اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-05-12-حجت الاسلام والمسلمين کاشاني-تفکيک دين و دنيا؛ زمينه سازي نافرماني از رسول خدا (ص)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفکيک دين و دنيا؛ زمينه سازي نافرماني از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 12-05-98
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
آسمان مي‌خواند امشب، قدسيان دف مي‌زنند *** حوريان کِل مي‌‌کشند و خاکيان کف مي‌زنند
آسماني بي کراني، عاشق دريا شدي *** آمدي آئينه‌ي انسيه‌ي حورا شدي
امشب اي زيباترين، اي دلبر کوثر بيا *** شب، شب عشق است، داماد پيغمبر بيا
مثل اقيانوس آرام است اين بانو ولي *** در دلش طوفان به پا کردي، مدارا کن علي
ليلة القدر نگاهش يا علي اجر تو است *** او سلامٌ فيه حتي مطلع الفجر تو است
از ازل در پرده بود آئينه دارش مي‌شوي *** در عبور از کوچه باغ عشق يارش مي‌شوي
قد و بالاي علي از چشم زهرا ديدني است *** واي، وقتي مي‌رسد دريا به دريا ديدني است
ماه در امواج دريا ديدني‌تر مي‌شود *** قدر زهرا با علي فهميدني تر مي‌شود
سلام مي‌کنيم به حضرت اميرالمؤمنين و حضرت صديقه‌ي طاهره، زهراي مرضيه و سالروز اين پيوند آسماني را تبريک مي‌گويم. سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان و شنوندگان گرانقدرمان، عيد بر شما مبارک باشد، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي کاشاني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن سلام مي‌کنم. ايام را تبريک مي‌گويم.
شريعتي: انشاءالله بهترين‌ها براي دوستان ما رقم بخورد، خاصه عزيزاني که اين روز را براي پيوندشان انتخاب کردند. انشاءالله خوشبخت باشند. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، در جلسات گذشته يک بحث تلخي را مطرح کرديم که ضرورت داشت و امروز شايد بيشتر ضرورت آن روشن شود. امروز ممکن است يک مقدار از تلخي‌ها را از يک زاويه‌ي ديگر بگويم تا موضوع اصلي دست ما بيايد. موضوع اصلي ما آغاز امامت اميرالمؤمنين(ع) است، ولي چون در آغاز امامت اميرالمؤمنين براي اميرالمؤمنين و زهراي مرضيه اتفاقاتي افتاد و شايد فهم اين مشکل باشد، يعني از رسول خاتم با آيات قرآن و معجزات رسول خدا، شايد اگر آن فضا را نشناسيم توقع داشتيم همه چيز خيلي منظم پيش مي‌رفت و اتفاقي هم نمي‌افتاد و شايد به ذهن بعضي برسد، اختلافات بين مسلمين در ماجراي خلافت اميرالمؤمنين شروع شد. ما سعي داريم بگوييم: اينطور نيست و اختلاف بين فرق مختلف اسلامي به نحوه نگاهشان به شئون پيغمبر اکرم و به عصمت رسول خدا، به اطاعت محض از پيغمبر و اخلاق پيغمبر و اوصاف رسول خداست. يک اختلاف مبنايي است که مسائل بعدي حتي خلافت هم نسبت به اين خرد و کوچک است. اصل اينجاست و چون ممکن است در ذهن عزيزان ما اين باشد که رسول خدا وقتي به نبوت رسيدند، فکر کنند عزيزان ما اين عشق و علاقه‌اي که امروز به رسول خدا داريم، همه مسلمين زمان پيامبر داشتند؟ لذا بحث ما اينطور است که يک مقدمه‌اي مي‌گوييم و چند آيه را مختصر مي‌گوييم که زمان رسول خدا چه گروه‌هايي وسط جامعه اسلامي دنبال تضعيف پيغمبر بودند به صورت مجمل، يک مسأله‌ي مبنايي به وجود آمد که مطرح مي‌کنيم و بعد به تدابير پيغمبر اکرم براي جلوگيري از انحراف مي‌پردازيم. اين سير بحث ماست.
قرآن کريم درباره‌ي بعضي از کساني که در دوره‌اي که رسول خدا زندگي مي‌کرده و اينها به ظاهر مسلمان هستند، آيه 98 سوره توبه مي‌فرمايد: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ‏ مَغْرَماً» اگر به اينها بگوييم: خمس بدهيد، زکات بدهيد، اين را خسارت و غرامت حساب مي‌کنند. يعني ايمان هنوز کامل نشده «وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ» هر لحظه مي‌گويد: عيب ندارد، اين بار اين زکات را مي‌دهيم و اين حکومت دوام ندارد. نبي مکرم اسلام بالاخره خواهند کشت. وسط جامعه اسلامي است، اينها آمدند نفوذ کردند و هر لحظه منتظر شکست هستند. يا مثلاً فرض کنيد عزيزاني ممکن است گله کنند از اينکه مدافعان حرم بيرون از مرزها زحمت مي‌کشند، از مرزهاي اسلامي دفاع مي‌کنند و عده‌اي هم بي انصافي مي‌کنند و کنايه مي‌زنند. ممکن است فکر کنند چيز عجيبي است. نه! زمان رسول خدا قرآن مي‌فرمايد: «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ‏ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ» (توبه/81) اينهايي که در جنگ نمي‌رفتند، در جنگ شرکت نمي‌کردند هيچ، خوشحال هم بودند و مي‌گفتند: با اين نرفتن شايد تضعيف شود و شکست بخورد. «وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» دوست نداشتند در راه خدا مال و جانشان را بدهند و مي‌گفتند: در اين گرما چه کار داريد؟ رسول خدا فرمان آغاز حرکت به سمت جهاد في سبيل الله را صادر کند، يعني هم مخالفت مي‌کردند و هم به گوش بقيه مي‌رساندند. قرآن با اينها تند برخورد مي‌کند. «قُلْ نارُ جَهَنَّمَ‏ أَشَدُّ حَرًّا» (توبه/81) گرم است، حرارت جهنم از اين شديدتر است.
