اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-06-22-حجت الاسلام والمسلمين عابديني– سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 22-06-99  
       
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام مي‌کنم به دوستان عزيزم، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله اولين روز هفته خوبي را تجربه بکنيد و بهترين‌ها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم.
شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله وجود ما از طاعت الهي پر شود و حاکميت ولي الهي در وجود ما طولاني شود و تا پايان عمر ما ادامه پيدا کند و حاکميت حضرت در وجود ما طولاني باشد. انشاءالله از سربازان و ياران حضرت باشيم و اسم ما در ليست سربازان و سرداران حضرت در اين دو ماه محرم و صفر ثبت شود. در محضر روايت و حديث قدسي هستيم و همچنان که قصه حضرت موسي را پيش مي‌بريم، يکجا نمي‌شود گفتگو کرد ولي هربار سرگذشت حضرت موسي را هم بيان مي‌کنيم.
در محضر حديث ديگري هستيم که حسين بن سعيد نقل مي‌کند که همان حسين بن سعيد اهوازي است که رساله‌ي الزهد را دارد، از امام باقر(ع) است که جريان حضرت موسي(ع) از بدو تولد با آب گره خورده است. چون آن منطقه هم آب خيز بوده، با وجود رود نيل، يک جاي آب خيز بوده است و بعضي روايات هم اشاره کردند که موسي کليم سَر و سِري موسي کليم با آب دارد و از ابتداي تولد پاي آب وسط است. موسي(ع) وقتي کنار ساحل قدم مي‌زد، يکي از سيرهاي حضرت موسي تنهايي رفتن به مسافرت‌هايي بود که معراج‌هايي را داشت و از جمله اين يکي از معراجي‌هاي موسي(ع) هست که خداي سبحان او را در اين سفرها رشد مي‌داد. در ساحل رسيد و ديد يک صيادي آنجا مشغول صيد است و ساجد خورشيد است. اين خورشيد پرست بود و تکلم و بيانش هم ترويج خورشيد پرستي و شرک بود. در حالي که بالاخره خصوصيت اعتقادي اين را بيان مي‌کند، خواست ماهي گيري بکند، وقتي تورش را جمع کرد پر از ماهي بود. دوباره اين تور را انداخت، وقتي جمع کرد پر از ماهي بود. سه بار اين کار را کرد، کسي ديگر آمد. اين شخص وضو گرفت و شکر خدا کرد و بسم الله گفت، اين هم تورش را پهن کرد و چيزي گيرش نيامد. با همه اينها حمد خدا کرد و ستايش خدا را کرد و برگشت. موسي(ع) اين دو فعل را در آن روز ديد. «فقال‏ موسى‏ عليه‏ السّلام‏: يا ربّ‏ عبدك‏ الكافر تعطيه مع كفره» اين همه به او دادي با اينکه او کافر بود به تو «و عبدك المؤمن لم تخرج له غير سمكة صغيرة!» براي او يک ماهي کوچکي با اين همه ثناء بود. «فأوحى اللّه تعالى اليه: انظر عن يمينك» به سمت راستت نگاه کن. «فكشف له عمّا أعدّه اللّه لعبده المؤمن» اين ديد که فعل ظاهري دنيا که سمکه صغيره بود، کنارش يک حقايق عظيمي هست که تمام لايه‌هايش انسان است نه فقط همين بهره‌مندي ظاهري، انسان يک وجودي است که وقتي حرکت مي‌کند و عملي انجام مي‌دهد يک لايه همين چيزي است که ما مي‌بينيم اما عظمت کار اين فقط در ظاهر نيست اما با تمام لايه‌هاي وجودي‌اش حرکت مي‌کند. چه مؤمن و چه کافر، کافر با اينکه لايه‌ي ظاهري‌اش عظيم بود ولي لايه‌هاي دروني‌اش تهي بود. ولي اين لايه‌ي ظاهري ضعيف بود اما لايه‌هاي باطني عميق بود لذا اين خودش يک ابتلا و امتحان بود که ابتدا با زبان شکر آمد و بعد هم با زبان شکر و ثناء و ناز کشيدن خدا رفت. کارش شکر و ثناء بود. اين اهل ثناي حق بود و اگر ماهي‌گير نمي‌آمد اين ثناء را داشت. اينطور نبود که چون ماهي داده ثناء بکند. چون اين عمل نتيجه‌ي ظاهري عمل عظيم است، اصلاً در چشم ديده نمي‌شود، لذا دارد بعضي در قيامت مي‌آيند وقتي صحيفه عملشان باز مي‌شود هيچي درونش نيست. همه تعجب مي‌کنند اين آدم خوبي بود. وقتي از آن مرتبه‌اي که همه حضور دارند خارج مي‌شود و با خداي سبحان خلوت مي‌کند، آنجا در حقيقت صحيفه عملش پر مي‌شود. مي‌گويند: اعمال تو لايق نبود کسي ببيند.
