اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-02-06-حجت الاسلام والمسلمين عابديني– سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 06-02- 99     

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام مي‌کنم به همه بينندگان عزيز، به سمت خداي امروز خوش آمديد. حلول ماه مبارک رمضان بر همه شما مبارک باشد و انشاءالله اين ماه رمضان، يک ماه رمضان پربار و پر برکتي باشد. چشم به راه دعاي خير شما هستيم و اميدواريم بهترين‌ها براي شما اتفاق بيافتد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. بنده هم حلول ماه ضيافت الهي و ورود همه مؤمنين به اين ماه ضيافت الهي را که در اين ماه مهمان ويژه هستيم و پذيرايي ويژه‌اي در اين ماه صورت مي‌گيرد و شياطين در غل و زنجير هستند، بهترين نتايج را در حرکت به سوي خدا داشته باشيم.
شريعتي: انشاءالله سهم ما در اين ماه بيشتر از گرسنگي و تشنگي باشد و روزه ما در اين ماه، روزه روزه‌دارهاي واقعي باشد. از مراقبات اين ماه براي ما بگوييد و بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) در اين ماه اجابت دعوات که ماه دعا و قرآن است، خداي سبحان انشاءالله ما را از ياران و ياوران و سرداران حضرت محسوب کنند و فرج حضرتش را زودتر قرار بدهند که ما هم ادراک ايام را داشته باشيم. با کلامي از مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي در کتاب شريف المراقبات که سفارش به دوستان مي‌کنم و ترجمه شده است، در اين ماه استفاده کنند. گفتگوهايي با انسان دارد و مسائل زيبايي را در مراقبه اين ماه دارد. جزء دستوراتي بود که حضرت آيت الله بهجت مي‌فرمودند: به اين کتاب‌ها در اين ايام اعتناي ويژه کنيد. در سه ماه رجب و شعبان و رمضان انسان بايد به اين کتاب‌هاي ادعيه توجه ويژه داشته باشد و بيشتر دم دستش باشد.
اساس اينکه انسان حبوط کرد، براساس خوردني بود که منع شده بود. به اين درخت در بهشت نزديک نشويد. وقتي از آن خوردند حبوط کردند. اين حبوط منشأش با خوردن محقق شد، وقتي شيطان شنيد که آدم در بهشت مي‌خورد، در زمين حبوط کرده بود، ساز و دهل زد که راه نفوذم را پيدا کردم. بقيه مسأله از اين نشأت مي‌گيرد. اين آغاز است و اين آغاز که آمد بقيه راه پيدا مي‌کنند. ماه رمضان در جواب آن حبوط است که اگر حبوط و سقوط انسان محقق شده راه برگشت را اين نخوردن و نياشاميدن در اين ايام و لحظات و خوردن به امر، هم خوردن و هم نخوردن در ماه رمضان به امر الهي است. انسان در ماه رمضان تابع امر الهي است. اين براي آنجايي است که انسان مي‌خواست سرعت وصولش بيشتر شود. وقتي کسي بخواهد سرعت حرکتش بيشتر باشد، مراقبت بايد بيشتر باشد و وسط راه بايستد و نگاه کند، توقف گاه‌ها مباحات بودند، وقتي انسان تابع امر است در حرکت و سير است. مي‌فرمايد: در ماه رمضان پذيرايي خدا به اين است که دائماً انسان به امر است و در سير است. سرعتش کم نمي‌شود. اساسش با تخطئه سلطمه احکام بدن است. يعني در ماه رمضان خداي سبحان در اين ماه با تخطئه سلطه احکام بدن، يعني احکام بدن تسلط بر انسان نداشته باشند و تابع امر خدا باشند. گرسنه و تشنه شدي صبر کن تا وقتي من مي‌گويم. حالات انبياء همينطور است و همه کارهايشان به امر است اما انسان‌هاي ديگر طوري از نظام وجودي انبياء و اولياء را محقق مي‌کنند. لذا خيلي از کارهايشان که قبلاً مباح بوده به امر الهي مي‌شود و احکام بدن ضعيف مي‌شود. هرچقدر احکام بدن ضعيف‌تر شود، احکام روح قوي‌تر مي‌شود. دنيا و آخرت دو هوو هستند. اگر احکام بدن قوي شد، احکام روح ضعيف مي‌شود. اما اگر احکام روح قوي و احکام بدن ضعيف شد، جسم روحاني مي‌شود.
آميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي چند روايت مي‌آورند، اين نکته که حتماً زيارت وداع ماه رمضان که در صحيفه سجاديه هست را روزهاي اول بخوانيم. اين جزء دستورات اولياي سابق بوده که هميشه مي‌فرمودند: زيارت وداع را از ابتداي رمضان بخوانيد، با اينکه زيارت وداع است اما اينقدر اسرار دارد که اگر آن موقع بخوانيد حسرت دارد که چرا زودتر نمي‌دانستم. خطاب در اين ماه و زيارت با سلام تخاطبي با ماه است. اگر اينطور است يعني اين ماه زنده است و شعور دارد و قابل تخاطب است. اگر ماه را زنده ديديم مراقبه ما در ماهي که زنده است، فرق مي‌کند تا جايي که ما وارد ماه شديم، اما ماه يک چيزي مثل ايام ديگر است. نه، اين زنده است و با انسان تخاطب دارد.
نکته ديگر اينکه دو سه حديث ايشان از پيغمبر اکرم نقل مي‌فرمايد، «أجيعوا أكبادكم‏ و أعروا صوركم و أشعثوا رءوسكم و صبوا عليكم جلباب الحزن و جالسوا الناس قليلا و مع الله كثيرالعلكم ترون الحق بقلوبكم»‏ (مشكاه‏الانوار، ص 256) به دلهايتان گرسنگي و تشنگي بدهيد و جسم خود را از سلطه احکام بدن رها کنيد، آن موقع چشم قلب شما باز مي‌شود دل محل ديدار الهي مي‌شود. پس ماه رمضان که ضيافت الهي است ماه رؤيت خداست و ماه ارتباط قلبي و ديدار با خداي سبحان است. در حديث معراج که محل بحث ماست، خدا رحمت کند مرحوم آيت الله آ شيخ علي پهلواني، سعادت پرور، ايشان اين حديث را مفصل شرح کرده و در دو جلد چاپ شده است. اين کتاب جاي درسي هم دارد و همه روايت است. از جمله مباحثي که در اين حديث معراج آمده، همه خطاب‌ها يا احمد است، «هل تعلم يا أحمد ما ميراث‏ الصوم‏» مي‌داني روزه چيست؟ «قال: لا» نه، خدا مي‌فرمايد: «قال: ميراث‏ الصوم‏ قلة الأكل و قلة الكلام» کم خوردن و کم گويي. در ميراث کم گويي و خاموشي «و العبادة الثانية الصمت و يورث الصمت الحكمة و تورث الحكمة المعرفة، و تورث المعرفة» اگر انسان در هر چيزي اظهار نظر نکرد، حکمت معرفت را به دنبال دارد و معرفت هم يقين را به دنبال دارد. «اليقين فإذا استيقن العبد لا يبالي كيف أصبح بعسر أم بيسر» اگر کسي يقين پيدا کرد، از آثار يقين اين است که ديگر سختي‌ها و مشکلات زير پاي اين عبور مي‌کند. سختي او را اذيت نمي‌کند. راحتي‌ها او را پرت نمي‌کند. «فهذا مقام الراضين» اين مقام رضاء است. مي‌دانيد کسي به مقام رضا رسيد، چه مي‌شود؟ چند خصوصيت به او مي‌دهم. «و محبة لا يؤثر على محبتي حب المخلوقين» وقتي محبت من در دلش افتاد، من هم دوستش دارم. «فإذا أحبني أحببته و حببته إلى خلقي» غير از اينکه من دوستش دارم محبوب خلقش هم مي‌کنم. نزد مردم او را محبوب مي‌کنم. «و أفتح عين قلبه إلى جلالي و عظمتي» اين چشم قلبش به عظمت و جلال من باز مي‌شود و اگر کسي چم قلبش به عظمت و جلال من باز شد، «فلا أخفي عليه علم خاصة خلقي» محبوب‌هاي خودم، انسان‌هاي خاص خودم را، علم و ارتباط با آنها را از اين مخفي نمي‌کنم. به نظر شما خاص‌ترين خلق خدا امروز کيست؟ امام زمان ماست. يعني ماه رمضان با اين مقدمه ماه وصال و ديدار امام زمان مي‌شود و نتيجه اين رعايت به مقام رضا رسيدن است. نتيجه رعايت اکل و کلام، يقيني شد که يقين رضا را و رضا محبوب شدن نزد خدا و محبوب شدن باز شدن چشم دل به عظمت و جلال است. تعبير عظمت و جلال نشان مي‌دهد خواص ياران و اولياي الهي تحت عظمت الهي قرار مي‌گيرد. اگر ما نمي‌بينيم براي اين است که ما قدرت ديد جلالي نداريم. قدرت ديد عظمت الهي را نداريم. اما ماه رمضان به انسان ظرفيت مي‌دهد که مي‌تواني چشمت را باز کني و اين عظمت اولياء را ببيني و با آنها مأنوس شوي.
نجوا کلام در گوشي است و ندا کلام بيروني است، خطاب دور است. «فأناجيه في ظلم الليل و نور النهار» من با اينها نجوا مي‌کنم. ماه رمضان ماه پذيرايي است. در تاريکي شب‌ها و روشنايي روز، نه فقط شب، روز اينها هم با من است. «حتى ينقطع حديثه مع المخلوقين» ديگر مي‌بيند دلش نزد ديگران نيست که بخواهد او را بزرگ کند و تمجيد کند، دل او فقط با خداست، «و مجالسته معهم، و أسمعه كلامي و كلام ملائكتي» اينها را خداوند در حديث معراج به پيغمبر اکرم مي‌فرمايد که ماه رمضان و کم خوري و کم گويي اينها را دنبال دارد. او کلام مرا مي‌شنود و کلام ملائکه مرا مي‌شنود «و أعرفه سري الذي سترته عن خلقي» سري که از بندگانم مستور کردم، مستور خدا نمي‌کند. خدا راه را باز مي‌کند وگرنه فيض او و گفتگو و محبت او همه دائم است و انفعال در آن راه ندارد و جاي فاعليت مطلقه است. اگر ما نمي‌يابيم براي محروميت ماست و کثرت‌هاي ماست. ماه رمضان مي‌خواهد قدري اين مشغوليت به ديگران را کم کند و از جمله خوردن زياد است. اگر معده ما مشغول خوردن مي‌شود، نمي‌دانيم چقدر اين نفس ما به اين هضم تا جذب اين و دفع زوائد مشغول است. تمام نفس مشغول به اين کار است که اين هضم و جذب شود و ديگر وقتي ندارد و توجهي نمي‌تواند پيدا کند. اگر نفس يک خرده توجه‌اش کمتر شد، فرصت پيدا مي‌کند و حالا دنبال آن اسراري است که با نفس تناسب دارد. ديگر به جايي مي‌رسد تا مي‌خواهد با من رابطه پيدا کند مي‌تواند، قبل از اين نمي‌توانست، چرا؟ چون حجاب‌هاي زيادي خودش داشت. مي‌شود آدم بخواهد با خدا رابطه پيدا کند و اين را نخواهد؟ اين حالش ديگر فقط متوجه خداست و هرموقع وارد شود محرم اسرار و راز است. حجاب‌ها برايش برطرف شده است. من با کساني که دوست دارم اينطور برخورد مي‌کنم.
