برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرايط روزهاي پاياني عمر رسول خدا صلي الله عليه و آله
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين کاشاني
تاريخ پخش: 05-05- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان و شنوندگان گرانقدرمان، امروز هم با حضور حاج آقاي کاشاني در خدمت شما هستيم. سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي کاشاني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن سلام ميکنم.
شريعتي: هفته گذشته با مقدماتي که گفتيد، به اينجا رسيديد که يکسري جرياناتي دنبال تخريب شخصيت عظيم و والاي نبي مکرم اسلام بودند و اتفاقاتي افتاد که ميتواند يک کُدي براي حوادث تاريخي بعد از آن باشد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي کاشاني: بسم الله الرحمن الرحيم، انشاءالله ميخواهيم شرايط آغاز اميرالمؤمنين را بحث کنيم که خيلي مهم است منتهي با توجه به اينکه ميخواهيم بدانيم فضاي صدور فرمايشات پيامبر اکرم، شرايط جامعه اسلامي در آن روزگار، جريانهاي مختلف چه ميکردند، دستهبنديها چطور بود و با فرمايشات رسول خدا چطور برخورد ميکردند. جبههبنديها به چه شکلي بوده، در مورد موضوعي صحبت ميکنيم که هم زمان حيات رسول خدا شخصيت پيغمبر را تحت شعاع قرار داده و قرآن کريم تمام قد از پيغمبر دفاع کرده و هم متأسفانه يهوديان و بعضي از اهل کتاب زمان رسول خدا پيغمبر را تخريب کردند. اساساً خاک پاشيدن سمت خورشيد کار ناتوانهاست، وقتي نتوانستند با شخصيت والا و بي نظير رسول خدا مواجه کنند و نتوانستند او را زمين بزنند و با تهديد و تطميع جلوي او را بگيرند، بعد با دست خالي و نور الهي پيامبر اکرم جهان را روشن ميکند، شروع به تخريب زمان پيامبر کردند و بعد ي جريان نفوذي از قدرت پيغمبر مجبور شد، قدرت خشونت نظامي نه، قدرتي که دلها را فتح کرده بود، اينها مجبور شدند مخفيانه وارد ميدان شدند و جريان نفاق و جريانهاي نفوذي سعي کردند رسول خدا را در چند جهت تخريب کنند. اولين نقطه که همه عظمت رسول خداست را ميخواستند بشکنند و آن تقدس و حجيت مطلقهي پيامبر اکرم بود.
وقتي ميگوييم تقدس، ممکن است فکر کنيد رسول خدا مثلاً دستهاي مبارکش را تکان ميداد و پرواز ميکرد. نه، چون مثلاً ممکن است بگويد: آقا مگر در قرآن نداريم که «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» (کهف/110) ما اصلاً جنبه بشري رسول خدا را نميخواهيم کتمان کنيم. تقدسي که منظور من هست و آيات قرآن بيان ميکنند مثل تقدسي است که براي حضرت عيسي قائل هستيم. حضرت عيسي در گهواره سخن ميگويد و پاک و مبارک است. در گهواره بنده خدا و رسول خداست. تقدس يعني اينکه مسلمانان بدانند رسول خدا جز حق نميفرمايد و جز حق عمل نميکند. نه مثلاً جنبههاي فرابشري ديگر که بگويند: اين چطور الگوي ماست؟ «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» (نساء/80) کسي که از پيغمبر اطاعت ميکند از خدا اطاعت ميکند و اين رسول خدا جز حق و جز وحي خدا را نميفرمايد. جرياني که از پيامبر آسيب ديده بود، از همين آسيب ديده بود، از اينکه نبوت رسول خدا آمده بود و مثل سيل نعمات و خروش الهي همه را شسته بود و اين خار و خاشاکي که جلوي سد راه هدايت مردم شده بودند را برده بود. اينها شروع به تخريب کردند. گاهي به شخص رسول خدا جسارت ميکردند و اينقدر اينها مظلوميت نيست. اين جريان ظلمش اين بود که ميخواست شخصيت حقوقي يعني رسول اللهي پيامبر(ص) را از بين ببرد که عملاً هدايت مختل شود و پيامبر هم سعي ميکرد دفاع کند. نمونههايي را عرض کرديم. اينها مطالبي است که تمام فرق اسلامي قبول دارند و من کمتر روايات شيعي خالص ميخوانم. چون اين بحثي است که همه جهان اسلام بايد دلش براي پيغمبر اکرم بسوزد و بداند چه بلايي سر پيغمبر آمده است و من قبل از اينکه اين مطالب را عرض کنم، بگويم که يکي از دغدغههاي من از بيست سال پيش تا حالا اين است که ما يک منابعي را که جريان نفوذي در آن کارهايي کردند داريم و اگر يک مستشرق بيايد چه تصويري از رسول خدا به او ميرسد؟ يکوقت ميگوييم: يک يهودي دشمن پيغمبر در دوره رسالت حضرت يک کاري کرد، يکوقت ميبينيم يک بت پرست يک جسارتي کرد. يکوقت ميگوييم در قالب جريانهاي اسلامي عدهاي آمدند يک کاري کردند که چهرهي پيغمبر را بين مسلمانها تخريب کنند و اين خيلي عجيب است. البته شيعه و سني عموماً سعي کردند با اين جريانها مقابله کنند ولي آنها هم زور زدند و تلاش کردند در مهمترين منابع اسلامي اينها را رواج بدهند و سعي کنند چهره پيغمبر را دگرگون کنند. مطالبي است که همه گروههاي اسلامي و آنهايي که با علم حيدث آشنا هستند اينها را قبول دارند. مثلاً پيغمبر اکرم فرمود: به زودي ميبينم کسي به صندلي خود تکيه ميدهد و وقتي از من روايت ميخوانند، ميگويد: کنار بگذاريد و قرآن بخوانيد. در واقع اين فرد قرآن هم قبول ندارد و ميخواهد با قرآن پيغمبر را نقد کند. ميخواهد با الماس، الماس را بشکند. قرآن کريم در آيه 150 سورهي نساء ميفرمايد: « إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ» کساني که به خدا و رسول کافر هستند، اينها دنبال اين هستند که بين خدا و رسول تفرقه ايجاد کنند. اينها وقتي ميگويند: رسول را قبول نداريم، خدا را هم قبول ندارند. منتهي نميتوانند بگويند، چرا؟ چون اينها جريانهاي بت پرستي که نيستند. اينها وسط جامعه اسلامي نفوذي هستند. اينها نميتوانند راحت حرف بزنند. لذا بين خدا و رسول فاصله مياندازند. ميگويند: ما هرچه قرآن بگويد: قبول داريم. خوب قرآن چه کسي را آورده است؟ ما چه دليلي داريم جز اينکه رسول خدا فرمود: اين کلام خداست. چطور قرآن را اگر کسي بخواهد قبول کند، امکان ندارد قبول کند الا اينکه رسول خدا را بپذير. بعد ميشود فرمايش خودش را نپذيرد. در حالي که قرآن ميفرمايد: هرچه پيغمبر بيان ميکند را گوش کنيد. پيامبر اکرم زواياي مختلفي، هفته گذشته گفتم: ببينيد الآن خشمگين است يا نه؟ ميآمدند ميگفتند: يا رسول الله، شما شوخي ميکني. يا رسول الله با ما مداعبه و مزاح ميکني. حضرت فرمود: بله، ولي «اني لا اقول الله حقاً» بزرگترين علامههاي ما اين را قبول دارند. بله من ميگويم ولي جز حق نميگويم. يعني به اسم اينکه من مزاح ميکنم ذهن شما درگير نشود.
