برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 30-01- 99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه بينندگان عزيز، به سمت خداي امروز خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. دل و جانتان بهاري و سبز باشد، حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم.
شريعتي: در ذيل بحث قصه حضرت موسي(ع)، به بحث خواستگاري حضرت موسي رسيديم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله ماه شعبان، که نزديک به ماه رمضان هستيم، ماه رجب ماه ولايت، ماه شعبان ماه رسالت، ماه رمضان ماه شهر الله، اينها دروازه به ديگري ميشوند، انشاءالله خداي سبحان ما را با سلامت از اين ماه وارد ماه شهر الله بکند و در شهر الله هم روزي ما شبهاي قدر با برکت باشد. انشاءالله ما را از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت قرار بدهند. اسم ما در ليست حضرت وارد شود و جزء ياران حضرت باشيم.
خدمت حضرت موسي سلام ميکنيم و اذن ورود ميگيريم، ابتدا تشکر کنم از دوستاني که به طرق مختلفي از ما تشکر ميکنند، گاهي پيشنهاد و گاهي انتقاد ميکنند. ما مجبور هستيم بعضي از سؤالات دوستان را صبر کنيم تا زمانش برسد و پاسخ بدهيم. بخاطر وقت کم نميتوانيم به خيلي از سؤالات پاسخ بدهيم. البته سعي داريم سؤالاتي که نزديک بحث است در ضمن بحث مطرح کنيم، هرچند که تصريح به سؤال نشده باشد. پيامهاي همه خوانده ميشود و اينطور نيست که چون مطرح نميشود خوانده نشده است. فرعون يک لقب و عنوان است، فرعون افراد مختلفي بودند، از زمان حضرت يوسف تا بعد از موسي کليم ادامه داشتند. فرعون چون پادشاه يک لقب براي اينها بود. اگر فرعون قبل از رسالت موسي از دنيا رفت، نگوييم پس موسي در مقابل کدام فرعون، فرعون ديگري آمد در مقابل آن فرعون قيام کردند. يا اگر بعداً ميآيد تو در بين ما بزرگ شدي چطور بر عليه ما شدي؟ اين خاندان فرعوني است. لذا اين جمله هم صحيح است.
گاهي دوستان دقت کرده بودند که چرا گفتيم: موسي کليم وقتي وارد بر شعيب شد، گفت: دعب ما خاندان نبوت اين نيست که اگر کاري ميکنيم در مقابلش اجرتي بگيريم، اين در نقلهاي روايي هم آمده است. اگر آنجا ذکر صريحي به نبوت موسي نشده اما به عنوان خاندان نبوت ذکر شده است و نظير اين در روايت آمده است. يا بعضي دوستان اشکال کردند که چرا گناه کشتن قبطي يا درخواست نجات از بني اسرائيل باعث شد اينقدر نجات براي همه عقب بيافتد؟ اينطور نيست که گناه اين باعث شده همه محروم شوند، علل مختلفي بود و يکي اين بود. خود موسي کليم بايد رشد ميکرد و اين ده سال بعدي رشد موسي کليم بود. بني اسرائيل هم آمادگي نداشتند. اگر موسي کليم همان موقع به سلطنت ميرسيد و به آن مقام فرعونيت ميرسيد، بني اسرائيل اولين کساني بودند که عليه موسي قد بلند ميکردند. يکي از علتها هم همين بود. در تاريخ داريم که گاهي کسي يک خطا مرتکب ميشود و مدل يک واقعه عوض ميشود. يک مسير ديگري ميشود. خداي سبحان در همه اينها جبران را براي کساني که اهل کوشش و جهاد هستند قرار داده است. الآن دوران غيبت است اما اينکه دوران غيبت است، در همين دوران خداي سبحان جبران را براي ما قرار داده است.
