اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

99-01-09-حجت الاسلام والمسلمين عابديني– سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 09-01- 99     

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
زندگي چيز ديگري شده است تا به نامت رسيده‌ايم حسين
عشق سوغات کربلاست اگر مزه‌اش را چشيده‌ايم حسين
هر دلي را به دلبري دادند، هر سري را به سروري دادند
ما که هروقت گفته‌ايم خدا، از خدايت شنيده‌ايم حسين
از خدايت شنيده‌ايم که گفت، نقش‌ها ما کشيده‌ايم اما
احسن الخالقين از آن گوييم که تو را آفريده‌ايم حسين

سلام مي‌کنيم به حضرت سيدالشهداء که امروز عيد ميلاد با سعادتشان است و سلام به شما که سرشار از عشق حضرت هستيد. به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. ايام مبارک ماه شعبان را تبريم مي‌گويم. انشاءالله خداوند در اين ماه، ما را از جذبه‌هاي حسيني و مهدوي و سجادي خودش بهره‌مند کند و سلامتي به جامعه ما و همه مؤمنين و مسلمانان جهان عطا کند. ماهي است که جايزه‌هاي زيادي را خداوند براي همه قرار داده است. انشاءالله با سلامتي با ماه رجب خداحافظي کرده باشيم و به ماه شعبان ورود پيدا کرده باشيم.
شريعتي: انشاءالله، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله خداوند توفيق بدهد همه ما جزء ياران و سربازان و سرداران حضرت ولي‌عصر باشيم.
ماه شعبان ماه صلوات است که ماه پيغمبر است. هم ماه استغفار است، هم ماه صدقه است. صلاة و صدقه و صيام و استغفار و صلوات است. حقايق عاليه در اين ماه جذبه‌هاي زيادي دارد. هفتاد بار در صبح استغفار کردن، از روزه به قدري که مي‌توانيم غافل نشويم. از روزه به قدري که کسي مي‌تواند و مقدور است و مشکل پيش نيايد، صلوات بر محمد و آل محمد که همه اين ماه ادعيه‌اش با صلوات همراه است. امام حسين(ع) از وقتي متولد شدند تولدشان هم با گريه پيغمبر اکرم و فاطمه زهرا و اميرالمؤمنين همراه بود. ميزان و معيار ابتلا در هستي امام حسين(ع) است. يعني هرکسي مي‌خواهد بفهمد چه مرتبه‌اي از ابتلا را دارد، از آدم تا خاتم، با قياس به معيار ابتلا که امام حسين(ع) است سنجيده مي‌شود که ابتلاء او در چه حدي است. لذا اين ميزان ابتلاء بودن، سرعت وصول را هم در ارتباط با آن براي همه ايجاد مي‌کند چون تمام ابتلائات در عالم نسبت به امام حسين واقع شده لذا هرکس با حضرت مرتبط مي‌شود سرعت وصول پيدا مي‌کند. لذا جريان تولد امام حسين(ع) يک نگاه ويژه و عالي در وصول الي الله بايد شود. لذا کشتي امام حسين در رساندن اسرع است و سفينة النجاة است. ابتلائات انبياء همه سنجيده مي‌شد به ابتلاء امام حسين، موسي کليم(ع) دارد از جايي عبور مي‌کرد، يکباره ديد بند دمپايي‌اش باز شد و پايش زخمي شد. عرض کرد: خدايا قصوري از من صورت گرفته بود که اين پيش آمد؟ خداي سبحان فرمود: اينجا سرزميني است که خون حسين ريخته مي‌شود. اين شرافتي براي موسي کليم مي‌شود.
هر نبي از انبياء وقايع و ابتلائاتش سنجيده مي‌شد با امام حسين(ع)، لذا در جريان ذبح اسماعيل، ذبح عظيمي که ابراهيم را سوزاند، اولاد پيغمبر اکرم که فرزند ابراهيم خليل مي‌شود به جاي اسماعيل صورت مي‌گيرد. جريان ذبح اسماعيل يک شأني مي‌شود از جريان امام حسين(ع). تمام انبياء به نحوي با امام حسين مرتبط هستند. در اوج ابتلائات و کمالاتشان مرتبط با حضرت هستند. در هرچيزي که مي‌شود مي‌خواهيد گريه کنيد ابتلاء خود را به ابتلاء امام حسين گره بزنيد تا آن جزاي امام حسيني بر اين ابتلائات بار شود و سرعت وصول ايجاد شود. چون تولد امام حسين(ع) جاي خنده و بشارت است، در عين اين خنده، براي پيامبر و حضرت زهرا روضه داشت چون اين ميزان ابتلاء است و براي همه هستي است. انشاءالله خداي سبحان ارتباط ما را با امام حسين بيشتر کند.
