برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: علت عدم همراهي مردم با اهل بيت عليهم السلام پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 30-06- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
باران مي گرفته، به ساغر چه حاجت است *** ديگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است
آوازهي شفاعت ما رستخيز شد *** در ما قيامتي است، به محشر چه حاجت است
کي اعتنا به نيزه و شمشير ميکني *** ما کشته توييم به خنجر چه حاجت است
بي سر دوباره ميگذريم از پل صراط *** تا ما بر آن سريم، بر اين سر چه حاجت است
بسيار آمدند و فراوان نيامدند *** من لشگرم خداست به لشگر چه حاجت است
بنشين به پاي منبر من نوحه خوان *** بخوان تا نيزهها به پاست، به منبر چه حاجت است
در خلوت نماز چو تحت الحنک کنم *** راز غدير گويم و شرح فدک کنم
«السلام عليک يا أباعبدالله» سلام ميکنم به بينندهها و شنوندههاي خوب و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله همه ما مشمول شفاعت سيد مظلوممان امام حسين باشيم. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن سلام ميکنم و عرض تسليت و التماس دعا دارم. عزيزاني که گاهي پيغام ميدهند و التماس دعا دارند، با اينکه لياقتي نيست ولي هروقت جايي مشرف شويم تمام مخاطبان برنامه را ياد خواهيم کرد. ما هم اميد داريم که در مشاهد مشرفه ما را از دعاي خير خود فراموش نکنيد.
شريعتي: بحث ما با حاج آقاي کاشاني وقايع و حوادث بعد از رحلت نبي مکرم اسلام بود و نکاتي را شنيديم. بحث شما را خواهيم شنيد.
در خلوت نماز چو تحت الحنک کنم *** راز غدير گويم و شرح فدک کنم
حاج آقاي کاشاني: جلسه گذشته عرض کرديم که سيده نساء اهل الجنه حضرت زهرا(س) با تمام وجود از اميرالمؤمنين دفاع کردند و در آخر در غربت شبانه به خاک سپرده شدند.
يا اميرالمؤمنين روحي فداک *** آسمان را دفن کردي زير خاک
عالم را دچار غم و اندوه کرند، چون بحث را سيري ادامه ميدهيم نميرسيم همه مباحث را با دقت و با جزئيات مطرح کنيم. چون نميرسيم همه بحث را بگوييم مستندات بحث را در قابل يک فايل pdf آماده و تقديم شما خواهيم کرد که منتشر شود. دو نکته از آن بحث باقي مانده است. يکي از عجايب تاريخ اين است که وقتي بين اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و بعضي ديگر و حکومت رسول خدا درگيري رخ داد، يک نفر از مسئولين آمد شخصاً حضرت زهرا را تهديد کرد که منزل شما را آتش ميزنم. براي بعضي از محدثان و مورخان قابل تأمل نبود. انواع مختلفات تحريفات را روي اين پياده کردند. در کدام منطقي در اين عالم اگر اميرالمؤمنين که مرد خانه است، در مباحث اسلامي هم مرد خانه مدير خانه است، درگير مسائل سياسي است، همسر او را تهديد کردند و آتش زدند منطق اسلام است؟ اين چه منطق عجيبي است! گاهي ممکن است بعضي بگويند: اگر غدير راست بود مگر ميشود به اين زودي فراموش شود. فرض کنيد غديري در کار نبود و شخصيت حضرت زهرا براي مردم واضح نبود که اگر اميرالمؤمنين درگيري سياسي دارد، همسر او را به آتش زدن تهديد کنند. با جملات و دستورات شرع مقدس اسلامي ميشود اين را تمام کرد. دنبال اين هستند که بگويند: حضرت زهرا با اميرالمؤمنين دو تفکر داشتند و حضرت زهرا مثل اميرالمؤمنين نميانديشيد. پس تهديد کردن به چه معناست و دست و پا زدن مورخان نشان ميدهد چقدر اين مسأله حساس بود.
نکته ديگر اينکه اولين مسئول بعد از رسول خدا لحظات آخر عمرش ابراز پشيماني کرد از اينکه اي کاش در خانه را با هخجوم نميگشوديم. اينجا هم مورخان به دست انداز افتادند که چطور اين جمله را توجيه کنند. اسنادش را نگاه کنند، عبارات زيادي تبديل به کذا و کذا شده است و مبهم شده است. ايشان لحظات آخر عمر ابراز پشيماني کرده که اي کاش به خانهي بيت النور، خانه شرافت عالم حمله نميکرديم. ما عرض کرديم اهلبيت براي اينکه نميخواستند آغازگر جنگ باشند و نميخواستند شمشير بکشند، زهراي مرضيه وسط آمد که ما اعتراض داريم به استبدادي که صورت گرفته ولي فعلاً جنگي نداريم. آيا معترضي در آن شرايط که سرور زنان بهشتي است بايد به آتش تهديد شود؟ يکي از مهمترين اسناد اين هجوم همين پشيماني است که اين کاش اين کار صورت نميگرفت.
