برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 10-03- 99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان و شنوندگان عزيز، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال هم پشت و پناه شما باشد، باغ ايمانتان آباد باشد و دل و جانتان بهاري و سبز، حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم.
شريعتي: قصه ما قصهي حضرت موسي است، نکات ناب و لطيف شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله دلهاي ما هميشه مهدوي باشد و به ياد حضرت صبح به پا خيزيم و شب با ياد حضرت سر به بستر بگذاريم که صبح که بلند ميشويم جزء ناصران و ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم.
خدمت حضرت موسي کليم الله ادب ميکنيم و از ايشان اذن ميگيريم که اجازه بدهند وارد بحث شويم و از خطا و انحراف مصون باشيم و شيطان در حرفهاي ما دخالت نکند و حرفهايي باشد که اگر به قرآن کريم و روايات نسبت ميدهيم، صالح باشد. ابتدا براي اينکه يک گفتگويي را در مورد حضرت موسي کليم داشتيم و روايات زيادي از احاديث قدسي از موسي کليم رسيده و اين روايات را نميتوانيم در انتها يک بحث مفصلي بگذاريم، سعي ميکنيم به مناسبتها اين حديث قدسي را بگوييم، از اين به بعد انشاءالله يک حديث قدسي را ابتدا خواهيم گفت. در اين روايت شريف امام صادق ميفرمايند: «قال:مَكْتُوبٌ فِي التَّوْرَاةِ أَنَّ بُيُوتِي فِي الارْضِ الْمَسَاجِدُ فَطُوبَي لِعَبْدٍ تَطَهَّرَ فِي بَيْتِهِ» (وسائل الشيعة، ج 1، ص 381) خداي سبحان ميفرمايد: مساجد در زمين خانههاي من هستند. همينطور که کعبه بيت الله هست، مساجد شئون کعبه هستند، لذا قبله و توجه به قبله در مساجد، کسي که در خانه وضو بگيرد، «ثُمَّ زَارَنِي فِي بَيْتِي أَلا إِنَّ عَلَي الْمَزُورِ كَرَامَةَ الزَّائِرِ» مرا زيارت بکند، گويي به ملاقات خدا ميرود. کسي که به زيارت کسي ميرود، صاحبخانه، هرچه از او بيايد از زائر پذيرايي ميکند. چقدر زيباست که وقتي به مساجد ميرويم خدا ميزبان است. باور کنيم به زيارت خدا ميرويم و وقتي برميگرديم از زيارت خدا برگشتيم و حال طهارت براي ما ايجاد شده است. «أَلَا بَشِّرِ الْمَشَّاءِينَ فِي الظُّلُمَاتِ إِلَى الْمَسَاجِدِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» آنهايي که شب يا صبح هنوز روشن نيست، «بَشِّرِ الْمَشَّاءِينَ» اينهايي که قدم ميزنند، «فِي الظُّلُمَاتِ إِلَى الْمَسَاجِد بِالنُّورِ السَّاطِعِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» اينها نور ساطع دارند. چون دارند به سمت خدا حرکت ميکنند و به زيارت خدا ميروند.
فکر ميکنيد اگر مزور بخواهد از زائر پذيرايي کند و مزور خداست، چطور پذيرايي ميکند؟ کريمي که مطلق است چطور پذيرايي ميکند؟ مبهم گذاشتند. تا اينکه هر احتمالي در کرامت به اندازه افق ديد زائري که آنجا ميرود به او داده شود، وفا کند. مساجد ما به نوعي مهمانخانه خدا هستند. يکوقت آدم بيرون خانه مينشيند، يک بار اندروني خانه مينشيند. اگر با اين نگاه انسان به مساجد نگاه کند، يک مسجدي را که ميبيند حتي اگر وقت نماز نيست، با يک محبتي به مسجد نگاه کند، بعد از يک غربت و دوران هجراني که بايد از مساجد پرهيز ميشد تا بيماري شيوع پيدا نکند، حالا که مساجد باز شده احساس کند که يک حال جديدي به مساجد پيدا کرده است.
