برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 26-11- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
زني از خاک، از خورشيد، از دريا قديميتر *** زني از هاجر و آسيه و حوا قديميتر
زن از خويشتن حتي از اعطينا قديميتر *** زني از نيت پيدايش دنيا قديميتر
که قبل از قصهي قالوا بلي اين زن بلي گفته است *** نخستين زن که با پروردگارش يا علي گفته است
ملائک در طواف چادرش پروانه پروانه *** به سوي جانمازش ميرود سلانه سلانه
شبي در عرش از تسبيح او افتاد يک دانه *** از آن دانه بهشت آغاز شد ريحانه ريحانه
نشان آن دانه را در آسمان با گريه آبش داد *** زمين خاکستري بودش که او رنگ و لعابش داد
چه بنويسم از آن بي ابتدا، بي انتها زهرا *** ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه يا لا العجب وا حيرتا زهرا *** چه ميفهمم من از زهرا و ما ادراک ما زهرا
«بسم الله الرحمن الرحيم، إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، عيد ميلاد با سعادت حضرت صديقه طاهره زهراي مرضيه بر شما مبارک باشد، به همه مادران عزيز و نازنين تبريک ميگويم. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم. بنده هم اين روز را تبريک ميگويم، حواسمان باشد با نگاهي که حضرت زهرا ايجاد کردند احترام به خانمها و محبت به خانمها در خانوادهها شکل بگيرد.
شريعتي: انشاءالله همه بانوان و مادران مشمول عنايت خاص حضرت زهرا(س) باشند. بحث ما قصه حضرت موسي بود، محور اين قصه اين روزها مادر حضرت موسي و جناب آسيه هست که بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، (قرائت دعاي سلامت امام زمان) اينقدر اين دعا را تکرار ميکنيم و اين آرزو را ميکنيم تا کم کم ادعاي ما تبديل به واقعيت شود و از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم. انشاءالله به حق مادرشان حضرت زهرا امروز سربازي ما را امضاء کنند براي فرزندشان که منتقم همه مظلومان تاريخ و باعث سرور دلهاي همه مؤمنين در تاريخ هستند.
در بحثي که در خدمت دوستان بوديم قسمتي که باز هم با سلام بر حضرت موسي آغاز ميکنيم و اذن ميگيريم، اينجا رسيديم که موسي کليم به دنيا آمد و آسيه(س) با حال شديد طبق نقشه الهي همه وجودش را براي نگه داشتن اين فرزند سرمايهگذاري کرده و شفعت نزد فرعون ميکنند در دو مرحله هم نگه داشتن بچه و هم شير دادن توسط مادري که خدا در قرآن وعده داده بود که ما اين فرزند را به سمت تو برميگردانيم و اگر در آب مياندازي تعبير قرآن اين هست که «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (قصص/7) با اين سختي اين مادر دلش محکم شد و معلوم است با شناختي که از خداي سبحان داشت بچه را به آب سپرد. خدا وعده داده بود، «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً» پيدايش کردند تا او را نگه دارند، سبب غصه و دشمنشان شود. آدميزاد نميداند يک کاري که ميکند چه نتيجهاي دارد. گاهي آنجايي که فکر کنيم کاري بر عليه ماست، به نفع ما تمام ميشود. لذا انسان در هر حالي چه آن چيزي که دوست دارد، چه آن چيزي که کراهت دارد، اگر کارش را به خداي سبحان سپرد، اگر ضرري باشد خدا جبران ميکند. اما اگر متکي به خودش شد، اگر به خدا نسپرد، خداي سبحان ممکن است تبديل کند و آشکار کند که اين چقدر به ضرر تو بوده يا به نفع تو بوده است. کارهايمان را سعي کنيم همانجا که اطمينان داريم شدني است، باور کنيم مثل سوزندگي آتش قطعي نيست، مثل آب که جريان داشتنش قطعيتر از اين نيست، اما جريان پيدا نميکند و اگر اين باور به خدا باشد آنوقت انسان مييابد که با يک قدرت متناهي مرتبط است و پشتوانه دارد. اينجا ميفرمايد: «إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ» اينها تشخيصهاي خودشان بود ولي در تشخيصشان خطاکار بودند و فکر ميکردند بر اوضاع مسلط هستند و سلطه دارند.
«وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ» (قصص/9) معلوم ميشود قصد کشتن جدي داشتند. مشاوران هم گفتند: اين بچه را بکشيد. اين خانم با وساطت جدي و تواني که داشت پيش دستي کرد که او را نکشيد. همه دستگاه حاکميت در پي اين بودند، «عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدا» يک بچه که ميخواهد دشمن اين خانواده باشد و اينها را برچيند، در حالي محبتشان در دل اينها ميافتد که اينها خودشان با دست خودشان بگويند: فرزند آدم ميتواند طوري باشد که حتي از همينجا که راه محبت آدم است از آن ضربه بخورد. اگر آدم به اين وابسته شد، در مقابل امر الهي اگر يکجايي پيش آمد، دست به اين زدي و اين را ترجيح دادي، خداي سبحان يک موقع نشان ميدهد چقدر خطاکار هستند. «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» اينها براي خودشان ميديدند. «وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً» از آن طرف دوباره دوربين سراغ مادر موسي ميرود که نشان ميدهد قلبش از جا کنده ميشود. «إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها» داشت خودش را لو ميداد که اين فرزند من است. اگر ما تدبيرمان را بر دل او مسلط نکرده بوديم، «لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» تا از مؤمنين شود و به ما ايمان پيدا کند. ايمان دست ما نيست و ما بايد بکوشيم.
مادران شهداء فکر ميکنيد قبل از اين اگر تصور ميکردند فرزندشان شهيد ميشود، حالشان چگونه بود؟ اغلب اينها ميگويند: باور نميکنيم حال ما اينطور باشد و اينقدر صبور باشيم. اگر ما دست خدا را در زندگي ببينيم، بعضي جاها فکر ميکنيم اگر فلان مسأله پيش بيايد ما ديگر نميتوانيم تحمل کنيم. اگر آدم اين باور را بکند بيش از اين دست و پاي بيخود نميزند. آدم بايد بجنبد و براي کارش تدبير کند اما دست و پاي بي خود زدن و حال نااميدي پيدا کردن نميکند. بايد بکوشيم و تدبير کنيم و در عين حال خداي سبحان در کار است و اين سنت خداست. يک قاعده است. واقعه آن است که يکبار اتفاق ميافتد، قاعده آن است که سنت است و جاري است. ما در خانواده شهدا ميبينيم، در سختيها ميبينيم، خداي سبحان ربط و آرامش را ايجاد ميکند. مادر شهيد يا مادر مصيبت ديده گاهي يک بي تابي ميکند که اين بيتابي چيزي را حل نميکند. ميگويد: حالا که آرامتر شد، اين خانم به خواهر موسي گفت: «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» (قصص/11) از کنارهاي نيل عبور کن که تو را نبينند. تا ببيني چه سرگذشتي براي اين پيش ميآيد.
معلوم ميشود اين خواهر موسي هم خيلي قابل بود که مادر اين مديريت کار را به او ميسپارد. اما اين خواهر با اينکه خواهر بزرگتر است، اما اين را پيگيري و مديريت ميکند. دنبالش را بگير و از دور او را پيگير باش تا متوجه تو نشوند. «وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ» ما مرضعها و شير دهندهها را بر موسي حرام کرديم. اين سنت خداست که اگر کسي ميخواهد رسول اولوالعزم شود نميتواند از هرجايي خوردنش شکل بگيرد و دخيل است، چيزي که خوردن از آن محقق ميشود، در آينده انسان دخيل است. پس معلوم ميشود اين مادر کمالي دارد که شير او در آينده فرزندش تأثير دارد. حتي غذا خوردن موسي در کاخ فرعون را خواهيم گفت که تأثير سوء ايجاد نشود. لذا حواسمان باشد، دوران شيردهي مادر نسبت به فرزند خيلي مهم است. شکل ميگيرد. در روايت دارد که وقتي بچه روح در او دميده ميشود، دو ملکي که وارد ميشوند تا اين سرگذشت اين را تقديراتش را بنويسند، در حال جنيني، خداي سبحان به اين دو ملک ميگويد: به پيشاني اين مادر نگاه کنيد و بنويسيد. يعني نقش مادر در شکلگيري فرزند يک نقش بسيار اساسي است. اين دوران حمل و بعد دوران شيردهي تأثيرات دارد. يک ربط مستقيمي بين مادر و سرگذشت فرزند در کار است. نقش مادر اساسيتر است. چقدر مسئوليت مادران سنگينتر از پدران است.
