اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-06-08-حجت الاسلام والمسلمين عابديني– مقام حضرت ابالفضل العباس عليه‌السلام


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مقام حضرت ابالفضل العباس عليه‌السلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 08-06- 99          
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
«السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» سلام مي‌کنم به دوستان عزيزم، به آنهايي که اين روزها در عزاي داغ سنگين سيدالشهداء داغدار و عزادار هستند. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد. تسليت عرض مي‌کنم.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. «السلام عليک يا أباعبدالله و علي الاوراح التي حلت بفنائک عليک مني سلام الله ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتکم، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» سلام بر عبد صالح، مولاست که دلهاي همه ما را کربلايي مي‌کند.
شريعتي:
يا علي اين کيست مي‌آيد شتابان سوي تو *** با قدي رعنا و بازويي چنان بازوي تو
او که مي‌آيد تو احساس جواني مي‌کني *** يا باز ياد رزم و شور پهلواني مي‌کني
آمده پيش تو تا مشق سپهداري کند *** تا به سبک حيدري تمرين کراري کند
مي‌زند زانو که رحمت را بياموزد علي *** با چه شوقي بر لبانت چشم مي‌دوزد علي
با صدايي مهربان گفتي بيا عباس من *** تيغ را بردار با نام خدا عباس من
نور چشمان علي پيش پدر چرخي بزن *** شير من شمشير را بالا ببر چرخي بزن
اينچنين با هر دو دستت تيغ را حرکت بده *** دست چپ را به وزن تيغ خود عادت بده
فکر کن هر حالتي بر جنگ حاکم مي‌شود *** دست چپ عباس من يکوقت لازم مي‌شود
الامان از چشم شور و تير پنهاني به سر *** کاش مي‌شد چشم‌هايت را بپوشاني پدر
بي نقاب اي جلوه‌ي حسن خدادادي نجنگ *** سعي کن تا مي‌شود بي خود فولادي نجنگ
تشنه‌اي فهميدم از آنجا که شيداتر شدي *** تا لبانت خشک شد عباس زيباتر شدي
مثل اينکه باز دستي آشنا در مي‌زند *** سر خوشي با من ولي اين دست خوش‌تر مي‌زند
خواهشت را از نگاهت خوانده‌ام بابا برو *** دست اينجا ختم شد ديگر حسين آمد برو
انشاءالله تک تک ما زير علم و پرچمي باشيم که در دستان ابالفضل العباس است. امروز خيلي‌ها حاجت دارند. امروز از عباس و برادري او خواهيم شنيد. از حسين و ابالفضل العباس و يک رابطه عاشقانه خواهيم شنيد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) لشگر امام زمان از مجالس امام حسين سربازگيري مي‌کند و انشاءالله حواسمان باشد اين مجالس را از دست ندهيم، با حفظ پروتکل‌ها اين مجالس را شرکت کنيم و کسي که محروم شد يک محروميت ساده نيست. يک نرفتن ساده نيست. از دست دادن سربازي است. براي بيان اين مطلب يک نکته را در تاريخ نقل مي‌کنم که بدانيم گاهي غفلت و يک عدم حضور به موقع چقدر خسارت براي انسان به بار مي‌آورد. يکي از بزرگان اهل کوفه در عاشورا حضور ندارد و نيست و به شهادت نمي‌رسد. خيلي سخت بود براي من که اين شخص کجا بوده، در کتاب «وقعه صفين» نقل است که اين شخص يک کوتاهي در جايي کرد يک محروميت عظيم در جاي ديگر براي او رقم خورد. در جنگ جمل وقتي بعد از جنگ حضرت علي در مسجد کوفه حضور داشتند، افراد به حضور حضرت مي‌رسيدند و تبريک مي‌گفتند. اين شخص آمد و حضرت به او اعتنا نکرد با اينکه از ياران حضرت بود. او نشست و آخر عرض کرد آمدم خدمت شما عرض سلام کنم. حضرت فرمودند: چرا در جمل نبودي؟ ديگران غفلت کردند چون ما را نمي‌شناختند. تو چرا نيامدي؟ يک پاسخي داده که من چندين بار خواندم. دارد شما بعد از اين به اين شمشير احتياج پيدا خواهيد کرد و اين خودش را نشان مي‌دهد. نگفت اشتباه کردم. نگفت از دست دادم. نگفت چطور جبران کنم؟ نگفت مرا ببخشيد. گفت: شما بعد از اين به شمشير من احتياج پيدا مي‌کنيد. شما بعد از اين به شمشير من نياز داريد و همينطور شد. در جنگ‌هاي بعد حاضر بود و شجاع بود اما نبودش در جمل و اين جمله‌اي که بعد از جمل حضرت بار نبود باعث شد در عاشورا با اينکه در کوفه بود بخاطر اين تزلزل و شبهه در صحنه کربلا حاضر نيست. هرچند مدتي بعد با هزار نفر در يک روز شهيد مي‌شوند. اما آن شهادت در رکاب سيدالشهدا که در تارک عالم مي‌درخشد، از دست داد.