يک روزي بنده خدايي نماز ميخواند. رسول خدا صدايش زد. اين نماز را خواند، وقتي تمام شد دو روايت هست يکي اينکه رسول خدا توبيخ کرد که چرا زود نيامدي؟ يکي اينکه خودش شروع کرد که ببخشد داشتيم نماز ميخوانديم. حضرت فرمود: «ألم يقل لله اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ» مگر نديدي خدا فرمود: خدا و رسول را اجابت کنيد وقتي شما را صدا زدند تا شما را زنده کنند و قلب شما را احياء کنند. لذا بزرگان و محدثين شيعه و غير شيعه گفتند: حق نداريم تأخير در اطاعت از کلام پيامبر بياندازيم. حتي اگر داريد نماز ميخوانيد. وقتي صدا کردند ديگر نمازي نيست. چه قربتاً الي الله که درونش معصيت رسول است؟ اينجا وقتي حضرت صدا ميزند هرکاري ميکني بايد بدوي و واجب فوري است. رسول خدا براي اين پيشبينيها و تدابير نبوي است براي اينکه ميدانند بعداً جريان نفوذ خود رسول خدا حضور ندارند و وحي قطع ميشود ممکن است اينها همين حرفها را بزنند. لذا حضرت دارد پيشگيري ميکند بخاطر اينکه رحمة للعالمين است و مردم هدايتشان مختل نشود. يکوقتي رسول خدا اسب يا شتري خريده بودند، اين هم بزرگان شيعه و سني قبول دارند. آن کسي که فروخته بود انکار کرد که من نفروختم. شاهد بياور، يکي از اصحاب پيغمبر آمد شهادت داد. حضرت فرمود: تو که نبودي ببيني چطور شهادت ميدهي؟ گفت: يا رسول الله، شما فرمودي اين کلمات، کلمات خداست. ما قبول کرديم. يقين دارم جز حق نميگويي. من باور کردم که اين کتاب، کلام خداست. اين عمل از نظر ظاهري خلاف مسير شهادت دادن است. شهادت در دادگاه بايد چطور باشد؟ خودم ديدم، اين شخص به اعتقادش شهادت داد. طبق شرايط عادي نبايد پيغمبر اين شهادت را ميپذيرفت ولي چون يک مصلحت بالاتري بود اينکه رسول خدا در غضب که الهي هم غضبش هست، در رضا که الهي است و نه شخصي، در شوخي و در جدي و در سفر جز حق نميگفت. لذا فرمود: هرکسي در دادگاه عليه يا به نفع خذيمه حرفي زد، اين ذوالشهادتين شد. چرا حضرت اين مدال را به او داد؟ تا به ديگران بفرمايد من جز حق نميگويم و اينجا دفاع از شخصيت حقوقي رسول خداست.
از اين موارد بسيار زياد که چرا پيغمبر اکرم اين کار را ميکردند؟ براي اينکه ميدانستند بعداً اتفاقاتي ميافتد که مردم حرفهايشان را کنار حرفهاي پيغمبر ميگذارند. مثلاً دو صحابي در شام سر موضوعي دعوايشان شد، عباده و معاويه، عباده از طرف خليفه دوم مسئول امور ديني و ارشاد و تبليغ شام شده بود. نگاه کرد ديد در شام خيلي آشکار رباي واضح ميخورند. پنج سکه طلا ميدهد و پنج ماه ديگر شش تا ميگيرد. گفت: آي مردم، پيغمبر فرمود: طلا را با طلا خريد و فروش نميکنند. اينها اشکال دارد. اگر جامعه آسيب نخورده بود، وقتي شما مثل پتکي که بر سر متخلف ميآيد، بگويي: قال رسول الله، بايد چه شود؟ بايد همه عقب بروند و بگويند: بله، معاويه گفت: ولي به نظرم عيب ندارد. عباده گفت: من ديگر در شام زندگي نميکنم. من ميگويم: پيغمبر فرمود و تو ميگويي: به نظر من! وقتي اطاعت از رسول خدا، و حجيت مطلقه شل شود، نتيجه اين ميشود که هرکسي ممکن است برداشت کند عمداً براي خطاي در فهم و سعي کند فرمايشات پيغمبر را کنار بزند. ديگر اطاعت مطلق به هم ميريزد. آن جريان نفوذي يک کاري کرد که من بيش از صد مورد بود که نميدانستم کدام را بيان کنم. حرفهايي که نميدانستم چند بار معاذ الله بگويم. اينها براي من مانند روضه است. دو سه مورد را از يک منابع معتبر آوردم، حرفهايي که يهوديها اين طرف و آن طرف نسبت به پيغمبر ميزدند، اينجا در منابع خودمان به اسم روايت پيغمبر وارد کردند. من چند مورد نرمترها را انتخاب ميکردم.
