برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 20-02- 99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
از حسن نبي دو جهان محشري آمد *** آغازگر فوت و فن دلبري آمد
ماه رمضان عطر امام حسن آورد *** با آمدنش رايحهي قمصري آمد
همچون پدر و مادر خود يکسره نور است *** قرص قمر فاطمي و حيدري آمد
عالم همه مات رخ زيباي حسن شد *** در عرصهي آن يوسف زيباتري آمد
بخشيد همه ملک سليماني خود را *** در دست کريمش اگر انگشتري آمد
يک مست ميان فقرا آمده حالا *** در را بگشا ساقي بي ساغري آمد
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندگان و شنوندگان عزيز، به سمت خداي امروز خوش آمديد. عيد ميلاد درياي کرامت و اقيانوس سخاوت بر همه شما مبارک باشد. طاعات و عبادات شما قبول باشد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. ميلاد با سعادت امام حسن کريم اهلبيت بر همه روزه داران و عبادت کنندگان مبارک باشد. انشاءالله جذبههاي حسني شامل همه ما بشود و بهرهمند باشيم.
شريعتي: قبل از ورود به قصه حضرت موسي، مقدمهاي از صحبتهاي شما را بشنويم و بعد وارد بحث شويم.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت وجود کريم اهلبيت همه ما جزء ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم. عبادت و روزههاي ما به برکت کريم اهلبيت مورد قبول خداي سبحان قرار بگيرد و به امضاي حضرات برسد و روح بدمند در اعمال بي روح ما، انشاءالله اينها زنده بمانند و زنده باشند به برکت کرامت امام حسن(ع).
آقاي کاشاني در برنامه سحر نکات خوبي را در مورد فضايل امام حسن مجتبي فرمودند و وقتي گوش ميکرديم مکيف ميشديم، از باب اينکه اسم ما جزء ليست کساني که در مدح حضرات ميگويند، عرض کنيم واقع شدن اين واقعه تولد در نيمه ماه رمضان اتفاقي نيست، اگر باور کرديم خداي سبحان هر فعلي که محقق ميشود اين فعل يک حقيقتي است که سلسله علل نامتناهي پشت آن خوابيده تا محقق شود. کاملاً حساب شده است. اگر اين باور را کرديم دنبال اين ميگرديم که در نيمه واقع شدن ماه رمضان چه کاري با ما ميکند و چه مقصودي از ولادت مبارک کريم اهلبيت در اين زمان هست که پانزده روز، روزه گرفتيم، روز پانزدهم مصادف با اين ولادت است و خداي سبحان چه تحفهاي در اينجا براي ما قرار داده است. اينها بسيار عالي است. اگر باور کرديم اين حوادث اتفاقي نيست به خصوص ميلادها و شهادتهاي حضرات معصومين که اتفاقي نيست، آن موقع يک پرونده ويژه براي اين مسأله باز ميکنيم و نگاه ديگري ميکنيم. اينطور نيست که بگوييم خوب شد اينها با هم مصادف شدند.
نکته دوم اينکه اگر ميخواهيم ظرفيت کرامت ارتباط با امام حسن را پيدا کنيم سعي کنيم به قدر وجودمان کريم شويم. به قدري که انسان با کرامت با ديگران برخورد کند، اگر کريم بوده کريمتر باشد. کريم حدي ندارد. اينطور نيست بگوييد: من کريم هستم و آخر کرامت هستم، نه، آخر کرامت خود خداي سبحان است. لذا فاصله بين بندگان عاليترين بنده تا خداي سبحان فوق ما لا يتناهي بما لا يتناهي است. لذا هرچقدر ميتوانيم، اگر کريم هستيم، کريمتر باشيم. اگر کريم نيستيم به کرامت رو بياوريم، اگر بخواهيم با امام حسن همراه شويم و بهرهمند شويم از جذبههاي کريمانه امام حسن حتماً بايد وجود ما سنخيت و شباهت پيدا کند، اين شباهت است که باعث شفاعت و همراهي ميشود. شباهت است که باعث درک وجود امام حسن(ع) ميشود. شده به زور و تصنعي و اينکه دل انسان همراه نباشد، خودمان را به کرامت بزنيم هم اثر دارد. لذا ابتداي کار بايد انسان با سختي چيزي را در وجودش احساس کند. لذا نفس انسان مثل کودکي که بايد به سخن بيايد، بايد هي تلقين کني تا حرف زدن را ياد بگيرد، در خلق و خوها و فضايل هم اينطور است. يعني ابتدا انسان با تحميل بر خودش اين کار را بکند تا کم کم آماده شود براي اينکه شباهت پيدا کند و راه پيدا ميکند و ميبيند با امام حسن طور ديگري کيف ميکند و راه ديگري ايجاد ميشود، همين مقدار که ما ارتباطمان را با امام حسن وصل کرده باشيم. چون روند بحث ما موضوعي است، انبياء شئون حضرات هستند. لذا هرچه در رابطه با انبياء صحبت ميکنيم يک شأني از شئون حضرات معصومين را بيان ميکنيم و بي رابطه نيست.