حضور در مجالس امام حسين مثل حضور در جنگ جمل و صفين است که اگر کسي در اينجا حاضر نشود سربازي امام زمان براي او رقم نمي‌خورد و بعد مي‌بينيد دير متوجه مي‌شود و وقتي اقامه حاکميت شد اين جزء کساني است که از دست داده، لذا حواسمان باشد اين مجالس بيعت با حضرات است. ديدن حضرات و رفتن بر سر مزار حضرات بيعت با حضرات است و اين دست راست که انسان بر مزار مي‌گذارد و يا اگر نيست بر سينه مي‌گذارد، دست بيعت است. تجديد عهد است. لذا در اين مجالس مي‌رويم که عرض کنيم «يا ليتنا کنا معکم فأفوز معکم فوزاً عظيما» با اين حسرت به مجالس برويم، آمديم عرض کنيم ما سرباز هستيم و آماده هستيم، لذا وقتي مي‌رويم با آمادگي برويم. اگر به ما گفتند: بعد از جلسه اتوبوس دم در است براي همراهي با حضرت چيزي کم نگذاشته باشيم براي حرکت، اگر اينطور در مجالس آمديم، اين مجالس کندن از دنيا و تعلقات و انقطاع و آماده شدن براي شهادت در رکاب حضرت است. اين مي‌شود مجلس امام حسين(ع)، وقتي انسان با اين حال .ارد مجلس امام حسين شود و از آنجا خارج شود سربازي او امضاء شده است و وقتي برمي‌گردد ميل سابق را ندارد به آنچه اميالش بود. مبدأ ميل او تغيير کرده و با اين محبت يک راه ديگري پيدا کرده است. قدر مجالس را بدانيم. سخنران خوب بود بهتر، مداح خوب بود بهتر اما اصل شرکت در مجالس که محقق مي‌شود کوچک بود يا بزرگ، انشاءالله همه مقبول است. سعي کنيم اين مجالس را از دست ندهيم و شيطان ما را وسوسه نکند. شرکت کردن در اين مجالس و گره زدن دل به حضرت، اگر به ما مي‌گويند: يک قطره اشک گناهان گذشته را مي‌پوشاند، امام حسين فطرت کل است. مثل اين است که مثال بزنيم دستگاه‌هاي ترازوي اکترونيکي را گاهي با يک چيزي آزمايش مي‌کنند که چقدر دقيق نشان مي‌دهد، رفتن در مجالس امام حسين و قطره اشک سيم اتصال است. اين فطرت‌هاي منحرف شده ما را در اثر معصيت‌ها اگر کندي پيدا کرد و از حالت خلقت اوليه خارج شد با اين قطره اشک متصل شد به فطرت اوليه برمي‌گردد. وقتي از مجلس حضرت بيرون مي‌آييم مي‌بينيم نسبت به گناه مرز ما پررنگ تر شده و گناه مثل سابق براي ما نيست و گناه قبيح‌تر شده و خوبي براي ما پسنديده شده است. لذا وقتي از مجلس حضرت بيرون مي‌آييم آرام‌تر شديم اما با بار مسئوليت بيشتر.