تا اينجا رسيديم که شعيب نبي(ع) از موسي کليم تقاضا کرد که نزد آنها بماند منتهي با اين نگاه که يکي از اين دو دختر مرا به عقد خودت دربياور و قبول کن با اين شرايط هشت سال يا ده سال در اجاره ما باشي، کارهاي ما را کمک کني. «قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ» (قصص/27) اين دو دختر هم در جلسه حضور داشتند. «عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ» اگر خواستي ده سال، ثماني حجج، گفتيم اعمالمان را گره بزنيم با ايام مقدس و مناسبتهاي مقدس، مدل کاري ما اين باشد که در زندگي سعي کنيم سبک زندگيمان را به چيزهايي که الهي است گره بزنيم. ميخواهيم يک شراکتي را آغاز کنيم، نزديکترين مناسبت را در نظر بگيريم. نيمه شعبان است يا اول ماه رمضان است. انسان دغدغه داشته باشد، نظام ايماني را ميخواهد بروز بدهد، اين ابراز نظام ايماني در زندگي سبک زندگي را تغيير ميدهد. همين باعث ميشود کار تو به همين نسبت به خدا گره بخورد. وقتي کار به خدا گره خورد يک چيز ديگري ميشود. کار زميني کار آسماني ميشود. هرچقدر اين گره خوردن عميقتر باشد، البته گره عميقتر است. بقاء آن هم بيشتر است و همين مقدار ظاهر هم اثر دارد. اگر خواستي ميگويد: هشت سال کن. يک حدي را ميگويد و اکثر را به عهده داماد ميگذارد.
ما در نظام مهريه بايد اين نگاه را ياد بگيريم که کار بر داماد سخت نشود. دو چيز را پيشنهاد ميدهد، يکي کف کار که ميگويد: کمتر از اين نباشد و اگر خواستي بيشتر کني. وقتي خانواده عروس مهر را ساده ميگيرند مستحب است خانواده داماد از آن طرف يک چيزي را اضافه کنند. يک حج يا کربلا هم اضافه ميکنند. نکته ديگر اين است که هميشه مهريه لزوم ندارد که پول نقد باشد. در زمان رسول خدا گاهي مهريه را تعليم قرآن قرار ميدادند، اين يک کار معلوم خودش ميتواند مهريه قرار بگيرد. نشان ميدهد مهريه دادني است. اينکه آيا اين هشت سال يا ده سال مهريه بود يا غير مهريه بود، بحث است. چون پدر اين را شرط کرده و قرار بوده کار براي پدر باشد، آيا مهريه حساب ميشود؟ نقل است براي اينکه تصحيح بکنند و بگويند: مهريه بوده، پدر ميگرفت و به دختر ميداد. يعني اين سالها اجرت را حساب ميکرد و به دختر باز پرداخت ميکرد. شرط ضمن عقدي بود که موسي(ع) پذيرفت. زيبايياش اين است که ميفرمايد: اگر خودت خواستي ده سال کن. ده سال را به اختيار داماد گذاشته که احساس بکند در اينجا اختيار دارد. يک کرامت براي داماد است که احساس نميکند يک چيزي برايش از اول زندگي جبر شده و مجبور شده بپذيرد. احساس ميکند کرامت دارد و کسي که چنين کرامتي را براي داماد قائل ميشود، قطعاً او هم کريمانه برخورد ميکند. روايات متعدد داريم که موسي کليم کدام را انجام داد؟ هشت يا ده سال؟ همه به اتفاق ميفرمايند: ده سال، چون انبياء دعب اين را دارند که افضل و اَتم را در کارهايشان انجام ميدهند. اين يک نگاه کريمانه است و يک سنت الهي است که آدم ياد بگيرد، اگر اقل را برايش لازم ديدند و کفايت ميکرد ولي اگر در جايي اقل و اکثر برايش قرار داده شده، اکثر را انجام بدهد به لحاظ اينکه اين با کرامت سازگار است. بدون اينکه گفته باشند کرامت چيز خوبي است، انسان کريم ميشود و با کرامت ميشود. اينها نکات سادهاي است ولي در زندگي ما مثالهاي فراواني دارد.