بحث زياد است که چرا بعضي مثل سلمان و ابوذر و مقداد ورود نکردند، نميخواستند جنگ کنند. چون جنگ نابرابر يک کربلاي زودرس بود. اگر اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين شهيد ميشدند راه هدايت قطع ميشد و اين خيلي سخت است که اميرالمؤمنين براي هدايت جامعه اسلامي دندان روي جگر گذاشتند و دفاعي نکردند. هم به دستور پيغمبر که روايت داريم و هم خودشان فرمودند: حسنين را ميکشتند. لذا مجبور شدم صبر کنم براي اينکه هدايت مختل نشود. لذا ابوذر و مقداد و سلمان هرکدام از جهت عربيت يا مثل سلمان ايراني بودند يا مثل ابوذر باديه نشين بودند. يا مثل عمار از عربهايي که داراي افتخارات عربي باشند، نبودند. اگر قرار بود کسي معنويت را توجه ميکرد، حضرت زهرا کافي بود ولي در آن جامعهي عرب زده، اين بزرگواران جايگاه سياسي، اجتماعي در ذهن مردم قبيلهگرا نداشتند. زيرا اگر وارد درگيري ميشدند خداي نکرده ممکن بود جنگ رسمي صورت بگيرد.
انشاءالله خدا شيخ زکزاکي را از دست سياستمداران نيجريه نجات بدهد. ايشان يک راهپيمايي آرامي داشتند به سمت حسينيهشان در ايام اربعين، حکومت نيجريه با اينها درگير شد، به اينها حمله کردند و رگبار بستند به همسر و فرزندش تير زدند. علت حمله دوست نداشتن شيخ زکزاکي نبود. ديدند کوچکترين اقدامي کند ممکن است با موشک خانهاش را بزنند. مجبور شدند دندان روي جگر بگذارند ولي تير به چشم شيخ بخورد. يا به شکمش بخورد، بچههايش به شهادت برسند، ولي او کشته نشود. حکومت نيجريه بهانه براي قتل شيخ پيدا نکند. دفاع نکردن اينجا اوج شجاعت است، چون ميخواهند ضربهي بيشتري به جبهه هدايت نخورد. از اين حيث دفاع نکردند و دستور از طرف پيغمبر اکرم بود. شايد صد جلسه ديگر نياز بود که روي اين قسمت بحث صبر کنيم، ولي بخاطر تلخي بيش از جدي که دارد، عبور ميکنيم.
يک نکته بسيار مهم اين است که چه شد مردمي که عنود نبودند، منافق نبودند، چرا همراهي خوبي با اميرالمؤمنين و حضرت زهرا صورت نگرفت؟ اين بحث مقدمهاي است که ميخواهيم به بحث فتوحات برسيم. وقتي ميخواهند يک جامعه را به سمت هدايت ببرند، يکوقت ميخواهند يک نخبه را همراه کنند، من بخواهم با شما که مثلاً به شعر علاقهمند هستيد، در دوستي را باز کنم کتاب خوبي و شعر پر مضمون زيبايي را بهانه قرار ميدهم. کسي ديگر کتابخوان است، اما وقتي پيغمبر اکرم براي هدايت تشريف آوردند، فقط براي سلمانها که نبودند، همه جامعه حتي سران بت پرست، حتي ابوسفيان هم در دعوت رسول خدا جا دارند، کما اينکه در کربلا عمر سعد هم، سيدالشهداء سعي دارد او را هم هدايت کند. اينجا يک فضاسازي مثبتي ميکنند که مردم به سمت صلاح بروند. يکوقتي به يک متخصص ميگوييم: اين آيه و تفاسير را ببينيد، چطور مبهوت آيه قرآن شدند؟ براي او جذاب است. اما براي عموم مردم دو جور فضاسازي هست. يک فضاسازي منفي، فرض کنيد جوي ايجاد شود، در فضاي رسانهاي چند وقت يکبار يک چيزي را مطرح ميکنند، مثلاً زوار عزيز عراقي به ايران تشريف ميآورند، زائران حضرت رضا، بعضي از کساني که نميتوانند رفاقت شيعيان را خارج از مرزها ببينند، چه جسارتهايي ميکنند. چرا؟ براي اينکه فضاي جامعه را متشنج کنند و جلوي اين رفاقت را بگيرند. اين جو زدگي منفي است که متأسفانه بعضي از چهرههاي مشهور فضاهاي مجازي، هنرشان گل آلود کردن آب است. فضاي مردم را به سمتي ببريم که موهوم است و مغزي درونش نيست. هر هفته خوراکي هست که مردم را به سمتي بکشد.