گفتند: پيغمبر چند بار در قرآن فرموده: «و ما صاحبکم بمجنون» پيغمبر شما جن زده نشده، معاذ الله ديوانه نيست. خدا حافظ اوست. ميگويند: پيغمبر معاذ الله سحر شده بود و يک کسي پيغمبر را سحر کرده بود. يکباره از جا بلند ميشد، نماز خواندم يا نه، دوباره بروم نماز بخوانم. اين را گفتم يا نه، بدهيام را به فلاني دادم يا نه؟ اين حرف يعني اينکه اگر روايتي از پيغمبر شنيديم، يک کسي که قلبش مريض است، ميگويد: نکند حال پيامبر مساعد نبود!؟ اين يک عبارت ديگري است که ببينيم سحر شده يا نشده؟ خروجي اصلي اين است که پيغمبر اکرم حرفش حجت نيست. يکوقتي ميگويد: سحر شده است. يکوقتي ميگويد: پيغمبر مشکل اخلاقي داشت و صبرش کم بود. شيعه و سني قائل هستند که اگر کسي خودکشي کند، جهنم خالد جاودانه است. ما اگر يک نفري در بستگان و محل خودکشي کند، ميبينيم مشکل روحي بوده، رواني بوده، توجيهي کنيم، خيلي کار زشتي است. خيلي براي من درد دارد که بگويم: در اين کتاب آمده که مدتي به پيامبر وحي نشد. يک بچه اگر جايي شکست بخورد ميگوييم: ظرفيت داشته باشد، حالا رسول خاتم است، گفتند: مدتي وحي نشده است. يک خرده منتظر شد، طاقتش تمام شد. بالاي کوه رفت خودش را پايين بياندازد. آماده پريدن شد. جبرئيل از راه رسيد و دلداري داد. اولاً ممکن است يک نفر بگويد: اگر ما آنجا بوديم و جبرئيل کمک نميکرد کار ما تمام بود. شما ببينيد چقدر اين حرف تلخ است. اي کاش اين را يهود گفته بود. اي کاش رسانههاي بت پرستان گفته بودند، به اسم روايات پيغمبر و روايات صحيح، اصلاً چيزي از اسلام باقي نميماند. اسلامي که هست ولي مغز و روحي ندارد.
پيامبر را پايين آورد و دوباره حضرت اقدام براي خودکشي کرد. همين يک مورد، از بين صدها مورد که در بيانم تخفيف ميدهم، اگر يک مستشرق ببيند، چه تصويري ميسازد؟ شما خودتان را به جاي کاريکاتوريست ملعون بگذاريد که اهانت ميکند. غصهاي که امام صادق ميفرمود، حوادثي که بيان ميکنيم حسين بن علي را اينجا کشتند نه در کربلا! وقتي امام هادي شهيد شدند خادمهاي پشت سر پيکر امام راه افتاده بود و ميگفت: يا رسول الله ما چه کشيديم از آن روز! يعني يک روزي يک جايي يک کاري کردند که دست مردم را از رسول خدا قطع کردند. براي رسول خاتم چنين حرفي زده شود، عترت او هم جاي خود است. اينها در منابعي است که عجيب است ابن تيميه قبول دارد. بعضي شيعيان قبول ندارند و ميگويند: پيغمبر معصوم است و جز حق نميگويد ولي اين روايات را نسبت دادند. مثلاً يکي از شنيع ترين جسارتها اين است که گفتند، تخريب علمي رسول خداست. وحي را خدا به پيغمبر، وحي به علم حضوري است، يعني نفس مبارک رسول خدا اشراف دارد. ميگويند: پيغمبر يادش ميرفت و از اصحاب ميپرسيد: آن آيه چه بود؟ بدتر از اين آيه نازل شد، خدا دو بار در قرآن فرمود: يکي از کارکردهاي تو اي پيغمبر من اين است که مردم اختلاف کردند، بيايند تو تبيين کني. برترين معلم قرآن کيست؟ مخاطب قرآن رسول خداست، هيچکس از رسول خدا بهتر قرآن را بلد نيست. همه از پيغمبر ياد گرفتند. متأسفانه نسبت دادند که آيه نازل شد و پيغمبر اکرم معنايش را متوجه نشد. يکي از صحابي که بلد نبود از روي قرآن بخواند بهتر ميفهميد. خيلي عجيب است! آيهاي در قرآن کريم داريم که اي پيغمبر براي منافقين استغفار کني يا نه فايده ندارد، هفتاد بار هم اگر استغفار کني، خدا اينها را نميبخشد. اين آيه عدد هفتاد عدد کثرت است، مثل اينکه من به شما بگويد: اين انگشتر که دست شماست، چقدر است؟ شما بگويي: يک ميليارد هم نميدهم. من بگويم: يک ميليارد و يک قران چطور؟ ميگويي: مرا اذيت نکن. يک ميليارد هم نميدهم يعني نميفروشم. خدا براي پيغمبرش که مستجاب الدعوه است يک بار استغفار کند بخواهد بپذيرد، ميپذيرد. مگر اينکه قابليت استغفار نداشته باشد و خدا ميفرمايد: بقيه منافقين هم حساب کار دستشان بيايد. اي پيغمبر تو هم که عزيز من هستي، هفتاد بار هم استغفار کني، يعني هرچه استغفار کني اينها را نميبخشم.