امروز به حضرت عباس(ع) منسوب است، به ياد حضرت شب و روز تاسوعا را گرامي مي‌دارند و چقدر با حسن انتخاب است که براي حضرت يک شب و روز به خصوصي قبل از عاشورا قرار داده شده است. همين نسبتي که حضرت عباس(ع) با حضرت دارد حقيقت نسبت در اخوتي که در رابطه با حضرت هست خودش را نمودار کرده و اين نسبت بسيار کارساز است. قواي زيادي در وجود ماست که بعضي را مي‌شناسيم، چشم و گوش داريم که مي‌شناسيم، يک قوايي هم داريم اما نمي‌شناسيم، گاهي هم از آن استفاده مي‌کنيم اما نمي‌دانيم يک قوه و سرمايه است و يک تواني است از جمله اين توانايي‌هايي که داريم محبت است. حبّ و بغض دو سرمايه وجود ماست. اين دو سرمايه قابل نسبت و قياس با سرمايه‌هاي ديگر انسان نيست. حضرت آيت الله بهجت(ره) مي‌فرمود: اعمال خيلي شرايط دارد تا به حقيقت قبولي‌اش برسد. شرايط متعددي دارد. قضا ندارد اما قبول شدن پس از اداي مسأله است. آن چيزي که قبولي‌اش سهل است و سرعت مي‌دهد قبولي را و شرط زيادي ندارد حبّ و بغض است نسبت به ولي الهي که محبت ولي و بغض نسبت به دشمنان ولايت، اين خيلي سريع الاثر است. از جمله سرمايه‌هاي انسان حبّ و بغض است. ما چون گاهي نمي‌دانيم اين سرمايه است، لذا گاهي مي‌بينيد در جهات متعدد خرجش مي‌کني و اينها مقابل هم مي‌شوند و همديگر را خنثي مي‌کنند. مثل نيروهايي که از چند جهت يک ماشين را از پشت هول بدهي و از جلو هم هول بدهي، ماشين حرکت نمي‌کند. خنثي مي‌شود. محبت و بغض سرمايه است. قدرت حرکت دهندگي محبت و بغض تا بي نهايت است به مقدار محبوب، يعني هرچقدر محبوب ادراک شود و هرچقدر مبغوض بيشتر نفرت به او شناخته شود، سرعت در بغض سرعت کندن در جدا شدن، در محبت سرعت حرکت و رسيدن، چون ما يک کندن و جدا شدن مي‌خواهيم و يک رسيدن مي‌خواهيم.
حبّ و بغض براي کندن و حبّ براي رسيدن است. لذا در کربلا کندن محقق شد تا رسيدن محقق شد. تا کندن‌ها و قطع تعلقات نبود خيلي‌ها تا آخر که بودند، در آخر نتوانستند به محبت و وصال برسند لذا جدا شدند و دور شدند و با بهانه‌هايي نتوانستند به نهايت برسند. اوج اين جريان در حضرت عباس(ع) که اوج کندن از همه تعلقات و حدود، تعلقات فقط گناه و تعلقات دنيايي نيست، تعلق به زن و فرزند که بايد باشد اما در مقابل امر خدا که قرار گرفت، انتخاب امر الهي بايد محقق شود فقط نيست بلکه خود حدود وجودي انسان و حدهاي وجود ما يک تعلقات است وقتي انسان خودش را به امام گره زد و امر امام در وجود انسان محقق شد و مطاع شد، حد وجود انسان دارد شکسته مي‌شود و حقيقت وجودي امام حاکم مي‌شود. در اين مسأله شايد بتواند گفت که حضرت عباس بي نظير‌ترين حد شکني را در طول تاريخ محقق کرده نسبت به امام حسين(ع) و هيچ حدي از وجودش و هيچ قيدي در وجودش نسبت به حضرت محقق نشد و نماند. همه حدودش شکسته شد و مطيع امر امام خود شد. همه امر امام شد. نه من اطاعت مي‌کنم. تو هستي که آمر هستي. مثل اينکه امام(ع) امرش در بدنش حاکم مطلق بود، امرش در وجود حضرت عباس(ع) وقتي حضرت مي‌فرمايد: جان من فداي تو باشد، يا امام صادق چه صفات عظيمي را براي حضرت عباس به کار مي‌برد، اينها خيلي عظمت دارد. در جريان