يکوقت فضاسازي مثبت است، مثلاً کمک کردن به همنوع خيلي خوب است. کمک کردن به فقرا خوب است. پويشي راه افتاده که براي لوازم التحرير عزيزان بي بضاعت کار ميکنند. الآن که نزديک شروع سال تحصيلي است، شما در مورد لوازم التحرير صحبت کنيد، من ميخواهم براي فرزندم کيف بخرم، ميگويم: اين بچه ندارد. فضا آماده است و راحتتر کمک ميکنم تا يکوقتي که شش ماه ديگر براي لوازم التحرير ميگويم. ديگر جو افتاده است گرچه روح و مغزش مثبت است چون کمک به همنوع است ولي جواب نميدهد. فرض کنيد خداي نکرده سيلي که اخيراً در شمال شرق و غرب کشور شد. الآن اگر به مردم بگوييد کمک کنيد، ميزان کمک کمتر از ايامي است که سيل آمده بود. وقتي اصل کمک به همنوع و همدلي واضح است، عموم مردم آنهايي که ويژه هستند و مردان خدا هستند، در اموالشان حق معلوم للسائل و المحروم است، نياز به فضا و جو ندارند. هر روز همواره براي فقرا از بين اموالشان حقي مشخص ميکنند. لزوماً واجبات حقوقشان اين نيست که خمس و زکات بدهند. نميتواند بخورد در حالي که همسايهاش گرسنه است. من هميشه ميگويم عزيزاني که از الآن براي غدير سال آينده کار ميکنند، جو زده نيستند. الآن شما بگوييد: لباس نو براي شب عيد، مردم همراهي نميکنند. رسول خدا(ص) براي اينکه همه را همراه کند، چون مخاطبش همه طيفها هستند، سعي ميکرد فضاسازي کند. در اين فضاسازي خوباني مثل اميرالمؤمنين و سلمان و ابوذر که اهل فضاسازي نيستند، بقيه در يک جو مثبتي که روحش حقيقت دارد قرار بگيرند، ممکن است بيايند جهاد کنند، ولي هميشه اينطور نيست که عازم نبرد باشند. اوائل رسول خدا براي اينکه ريشه اسلام مستحکم بشود اين کار را نميکرد. مسلمانها پانزده سال کتک خوردند و هجرت کردند ولي مبارزه نکردند تا تمرين کنند کسي که ميخواهد سرباز اسلام شود، بايد ريشه داشته باشد. پاي اسلام کتک خورده باشد و از حقيقتي بدون فضاسازي دفاع کند و بتواند پاي کار بايستد. صبر را تمرين کند و بتواند پاي کار بيايد.
از بدر به بعد ميبينيد رسول خدا براي اينکه مردم بيشتري را همراه کند، سعي ميکند فضا ايجاد کند. در جنگ حنين که سپاه اسلام بعد از اينکه داشت شکست ميخورد، علت اينکه بعضي در جنگها شکست ميخورند براي اين است که اينها مثل سلمان و ابوذر ايمان نياوردند، اينها در يک فضايي که چقدر اسلام حرفهاي خوبي دارد. برابري، نوع دوستي، بندگي خدا، طاغوت شکني، هنوز راسخ نشدند. در منطقه جنگي اگر احساس کند ممکن است کشته شود، اينها ممکن بود رسول خدا را هم رها کنند. سطح مسلمين يکدست نيست. در جنگ حنين فرار کردند، اميرالمؤمنين پاي کار ايستادند، غنايم فراواني آمد. خمس غنايم دست رسول خداست، در اموري که صلاح ميداند. رسول خدا(ص) اينجا خمس غنائم را به کساني دادند که تازه مسلمان بودند. فرض کنيد ابوسفيان گفت: يا رسول الله! ما ديديم هرچه ميخواهيم به شما تطميع کنيم، رشوه بدهيم، قبول نميکنيد. فهمش اين بود که معلوم است شما کلاست خيلي بالاست. خيلي مناعت طبع داريد، حضرت فرمود: چه چيزي چشم شما گرفته است؟ گفت: يک دره گوسفند، حضرت فرمود: براي تو! يعني تو هنوز هم گيج اين هستي که اگر آن روز رشوه به رسول خدا دادي و صد سکه را هزار سکه ميکردي، من ميآمدم. به بعضي از اين تازه مسلمانها پيغمبر پول داد و مردم مدينه ناراحت شدند. گفتند: عه! حاصل ديني که هنوز راسخ نشده است! علت مهم اينکه بعد از پيامبر اکرم، شخصي مثل اميرالمؤمنين بايد تشريف ميآورد اين بود که سلسله هدايت هنوز محکم درون هم چفت نشده و جنين هدايت سقط شد بعد از پيغمبر و اجازه ندادند فرزندي که درون رحم اسلام است، حالا به دنيا آمده هنوز به مراقبت جدي نياز دارد تا بتواند روي پاي خود بايستد. اين برشي که صورت گرفت، گفتند: موقعي که در مکه کسي او را تحويل نميگرفت، در مدينه به او جا داديم و حمايت کرديم. متوجه نيست که خدا به ما منت گذاشت و او به ما نياز نداشت. حالا که به پول رسيد به عربهاي مکه داد که فاميلهاي خودش هستند و ذهنشان به رسول خدا بدبين شد. آدمهايي که در يک جوي ولو جو مثبت کار ميکنند، چند مشکل اين فضاي جوشان دارد. 1- اينکه هنوز راسخ نيستند و ملکه اخلاقيشان نشده و زود افت ميکند. يعني شما بايد دائماً براي اينها جو جديد مثبت توليد کنيد. مراقبت و تذکر و توضيح نياز دارد. فاطمه زهراست که فرمود: سينهام را سپر ميکنم و هر اتفاقي بيافتد من کوتاهي نميکنم. چون همه وجودش اعتقاد به اميرالمؤمنين است. اينها آمدند گفتند: مکيان آمدند بعد از مدتي که ما اين همه جنگ کرديم، پولها را به آنها داد، قهر کردند. اينجا رسول خدا ميتوانستند جلسه بگذارند و بگويند: با من قهر کرديد؟ کافر شديد، پيغمبر رحمة للعالمين است. ميتوانست براي اينها توضيح بدهد و بگويد: بفرماييد يک تخته بگذاريد من براي شما توضيح بدهم که رسول خدا مطاع است و اطاعتش واجب است، اعتقادات به اينها بدهد. اينقدر اثر نميکرد. چون کسي که به پيغمبر اکرم بدبين شده، ممکن است بگويند: اين آيات هم ميگويد تا توجيه کند.
اينجا رسول خدا همان فضاسازي را انتخاب کردند و فرمودند: شما ناراحت شديد. ابوسفيان و ديگران وقتي به مکه ميروند، گوسفند و شتر با خود ميبرند. شما وقتي به مدينه برگرديد رسول خدا را با خود ميبريد! اين تواضع رسول خدا، ريشهاش حق است، اما پيغمبر اکرم با اين تواضعي که داشتند، همه شروع به گريه کردند. غلط کرديم، فداي شما! اين غنيمتها هم براي شما! اينها هنوز عميق نشده بودند و اگر رسول خدا ميخواست با استدلال با اينها حرف بزند، فايده نداشت. در زمان ائمه طرف به امام حسن يا امام کاظم يا امام باقر يا امام سجاد، نعوذ بالله فحش ميدهد، نگاه ميکردند. اگر کسي مثل مُغيره بود امام حسن(ع) او را به توپ ميبست. يعني مستکبر را بايد محکم صحبت کرد. اما اگر آدمي بود که در جو فضاي رسانهاي چيزي شنيده، حتي آمده دشنام داده، اينجا ميفرمايد: شايد اشتباه گرفتي! تازه از سفر آمدي و وسايل روي دوشت است! طرف ميشکست، ميديد اگر اين حرفهايي که پشت سر امام حسن زدند راست است، الآن بايد يک چک در گوش من ميزد با قدرتي که داشت و شير جمل بود. چه نيازي به من دارد! من چيزي نيستم. فحش داد و توقع جواب داد. آنجا اين عصباني است و ريشه در اعتقادات ندارد. امام حسن را نميشناسد! بايد اينجا با مهرباني مردم را همراه کرد. چون مردم سطح بندي هستند. اين جمله پيغمبر اکرم که شما رسول خدا داريد. اينها زير گريه زدند، غلط کرديم! شما راست ميگويي و منت گذاشتي و برگشتند.