خداوند مي‌فرمايد: «وَ إِذا أُنْزِلَتْ‏ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ» (توبه/86) وقتي سوره‌اي نازل مي‌شود که به خدا ايمان بياوريد و با رسولش همراه شويد و جها کنيد، «اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ» يکسري از اين توانگران و ثروتمندان دنبال اين هستند که بگويند: آقا اگر اجازه بدهيد ما نياييم شرکت کنيم. يعني با پيغمبر همراهي نکنند. «وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ» بگذار ما بنشينيم با اينهايي که نيامدند، ما توفيق نداريم. قرآن مي‌فرمايد: «رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ» خوشحال و راضي هستند از اينکه با کساني که تخلف کردند، همراه شوند، «وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» قرآن نسبت به اين افراد براي اينکه جامعه اسلامي گول اينها را نخورد هر بار يک نهيب شديد مي‌زند و بر دلهاي اينها مُهر شده است. نگاه نکنيد اينها وسط جامعه اسلامي هستند، اينها را از جنس کفار و بت‌پرست‌ها بدانيد. اينها براي نفوذ و منافع، براي ارتباط گيري، براي ايجاد نفوذ از جبهه‌ي بت‌پرست‌ها به درون جامعه اسلامي، اينها براي سالهاي پاياني، عمر شريف رسول خداست. خداوند مي‌فرمايد: نگاه نکن شما برويد و ما به زودي ملحق مي‌شويم. «لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوكَ» (توبه/42) اينها چون نفوذي هستند، دوست ندارد به حرف تو گوش بدهند. اگر يک جنگ نزديکي بود، با چهار نفر آدم بود، مي‌آمدند به غنيمت برسند ولي اگر بخواهي تبوک بروي با امپراطوري بجنگي و احتمال شکست داشته باشد، اينها ابداً نمي‌آيند. خدا مي‌فرمايد: اينها مي‌آيند و مي‌گويند: آقا شما برويد، ما دلمان مي‌خواست بياييم، اگر مشکلي پيش آمد، بچه من مريض است، حضرت حق مي‌فرمايد: اينها لباس نظامي بر تن مي‌کردند تا عذرخواهي کنند، اينها با همان زيرشلواري درون خانه آمدند، مي‌گويند: شما برويد، ما بعداً مي‌آييم. دلشان نمي‌خواهد بيايند. اين جمله در سوره توبه عجيب است که اينها سالهاي پاياني عمر شريف رسول خداست، وقتي سوره توبه نازل شده که اينقدر اين جريان منافقين پر جمعيت در مدينه هست، رسول خدا فرمودند: نمي‌شود مدينه را اداره کرد و جزء استثناهاست، از معدود جنگ‌هايي است که اميرالمؤمنين شرکت نکرده است. چون پيغمبر فرمود: اگر اميرالمؤمنين بيايد در جنگ شرکت کند، ممکن است اين منافقين در مدينه کودتا کنند، اينقدر به چشم مي‌آيند و حرف‌هايشان به چشم مي‌آيد. يعني جمعيت زياد شده، ممکن است اتفاقي بيافتد و ماجراي حديث منزلت چند بار وارد شده يکي اينجاست و خود اين جالب و عجيب است که وقتي پيغمبر اکرم اميرالمؤمنين را با خودشان نبردند، در همه جنگ‌ها پرچم‌دار اسلام بود، گفتند: دوست نداشت دامادش را ببيند. يعني فضاي مسمومي که رسانه‌هاي نفوذي ايجاد مي‌کنند که اين دوست نداشت با دامادش همراه شود. خوب اگر دوست نداشت که 23 سال با دامادش همواره همراه بود و پيغمبر اکرم فرمودند: «أنت مني بمنزلة هارون من موسي» اين منصب عظيم خلافت اميرالمؤمنين به اميرالمؤمنين را اينجا بيان فرموده است. قرآن مي‌فرمايد: «إِنْ تُصِبْكَ‏ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ» (توبه/50) اگر اينها ببينند در جنگ شما پيروز شديد و غنيمت گرفتيد، ناراحت مي‌شوند. «وَ إِنْ تُصِبْكَ‏ مُصِيبَةٌ» اگر به مشکلي بخوريد، مي‌گويند: «يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا» ما از اول مي‌گفتيم و اينطور مي‌فهميديم. گويي معاذ الله پيغمبر خطا کرده است! «مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ» شکست شما را مي‌بينند برمي‌گردند و خوشحال مي‌گويند: شکست خوردند. يعني خدا دارد فضاي جامعه‌ي پيغمبر را که عده‌اي از بزرگان اصحاب و مجاهدان هستند ولي فقط اينها نيستند. يکسري نفوذي و منافقين هستند که از شکست اسلام کيف مي‌کنند و لحظات پاياني عمر شريف رسول خدا نگراني اين است که دو سه جريان آنجا حضور دارد. يک جريان سابقان، يک جريان منافقان و يک جريان مردمي که بعضي وقت‌ها به حرف اينها گوش مي‌دهند و تحت تأثير قرار مي‌گيرند، لذا خيلي روزهاي پاياني عمر شريف رسول خدا حساس است براي اينکه هر لحظه ممکن است اتفاقي بيافتد.