حضرت عباس از يک اخوت ظاهري شروع شد، تا رسيد به اخوتي که فناي در ديگري است. از اين محسوس آغاز شد، لذا در همين دامن رشد کرد تا به آنجا رسيد. يک مسير نشان داد. جريان حضرت عباس يک قاعده است نه يک واقعه، يک قاعده‌اي است که نشان مي‌دهد چطور مي‌شود ذوب در امام شد، هيچ حيثيتي به غير از حيثيت امام در وجود آدم نباشد، اين قدرت محبت و بغضي که در حضرت عباس اين عظمت را نشان داد که محبوب او در او ذوب شد و چيزي از او باقي نماند مسيري است که در روز و شب و لحظه به لحظه ما امکان پذير است، سرعت حرکت با حبّ و بغض غير قابل قياس در سرعت‌هايي است که ما مي‌شناسيم. يعني اگر دل شما يکباره يک واقعه‌اي که هزار سال پيش تصور کرديد و شنيديد و يک حالت محبتي و بغضي نسبت به آن پيدا کرديد شما در آن زمان هستيد و همراه هستيد. اگر براي هزار سال آينده تصور کرديد و شوق وجود شما را گرفت که کاش من آنجا باشم محبت است. لذا محبت و بغض نه زمان مانعش است نه مکان.
يک قدرت و دستاورد و سرمايه‌اي در وجود انسان است که اين سرمايه نه محدود به زمان است، با اينکه ما از نظر جسمي محدود به زمان و مکان هستيم. تاريخ تولد من معلوم است، تاريخ وفات من معلوم است. اما اين تاريخ جسم من است. نه تاريخ من! تاريخ من اين است که اگر تاريخ تولد دارم، تاريخ وفات ندارم غير از اينکه اين تاريخ وفات هم امکان سعه دارد تا قبل از او. اين تولد هم از جهت تعلق به نظام روح به جسم است که اين تعلق اينجا صورت مي‌گيرد و الا روح زمان ندارد، نفس زمان و مکان ندارد. نفس در بدن ما نيست که از بدن ما خارج شود. تعلق است و اين تعلق باعث مي‌شود اين حيات دارد. اما نفس کجاست؟ مکان و اندازه ندارد. حد ندارد، يک کيلو و دو کيلو نيست، صد کيلو نيست. حجم ندارد. چيزي که نه متر محاسبه مي‌کند و نه وزن مي‌تواند محاسبه کند و نه رنگ براي او قرار داده شده، هيچ کدام از عوارض جسم براي نظام نفس ما نيست. لذا نفس ما مي‌تواند « هرگز حديث حاضر و غايب شنيده‌اي *** من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است» آنجايي که دلم هست من هستم. اينجايي که بدن هست نيستم. محاسبه براساس نظام محاسبه الهي براساس جايي است که دلم من هست. اگر در محرم دل ما بيت الحسين مي‌شود، اين دل که حسينيه مي‌شود، بعضي از بزرگان ديده بودند بعد از اينکه حال عزاداري براي آنها محقق شده بود و بعد ملائکه الهي قلبش را طواف مي‌کنند و مي‌روند اين طواف واقعيت دارد. همانطور که نازل مي‌شوند. اينکه در کربلا طواف مي‌کنند و تبرک مي‌دانند، اين قلب کسي که با امام حسين گره مي‌خورد، همان است. شأن حرم مي‌شود لذا طواف ملائکه الله و انبياي الهي مي‌شود. مجالس امام حسين(ع) اينگونه است. لذا اگر مي‌خواهيم حضرت در دل ما وارد شود بايد خيلي اين دل را از بدي‌ها پاک کنيم، هرچقدر بغض ما نسبت به بدي بيشتر شود از ما دورتر هستند. فاصله ما از بدي به مقدار بغض ماست و فاصله خوبي با ما به اندازه‌‌ي حبّ ماست. اگر حبّ ما زياد شود خوبي کنار دست ماست. وقتي موسي کليم از خدا سؤال مي‌کند خدايا چطور به شما برسم؟ مي‌گويد: تا قصد کردي رسيدي، خيلي زيباست و اين رابطه دل است.
