رکعت آخر نماز ظهر رسيدي در رکوع به پيغمبر اکرم اتصال پيدا کردي، يک رکعت خواندي و بعد از دور يک نظر پيغمبر را ديدي و رفتي. مسأله پيدا شد، گفتند: اگر نابينا بود چطور؟ اين اگر در فضايي که پيغمبر نفس ميکشد، نفس بکشد صحابه ميشود، کسي که هرگز جهنم نميرود و هر خطايي بکند، ضمانتنامه دائمي دارد.
مسأله اين است که در چه فضايي نفس بکشد؟ گفتند: حتي چون پيغمبر بدن مبارکش، حيات و مماتش يکي است، اگر يک نفر مسلمان در مدينه بيايد و بگويند: رسول خدا از دنيا رفته و الآن ميخواهيم دفن کنيم. بيايد بدن پيغمبر را نگاه کند، اين صحابي است. آنوقت اگر انتقاد کني کافر هستي. يک حريم عجيبي براي عدهاي اضافه شد. اگر به شما گفتند: يکي از اينها يک روشي دارد در نماز خواندن، روش اين صحابي، سلفيها ميگويند: ما کلمات پيامبر و عمل اصحاب را حجت ميدانيم. اينها اصحاب هستند و برجسته هستند، قول اينها را ميشود به عنوان دين تلقي کرد. عمروعاص نقل ميکند آل ابوطالب رفقاي پيغمبر نيستند. يعني شما بايد اين را به عنوان دين بپذيريد. اطفالي که بازي ميکنند، ديدن بدن مبارک رسول خدا و امثال اينها، اين توسعه ميدهد. آيا ميشود اصحاب را شمرد؟ پيغمبر در حنين دوازده هزار مرد با او بود يک عالمه زن، همه اينها بهشتي هستند. مادام العمر، آقايان ميگويند: شما در عصمت غلو ميکنيد، ما ميگوييم: شما يک عصمت نميگوييد، يک شبه عصمتي را به يک جمعي، به خوبان نسبت بدهي مشکلي نيست، به تبهکاران نسبت ميدهيد. به منافقان، شما چطور ميخواهيد منافقين را تشخيص بدهيد؟ آمديم و يک نفر بعد از پيغمبر از منافقين روايتي گفت، پس صحابي پيغمبر است و روايتش را بايد قبول کني. در مجامع روايي، روايت يک منافق روي چشم گذاشته ميشود، چرا؟ چون طبق اين تعريف صحابي ميشود و پيغمبر را ديده است. اگر يک منافق لو نرفته باشد فکر ميکنيد مسلمان است. متأسفانه اميرالمؤمنين يکي از اصحاب ميشود. هفته گذشته اين را گفتم که اميرالمؤمنين، وقتي جناب ابوذر غفاري را به شام تبعيد کردند. با معاويه درگير شد، به مدينه برگرداندند، خليفه سوم نتوانست با او بسازد و به ربذه تبعيدش کرد، گفت: هيچکس حق ندارد بدرقه برود. چهار نفر بدرقه رفتند، عمار، اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين. مروان با مرکبش آمد و ايستاد جلوي اميرالمؤمنين و با بي ادبي گفت: برويد، خليفه گفته کسي حق ندارد بدرقه بيايد. اميرالمؤمنين با اين تسبيحي که دست داشتند به سر اسب او زدند و گفتند: برو کنار، پيغمبر اکرم فرمود: ابوذر عيساي امت من است. مروان يکي دو بار که آمد اعتراض کند با واکنش اميرالمؤمنين مواجه شد و جرأت نکرد و رفت. ابوذر را که بدرقه کردند، خليفه اميرالمؤمنين را صدا کرد. مروان هم فضولي کرده بود. اگر جامع اسلامي باشد بايد بگويند: شما خودت و آباء و اجدادت را نبايد با خاک کف پاي اميرالمؤمنين مقايسه کني. خليفه گفت: چرا امر ما را سبک شمردي؟ ما دستور داديم کسي بدرقه نرود. اميرالمؤمنين فرمودند: من نميخواستم امر شما را سبک بشمارم. من بين امر تو و رسول خدا گير کردم. رسول خدا فرمود: محبت به ابوذر واجب است. شما بدرقه را حرام اعلام کرديد. من بايد چه ميکردم؟ من بايد به دستور رسول خدا عمل ميکردم. خليفه وقتي ديد نميتواند جواب بدهد، گفت: تو ضربهاي زدي به اسب مروان، قصاص در مباحث ما يعني اگر کسي پاي اسب کسي را بشکند بايد غرامتي بدهد اما اگر آدمي به يک آدم ضربه بزند، قصاص ميشود. خليفه گفت: تو به مرکب مروان ضربه زدي بايد قصاص شوي. اميرالمؤمنين فرمود: الله اکبر! چقدر شأن امام معصوم در آن جامعه پايين آمده بود. مروان صحابي و اميرالمؤمنين صحابي است. اصلاً حرف اينجاست که پيغمبر اکرم تلاش کرده انحصار را بفهماند که جامعه گمراه نشود. اينها تلاش کردند اميرالمؤمنين نه در حد ابوذر و مقداد، اميرالمؤمنين بيايد در سطح يکي از اصحاب با اين تعريف من درآوردي، معادل مروان، اميرالمؤمنين ابوسفيان، اميرالمؤمنين معاويه، اميرالمؤمنين هند جگرخوار و عمروعاص، يعني تعجب نبايد کرد از امام حسن و امام حسين، وقتي شما امام حسن را با مروان يکي کني.
معاويه وقتي ميخواست يزيد را به عنوان وليعهد خودش قبول کند، چند نفر جرأت کردند مخالفت کنند و يکي سيدالشهداء است. وقتي سيدالشهداء اعتراض کرد، معاويه اعتراض کرد و گفت: براي چه اعتراض ميکني؟ يزيد من است. يزيد کيست؟ يزيد چه سابقهاي دارد؟ نوه ابوسفيان و هند، معاويه گفت: بخدا سوگند يزيد از تو برتر است. يزيد صحابي هم نبود. اينقدر شأن اهلبيت را پايين آوردند. من هرچه بي ادب و پررو باشم، نميگويم: من از شما عالمتر هستم. يعني هرچه متوهم باشم و اعتماد به نفس کاذب داشته باشم جرأت نميکنم خودم را با يک مرجع مقايسه کنم! مراجعي که فوقش شاگردي از شاگردان اهلبيت هستند، به امام حسين اينطور ميگويد. يا يک نمونه ديگر که خيلي جانسوز است، در کربلا سيدالشهداء(ع)، قرار شد اصحاب راستگو و بهشتي حساب شوند. ديگر براي چه شما آمديد با امام حسين جنگيديد که بکشيد؟ يعني بهشتي نبود؟ راستگو بود يا نبود؟ حضرت روش عاشورا فرمود: جدم رسول خدا فرمود: من سيد شباب اهل جنت هستم. من سرور جوانان بهشت هستم. براي چه ميخواهيد خون مرا بريزيد؟ حضرت ديد باور نميکنند. حتي راستگويي امام حسين را باور نميکردند. حضرت به جمعيت رو کردند و فرمودند: در بين شما سهل ساعدي و انس بن مالک در مدينه هستند. جايگاه انس بن مالک چيست؟ انس بن مالک در روايت چه راجع به او گفته شده است؟ 1- صحابي است. حضرت ميفرمايد: اگر حرف مرا قبول نداريد از او بپرسيد. مسأله عدالت صحابه که درست شد عدهي زيادي مثل مروانها را وارد کردند، ما آدم داريم جزء اين اصحاب شراب فروشي شغلش است. در صحيح بخاري و مسلم هست. يکوقت کسي گناه ميکند و شراب ميخورد. يکي شراب فروش است.