يعني جامعهاي که هر لحظه ممکن است يک جو غلط موهومي اينها را به سمت باطل ببرد و عليرغم اينکه رسول خدا معرفت ميفرمود و آيات و روايات، ولي عموم مردم همه در يک سطح نيستند. سعي ميکرد با فضاي مثبتي که ايجاد ميکند، فضايي که ميخواست فرزند تحصيل کند، مهم است. رسول خدا اين فضا را ايجاد کرده بود تا اينها به معرفت و علم شود و وقتي تبديل شد راسخ ميشود. ديگر نياز نيست جوي باشد، براي کمک به ديگران ممکن است سطح من پايين باشد و حتماً بايد اتفاقي بيافتد تا ديگران کمک کنند. ولي نسبت به نماز فهميدم بايد نماز بخوانم. تا اينکه به جايي برسم که براي فقرا هم حق معلومي در اموالم باشد. متأسفانه فرزند هدايت را سقط جنين کردند براي همين است که به همه عالم بدهکار هستند. اين مردمي که در زمان رسول خدا هستند و تازه از جاهليت برگشتند، نميتوانند رهبري را جريان سازي کنند و ممکن است يک ذره فضا به هم بخورد و به سمتي برود که احتمال مرگ زياد شود، حقوق شما از بيت المال قطع ميشود، دوباره اين فضا افت ميکند و اينها عقب ميروند. هم ممکن است در يک نبردي فرار کنند و او را نجات ندهند، بعد از پيغمبر اکرم وقتي يک شبه کودتايي شد و با اسلحه و چوب آمدند، مردمي که هنوز آماده نشدند براي جان بر کف شدن، يکباره در اين شرايط که قرار گرفتند، نشستند. کسي در اينها نبود که بيايد قد عَلَم کند و اينها را همراهي کند. اينها نميتوانند رهبري جريان را به عهده بگيرند و بايد دنباله رو باشند.
چرا در جلسات سيدالشهداء ميگويند: بلند بلند گريه کنيد؟ بعضي هستند خيلي دلشان ميخواهد گريه کنند ولي نميتوانند جمع را تکان بدهند. دو نفر مينشينند با يک سوزي گريه ميکنند و بقيه جمع هم تباکي ريشهاش اين است، ميگويد: کمک کن به کساني که به اين سطح نرسيدند. اميرالمؤمنين و حضرت زهرا تنها شدند. حضرت زهرا چرا کنار قبر حضرت حمزه سيدالشهداء رفتند؟ براي اينکه اين جو را به سمتي ببرند که جاي حمزه خالي است و شما بايد جاي او را پر کنيد ولي اين مردم هنوز خوب رشد نکرده بودند. پانزده سال اول فشار و فقر و کتک بود براي اينکه هرکسي سمت اسلام نيايد، از روي فضا سازي! بعد از بدر که پيغمبر اکرم حکومتي تشکيل دادند براي اينکه اين در عالم بماند، شروع کردند به کمکهاي الهي، در جنگها با اينکه چيزي نداشتند پيروز شدند. در بدر همه کارها، معجزات الهي، خاکي که رسول خدا پاشيد و چشم مشرکين را اذيت کرد، حضور اميرالمؤمنين، ملائکه، ولي خدا آخر سر فرمود: شما اصحاب بدر «ِكَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً» کم بوديد ولي پيروز شديد. اين جامعه در حال تربيت بود، خداوند نميگفت: شما که کارهاي نيستيد، سر جايتان بنشينيد، همه ما هستيم. ميفرماييد: کم بوديد ولي پيروز شديد. به فتح مکه رسيد، از بعد فتح مکه ناگهان وقتي مکه شکست خورد در برابر اسلام، موج افواجا، فوج فوج آدمها سمت اسلام آمدند و دوباره ميانگين سطح معرفتي جامعه اسلامي پايين آمد. چون تازه مسلمانان زيادي آمدند که تجربه نبردها و شکستها را ندارند و رشادتهاي اميرالمؤمنين را نچشيدند. دوباره براي اين جمع جديد کلاس اولي لازم است و اتفاقاً جريان فتوحات به همين جهت است. آدمهايي که تازه اسلام آوردند، پانزده سال کتک نخوردند، بعد از پيغمبر اکرم، يکي دو سال که گذشت، فضا رفت به اين سمت که برويم به سمت فتوحات و اينها هنوز آماده نبرد به عنوان مجاهد راه خدا نبودند. اينها بدون اينکه آسيب ببينند، رسيدند به غنائم سرشار يعني ارزشها عوض شد. ظرفيت نداشتند و هنوز تربيت اينها ناقص است. به سمت فتوحات رفتند و وقتي به سمت فتوحات رفتند جمعيت تازه مسلمانها فوج فوج زياد ميشدند. سطح معرفتي پايين ميآمد و همزمان اميرالمؤمنين خانه نشين است که اينها را دستگيري کند. لذا اگر کسي بخواهد اين جامعه را به سمت خير پيش ببرد، خيلي کار سخت است و سطحشان پايين است. رسول خدايي در کار نيست که بيايد با وحي اينها را جمع کند و جايگزين به اين جامعه معرفي شد. يک روزي جهاد في سبيل الله «اهدي الحُسنَيين» بود. يا ميرويم دشمن خدا را ميکشيم و يا کشته ميشويم. در بدر سپاه اسلام به تعداد نيروها چماق نداشتند چه برسد به شمشير، ولي برويد بجنگيد، خدا داريد. اما حالا برويم ببينيم کجا درونش پول هست، کجا غنيمت هست؟ انگيزه جهاد به هم ميريزد و فضاي جهاد عوض ميشود. فرمانده اين جنگها چه کساني هستند. کاري که اميرالمؤمنين کردند، در هيچيک از اين جنگها شرکت نکردند و مهمترين فرد نظامي، سپهدار و علمدار اصلي عالم اسلام در اين 25 سال شمشيرش از غلاف بيرون نميآيد. در حالي که حکومت به شدت به اميرالمؤمنين نياز داشت. چون اگر اميرالمؤمنين وارد نبرد ميشد، از جهت نظامي هيچکس مثل اميرالمؤمنين نبود. ثانياً ميگفتند: دعواي گذشته تمام شده و علي بن ابي طالب به عنوان يکي از سربازان حکومت در عرصه آمده و اين خيلي وجاهت قانوني به افراد بعد از پيغمبر ميداد. اميرالمؤمنين روش فتوحات را به اين شکل قبول نداشت. اگر حضرت فتوحات به اين شکل را قبول داشت در دورهاي که خود به حکومت ميرسيد، عدهاي از نيروها را براي غنايم ميفرستاد. براي جنگي که درونش احتمال کشتن زياد است، نيرو نميرود. جنگي که احتمال شمش طلا و ارز درونش زياد است خيلي انگيزه دارند بروند. لذا اهل فتوحات به اين معنا نيست.
آنها چرا اين کار را کردند؟ يکي از دلايل اين بود که ميخواستند جمعيت تازه مسلمان هرچه بيشتر شود کمتر از اصل اسلام شنيدند. چون سابقه را نديدند. از طرفي نقل روايات پيغمبر دچار يک فيلترينگ شديدي شد و جز افرادي که حکومت اجازه ميدهند کسي روايت نخواند. روايات فقهي که مسائل تاريخي و اعتقادي درونش نباشد. لذا تازه مسلمانها اميرالمؤمنين را نميشناختند. گفتيم: يک نفر نزد يکي از اصحاب آمد و گفت: آيا علي در بدر حضور داشته است؟ يعني سطح فهم جامعه وقتي شما گسترش ميدهي، همزمان معرفت افزايي نميکني، عيار مسلماني و دينداري پايين ميآيد. شما هم کمتر در سؤال هستي که چرا علي بن ابي طالب با شما همراه نيست؟ علي را نميشناسند.
شامياني که معاويه اينها را مسلمان کرده شما توقع داريد فضايل اميرالمؤمنين را بدانند. اينکه ما ميبينيم زين العابدين بعد از اين اسارت حيرت انگيزي که اين ايام، ايام اسارت آل الله است در ايام صفر وارد شام ميشوند، خطبه امام سجاد در کاخ يزيد را ببينيد عمدتاً فضايل اميرالمؤمنين است. يعني حضرت نفرمود: ما چرا قيام کرديم، فضايل اميرالمؤمنين را تا حالا نشنيده بودند. فرماندهان جهان اسلام چه کساني هستند؟ آيا اميرالمؤمنين است يا خالد بن وليدها هستند. خالد بن وليدهايي که وسط جنگ اگر يک زن زيبا از طرف مقابل ببينند، هرطور شده ميخواهند با تجاوز به او برسند. اينکه سرباز اسلام نيست. سرباز اسلام اميرالمؤمنيني که اگر در کوفه ببيند يک کنيز مطبخي گريه ميکند، ميايستد که چرا گريه ميکني؟ فرق دارد با آن کسي که حمله ميکند به دشمن خودش براي اينکه به شهواتش برسد و به پول برسد وقتي فرمانده سپاه متهم است به اينکه هرجا زن زيبايي ببيند ميخواهد او را بدست بياورد، شما توقع از سربازان سپاه داري. رقابت سر اين ميشود که چه کسي بيشتر غنيمت برد، چه کسي زودتر لباسهاي کشتهها را درآورد؟ در رقابت به اين ميرسند که چه کسي بيشتر برداشت. از آثار فتوحات اين بود که جامعه اسلامي را برد به سمت رقابتهاي شديد و فرماندهي دست افراد ناشايست تازه مسلمان افتاد. قديميهاي جهان اسلام به عنوان فرماندهها کمتر مطرح بودند. در نتيجه مردم درگير اين هستند که بيشتر پول بدست بياوريم و اينها کمتر فکر ميکنند الآن حکومت با علي بن ابي طالب چه ميکند. اين گنج عظيم الهي چرا چاه ميکند و باغداري ميکند؟ موضع اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين و ائمه بعدي نسبت به فتوحات چه بود؟ آيا امام حسن و امام حسين و اميرالمؤمنين در اين جنگها شرکت کردند يا نکردند؟ چرا موضع آنها منفي بود و چرا گاهي کمک ميکردند؟ اين ابعادي دارد که خواهيم گفت.
