برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 10-12- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و نازنينمان، انشاءالله هرجا هستيد دلتان آرام و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم.
شريعتي: در ذيل بحث قصه حضرت موسي(ع) نکات خوبي را شنيديم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله براي شفاي همه بيماران دعا کنيم. انشاءالله خداي سبحان ما را از ياران و ياوران و سرداران حضرت قرار بدهد.
از همه کادر پزشکي که امروز در سنگر و جبهه جدي هستند، از اينکه خودشان را به خطر مياندازند، خداي سبحان اين رزمايش را براي ما ايجاد کرد و اين خودش يک رشد عظيمي را در مهربانيها و از خودگذشتگيها و ايثارها و رحمتها ايجاد ميکند و اين رحمتها، رحمت بيشتر حق را نازل ميکند که شفاي همه بيماران ما و دور شدن عارضه است. خوشا به حالشان که مفتخر شدند که رهبر معظم انقلاب با تمام قد از اينها تشکر کرد و کلامش را براي تشکر از اينها قرار داد.
انسان در موارد مختلف گاهي مجراي اسمي از اسماي الهي ميشود و اين بالاترين شرافت است و امروز پزشکان و پرستاران ما مجراي اسم شافي حق شدند و دارند اين اسم را در سراسر مملکت تجلي ميدهند. با از خودگذشتگي، اينجا راهي جز ايثار نيست. مظهر اسم شافي و رحمت هستند. انواع اسماء الهي را مظهريت پيدا کردند و اين بالاترين افتخار است که انسان کانال وجودي شود که اسماء الهي را تجلي بدهد. انشاءالله کشور ما با يک سرفرازي و تجربه زيبا و عالي بيرون بيايد و زمينهاي شود نسبت به بحثهاي آينده و حالت آمادگي و پيشگيرانه داشته باشيم و بتوانيم راحت و به سلامت عبور کنيم.
شريعتي: انشاءالله، در برنامه طرحي را گذاشتيم براي رفع بلا از همه مردم دنيا و اينکه بياييم براي سلامتيشان قرباني کنيم. هرکس در حد وسع و توان خودش مشارک کرد و تا امروز سيصد قرباني انجام داديم و اين قربانيها بين نيازمندان تقسيم شده است. انشاءالله اين طرح را ادامه خواهيم داد.
حاج آقاي عابديني: خود قرباني کردن دفع بسياري از آفات و مصائب ميکند. علاوه بر اينکه گوشت قرباني هم بين فقرا پخش ميشود، اصل قرباني خودش يک کار ويژهاي است که دستورات دين ماست و سيره علما و بزرگان ما بوده است. علاوه بر آن پخش گوشت هم ويژه آثار رحمت را دارد.
در بحث حضرت موسي بوديم و در اين چند جلسه از چشم خدا به جريان دريا انداختن موسي (ع) و از آب گرفتن توسط فرعونيان مطرح کرديم. هرچند يک دوربين هم در کاخ فرعون بود و وقايع را نقل کرديم. يک دوربين هم کنار مادر موسي بود. البته در عين اينکه هريک از اين دوربينها زيبايي خودش را در نشان دادن واقعه داشت، دوربيني که از چشم خدا اين مسأله را نشان ميداد، زيباترين نگاه بود که ما را ميخواهند سوق بدهند و ديد ما در همه زندگي ما از آن چشم شود. زيباست که ياد بگيريم و تجربه کنيم در عين اينکه زاويه ديد ما محدوديت دارد اما انس بگيريم که از زاويه بالاتري که خداوند سبحان نگاه ميکند و اوليائش نگاه ميکنند ياد بگيريم. اثرش فقط نگاه کردن نيست. آن نگاه تمام هستي انسان را تشکيل ميدهد. تمام مواضع انسان و نتيجهگيريهاي انسان، اعمال انسان از آن زاويه شکل ميگيرد تا وقتي از اين زاويههاي دور يا زاويههاي کوچک نگاه ميکنيم اين به اندازه همان جهان بيني محقق ميشود. اما اگر از چشم خدا ديديم تعبير حديث معراج اين است که اينها کساني هستند که «أُولَئِكَ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى الْمَخْلُوقِينَ بِنَظَرِي إِلَيْهِم» اولياي من به جايي ميرسند با چشم من و با نگاه من به عالم نگاه ميکنند. به پيغمبر خطاب ميکند که از اين نگاه ببين.