کافرماي جهان در کار ماست *** فکر ما در کار ما آزار ماست
ما پيشنهاد ميدهيم، دنبال تدبير باشيم اما سعي کنيم با اين نگاه، نتيجه و جزئيت و اصل کار را واگذار کنيم خدا انجام بدهد. کارفرماي جهان در کار ماست. آن کسي که همه جا را اداره ميکند خداست. هرکاري ما ميکنيم معلوم نيست با آنها سازگار باشد. اما آن کسي که همه جا کارفرماست اينجا هم کارفرماي من است. لذا وفق است، تناسب است، معارض نيست. اما من وقتي در مقابل بدون اين نگاه کارفرمايي کنم، نقشههاي من با او تعارض پيدا کند. اين دليل بر اين نيست که رها کنم و ول کنم. خودت را براي پذيرش آن تدبير آماده کن. اين مادر خودش را آماده کرد ولي ننشست، گفت: تو دنبال او برو. دخترش را فرستاد که برو دنبال مسأله را بگير.
«فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ» زنها آمدند و نشد تا اينکه اين خواهر آمد پيشنهاد داد و گفت: از بني اسرائيل هستيد، نميشود. مادر آمد و ديدند فرزند اين شير را پذيرفت، آسيه دلش نيامد او را رها کند لذا با هر زحمتي که بود فرعون را راضي کرد که اين خانواده متکفل امر موسي کليم باشند. «فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها» هم چشم روشني براي آسيه شد و هم چشم روشني براي مادر شد. خدا ميداند دو مادري که هردو ميخواهند مادري کنند، هردو را چشم روشن کند. «وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» خداست وعده کرده است. محبتش را نشان ميدهد و قدرتش را با محبت نشان ميدهد. جمع اينها با هم خيلي زيباست. يک موقع است جاي محبت است و قدرت را نميبيند اما دارد با قدرت محبتش را نشان ميدهد. «وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ» اگر دل آدم اين باور را داشته باشد که «وعد الله حق» کفايت ميکند که از هر تعلق ديگري با اين از خود بيخود شود، وعده خداست، هيچ رد خور ندارد و تحقق يافتني است. اکثر مردم اين را نميفهمند. چند خانم اينجا نقش دارند که اين چند خانم يک کاري ميکنند سرگذشت عالم را تغيير ميدهند. در قرآن نقشي از پدر موسي ذکر نشده است. ولي نقش مادر موسي ذکر شده است هرچند اسم آورده نشده است. مادر موسي يک نقشي دارد، خواهر موسي يک نقشي دارد. آن قابله هم نقش دارد. آسيه هم نقش دارد. چهار خانم در اينجا هستند که خداي سبحان دارد از طريق اين چهار خانم نقشه الهي را در مقابل فرعون و تمام دستگاه فرعون محقق ميکند. چقدر اين نقش مهم است که خداي سبحان واگذار کرده اين خانمها انجام بدهند. مأموريتهاي ويژهاي است که فقط بدست خانمها محقق ميشود. نقش يک زني مؤمن و صالح است که در عين اقتدار اينطور مأمور خدا شود. ملائکة اللهي شود که به امر خدا عمل ميکنند و ظرف امر خدا شود. با اينکه اين خانم از عموم مردم بود.
دارد که در مورد آسيه دو قول هست، يک قول اين است که فرزند سوم يا چهارم فرعوني بود که زمان يوسف(ع) بود. فرعوني بود که با حضرت يوسف خيلي همراهي کرد. لذا اين خانم از نسل آن کسي بود که با يوسف(ع) همراهي کرد. آسيه بنت مزاحم، اين مزاحم که پدر آسيه هست، آيا اين در نسل ميخورد به آن فرعون زمان يوسف يا نه از بني اسرائيل است و جزء کساني بوده که خصلتها و خويهاي خوبي داشتند و در دستگاه حاکميت اين خانواده باقي بودند و پدرش يک پدر فهيمي بود و مورد مشورت دستگاه قرار ميگرفت و بعضي چيزها را از اينها ميپرسيدند. بني اسرائيل يکي از کارهايشان اين بود که در خانوادههاي سلطنتي نفوذ کردند. خبرها از آنجا به بني اسرائيل منتقل ميشد. يا اگر يک چيزي در حاکميت پيش ميآمد اينها در نظام دستگاه حاکميت داشتند تا بتوانند سبک کنند و نجات بدهند.