در مورد روز پانزدهم ماه رمضان اين نکته را بگويم، دوستاني که اهل عبادت و ذکر هستند، وارد شده در سه روزي که ايام البيض ماه رمضان هست، ايام البيض ماه رجب و ماه شعبان هم هست روز 13 و 14 و 15 و ماه رمضان هم اين سه روز هست. اعمالي دارد، اعمال مشترکي دارد، به خصوص در ماه رمضان وارد شده دعاي مجير را در اين سه روز بخوانند. در مفاتيح هم هست. دعاي مجير مثل آدرسي است که پيغمبر اکرم اين آدرس را براي ما قرار دادند تا مطابق اين آدرس به خدا برسيم. اين آدرس خيلي عجيب است و فرازهاي اين دعا سبحانک و تعاليت است، هرکدام يک اسم را بيان ميکند. اين دو اسم به هم مرتبط هستند در هر فرازي، دارند يک حرکتي ايجاد ميکنند. لذا اگر ميفرمايد: «سبحانک يا الله تعاليت يا رحمان» هر فرازي «اجرنا من النار» هر فرازي انسان را از آتش دور ميکند. اين چقدر براي انسان لازم است. اگر ميدانستيم روزه ماه رمضان اين است که خودمان را از آتش آزاد ميکنيم، اين دعا در روز رمضان، هرکدام يک حقيقت جديدي را ايجاد ميکند. اين روز زنده است، اين دعا زنده است. اين ولادت زنده است. اينها زنده هستند و اعتبارات نيستند. اگر باور کرديم انسان زنده است و عمل انسان زنده است. اگر اينها را باور کرديم يک حقيقتي اينجا متولد ميشود حتي اگر به ظاهر الفاظ باشد. اگر هم از دست داديم فکر نکنيم يک چيز از دست داديم. از دست دادن اين مصادف است با يک راه و مسير که توفيقات زيادي را ميتوانست جلب کند. لذا در اين ساعتها تدارک کنيد تا از دست نرود.
شريعتي:
امشب دعاي مجير هم به شوق تو *** فرياد ميزند تعاليت يا کريم
حاج آقاي عابديني: در محضر قصه حضرت موسي هستيم و اذن ميگيريم که وارد بحث شويم. از دور آتش را ديد و به سمت آتش حرکت کرد تا ببيند آن جذبهاي که خداي سبحان در آتش قرار داده، چه بود؟ يکي از مفسرين نکتهاي را بيان ميکند، هرگاه خداي سبحان ميخواهد براي انسان تحفهاي را ايجاد کند، براي اينکه اين تحفه و کمال به کماله محقق شود، لازمهاش اين است که دامنه وجود انسان از تعلقات گستتهتر باشد. هرچقدر دامنه وجود از تعلقات دورتر شده باشد، انسان وقتي ميخواهد حقيقت را اخذ کند کاملتر ميگيرد. آن حقيقت يک حقيقت است که جلوه ميکند اما در اخذ قابل است و مستعد است، وقتي انسان پخش شود، يک قسمتي از وجودش ممکن است خالي باشد، اما وقتي اين وجود جمع ميشود و متمرکز است، مثل دريل بايد تمرکز کني، اگر انسان متمرکز باشد، کاملاً نتيجه محقق ميشود اما اگر پخش بود، عُلقهها پخش بود، موسي کليم الله به جايي رسيده که با همه پيشبينيهايي که کرده، قرار بود وضع حمل همسرش يک تاريخي باشد و جلو افتاد، در سرماي بيابان و رعد و برق و تاريکي، وضع حمل پيش آمده، گوسفندها پراکنده شدند، راه را گم کردند. يک مرد در اين شرايط چقدر دست و پايش را گم ميکند که چه کنم؟ حضرت موسي هم خيلي زندگي و همسرش را دوست داشت و اهل محبت بود، در اين شرايط خداي سبحان هي فشار را شديدتر ميکند تا از اسباب عادي به کلي دور شود و ببيند اسباب عادي ديگر راهي ندارند. وقتي انسان کاملاً منقطع شد و احساس کرد به طريق عادي اين نياز پاسخگو نيست، تمام وجودش منقطع ميشود به سوي حق تعالي، از آنجايي که نقطههاي جذبش بود منقطع ميشود. يعني تا حالا همسرش و حرکت و وضع حملش دلبستگيها بود و همه بايد قطع شود.