بالاخره يک عده‌اي عذر دارند و امکان روزه گرفتن ندارند، اما اگر امکان روزه گرفتن ندارند و شايد براي بعضي روزه گرفتن حرام باشد، مراقبات ماه رمضان فقط نخوردن نيست، ماه عظيمي است که نخوردن يکي از ارکان است. اولاً حالا که مي‌تواند بخورد بايد بنشيند حسابي بخورد؟ يا اين هم مراقبه ماه رمضانش اين است که دکتر گفته نبايد روزه بگيري چون آب بدنت نبايد کم شود. حالا اگر آب مي‌خورد غذا هم بايد مثل هميشه بخورد؟ نه، خدايا من شرمنده هستم و کوتاهي از جانب اينکه من نمي‌توانم آنچه شما فرمودي را انجام بدهم ولي رعايت مي‌کنم به قدري که مي‌توانم و جلوي ديگران نمي‌خورم. لذا سعي مي‌کند از برکات ديگر ماه رمضان بهره ببرد. آنوقت اگر کسي اين کار را کرد و حالت شرمندگي داشت، خداي سبحان جبران مي‌کند. اما اگر کسي گفت: وظيفه من روزه نيست، پس بگذار هرچه خواستم بخورم. اين ادب و مراقبات ماه رمضان را رعايت نکرده است. اين ديگر از چشم خدا، مي‌افتد. هرکسي در اين ماه تغيير احساس کند و ببيند با خدا يک انس ديگري دارد و اگر بايد بخورد به امر مي‌خورد. خدايا من به امر تو روزه نمي‌گيرم، به اندازه مي‌خورد چون مي‌داند خدا سير خوردن را دوست ندارد. لذا مي‌گويد: اگر توانستي خدا را ملاقات کني در حالي که گرسنه و تشنه باشي بدان اين حالت گرسنگي و تشنگي جزء اولياي الهي محسوب مي‌شود.
شريعتي: براي خيلي‌ها که بيمار هستند و با حسرت اين مباحث را مي‌شنوند، دعا بکنيد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله دعاهاي امام زمان(عج) در حق همه ما که ما را خيلي دوست دارند، به خصوص اگر به کسي آسيب و مشکلي وارد مي‌شود، حضرات در روايات فرمودند: ما مشکل را احساس مي‌کنيم. اگر شيعه‌اي دردي دارد، آن درد احساس مي‌شود. اينطور دلسوز است و از پدر مهربان، مهربانتر به مؤمنين است. انشاءالله دعاهاي امام زمان بيشتر در حق ما و بيماران محقق شود. کساني که در اين ماه کسالتي دارند، زندگي‌شان سخت شده است. يکي از کارهاي ماه رمضان جوشيدن رحمت از درون دل انسان است که انشاءالله خدا آنها را شفا بدهد و براي گرفتن روزه‌هاي بعدي قدرت بدهد و به ما و ديگران قدرت بدهد تا بدانيم وظيفه خود را در رحمت و رسيدن به ديگران داشته باشيم، اگر توانستيم کمک کنيم ديگري هم روزه بگيرد، روزه او روزه ما هم حساب مي‌شود. اين دو مراقبه است، هم روزه گرفتم و هم ديگري را کمک کردم روزه بگيرد. روز اول ماه قرباني و صدقات اول ماه جزء مجرب‌هاست که از دست ندهيم.