خدمت حضرت موسي سلام مي‌کنيم و اذن مي‌گيريم، در آيات سوره قصص بوديم. به آنجا رسيديم که يک نفر از کساني که در دربار فرعون بود خبر داد به موسي کليم که اينها نقشه کشيدند که تو را بکشند، پس فرار کن. «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى‏ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ» (قصص/20)     امر صادر شد که تو را بکشند. «فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ» ديگر جاي ماندن نيست. از شهر خارج شو. موسي کليم مي‌خواهد تصميم بگيرد از مصر برود. يک کسي همه انس و آشناهايش اينجا است، يکباره جايي برود که نرفته است و نمي‌داند کجاست. اما اينقدر آماده است که تا مي‌داند امر الهي است بايد برود، نه چانه مي‌زند که خدايا تو مي‌داني من در ناز و نعمت بودم. با تمام انسي که داشت، تمام دوستانش، از همه قومش بايد جدا شود و برود. «فَخَرَجَ‏ مِنْها» خارج شد. اگر اين نگاه براي انسان باشد که طوري در زندگي باشد که هرگاه لازم شد از اين دنيا برود، معطل نکند. کسي که به راحتي بتواند از شهر بکند، مي‌تواند به راحتي از اين دنيا بکند. مرگ هم يک سفر است. استعداد موت يعني اين. سفر مرتبه‌اي از موت است که انسان بدون تعلق حرکت مي‌کند. هرکسي راحت بتواند برود، با همه محبت‌هايي که دارد، اينقدر آماده است که اگر بداند يک امري بالاتر است و بايد انجام بدهد، به راحتي مي‌تواند همه محبت‌ها را با اينکه انسان کامل محبتي‌تر از ديگران است. انس و رابطه‌هايش قوي‌تر از ديگران است. ما حقيقت پدر و مادر در هستي را نمي‌دانيم، اما کسي که مي‌داند رابطه أُبوت و پدري و مادري در هستي يعني رابطه ولايت الهي و نازله توحيد است، نگاه توحيدي به پدر و مادر مي‌کند که کانال توحيد هستند، لذا ارزش اين براي پدر و مادر و فرزند و همسر خيلي بيشتر است.
موسي کليم وقتي مي‌خواهد حرکت کند، پدري دارد به نام عمران و مادي به نام يوکابد دارد، خواهري دارد به اسم کلثوم که خواهر بزرگ اوست و خواهري به اسم مريم که ده سال بعد از موسي به دنيا آمد و برادري به نام هارون دارد. هرکدام از اينها براي خود شخصيت بزرگ هستند. در تورات هست مريم همان خواهري بود که بزرگتر بود اما در روايات مريم را خواهر کوچکتر مي‌دانند. اين مريم بعد همسر کالب بن يوحنا مي‌شود که از اوصياء و ياران موسي(ع) است. بدون اينکه بخواهد با اينها خداحافظي کند راه مي‌افتد. کسي که سي سال در يک قصر رشد کرده از کودکي تا جواني هميشه همه چيز در اختيارش بوده، قطعاً مي‌داند مسير رفتن عادي تحت مراقبت است و حتماً پيدا مي‌کند. بيراهه‌اي که آنجا بوده يکي بود، يک بيابان رملي بي آب و علف که مي‌گفتند: اين بيابان براي مردن خوب است. راه‌هاي اصلي را به سرعت بستند و نيرو فرستادند، موسي کليم اهل سير و سفر نبود، اطراف را مي‌گشت، اما موسي کليم يک حسني که داشت در دوره‌اي که همه چيز در اختيارش بود اهل روزه و ورزش بود، نظامي بود و نگذاشته بود بدنش لَخت باشد. آنها روزه را قبول نداشتند و نمي‌پذيرفتند، براي ورزيده‌گي بدن روزه مي‌گرفت، مثل رژيم امروزي، وقتي راه بيابان را در پيش گرفت که راهي بود هرکسي به او مي‌گفت: از اين راه بروي به نتيجه نمي‌رسي. اما نزديکترين راه بود هرچند راه نبود ولي نزديکترين جايي بود که مي‌توانست از دايره حکومت فرعون و سلطه‌اش خارج شود. آماده بودن چقدر براي انسان، عدم تعلق در گسستن و ورزيده بودن در حرکت.