عبدالله بن اُبي از دنيا رفت. از منافقان معدودي است که زمان رسول خدا لو رفته است ولي چون طرفدار داشت متأسفانه پيغمبر ديدند شرايط مناسب نيست با او برخورد شديدتري کنند، يک جوري خانه نشين شد. پسرش گفت: يا رسول الله، پدر من را ضايع کرديد، حالا که مرده است. شما بيا استغفار کني، يک آشتي بشود. اينجا نسبت به پيغمبر دادند که حضرت فرمود: باشد. يکي از کساني که بعداً از مسئولين حکومت شد و پسر خود او ميگويد: پدر من از روي قرآن بلد نبود بخواند، خيلي عجيب است که اين شخص را با پيغمبر قياس کنيم و پيغمبر را شکست بدهيم. آمد گفت: يا رسول الله کجا ميروي؟ اينطور گفت که ميخواهم بروم برايش استغفار کنم. گفت: آيه نازل شده هفتاد بار هم استغفار کنيد او فهميده است. يعني يک طلبه پايه يک هم اين را متوجه ميشود. اينجا ميخواهد بگويد: استغفار هم بکني فايده ندارد. گفتند: نه من بيشتر از هفتاد بار استغفار ميکنم. جلويش را گرفتند و گفتند: خلاف آيه است. ميگويند: حضرت رفت خواند! بعد آيه نازل شد در حالي که اين آيه قبل از مرگ عبدالله بن اُبي آمده است که نرو بالاي سر قبرش بايست. به منافقان نماز ميت نخوان يعني يک طور آن شاگرد درست فهميده بود. براي اينکه آن شاگرد را باسواد نشان بدهند پيغمبر را از عرش اينقدر پايين آوردند!!! مگر ميشود به پيغمبر وحي نازل شود و معنايش را متوجه نشود. براي اينکه در رقابتهاي بعد از پيغمبر اکرم بعضي بتوانند در جايگاه پيغمبر بنشينند، ما شيعهها قائل هستيم اميرالمؤمنين خليفه پيغمبر است، نفس الرسول است و اگر اميرالمؤمنين روي منبر رسول خدا نشست، سر جايش نشست. برترين شاگرد پيامبر بود و بعضي ديگر اين شرايط را نداشتند.
يک روش اين بود که ما چطور رقابت کنيم و چطور من اينجا بنشينم. بهتر است که پيغمبر را پايين بياوريم. ما نميتوانيم بالا برويم. در منابع 23 مورد آمده که مباحثات علمي پيامبر با بعضي از حاکمان بعد از خودش به شکست خورده است، معاذ الله! اينها گسترده است. يا اينکه آمدند به پيغمبر گفتند: فلان همسر شما، فربه است و لباسش تنگ است و مناسب نيست. يک تذکري بدهيد! ما داريم رسول خدا فرمود: «کان ابي ابراهيم غيورا» پدرم ابراهيم غيور بود و من از او غيورتر هستم. غيرت مرد نسبت به همسرش نشأت گرفته از غيرت توحيدي اوست. جز امر خدا را قبول ندارم. لذا شما ببينيد مرد نسبت به خانوادهاش غيور است ولي وقتي داماد ميگيرد با داماد خوب است. چرا؟ چون خدا دستور داده است. ناموس من، همسر و دخترم، نسبت به نامحرم غيور هستم، يعني غيرت به حريم الهي است. اينجا شما توقع داريد رسول خدا چه بيان کنند؟ اگر چنين حرفي درست باشد، لباس بدن نما، توقع اين است که حضرت بگويد: بله حتماً. نقل کردند که طوري نيست! در اين قصه دروغين چنين وانمود کردند که آيه نازل شد: «قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ» (احزاب/59) عجيب اين است که نشان ميدهند اين بزرگوار برايش اينها عادي است، معاذ الله!