از حضرت موسي و حضرت شعيب اذن مي‌گيريم و وارد قصه مي‌شويم. تا اينجا رسيديم که ازدواج صورت گرفت و حضرت موسي چوپان حضرت شعيب شد و داماد شعيب شد و اين چوپاني يک ارزش عظيمي بود در آموزش عيني براي کساني که مي‌خواهند نبي شوند، ما امروز چه کنيم؟ آنهايي که مي‌خواهند مبلغ شوند، مسئولي که مي‌خواهد در نظام اسلامي مسئول باشد، چطور شرح صدر پيدا کرده باشد که خوديت‌ها سراغ ما نيايد خودمان را برتر ببينيم. در جريان حضرت موسي گوسفندي که فرار کرد و ناز و نوازش کرد، خدا فرمود: اين براي پيامبري سزا است. اگر کسي مي‌خواهد مسئول باشد بايد دوران سختي را طي کند. خدا مي‌گويد: بايد خودت مقدماتش را مهيا مي‌کردي. پيش نياز اين است که رحمت انسان بايد نسبت به مردم فعليت پيدا کرده باشد و در صحنه‌هاي مختلف خودش را آماده کرده باشد.
دوراني را موسي کليم در اين ده سال گذراند و بين هشت و ده، موسي کليم ده را انجام داد. از جمله يکي از نکاتي که عرض کرديم، موسي ده سال را انتخاب کرد، چون بناي انبياء در اين است که هر کاري را اکمل انجام بدهند. در کمال الدين صدوق آمده است. با اينکه هنوز موسي کليم مبعوث به روايت نشده است. مدين بعد از عذابي بود که بر قوم مدين آمده بود، قوم شعيب که در ميزان و مکيال کوتاهي کرده بودند، حالا شهر از بين رفته و حالت عمران و آبادي ندارد. موسي کليم در اين شهر آمده، يک جوان الهي پر شور و پر انرژي است. چند کار را کرد، اولاً وجودش در شهر باعث برکت شد. يعني چيزهايي که از دست رفته بود بازسازي شد و رونقي صورت گرفت. کارهاي مختلفي در شهر پايه‌گذاري کرد. در شهر محبوبيت پيدا کرده بود و مردم به او نگاه خوب داشتند. از شعيب نقل شده که خيلي به وجود موسي کليم مي‌نازد. از يک طرف دل موسي از مصر خبرهايي را مي‌گيرد که پدرش از دنيا رفت يا به شهادت رسيد. چون بعد از جرياني که موسي کليم آمد، اينها نمي‌دانستند خانواده موسي هستند و در دستگاه بودند. بعضي نفوذي‌ها در توطئه‌هايي که کردند، مادر و خواهر موسي را لو دادند و خبر آوردند چه کساني اين کار را کردند. بعضي روابط لو رفت و پدر موسي را به شهادت رساندند. نقش حضرت آسيه در دربار کمرنگ‌تر شده است. چون در اين دوران که سختي‌ها زياد شد، حضرت آسيه هم نشان نداد من مؤمنه هستم، در عين حال هنوز اينقدر که مي‌شد اظهار کنند تا بتوانند حفظ مؤمني داشته باشند. دو نقل است که پدر موسي به شهادت رسيد يا از دنيا رفت اما خواهر موسي کليم، که دنبالش آمد تا قصر، در اين دوران چون در جلسات زنانه شرکت مي‌کرد و کمک مي‌کرد نقشه‌هاي دشمنان را لو بدهد، هم به شهادت رساندند. قارون خيلي نظر داشت خواهر موسي را بگيرد تا در اين انتساب يک وجهه مهم‌تري پيدا کند و اين خانم هم مطهر و پاکيزه بود و به شهادت رسيد.