در واقعه کربلا به عنوان يک اخوت حضرت عباس با امام حسن راه را نشان داد و اگر ما مي‌خواهيم نزديکترين راهي که براي ارتباط با ولايت الهي است، به ما گفتند: سراغ مؤمنين برويد و رابطه خود را با مؤمنين اصلاح کنيد. ايام، ايامي است که يک کار چند جانبه مي‌شود کرد. هم آدم مي‌تواند در مجالس امام حسين به مؤمنين خدمت کند و هم به مؤمنيني خدمت کرده که شأن امام هستند. يک موقع انسان به مؤمن خدمت مي‌کند، اين خيلي خوب است. در روايت دارد که امام صادق مي‌فرمايد: مالک فکر مي‌کني مي‌تواني ما را وصل کني به طوري که غلو حساب شود؟ همچنان که کسي نمي‌تواند خدا را بشناسد و اسماء الهي را، کسي نمي‌تواند ما را هم بشناسد. نه فقط خدا را نمي‌توانيد بشناسيد، نه فقط مقام ما را نمي‌توانيد بشناسيد، بلکه مؤمن را هم کسي نمي‌تواند بشناسد. چون اين متصل به نامتناهي شده است. اگر ما در صحنه‌ي نگاهمان وقتي در اين ايام هرکاري مي‌کنيم احساس کنيم هم خودمان شأن را مرتبط هستيم، هم ديگران، هم مکان و هم زمان و هم افراد و حالات، همه مرتبط هستند و اين يک فيض عظيم الهي است. دشمن فکر کرد با شهادت امام حسين دست مردم را از هدايتگري حضرت کوتاه کرده در حالي که با همه خباثتي که به خرج داد، رجل فاجري که دارد اقدام مي‌کند دين خدا را تأييد مي‌کند. شهادت امام حسين باب هدايت را گسترش داد. اين شأن اعظم حضرت عباس مي‌شود. حضرت زينب(س) مي‌شود. حضرت علي اکبر مي‌شود. اما ما به همين نسبت به همينها متصل مي‌شويم اينها باب الحسين هستند و ارتباط برقرار مي‌کنيم. در اين روايات به ما فرمودند: مي‌خواهيد به ما مرتبط و نزديک شويد؟ ارتباط شما با مؤمنين ارتباط با ماست. وقتي از حضرت سؤال مي‌کنند: حق مؤمن بر مؤمن چيست؟ حضرت استنکاف از بيان مي‌کند، اصرار مي‌کند که من بر تو شفيق و مهربان هستم، اگر بگويم ممکن است نتواني رعايت کني و براي تو درد سر داشته باشد. آخر وقتي به معلي مي‌گويد، مي‌‌فرمايد: اگر اين حقوق را رعايت کردي ولايت مؤمن را به ولايت خودت مرتبط کردي و «ولايتک بولايتنا و ولايتنا بولاية الله» تو با ارتباط با مؤمن و خدمت به مؤمن بين مؤمنين ولايت ايجاد کردي و اين ولايت تو وصل به ولايت ما مي‌شود و ولايت ما نازله ولايت الهي است. نزديکترين راهي که انسان مي‌تواند آن محبت ولي الهي را بچشد زدن وزنه‌اي است که آماده باشد. به ما مي‌گويند: اگر مي‌خواهيد مبتلا به گناه شديد براي اينکه مورد آمرزش قرار بگيرد يک طاعتي بکنيد که در مقابل اين با وجه مشترکي باشد. اگر يک موقع حق کسي را ضايع کرديد، نسبت به ديگران ادا بکنيد که اين نزديک به او شود تا جبران شود. اگر لقمه حرام خورديد روزه بگيريد که اين روزه گرفتن مشابه با اين باشد که اين گوشت آب