به ما نگفتند يک فرد عادي بايد از همسرش قطع علقه بکند، اما يک موطني از مواطن، يک منزلي از منازل در حرکتهاي سلوکي هست که اينها مخل است، نه اينکه نسبت به اينها بي تفاوت باشد اما يک شرايطي پيش ميآيد که مثل ابراهيم خليل بايد همسر و فرزندش را در يک جاي دور و بي آب و علف بگذارد و برگردد. اين براي آن مرتبه است که ميخواهند يک موطن عظيمي را بدهند، حتي با همين علقهها که براي ما رعايتش واجب است ولي به موطني ميرسد که مُخل است.
شريعتي: اگر بفهمم بعد از اين بلا و ابتلا قرار است چيزي به من بدهند، راحتتر تحمل ميکنم.
حاج آقاي عابديني: در يک وقت مناسبي بايد دو سه قصه از انبياء را بگويم که خداي سبحان وقتي ميخواهد به کسي امتياز خاص بدهد، چطور اينها را مبتلا ميکند. به خصوص کساني که جزء اولياي الهي هستند. موسي کليم به شدائد و شدتهايي که تمام طرق عادي به رويش بسته شده بود، وقتي به حالت اضطرار رسيد، توجه به غيب عالم وجود با تمام وجودش محقق شد. لذا به دنبال اخذ از عالم غيب است. حالا که دنبال اخذ از عالم غيب است، همين حالش باعث ميشود آتشي را ميبيند که ديگران نميبينند. اينکه در قرآن چند بار آمده که از دور نوري را ميبينم، «آنَسْتُ نارا» (طه/10) من ميبينم! اين خودش نشان ميدهد موسي کليم متوجه است که اين آتش عادي نيست. حرکت ميکند، اين حال حرکت کردن که قرار بود موسي کليم در سمت چپ حرکت کند که حضرت شعيب هم گفته بود اين مسيري که ميروي به سمت چپ برو تا به شام برسي. اما اينجا آتش را از سمت راست ميبيند. اين خلاف چيزي بود که در نگاه اولي هست. اگر خداي سبحان ميخواهد انسان را به جايي برساند تمام شرايط و نقشههايي که کشيده را به هم ميزند. اينجا معلوم ميشود يک چيزي در کار هست که حتي همين مقدار هم مطابق محاسبه تو نباشد. اينها خيلي ظرافت دارد. دست ديگري در کار است و چارهاي نداريم و آنجايي است که خداي سبحان مستقيم دخالت ميکند و کار ويژه با آدم دارد. اگر انسان اين نگاه را پيدا کند، سنتهاي الهي برايش زيبا ميشوند. موسي کليم اين را فهميد که بايد جانب راست برود.
آياتي که هست متعدد است، اسم سرزمين طور بود، اين آتش هم با انس با موسي کليم همراه است، چون احتياج اوست. احتياج مراتب دارد، از ظاهر آغاز ميشود و به باطن کشيده ميشود. خداي سبحان براساس احتياجي که داريم با ما تجلي ميکند اما ما را ميکشاند به آنجا که توجه نداشتيم، به شرطي که خودمان را محدود نکنيم. وقتي ميخواهد آتش را به موسي کليم بدهد، اين آتش آتشي ميشود که وجود موسي آتش بگيرد و سر تا سر انرژي و حرارت شود. گم شدن، پيدا شدن نزد خدا، نه فقط راه را پيدا ميکند، بلکه راه را براي ديگران هم آشکار ميکند. نبي و رسول، پيدا کننده راه براي ديگران، صراط مستقيم الهي را ترسيم ميکنند. کسي که گم شده است. وقتي اين حالت پيش ميآيد که آدم گم شده است، پيدا ميشود، چه پيدا شدني، خودت راه ميشوي. هرکس به تو نزديک شد، پيدا شده است. نه تو در راه بروي. خودت راه شدي، انبياء صراط مستقيم الهي هستند.
