اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-12-03-حجت الاسلام والمسلمين عابديني-سيره ي تربيتي حضرت موسي عليه السلام در قرآن کريم


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 03-12- 98     
شريعتي:
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اي خانه‌ات آباد خراباتت کو *** اي منشأ نور انشعاباتت کو
در شهر نشانه‌اي ز تبليغ تو نيست *** اي عشق ستاد انتخاباتت کو
اللهم عجل لوليک الفرج، سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌هاي خوب و نازنين‌مان، حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم.
شريعتي: بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله خداي سبحان به برکت همه عبادات فردي و جمعي ما، ما را از ياران و ياوران و سرداران حضرت قرار بدهد.
قبل از اينکه وارد بحث شويم يک نکته را تذکر مي‌دهيم که انشاءالله براي همه يک تذکر و موعظه باشد. خداي سبحان به مريم(س) مي‌فرمايد: «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ‏ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ‏ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِين‏» (آل‌عمران/42)  يکي اينکه تو را براي خود برگزيد، به تو طهارت و عصمت داد، سوم اينکه تو را بر ديگران برگزيد. در قبال اين سه مقامي که خداي سبحان براي مريم قرار داد سه تکليف برايش قرار داد، «يا مَرْيَمُ اقْنُتِي‏ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِين‏» (آل‌عمران/43) حالا که سه مقام به تو داديم در مقابل هر مقام يک عبادت ويژه و يک تکليف خاص در مقابل اصطفاک که تو را براي خود برگزيديم، «اقْنُتِي‏ لِرَبِّكِ» تو از همه رو برگردان و تقاضايت فقط از ما باشد، تو بنده خاص و ويژه ما هستي. اين تکليف براي همه مطلوب است اما براي همه لازم نيست. براي مريم لازم مي‌شود. بعد مي‌فرمايد: تو را طهارت داديم پس در حقيقت «وَ اسْجُدِي» سجده براي ما، مقام سجده و چشم پوشيدن و حال تضرع به درگاه ما، تو را بر زنان ديگر برگزيديم و يک مقام اجتماعي به تو داديم. يک مقام اجتماعي به تو داديم بايد عبادت تو هم اجتماعي باشد. «وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِين‏» همراه با ديگر رکوع کنندگان. در روايت و قرآن به جهات متعدد اين مسأله وارد شده که اگر خداي سبحان به کسي مقام مي‌دهد بايد به همين اندازه تواضعش بيشتر شود. يعني اگر تواضع انسان در درگاه الهي و در پيشگاه و خدمت به مردم، اگر به اين اندازه اين تواضع رشد نکند همين مقام سبب هلاکت او مي‌شود. باعث تکبر و غرور و عجب و خودبيني مي‌شود. مردم احساس کردند تو خدمتکار خوبي هستي، تو خدوم هستي و مي‌تواني مشکلات مردم را برطرف کني و به عنوان خادم مردم رأي را پذيرفته باشي. اگر اين نگاه باشد که تواضع انسان نسبت به مردم که صاحب رأي بر او هستند، صاحب نعمت و ولي نعمت او هستند، قطعاً نگاه ديگري به منصب و مقام پيدا مي‌کند و در پيشگاه الهي و ربوبي بايد حال خضوعش بالاتر باشد. از خدا استمداد کند تا بتواند خدمت کند.
وقتي آدم مي‌خواهد قانونگذاري به اسم خداي سبحان و جمهوري اسلامي بکند و مردم را دعوت کند به اينکه اين قانون الهي است، شما را به سوي خدا حرکت مي‌دهد، مردمي که مسلمان هستند را با اين قانون گذاري به سمت خدا سوق مي‌دهد با تأمين نظام دنيا و آخرتشان. اين انتصاب به اينکه در اين مقام قرار بگيرم در ابتدا از هر کسي برنمي‌آمد و حالا که منتخب شد بايد جهادگونه کوشش کند. هم در پيشگاه ربوبي از خدا براي موفقيت استمداد کند و هم با تواضعش و خدمت به مردم نشان بدهد که اين نعمت را پاس داشته و اينطور نبود که فقط براي گرفتن رأي بود و بايد از اين به بعد به مردم خدمت کند تا نزد خداي سبحان عزيز شود. از خدا مي‌خواهيم آغاز گام دوم انقلاب که اين اولين انتخاب بود، استحکامي بدهد به کساني که انتخاب شدند و خودش به اينها قوت بدهد تا بتوانند خدمتکار باشند و از شر شيطان در امان باشند. انشاءالله اين مسئوليت مجراي خدمت بالاتر و عبادت بالاتر برايشان باشد.