شريعتي: از اينجا به بعد نقش حضرت آسيه کمرنگ مي‌شود يا اينکه نه؟
حاج آقاي عابديني: نه بعد از اين هم بوده است و وقتي حضرت موسي برمي‌گردد هنوز حضرت آسيه هست و در اين دوران هم همراه با مؤمن آل فرعون و هارون، چون بين فرعوني‌ها معلوم نشد که هارون برادر موسي است و عمران پدرش است و يوکابد مادرش است. لذا اينها خيلي دستخورده نشد. چون در زمان تقيه بود نگذاشته بودند لو برود، لذا نقش حضرت آسيه در اين دوران نقش مهمي است براي محوريت ارتباط بين نيروهاي مؤمن، لذا رابطه‌اش با فرعون هم به هم نخورد. «فَخَرَجَ‏ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (قصص/21) آيا ترسيدن بد است؟ نه، آيا هرجا مقابله‌اي مي‌شود بايد مبارزه کند؟ نه، بايد عقلايي و حساب شده باشد. لذا موسي کليم اينجا فرار کرد. اين فرار براي اين بود که برگردد و آماده‌تر شود. لذا فرار براي موسي کليم به عنوان يک عقب نشيني نبود، به عنوان يک حرکت فعالي ديگري بود که بتواند فرماندهي را از دور داشته باشد. دوباره نيروها را بازسازي کند. لذا «خائِفاً يَتَرَقَّبُ» با مراقبت تمام در حالي که ترس داشت که نکند اهدافش از ثمر بيافتد، از جانش نمي‌ترسيد، اما اين جان مربوط به شخص موسي نبود. موسي يک شخصيت حقوقي داشت و حفظ اين جان به لحاظ شخصيت حقوقي يک کار لازمي است به امر الهي، حرکتش را گره مي‌زند به اينکه من نمي‌خواهم نجات پيدا کنم. «قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» خدايا مرا از قوم ظالم نجات بده. يعني حرکتش بيرون رفتن از قوم ظالم است.
بلافاصله اين بيان نشان مي‌دهد همه حرکتي که در مقابله با جريان فرعون داشت يک جريان حقي بود چون آنها ظالم بودند و مقابله با ظلم بود، اين حرکتش اظهار تبري است و عمل به تبري است. رفتن موسي کليم خيلي براي فرعوني‌ها گران تمام شد. ده سال به دنبال موسي گشتند و چون يقين داشتند کسي مي‌خواهد قيام کند، با اين جريان يقين کردند او همان است، لذا ده سال خواب را از سر اينها پرانده بود. وقتي کسي مي‌تواند جايي قرار بگيرد که دشمن ظالم قدرتمندش مي‌ترسد. لذا برج‌هاي بلند درست کردند و براي مراقبه شهر نيروهاي زياد اجير کرد. نگاهشان اين بود که موسي حتماً با لشگري به ما حمله مي‌کند. ده سال اينها در حالت خوف بودند و بني اسرائيل ده سال اميد مضاعف داشتند که اين موسي بود که فرار کرد و يقين کردند کشته نشده است. چون اينها نفوذي در دربار داشتند چند سال گذشت هنوز خبرها را دائم چک مي‌کردند که موسي را به دست نياوردند، حتي شهرهاي اطراف فرعوني‌ها نيرو فرستادند، گزارش مي‌فرستادند که هنوز پيدايش نکرديم و در بيابان رمل هم دنبالش کردند، اما جسدي از موسي پيدا نکردند. چقدر يک نيرو مي‌تواند اثرگذار باشد که اگر وجودش در اينجا نيست ولي خوف را به تمام وجود اينها انداخت، با خوابي که فرعون ديده بود و پيش‌بيني کاهنان و چيزهايي که از کتب آسماني سابق بود که مي‌دانستند کسي قيام مي‌کند که قيامش پايان حکومت فرعون است و آنها را هلاک مي‌کند اين ترس در وجودشان بود. «فَخَرَجَ‏ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» خدايا از قوم ظالم ما را نجات بده.