بيش از صد مورد است که من نرمترينهايش را براي شما بيان کردم. ببينيد چه تصويري از پيامبر ارائه شده است براي اينکه اگر ديگران بعداً کاري کردند و اشتباه کردند، مجلس گناهي ترتيب دادند، تفاوتي ديده نشود. قدم به قدم سعي کردند با توجه به اين حرفها از فرمايشات پيغمبر فاصله بگيرند. گفتند: از جاهاي کوچک شروع کنيم. مثلاً روي نماز پيغمبر، موضوع تخريب پيغمبر را به جهت حفظ حرمت رسول خدا نخواستم بيشتر ادامه بدهم. اينقدر رسول خدا مؤدب و متواضع بود که وقتي صحبت ميکرد، آن مرد عرش نشين الهي به جاي اينکه زيرچشمي نگاه کند، نيم تنه بدن مبارکش را به سمت او برميگرداند، چنان با تمام وجود گوش ميکرد طرف خيال ميکرد اين حرف جديدي است. در اين عالم هيچ خبر جديدي براي رسول خدا نيست. اگر يک بچه ميآيد براي ما چيزي را تعريف کند، همه اخبار عالم براي پيغمبر لو رفته است، ولي چنان با ولع گوش ميداد، اينها فکر ميکردند پيغمبر نشنيده است. بي ادبهايي از منافقين ميگفتند، گوش خوب، خوش باور است. خدا ميفرمايد: خوب است در دهان شما بزند و بيان کند، من که ميدانم چه گفتي و کجا توطئه کردي. او صبر ميکند چون زمينهي هدايت شما آسيب نخورد. يعني از زمان رسول خدا اين تخريبها بود و قرآن به ميدان ميآيد. متأسفانه تعداد زيادي از اصحاب نميآيند دفاع کنند.
داريم جايي که اميرالمؤمنين و بعضي اصحاب ديگر دفاع کردند ولي همگاني نيست براي اينکه باور عمومي را اصلاح کنند، قرآن به ميدان آمده و از پيغمبر اکرم دفاع کرد. اين تخريبها طبيعتاً زمان پيامبر اکرم منافقين ميترسيدند، سورهاي بر عليه اينها نازل شود و دست و پاي اينها بسته بود. همواره ميترسيدند نکند يک آيهاي بيايد و مثل ماجراي عبدالله اُبي که لو رفت، نکند دوباره سورهاي نازل شود و دست ما رو شود. بعد از رسول خدا ديگر وحي قطع شده و اميرالمؤمنين هم از خلافت کنار گذاشته شد، لذا کسي نبود با اينها مقابله کند. يکي از اصحاب پيامبر اکرم جناب حذيفه ميگويد: منافقين زمان پيغمبر اکرم سري و مخفيانه عمل ميکنند. اينکه در زيارت عاشورا داريم «لعن الله بني اميه قاطبةً» ائمه ما که اينقدر مهربان و کريم بودند، کسي در خانهشان ميآمد، زهراي مرضيه لقمهي بچههايش را به کافر حربي داد، چرا «لعن الله بني أميه قاطبةً» مگر ما کينهتوز هستيم؟ مگر ما اهل حقد و کينه هستيم؟ اگر شما ببينيد اين بني اميه که بعد خواهيم رسيد چه کردند و اهلبيت از اينها چه کشيدند، ما اين حرفها را ميزنيم، من چند روز حالم بد است. شما ببينيد اميرالمؤمنين چقدر زجر کشيد که به رسول خدا اينطور توهين ميشد! اين يک جرياني بود که دنبال اين بودند که کاري که نتوانستند در دوره بت پرستي و با قتل و تهديد کنند، پيغمبر اگر در جنگ احد کشته ميشد، براي آنها ارزشش کمتر بود تا باشد ولي يک جوري شخصيت او را تخريب کنند که بود و نبودش خيلي متفاوت است.