شود. اگر انسان گاهي محبت خود را به حضرات ابراز بکند متناسب‌ترين راهي که عيناً و عملاً دم دست ماست، محبت به مؤمنين است. اين محبت به مؤمنين از برخورد خوب و مناسب و محبت به آنها شروع مي‌شود تا رسيدگي، گاهي خرج ندارد که بگويد من پول ندارم. خوب زبان خوش که داري. روي خوش داري، دلسوزي داري. لذا در روايت دارد اينقدر مي‌فرماييد محبت به مؤمنين کنيد، مؤمن کيست که اينقدر عظمت دارد؟ مؤمن هرکسي است که به ولايت ما اقرار دارد. همين مقدار اقرار هم همين محبت را به دنبال دارد. تو به اين جهت به او محبت کن و اکرام کن. نمي‌خواهد بگويد: سلمان فارسي باشد و مقدار باشد، همين عموم مردمي که در دسترس ما هستند مؤمنين حساب مي‌شوند. اگر کسي مؤمن را شأن و ظهور ما ديد، در روايت دارد دو مؤمن که به هم مي‌رسند، کدام يک نزد خدا مقرب‌تر هستند؟ مي‌گويد: آن کسي که محبتش به ديگري بيشتر است. مسابقه در محبت کردن به همديگر. آنجايي که کار سخت مي‌شود و عده‌اي گرفتار مي‌شوند، هرچقدر در سختي انسان محبت کند و بتواند کمک و گره گشايي کند به همين نسبت توان و عظمت پيدا مي‌کند. وقتي آنها اطعام کردند به مسکين و يتيم و اسير در آن حالت سختي آيه و سوره نازل کرد. راهي را براي بقيه ترسيم کرد.
با اين نگاه امام رضا به عبدالعظيم حسني مي‌فرمايد: يا عبدالعظيم، دوستان ما را سلام برسان، يا امام رضا سلام شما به ما رسيد، همچنان که در دنيا کسي نمي‌توانست سبقت بر سلام بگيرد، يقين بدانيد هرگاه ما به مجالس امام حسين و حضرات مي‌رويم سلام آنهاست که ما را مي‌کشاند و به آنجا مي‌برد. لذا ما جواب سلام را مي‌دهيم. مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمودند: امام رضا آغوش خود را براي زائرينش باز کرده وقتي به سمت حرم مي‌روند حضرت آغوشش باز است براي پذيرايي از زائرانش. امام حسين مي‌فرمايد: ما اسم‌هاي شما را مي‌دانيم، شما را دوست داريم. آباء شما را مي‌دانيم و مي‌دانيم حتي همراه شما چيست. در اين نگاه امام رضا مي‌فرمايد: عبدالعظيم به آنها بگو: اگر مي‌خواهيد به من نزديک شويد، قربت و نزديکي به من، زيارت شما با همديگر است. به ديدن همديگر برويد. در مجالس با هم حاضر شويد. اين ديدن و رابطه نزديک شدن به من است. اگر اين را به عنوان يک دستورالعمل ببينيم، اگر همين هم گاهي نمي‌شود حسرتش بماند. اگر تکليفي از ما برداشته شد، حسرت آن تکليف بر ما نماند، آن تکليف را براي ما نمي‌نويسند. اما اگر حسرتش ماند، من دلم مي‌خواهد همه را دعوت کنم اما امکانش را ندارم، اگر اين واقعاً در دل من باشد، حسرتش تأثير دارد. يکسري از سنت‌ها بخاطر اين شرايط ويژه منع شده است. مثل دست دادن و روبوسي کردن، اما اين نبايد به يک سنت و سيره تبديل شود.