در محضر بحث موسي کليم بوديم، به آياتي رسيديم که موسي کليم مبعوث به نبوت و رسالت شد، بحثي در خلافت آدم(س) داشتيم، جريان خلق آدم فقط و فقط در مورد جريان اصل خلق آدم است، مخصوص آدم(س) بود. لذا در مورد کسي ديگر اين جريان مخصوص آدم (س) بود. لذا در مورد کسي ديگر اين جريان تکرار نشده است، اگر در مورد عيسي روح الله هست، آنجا هم براي مريم «بَشَراً سَوِيًّا» (مريم/17) آن مسأله در قياس با اينکه آدم را چگونه خلق کردند، سجده ملائکه و تمرد شيطان و بعد ورود به بهشت و هبوط، همه اختصاص داشت از جهت بيان در قرآن به آدم(س) و سرايت به اينکه اين نسبت به همه انسانها محقق است اما اين اختصاص داشت بين همه انسانهايي که در قرآن ذکر شده به آدم(س)، اين جريان بعثت و نحوه بعثتي که در قرآن کريم نسبت به موسي کليم ذکر شده، اختصاص به موسي کليم دارد با اينکه اين همه انبياء و رسل داريم اما ذکر بعثت به اين نحوه که چطور موسي کليم مبعوث شد تا به بهثت رسيد، همه انبياء وقايع بعثتشان عظيم بوده، همه در زندگي انساني، هم در زندگي هر نبي و رسولي بوده اما در بين همه اينها ميبينيم از حضرت آدم براي بعثتش چيزي گفته نميشود و براي حضرت نوح(س) لحظه بعثت چيزي گفته نميشود، براي ابراهيم خليل در لحظه بعثت چيزي گفته نميشود. مراتب ابتلاي ابراهيم خليل بوده که مرتبه بالاتر ميرفت اما اينکه لحظه بعثت چه واقعهاي رخ داد و خدا چگونه با او ارتباط برقرار کرد، به لحاظ بيان در قرآن، يک حقيقت عظيمي است که اختصاص پيدا کرده در ذکر و بيان همانطور که خلقت نسبت به آدم اختصاص پيدا کرد، جريان بعثت اختصاص پيدا کرده نحوهي بعث و نزول وحي و ارتباط به اينکه خدا چگونه تجلي کرد، آن وقايع تنها جايي که بيان شده مبسوطاً جريان موسي کليم است نسبت به عيسي روح الله هم اين را نداريم. نسبت به پيغمبر اکرم(ص) در رابطه با جريان اقراء که نازل شد، «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَق» (علق/1) به صورت اجمال در آنجا ذکري شد. جزئيات بعثت در آنجا نميبينيم.
در روايات گاهي نسبت به بعضي انبياء کم ذکر شده است، اما اين جريان در چند جاي قرآن، يک حقيقتي است که اختصاص پيدا ميکند و لذا نميشود کم حرف زد و از آن زود عبور کرد. مثل جريان خلقت آدم که يک انسان شناسي عظيمي را نسبت به عالم انساني در پي داشت و فقط يک واقعه تاريخي نبود، جريان موسي کليم که در قرآن ذکر شده يک جريان عظيم در بين انبياء براي بعثت ظهور اين حقيقت، در وجود موسي کليم وارث شده است. اين جاي دقيقي است و شايد کمتر به اين توجه شود. اين تنها نقطه بزنگاه بيان همه انبياء است، آنجا اوج را بيان کرده تا بقيه انبياء قياس به اين شوند. موسي کليم و تمام شئونش شأن نبي ختمي هستند اما پيغمبر اکرم ظهورش در بحث بعثت در وجود موسي کليم تجلي پيدا کرده همچنان که ظهورش در بحث خلقت به حضرت آدم تجلي کرده بود. بعثت خيلي امر عظيمي است. اين تنها نبي است که در قرآن و چند جا ميتوانست خداي سبحان پخش کند. اما همه را در رابطه با موسي کليم الله ذکر کرده و اين تکرار را تأکيد گرفته است که اهميت مسأله را آشکار کند و آغازش با کلام الهي است. لذا موسي به عنوان کليم الله مشهور شد. اين نکته دقيقي است که بايد به عنوان يک شاخصه و ميزان در وجود موسي کليم ديد و شايد يکي از بزنگاههاي وجود انبياء است و از نقطههاي کليدي وجود انبياء است.