شريعتي: همينها باعث ميشود که سيدالشهداء حج را نيمه کاره رها کند و بعد اتفاق عاشورا رقم بخورد و بعد خطبهي عجيب امام حسين. نکات خوبي را شنيديم، گرچه بسيار دردناک بود ولي جزء الفباي تاريخ است که اين راه را قدم به قدم طي ميکنيم به بهانهي ايام عيد غدير و آغاز امامت و ولايت اميرالمؤمنين که در جغرافياي بحث قرار گرفتيم. امروز صفحه 115 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «42» وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِيها حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ «43» إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ «44» وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «45»
ترجمه آيات: آنان براى دروغ سازى به دقّت گوش مىدهند و همواره مال حرام (رشوه و ربا) مىخورند، پس اگرAA (براى داورى) نزد تو آمدند، يا ميانشان داورى كن يا از آنان روى بگردان و اگر از آنان روى بگردانى پس هرگز هيچ زيانى به تو نخواهند رساند. و اگر داورى كنى، پس ميانشان به قسط و عدل قضاوت كن، همانا خداوند دادگران را دوست دارد. و (يهوديان) چگونه تو را داور قرار مىدهند، در حالى كه تورات نزد ايشان است (و) در آن حكم خداست، پس بعد از آن (كه تو موافق آن كتاب حكم كردى) روى مىگردانند و آنان مؤمن نيستند. همانا ماتورات را نازل كرديم (كه) در آن هدايت و نور است. پيامبران الهى كه تسليم فرمان خدا بودند، بر طبق آن براى يهود حكم مىكردند و (همچنين) مربّيان الهى و دانشمندان، بر طبق اين كتاب آسمانى كه حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، داورى مىكردند، پس (اى علما!) از مردم نترسيد (و احكام خدارا بيان كنيد) و از (مخالفت با) من بترسيد و آيات مرا به بهاى اندك نفروشيد. و كسانى كه طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم نكنند، پس آنان همان كافرانند. و در آن (تورات) برايشان مقرر كرديم كه (در قصاص) جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان باشد و همهى زخمها را (نيز به همان ترتيب و اندازه) قصاص است. پس هر كه آن را صدقه دهد، كفّارهى گناهانش محسوب شود و كسانى كه به آنچه خدا نازل فرموده حكم نكنند، پس آنان همان ستمگرانند.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و بعد در مورد جناب علي بن مهزيار اهوازي صحبت خواهيم کرد و نکتههايي در مورد شخصيت اين بزرگوار را بشنويم.
حاج آقاي کاشاني: آياتي که تلاوت شد يک جمله دارد که عرض ميکنم و ادامه بحث ما باشد. امروز گفتيم که در بعضي از مهمترين منابع بعضي از گروههاي اسلامي حرفهايي نسبت به پيغمبر اکرم زده شده که سعي کرده شخصيت آن بزرگوار را تخريب کند و در واقع اصل اسلام را هدف گرفته است و در بعد علمي و اخلاقي و اطاعت محض از پيغمبر آسيبهايي زده است. يکي از آيات الهي و شايد بزرگترين آيت الهي شخص رسول خاتم است. همانطور که اميرالمؤمنين فرمود: بخدا آيتي بزرگتر از من نيست، معلم اميرالمؤمنين هم رسول خداست. «وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا» آيات مرا ارزان نفروشيد. اگر ا آن شخصيت عظيم را در جايگاهي که خداوند قرار داده درک نکنيم، هرکار کنيم ايشان را ارزان فروختيم و نعمت عظمايي که انبياي الهي در قرآن داريم روز قيامت شاهد بر اعمالشان است و اميد به شفاعت پيغمبر دارند. بين ما باشد و اينقدر غريب و از ايشان دفاع نکنيم. خدا ميفرمايد: «وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا» انشاءالله خداوند ما را از کساني قرار بدهد که روز قيامت که محضر پيامبر خدا مشرف ميشويم بتوانيم به روي حضرت نگاه کنيم و شرمسار حضرت نباشيم.