وقتي اسحاق بن عمار خدمت امام صادق رسيد، پولدار شده بود. چون شيعيان عراق فقير بودند، در خانه‌اش رفته بودند، او به نگهبانش گفت: اينها را طرد کن تا نيايند، بعد خدمت حضرت به مکه رفت براي حج و تعبير روايت اين است که با او برخورد کرد. با ابروي گره شده و عبوس با او برخورد کرد. عرض کرد: چه چيزي مرا نزد شما تغيير داده است و لايق نيستم؟ دارد حضرت فرمود: اگر امام رابطه‌اش با تو تغيير مي‌کند، مربوط به رابطه تو با مؤمنين است. رابطه تو با مؤمنين تغيير کرد براي همين رابطه من با تو تغيير کرد. امروز چقدر بايد اين مجالسي که تشکيل مي‌شود را غنيمت بدانيم. سفره با برکتي که پهن شده، چقدر مي‌توانيم در احسان به ديگران مؤثر باشد. مي‌فرمايد: به زائرين و مؤمنين شما خدمت کنيد و اين خدمت به حضرت است. مرحوم سيد محمد حسن الهي برادر علامه طباطبايي مي‌فرمايند: مؤمنين مثل آينه‌هايي هستند که دارند وجود مبارک امام زمان را نشان مي‌دهند که هر آينه به قدرش حضرت را نشان مي‌دهد. جامعه با اين نگاه اگر قرار بگيرد محبت در اين جامعه چقدر اوج مي‌گيرد و در مقابلش کدورت پيش بيايد چقدر به سرعت جبران مي‌شود. اين ماه محرم را به برکت روز تاسوعا قرار بدهيم که به دنبال اين باشيم رابطه‌هاي برادري خود را درست کنيم. اگر مي‌خواهيم ارتباط با حسين(ع) با ما تغيير کند، امضاي سربازي امام زمان را براي ما امروز قرار بدهند، ما در محشر پشت پرچم امام حسين حرکت کنيم، شفاعت ما را حضرت به عهده بگيرند، غير از اينکه شرکت در مجالس مي‌کنيم شرکت در مجالس را به عنوان ارتباط با مؤمنين و خدمت و احسان به مؤمنين و هرکاري از دست ما برمي‌آيد براي مؤمنين، خودش يک برکاتي دارد. گريه همراه با يک مؤمن اگر مشکلي دارد. يحزنون با حزن مؤمنين و يفرحون با فرح مؤمنين داشته باشيم. اخوت بين مؤمنين يک حقيقتي دارد و رابطه با امام است. خدمت به مؤمنين خدمت به امام است. هرچقدر باور کرديم اثر آن به همان نسبت محقق مي‌شود تا به جايي که غيبت براي انسان برداشته مي‌شود و انسان مي‌بيند جايي براي غيبت براي او نمانده و دائماً در محضر است و چيزي بر او غايب نيست. تجلي صفات و اسماء و حقايق امام همه در برابر اوست.
تنها کسي که براي امام حسين باقي مانده علمدار سپاه، عباس بن علي است. خدمت حضرت مي‌رسد و مي‌فرمايد: از حيات دنيا خسته شدم. همه عزيزانم و اهل ولايت جلوي روي من پر پر شدند، علي اکبر شهيد شده است. قاسم شهيد شد. همه اينها را ديده و با محبتي که در وجود مبارک عباس بن علي است، اذن ميدان مي‌خواهد. حضرت فرمود: عباسم اگر تو بروي، لشگر من پراکنده مي‌شود. تو پرچمدار لشگر من هستي. عباسم برو براي بچه‌ها آب بياور. با تمام شوق حرکت کرد و به شريعه رسيد و مشک را پر از آب کرد. از راه جنگل و درختان آمد تا محفوظ‌تر باشد و با اشعاري که مي‌خواند دائماً حالش را مي‌فهمند. يکباره ديدند «و الله ان قطعتم يميني اني احامي ابداً عن ديني» دست راست حضرت قطع شد، جلوتر آمد و باز فرمود: دست چپم قطع شده و مشک را به دندان گرفت. اما دشمنان با نيزه آهنين بر سر مبارک حضرت زدند. حضرت بر زمين افتاد و نداي حضرت بلند شد «يا أخاه ادرک أخاه» صلي الله عليک يا أباعبدالله... انشاءالله خداي سبحان به برکت حضرت عباس همه عزاداري‌ها و دعاها و حقايقي که در اين ماه محقق مي‌شود را به برکت حضرت عباس مورد قبول قرار بدهد.