در محضر قصه حضرت موسي هستيم، از حضرت اذن ورود در اين قصه را مي‌گيريم. بحثي که گفتيم اين بود که دوران سختگيري فرعون براي اينکه پيش‌بيني به دنيا نيامدن موسي شود را پشت سر گذاشتيم که موسي به دنيا آمد و همه قدرتش را به کار گرفت ولي موسي به دنيا آمد و اراده الهي بود و بعد خداي سبحان به همين مقدار قناعت نکرد که در يک گوشه‌ي خلوت موسي به دنيا بيايد و بعد اينجا بيايد، موسي را در رود نيل گذاشت و جلوي در خانه فرعون پياده کرد. موسي(ع) را آورد تا به دست فرعون بزرگ شود تا قدرت نمايي الهي بالاتر باشد.
در جريان انداختن رود نيل و رسيدن به فرعون را در دو جاي قرآن اشاره شده، يکي سوره قصص بود که آياتش را خوانيدم، قسمت ديگر در سوره طه است که اين يک بازگشت به گذشته است. قصه موسي(ع) است وقتي از مدين برمي‌گردد، به کوه طور رسيده و منصوب شده به رسالت از جانب خدا و اينجا يکباره خداي سبحان خطاب به موسي مي‌گويد: «قالَ قَدْ أُوتِيتَ‏ سُؤْلَكَ يا مُوسى‏» (طه/36) تقاضايي که داشتي را ما اجابت مي‌کنيم، «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى‏» (طه/37) ما به تو دوباره منت گذاشتيم. «إِذْ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّكَ ما يُوحى‏» (طه/38) ما به مادرت وحي کرديم، رواياتي که براي اين وحي کردن آمده است، زيباست. در بعضي روايات دارد وقتي مادر موسي، موسي را در صندوق گذاشت فرزند زبان گشود که اين آياتي که در اينجا آمده «أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ» بچه را در تابوت قرار بده و بعد در دريا بيانداز، اين را موسي کليم به مادر گفت و همين باعث شد مادر احساس کند جريان عجيبي در کار است. همانطور که آن کودک براي عيسي(ع) در کودکي در مهد زبان گشود و گفت: «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ‏ الْكِتابَ‏ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا» (مريم/30) همانطور که براي يوسف صديق پيراهن از پشت پاره شد و آن کودک زبان گشود و گفت: اگر پيراهن از پشت پاره شده يا از جلو پاره شده در قرآن سابقه دار است. موسي در گهواره گفت و همين مادر را حيرت زده کرد. اگر توانست طاقت بياورد براي گفتاري بود که وحي را از زبان موسي شنيد. اشکالي ندارد که اين وحي به نحو الهام بر مادر شده باشد، مانعي از جهت کلامي ندارد، اين خودش يک معجزه است که دل مادر از جانب موسي کليم است و دل مادر را گرم مي‌کند. «أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ» او را در دريا بيانداز، «فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ» دريا يا رود نيل مأمور خدا شد تا او را به ساحل فرعوني برساند.
يکجا آتش مأمور خدا مي‌شود نسوزاند، يکجا آب مأمور خدا مي‌شود از حرت مي‌ايستد تا قوم موسي حرکت پيدا کنند. يکجا آب جريان پيدا کردنش مأموريت الهي است که او را از اينجا ببرد جاي ديگر، آب موظف مي‌شود و مأمور است. اين دريا مأموريت الهي پيدا کرد تا او را به ساحل برساند. اگر اين نگاه را به تک تک جرياناتي که در قرآن کريم در مورد انبياء ذکر شده توحيد خوب آشکار مي‌شود. قصه‌اي از قصه‌هاي قرآني نيست مگر اينکه سلطه و اراده و هيمنه‌ي خداي سبحان را نشان مي‌دهد تا ما باور کنيم و در زندگي ببينيم. دريايي که حرکت مي‌کند قطره قطره‌اش به اراده الهي حرکت مي‌کند. همين قانوني که سبب بارش باران مي‌شود، همين قانون بالاتر از آن مي‌تواند حاکم باشد، ابر بيايد، ابر باران زا هم باشد اما به امر الهي از آن عذاب نازل شود. باراني که مي‌خواست باران نجات دهنده شود بشود ابري که از آن آتش ببارد.