در سوره توبه مي‌فرمايد: اگر کسي در راه پيغمبر بيش از خمس و زکات و نفقات واجبش پول خرج مي‌کرد و به جبهه‌ها کمک مي‌کرد، قرآن مي‌فرمايد: «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ‏ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (توبه/79) اينها اينقدر عيب‌جويي مي‌کنند، طعنه مي‌زنند، مسخره مي‌کنند، به اينها جسارت مي‌کنند که کسي جرأت نکند به پيغمبر پول بدهد، براي لشگر و ادامه رسالتش پول بدهد. يعني به خودشان اجازه مي‌دهند اين را به زبان بياورند، اگر در مسجد يک نفر شاگرد برجسته‌اي بود، اموالش و جانش را در راه رسول خدا مي‌خواهد خرج کند، اينها طعنه مي‌زدند و مردم اينها را مي‌ديدند. اينها را براي اين مي‌گويم که وقتي به روزهاي پاياني رسيديم، فکر نکنند زلزله‌اي شد، نه، يک جريان ادامه پيدا کرد، اتفاقاً کاملاً اتفاقات بعد از پيغمبر اکرم(ص) قابل پيش‌بيني بود و اصلاً دو جريان بود. همه اختلافات جامعه اسلامي به اينجا برمي‌کردد که ما رسول خدا را چطور مي‌بينيم؟ آيا معصوم است؟ حجيت مطلقه دارد، اطاعتش به صورت کامل و محض واجب است يا نه، پيغمبر يک شخص عادي است، آنجايي که وحي مي‌شود را راست مي‌گويد. آنجايي که وحي مي‌شود فقط راست مي‌گويد و باقي جاها اينطور نيست. اين هم واضح است براي چه اتفاق مي‌افتد براي اينکه بعداً در امور دنيايي بگويند: پيغمبر خيلي هم با ما فرق ندارد و بعداً بشود با او مخالفت کرد در امور دنيايي و بعد بشود در انتخاب کارگزار از شيوه رسول خدا تبعيت نکرد، اين امور دنيايي است و رسول خدا در امور دنيايي از ما ضعيف‌تر است و دعواي اصلي بين مسلمين اينجاست که شما چه نگاهي به رسول خدا داريد. يک طرف اميرالمؤمنين و من تبع حضرت هستند و اينها خودشان را عبدٌ من عبيد رسول الله مي‌دانند، اصلاً پيشنهاد نمي‌دهند، مثل قمر بني هاشم که در کربلا پيشنهاد دهنده نيست و همواره بر خلاف ديگران پيرو است. اميرالمؤمنين اگر زمان پيغمبر به شهادت مي‌رسيد، هيچکس نمي‌دانست چنين توانايي در سخنوري دارد. چند جمله از اميرالمؤمنين زمان پيغمبر نداريم از بس ساکت و تابع است! نياز نمي‌بيند اظهار نظر کند. وقتي رسول خدا هست نياز نمي‌بيند که حرف بزند.
عده‌اي هم نه به اين قدرت ولي دوست دارند در اين فضا باشند، جبهه جامعه اسلامي را آن زمان مي‌شود تقسيم کرد، از جهت نگاهشان به پيغمبر به دو دسته‌ي متبعين، آنهايي که محض تبعيت مي‌کنند و کساني که براي نظر خودشان هم شأن قائل هستند. زمان پيغمبر اين کامل ديده مي‌شود و بعد از پيغمبر اکرم خيلي فضا باز شد که امروز مي‌خواهيم به اين بپردازيم. شايد عجيب باشد که يکي از طعنه‌هايي که به اميرالمؤمنين زدند در حکومتش اين نبود که خطا مي‌کند و اين نبود که خلاف مي‌کند، اين است که اجتهاد به رأي ندارد، فقط آنچه پيغمبر خواسته را عمل مي‌کند. تسليم محض است. اين را در حکومت حضرت، کعب الاحبار به اميرالمؤمنين طعنه زده که پس به درد حکومت نمي‌خورد. چرا؟ چون فقط پيروي از سنت پيغمبر مي‌کند. در حالي که ديگران طور ديگري فکر مي‌کردند. بايد قدرت داشته باشد و نظر خودش را بدهد. اين زمان رسول خدا زياد بود. وقتي ماجراي صلح حديبيه پيش آمد، پيغمبر اکرم فرمود: ما انشاءالله حج مي‌رويم و بيت الله را زيارت خواهيم کرد. مسلمين که راه افتادند در ذهنشان اين بود که همين امسال خواهد شد. با مشرکان که طرف شدند و اجازه ورود ندادند يک پيمان آتش بس و صلح‌نامه‌اي نوشته شد به اسم صلح حديبيه و بالآخره بت پرستان اين جمعيت اندک مسلمين را که تازه رفتند يک جاي کوچکي مثل يثرب که مدينه الرسول شده را گرفتند و آرام آرام توسعه مي‌دهند و اينها را به رسميت شناختند. آيه نازل شد: «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً» (فتح/1) چون شما را به رسميت شناختند.