محرم نبود کسي آنها را ببيند. چون عمل تو در حال اخلاص تام انجام شده بود، فقط من خدا بر اين مطلع هستم و من غيرت دارم بر اينکه کسي ديگر بر اين مطلع باشد. اين شخص هم وقتي که موسي نگاه کرد آنچه برايش مهيا کردند، ديد چقدر عظيم است و ظاهرش يک نتيجه کوچک است و اگر عمل از آن مرتبه نشأت بگيرد، تمام وجود انسان توسعه پيدا کرده و هرچند به ظاهر ممکن است گاهي بزرگ باشد، اما اينطور نيست که اگر کوچک بود حتماً نشان بدهد باطن هم بزرگ است. حقيقت وجودي اين مراتبي دارد اين عمل کوچک اگر قبلاً يادتان باشد نظير اين را داشتيم که يک چيزي کوچکي در ترازوي عمل اين شخص قرار مي‌گيرد و يکباره اين تغيير پيدا مي‌کرد. اين نقطه اعتقادي بود که اين عمل از او نشأت گرفته بود و روح آن عمل بود که او کم و زيادش به اين مسائل نيست. به موسي خطاب شد «ثم قال: انظر عن يسارك فكشف له عمّا أعدّ اللّه للكافر» به سمت چپ نگاه کن، براي او چه چيزهايي مهيا شده است. «فنظر ثم قال: يا موسى‏» براي کافر غير از آتش چه آماده مي‌شود؟ «مَا نَفَعَ هَذَا الْكَافِرَ مَا أَعْطَيْتُهُ» آنچه به او دادم، از اين نفع نمي‌برد. يعني دنياي انسان فقط نفع انسان نيست لذا تعبير روايت است اگر شما کافر شويد، ما سقف خانه‌هاي اينها را از طلا و نقره قرار مي‌داديم. «وَ لَا ضَرَّ هَذَا الْمُؤْمِنَ مَا مَنَعْتُهُ» مؤمن هم ضرر نمي‌کند چون دنيا زير پايش است. سختي‌هاي دنيا رابطه‌اش را با خدا قوي‌تر مي‌کند. «فَقَالَ مُوسَى يَا رَبِّ يَحِقُّ لِمَنْ عَرَفَكَ أَنْ يَرْضَى بِمَا صَنَعْتَ» حالا که چشمش باز شد و لايه‌هاي عمل را ديد در دو جهت به خداي سبحان عرض مي‌کند اگر کسي تو را شناخت حالش با تو حال رضا است. اين رشد در موسي کليم ايجاد شد. حالا همه افعالش با اين نگاه ايجاد مي‌شود. اينها براي ما مفهوم است ولي براي اولياء او مشهود مي‌شود.