هيچ جا خدا مضطر نيست از اينکه اراده‌اش نافذ باشد. «يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي» همين که انسان آب را مي‌خورد قطره قطره اين به اراده الهي در جان من قرار مي‌گيرد و همه را سيراب مي‌کند، اگر آدم اينطور ببيند با غير خدا محشور نمي‌شود. هرچه تجلي خدا در عالم وسيع‌تر است غفلت ما بيشتر مي‌شود. باعث مي‌شود آدم عادت کند و از اين توجه غافل شود. اي خدايي که از بس آشکار هستي، آشکاري بسيار تو، تو را پنهان کرده است. «وَ عَدُوٌّ لَهُ» به مادر مي‌گويد: در آب بيانداز. فرزندش را در آب بياندازد. مادر محب خداست، اين فرزند محب خداست، به مادر مي‌گويد: در آب بيانداز. به اين دشمن که هم موسي عدو است و هم او عدو موسي است، مي‌گويد: او را از آب بگير. ما در نظام وجودي‌مان فکر مي‌کنيم اگر دوست خدا هستيم همه بايد بگير باشد، به اين مي‌گويد: بيانداز و از اين دل بکن. شعري که پروين اعتصامي در اين باره دارد واقعاً زيباست.
خدا به دشمن مي‌گويد: او را بگير و نجاتش بده. اگر فکر مي‌کنيم محب خدا هستيم پس خدا بايد به ما سلامتي بدهد و نعمت و دارايي باشد. نه مي‌گويد: بکن، بريز و بيانداز. به دشمن مي‌گويد: او را بگير و نجات بده، تو بگير سرمايه براي او مي‌شود. به دريا مي‌گويد: ببر و به مادر مي‌گويد: بيانداز و به دشمن مي‌گويد: بگير. خداي سبحان دائماً در هر کار ما با ما همينطور برخورد مي‌کند. کاري که دشمن با ما مي‌کند همان بگير است منتهي اگر ما چشم باز کنيم. خاي به اين مهرباني و عظيمي و اين قدرت مطلقي که همه چيز در برابرش سر تعظيم فرود آورده حتي دشمن خدا مجبور است تکويناً سر تعظيم فرود بياورد و محو اراده او مي‌شود. حالا موسي به دنيا آمده، خدا مي‌خواهد نشان بدهد که فقط به دنيا آمدن ملاک نبود، نه من مي‌خواهم در دستگاه بياورم تا بزرگ شود. آن هم نه حالت عادي، در دريا مي‌اندازيم. تو در دريا بروي و با دست خودت بگيري، دارد که فرعون تقريباً يقين کرد اين همان کسي است که عليه او قيام خواهد کرد. دارد که آسيه گفت: اين براي اين بود که در بني اسرائيل رشد کند. ما او را تربيت خواهيم کرد. يک خرده فکر کرد و ديد اين شدني است. تو او را تربيت کن، اگر نزد خانواده خود تربيت مي‌شد و دشمني را در خانواده ياد مي‌گرفت نسبت به ظالم اين يک طور تربيت بود، در دستگاه خلافت فرعوني بيايد و رشد کند و همين‌جا ظلم ستيز باشد. اگر خدا مي‌خواست اين قصه را رمانتيک‌ترين و زيباترين و جذاب‌ترين حالت را تصوير کند، چطور مي‌شد؟
شريعتي: به تعبير حاج آقاي حسيني، اينها همه منطبق بر زندگي امروز ماست و قصه نيست. اساساً رسيدن به اين نوع نگاه براي اينکه دلگرم کننده براي ما باشد لازمه‌اش چيست؟