يکي از کساني که بعد از مسئولين حکومت شد، نقل کردند معاذ الله يقه‌ي پيغمبر را گرفت و گفت: اينها دروغ است.به ما گفتي: حج مي‌رويم. حضرت فرمود: گفتم امسال مي‌رويم؟ گفتم: ما حج خواهيم رفت! مهاجران که از مکه به مدينه آمده بودند، زندگي و خانه‌شان آنجا بود، به حج بروند. رسول خدا مي‌فرمود: ما خواهيم رفت. آن شخص يک مقدار اين طرف و آن طرف رفت و به اين نتيجه رسيدند که پيغمبر درست فرموده است. خودش گفته: هيچوقت اينقدر شک نکردم که در حديبيه شک کرد. در همين حديبيه در صحيح بخاري هست که رسول خدا فرمود: بياييد اينجا قرباني کنيم و برگرديم. قهر کردند که نمي‌آييم، قرار بود حج برويم. آقا قرار بود از پيغمبر اطاعت کنيد. يک گوشه نشستند و گوش نکردند. آن شرايط يعني اينکه فکر کنيم همه در بست پيرو محض پيغمبر بودند، نبودند. اگر اينطور بود صد تا اميرالمؤمنين داشتيم. اميرالمؤمنين يکي بيشتر نبود، بعد از ايشان هم بزرگاني که تبعيت مي‌کردند خيلي زياد نبودند، نمي‌گويم کم بودند. براي اينکه بعدها بشود مخالفت با رسول خدا را توجيه کرد يک حرف خيلي حيرت انگيزي زده شده که عجيب است. گفتند: روزي مي‌خواستند توجيه کنند پيغمبر در امور دنيوي خُبرَويت ندارد. يک روزي پيغمبر داشتند رد مي‌شدند، پيغمبر فرزند حجاز است و از ديگران کمتر که از حجاز نمي‌داند. گفتند: چه کار مي‌کنيد؟ گفتند: براي اينکه اين نخل‌ها بارور شود، اينها شاخه‌هاي نر و ماده دارد و بايد تلقيح صورت بگيرد. از پيغمبر نقل کردند که نمي‌خواهد. گفتند: شما بگويي که کارمان راحت‌تر است و بهتر مي‌شود. زد و سال بعد بار خراب شد. بعد آمدند گفتند: شما فرموديد.
اين تفکر عده‌اي است و عده‌اي اينطور فکر مي‌کنند. ما از اميرالمؤمنين ياد گرفتيم اينطور فکر نکنيم. در صحيح المسلم، کتاب الفضايل يک بابي داريم به اسم باب «وجوب امتثال ما قاله شرعاً» هرجا پيغمبر از شرع بگويد، واجب است گوش بدهيد. «دون ما ذكره صلّى اللّه عليه و سلم من معاشر الدنيا» در امور دنيا نه، اطاعتش در امور آخرت و شريعت واجب است. آمدند به حضرت گفتند: شما گفتي اين نر و ماده و لقاح ندارد، از حضرت نقل کردند: «انما أنا بشر» من هم يک بشر هستم، يا «انما ظَنَنتُ ظنّاً» من هم يک چيزي به ذهنم رسيد، گفتم. يک ظنّي گفتم، مرا مؤاخذه نکنيد، من هم يک بشري هستم، اگر در دينتان چيزي گفتم، «فخذوا به» اين آيه از قرآن «وَ ما آتاكُمُ‏ الرَّسُولُ‏ فَخُذُوهُ» (حشر/7) قيد مي‌زنند، نه فقط در امور ديني. اگر من از نظر خودم چيزي گفتم، من بشر هستم يعني ممکن است اشتباه کنم و از اين بدتر هم بشود. «أنتم اعلم بامر دنياکم» سکولاريزم داشتيم، قبل از اينکه سکولاريزم بود. «أنتم أعلم بامر دنياکم» شما در مسائل دنيايي، از من جلوتر هستيد. اعلم هستيد! اين را تئريک هم کردند، در کتاب اکمال که در شرح صحيح مسلم نوشته شده، مي‌گويد: پيغمبر محو آخرت است و اصلاً حواسش به امور دنيايي نيست لذا از امور دنيايي خبري ندارد اما اهل دنيا، اينها امور دنيايي را بلد هستند. فارغ از اينکه مگر به آخرت کسي غير از راه دنيا مي‌رسد؟ ما مي‌گوييم: اين اتفاقي که افتاده، شما مي‌گوييد: عملاً اين تفکر مي‌خواهد بگويد: اسلام دين آخرت است نه دين دنيا، اگر خطرناک هم نيست اميرالمؤمنين اينطور نمي‌فرمود. دو تفکر هست، از روز از زمان رسول خدا اين تفکر هست و بعد هم هست. همه اتفاقات به اين وابسته است نه مسائل خلافت و از اين دست. آمدند گفتند: امور دنيايي امور کثيف است. اينها را بگذاريد براي کثيف‌ها، در صورتي که من و شما چطور به آخرت مي‌رسيم؟ الا اينکه دنيا محل تجارت اولياي خداست، دنيا محل عبادت اولياي خداست. بستر پيشرفت ما دنياست. نمي‌شود با فسق و فجور زندگي کنيم و بعد آخرت خوبي داشته باشيم، مگر آخرت خوب چطور است؟ مگر مي‌شود مرگ خوب داشت ولي زندگي خوب نداشت. مرگ عصاره‌ي حيات است و آخرت آينه دنياي ماست. تفکيکي که صورت گرفت براي اين بود که بعدها وقتي به بعضي از خلفا بعد از پيغمبر مي‌گفتند: شما اصحاب برجسته را چرا سر کار نمي‌آوريد؟ قدماي اصحاب را سر کار نمي‌آوريد؟ سابقه‌داران امتحان پس دادند، گفتند: اينها به امور ديني مشغول هستند. ما فاسقان را مي‌آوريم، اينها خُبره‌ي دنيا هستند. علامه بر اين اشکالاتي که هست نتيجه‌اش چه مي‌شود؟ نتيجه اين مي‌شود که بعد از پيغمبر اکرم مي‌بينيد وليد بن عُقبه حاکم جامعه اسلامي مي‌شود که مست نماز مي‌خواند. مغيرة بن شعبه فاسق مشهور به فسق، حاکم کوفه مي‌شود و سرداران اسلام همه بايد در شهر کوفه زندگي کنند. نتيجه اين مي‌شود که يزيد بن معاويه مي‌آيد و اميرالمؤمنين مي‌شود.
جناب آقاي ذَهبي وقتي مي‌خواهد در مورد يزيد صحبت کند مي‌گويد: قوت و شجاعت در اداره حکومت داشت گرچه اشتباهاتي داشت و امام حسين را کشت. يعني شما دنيا را از آخرت تفکيک کني، مي‌گويي: بگرديم ببينيم چه کساني دنيا دوست‌تر هستند و اينها بهتر دنيا را اداره مي‌کنند. دنيايي که رسول خدا مي‌خواست اين نبود. آيا پيغمبر اکرم اينطور حکومت کردند؟ خيلي حرف عجيبي است. نتيجه چه مي‌شود؟ مثلاً از اين زاويه که امروز آمديم، گفتيم: اينها آمدند گفتند: دنيا و آخرت را جدا کنيم، پيغمبر خاتم پيغمبر دنياي ما نيست در واقع، هرجا نظر شخصي بدهد فايده ندارد، مثل ماست و بلکه ما از او بهتر مي‌دانيم.
شريعتي: با اين تفکر عصمت پيغمبر را زير سؤال مي‌برند؟
حاج آقاي کاشاني: مي‌گويند: عصمت پيغمبر محدود به شريعت است. ما چه کار کنيم؟ امور آخرتي را بايد خودمان دست بگيريم و به فکر باشيم و مقدماتش را فراهم کنيم. نکته اينجاست که وقتي اين حاکمان سر کار آمدند، آيا به امور ديني مردم دخالت نکردند؟ اتفاقاً اين حاکمان به امور ديني مردم دخالت کردند، من براي شما مثال مي‌زنم، روايات فراواني را هم نوشتم و سند يک يک را بررسي کردم. بعد از پيغمبر اکرم که حضرت در سفرها نماز را شکسته مي‌خواندند. نماز خليفه‌ي اول و دوم هم نماز را شکسته مي‌خواندند. نوبت به خليفه‌ي سوم که رسيد و مدتي گذشت، ايشان در منا رفت و ديد جمعيت تازه مسلمان‌ها زياد است. اينطور توجيه کردند. ديد اگر بخواهد نماز را شکسته بخواند، شايد تازه مسلمان‌ها فکر کنند نماز ظهر دو رکعتي است. نماز توقيفي است و عبادت است و عبادت هم امور شرعي است. رسول خدا در منا و سفر نماز را شکسته مي‌خواند. دو خليفه‌ي بعد هم همينطور، همه اصحاب هم همينطور، ايشان نگاه کرد ديد تازه مسلمان‌ها شايد اشتباه حساب کنند، ايشان نماز را تمام خواند. آنجا اختلاف شد، پسر خليفه‌ي دوم گفت: من با پيغمبر بودم، «صليتُ مع النبي من الرکعتين» با پيغمبر دو رکعت نماز خوانديم و با خليفه اول دو رکعت نماز خوانديم و با پدرم دو رکعت نماز خوانديم. چه شده است؟ اميرالمؤمنين اعتراض کرد، پسر خليفه‌ي دوم اعتراض کرد و ديگران هم اعتراض کردند ولي حکومت قدرت دارد. حکومت زور دارد، در افتادن با حکومت درد سر دارد. فضا به سمتي رفت که کم کم قدرت حاکم باعث شد اين فضا اتفاق بيافتد. مثلاً معاويه بعد از اينکه به حکومت رسيد نماز خواند. نماز را چهار رکعتي خواند.