خدمت حضرت موسي سلام مي‌کنيم و اجازه ورود مي‌گيريم. «اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» در رفتن اينها و خواسته‌هاي اينها که از خداي سبحان خواستند، در قرآن کريم مي‌فرمايد: «قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى» (طه/36) حضرت آيت الله جوادي بارها در تفسير خود فرمودند: حيف موسي کليم که گرفتار بني اسرائيل بود. حيف است موسي با اين لطافت و ظرافت و با اين رحمانيت، گرفتار بني اسرائيل بود. گرفتار کساني بود که نمي‌فهميدند. يا موسي هرچه خواستي به تو داديم. شرح صدر داديم، برادرت هارون را همراهت کرديم، «يَنطلق لساني» به تو داديم، همه سؤالات تو اجابت شد. اين يک بيان زيبايي دارد که دعاهايي که ما مي‌کنيم، دعا شرط اجابت از جهت ما، اين است که قابليتي را ايجاد بکنيم تا دعا اجابت شود. اين قابليت آماده مي‌کند ما را نسبت به آنچه در گذشته داشتيم و بايد نعمت‌ها را به کار بگيريم تا دعا اجابت شود. اما به نسبت خدا چه؟ به نسبت خدا داد حق را قابليت شرط نيست! منت‌ها و نعمت‌هاي تو ابتدايي است.    خدايا تو بده، گدا قابليت نمي‌خواهد. شرطش گدايي است و خواستن است. بخواه، تعارفي نباشد. اگر اين نگاه که انبياء داشتند که داده شدي آنچه خواستي. با اين نگاه اگر انسان باور کند که داد حق را قابليت شرط نيست. وقتي خدا مي‌خواهد بدهد، قابليت را مي‌دهد و بعد اجابت مي‌کند. مگر فاعل قابليت کسي ديگر است که قابليت را از جاي ديگر بياوريم و بعد بگوييم: فاعليت خدا اين را اجابت کند. نه، هر چيزي در عالم هست، «لا حل و لا قوة الا بالله العلي العظيم» اگر اين نگاه را کرديم که خدا در هستي همه کاره هستي، بايد به آنچه به من داده شده شاکر باشم و شاکر بودنش در اين است که درست به کار بگيرم اما نه به عنوان اينکه من اينها را به کار مي‌گيرم قابليت ايجاد کند، قابليتي که من ايجاد مي‌کم حد دارد. بله در روايات ما هست اما اين مربوط به رفتار عادي ابتدايي است. مؤمن وقتي جلوتر مي‌آيد کار را انجام مي‌دهد زيرکي مؤمنانه اقتضاء مي‌کند بگويد: خدايا هرچه فرمودي تا آنجا که توان داشتم انجام دادم اما براي اينها جزا نمي‌بينم، من گداي مجاني طلب هستم، تو بده. کريم وقتي مي‌خواهد بده يک موقع تو ظرف را مي‌گيري و مي‌گويي: در اين ظرف بريز، به اندازه ظرف تو مي‌ريزد اما يک موقع ظرف دستت نگرفتي. اعمال ما ظرف محدود ما نشود، بايد اعمال را انجام داد اما جزاي اعمال را نخواهيم. خدايا تو امر کردي و ما انجام داديم. شما رحيم و کريم هستي، شما بده. اگر قابليت ايجاد کرديم خدا مي‌گويد: من طبق قابليت شما مي‌دهم.
«قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى» با کسي کار مي‌کنيم که رحيم و کريم علي الاطلاق است، لذا آنجا آدم ظرف ببرد، اگر من نزد کريمي برود و يک چيزي بردارم ببرم، اين قبيح است. در همه اعمال ما اينطور است. سعي کنيم عملي انجام مي‌دهيم نگاه ما اين نباشد که عمل جزا دارد. خدايا تو فرموده بودي، ما جزايي براي اين نمي‌بينيم. خدا شکور است و کسي عملي انجام داد، اگر گفت: اين را جواب بده مي‌دهد اما اگر نگفت، او مي‌دهد. در بهشت هم همينطور است. هر چه بخواهند هست اما ما بيشتر مي‌دهيم، اينها چون حد نزدند، مي‌دانند اين خواسته‌ها را مي‌خواهند و به ما هم گفتند: در دعاهايتان هرچه مي‌خواهيد را بگوييد. اما در عين حال بدانيد خدا کريم علي الاطلاق است و راه را باز بگذاريد. به تعبير امام سجاد(ع) منت تو ابتدايي است و جزايي نيست.