اين اخبار به موسي رسيد، از طرف ديگر برادرش و مؤمنين تحت فشارهاي زيادي بودند و به موسي اميد بسته بودند، لذا اين دوران با اينکه راحت‌ترين دوران موسي کليم بود از جهت اينکه مي‌توانست عباداتش را راحت‌تر انجام بدهد، راحت‌ترين ايام بود از اين جهت که مي‌توانست عباداتش را با خداي سبحان کامل کند. از طرف ديگر در خدمت شعيب نبي بود. اينکه آيا در دوره‌اي که موسي خدمت شعيب نبي رسيد، آيا شعيب بر موسي کليم ولايت داشت يا موسي کليم بر شعيب ولايت داشت؟ چنين حرفي در روايات نيامده است اما شواهدي است که نشان مي‌دهد شعيب بر موسي ولايت داشت. از جمله اينکه وقتي موسي کليم عصا را مي‌خواست، عصايي که به دست موسي آمد جزء موارث انبياء بود که جايي که مواريث انبياء نزد کسي باشد، او نسبت به انبياء ديگر ولايت دارد. هنوز موسي کليم مبعوث به رسالت اولوالعزمي نشده است و دوران کارآموزي را نزد ولي الهي که شعيب هست طي مي‌کند و عباداتي که با خداي سبحان که دارد.
چند قرينه ديگر هم هست، همين که در اينجا دو اجل را قرار داد، و الا اگر ولي موسي بود، نحوه گفتار شايد براي نکاح دختر به اينگونه بيان نمي‌شد که هشت سال يا ده سال را انتخاب کن. فقط پدر زن و دامادي نبود، رابطه‌ي نبوت هم بود و وعده‌اي که خدا به شعيب داد من يکي از دوستانم را نزد تو مي‌فرستم که در خدمت تو باشد.
شريعتي: آنگونه که حضرت موسي از جناب خضر تعليم ديد، از جناب شعيب هم ديد؟
حاج آقاي عابديني: بايد ديد تعليم خضر در دنيا محقق شد يا در عالم ديگري، اينجا مقدمه سازي براي نبوت و رسالت است و آنجا اوج دادن رسالت است. اوج دادن بعد از رسالت خيلي متفاوت مي‌شود. معلم و شاگردي يک موقع هست موسي کليم رسول اولوالعزم است، کسي که به او تعليم مي‌دهد بايد طوري باشد که اين نسبت رعايت شود. آيا مي‌شود جايي که رسول اولوالعزم هست کسي در اين دنيا باشد که بالاتر باشد و تابع نباشد. بعضي مي‌فرمايند: خضر در نظام تشريع و دين تابع موسي کليم بود اما در نظام تکوين و نظام وجود و علوم ويژه الهي که در معارف يل ربي موسي کليم هست، معلم موسي کليم بود. اما در اينجا رابطه همين معلمي در حد همين نبي سابقي که به نبي بعدي تعليم مي‌دهد و اسباب نبوت را انتقال مي‌دهد.
دوران بسيار با آرامشي است غير از دغدغه‌هايي که مي‌رسد و نا آرامش مي‌کند، اما براي کمال موسي جزء آرامترين، حتي دوراني که در دربار بود، براي موسي کليم سخت بود. چرا؟ چون غذا و رعايت عباداتش را بايد مخفيانه انجام مي‌داد تا آنها متوجه نشوند. لذا مجبور بود ظاهرش را نشان بدهد با آنهاست اما اينجا ظاهر و باطن الهيت را نشان مي‌داد. لذا راحت‌ترين دوران بعد از اين دوران براي موسي کليم دوران راحتي نبود. يک نکته نسبت به حضرت موسي و حضرت يوسف تفاوت هست که حضرت يوسف بلاها يکي يکي شدت پيدا کرد و يکباره گشايش شروع شد. اما موسي کليم گشايش‌ها و راحتي‌ها توأمان بود. جريان حضرت موسي(ع) خيلي افت و خيز دارد. يعني جوشش و جنبش در نهضت موسوي با حضرت يوسف، تلاطم در زندگ حضرت موسي دائمي بود و دوران سکون و آرامش زياد نبود. حتي حاکميتي که دوست داشت براي مردم ايجاد کند، مردم همراهي نکردند. لذا جريان حضرت موسي به تعبير قرآن، به پيغمبر اکرم اين بيان را دائماً ذکر مي‌کند تا سختي‌هايي که براي پيغمبر هست با نگاه به سختي‌هايي که براي حضرت موسي(ع) بوده آسان شود.