شريعتي: امروز صفحه 171 قرآن کريم، آيات 160 تا 163 سوره مبارکه اعراف را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «160» وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ «161» فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ «162» وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ»
ترجمه آيات: و آنان (قوم موسى) را به دوازده گروه تقسيم كرديم كه هر يك شاخهاى از دودمان بنىاسرائيل و امّتى بودند، و به موسى آنگاه كه قومش از او آب طلبيدند، وحى كرديم كه عصاى خود را بر آن سنگ بزن، پس از آن سنگ،دوازده چشمه جوشيد (و به اطراف سرازير شد، آن گونه كه) هر گروه آبشخور (سهم آب) خود را به خوبى شناختند. و ابر را بر فراز آنان سايهبان ساختيم و «مَنّ» و «سَلوى» (دو نوع خوراكى) بر آنان نازل كرديم (و به آنان گفتيم:) از پاكيزههايى كه روزى شما كردهايم، بخوريد. آنان (با ناسپاسى خود) بر ما ستم نكردند، بلكه بر خويشتن ستم كردند. و (به ياد آوريد) آن هنگام كه به آنان (بنىاسرائيل) گفته شد در اين آبادى (بيتالمقدّس) ساكن شويد و از (نعمتهاى) آن در هر نقطه و هرگونه كه مىخواهيد بخوريد (و به عنوان استغفار از آن همه بهانهجويى و آزار موسى) بگوييد: «حطّة» (خدايا! گناهان ما را فرو گذار) و سجدهكنان از درب (بيتالمقدّس) وارد شويد تا خطاهاى شما را ببخشاييم، ما به زودى (پاداشِ) نيكوكاران را مىافزاييم. پس ستمكاران آنان (بنىاسرائيل)، آنچه را به آنان گفته شده بود، بر سخنى ديگر تغيير دادند، ما هم به خاطر ستمپيشگى آنان، عذابى آسمانى بر آنان فرستاديم. و (اى پيامبر!) از آنان دربارهى (مردم) آن آبادى كه كنار دريا بود سؤال كن! آنگاه كه (به قانون،) در روز شنبه تجاوز مىكردند، هنگامى كه روز تعطيل (شنبه)، ماهىها (به روى آب در) كنارههاى دريا نزد آنان مىآمدند، و (لى) روزى كه تعطيل نبودند، ماهيان آشكار نمىشدند. ما اين گونه آنان را به خاطر تجاوز و فسقشان آزمايش مىكرديم.
شريعتي: انشاءالله در دنيا و آخرت بين ما و قرآن و بين ما و پيامبر، بين ما و اهلبيت پيامبر جدايي نيافتد. اشاره قرآن امروز را بفرماييد. اين هفته از شخصيت جناب ابوحمزه که براي اکثر ما آشناست، صحابي باوفاي امام سجاد صحبت کنيم و زواياي مختلف زندگي ايشان را بررسي کنيم.
حاج آقاي کاشاني: آياتي که تلاوت شد نکات فراواني دارد، يکي به بحث ما مربوط است. آيه 161 اين سوره خداوند ميفرمايد: «وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ» به اين قريه وارد شويد، «وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ» ميل کنيد هرچه ميخواهيد، وارد درگاه اين معبد يا مسجد که ميخواهيد بشويد، «وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ» به سجده بيافتيد بگوييد: خدايا اجر ما را حطّه قرار بده، گناهان ما بريزد. با اين خضوع و خشوع وارد شويد خدا گناهان شما را ميبخشد و ممکن است کسي بگويد: فقط همين، حضرت حق ميفرمايد: به اهل احسان بيش از اين هم خواهد داد. در روايات اسلامي شيعيان و اهل سنت ذيل اين آيه که يکبار ديگر هم در قرآن کريم بحث باب حطّه را داريم، يعني باب ريزش گناهان، در قرآن کريم دو بار آمده است. آيه 58 سوره بقره هم آمده است. از رسول خدا روايت داريم که اهلبيت من هم باب حطّه هستند. يعني اگر غرق گناه هستيد و احساس بي پناهي ميکنيد، درگاه ورودي به حضرت حق همينطور که درگاه ورودي به پيغمبر، باب مدينه علم اميرالمؤمنين است، درگاه ورودي به خدا و اينکه بهانهاي پيدا شود، حضرت حق ما را بپذيرد هم اهلبيت هستند. با سجده و تواضع اگر اينجا وارد شوي و با اطاعت محض به صورت کسي که پناه آورده به اين در، اهلبيت وسيله آمرزش ما هستند و دست ما را ميگيرند. کربلا نمونه فراوان اين است مثل جناب حُر که او وقتي وارد ميشود به حريم ولايت سيدالشهداء با سر پايين، با نداي سرت را بلند کن، «ارفع رأسک» حضرت او را سير ميدهد و او کسي ميشود که اولياي خدا در اين هزار و چهارصد سال به مقام او غبطه بخورند. «سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ» هم حُر را بخشيديم و هم «سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ».