نکته بعدي اين است که آيه 37 و 38 سوره طه به موسي خطاب مي‌شود، اينکه گفتيم«قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى» به تو داديم، «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى‏» (طه/37) بار اول نيست. قبلاً هم به تو داديم. اين مرةً اُخري در مقابل اولين است، نه اينکه دومي باشد. ما بر تو بارها منت گذاشتيم. «إِذْ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّكَ ما يُوحى‏» آنجايي که به مادرت وحي کرديم تو را در آب بياندازد، از منت‌هاي ما بود. اين يکي از بيان‌هاي زيبايي است که حضرت آيت الله جوادي فرمودند و براي عمل ما خيلي کاربردي است. يک موقع هست وحي بر انبياء مي‌شود که سراسر علم است و اوج است و تا مرتبه عملي کشيده مي‌شود. گاهي وحي است که به زنبور وحي مي‌کند که غريزه زنبور است و در مرتبه عمل زنبور مطابق آن وحي الهي عمل مي‌کند. در انسان‌ها هم اين وحي که به مادر موسي شد، يک موقع وحي در مرتبه عزم و يک موقع در مرتبه جزم است. جزم يعني انسان يقين پيدا مي‌کند و مطابق اين علم اعمال از او نشأت مي‌گيرد. اما يک موقع وحي فقط در مرتبه عزم است يعني انسان در مرتبه عمل يکباره مي‌خواهد يک کاري را با تمام وجود انجام بدهد. گاهي از او بپرسي چرا؟ نمي‌داند. اما در مرحله عمل عزم او جزم است و مي‌خواهد انجام دهد. تعبيري که براي مادر موسي است، در آب انداختن طفل از دست رفتن است، حيوان‌هاي درنده‌اي که در آب بود و درياي خروشان بود اما وقتي به او وحي شد دل مادر موسي آرام شد و با يقين اين کار را انجام داد. اين جريان در زندگي    ما دارد. گاهي خطوري در ذهن ما ايجاد مي‌شود که آدم نمي‌داند چرا و چه شد که اين کار را شروع کرد. آنجايي که در عمل صالح باشد اين خطورات مرتبه‌اي از وحي است که در مرتبه عزم است لذا از دست ندهيم. گاهي انسان دست در جيب مي‌کند صدقه بدهد، ممکن است منصرف شود. چون شيطان تا مي‌بيند، سعي بر منصرف کردن او دارد اما اين مرتبه رفتن او وحي در عزم بود، وحي در تصميم که اينها الهامات الهي است و انسان يک عملي را مي‌خواهد انجام دهد. سمت مسجد مي‌رود يک کسي را مي‌بيند و يواش يواش شل مي‌شود. اگر باور کرديم خدا در اينجا با ما ارتباط برقرار کرد، اگر مي‌خواست اين را به تصوير بکشد، مي‌گويد: ما آن چيزي که بود به او وحي کرديم منتهي وحي در مرتبه عزم، خطوري که به عزم بکشد. از سنخ وحي که به مادر موسي شد. تعبير روايت اين است که خداي سبحان ملکي را مأمور مي‌کند، مربوط به انبياء در مرتبه جزم و عزم است ولي بقيه در مرتبه عمل است، لذا مي‌توانند غير معصومين هم در مرتبه عملي به عصمت عملي هم برسند اما عصمت علمي و عملي منحصر بر انبياء و اوصياء است. اين نکته که اگر ما باور کرديم در اعمالمان اينهايي که براي ما خطور مي‌شود مستقيم از جانب خداست به ما الهام مي‌شود، چقدر لذت بخش است آدم مستقيم مورد خطاب خدا قرار بگيرد، بعد انجام بدهد حشر و کيف او را با خدا زياد مي‌کند. اگر يک جايي شيطان ما را گول زد و بعد حسرت بماند و دنبال جبران باشيم، خدا دوباره اضافه مي‌کند. اگر انسان به هر مقداري به اين عمل کرد اضافه مي‌شود و اين حشر قوي‌تر مي‌شود. اما اگر انسان کوتاهي کرد يا سخت داد، البته به مقدار همين اطاعت انسان شکل مي‌گيرد.
شريعتي: اين وحي يک الهام خاص نبود؟
حاج آقاي عابديني: الهام خاصي بود که در دل افتاد و تصميم گرفت. همه در قلبش افتاد، احساس کرد اين رفتن برگشتن دارد. از آن سنخي که برايش يقين بود. در ادامه آرامش دارد، اگر انسان اعمالش با اين خطورات الهيه شکل بگيرد، سختي عمل سخت نيست و نتيجه عمل يک طمأنينه ويژه است که آدم احساس بکند مستقيم حرف خدا را شنيد و انجام داد. هر عمل صالحي از سنخ وحي است و رساله عمليه عبادت و طاعات ما همه از سنخ اين است. هر چيزي مطابق با نگاه ديني است رحماني است. آدم نماز مي‌خواند تا بلند مي‌شود، اين خطور در ذهنش مي‌آيد که وقت نماز است، نماز بخوانم. اين وحي الهي است در مرتبه عزم است. يعني دائماً با خدا در ارتباط هستيم و خدا دائم با ما تکلم مي‌کند. قدم به قدم خدا عزم مرا جزم مي‌کند و اين اطاعت وحي و شنيدن وحي الهي است. به جايي مي‌رسيم که گاهي براي ما کاملاً مشهود مي‌شود. يعني گويي صداي وحي الهي در گوش ما آهنگ و طنين آن محقق مي‌شود. «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» مي‌گوييم: با ياد خدا قلب مطمئن مي‌شود. گاهي مي‌گوييم: «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» يعني اينکه با ياد خدا نسبت به من قلب مطمئن مي‌شود. يک موقع مي‌گويم من ياد خدا مي‌کنم، قلب مطمئن مي‌شود. اينجايي که وحي الهي ببينيم هر خطوري را ياد خداست، يعني به من مي‌گويد: اين کار را بکن و ياد خدا نسبت به من است. لذا عمل با اين نگاه آرامش زا است. چون آدم احساس مي‌کند خدا او را حرکت داد و اين نگاه کم کم انسان را از باب اخلاص به مخلصين مي‌رساند. اراده او اراده خدا مي‌شود. تا خطور الهي در دل اين وارد مي‌شود عمل محقق است. خورشيد هم يک تجلي از منبع الهي است، اما نسبت به انسان که خليفه الله است اين نور حدي ندارد. چون عمل ما فقط عمل ظاهري نيست و عمل با آن سطح عميق اعماق وجود تا خزائني که نزد خداست، اين عمل حرکتش «يَسْعى‏ نُورُهُمْ‏ بَيْنَ أَيْدِيهِم‏» (حديد/12) است. اگر همين حرف را انسان روزي چند بار با خودش زمزمه کند تا باور کند و کم کم برايش تحقق پيدا کند.