حالا از همين چشم شعري از پروين اعتصامي را ميخوانيم که بسيار زيباست و همه مضمون آيات و روايات توحيدي است.
مادر موسي چو موسي را به نيل *** بر فکند از گفته رب جليل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه *** گفت کاي فرزند خرد بي گناه
گر فراموشت کند لطف خداي *** چون رهي زين کشتي بي ناخدا
گر نيارد ايزد پاکت به ياد *** آب خاکت را دهد ناگه به باد
وحي آمد کين چه فکر باطل است *** رهرو ما اينک اندر منزل است
پرده شک را برانداز از ميان *** تا ببيني سود کردي يا زيان
ما گرفتيم آنچه را انداختي *** دست حق را ديدي و نشناختي
در تو تنها عشق و مهر مادري است *** شيرهي ما عدل و بنده پروري است
نيز بازي کار حق خود را مباز *** آنچه برديم از تو باز آريم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است *** دايهاش سيلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغيان ميکنند *** آنچه ميگوييم ما آن ميکنند
ما به دريا حکم طوفان ميدهيم *** ما به سيل و موج فرمان ميدهيم
نسبت نسيان به ذات حق نده *** بار کفر است اين، به دوش خود منه
به که برگردي به ما بسپارياش *** کي تو از ما دوستتر ميدارياش
نقش هستي نقشي از ايوان ماست *** خاک و باد و آب سرگردان ماست
قطرهاي کاز جويباري ميرود *** از پي انجام کاري ميرود
مأموريت خدا را دارد، مأموريت الهي، لحظه به لحظه تحت تدبير الهي است. باد و آب و هرچيزي در اين عالم همين گونه است. اگر از اين چشم ببينيم آنوقت هرچيزي به ظاهر ناکامي هست، چون خدا مهربانتر از ما به ما هست، از زاويه و ديد ديگر هم «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» (َشرح/5) زاويه ديگر همين را نشان ميدهد چقدر عظيم و مهربانانه است. حتي در دل سختترين بلاها، ما نميدانيم. اگر چشم ما باز ميشد از زاويه بالاتري اين افق را در دايره زماني بالاتر نگاه ميکرديم، اگر اين نبود بعد از اين چقدر سختتر ميشد. مثل کسي که واکسن ميزند، اگر نداند اين واکسن است ممکن است آن لحظه دردآور باشد. اما کسي که اطلاع دارد ميدانيد اين واکسن چه جلوگيري از بيماري ميکند. پول ميدهد تا واکسن بزند. ما نميدانيم خداي سبحان گاهي مسائلي را پيش ميآورد، گاهي يک واکسن است براي يک امر عظيمتر که جلوي آن را بگيرد. اما چشم ما همين مقدار را ميبيند و قضاوت ميکند و نزد درگاه الهي شکايت به خدا ميکنيم. خدايا چرا ما؟
ما بس گمگشته باز آوردهايم *** ما بسي بي توشه را پروردهايم
مهمان ماست هرکس بينواست *** آشنا با ماست چون بي آشناست
ما بخوانيم ارچه ما را رد کنند *** عيبپوشيها کنيم ار بد کنند
سوزن ما دوست هرجا هرچه دوخت *** ز آتش ما سوخت هر شمعي که سوخت
از اينجا براي اينکه جريان مادر موسي را يک قدري نشان بدهد، جريان ديگري را پيش ميآورد.
کشتي ز آسيب موجي هولناک *** رفت وقتي سوي غرق آب هلاک
تند بادي کرد سيرش را تباه *** روزگار اهل کشتي شد سياه
کشتي به موجح افتاد و غرض شد و مسائلي پيش آمد و طفلي از اينها نجات پيدا کرد و روي تخته چوبي روي آب ماند.
وا رهانديم آن غريق بينوا *** تا رهيد از مرگ شد صيد هوا
ما آن را نجات داديم، اما از اين مرگ که نجات پيدا کرد صيد هواي نفس شد.