بلافاصله به خدا توسل مي‌کند که تمام وجود موسي کليم الهي بود. هيچ جا بدون ارتباط با خدا کاري نکرده است، حتي همين‌جايي که اين را کشت، اين کشتن غلامي که کشت، اين کشتن تعبير بعضي است که رسول اولوالعزم مي‌شوم، نه اينکه کشتن يک غفلت و اشتباهي بود، نه، موسي کليم هول داد اما خداي سبحان آن را به قتل منجر کرد. چرا؟ يکي از نکات مهمش را جلسه گذشته گفتيم، بني اسرائيل هم آمادگي نداشتند. اگر موسي کليم به حاکميت مي‌رسيد اولين کساني که مقابل موسي کليم بودند بني اسرائيل بودند. زمينه و آمادگي براي پذيرش حاکميت موسي نبود و لجاجت داشتند و انسان‌هاي ساخته شده نبودند و دنبال انتقام گيري بودند نه دنبال استحکام امر الهي و پياده شدن حکم خدا. لذا موسي را هم نمي‌خواستند چون موسي مي‌خواست حکومت الهي را حاکم کند. لذا خيلي از انقلاب‌ها که مي‌شود، امام(ره) بالاي سر انقلاب بود و کنترل کرد و دشمنان ما به دست داخلي‌هاي ما گفتند: ارتش بايد منحل شود، امام گفت: نه، ارتش ما لازم است. لذا برگردند و کسي حق تعدي ندارد. امام حفظ کرد و توبه همه را پذيرفت مگر کساني که گناهان آشکار و علني غير قابل بخششي نسبت به مردم داشته باشند، اما نيامد انتقا‌گيري کند. امام جلويش ايستاد، فرهنگ‌سازي شد و امام کنترل الهي کرد. در انقلاب کبير فرانسه و انقلاب روسيه، خيلي متفاوت بود.
خداي سبحان چون مي‌دانست اينها آمادگي ندارند سناريو و نقشه اول تبديل به نقشه دوم شد که موسي به حاکميت نرسد و مدتي طول بکشد و ده سال اين جريان طول کشيد. ظاهرش اين بود که يک نفر تقيه را شکست و موسي را به دام انداخت اما اين هم در نقشه الهي بود که زدن به سينه او تبديل به مردن او شود و موسي فرار کند و برود. چند کار محقق مي‌شود يکي از کارها اين است که به نظر ما موسي فرار کرد اما از منظر ديگر شعيب نبي است، در يک شهر ديگري است و از انبياي الهي است و از طرف خداي سبحان يک حال عجيبي دارد و خيلي علاقه‌اش به خدا شديد است. «بكاء شعيب‏ عليه السّلام من حبّ اللّه تعالى حتّى عمي بصره» اينقدر گريه کرد در فراق خدا تا کور شد. «فردّ اللّه عليه بصره، ثمّ بكى حتّى عمي» دوباره خدا چشمش را باز کرد و گريه کرد تا کور شد. «ثمّ ردّ عليه، و هكذا الى أربع مرّات» تا اينکه چهار بار خدا چشم او را برگرداند، سه بار کور شد و بار چهارم خدا چشمش را برگرداند. اي شعيب تا کي مي‌خواهي اينقدر گريه کني؟ پايانش کجاست؟ از آتش من مي‌ترسي؟ من تو را امان دادم. اگر شوق به بهشت داري، من تو را به بهشت مي‌فرستم. مي‌داني من گريه‌ام از روي ترس آتش نيست، از شوق به بهشت نيست. من عاشق تو هستم! حبّ تو جان مرا آتش زده است و اين فراق نمي‌گذارد آرام باشم. من ديگر صبر ندارم تا اينکه به لقاء برسم.
اگر حال تو اينگونه است که ديگر صبر نداري من کليم خودم را، يکي از اولياء و بندگان خاصم را سراغ تو مي‌فرستم تا خادم تو شود. موسي بن عمران را سراغت مي‌فرستم. کسي که بوي مرا بدهد و بعد بيايد خادم تو شود. موسي راه مي‌افتد و نمي‌داند کجا برود، راهش را به سمت مدين مي‌برد. اين نگاه و حرکت، از يک طرف شعيب او را جذب مي‌کند. شعري هم نوشتم که خيلي زيباست:
تشنه مي‌نالد که اي آب گوار *** آب هم نالد که او آن آب خوار
تشنه دنبال آب، آب هم دنبال تشنه است.
جذب آب است اين عطش در جان ما *** ما از آن او و او هم آن ما
ما دنبال آب هستيم، آب يک حقيقت مطلق است. اين آب تشنگي ظاهري يک حقيقتش است. مراتب حيات و عطش‌هاي بالاتر از همين سنخ است.