يک روزي مردي خانهاي را به کسي فروخته بود، يک درختي را به کسي نفروخته بود. هر روز به بهانه درخت خود در خانه مردم ميآمد، اين بنده خدا زن و بچه داشت، دوست نداشت او به باغ بيايد. يک روز گفت: اين درخت چند؟ گفت: نميفروشم. آمد نزد پيغمبر و گفت: او زندگي مرا سياه کرده است. پيغمبر ايشان را صدا زد و گفت: آقا اين درخت را بفروش. گفت: نه. حضرت فرمود: اين درخت را بفروش و پولش را بگير، در بهشت به تو درختي خواهم داد. يعني تضمين ميکنم بهشتي باشي. گفت: نه، حضرت فرمود: درخت را بکنيد، «لا ضرر و لا ضرار في الاسلام» که قاعده مهمي است. اين آدمي که اينقدر جلوي پيغمبر بي ادبي کرد و سفاهت دارد که جلوي وعده رسول خدا و بهشت ايستاده است و شراب فروش هم هست، بعدها پول گرفت و آيه ليلة المبيت را ميگفت: در مورد ابن ملجم نازل شده است. ابو زُرعه ميگويد: اگر ديدي کسي دربارهي اصحاب پيغمبر بدگويي ميکند، کافر است. يعني شما بخواهي از اينها انتقاد کني کافر ميشوي. يا ابن تيميه ميگويد: اگر کسي اين ياران پيغمبر را با اين توصيف بسيار باز بگويد: اينها ترس دارند. اينها بخل دارند، خساست دارند، مال دوست هستند. کم دانش هستند، بايد اين را شلاق بزنيد. چه کار کنيم که هند جگرخوار اواخر عمر پيامبر زورکي اسلام آورده، بايد بگوييم اين دانشمند فرهيخته است. اگر بگويي: خيلي دانش ندارد، قلة علم يعني کم دانشي، شما بايد شلاق بخوري که ادب شوي که اينطور صحبت نکني. يعني يک ضمانتنامه دائم.
بعد شما بگويي: در روايات خودتان، داريد که پيغمبر فرمود: روز قيامت که ميشود من ميبينم بخشي از اصحابم را به جهنم ميبرند. ميگويم: «يا ربّ اصحابي» اينها ياران من بودند، خطاب ميآيد از قول پيامبر که «إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَك» نميداني بعد از تو اينها چه بدعتها که نکردند. ما جرأت داريم بگوييم در کتاب حاکم نيشابوري در مورد يکي از همسران پيغمبر نقل شده که ايشان دوست داشت کنار پيغمبر دفن شود. بعد گفت: نه نه، مرا کنار پيغمبر دفن نکنيد. چرا؟ چون من يک بدعتهايي آفريدم بعد از پيامبر جرأت ندارم. مرا در بقيع ببريد.
يعني يک فضايي ايجاد کردند، ما اگر ميگوييم: اهلبيت معصوم هستند، ديگر گناه ندارند. خدا نميگويد: گنهکار فاسق شراب فروش و قاتل و سارق را تبعيت کن. در قرآن داريم «إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ» (بقره/169) خدا امر به سوء و فحشاء نميکند. چطور ما از اينها تبعيت کنيم؟ اين بي ادبي به محضر اصحاب رسول خداست ولي اين جمعي که درست ميشود، کارکردي که بايد ميداشت را داشت. يعني اهلبيت را تحت الشعاع قرار داد و عدهاي را تبرعه کرد که جرأت نکني حرف بزني. وقتي ميگفتند: فلاني جايي خيانت کرده، ميگفتند: حرف نزن از اصحاب رسول خداست. اصحاب با همين تعريفي که گفتيم، يعني کافي است در يک فضاي جغرافيايي مشترک قرار بگيريم.