نکته ديگر اين است که نسبت به حوادث تلخ نبايد ترسيد و اگر پيش آمد و انسان کوتاهي نکرده بود، معلوم نيست که نتيجهاش مثل خودش تلخ باشد و نتيجه مثل خودش نيست. يک نکته اين است که اگر خدا تصميم بگيرد ارادهاش بر چيزي تعلق بگيرد، همه آن چيزهايي که به ظاهر ربطي به اين ندارد و غير مرتبط است، همه در راستاي اين قرار ميگيرد و اين سنتهاي الهي است. قرار شد موسي مبعوث به رسالت شود و هر واقعهاي که در زندگي موسي بود همه به اين مرتبط شد به اين، اگر همسرش سختي کشيد و اگر رعد و برق شد و آتش بود، هر چيزي شد در راستاي اينکه محقق شود، قرار ميگيرد. گاهي ما متوجه نميشويم ولي هست، وقتي اراده الهي در راستاي تحقق چيزي قرار ميگيرد ميخواهد انسان را برساند و کاملاً جهتدار هستند اما براي ما ديدنش سخت است. حتي گاهي بعد از واقعه هم توجه نداريم و ميبينيم اتفاقاً اين واقعه شد. اگر ياد گرفتيم آنجايي که پس از واقعه نتيجه کار را ميبينيم تحليل کنيم، حقايق قبل از واقعه را و برسيم به اينکه آنها چه نقشي داشتند در اين واقعه، اگر رسيديم قدرت پيدا ميکنيم بر اينکه آنجايي که هنوز قبل از واقعه هستيم بتوانيم مقصود و نتيجه را بدست آورديم.
اگر آدم هدف را بشناسد خيلي آرامش دارد و خيلي چيزها ساده ميشود، لذا راه رسيدن و شناختن اينطور است که آنجايي که بعد از واقعه ميفهميم واقعه چه بود، بياييم علل قبل از واقعه را تحليل کنيم و علتها را بشناسيم. اگر اين کار را کرديم يک تمريني ميشود براي اينکه وقتي انسان قبل از واقعه است و علتها کنار هم هستند بتواند ارتباط بين علتها را بشناسد تا از ارتباط بين علتها بفهمد به کدام سمت ميرود. چه چيزي را محقق ميکند و رسيدن به آن نتيجه براي انسان سادهتر ميشود. وقتي خدا اراده ميکند حقيقتي محقق شود همه وقايع در راستاي آن قرار ميگيرد و با اين نگاه نقش هرکدام آشکار ميشود و اگر نقش آشکار شد، انسان آن حقيقت را با علتش پيدا کرده است. چون علت عظمت در وجود انسان ايجاد ميکند. گاهي يک چيزي را فقط معلول ميبينيم اما گاهي در حد علت با او ارتباط برقرار ميکنيم. اگر در حد علت ارتباط برقرار شود عظمت آن شيء آشکار ميشود و منحصر به اين واقعه نميشود. از اينها ميفهميم و آتش را تصور ميکنيم اما انبياء در وحي يابي، اول حقيقت معقول شهودي را مييابند و بعد به حس کشيده ميشود. صدق دعوت انبياء از اين باب است که اول طرف را مييابند و بعد به ظاهر کشيده ميشود.