هرکسي در اين مسير برود، لذا داريم باب نبوت مسدود است اما باب ولايت مفتوح است. لذا اصلش ولايت الهي است. درست است نبوت و رسالت مختوم ميشود، اما ولايت الهي خاتميت ندارد. لذا مراتب ولايت در کار است. يک ولايت، ولايت اطلاقي است که حضرات معصومين دارند، يک ولايت هم ولايت نسبي است که هرکس به مقدار اينکه مطيع است، به همان مقدار چراغ راه ميشود. لذا علما نجوم هستند. علما ستارگان هستند، مردم با طريقي که اينها را در آسمان نگاه ميکنند، هدايت ميشوند. علما ستاره هستند، چون علما به همين مقدار از علماي رباني بهرهمند شدند، تبعيت، محبت و معرفت، اينها ستاره و هدايتگر ميشوند. يک حال انسي برايش ايجاد شد و بعد به خانوادهاش گفت: اينجا شما مکث کنيد. «إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً» (طه/10) من از دور آتشي را ميبينم. اين آتش نوري بود که چون موسي کليم نار ميخواست، به صورت نار بر موسي تجلي کرد. يعني اگر آب ميخواست به صورت آب تجلي ميکرد. با ما هم همينطور است. وقتي انسان به دنبال حاجت واقعياش باشد، حاجت انسان بر انسان تجلي ميکند و جذبش ميکند و به نور ميرساند. منتهي نور موسي کليم نور نبوت و رسالت ميشود، نور او نور هدايت ميشود. لذا مريم(س) وقتي که از بين مردم دور ميشود، دارد که «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا» (مريم/17) ما روحمان را به سوي او فرستاديم. لذا موسي با اينجا کليم الله و عيسي روح الله ميشود. چون نياز موسي اينجا به تکلم بود، کليم الله ميشود. آنجا نياز مريم به روح الهي بود که روح الله شد.
وقتي که مريم(س) حامله شد و حمل داشت، از مردم دوري ميکند به درختي ميرسد که خشک است و حاجتش غذايي است که بخورد. بعد ميگويد: خودت را تکان بده، خرماي تازه ميريزد. اين خرماي تازه فقط گرسنگي ظاهري مريم را سير نميکند. اين مثل آتشي است که کشيده ميشود نبوت و رسالت تجلي ميکند. اگر اين نگاه را انسان ديد، هر احتياجي در وجود ما پيدا ميشود، کشش اين احتياج اين است که انسان را تا بالاترين مرتبه بکشاند. اين نياز و هم اجابتش از آنجا ميآيد. اما ما نياز را منحصر به جسم و اجابتش منحصر به جسم است. ما محروم شديم، يعني اگر چشم باز شود، «هر درختي که در جهان رويد وحده لا شريک له گويد» اگر آن درخت ميگويد: «انّي أَنَا الله لا اله الا أَنَا» انحصار به آن درخت نداشت. آنجا گوش موسوي بود که باز شد و ديد و شنيد. اگر حجابها بگذارند گوش موسوي باشد ميشنود.
موسي نيست که تا صورت أنا الحق شنود *** ورنه اين زمزمه اندر شجري نيست که نيست
اگر اينطور باشد هرگلي که اينجا جلوي ماست، دارد نداي «لا اله الا أنا» دارد. اين تمام وجودش اين است که توحيد را نشان ميدهد و فرياد ميزند. منتهي چشم بينندهاي نيست که اين را ميبيند. عجيب از اين نبود که درخت به سخن آمد، عجيب اين بود که گوش موسي(س) شنيد، آن عادت درخت بود که اينگونه گويا بود. اين خرق عادت اين گوش بود که اين را شنيد. اگر اين به عنوان سنت الهي براي حرکت به سوي خدا ديده شود، چقدر ما محروم کرديم خودمان را اختياراً، چقدر حجابها و تعلقات در پخش بودن انسان اين تکثرات زندگي انسان از صبح تا شب تا خوابش هست. حتي در خوردن طوري ميخوريم که نفس ما براي اينکه اين را هضم کند ساعتها درگير است. نفس انسان بيچاره ميشود و ما نميفهميم. نفس انسان براي اينکه اين خوب هضم شود و جذب شود و به اينجا برسد، زوايد حذف شود و دفع شود، اگر اين نگاه را انسان ديد، قصه حضرت موسي(ع) اين نيست که اينجا يک واقعه ويژه و خاص براي موسي کليم اتفاق افتاده که براي ديگران امکان تکرارش نيست. نبوتش خاص است، اين وحي است اما ديدن اين درخت و شنيدن توحيد عام است و براي ولايت و مقام ولايت است. آن هم ويژه مقام نوبت و رسالت است. آنجايي که ويژه مقام نبوت و رسالت است، اختصاص است. آنجا فقط اختيار الهي است و عمل و کوشش ما در نبوت و رسالت تأثير ندارد. اما در عين حال موسي کليم ولايت داشت و ولايتش با کسب و حرکت محقق ميشود. آن ولايت سبب ميشود نبوت روي اين ولايت بيايد. يعني نسل نبوت فقط به انتخاب من است. اينطور نيست که بگويد: خودم خواستم يا مردم خواستند، نه، نبوت و رسالت، «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى» (طه/13) اين اخبار نيست، يک موقع هست ميگوييم: داريم خبر به موسي ميدهيم که تو را اختيار کرد. يعني همين الآن تو نبي شدي، تو رسول شدي. اين انشاء است. «فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى» پس گوش کن. ما نميدانيم وقتي اين حالت پيش ميآيد که انسان به آتشي ميرسد که آن آتش با انسان آنگونه صحبت کند که بگويد «اني أنا الله» نميفهميم اين چه غوغايي است. اگر خطابه يا موسي نبود، خيلي براي موسي کليم سنگينتر ميشد.