پسر عثمان و مروان گفتند: به پسرعمويت مي‌خواهي عيب وارد کني؟ او نماز را شکسته خواند، گفتند: در سفر نماز را شکسته خواندي، عثمان تمام خواند. مي‌خواهي به او عيب وارد کني. معاويه که تازه مسلمان است و از حجة الوداع به بعد از فتح مکه اسلام آورده است. حج را شرکت کرده و در سفر ديده که پيغمبر نماز را شکسته مي‌خواند. بعد گفتند: بعد از اين معاويه نمازهايش را تمام خواند. اول اين بود در امور دنيايي و بعد قدرت حاکميت فشار مي‌آورد و شما در عبادات هم بايد تبعيت کنيد. اتفاقي که مي‌افتد اين است که در واقع سلاطين وارد مي‌شوند و احکام درست مي‌کنند. يکي از ياران برجسته رسول خدا جناب حذيفة بن اليمان، از اصحاب مهم پيغمبر است، در چند جاي مهم اين نقل از او هست از جمله صحيح مسلم که مي‌گويد: روزي پيغمبر فرمود: براي من بشماريد چند نفر شهادتين مي‌گويند؟ گفتيم: يا رسول الله، نگران شدي؟ ششصد نفر هستيم. حضرت فرمود: يک روزي مبتلا خواهيد شد. حذيفه مي‌گويد: ما امروز مبتلا شديم. «فابتلينا حتى جعل الرجل منا لا يصلى‏ الا سرا» امروز بايد مخفيانه نماز بخوانيم. شارحان اين روايت به دست و پا افتادند اين را چه کنيم؟ بعضي در توضيح نوشتند: اواخر حکومت خليفه سوم وليد بن عقبه در کوفه که بود، اينها نماز را عقب مي‌انداختند يا در بعضي جاها تغييراتي ايجاد مي‌کردند. اين بندگان خدا مثل حذيفه نمي‌توانستند و مخفيانه نماز مي‌خواندند و در نماز جماعت هم شرکت مي‌کردند. آنچه را که اول تفکيک کردند، «أنتم اعلم بامر دنياکم» اين يک شروع بود و آنها در همه شئون ديني شرکت مي‌کردند و تغيير ايجاد مي‌کردند.
براي اينکه بگوييم اين نوع تفکر چه فاجعه‌اي درست کرد، در بين عبادات اسلامي عمومي‌ترين که پرتکرارترين است و به جماعت خوانده مي‌شود، سالهاي پاياني عمر شريف رسول خدا همه شرکت کردند و ديدند، طبيعتاً نبايد در اين نماز اختلافي مي‌شد. ولي در صحيح بخاري داريم که انس بن مالک از اصحاب پيغمبر نشسته بود و داشت زار زار گريه مي‌کرد. گفتم: چه شده است؟ گفت: هيچ چيز از چيزهايي که زمان پيغمبر بود، ديگر نيست. به جز اين نماز و اين نماز هم که ضايع شده است. يعني فضا رفت به سمتي که عمومي‌ترين و پر تکرار ترين عبادت دچار تغيير و تحول شد، خود ديگران هم با هم اختلافاتي داشتند، چون فکر کردند اگر دين و دنيا را جدا کنيم فقط در مسأله‌ي حکومت به درد مي‌خورد، در حالي که اين حاکميت مي‌آيد همه امور ديني را متکفل مي‌شود مثلاً فرض کنيد وقتي ابن عباس با پير زبير بحث کرد سر مسأله‌اي که متعه‌ي حج داريم يا نداريم، ابن عباس گفت: پيغمبر انجام مي‌داد، گفت: خلفا انجام نمي‌دادند. گفت: شما هلاک مي‌شويد، من مي‌گويم: پيغمبر، چرا شما خلفا را مي‌گوييد؟ يعني عملاً کار به جايي رسيد که سنت پيغمبر و سيره‌ي ديگران شد. نتيجه اين شد که اميرالمؤمنين وقتي به حکومت رسيد، در جمل که شرکت کردند در بصره حضرت نماز خواند. دو تا صحابي که يکي را مي‌شناسيد، يکي عمران بن حسين در صحيح بخاري و يکي ابوموسي اشعري در مسند احمد حنبل و هردو روايت معتبر است، گفتند: علي يادمان انداختند نمازي را که زمان پيغمبر مي‌خوانديم. ابوموسي اشعري مي‌گويد: چون فراموش کرده بوديم، عمداً شيوه‌ي پيغمبر، چرا عمداً شيوه‌ي پيغمبر است، چون بايد پشت سر يک حاکمي نماز مي‌خوانديم که آن حاکم در کوفه فاسق بود. اصلاً اهتمامي به نماز رسول خدا نداشت ولي بعداً چون جرأت نمي‌کرديم با او مخالفت کنيم، کار به جايي مي‌رسيد که همه چيز عوض مي‌شد، همين پير خليفه دوم که مي‌گفت: زمان پدرم نماز را در سفر شکسته مي‌خوانديم، يکبار ديدند نماز را در سفر چهار رکعتي مي‌خواند! گفتند: تو که عيب مي‌گرفتي! گفت: حکومت زورش زياد است. يعني وقتي روز اول آمديم جدا کرديم شأن دنيا را از اسلام ديگر شما براي امور جزئي حکومت بنا را بر اين نمي‌گذاري که جزء به جزء از پيغمبر استفاده کني، مثل اميرالمؤمنين که اين کار را مي‌کرد و به او طعن مي‌زدند. نتيجه اين مي‌شود که در تمام موضوعات جزئي ديني اين اختلاف به وجود آمد.