اگر انسان در حرکتش نظام الهي پيدا کرد، چون در دايره ولايت الهي به انسان اعطاء ميشود، بعد ميبيند آن حقيقت را به او ميدهند. گاهي حتي زبان پيدا نميکند چطور بگويد و ترسيم کند. لفظ و صورت برايش پيدا نميکند ولي ما صورتها را داريم و گاهي ميخواهيم به يک معنا برسيم. ممکن است به معنا برسيم و ممکن است غفلت ما را بگيرد. خيلي تفاوت است آنجايي که نسبت صورت به معنا مثل نسبت يک انگشتر است در بيابانها، يک انگشتر در بيابان چقدر کوچک است. چقدر اين انگشتر در بيابان کوچک است و ارزشش چقدر است. نسبت عالم صورت به نسبت عالم معنا نسبت يک انگشتر است به بيابانها، آنوقت اگر کسي از آن طرف بيايد به اين طرف، آن چيزي که ما به شما ميگوييم با اين صورتها به قدر عقول شماست که عالم صور است. لذا گاهي براي بعضي که يک تجربه شهودي پيش ميآيد، اگر اينها بخواهند زبان بدهند ميبينند چقدر سخت است. چرا؟ چون عالم صور نسبت به آن طرف خيلي کوچک است. حروفي که هستند اينقدر محدود باشند لغت نباشد براي وضع معاني چقدر سخت است. گاهي چندين لغت را بايد ترکيب کند تا معنا را برساند. ما به اين قانع شديم و اين هم جزء تواناييهاي وجود انسان است. يعني انسان قواي معنا ياب دارد ولي به کار نميگيريم. لذا دائماً از اين طرف به آن طرف ميرويم. گاهي اشتغالات کثير مانع است در اينکه انسان معناياب شود. معنا دائماً در تجلي است. حواس ما قواي معناياب ما خاموش است. ما خودمان را يک عايقي ايجاد کرديم که نميگذارد اين پيام به ما برسد. لذا «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى» (نجم/11) جاي کذب و تکذيب نيست. اما در عالم حس جاي خطا هست. يافت شهودي جاي خطا ندارد. اينجا که جاي حس است و يک صورتي از اين در ذهن من ميآيد، نميدانم اين صورتي که آمده درست آمده است. ولي آنجا اينطور نيست. حتي از آن طرف وقتي به اين عالم نگاه کني، «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (انعام/75) اما از ملکوت به اين عالم نگاه ميکرد. اينها جزء قواي وجود انسان و تواناييهاي انسان است که به کار نگرفتيم، ما خيلي هنر کرديم حواس پنج گانه ظاهري خود را حفظ کنيم.
نکته ديگر اينکه ما مأمور به انجام وظيفه ظاهري هستيم. خداي سبحان الطاف خفيهاش کار خودش را ميکند. لذا منتظر نباشيم خدا بعثت براي ما ايجاد کند، لذا موسي کليم موظف به انجام وظيفه ظاهرياش بود. داشت به همسرش رسيدگي ميکرد، اما خداي سبحان در ضمن اين آن کار را محقق ميکند. يادمان باشد که دست از وظايف ظاهري برنداريم. اگر تکاليف درست انجام شود، خداي سبحان الطاف خفيهاش و راههاي مخفي را هم به روي انسان باز ميکند. اينها نکات دقيقي است که گاهي افراط و تفريط ميشود و گاهي افراد به دنبال حقايق معنوي هستند و تکاليف ظاهري را زير پا ميگذارند و يادشان ميرود زندگي