موسي (ع) بعد از ده سال مي‌خواهد از شعيب(ع) خداحافظي کند، عمران و آبادي راه افتاد، برکت و ثروتمندتر شدن مردم صورت گرفت. گوسفندان حضرت شعيب زياد شد و خاطره خوشي از خود به جاي گذاشت. دارد که خطاب به حضرت شعيب عرض مي‌کند اگر اجازه بدهيد، ما وعده داديم و ده سال گذشته و من مي‌خواهم به مادر و خواهر و برادرم سر بزنم. اين هجرت دوباره حضرت موسي، آيا به سمت مصر حرکت مي‌کند يا به سمت بيت المقدس يکي از بحث‌هاي مهم است. چطور مي‌خواست به سمت مصر برود با توجه به اينکه فراري و تحت تعقيب بود؟ نقل تاريخي و روايي هست که موسي کليم قصد بيت المقدس را کرد. چون بيت المقدس پس از موسي(ع) آباد مي‌شود، در دوران سليمان نبي و داود نبي آباد مي‌شود. اما از دوران ابراهيم خليل که يکي از فرزندانش را به عنوان اسحاق پايه‌گذاري کردند نسل بني اسرائيل را و يکي در حجاز و مکه، لذا بيت المقدس به عنوان خانه دوم مطرح بوده است. در نقل‌هاي تاريخي هست که اجازه بگيرد تا حرکت به سمت بيت المقدس کند.
موسي با اهل‌بيت خود خواست به سمت شام برود و مهمترين همت او اين بود که خواست برادر و مادرش و خواهرش را از مصر بردارد و قبل از اينکه شناسايي شود با هم همراه شوند. موسي کليم حرکت کرد و مقصد بيت المقدس است. رفتن موسي کليم همانا و مسائل بي شماري که پيش مي‌آيد و عظيم ترين واقعه موسي کليم همانا. فرعون هم سال هفتم يا هشتم، از دنيا رفته و برادرش جانشين او شده است. موسي کليم حرکت کرد و به او گفته بودند: اگر به مصر مي‌روي از سمت مدين هرچه که مي‌تواني بايد به سمت غرب بروي و به سمت شرق نروي، راه را نمي‌شناخت و کارواني هم نداشت. دائماً بايد به سمت غرب حرکت کند تا به مصر برسد. تا جايي که ديد به سمت غرب نمي‌تواند حرکت کند و به سمت شرق حرکت کرد. اينکه چطور حرکت کردند، وقت خداحافظي با شعيب اينها را جمع کردند، گفت: اين مدت گذشت و من مي‌خواهم برگردم نزد اهل‌بيتم، شعيب گفت: هرچه از مال من مي‌خواهي بردار. اين مال من نيست و مال خداست و تو ولي خدا هستي. اول خدا داده و بعد از برکت وجود توست و من چيزي نداشتم. خداي سبحان برکت داده است. با وجود موسي کليم مال شعيب برکت پيدا کرد. حتي در روابط داخلي هم شعيب ديد که برکت‌ها زياد شد و همه با آمدن موسي بود. موسي کليم فرمود: من چيز زيادي نمي‌خواهم، چند مرکب خواست که همسر و فرزندانش را ببرد و چند گوسفند برداشتند. شعيب گفت: اينها چيزي نيست. موسي گفت: اين خيلي است!