امام حسن(ع) هم وارث موسي کليم هست، ائمه ما وارث اين انبياي بزرگ هستند و اين وارث بودن مقام عظيمي براي اينهاست. يعني هرچه آنها دارند را دارند، وارث يعني همه آنچه در نظام وجودي آنها کمال بوده به اينها رسيده است. لذا اگر ميگوييم وارث آدم است، وارث نوح است، وارث ابراهيم خليل الله و موسي کليم الله است، وارث عيسي روح الله است، حقيقتاً وارث هستند به اين معنايي که همه کمالات را دارند و اتم از آنها را هم دارند. اينها يک نکته هست. در سوره طه ميفرمايد: «فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى» (طه/11) خطاب ميشود، «نوديَ» ندا شدن، اول ميگويد: ندا ميشود يا موسي، تا اين قالب تهي نکند. يک انسي ايجاد ميشود که اين صدا ميکند، صدا غير از صدايي است که با گوش شنيده ميشود، چون در روايت دارد وقتي موسي عرض کرد: خدايا خودت هستي با من حرف ميزني يا ملائکه تو هستند؟ اين صدا را از شرق و غرب و شمال و جنوب ميشنوم. اين صدا مادي نبود و از عمق وجودش شنيده ميشد. اين انس ميآورد. تعبير روايت است که نهايت سر سبزي و نهايت آتش، اين دو کنار هم مثل آب و آتش است. اما موسي کليم ميديد اين اوج آتش است و اوج سرسبزي است. اين فهميد اين آتش عادي نيست. لذا اگر کسي همراه موسي کليم بود چيزي اينجا نميديد. يک چيزي در بيرون نگاه مادي نبود، لذا موسي کليم را يافت، آن حقيقتي که در دايره ارتباط با خدا برايشان يافت ميشود، از نوع علم حصولي که ما ميشناسيم و ميفهميم نيست که احتمال صدق و کذب درونش باشد. چطور شما وقتي خورشيد را در آسمان ميبينيد چشم شما باز است و روشني روز ديگر براي شما تعجب آور نيست. چون خورشيد در آسمان است و روز است. روز بودن روز وقتي انسان در روز است و چشمش باز است، صدق و کذب بردار نيست. آن حقيقت اينقدر در وجود انبياء واضح است که بحث صدق و کذب نيست، چون بعضي از نقلهاي ضعيف آمده بگويد که موسي شک کرد که دارم خواب ميبينم، بيدار هستم، وهم است، خيال است، راست است، وحي الهي و ارتباط با خداي سبحان برهانش خودش است. برهان بيايد از آن ضعيفتر است. خودش روشنتر از برهان است. لذا يک حقيقت عيني است، آن هم نه عيني بيروني که انسان با چشم با صورتي رابطه پيدا کند، تمام وجودتان با آن وجود مرتبط ميشود. اگر کسي ديگر در کنار موسي کليم بود، نه صدا را ميشنيد و نه آتش را ميديد.