شريعتي: انشاءالله تلاش کنيم در ماه ربيع، در حد توان خودمان ذخيرهي دو ماه عزاداري، شاد کردن دل اهلبيت باشد و براي بيرون آوردن اهلبيت از اين غربتي که هستند سنگ تمام بگذاريم. امروز صفحهي 213 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه يونس را تلاوت خواهيم کرد.
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ «35» وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ «36» وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ «37» أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «38» بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ «39» وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ «40» وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ «41» وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ»
ترجمه آيات: بگو: آيا از معبودهايى كه شما شريك خدا قرار دادهايد، كسى هست كه به سوى حقّ هدايت كند؟ بگو: (فقط) خداوند به حقّ هدايت مىكند. پس آيا كسى كه به سوى حقّ هدايت مىكند براى پيروى شايستهتر است، يا كسى كه خود هدايت نمىشود مگر آنكه هدايتش كنند؟ شما را چه مىشود؟ چگونه حكم مىكنيد؟! وبيشتر آنان جز از گمان (بىپايه) پيروى نمىكنند. قطعاً گمان به هيچ وجه (انسان را) از حقيقت بىنياز نمىكند، همانا خداوند به آنچه مردم انجام مىدهند، آگاه است. و چنان نيست كه اين قرآن از سوى غير خدا و به دروغ ساخته شده باشد، بلكه تصديقى است براى كتب آسمانى پيشين وتوضيحى از آن كتاب است. شكّى در آن نيست كه از سوى پروردگار جهانيان است. بلكه مىگويند: قرآن را بافته (و به دروغ به خدا نسبت داده) است. بگو: اگر راست مىگوييد (كه قرآن، سخن بشر است، نه كلام خدا)، پس سورهاى همانند آن بياوريد و هر كه را غير از خدا مىتوانيد به يارى بخوانيد؟ بلكه (حقّ آن است كه) چيزى را كه به شناخت آن احاطه نداشتند دروغ پنداشتند، در حالى كه سرانجام و حقيقت و باطن آن هنوز بر ايشان روشن نشده است. كسانى كه پيش از آنان بودند نيز همين گونه تكذيب كردند. پس بنگر كه سرانجام ستمگران چگونه است. وبعضى از آنان كسانى هستند كه به قرآن ايمان مىآورند و برخى كسانى كه به آن ايمان نمىآورند و پروردگارت به فساد كنندگان داناتر است. و اگر تو را تكذيب كردند، پس بگو: عمل من براى من و عمل شما براى شما باشد. (و هر يك از ما و شما، جزاى كار خود را خواهد ديد.) شما از آنچه من انجام مىدهم بيزاريد ومن نيز از آنچه شما انجام مىدهيد، بيزارم. (و چون قرآن بخوانى) گروهى از آنان (در ظاهر) به سخن تو گوش فرا مىدهند، (امّا گويى كَرند و هيچ نمىشنوند،) آيا تو مىتوانى سخن خود را به گوش ناشنوايان برسانى؛ هر چند اهل تعقّل نباشند؟
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و در مورد شخصيت جناب ابوهاشم جعفري براي ما بگوييد. پايان اين هفته سالروز امام حسن عسکري است و ايشان از ياران باوفاي امام عسکري بودند صحبت خواهيم کرد.
حاج آقاي کاشاني: آيات بسيار مهمي در صفحه 213 هست ولي در آيه 35 بحث مهمي مرتبط با بحث ماست که ما در دورهي بعد از پيغمبر اکرم بايد چه کار کنيم؟ آيا بايد سراغ کساني برويم که خودشان بينايي و بصيرت ديني ندارند يا بايد سراغ کساني برويم که هدايتشان تضمين شده است. اين آيه «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى» سؤال استفهام انکاري است يعني پاسخ نياز ندارد و به وجدان ما مراجعه ميکند. آيا کساني که هدايتگر به سمت حق هستند، بايد از اينها پيروي کرد، يا کساني که تا دستشان را نگيري، گمراه هستند. پاسخ معلوم است. يعني مادامي که معصوم حضور در جامعه دارد که هرگز زمين خدا از حجت خالي نخواهد شد، عقل ميگويد: سراغ کسي برو که خودش هدايت يافته و مهدي است. اين آيه نشان ميدهد به وجدان خود رجوع کنيد و دستورات رسول خدا براي حديث ثقلين و امثالش يعني اينکه شما هرگز نبايد دست خود را از دامن معصوم بيرون بکشيد و به سمت ديگران برويد يا افرادي که به صورت قلابي وارد جمع عظيم صحابه شدند.