شخصيت برجستهي صحابي حضرت سجاد(ع) ثابت بن دينار که ايشان خيلي توفيق داشت. من خيلي غبطه ميخورم، الآن يک طلبه بخواهد درس بخواند تقريباً ساعت خالي در شبانه روز پيدا نميکند و بيش از پانزده ساعت بايد کار کند و سالهاي سال زحمت بکشد تا چيزي پيدا کند. چون با مکتوباتي سر کار داريم که فهم اينها خيلي مشکل است. اين از رسول خدا صادر شده يا نه، اما اينها مستقيم به درياي علم وصل ميشدند و اينقدر «ان قلتُ و قلت» نبود. لذا اصحاب ائمه ما عمدتاً کاسب بودند. جناب هشام تجارت بين الملل داشته با يک صابئي واردات و صادرات داشتند. زراره همينطور، آدم دلش به اينها غبطه ميخورد. جناب ابوحمزه چهار امام را درک کرده و امام کاظم را در دوره امام صادق درک کرده ولي در دوره امامتش يکي دو سال درک کرده است. عبارت حضرت رضا را در مورد ايشان بخوانم، همين بس است که حضرت رضا فرمودند: ابوحمزه ثمالي که ثابت بن دينار باشد، «في زمانه کلقمان في زمانه» لقمان عصر خودش بود. در اثر همراهي با اهلبيت به کجا رسيد. ما فکر نکنيم ابوحمزه از ابتدا معصوم زاده بود. ابوحمزه ابتداي کار در دوره بعضي از امامان، دچار بعضي از گناهان ميشد. اهلبيت فرقشان با ما اين است که يک آدمي که استعداد دارد را نميگذارند هدر برود ولو حُر باشد. ابوحمزه را گرفتند آنقدر سيرش دادند، شد لقمان زمان خودش. توبه کرد و کسي که توبه ميکند عزيز است. نکته تربيتياش اين است که اينها يک آدمهايي نبودند روز اول صفر صفر بودند، از يک جايي شروع کردند. امام صادق(ع) فرمود: مثل سلمان در زمان خودش است. مثل لقمان در زمان خودش است. مرحوم علامه مجلسي پدر ميفرمايد: همين که دعاي ابوحمزه که براي امام سجاد است به اسم اوست و آن دعاي سحر حيرت انگيز، معلوم ميشود امامي را به اين شخص هديه کردند و خيلي آدم برجستهاي است و يک آدمي است که اتفاقاً شروعش مثل امثال من بوده است. شروعش اينطور نبوده که يک معصوم زاده باشد، ولي در اثر تبعيت و همراهي اينقدر رشد کرده است.
ابوحمزه ميگويد: يک روزي فرزندم دستش طوري شکست که نزد شکسته بند برديم. گفت: اين دست ديگر دست نميشود. ميگويد: من ياد دعايي که از امام سجاد بود افتادم. اين آدم کسي بود که ائمه او را لايق دانستند و اينها را به او بيان کردند. يک دعايي را از امام سجاد ياد گرفتم و آن دعا را با حالت اضطرار خواندم و دست بچه را بسته بوديم. بچه را نزد دکتر برديم. گفت: شما ساحر هستيد، او هيچ مشکلي ندارد. گفتم: سحر نيست و دعا کرديم. اين دعا شروعش اينطور است «يا حيّ قبل کل حيّ يا حيّ بعد کل حيّ» دو صفحه هست، اين دعا نشان ميدهد جناب ابوحمزه(س) کسي است که باور کرده بايد دستش را به دامن اهلبيت بگيرد و پرواز کند. از مثل ما شروع کرده ولي عاقبتش جايي است که هرچه دور را نگاه کنيم چشم ما به مقام او نميرسد.
حالا که از ديدار امام گفتيم، خدايا به ما توفيق بده از کساني باشيم که روزي ما ميشود چهره مبارک امام زمان را ببينيم و در محضرش بنشينيم و از سخنانش بهرهمند شويم و پايان کار ما شهادت در راه آن امام رقم بخورد.
شريعتي: خدا کند به اين باور برسيم که:
بي همگان به سر شود بي تو به سر نميشود *** داغ تو دارد اين دلم، جاي دگر نميشود
السلام عليک يا أباعبدالله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»