و خانواده و همسر و فرزند، مادر و دوستان، اگر رعايت نکنيم، تکاليف ظاهري را رعايت نکردي و بعد ديدي مکاشفات باطني برايت ايجاد ميشود حتماً شيطاني است. هيچ شک نکند شيطاني است. افراط و تفريط کار شيطاني اين است که استعدادها را ضايع کند. حتي شده با مکاشفات باطني خيلي دلپسند، خيلي جذبه دار، اما اگر کسي تکاليف ظاهرياش خدشه دار شده اما در کنار خدشهدار شدن اين يک بابي از باطن برايش باز شده حتماً آن باب شيطاني است. لذا بايد حتماً وظايف ظاهري، از راه وظايف ظاهري امکان پذير است. لذا دنبال آتشي بود که همسر و فرزندش گرم شوند. الطاف خفيه الهي پشت اين حقايق است. لذا تکاليف ظاهري ما به ظاهر يک چيز سادهاي است اما به انسان دارد قوايي ميدهد که براي انسان اعضاء و جوارحي توليد ميکند مثل اينکه در رحم مادر بچه دست و پا درميآورد ولي به کار نميآيد. وقتي در اين عالم ميآيد همه را نياز دارد. تکاليف ظاهري که براي ما در نظام شريعت قرار دادند ايجاد آلات و قوا و اعضاء و جوارحي است که کارآييشان خوب آشکار نميشود. مثل رحم است. ما داريم اعضاء و جوارح را به اختيار خود ايجاد ميکنيم چون خدا ميداند بعد از اين چه خبر است و چه عالمي در پيش ماست و هرکدام از اينها که هرچه هستند اگر نباشد، آنوقت انسان ميفهمد گاهي کور است و گاهي کر است. چرا؟ چون ترک کاري را کرده بود که اينجا امر شده بود. تراشيدن يعني عذرگذاري و صورت دهي، اينها را انجام ميدهد تا انسان وقتي وارد آن عالم ميشود يکباره ببيند تناسب کاملي با اين عالم دارد. با اينکه اينجا نميفهميد. چون حقايق آن عالم و آنچه فضاي آن عالم است ما نميشناسيم. ما داريم شما را انشاء ميکنيم طوري که نميشناسيد. چون نميشناسيم و نميدانيم، نميدانيم بايد چه کنيم که مناسبت آنجا شويم. رحم صد ساله عالم دنيا چنانچه آن نه ماهه رحم بود براي آمدن صد ساله يک تجربهاي است که اين صد ساله را اختياراً يک رحمي است که انسان وارد عالم آخرت ميشود.
اينجا بعثت موسي کليم حقايقي را ميآورد که اين حقايق ميخواهد انسانها را از اينجا به آخرت ببرد. اينها سنتهاي الهي است که اگر آدم دقت کند چقدر لحظات عمرمان را راحت از دست ميدهيم. «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» يک اشاره است به اينکه محبتها را نشان ميدهد، يک اشاره به اين است که وقتي انسان ميرسد پا بر مرکب باشد پياده ميشود و اگر پايش چيزي باشد درميآورد، «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» اشاره به اين است که موسي از سفر رسيدي، اينجا ديگر محضر است. اين را از پا در بياور. انسان به مسجد ميرسد و پايش را از کفش درميآورد. اينجا زائر است و به مزور رسيده است. اگر آدم اينها را باور کند زندگي شيرين ميشود.
شريعتي: شخصيت حضرت موسي با نکاتي که قصهاش دارد، نرفتيم مطالعه کنيم.