موسي بعد از اينکه به فرعون رسيد و حاجاتش را خواست، امروز در محضر سوره طه هستيم، وقتي به اينجا رسيد که فرمود: «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى‏،إِذْ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّكَ ما يُوحى‏» آنجا داشت «أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ» (طه/39) يک موقع مي‌گوييم در تابوت بگذار، يک موقع مي‌گوييم در تابوت بيانداز. در دريا بيانداز، در دريا بگذار. اين «اقذِ» است. يک وقت آدم يک چيزي را روي ميز مي‌گذارد، «قذف» است. براي دل کندن اينقدر عزم اين مادر شديد بود که تعبير خدا اين است، در اين صندوق بيانداز و رهايش کن. هيچ تعلقي نيست. تعلق را اينقدر شديد بِکن! بچه شيرخوار است اما وقتي باور کرد خدا مي‌گويد، مي‌گويد بيانداز. در دريا او را بيانداز. اين نشان دهنده اين است که اگر انسان خطورات را وحي الهي ديد، عمل چقدر ساده است. قدرت و توان به انسان مي‌دهد، من خودم را در رصد تصميم او قرار دادم.
لذت تخصيص تو وقت خطاب *** آن کند که نايد از صد خُم شراب
مستي که اين تو گفتن تو براي انسان ايجاد مي‌کند، بنده من از عرش بگذرد خنده من! دارد که «اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي» اين را هم بيان کرديم، وقتي گفتند: برويد. «قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى‏» (طه/45) خدايا شما مي‌فرماييد ما برويم، اما او خيلي طاغي است. مي‌ترسيم برويم! «فَرط» پيشي گرفتن است، اسبي که از بقيه اسب‌ها جلو مي‌زند را فارط گويند. مي‌گويند: ما مي‌ترسيم برويم چون او طاغي است، مي‌ترسيم نگذارد ما حرف بزنيم و مأموريت ما باطل شود و حرف شما زمين بخورد و با وضعي که دارد نشود محقق شود. يا اينکه طغيانش را بيشتر کند. وقتي ما حرف بزنيم اين طاغي‌تر شود. يا اينقدر فشار بر بني اسرائيل داشت باعث شود بر بني اسرائيل سختگيرانه تر رفتار کند. ترس اينها از اين بود که نگذارد اينها حرف بزنند و طغيانش بيشتر شود.
«قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏» (طه/46) خداوند فرمود: نترسيد! ما چقدر از خدا دور هستيم و خدا به ما نزديک است. نترسيد! من با شما هستم! همراه شما مي‌آيم. نگفتم فقط برويد، همراه شما هم مي‌آيم. من مي‌شنوم و مي‌بينم! «فَأْتِياهُ» (طه/47) بياييد، يعني خدا ايستاده است و اينها را صدا مي‌زند. اين مربوط به همه هست. به ما مي‌گويد برو اين کار را کن، آنجا هم هست و مي‌گويد بياييد. خداوند هم از جلو ما را طلب مي‌کند که بياييد، هم از پشت هول مي‌دهد که برويد. در سه آيه پشت سر هم بالاترين معارف را در ضمن يک قصه بيان کرده است. «أسمعُ و أري» در قرآن سمع و ابصار متعدد ذکر شده و عجيب اين است که سمع هميشه بر بصر مقدم است. در شنيدن يک وحدتي هست، لذا آدمي از راه گوش فربه شود. در شنيدن‌ها انسان بايد خيلي حواسش باشد که سمع بر ابصار مقدم است. «فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ» بگوييد ما فرستادگان خدا هستيم. مي‌فرمايد: ما دو تا فرستادگان خداي تو هستيم. پروردگار تو هستيم. «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ» ما رسول رب هستيم، بني اسرائيل را از عبوديت و بندگي خود آزاد کن. اولين بياني که موسي کليم در نزد فرعون ابراز مي‌کند آزاد کردن اجتماع از قيد بندگي است که مأموريت رسولان آزاد کردن اجتماع از بندگي غير است. «وَ لا تُعَذِّبْهُمْ» اينها را تحت فشار و عذاب خود قرار نده.
شريعتي: نکات بسيار خوبي را شنيديم. انشاءالله خداوند به ما توفيق بدهد که به اين دانسته‌ها عمل کنيم، امروز صفحه 528 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه نجم و آيات ابتدايي سوره مبارکه قمر را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ أَنَّهُ‏ خَلَقَ‏ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى‏ «45» مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‏ «46» وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‏ «47» وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏ «48» وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى‏ «49» وَ أَنَّهُ أَهْلَكَ عاداً الْأُولى‏ «50» وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‏ «51» وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‏ «52» وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى‏ «53» فَغَشَّاها ما غَشَّى «54» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى‏ «55» هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى‏ «56» أَزِفَتِ الْآزِفَةُ «57» لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ كاشِفَةٌ «58» أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ «59» وَ تَضْحَكُونَ وَ لا تَبْكُونَ «60»
ترجمه آيات: و همواست كه دو زوج نر و ماده را آفريد، از نطفه‏اى، آنگاه كه (در رحم) فروريخته شود. و بر اوست آفرينش ديگر (در قيامت). و اوست كه بى‏نياز كند و نيازمند سازد. و اوست پروردگار (ستاره) شِعرى‏. و همو است كه نسل پيشين عاد را هلاك كرد. و (نيز قوم) ثمود را، پس (احدى از آنان را) باقى نگذاشت. و پيش از آنان، قوم نوح را كه آنان ستمكارتر و سركش‏تر بوده‏اند. و شهرهاى قوم لوط را زير و رو كرد و فرو ريخت. پس آن شهرها را (با سنگباران و عذاب خود) پوشاند، آنچه پوشاند. پس در كداميك از نعمت‏هاى پروردگارت ترديد ايجاد مى‏كنى؟ اين (پيامبر) هشدار دهنده‏اى از سنخ هشدار دهندگان پيشين است. رستاخيز نزديك شد. جز خداوند، كسى برطرف كننده (شدايد) آن روز نيست. پس آيا از اين سخن، تعجّب مى‏كنيد. و مى‏خنديد و گريه نمى‏كنيد؟
شريعتي: کتاب «فروغ شهادت» اسرار مقتل نوشته حضرت آيت الله شيخ علي سعادت پرور است. کتاب بسيار جامعي است. براي تهيه کتاب به 20000303 پيامک بدهيد و يا به سايت و کانال برنامه در سروش و ايتا مراجعه کنيد.
حاج آقاي عابديني: اين کتاب اسراري را از روايات و بيانات مربوط به امام حسين، آثار و خواص زيارت امام حسين از جهت اسراري که بر اينها هست بيان کردند، به نظر من از چيزهايي است که عمق معرفتي ما را در رابطه با امام حسين و زيارت و مجالس اهل‌بيت خيلي بالا مي‌برد. در ادامه ماه محرم و صفر اين کتاب را مطالعه کنيد. از سعيد بن جُبير، حواري امام سجاد(ع) ياد کنيم. در دوران امام سجاد(ع) جز آن چهار پنج نفري هستند که در دوران سکوت سنگين و فشار زياد بني اميه بر امام سجاد(ع)، چهار پنج نفر عالم شجاع همراه امام سجاد که سعيد بن جبير از جمله آنها بود، لذا با يک زيبايي و شوق اسمش را ببريم که در کنار امام سجاد بود و امام سجاد به اينها مي‌باليد. انشاءالله با ياد آنها شفاعت آنها را براي خودمان قرار بدهيم.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»