حاج آقاي عابديني: اگر خداي سبحان باور به خدا داشت آن موقع دنبال اين است که خدايي که به او مهربانتر از پدر و مادر است با اين واقعه که براي اين پيش آورده مي‌خواهد با اين چه کند؟ يک موقع يقين داريم اين محبت به ماست حتماً دنبال رابطه با خودمان و نوع محبتي‌اش مي‌گرديم اما وقت‌هايي که ناراحت مي‌شويم و برمي‌آشوبيم براي اين است که نمي‌دانيم اين محبت است يا قهر خداست؟ چون مشکوک هستيم اول قهر جلوه مي‌کند. مي‌گويد: مادر در دلش خطور آمد که وقتي من او را به آب بياندازم هزار صورت در ذهن اين آمد که اين چه مي‌شود، چه مي‌شود. ماهي‌ها او را مي‌خورند. خواست او را برگرداند که جلوي خودم او را بکشند بهتر است و او را خاک مي‌کنم و قبرش را مي‌دانم. آب هي او را مي‌برد و عقب مي‌آورد که با دل مادر بازي کند. بار آخر مادر مي‌خواست از شدت ناراحتي صيحه بزند و لو برود. خدا نشان مي‌دهد اين رود لشگر من است، چقدر زيباست. اي دريا او را به ساحل برسان، اي مادر او را به دريا بيانداز. اي دشمن او را در از دريا بگير و نجات بده. اگر ما با اين نگاه به عالم نگاه کنيم اينطور نيست که دشمن ما که مقابل ماست از حيطه‌ي سلطه خدا خارج شود و از آن طرف هم بسياري از تدابيرش هلاکت خودش مي‌شود. يعني از درون خودشان هلاکت خودشان را رقم مي‌زند.
باور به قدرت الهي و مهرباني خدا، خدا قدرت مطلق است و هيچ چيز نيست که سر از تعظيم و طاعت او بردارد. مهربانترين مهربان به ما هست. کسي که قدرت دارد و مهربانترين مهربان هست، با ما چه مي‌کند؟ غير از مهرباني و لطف است؟ هم دارد و هم مهربان است. هرکاري پيش مي‌آيد آدم دنبال اين است که آن وجه مهرباني‌اش را پيدا کند. گاهي احساس مي‌کند قدرت قهر است اما اگر ديد قدرت قهر نيست، حتي اگر صورت قهر است که به مادر مي‌گويد: دل بکن و بيانداز، اما اين برگرداندن است. نجات دادن و آوردن است. «وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي» همانطور که همه دلها مرا دوست دارند، اين دوست داشتن ممکن است پرده بگيرد، ولي دنبال من هستند، مرا دوست دارند. من جذبه‌اي از محبت خودم را بر تو انداختم، هرکس تو را مي‌بيند و با تو برخورد مي‌کند به تو علاقه‌مند مي‌شود. يعني همان محبت الهي که اگر در دريا کافر و مشرک موج بگيرد، يکباره دلش با خدا مرتبط مي‌شود. اي موسي من از محبت خودم که در دل همه است، از آن محبت در دل تو انداختم که هرکس مي‌بيند آشکار باشد که تو را دوست دارد. اين در همه مراحل ادامه داشت و فقط به ابتداي تولد موسي نبود. انبياء همه دوست داشتني بودند، اما خدا براي اينکه قدرتش را نشان بدهد ويژه او را دوست داشتني کرد. «وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَيْنِي» مي‌خواهم تو را جلوي چشم خودم رشد و پرورش بدهم. ما صناعت را معمولاً در صنعت به کار مي‌بريم مثل کشتي، «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا» (هود/37) کشتي را جلوي چشم من بساز. اينجا مي‌گويد: تو جلوي چشم من پرورش پيدا کني، يعني حتي تربيت انساني را خداي سبحان با لفظ تصنع و ساخته شدن به کار برد. «علي عيني» توسط فرعون و اطرافش و قصرش و معلميني که در آنجا قرار مي‌دهد، جلوي چشم من.