شريعتي:
گرفتارم گرفتارم ابالفضل *** گره افتاده در کارم ابالفضل
دعايي کن دوباره چند وقتي است *** هواي کربلا دارم ابالفضل
چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات را به روح حضرت ابالفضل و مادر گرامي‌شان حضرت ام البنين هديه کنيم.
«وَ هُوَ الَّذِي‏ كَفَ‏ أَيْدِيَهُمْ‏ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً «24» هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْيَ مَعْكُوفاً أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً «25» إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‏ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً «26» لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً «27» هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً»
ترجمه آيات: و او كسى است كه بعد از آنكه شما را (در حديبيّه) بر آنان پيروز ساخت، در درون مكّه (نيز) دست آنان را از شما و دست شما را از آنان كوتاه كرد و خداوند به هر كارى كه مى‏كنيد بيناست. آنان كسانى هستند كه كفر ورزيدند و شما را از مسجد الحرام و قربانى‏هاى نگاه داشته شده را از رسيدن به محل قربانگاه باز داشتند و اگر مردان و زنان با ايمانى (در مكّه) نبودند كه (به خاطر فرمان حمله) آنان را نشناخته پايمال كنيد و ناآگاهانه از سوى مسلمانان، كشته شده و به شما ضرر برسد (ما فرمان جنگ و حمله به مكّه و مبارزه با اين كفّار را صادر مى‏كرديم، ولى اين فرمان را نداديم) تا خداوند هر كس را بخواهد، در رحمت خود داخل كند. اگر (مؤمنان و مشركان) از هم جدا بودند، قطعاً كسانى از اهل مكّه را كه كفر ورزيدند، به عذابى دردناك عذاب مى‏كرديم. آنگاه كه كافران، تعصّب (آن هم) تعصّب جاهليّت را (نسبت به شما) در قلب‏هاى خود جا داده بودند. پس خداوند آرامش خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد (و آنان براى صلح آماده شدند) و خداوند آنان را به حقيقت تقوا ملزم ساخت كه به آن سزاوارتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چيز آگاه است. همانا خداوند، آن رؤيا را براى پيامبرش به حق تحقّق بخشيد. شما مسلمانان ان شاء اللّه آسوده خاطر، در حالى كه (موى) سرهاى خود را تراشيده و تقصير (و مو و ناخن) كرده‏ايد كوتاه كرده‏ايد و از هيچ‏كس ترس و وحشتى نداريد، به مسجد الحرام داخل خواهيد شد. خداوند چيزى را دانست كه شما نمى‏دانستيد، پس غير از اين، پيروزى نزديكى (در خيبر) براى شما قرار داد. او كسى است كه پيامبرش را همراه با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه اديان پيروز كند و كافى است كه خداوند گواه اين موضوع باشد.
شريعتي: يکباره ياد حاج قاسم سليماني افتادم، همه شهدايي که با ياد حضرت ابالفضل زندگي کردند و با ياد حضرت به شهادت رسيدند حضرت ابالفضل باب الحوائج است. امروز ما هستيم يک عالم حاجت و خواهش، حاج آقاي عابديني دعا مي‌فرمايند و همه با دل و جان آمين مي‌گوييم.
حاج آقاي عابديني: خدايا خيلي محتاج هستيم، خيلي مريض داريم و مريض‌ها گاهي تحت فشار هستند. خدايا مستأجرها، خيلي‌ها بچه مي‌خواهند. خدايا به حق باب الحوائج و ابالفضل العباس و به حق لحظه‌اي که امام حسين بر بالين حضرت ابالفضل حاضر شدند، به احسن وجه حاجت همه مؤمنين را ادا بفرما و نظام و مملکت ما را حفظ بفرما و عزت کشور ما را روز افزون قرار بده.
شريعتي:
اي ساقي سر مست ز پا افتاده *** دنبال لبت آب بقاء افتاده
دست و علم و مشک سه حرف عشق است *** افسوس ز هم اين سه جدا افتاده
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»