آخر آن نور تجلي دود شد *** آن يتيم بي گنه نمرود شد
طفل مسکين چون کبوتر پر گرفت *** بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول وهله چون طومار کرد *** تندباد انديشهي پيکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن *** وين بناي شوق را ويران نکن
در ميان مستمندان فرق نيست *** اين غريق خرد بهر غرق نيست
صخره را گفتم مکن با او ستيز *** قطره را گفتم بدان جانب مريز
امر دادم باد را کان شيرخوار *** گيرد از دريا گذارد در کنار
سنگ را گفتم به زيرش نرم شو *** برف را گفتم که آب گرم شو
صبح را گفتم به رويش خنده کن *** نور را گفتم دلش را زنده کن
لاله را گفتم که صبرش اندک است *** اشک را گفتم مکاهش کودک است
گرگ را گفتم تن خردش مدر *** دزد را گفتم گلوبندش نبر
بخت را گفتم جهانداريش ده *** هوش را گفتم که هوشيارياش ده
تيرگيها را نمودم روشني *** ترس را جمله کردم ايمني
ايمني ديدند و نا ايمن شدم *** دوستي کردم مرا دشمن شدند
کارها کردند اما پست و زشت *** ساختند آئينهها اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه چاه *** چاهها کندند مردم را به راه
به جاي اينکه راه را براي مردم هموار کنند، چاه براي مردم کندند.
جامها لبريز کردند از فساد *** رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند اما درس عار *** اسبها راندند اما بي فسار
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک *** گرچه معبد، معبد يزدان پاک
وا رهانديم آن غريق بينوا *** تا رهيد از مرگ شد صيد هوا
رزمجويي کرد با چون من کسي *** خواست ياري از عقاب و کرکسي
کردمش با مهربانيها بزرگ *** شد بزرگ و تيره دلتر شد ز گرگ
برق عجب آتش بسي افروخته *** وز شراري خانمانها سوخته
اگر براي ما قدرتمندي پيش بيايد، آنجا ما گرگ نميشويم؟ حضرت آيت الله بهجت هروقت ذکر شمر و يزيد ميشد، ميفرمود: فکر نکنيد ما از اين بري هستيم. بر ما پيش نيامده است. معلوم نيست اگر پيش بيايد بدتر نشويم.
خواست تا لاف خداوندي زند *** برج و باروي خدا را بشکند
ما که دشمن را چنين ميپروريم *** دوستان را از نظر چون ميبريم
آنکه با نمرود اين احسان کند *** ظلم کي با موسي عمران کند
اين سخن پروين نه از روي هواست *** هرکجا نوري است ز انوار خداست
خيلي زيبا و روان آيات را براي ما بيان کرد و همه مطابق، الهي و با توحيد افعالي است. اين حقايق در وجود ما جا بگيرد و فقط حرف نباشد. در وقت سختي است که معلوم ميشود اينها واقعيت دارد يا نه. مقدمه طولاني بود اما جزئي از بحث بود.
بحث ما در اين بود که موسي کليم از آب گرفته شد و ميخواهد در خاندان فرعون بزرگ شود. به سمت مادر بازگردانده شد. از اينجا به بعد موسي کليم دوراني را طي ميکند، از حدود شيرخوارگي تا تا سي سالگي، يک دوران سي ساله است که ابتدا نزد پدر و مادر است، چه پدر و مادر در قصر فرعون آمدند، چه طبق بعضي روايات مادر گفت: من نميتوانم بيايم. اينها چاره نداشتند و فرستادند و هرزگاهي او را به قصر ميآوردند و گاهگاهي آسيه به ديدار موسي در خانه عمران ميرفت. دوران شيرخوارگي تمام شد و روزي است که ميخواهند موسي را از خانه عمران به قصر بياورند. نقل زيبايي است از کتاب خوبي به نام «موسي الکليم(ع) في الاحاديث المشترکة بين السنة و الشيعه» از نگاه اهل تسنن و شيعه روايات و احاديث را جمع کردند. جز کتابهايي است که جمعآوري خوبي کرده و کم نظير است.