خدا چطور بگويد؟ من مرتبه اول معنا را عرض مي‌کنم. «وَ أَلْقَيْتُ‏ عَلَيْكَ‏ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَيْنِي» (طه/39) معاني عميقي اينجا بيان کردند، در لطافت‌هاي مراتب توحيدي که به موسي کليم مي‌خورد. «إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ مَنْ يَكْفُلُهُ» (طه/40) همه مادراني که شير داشتند و با هم سبقت گرفتند، خدا مي‌فرمايد: فکر نکنيد قطره شيري که از سينه مادر به گلوي فرزند مي‌آيد خودش مي‌آيد، به امر ماست. نخواهيم اين قطره نمي‌آبد. اگر مادري که فرزندش را شير مي‌دهد، ببينند قطره قطره شير به اراده الهي جاري مي‌شود، خودش مجراي اراده حق شده و چقدر عظمت است که اين مادر ببيند مثل ملکي شده که وساطت دارد در اينکه تدبيري در اين عالم کند، شير دادن مجراي فيض براي اين عالم شده است. غير از جايي است که آدم غذايي را مي‌پزد. اين در وجود مادر صورت مي‌گيرد و اين وجود مادر است که واسطه مطلق است. چه کرامتي است براي مادر؟ موسي کليم اينجا پدر داشته اما دائماً در قرآن مي‌گويد: ما به تو برمي‌گردانيم اي مادر! نشان مي‌دهد نقش مادر در تربيت فرزند يک نقش ويژه و اساسي است. در نظام وجود نقش مادر يک نقش غير قابل و بي بديل است. هر زني آمد اين بچه شير نخورد، سه روز شير نخورد و گريه مي کرد. «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ مَنْ يَكْفُلُهُ» کفالت غير از شير دادن است. يعني اينها به بن بست رسيدند و هيچ شيري را نمي‌گرفت. خواهر موسي گفت: من کسي را مي‌شناسم که مي‌تواند کفالت او را به عهده بگيرد. در سوره قصص دارد «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ‏» (قصص/12) براي شما او اين را به کفالت بگيرد. خيلي هم خيرخواه است. شير دادن ناصح بودن نمي‌خواهد. «هُمْ لَهُ ناصِحُونَ‏» براي اين است که مي‌خواهند اين را به دستش بدهند و بزرگش کند. خدا نخواست به مادر موسي بگويد که ما او را به تو مي‌دهيم شيرش بدهي، گفت: او را به تو برمي‌گردانيم.
يک موقع هست اين فرزند اينجا مي‌آيد بعد اينها دنبال يک شير دهنده مي‌گردند که به او شير بدهد. اما خدا مي‌گويد: از اين بالاتر مي‌خواهم انجام بدهند، مي‌خواهم اينها مجبور شوند اين بچه را به فرزندي قبول کنند، مجبور شوند در خانواده بدهند تا نزد مادر رشد کند. دلشان هم برايش آب مي‌شود، ديدنش بروند، اما آنجا باشد. گفتند: نه اين بچه دارد، زندگي و خانه دارد و نمي‌تواند بيايد، وقتي ديدند چاره‌اي ندارند، الا اينکه بدهند به او. «وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ‏ فِي الْيَمِّ» (قصص/7) در آب بيانداز وقتي ترسيدي «وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي» خوف از آينده است، حزن نسبت به گذشته است. نه از آينده بترس و نه غم اين از دست دادن را براي خودت فشار بياور. «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» نترس و محزون نباش. به سوي تو برمي‌گردانيم، «وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» يک بشارت بالاتر، اين آينده‌اش همان کسي است که سالياني است بني اسرائيل منتظر اوست. مادر اينجا فهميد موسي منجي است و هيچکس نفهميد. اينکه به مادر مي‌گويد: «وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» ظرف وجودي مادر اينقدر عظيم است که مي‌تواند تحمل اين کلام را بکند و لو ندهد. اينها خيلي زيباست و دل آدم خنک مي‌شود. خداي ديروز خداي امروز است و خداي ديروز و امروز، خداي فرداست.
«فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً» (قصص/8) اين را از آب گرفتند تا به دست خودشان براي اينها دشمن باشد نسبت به مردانشان، براي زن‌هايشان که با از دست دادن مردانشان همه محزون شوند همان بلايي که بر سر فرزندان بني اسرائيل آوردند. مادران را محزون کردند و پسران را کشتند. عجيب است که موسي را از آب گرفت و بعد اينها در آب غرق شدند. جسد هرکس که از بني اسرائيل مي‌کشتند در آب مي‌انداختند. خداي سبحان همان عقابي را که خودشان حکم کرده بودند در آب بياندازيد، هرکس را مي‌خواستند مجازات کنند در آب مي‌انداختند تا بميرد. خودشان در آب غرق شدند و همه مردانشان يکجا در آب غرق شدند. مکافات خداي سبحان و جزا چقدر تطابق با نظام عمل ما دارد. اگر آدم اينها را هي نگاه کند، از هر طرف که گاهي در يک کلماتي بيان شده، چقدر معاني و حقايق سنت‌هاي الهي را بيان مي‌کند. نظام علت و معلول عالم را بيان مي‌کند.