به ما ميگويند: اگر از کسي قرض گرفتيد خودتان يک چيزي روي آن بگذاريد. چقدر اين کار روابط جامعه را عوض ميکند. لازم است قصاص کني اما اگر بخشيدي، اين يک نگاه کريمانه ديگري است. اگر بخشيدن هم ايجاد تهديد بکند، نبخشيدن اولي است اما بخشيدن در کل مطلوب است. در جامعه اساس بر روابط کريمانه است، اکرام انسانها باشد، در اقتصاد، در نظام اجتماعي، مثل نکاح ميگويد: اگر اقل گذاشت خودت اکثر را قرار بده. خودت اضافه بکن تا اين روابط يک روابط کريمانه و خوشحال کننده باشد که احساس کند هردو طرف دارند همديگر را اکرام ميکنند. اين نگاه وجداني است يعني هرجا عرضه کني به دل مينشيند. از رفتارهاي فطري و وجداني که هرکس بشنود، خوشش ميآيد ببيند، شيفته ميشود. شايد اين نگاهها و کارها جذب به دين را بيشتر از سخنراني و احتجاج ايجاد کند. احتجاج و استدلال براي عده خاصي خوب است، آنچه باعث گسترش دين ميشود همين رفتارهاست. هرچقدر اينها را ما بين خودمان، در نظام فردي و اجتماعي، گسترش از همين طريق محقق ميشود.
اين قرآن که 1400 سال پيش نازل شده، اما وقتي مراجعه ميکني ميبيني از سر امروز هم زياد است. يعني هنوز کريمانهترين رفتار را امروز دارد به ما تعليم ميدهد. زيباتريني که امروز ممکن است قابل تصور باشد، براي ما نشان ميدهد. «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» اگر خواستي ده سال کني، شعيب نبي ميفرمايد: من قصد ندارم بر تو سخت بگيرم، معلوم است در آن دوره آن مقدار اجرت براي موسي کليمي که اجير شده مطلوب بود و براي موسي خرج زندگي از همينجا ميگذشت. «وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» يعني مهريه را طوري قرار بدهيد تا داماد به سختي نيافتد. همين زندگي را شيرين ميکند. «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» ميفرمايد: اگر روابط ما ادامه داشت، مييابي با اراده الهي که من از اهل صلاح هستم و براي تو خيرخواهي دارم نه اينکه بر تو سخت بگيرم. يعني نگاه دو خانواده واقعاً نگاهشان اين باشد که هرکدام براي ديگري خيرخواه باشند. نه دنبال منافع و چشم و هم چشمي و پر کردن خلأها و روابط خودشان باشند که ما چون براي ديگري اين کار را کرديم، براي او هم بکنيم. اين خيرخواهي نيست. بهترين چيز براي خوشبختي آينده نگري و راحت نگري و کرامت انساني است. ازدواجهاي امروز ما خيلي فاصله پيدا کرده است. به دست خودمان بنيان زندگيها را بر سختي ميگذاريم.
حضرت موسي ميفرمايد: «قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ» (قصص/28) بين من و تو دو اجل قرار داريم. اولاً شاهد ديگر نيست و خود اين دو تا هستند، من و تو اينجا هستيم، چون نکاح نياز به شاهد ندارد، طلاق نياز به شاهد دارد. البته استحباب شاهد هست اما لزومي ندارد. اين بين من و توست، هرکدام از اين دو زمان را وقتي تمام شد، هشت يا ده، بر من ستم و سختي نيست. موسي ميگويد: هرکدام را انجام دادم براي من سخت نيست. هشت يا ده سال براي من سخت نيست. هردو زماني که براي من قرار دادي راحت است و خيرخواهي براي من است. درست است اين دو ولي الهي بودند اما روش را به ما ياد ميدهند. شايد کمتر جايي باشد در زندگي انبياء که روش عملي بوده خواستگاري و ازدواج و شرايط آن را جايي متذکر شده باشند. همه روابط را امروز ديده ما گاهي از کرامت جدا شديم و منحرف شديم، همين را بيان ميکند که اين را الگو قرار بدهيد. «قالَ ذلِكَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ» هيچکدام براي من ظلم و سخت نيست. خدا بر اين گفتار و قرارداد ما وکيل است. در اينکه من اين وعده را انجام بدهم، چه تضميني است؟ ميگويد: خدا وکيل است. گره زدن الهي، گاهي ما به جاي اينکه کارها را الهي کنيم، خداي نکرده به کدورت کشيده ميشود. شيطان هرجا ميبيند رحمت بين مؤمنين دارد شکل ميگيرد دنبال بر هم زدن است. بين دو اخوت بين مؤمنين دنبال به هم زدن است. وقتي بين مؤمنين ميخواهد وصلتي محقق شود، تمام وجودش را به کار ميگيرد يکجاي کار را خراب کند تا هروقت يادشان ميآيد ذائقهشان تلخ شود. به جاي شيرين شدن کام اين خانواده و به بار نشستن نظام خانوادگي، کام اينها را تلخ ميکند. لذا در جريان ازدواج رحمت الهي نازل ميشود چون دو مؤمن به همديگر ميرسند و از حرمت به حليّت تبديل ميشود. يک تضميني براي بقاي انسانيت است. هر خانوادهاي که تشکيل ميشود بقاي انسانيت را تضمين ميکند. مظهر خالقيت الهي در بين اينها محقق ميشود که فرزندان اينهاست و مظهر رحمت و عطوفتي که اينها با هم کاري نداشتند ميخواهد محقق شود که اينها نسبت به همديگر دلسوز و مهربان باشند. لذا دارد در ازدواج اسماء زيادي از اسماء حق تجلي پيدا ميکند. در بچهدار شدن اسماء زيادي از اسماء حق تجلي پيدا ميکند. لذا فرزند پدر و مادر را رازق خودش ميداند و اين را نبايد به هم زد. اسم رازق حق در اين موطن براي بچه ظهور کرده است. اين را خدا قرار داده تا در ذهن بچه اينطور شکل بگيرد. لذا تشکيل خانواده جزء مسائل مهم جلب رحمت است.
وقتي يعقوب(س) ميخواست بنيامين را با توجه به جرياناتي که اتفاق افتاده بود همراه برادران به مصر بفرستد، تا سهمي بگيرد. وقتي قرار شد او را بفرستد، وکالت الهي که من خدا را وکيل قرار ميدهيم که بر عهدتان وفا کنيد. انبياء خدا را واقعاً در زندگي خود دخيل ميديدند و خداي سبحان نقش شاهد و تأثيرگذار به عنوان اينکه با نگاه الهي ميبينند، او را وکيل خود ميديدند. عقد نکاح محقق شد، دو خواهر بودند و بنا بود حضرت موسي يکي از اين دو را انتخاب کند. خواهر کوچک يک دلبستگي به موسي کليم پيدا کرد. بر خلاف بعضي فيلمهايي که موسي کليم را خشن جلوه دادند، برعکس موسي کليم خيلي لطيف بوده است. دل هر دختري ممکن بود با ديدن اين شمايل بلرزد. اين دو خواهر هم بالاخره قطعاً در ذهن ديگري شايد باشد اما اين ابراز کرد و وقتي پدر فرستاد بگو بيايد، همان را فرستاد. موسي کليم هم وقتي غذا را خورد و قصهاش را گفت، خواست برود و خداحافظي کند، همين دختر پيشنهاد داد او را اجير کن. اينها همه باعث شد وقتي مخيّر شد بين اينکه يکي از اين دو را انتخاب کند، از آينده بدست ميآيد که خواهر بزرگتر خانم با ايمانتر و با وقارتري بود. در ساليان طولاني معلوم شد خواهر بزرگتر پايبندي به مسائل درونش بيشتر بود. همين بوي استشمام که در بروز و ظهور راحتتر بود، همان حجب و حياي او شايد در تضمين آينده بي اثر نبود. موسي کليم ميخواهد با يکي از اين دو ازدواج کند، بعضي نقلها دارد دوقلو بودند، اينقدر در نظام اجتماعي اين فاصله زياد نيست که قبح ايجاد کند. ممکن بود براي تبيين فعل موسي کليم که علت اينکه خواهر کوچکتر را انتخاب کرد چه بود. يکي دلبستگي خواهر کوچکتر بود، اگر در خانهاي که اين دلبستگي ايجاد شده بود موسي کليم خواهر بزرگتر را انتخاب ميکرد، چه بود؟ اثرش تنش و چالش بود در اين خانواده که موسي ميخواهد در اين خانه زندگي کند. لذا موسي کليم همين را انتخاب کرد تا زندگي راحتتر باشد. موسي کليم اصلح ديد تا اين جريان اينطور به سرانجام برسد.