حکمت حق در قضا و در قدر *** کرد ما را عاشقان همدگر
جمله اعضاي جهان زان حکم پيش *** جفت جفت و عاشقان جفت خويش
اين زوجيت عطش نسبت به هم است، اين واقعه که بايد موسي از اينجا حرکت کند به سمتي برود که تشنه آنجاست و از آن طرف شعيب تشنه موسي است. اگر وقايع هستي را در هر گسستن و پيوستني ببينيم، آن پيوستن عظش آن طرف به ماست. آن گسستن باز هم يک حرکت جدا شدن است و دو طرف همديگر را مي‌خواهند. ما به سمت هدف مي‌رويم و هدف هم ما را جذب مي‌کند. اگر با اين نگاه ببينيم نوع نگاه عوض مي‌شود که اينها عاشق همديگر هستند. مثل دو کفه ترازو، در روايت دارد که در حديث معراج مي‌فرمايد: اگر کسي به رضاي من عمل کند من سه خصلت به او مي‌دهم. يکي از خصلت‌ها اين است که يکي از بهره‌هايي که به افراد مي‌دهم اين است که آشنا شدن و شناختن اولياي خودم را براي آنها صادر مي‌کنم. اگر کسي دنبال رضاي الهي باشد يقين بدانيد امام زمان را خدا معرفي مي‌کند. يک خصلت اين است که «فلا اخفي عليه علمٌ خاصة خلقي» اولياء امر را مي‌شناسد. يعني شناختن اولياء يک نتيجه است. يک سنخيت نياز دارد. لذا شعيب(س) آن همه گريست تا خدا روزي‌اش کرد موسي را ببيند. موسي کليم اين همه رياضت کشيد تا خدمت شعيب رسيد. اين نگاه را به حوادث داشته باشيم، هيچوقت حوادث براي ما سخت نمي‌شوند. اگر شعيب اينقدر گريست تا کور شد به موسي بن عمران رسيد که مي‌خواهد رسول اولوالعزم شود.
انشاء الله خداي سبحان به برکت ماه شعبان که ماه پيامبر رحمة للعالمين هست همه مريض‌ها شفاء عنايت بفرمايد، جهادگران سلامت را توفيق بيشتر بدهد و مملکت ما را از اين بليه عبور بدهد و به کمالات بالاتر برساند.
شريعتي: براي شرکت کردن در طرح قرباني روز نيمه شعبان به سايت ما و کانال برنامه در ايتاء و سروش مراجعه کنيد. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را هديه کنيم به امام حسين(ع) و مادر بزرگوارشان حضرت فاطمه زهرا(س).
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ‏ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4» وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‏ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا «5» قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6» وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» أَوْ يُلْقى‏ إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً «8» انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا «9» تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً «10» بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً»
ترجمه آيات: (مشركان) به جاى او خدايانى گرفتند كه هيچ چيز نمى‏آفرينند، ولى خود آفريده شده‏اند. (اين معبودهاى دروغين حتّى) مالك هيچ‏گونه ضرر و نفعى براى خود نيستند و (براى ديگران) اختيار مرگ و حيات و قيامت را ندارند. و كسانى كه كافر شدند، گفتند: اين قرآن جز افترايى كه او بر خدا بسته است چيزى نيست و گروه ديگرى او را بر اين كار يارى كرده‏اند. پس به راستى (با اين سخن) ظلم و دروغى بزرگ را مرتكب شده‏اند. و (كفّار) گفتند: (قرآن) افسانه‏هاى پيشينيان است كه او براى خود نسخه‏اى نوشته و هر صبح و شام بر او ديكته مى‏شود. بگو: (اين قرآن را) كسى فرستاد كه اسرار را در آسمان‏ها و زمين مى‏داند، قطعاً او آمرزنده و مهربان است. (كفّار) گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟ چرا فرشته‏اى به سوى او نازل نشده است تا همراه او بيم دهنده باشد (و ادّعاى او را تأييد كند)؟ يا (چرا) به او گنجى عطا نشده، يا چرا براى او باغى نيست تا از (محصولات) آن بخورد (و امرار معاش كند)؟ و ستمگران (به مؤمنان) گفتند: شما جز مرد سحر شده‏اى را پيروى نمى‏كنيد. بنگر كه چگونه براى تو مَثَل‏ها زدند (و تو را چگونه وصف كردند) پس گمراه شدند؛ در نتيجه نمى‏توانند راهى (به حقيقت) بيابند. مبارك است خدايى كه اگر اراده كند، بهتر از آنچه آنها توقّع دارند، براى تو قرار مى‏دهد، باغ‏هايى كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد و قصرهايى را براى تو قرار مى‏دهد. (نه تنها تورا باور ندارند) بلكه قيامت را انكار كرده‏اند، و ما براى منكران قيامت آتشى فروزان و سوزان آماده كرده‏ايم.