شريعتي: حاج آقاي قرائتي از قصه موسي و مادرش روضه حضرت علي اصغر را براي ما خواندند. حضرت رباب چه دلي داشت که بچه را داد، نه وحي شد و نه وعده داده شد که بچه را برمي‌گردانيم.
حاج آقاي عابديني: بله، «فَرَجَعْناكَ إِلى‏ أُمِّكَ كَيْ‏ تَقَرَّ عَيْنُها» (طه/40) ما موسي را برگردانديم، معلوم مي‌شود موسي را نزد مادر بردند، تا چشمش روشن شود. عجيب است دشمن آدم هردو چشمشان روشن شود. مادر چشمش روشن شد چون برگشت، با همه عظمتي که موسي کليم پيغمبر محبوب ما دارد، اينقدر براي ما محبوب است و خداي سبحان اينقدر او را ستوده است، اما اين نسبت مي‌شود يک شأني از شئون پيغمبر اکرم و اهل‌بيت(ع)، يک ظهوري از ظهورات آنها، ما چه داريم و چه رابطه محبتي مي‌توانيم در اين دستگاه پيدا کنيم، 1400 سال است دلهاي ما بر محبت امام حسين گره خورده و انسان بر اين محبت خلق شده است. با وجود همه مانع‌هايي که در وجود ماست اين مقدار علاقه به آنها داريم. هرچه موانع با طاعت الهي کنار برود، معاصي کنار برود اين محبت عظيم‌تر مي‌شود. اينها محبت الهي است که بر وجود آنها انداخته است که از وجود آنها بر دل ما بيافتد.
شريعتي: يک لطيفي مي‌گفت:
چون نور که از آينه جدا هست و جدا نيست *** عالم همه مرآت خدا هست و خدا نيست
در آينه بينيد اگر صورت خود را *** آن صورت آينه شما هست و شما نيست
امروز صفحه 325 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ إِذا رَآكَ الَّذِينَ‏ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ «36» خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آياتِي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ «37» وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «38» لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «39» بَلْ تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ «40» وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «41» قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ «42» أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ «43» بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ»
ترجمه آيات: و هرگاه كفّار تورا ببينند، كارى غير از به استهزا گرفتن تو ندارند، (با همديگر مى‏گويند:) آيا اين است آنكه خدايان شمارا (به بدى) ياد مى‏كند؟ در حالى كه (اين كافران) خودشان، ياد خداى رحمان را منكرند (و به او كفر مى‏ورزند). (طبيعت بشر به گونه‏اى است كه گويا) انسان، از عجله آفريده شده، (امّا) من به زودى آياتم را به شما نشان خواهم داد، پس (در تقاضاى عذاب از من) شتاب مكنيد! (كفّار، به پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنين) مى‏گويند: اگر راست مى‏گوييد، اين وعده (قيامت) كى فرا مى‏رسد؟ اگر كفّار مى‏دانستند زمانى كه (آنروز فرا رسد، ديگر) نمى‏توانند شعله‏هاى آتش را از صورت‏ها و از پشت‏هايشان دور كنند و (هيچ چيز و هيچ) كسى آنان را يارى نمى‏كند، (اين قدر درباره‏ى قيامت شتاب نمى‏كردند). بلكه (اين آتش) ناگهان به سراغشان خواهد آمد و آنانرا بهت‏زده خواهد كرد. پس (ديگر) نه قدرت دفع آن را دارند و نه به آنان مهلتى داده خواهد شد. و (نگران مباش كه تو را ستهزا مى‏كنند) همانا پيامبران پيش از تو نيز مورد استهزا قرار گرفتند. امّا آنچه (از وعده‏هاى الهى) كه مسخره مى‏كردند، (سرانجام) دامان (خود) مسخره كنندگان را گرفت! بگو كيست كه شمارا در شب و روز از (عذاب) خداى رحمان نگاه مى‏دارد؟! امّا (باز) آنان از ياد پروردگارشان روى مى‏گردانند. يا براى آنان (كفّار) خدايانى است كه آنان را در برابر (عذاب) ما حفظ كند؟ آنان، (خدايان ساختگى) قادر بر يارى (و حفظ) خودشان نيستند (تا چه رسد به ديگران)، و از جانب ما نيز همراهى نمى‏شوند. با اين وجود، ما آنها و پدرانشان را (از نعمت‏ها) كامياب ساختيم تا آنجا كه عمرشان طولانى شد (و مايه‏ى غرور وطغيان آنان گرديد). آيا نمى‏بينند كه ما به سراغ زمين آمده (و با مرگ و فنا) از اطراف آن مى‏كاهيم؟ پس آيا ايشان (بر ما) غلبه دارند؟ بگو: من فقط از طريق وحى به شما هشدار مى‏دهم. امّا (اى پيامبر! بدان) كسانى كه (نسبت به شنيدن حقّ) كر هستند، زمانى كه انذار مى‏شوند، آن را نمى‏شنوند!