اگر مثل جرياني که بعدها براي موسي کليم پيش ميآيد مرتبه بالاتر را ميخواهد، «قالَ لَنْ تَرانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً» (اعراف/143) موسي آنجا از اين تجلي که بر کوه شد که کوه متلاشي کرد، موسي هم مدهوش شد، اما اينجا موسي مدهوش نميشود. چرا؟ چون اينجا اول موسي را آماده ميکند. «نُودِيَ يا مُوسى» ثباتش ميدهد. «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ» (طه/12) من کجاست؟ من حقيقت مشهود موسي کليم بود. يعني موسي کليم با اين حشر داشت، اسم نداشت. صفت نبود، حقيقت بود بدون اسم، اسم و صفت بعدش ميآيد. چقدر عظيم است که اول حقيقت اطلاقي را ميبيند و حالا به عنوان رب معرفي ميکند. نميگويد: «الله أنا» الله من هستم. از مشهود به صفات ميرسد. لذا جريان حضرت يوسف از اين سنخ است. تو يک حقيقت ارتباطي نزديک است که يوف دورتر از اين است. الله براي اين حقيقت يک صفت و اسم است. اين نزديکتر به موسي است. «اني أنا ربک» در آيات ديگر ميفرمايد: يا مُوسى «إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (نمل/9) اين أنا را موسي مشاهده کرد، چون مشاهده در اينجا رؤيت بصري نيست. در آيه ديگر ميفرمايد: «يا مُوسى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُ الْعالَمِينَ» (قصص/30) اول موسي را تثبيت ميکنند که بماند، اينجا اولين مرحله است و ميخواهد منصوب شود. لذا بايد پايدار باشند. الله بعد از آن است، اين يک نگاه بسيار زيبايي است که اينجا هست. امام زمان(عج) که ظهور ميکنند ميبينند سنت يوسفي در وجود حضرت است که سنت يوسفي اين است که مردم ميبينند حضرت را ميشناختند و ميفهمند اين امام زمان است. اين با رابطه و ارتباط بوده، سنخش همين سنخ تجلي است که با جان همه انسانها مرتبط است. امام زمان مطلق هر وجودي است. لذا انسان با أنا او محشور است. بعد ميبيند مهدي بودن و بقية الله بودن پس از اين است و او نزديکتر به اينهاست.
شريعتي: امروز صفحه 402 قرآن کريم آيات 46 تا 52 سوره عنکبوت را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ «46» وَ كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الْكافِرُونَ «47» وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ «48» بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ «49» وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ «50» أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «51» قُلْ كَفى بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ»
ترجمه آيات: و با اهل كتاب جز با بهترين شيوه مجادله نكنيد، مگر ستمگران از آنان، و (به آنان) بگوييد: ما به آنچه (از سوى خدا) بر ما و شما نازل شده ايمان داريم، و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم او هستيم. و اين گونه، كتاب را بر تو نازل كرديم. پس (بعضى از) كسانى كه كتاب آسمانى به ايشان داديم به آن (قرآن) ايمان مىآورند، و از اين (مشركان نيز) كسانى به آن ايمان مىآورند و جز كافران (كسى) آيات ما را انكار نمىكند. و تو قبل از (نزول) اين (قرآن) هيچ كتابى نمىخواندى، و با دست خود آن (قرآن) را نمىنويسى، مبادا آنان كه در صدد ابطال (سخنان) تو هستند، شك و ترديد كنند. بلكه آن (قرآن) آياتى است روشن كه در سينههاى كسانى كه به آنان معرفت داده شده جاى دارد؛ و جز ستمگران آيات ما را انكار نمىكنند. و گفتند: چرا بر او از طرف پروردگارش معجزاتى (مانند عصاى موسى) نازل نمىشود؟ بگو: معجزات تنها نزد خداست (و به فرمان او نازل مىشود نه ميل ديگران)؛ و من فقط هشدار دهندهاى آشكار هستم. آيا (اين معجزه) براى آنان كافى نيست كه ما كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرديم تا پيوسته بر آنان تلاوت شود؟ همانا در اين كتاب، براى گروهى كه ايمان آورند، رحمت و تذكّرى قطعى است. بگو: همين بس كه خداوند ميان من و شما گواه است؛ آنچه را در آسمانها و زمين است مىداند؛ و كسانى كه (به جاى پيروى از حقّ،) به باطل ايمان آوردند و به خدا كفر ورزيدند، آنان همان زيانكارانند.
حاج آقاي عابديني: به شبهاي قدر نزديک ميشويم و مقدرات يک سال ما محقق ميشود. اگر آنچه به گردن ماست مانع تقدير صحيح ميشود، سعي کنيم کفاراتي که در اين روزها گفته شده پرداخت کنيم تا قبل از اينکه به شبهاي قدر ميرسد سبکبال وارد شبهاي تقديرات شويم.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»