حاج آقاي عابديني: موسي کليمي که قرآن کريم معرفي ميکند خيلي جذاب است به طوري که با موسي کليمي که در تورات و انجيل معرفي شده است، خيلي متفاوت است. اگر آنها موسايي که ما معرفي ميکنيم بشناسند، قطعاً به اين موسي ايمان ميآورند. نه به موسايي که خود ميشناختند چون آنجا با نقصها و تفريطها و افراطهاست. اين موسي در اوج کمال و زيبايي و ارتباط با خدا و عصمت مطلق و دلنشين و جذاب است. در محضر چند سوره بوديم که آيات را عرض ميکرديم، از جمله در سوره طه و نمل و قصص بود، در يکي از اينها داشت که وقتي قصه را معنا ميکرد، فرمودند: «فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ» (قصص/30) موسي کليم در اينجا دو کار برايش محقق شد، چند آيه دلالت بر نبوت موسي دارد و چندين آيه دلالت دارد بر اينکه مبعوث به رسالت شد. اول مبعوث به نبوت و بعد مبعوث به رسالت شد. بعث نبوتي آنجايي است که حقيقت خود شخص مورد خطاب قرار ميگيرد. بعث رسالتي آنجايي است که شخص نسبت به هدايت ديگران مورد خطاب قرار ميگيرد. بعث نبوتي که موسي ميخواهد برانگيخته شود، چه نکاتي را ذکر کرده است؟ بعث رسالتي که موسي ميخواهد ديگران را دعوت کند، حقايق آن چه بعثي است؟ اينها در وجود انسان و حرکتي که بايد نسبت به خود و ديگران انجام بدهد، الگو است. مثلاً در سوره طه ميفرمايد: «فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى، إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» اينها در بعث نبوتي است. موسي دارد خودش را آماده ميکند. نبوت مقدمه رسالت هست اما بعث نبوتي هم بعث خودش را دارد.
اگر باور کرديم که مجلس شوراي اسلامي ما که اولين جلساتش است، اگر قانون گذاري اسلامي را تثبيت و بيان کنند، اگر اين باور شد که محيط، محيطي است که ميخواهد مشروع قوانين دين را بيان کند و مردم را به سمت خدا حرکت کند، اگر اين باور شد مجلس شوراي اسلامي وادي مقدس ميشود چون ميخواهد حکم خدا را استخراج کند نه اميال و هوا و ميلشان، هيچگاه يک نماينده حق ندارد و از جهت الهي اجازه ندارد، ميل خودش را اجرا کند. بايد حکم خدا را اجرا کند. درست است من مجتهد نيستم حکم خدا را بشناسم اما دنبال اين هستم که بفهمم حکم خدا چگونه است. بعد هم شوراي نگهبان برود،اما من با تمام سعيام اگر اينطور شد محلي که ميخواهد حکم خدا مذاکره شود مسجد ميشود. لذا تمام محبتهاي ميل و هوا و هوسهاي تعلقات قبلي را ببرند، احساس کنند اين مکان بقعه مبارکه است. به نسبت خود وادي مقدس است. مثل مساجدي که وادي مقدس هستند. با حالت «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ»، قطع همه تعلقات شخصيه و ارتباطات شخصيه وارد شوند و وقتي ميخواهد قانون بگذارد نگاهش به قانون گذاري براي کل باشد. بداند شما با اين قانون جامعه را سير ميدهي، ما داريم يک سمت و سويي را در هدايت بشريت ايجاد ميکنيم. اين جامعه در توجه همه جهان است که اگر درست اجرا شود، مقدمه ظهور با اين محقق ميشود. اگر با اين نگاه انسان حرفي که ميخواهد بزند احساس کند اين حرفي که ميزند در وادي مقدس است و در مرعي و منظر مخصوص خداي سبحان است، با اين نگاه انسان، «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ» ورودش به مجلس بايد با تمام گسستن همه تعلقات باشد که وارد ميشود.