در اين کتاب دارد که وقتي موسي کليم ميخواست برگردد، آسيه دستور داد همه از خانه عمران تا قصر را آذين ببندند. ابلاغ کرد هرکس در بين راه به موسي هديه بدهد، کاتباني را قرار بدهم که اينها را ثبت کنند و بعداً جبران خواهيم کرد. از عبدالله بن عباس نقل شده که وقتي موسي کليم رشد کرد، همسر فرعون به مادر موسي گفت: او را آماده کن ما او را ببينيم. يک روزي را قرار دادند و همسر فرعون دايهگان و خدمتکاران را آورده است، همه به استقبال فرزند من بايد بيايند. مقام موسي مقام وليعهدي بود. دارد که من افراد اميني را ميفرستم که هرکس هرکاري کند را مينويسم. فرعون سالياني ازدواج کرده بود و بچهدار نميشد. حسرت بچه داشت. مثل موسي که دل اينها را آب کرده بود و اميد به آينده که نسلش اينطور منقرض نميشود و از جهات متعددي اين مسأله جلوه داشت. دارد هرکسي هرطور ميتوانست هديه آورد و پذيرايي کردند. تا به خانه فرعوني رسيدند، فرعون اين را در بغل گرفت. تا در بغل گرفت، خداي سبحان گاهي يک چيزهايي را براي ما پيش ميآورد، تا اين را گرفت، ريشهاي فرعونيان از پايين بلند ميشد، اين جزء رسوماتشان بود. اين به سمت پايين دراز ميشد. موسي کليم دست انداخت و ريش او را گرفت. اينقدر کشيد تا سر او به زمين رسيد. گويي به سجده افتاد! يک بچه دو ساله اولين کاري که کرد در لحظه ورود اين شکوه را در هم شکست و براي فرعون سنگين تمام شد. عدهاي از دشمنان هم بودند که احساس ميکردند وراثت فرعوني در موسي قرار گرفته و لذا دشمن زياد داشت. گمراهاني که با خدا دشمني داشتند، شروع کردند گفتند که اين همان بچه است که قرار بود بلند شود! چرا اولين کارش اين بود که ريش تو را گرفت؟! چند تا از ريش او کنده شد. يعني اگر موسي به اينها لبخند ميزد يکطور بود اما اينکه ريش فرعون را بگيرد و به زمين بزند، باز هم بگويند: بزرگش ميکنيم. وقتي فرعون اينها را ديد، گفت اينها راست ميگويند. دوباره اينجا آسيه(س) به الهام الهي يک چارهاي جلوي پاي فرعون گذاشت. گفت: اين بچه است، نميفهمد. عمداً اين کار را نکرد. اگر شما يک طلا بياوريد و از طرف ديگر يک زغال آتش گرفته بياوريد، تشخيص نميدهد. اگر طلا را برداشت معلوم است اين بچه حواسش جمع است و اگر زغال را برداشت معلوم است متوجه نيست. فرعون ديد حرف حساب است.
دار که ظرف زغال را آوردند، موسي کليم دست را سمت طلا برد که بردارد، به امر جبرئيل دست را به سمت زغال آتشين برد. تا دست برد دست به سرعت سوخت، طبق بعضي نقلها، تا دست سوخت ناخودآگاه دست را به سمت دهان برد. دست وقتي به سمت دهان برده شد، زبان موسي کليم هم سوخت. بعداً داريم که در روايات، موسي کليم وقتي ميگويد: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي، وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي، يَفْقَهُوا قَوْلِي» (طه/25-28) بعضي اشاره ميکنند که اين همان سوختگي زبان بود که باعث شد يک آيت و معجزه جاري باشد و همه يادشان بيايد اين که در تکلم گير داشت، توک زباني صحبت ميکرد، اين نه از باب اين است که نقصي در وجود نبي باشد بلکه چون يک آيت معجزهاي بود که همه را ياد ميآورد و سبب موسي(ع) شد. در وقتي که اين حادثه پيش آمده بود يک مؤکدي بر اين بود که مردم اگر تا توک زباني ميديدند، يادآوري ميکرد که علامت آنجا بود که با اين مسأله نجات پيدا کرد.