تدبير رسول خدا چه بود براي اينکه اين اتفاقات نيافتد؟ رسول خدا(ص) سلسله تدابيري انديشيدند، يکي از اين تدابير اين بود که فرمودند: «و لا يحبّك‏ إلا مؤمن‏، و لا يبغضك إلا منافق إلى يوم القيامة» اي علي جز منافق کسي از تو بدش نمي‌آيد و جز مؤمن کسي تو را دوست ندارد. «عليٌ مع الحق و الحق مع علي» دو جريان است که پيغمبر اکرم يک جريان که پرچم‌دارش اميرالمؤمنين است را تأييد کردند و فرمودند: حق با علي است و علي هم با حق است. بزرگان غير شيعه هم اين روايت را تصحيح کردند «عَلِيٌ‏ مَعَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْحَقُ‏ مَعَهُ» يعني اگر در فهم قرآن و تفسير قرآن اختلاف کرديم، «لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏» حديث ثقلين را پيغمبر اکرم براي يک مصداق دوباره تکرار کردند. ماجراي ازدواج که امروز به نقلي روز ازدواج اميرالمؤمنين و حضرت زهرا(س) است و شيخ مفيد در وسايل الشيعه ذکر کرده است، همين امروز هم اين مثال هست.
روز سوم ذي الحجه که پيغمبر اکرم خليفه اول را فرستادند برو سوره برائت را تبليغ کن، براي اينکه همه متوجه شوند و بعد او را برگرداندند. گفتند: من خلافي کردم؟ فرمودند: نه، خدا به من دستور داده که کسي نمي‌تواند اين حق رسالت را ادا کند، «الا أنا او علي» يا من يا علي، يا من و کسي که از من باشد. فرمود: «يا علي أنت مني و أنا منک» ما از هم هستيم. پيغمبر اکرم مي‌خواهد آن تفکر تو را نسبت به دين نشان بدهد. اگر کسي نيمي از نبوت رسول خدا را حذف کند، انکار کرده است و انگار بخشي از فرمايشات پيامبر را از حجيت بياندازيم. لذا هفت نفر از صحابي گفتند: ما زمان پيغمبر، پيغمبر روش‌هايي براي شناسايي منافقين دادند، ما زمان پيغمبر منافقان را نمي‌شناختيم الا اينکه مي‌ديديم اين دشمن علي است و حتماً از کساني است که منافق است. رسول خدا تدبير کردند براي اينکه همه چيز روشن شود.
شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. در سالروز پيوند آسماني حضرت علي و حضرت زهرا(س) چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به اين دو بزرگوار هديه کنيم. امروز صفحه 122 قرآن کريم، آيات 84 تا 90 سوره مبارکه مائده را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ‏ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ «83» وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ «84» فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ «85» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ «86» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ «87» وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ «88» لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «89» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»
ترجمه آيات: و (آن مسيحيان) هرگاه آياتى را كه بر پيامبر نازل شده مى‏شنوند، مى‏بينى كه چشمانشان از اين‏كه حقّ را شناخته‏اند از اشك لبريز مى‏شود و مى‏گويند: پروردگارا! ما ايمان آورديم، پس نام ما را در زمره‏ى گواهى‏دهندگان (به حقّ) بنويس. و (مى‏گويند:) چرا به خداوند و حقّى كه (از سوى او) براى ما آمده ايمان نياوريم؟ در حالى كه اميد داريم پروردگارمان ما را همراه صالحان وارد (بهشت) سازد. پس خداوند به پاس اين سخن (و گواهى‏شان) به ايشان باغهايى كه از پاى (درختانش) نهرها جارى است پاداش داد، همواره در آن ماندگارند و اين است پاداش نيكوكاران. و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنان اهل دوزخند. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چيزهاى پاكيزه‏اى را كه خدا براى شما حلال كرده است، بر خود حرام نكنيد و از حد نگذريد كه خدا تجاوزگران را دوست نمى‏دارد. و از آنچه خداوند، روزى حلال و پاكيزه به شما بخشيده بخوريد و از خدايى كه به او ايمان داريد، پروا كنيد. خداوند، شمارا به خاطر سوگندهاى لغو وبيهوده بازخواست نمى‏كند، ليكن براى شكستن سوگندهايى كه (از روى اراده) بسته‏ايد، مؤاخذه مى‏كند، پس كفاره آن (شكستن سوگند) طعام دادن به ده بينواست، از نوع متوسط آنچه به خانواده‏ى خود مى‏خورانيد، يا پوشاندن ده فقير است، يا آزاد كردن برده‏اى. پس كسى كه (غذا و لباس براى ده فقير نداشت و برده‏اى) نيافت، سه روز روزه بگيرد. اين كفاره‏ى سوگندهاى شماست، هرگاه كه سوگند خورديد، (و آن را شكستيد) و سوگندهايتان را مراقبت كنيد، اين گونه خداوند آيات خود را براى شما بيان مى‏كند، تا او را شكر كنيد. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! همانا شراب و قمار و بت‏ها و تيرهاى قرعه، پليد و ازكارهاى شيطان است، پس از آنها بپرهيزيد، تا رستگار شويد.