خواهر بزرگتر نامش مختلف ذکر شده که صفرا، صفورا يا صفيرا خواهر دومي نام برده شده است. صفيرا همان کوچک بودن است، بزرگتر و کوچکتر، اين خانم را انتخاب ميکنند و ازدواج صورت ميگيرد. اين يک وجه تشابه است که سنتهاي تاريخي تکرار ميشود، وجه اين تکرار در تاريخ صدر اسلام و امت اسلامي چيست را خواهيم گفت. از اين جريان عبور کرديم بعد از اين جريان قرار است موسي کليم چوپان حضرت شعيب شود، اولين کار که انجام ميشود اين است که شعيب نبي به موسي کليم ميگويد: گنجهاي است به آن رجوع کن و عصايي براي چوپاني بردار. موسي کليم وقتي سر ان گنجه ميرود يک عصا به دست موسي قرار ميگيرد. خود به خود درون دست موسي قرار ميگيرد. وقتي اين عصا را نزد شعيب ميآورد، شعيب يک لبخندي ميزند و ميگويد: دوباره برو عصاي ديگري بردار. موسي کليم دوباره ميرود و عصا برميدارد. تا سه بار اين تکرار شده و دارد شعيب به موسي کليم ميفرمايد: اين عصا جرياناتي براي تو خواهد داشت. ميداند اين عصاي آدم است، عصاي نوح است و بعدها در زمان ظهور در دست امام زمان است. اين عصا همراه آدم از جنت بود و چوبش بهشتي بود.
نکات زيبايي در رابطه با اين عصاء هست، يا موسي تو صاحب اين عصا هستي، سفارش ميکنم که با اين عصا رابطه خوبي داشته باشي و اين را حفظ کن و اين امر عجيبي از اوامر الهي، امر الهي يعني جهات غيبي، سلطه الهي با اين عصا بعداً براي تو ظاهر خواهد شد. امام باقر فرمود: عصاي موسي مربوط به حضرت آدم بود و به شعيب رسيد و بعد به حضرت موسي رسيد، اين عصا نزد ما هست، ما به آن رجوع ميکنيم و اين عصاء سبز است و سرسبزي دارد و حيات دارد. هنوز هم سرسبز است، بعضي از چيزها يک اختصاصاتي دارد، مثل حجرالاسود که از بهشت آمده است. بعضي چيزها انتساب خاصي به خداي سبحان دارد مثل روح، «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» (حجر/29) خداي سبحان ويژگيهايي ايجاد ميکند و اين چوب هنوز خشک نشده است. اين چوب سخن خواهد گفت اگر کسي آن را به سخن بياورد. براي آن حجت ما که منتظرش هستيم. همان کاري که براي موسي ميکند و عصا اژدها ميشود، همان کار را براي حجت ما هم انجام ميداد، هرکاري بگويند، آن عصا مجري او ميشود به دست ولي الهي عصا مأمور است و مجري اوامر الهي است. حيلهها و سحرها را در دوره ظهور هم باطل خواهد کرد. حيلهها و سحرها در دوره موسي کليم يکجور بود و در دوره امام زمان يک جور ديگر است. جريانات رسانهاي چقدر دروغهايي را راست نشان ميدهند، گاهي مردم که ساده هستند باور ميکنند.
يکجا بايد در مقابل قدرت فرعوني قدرت بالاتر شود، يکجا در مقابل قدرت رسانهاي قدرت گويايي بالاتر دارد و همه گوشها و جانها آن را ميپذيرند. ما به روايات کم با اين نظر نگاه کرديم که مناسب هر زماني مثل قرآن کريم همچنان که خورشيد هر روز طلوعي دارد، قرآن کريم هر روز طلوعي دارد و گفتار و بياني دارد و اين يعني معجزه، براي همه تازه و نو است. از جمله همين معجزات الهي که مثل عصا براي موسي کليم در آن دوره بود و به دست حضرت حجت قرار ميگيرد، همه سحرهاي آن زمان را اين حجت الهي باطل خواهد کرد.