در اينجا پدر موسي(ع) از مردان خوش فکري بود که در دربار کار ميکرد و گاهي مورد مشاوره در بعضي مسائل قرار ميگرفت. لذا شناخته شده بود. مادر موسي که يوکابد يا يوخابيد نام داشت، در خانه بود و بعد از اينکه موسي کليم به دربار آمد، اينها را هم منتقل کردند. در دوران شيرخوارگي از غذا و طعام مربوط به فرعونيان تناول نکرده بود. اما چه تدبيري انديشيدند، با اينکه پدر آمده و مادر آمده بدون اينکه بدانند آنها پدر و مادر موسي هستند، يک شبکهاي در کاخ فرعون وجود داشت که حزبيل نبي باشد و خاندان حزبيل نبي. خاندان حزبيل نبي از مصريان بودند اما از مصرياني که از زمان حضرت يوسف(ع) به حضرت يوسف ايمان آورده بودند. موحد بودند. چون از بين قبطيان هم ما موحد داشتيم اما مخفي، غير از بني اسرائيل که اينها اهل توحيد بودند، اين جريان شبکهاي که در کاخ فرعون راه انداخته بودند، جزء جزء اين را ميشود از تاريخ و قرآن درآورد. شبکهاي در دستگاه خلافت شکل گرفت که مثل بعضي از بني اسرائيل آنجا بودند و بعضي از مصريان موحد هم بودند و اينها يک ارتباطاتي با هم داشتند ولي آشکار نبود. شبکه مخفي داشتند که چند کار از اينها ميآمد.
يکي از کارها اين بود که از تصميمات اساسي فرعونيان درمقابل مظلومين و بردگان قبل از اجرا به آنها خبر ميدادند تا بتوانند يک آمادگي پيدا کنند تا اثرش را حداقلي کنند. بعضي قوي بودند، در تصميم گيريهاي فرعون مورد مشاوره قرار ميگرفتند مثل حزبيل که آدم قوي بود و خوش فکر بود و در تصميمگيري حلقه مشاورين بود. در تصميمگيريها تأثير ميگذاشت. لذا خيلي جاها توانست تصميم گيري اينها را تغيير بدهد. يکي از کارها اين است که وقتي دستگير ميشدند از کساني که مظلومان بودند، تا حد ممکن سعي ميکردند بتوانند از درون دستگاه فرعوني آسيب را بر اينها کمتر کنند. حتي دارد که پدر موسي مدتي زندانبان بود. هواي زندانيها را داشت.
يکي از کارها اين بود که شبکهاي از مؤمنان را از طريق همين شبکه خودشان به درون قصر با جذب راه ميدادند که يواش يواش بعضي پستها را بگيرند تا بتوانند اين شبکه را گسترده کنند. چقدر جهاد هر زماني يک نوع است. سعي ميکردند پستهاي هدفمند داشته باشند. يکي ديگر از کارهايي که اينها ميکردند اين بود سعي ميکردند به عنوان معلمين فرزندان فرعونيها قرار بگيرند. حزبيل معلم بود لذا وقتي موسي کليم وارد قصر شد، يکي از معلمين مهم او حزبيل شد. درست است موسي کليم عالم به علم الهي است. اما از نگاه فرعونيها يک کسي است که ميخواهد فرعون آينده شود و بايد نظام علومي که لازم است را طي کند، بايد حکمراني را ياد بگيرد، مسائل ارتباط با مردم را ياد بگيرد. آداب و اسلوبي را ياد بگيرد و يکي از معلمها حزبيل نبي است که تا اينجا نفوذ کرده بود و اينها نميدانستند موحد است. هيچ اثري از توحيد در وجود او نميديدند. يکي ديگر از کارها اين بود که شبکه بزرگي را درست کرده بودند براي کمک به محرومان و ميتوانستند از طريق واسطههايي کمکهايي به محرومان برسانند و آن شدت مقداري کاسته شود. هيچ نجس و حرامي نبايد در اينجا راه پيدا کند، لذا موسي کليم با زيرکي به عنوان اينکه بعضي غذاها را دوست ندارد يا به عنوان اينکه پرهيز ميکند، در دوراني که رشد ميکند جنگاور مهمي ميشود و يکي از فرماندهان نظامي لشگر فرعون ميشود. موسي کليم قوي بود، جنگاور قوي بود. قاضي بود و مسند قضاوت مصر را به او سپرده بودند. اين قاضي بودن پست مهمي است. قاضي اگر از طرف حاکميت نافذ باشد ميتواند خيلي کمک کند، قاضي عادل خيلي ميتواند کمک کند، لذا پست قضاوت را قبول کرده بود که احقاق حق مردم را بکند. موسي کليم علاوه بر اينکه غذايش را اينطور تأمين ميکرد، نميگفت: اينها نجس است و بد است، ميگفت: دوست ندارم! با لطافت زيادي مسأله را مطرح ميکرد و هيچ حساسيتي ايجاد نميشد. لذا يک کار دقيقي را انجام داد و از طرف ديگر عباداتش بود. در جلسات بعد بحث عبادات موسي کليم را خواهيم گفت.