در نقل ديگري هست که شعيب به موسي کليم عرض کرد: امسال ثمره گوسفندان براي تو باشد. دارد موسي کليم اجازه گرفت، اجازه مي‌دهي من يک کار ويژه‌اي انجام بدهم و حضرت شعيب اجازه داد و يک پارچه‌هايي را به چوب‌هايي آويزان کرد که دو رنگ بودند و در محل آب خوردن و چريدن اينها اين پارچه‌ها را آويزان کرد، اين گوسفندان با نگاه به اين پارچه‌هاي دو رنگ آن سال تمام حملي که داشتند همه ابلغ به دنيا آمدند، بعضي نقل‌ها هم اين است که اينها همه ثمره براي موسي کليم شدند که حرکت کند. با اين کاروان کوچک موسي کليم حرکت کرد اما عجله داشت برود و صبر نکرد همسرش زايمان کند و بعد حرکت کنند. بهار شود و بعد حرکت کنند. فرزندان حضرت موسي کليم طبق نقل‌هاي تورات دو فرزند پسر داشتند، ان دو فرزند را در اين سفر همراه کردند. زمستان حرکت کردند و همسر حضرت موسي باردار بود و خبرها و سخت‌گيري‌هايي که بود باعث شد موسي کليم صبرش تمام شود و بداند مأموريت ويژه‌اي دارد. همانطور که آمدنش به مدين دست خودش نبود، رفتنش هم از جانب ديگري بود. لذا ياد کلام نوح(ع) «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» (هود/41) مي‌افتيم. انشاءالله خداي سبحان همه ما را عاقبت بخير بکند و توفيق مراقبه در اين ماه را به همه ما عطا کند.
شريعتي: امروز صفحه 388 قرآن کريم، آيات نوراني سوره قصص را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ لَمَّا تَوَجَّهَ‏ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ «22» وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ «23» فَسَقى‏ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ «24» فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «25» قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ «26» قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ «27» قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى‏ ما نَقُولُ وَكِيلٌ»
ترجمه آيات: و چون (موسى) به سوى مدين روى نهاد، گفت: اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت فرمايد. و چون موسى به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در اطراف آن ديد كه به سيراب كردن (چهار پايان خويش) مشغولند و در كنار آنان به دو زن برخورد كه مراقب بودند (تا گوسفندانشان با گوسفندان ديگر مخلوط نشوند. پس موسى جلو رفته و به آنان) گفت: منظور شما (از اين كناره‏گيرى) چيست؟ گفتند: ما (براى پرهيز از اختلاط با مردان، گوسفندان خود را) آب نمى‏دهيم تا اين‏كه همه‏ى چوپانان خارج شوند و (حضور ما در اين‏جا براى آن است كه) پدر ما پيرمردى كهنسال است. پس (موسى گوسفندانشان را) براى آنان آب داد، سپس رو به سوى سايه آورد و گفت: پروردگارا! همانا من به هر خيرى كه تو برايم بفرستى نيازمندم. پس (چيزى نگذشت كه) يكى از آن دو (زن) در حالى كه با حيا وعفّت راه مى‏رفت به نزد او آمد و گفت: همانا پدرم از شما دعوت مى‏كند تا مزد اين‏كه براى ما آب دادى به تو بپردازد. پس همين‏كه‏موسى به نزد آن پدر پير (حضرت شعيب) آمد و سرگذشت خود را براى او بازگو كرد، او گفت: نترس، تو از (دست) گروه ستمگران نجات يافتى. يكى از آن دو (دختر، خطاب به پدر) گفت: اى پدر! او را استخدام كن، زيرا بهترين كسى كه (مى‏توانى) استخدام كنى، شخصِ توانا و امين است. (حضرت شعيب به موسى) گفت: من قصد دارم تا يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم بر اين (شرط) كه هشت سال براى من كار كنى و اگر (اين مدّت را) به ده سال تمام كردى، پس (بسته به خواست و محبّت) از ناحيه توست و من نمى‏خواهم كه بر تو سخت گيرم، بزودى به خواست خداوند، مرا از صالحان خواهى يافت. (موسى پيشنهاد شعيب را پذيرفت و) گفت: اين (قرارداد) بين من و تو (برقرار شد، البتّه) هر كدام از دو مدّت را كه به انجام رساندم، پس ستمى بر من نخواهد بود، و خداوند بر آنچه ما مى‏گوييم (گواه و) وكيل است.