علي بن مهزيار از کساني است که اتفاقاً در اين جهت خوب عمل کرده است. علي بن مهزيار زمان امام رضا(ع) و امام جواد و امام هادي را درک کرده است. امام جواد يک مظلوميتي دارد و در کودکي به امامت رسيده است، خيلي اين براي ارتقاء سطح فهم شيعيان مهم است که بدانند امام هفت ساله نياز نيست مدرسه برود چون امام کلاس کنکور نرفته که مثل ما درس ياد بگيرد، امام مستقيم از حضرت حق علم ميآموزد لذا نياز به ساعات زياد ندارد. بايد از آن شخصيت والا دفاع ميشد. از معدود افرادي که شخصيت برجسته داشتند و پاي کار از حضرت دفاع کردند، حضرت علي بن مهزيار است. يک ويژگي اينجا هست، اين کتاب را مرحوم احمدي ميانجي که حق حيات بر گردن حوزههاي علميه دارند و خدا رحمتشان کند، مرحوم آيت الله سيد مهدي روحاني مباحثات گسترده تاريخي داشتند، چند کتاب مهم دارند يکي مکاتيب الائمه است که مکاتيب الرسول هم دارند.
در جلد پنج مکاتيب الائمه نامههايي از حضرت جواد(س) نسبت به علي بن مهزيار رسيده است که من هروقت ميخواهم بگويم: ما و کساني که امام زمان(ع) را نديديم، اگر جسارت نباشد نديد بديد هستيم! يعني اصلاً نميدانيم مهرباني امام چطور است. ميگويم: اينجا را ببينيد، علي بن مهزيار با امام جواد نامهنگاري کردند و من ميبينم چقدر لطيف و مهربانانه و چقدر از سر شفقت حضرت با او برخورد کرده است. نامه حضرت يکي اين است که مرحوم شيخ طوسي و ديگران آوردند. «يا علي» اي علي بن مهزيار، «احسن الله جزاک» خدا به تو جزاي خير بدهد. «و اسکنک جنة» خدا تو را در بهشت خود ساکن کند. «و منعک من الخزي في الدنيا و الآخره» آمدي از من دفاع کردي، خدا در دنيا و آخرت آبروي تو را حفظ کند. خوار نشوي، چقدر لطيف است. ما محضر ائمه ميرويم، در بارگاه و حرمشان ميگوييم: خدايا ما را با اهل بيت محشور کن. حضرت ميفرمايد: «حشرک الله معنا» خدا تو را با ما محشور کند. گويي يک رفيق با يک رفيق صحبت ميکند. اي علي من تو را آزمايش کردم، ديدم دلسوز هستي، هم در دلسوزي آزمايشت کردم و هم در طاعت و خدمت و حفظ مقام ما. در روايت هست اگر مرد به همسرش بگويد: دوستت دارم چقدر ثواب دارد. ما که عادي هستيم، اين براي ما چيزي نيست. حضرت فرمود: «فلو قلت إني لم أر مثلك» اگر بگويم: در رفقايم مثل تو ندارم، «رجوت أن أكون صادقا» باور کن راست ميگويم. «فجزاك اللّه جنات الفردوس» خدا تو را در بهشت خود قرار بدهد.
علي بن مهزيار در نامهاي مينويسد که آقا ميشود يک وجوهاتي را خرج کنم، وضع مالي من خراب است، مرا دعا کنيد. حضرت ميفرمايد: از من خواستي بخاطر مشکلات ماليات پولي که پيش تو هست را بدهم براي خودت و اهلت، اين گفتن ندارد. ميگويي من تو را دعا کنم؟ من يک لحظه از تو فارغ و غافل نيستم و همواره مراقب تو هستم و دعايت ميکنم. حضرت در يک نامه مينويسد: «و کتبته بيدي» خودم نوشتم که هروقت اين نامه را نگاه کردي، بگويي: امام جواد با دست خط مبارکش نوشته است. هربار ميبيني دلت روشن شود. انشاءالله خداوند ما را در زمان ظهور حضرت وليعصر زنده نگه دارد يا با رجعت برگرديم و مهرباني امام را در اين دنيا ببينيم. انشاءالله خداوند به برکت حضرت جواد(ع) که اواخر هفته شهادت اين بزرگوار هست و دردانهي امام رضا هست، انشاءالله خداوند ما را از ياران امام زمان در دنيا و از شهداي در راه حضرت قرار بدهد.
شريعتي: نبي مکرم اسلام از آيات بزرگ خداست و اين آيه را ارزان نفروشيم، به پيغمبرمان عرض ميکنيم:
يوسف فروختن به زر ناب هم خطاست **** نفرين اگر تو را به تمام جهان دهم
السلام عليک يا رسول الله...
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»