معماهايي براي اين روايات آوردند که يهوديها چيزهايي مثل معما داشتند در کتابهايشان تا حضرات معصومين را امتحان کنند. دارد که امام رضا(ع) ميفرمايند: اميرالمؤمنين در مسجد بود، يک نفر وسط جمعيت بلند شد، گفت: يک چيزي که وقتي زنده بود آب مينوشيد، وقتي مرده غذا ميخورد، اين چيست؟ حضرت گفت: عصاي موسي، وقتي به درخت بود آب ميخورد وقتي جدا شد، ميبلعد! يا سؤال ميکنند مبلغي که نذير بود، قومش را ترساند اما قومش از جن و انس نبودند. حضرت فرمود: مورچهاي بود که وقتي سليمان عبور ميکرد، گفت: برگرديد! در رابطه با عصا دارد که حضرت در مسجد بودند، شخصي پرسيد: «إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ أَشْيَاءَ فَقَالَ سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً» سؤالت طوري باشد که بخواهي يک چيزي را بفهمي، نه بخواهي کسي را به زحمت بياندازي و بکوبي و زمين بزني. همه فهميدند خبرهايي است و مسأله مهمي است، همه چشمها به اين مسأله متوجه شد، سه چيز که زنده هستند و در رحم به دنيا نيامدند؟ حضرت فرمود: آدم و حوا، کفش ابراهيم، قرباني که براي حضرت ابراهيم بود، عصاي موسي و ناقه صالح، اينها هيچکدام در رحم به دنيا نيامدند.
شريعتي: امروز صفحه 381 را تلاوت خواهند کرد، آيات 45 تا 55 سوره مبارکه نمل را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ «45» قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «46» قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ «47» وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ «48» قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ «49» وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «50» فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ «51» فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ «52» وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ «53» وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ «54» أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»
ترجمه آيات: و به راستى به سوى قوم ثمود، برادرشان (حضرت) صالح را فرستاديم كه (او به مردم گفت:) خداوند را بپرستيد. پس آن گاه مردم به دو گروه متخاصم تقسيم شدند. صالح گفت: اى قوم من! چرا پيش از نيكى شتابزده خواهان بدى هستيد؟ چرا از خداوند آمرزش نمىخواهيد تا مشمول رحمت گرديد؟ (مردم به صالح) گفتند: ما بهتو وهمراهانت فالبد زدهايم (وقحطى موجود به خاطر وجود شماست. صالح) گفت: فال (وسرنوشت نيك وبد) شما نزد خداست، بلكه شما گروهى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفتهايد. و در آن شهر نُه دسته (و گروه) بودند كه در آن سرزمين فساد مىكردند و اهل اصلاح نبودند. (آن گروه مفسد) گفتند: به خداوند سوگند ياد كنيد (و همقسم شويد) كه بر او و خانوادهاش شبيخون مىزنيم، سپس به ولىّ او خواهيم گفت: ما در محل قتل كسانش حاضر نبوديم (تا چه رسد به اينكه آنان را كشته باشيم)، و ما قطعاً راست مىگوييم. و (آن نه گروه مفسد) دست به تدبير بزرگى زدند و ما نيز به تدبير بزرگى دست زديم، ولى آنها نمىفهميدند. پس بنگر كه پايان تدبير آنان (و شبيخون به صالح و كسانش) به كجا انجاميد، ما آنان و قومشان همگى را هلاك كرديم. پس اين خانههاى آنهاست كه به خاطر ظلمى كه كردند ويران و خالى شده است، و قطعاً در اين (كيفر، عبرتو) نشانه روشنى است براى اهل علم و آگاهى. و مؤمنان و كسانى را كه اهل پروا بودند، (از مهلكه) نجات داديم. و (نيز) لوط را (فرستاديم) كه به قومش گفت: آيا اين كار بسيار زشت را در حالى كه به زشتى آن آگاهيد، انجام مىدهيد؟ آيا شما با بودن زنان، براى غريزهى شهوت به سراغ مردان مىرويد؟ بلكه شما مردمى (نادان و) جهالت پيشهايد.
شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: نکته زيبايي که بايد عرض کنم، اينکه موسي کليم از قصر آمده و چوپان شده است، اين چوپاني يک چيز عجيبي است و در زندگي همه انبياء سابقه دارد. قبل از رسالت انبياء چوپاني ميکردند و اين اتفاقي نبود. در روايت داريم انبياء چوپان بودند و اين چوپاني مقدمه بود براي آمادگي، اين آموزش عيني در زندگي موسي کليم يک واقعهاش از وقايعي که اتفاق افتاد، اين است که يک بزي از گله جدا شد و موسي دنبالش رفت و اين فرار کرد. مثنوي اين را به شعر کرده که من ميخوانم.
گوسفندي از کليم الله گريخت *** پاي موسي آبله شد و نعل ريخت
در پي او تا به شب در جستجو *** وان رمه غايب شده از چشم او
گوسفند از ماندگي شد سست و ماند *** پس کليم الله گرد از وي فشاند
کف همي ماليد بر پشت و سرش *** هي نوازش کرد و همچون مادرش
نيم ذره تيرهگي و خشم ني *** غير مهر و رحم آب چشم ني
گفت گيرم بر منت رحمي نبود *** طبع تو بر خود چرا استم نمود
با ملائک گفت يزدان آن زمان *** که نبوت را همي زيبد فلان
نبوت زيبنده کسي است که نگاهش به مردم اينگونه است که اگر مردم بدي ميکنند دنبال مردم ميرود و رهايشان نميکند و وقتي با سختي مردم را ميرساند، باز هم رحمت ميکند و باز هم نميگويد: چرا اين کار را کردي؟ اما دوران شباني براي موسي کليم دوران تربيت عيني بود که براي همه انبياء اين شغل يک آمادگي بود ياد بگيرند، رحمت و عطوفت در وجودشان نهادينه شود. مسئول ما دورهي با مردم بودن را نديده، ممکن است نظري يک چيزهايي را دانسته باشد اما عيناً در زندگياش اين را تجربه نکرده است. موسي کليم وقتي اينطور شد خداوند فرمود: اين بر نبوت سزاوار است. ما متأسفانه در کشورمان کساني گاهي به قدرت ميرسند بعد عنان از دستشان خارج ميشود و شيطان بر آنها غلبه ميکند. چرا نميتوانند رحيم باشند و نسبت به مردم متواضع باشند؟ چون آموزش عيني قبلي را تجربه نکردند و نچشيدند. انبياء چوپان بودند و اين دوران چوپاني يک آموزش عيني بود. وقتي کسي با گوسفند اينقدر رحمت به خرج ميدهد با انسانها رحمتش به مراتب بالاتر است. يعني با حيواني که نميفهمد تا اينقدر رحيم است. اين صبر و حوصله در اين موطن انسان را آماده ميکند که نسبت به انسانهايي که کرامت دارند، ما بايد براي مسئولينمان دورههاي عيني آموزشي عملي تعريف کنيم. بايد در صحنههايي قرار بگيرند که عطوفت و دلسوزي را تجربه کنند.
مصطفي فرمود که خود هر نبي *** کرد چوپاني چه برنا يا صبي
بي شباني کردن و آن امتحان *** حق ندادش پيشوايي جهان
يعني خداي سبحان نظام تکوين را که هستي است، اين امتحان پس دادن است.
تا شود پيدا وقار و صبرشان *** کردشان پيش از نبوت حقشان
گفت سائل هم تو نيز اي پهلوان *** گفت من هم بودهام دهري شبان
آنچنان که انبياء را زين رعاء *** بر کشيد و داد رعي اصفياء
اگر اين را به عنوان سنتي که موسي کليم در دوراني که نزد شعيب نبي بود، دوران آموزش عملي بود براي موسي کليم براي رسالت. از دوستان تقاضا داريم در طرح قرباني شرکت کنند و بدانند ورود به ماه رمضان با نظام تطهيري محقق ميشود و يکي از نظامهاي تطهيري دادن صدقات و قرباني است. انشاءالله ورود به ماه رمضان با طهارت بالاتري محقق شود.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»