شريعتي: دوستان ما امروز صفحه 332 قرآن کريم را تلاوت خواهند کرد. خيلي از مردم از ما خواسته بودند از کارشناسان بپرسيد در مواجه با مشکلات چه نکاتي را بايد رعايت کنند؟ دوستان ما با حاج آقاي ماندگاري، حاج آقاي نظري منفرد، حاج آقاي عابديني، حاج آقاي حسيني قمي نکاتي را براي شما ضبط کردند که حسن ختام برنامه امروز است. دعا بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله به برکت اين ايثارهايي که ايجاد شده از جانب کادر درماني، خداي سبحان اين مريضي را ريشهکن بگرداند و سلامتي را به همه مريضها برگرداند. در مسائلي که پيش آمده غير از رعايت مسائل ظاهري که بايد انجام بدهيد، خداي سبحان اينها را يک زمينه انتقال ما به معنويات قرار داده تا تعلقات ما از بدن کاسته شود نظام روحي ما قوي شود. هرچقدر زودتر اين نظام روحي را براي خودمان محقق کنيم زودتر اين نظام مشکل بدني هم از بين ميرود و راه اين است که خدا ميخواهد يک چيزي را ايجاد کند که هرچه زودتر ايجاد شود اينها زودتر برداشته ميشود.
شريعتي: صحبتهاي آقاي دکتر رفيعي را خواهيم شنيد که براي شما از نحوه مواجهه و تعامل با مشکلات و سختيها صحبت خواهند کرد.
حاج آقاي رفيعي: در مشکلاتي که در زندگي هرکسي پيش ميآيد، من از گذشته روضهي علي اصغر را مجرب ميديدم. تا گرفتار ميشوم قرباني اول ماه را خيلي مقيد بودم. حتي مرغ هم شده قرباني ميکنم. خواندن «قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق» را روزانه ميخوانم و براي خانواده جدا ميخوانم. سيل همه چيز را ميبرد، زلزله همه چيز را خراب ميکند. کاسبي بود وام گرفته و فکر ميکرد اين تالار يا مغازه، نزديک فروردين ايام کاري است، بايد بانکها در اقساط وام کوتاه بيايند. چکي دست شما داشتم و شرايط تأمين نداشتي. اينجا نهايت بحث رحم و ايثار است. امروز خط مقدم دفاع و برخورد با اين ناهنجاري اطباء و پرستاران هستند. در حالات مرحوم علامه طباطبايي هست که شخصي نزد ايشان آمد و علامه به ايشان فرمودند: يک شب ثواب بيداري در کنار بيمارت را به من بده تا من ثواب تفسير الميزان را به شما بدهم. از امام باقر(ع) هست که چند گناه است عقوبت شديد دارد و يکي ظلم به مردم است. شما دارو و ماسک را احتکار کني ظلم به کسي است که ياوري جز خدا ندارد. اين وسط خوبي و بدي ميماند آنهايي که خوبي کردند به خوبي از آنها ياد ميشود. امام معصوم ميفرمايد: دنيا بازار است، بعضي سود و بعضي ضرر ميکنند. مواظب باشيم جزء ضرر دهندهها نباشيم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»