شريعتي: امروز اول ماه ذي الحجه است، از اعمال اول ماه نماز و صدقه اول ماه است که فراموش نشود. انشاءالله بهترين‌ها براي شما رقم بخورد. به مناسبت سالروز پيوند آسماني اميرالمؤمنين و حضرت زهرا(س)، زوج‌هاي جواني که اين روزها وصلت مي‌کنند، مشخصات خود را براي ما ارسال کنند، قرآن نفيس از طرف برنامه سمت خدا به 110 نفر از اين عزيزان اهداء خواهد شد. اين هفته قرار گذاشتيم از يک صحابي خاص و يک شخصيت بي‌نظير جناب زرارة بن اعين ياد کنيم.
حاج آقاي کاشاني: زراره از افرادي است که هميشه وقتي حرم مي‌رويم دعا مي‌کنيم، يک دعاي خوب اين است که باقيات الصالحات داشته باشيم، هرکدام از ما هر کار خيري مي‌کنيم، زراره 1200 سال پيش در عبادات ما شريک است. از امام صادق رسيده اگر زراره نبود، احاديث پدرم از بين مي‌رفت و اين خيلي عجيب است. کار يک نفر به جايي برسد که جزء احيا کنندگان روايات امام باقر باشد. در روايت هست از حضرت صادق که چند نفر براي من محبوب‌ترين هستند حتي اگر از دنيا هم رفته باشند. يکي زراره است. گفتند: در قيامت صدا مي‌زنند حواريين امام باقر چه کساني هستند؟ زراره و چند نفر ديگر بلند مي‌شود. اين زراره يک شخصيت حيرت انگيز است. يک روايتي را نوشتم که ابن ابي عمير يک شخصيت بزرگ است و از علماي ما، آنهايي که در رجال کار مي‌کنند مثل شيخ طوسي، خيلي‌ها مي‌گويند: ما روايات بي سند ابن ابي عمير را هم قبول داريم. چون ايشان را زندان انداختند، خواهرش 92 جلد از آثار ايشان را که از ائمه نوشته بود در باغچه‌اي دفن کرد، وقتي از زندان آزاد شد، ديدند از بين رفته است. ابن ابي عمير گفت: نگران نباش، من متون اين را حفظ کردم. اين شخصيت عظيم به جميل بن درّاج گفت: عجب محضري داريد، ما در اين جلسات کيف مي‌کنيم. کسي که امام ديده باشد، به غير امام بگويد: ما در محضر شما کيف مي‌کنيم، خيلي حرف است! جميل تا ديد که ابن ابي عمير اينطور گفت، فرمود: چه مي‌گويي؟ ما نزد زراره بوديم مثل بچه‌اي بوديم که مقابل استاد نشسته است. اين شخصيت عظيم خيلي در اينکه اين آثار به دست ما برسد، نقش داشته است.
روايات زيادي در مورد ازدواج حضرت علي و فاطمه زهرا است، کتاب النکاح وسائل را نگاه کنيد، تصريح شده که اين ازدواج استثنايي است و خيلي حرف در اين مورد هست. خيلي‌ها از پيغمبر اکرم خواستگاري کردند. پولدار، صاحب منصب، اصحاب، عبدالرحمن بن عوف، ابوبکر و عمر، اين روايت را برادران اهل سنت هم قبول دارند. افرادي نزد پيغمبر آمدند و خواستگاري کردند. حضرت فرمود: سنش کم است و هنوز آماده ازدواج نيست. مؤدبانه پاسخ مي‌دادند. سن حضرت زهرا زياد نبود و بعد نوشتند همان ايام اميرالمؤمنين خواستگاري کرد و پيغمبر به ازدواج هم درآورد و در روايات هست، اصلاً من اين کار را نکردم، خدا فرمود: «لولا علي لما کان لفاطمه کفو» اگر علي بن ابي طالب نبود اصلاً فاطمه کفوي نداشت. ابن شاهين از محدثان تراز اول برادران اهل سنت که 385 از دنيا رفته است، مي‌گويد: اين فضيلت انحصاري اميرالمؤمنين است. پيغمبر به اميرالمؤمنين گفت: علي جان چه داري که ازدواج کني؟ گفت: شمشير و سپر و زره دارم. پيامبر فرمود: شمشير و مرکب را در راه خدا نياز داري. يکي از تدابير پيغمبر همين ازدواج بود ولي سپر را لازم نداري. فاطمه زهرا(س) اولين مدافع توست. سپر ولايت تو هست و کسي است که همه شخصيت خود را براي دفاع از تو که دفاع از حق و حقيقت است، خرج خواهد کرد.
شريعتي:
زره شد جهيزيه‌ي عشق اما *** از آن روز، زهرا برايش سپر شد
تا رسيدن به روز غدير، 17 روز زمان باقي مانده است.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»