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: در محضر آيات 42 و 43 هستيم، خطاب مي‌کند شما نمي‌دانيد که عذاب الهي و تقديرات الهي کي بر شما فرود مي‌آيد، لذا انسان لحظه به لحظه بايد منتظر باشد و بعد مي‌فرمايد: «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ» همانطور که مسخره مي‌کردند و از همان راهي که مسخره مي‌کردند عذاب ما بر آنها وارد مي‌شود. يعني اگر موقعي مي‌بينيم دشمنان ما اهل ايمان را به جهاتي مورد تمسخر قرار مي‌دهند باور کنيم خداي سبحان تنبيه و عذاب آنها را با اين نگاه از همان راه مي‌تواند قرار بدهد و سنتش است. يکوقت عذاب از راه ديگري است، فرعون اينها را در آب مي‌انداخت و به عنوان اينکه اينها را تمسخر کند و تحقير کند در آب مي‌انداخت تا از بين بروند، خودش عذابش در آب محقق شد. اينها از هيچ طرفي راه فرار نداشتند. يکي از ياران اميرالمؤمنين را آوردند، بعد از جريان شهادت حضرت شب‌هاي جمعه مي‌آمدند جشن مي‌گرفتند    ، يکي از ياران را مي‌گرفتند تا با تمسخر او جشنشان را برپا کنند. به يکي از اينها گفتند: چطور دوست داري تو را بکشيم؟ گفت: هرطور دوست داريد کشته شويد مرا بکشيد. مولاي من گفت: هرطور تو را بکشند، همانطور کشته مي‌شوند. اينها خوب مي‌شناختند و ديده بودند، لذا از اين وعده‌ها مي‌ترسيدند. مي‌فرمايد: «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» همان که مسخره مي‌کردند، ما هم همان بلا را بر سرشان آورديم. وقتي دشمن دارد با کمال استکبار اين کار را با ما و مؤمنين مي‌کند، مي‌توانيم بگوييم خدايا اين را از همان راه استکبارش بر زمين بزن. اين سنت الهي است.
شريعتي:
سامرايي شده‌ام راه گدايي بلدم *** لقمه ناني بده از دست شما نان کم نيست
پنجشنبه روز شهادت امام هادي (ع) است، ما قرار گذاشتيم اين هفته از يکي از ياران باوفاي حضرت جناب حسين بن سعيد اهوازي ياد کنيم.
حاج آقاي عابديني: حسين بن سعيد اهوازي و برادرش دو نفر از ياران امام رضا(ع) و امام جواد و امام هادي بودند. بيش از پنج هزار حديث از اين بزرگواران نقل کرده که يک مشايخي داشته که آنها چقدر عظيم بودند. شاگردان عظيمي هم داشت. گاهي خداي سبحان ما را ابتلاء مي‌کند، ايامي است که مريضي آمده است، دلهايي مشغول شده است. تضرع به درگاه الهي آثاري دارد و يکي هم قرباني است. هر شهر و محله‌اي براي دفع اين مسأله قرباني جمعي قرار بدهند.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»