جناب داود بن قاسم که از نوادگان جناب جعفر طيار(س) است، از امامزادههايي است که خودش را خرج اهلبيت کرده است. بعضي ممکن بود از عظمت اهلبيت دچار طمع شوند و براي خود دکاني راه بياندازند، بعضي مثل حضرت عبدالعظيم و مثل ابوهاشم جعفري کساني هستند که اعتبارشان را خرج اهلبيت ميکنند. ابوهاشم جعفري چند توفيق دارد، ايشان امام رضا، امام جواد، امام هادي و امام عسکري را درک کردند و با اينها رفيق گرمابه و گلستان بود. دائم ميگويد: با اين امام در کشتي بوديم، با اين امام در جلسه حضوري بوديم و روايات مهمي هم نقل کرده است، از جمله روايت امامت امام هادي و روايت امامت امام زمان، کسي که امام عسکري بخواهد او را امين حساب کند و خبر بدهد از به دنيا آمدن فرزندش حضرت مهدي خيلي بايد مورد اطمينان امام باشد چون کتمان ميکردند، براي اينکه کشته نشوند. خلفاي بني عباس دنبال اين بودند که اگر امام به دنيا بيايد، شبيه ماجراي حضرت موسي ايشان را بکشند، ابوهاشم از کساني است که به امام عسکري ميگويد: آقاجان اگر خداي نکرده اتفاقي براي شما بيافتد، فرزند شما به دنيا آمده است؟ حضرت فرمود: بله، چقدر بايد اين آدم مهم باشد. ابوهاشم جعفري ميگويد: گرفتاري مالي داشتم، تنگناها و فشارهاي سياسي حکومت، گفتم: آقا مرا دعا کنيد. حضرت فرمود: وقت ظهر اينطور که ميگويم نماز بخوان، مشکلاتت برطرف ميشود. ميگويد: رويم نشد بگويم: آقا وضع ماليام خراب است. ظهر شد نماز خواندم ديدم صد دينار، صد مثقال طلا برايم پول فرستاده است. حضرت فرمود: اگر يکوقت حاجتي داشتي از ما حياء نکن و بدان هرچه ميخواهي به شما ميدهيم. يک روز دلم ميخواست که يعني ميشود انگشتر امام را تبرک بگيريم و زندگي من زير و رو شود. وقتي حضرت را ديدم عظمت امام عسکري مانع خواسته من شد. حرفهايم را زدم، وقتي خداحافظي کردم، حضرت فرمود: يک انگشتر هم مثل اينکه ميخواستي، گفتم: «اشهد انک ولي الله و امامي الذي أدين الله بطاعته» به خدا تو ولي خدا و امام من هستي. حضرت فرمود: «غفر الله لک» خدا تو را مورد مغفرت خود قرار بدهد. جناب ابوهاشم از کساني است که از امام عسکري(س) نقل کرده که قبر من در سامرا مايهي امنيت اطرافيان است. گرچه بعضي از آنها متأسفانه چند سال پيش نمک نشناسي کردند و به گنبد و بارگاه حضرت آسيب زدند.
خدايا ابوهاشم جعفري چهار امام را ديد و ما خيلي غبطه خورديم. «اللهم عجل لوليک الفرج» خدايا حاجات مؤمنين را به حرمت امام زمان(ع) روا بگردان.
شريعتي:
بيرون شو اي همايون از پشت پردهي غيب *** تا درسگاه مستي شوريدهتر بخوانم
السلام عليک يا رسول الله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»