ما بايد آن چيزهايي که عادت باعث شده که حواس ما پرت شود و غير خدا در زندگي ما حاکم شود را جدا کنيم. اين براي دوستان مجلس يک چنين حسني را دارد که اينجا بعث نبوتي يکي اين بود که «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى» (طه/13) وقتي حرف در عربي اضافه ميشود، دلالت بر تأکيد بيشتر است. يعني شنيدن با تأکيد، «فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى» سهم تمام وجود موسي کليم شنيدن ميشود. لذا دارد که با تمام وجود ميشنيد و تمام اعضاي وجودش ميشنيدند. «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» (طه/14) اينها همه بيان نبوت است. اين هم آن معرفت بود که «فاعبدني» توحيد در عمل است. «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي»،«فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى» سه چيز است. «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا» مرحوم علامه خيلي زيبا بيان کرده است. تأکيد نيست، هرکدام يک بياني دارد. «فَاعْبُدْنِي» اگر ميخواهيم نظام عملي ما درست شود بايد يک معرفت اجمالي به مباحث توحيد داشته باشيم و به مباحث معاد و نبوت اجمالاً، بعد وارد نظام عمل شويم و در نظام عمل تفصيل توحيد و معاد و نبوت را پيدا کنيم. لذا در اين چند آيه معاد و توحيد و نبوت را بيان کرده است. «إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى» حتماً آمدني است. من اين را مخفي کردم، تا مخفي کردن اين دليل است تا هرکس به نتيجه اعمالش برسد.
شريعتي: امروز صفحه 423 قرآن کريم، آيات 36 تا 43 سوره مبارکه احزاب را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً «36» وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا «37» ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً «38» الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً «39» ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً «40» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً «41» وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا «42» هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً»
ترجمه آيات: و هيچ مرد و زن با ايمانى حقّ ندارند هنگامى كه خدا و رسولش امرى را مقرّر كنند، از سوى خود امر ديگرى را اختيار كنند و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى نمايد، پس بدون شك به گمراهى آشكارى گرفتار شده است. و (به ياد آر) زمانى كه به (زيد بن حارثه،) كسى كه خداوند بر او نعمت (اسلام و ايمان) داده بود و تو (نيز) به او نعمت (آزادى) داده بودى مىگفتى: همسرت را نگاه دار (و او را طلاق نده) و از خدا پروا كن و در دلت چيزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند و از مردم مىترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى. پس چون دوران كاميابى زيد از همسرش پايان يافت (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو در آورديم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسر خواندههايشان هنگامى كه طلاق گيرند مشكلى نباشد، و فرمان خداوند انجام شدنى است. بر پيامبر در (انجام) آنچه خداوند براى او تعيين كرده هيچ سختى و محذورى نيست، چنان كه خداوند دربارهى انبياى قبلى نيز اين سنّت را قرار داده بود (كه آداب و رسوم جاهلى و بىاساس را بشكنند)، و فرمان خدا همواره سنجيده و اندازهگيرى شده است.كسانى كه پيامهاى الهى را ابلاغ مىكنند و از خدا مىترسند، و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند، و خداوند براى حسابرسى كافى است. محمّد صلى الله عليه و آله، پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست، بلكه رسول خدا و خاتم پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز آگاه است. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را بسيار ياد كنيد. و او را در هر صبح و شام تسبيح نماييد (و به پاكى بستاييد). او كسى است كه بر شما درود مىفرستد و فرشتگان او (نيز بر شما درود مىفرستند) تا شما را از تاريكىها (كفر، شرك، جهل، تفرقه و خرافات) به سوى نور (ايمان، تقوا، علم و وحدت) در آورند و او به مؤمنان مهربان است.
شريعتي: حدود 500 رأس گوسفند در طرح قرباني ما قرباني شد و بين نيازمندان توزيع شد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عابديني: باور به اينکه شراکت در چنين قرباني عظيمي که هرکس کمک ميکند در 500 تا شريک است نه در يکي و به هرکسي که از اين ميرسد شريک است. انشاءالله دوستان قدر بدانند و خداي سبحان ما را به انجام وظيفهمان ياري کند و به مجلس جديد که تازه تشکيل شده همتي بدهد تا بتوانند براي مردم کار جدي بکنند. مشکلات اقتصادي را بدون هيچ نگاه گروهي و فردي و جناحي حل کنند. انشاءالله خداوند همه ما را از شر شيطان در امان نگه دارد.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»