در مسأله آسيه خيلي روايات زيبايي داريم که جزء چهار خانمي هستند که سراسر تاريخ به عنوان با عظمتترينها معرفي شده است. يعني نقشي که اين خانم اينجا ايفا کرده به او عظمت و ارزشي داده که او را در کنار حضرت مدريم، حضرت خديجه و حضرت زهرا(س) قرار داده است. چهار خانم هستند که پيغمبر ما بارها اين چهار خانم را ستوده است. يکي حضرت خديجه، يکي حضرت زهرا و يکي حضرت مريم(س) است که در قرآن کريم از او اسم برده شده است و بعد در کنار اين سه زن که از خاندان نبوت هستند از اين بانوي بزگوار نام ميبرد. اين چهار نفر جزء بزرگان خانمهاي اهل بهشت هستند. آسيه همنشين پيغمبر در بهشت است. وقتي حضرت خديجه در حالت احتضار است و دارد از دنيا ميرود، پيغمبر اکرم ميگويد: سلام مرا به آسيه در بهشت برسان. گذشتي که اينجا کرد خيلي عظيم بود، وقتي در دربار فرعون بود موسي را بزرگ کرد و به طرفداري از ولياش که موسي کليم بود در مقابل همه دستگاه فرعوني ايستاد تا به شهادت رسيد. يک خانم در اوج مکنت و ثروت و توجه و مقام باشد، به همه پشت کند به خاطر حمايت از ولي خود.
اين خانم کسي است که وقتي فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين براي وضع حمل به داخل کعبه ميرود و در بسته ميشود، جزء چهار نفري است که به همراه حواء و دو نفر ديگر، جزء چهار نفري هستند که وارد بر فاطمه بنت اسد ميشوند و دخيل ميشوند و وقتي اميرالمؤمنين به دنيا آمد، روايت دارد که همين خانم اميرالمؤمنين را در يک پارچه ميپيچند. اگر کسي علاقه به ولايتش از روي حقيقت ولايت باشد، ولايت موسي کليم هم يک دروازه براي عبور است. آنقدر او ولي را ميخواهد، تمام وجودش علاقه به ولايت است. لذا عبور ميکند تا برسد به کسي که در بدنيا آمدن اميرالمؤمنين شريک شود، آنجا حضور داشته باشد و بعد کسي باشد که اميرالمؤمنين را در آن لباس قرار بدهد و اولين کسي باشد که اميرالمؤمنين را در بغلش بگيرد. يکي از زيباييهاي ديگر اين است که در تولد فاطمه زهرا(س) هم حضور دارد. وقتي زنهاي قريشي خديجه را به خاطر ايمان به پيغمبر تنها گذاشتند، اين شخصيت با عظمت وقتي به پيامبر ايمان آورد و پاي همه چيز ايستاد و پيغمبر ولي او شد، هيچکس حاضر نشد بيايد و براي وضع حمل او باشد. حضرت آسيه و حضرت مريم مشترک هستند، آنجايي که حضرت خديجه ميخواهد وضع حمل کند و آنجايي که اميرالمؤمنين ميخواهد زاده شود، اين دو خانم حتماً هستند. اين اتفاق نيست، اين يک عظمت وجود است. ايمان داشتند به اين ولايت، طوري نبود که ايمانشان به ولايت موسي منحصر شود. لذا امتهاي سابق که به انبياءشان ايمان ميآوردند گاهي اينقدر اين ايمان قوي بود که از آن نبي عبور ميدادند اين افراد را از ايمان به خودشان به اين ايمان، يک خانم چقدر بايد افق فکرياش عظيم باشد که اين افقي را که انبياء دارند، به پيغمبر اکرم و اوصياءاش تا اين مرتبه ايمان پيدا ميکنند، اين خانم در آن رده قرار بگيرد. کارهايي بکند که تاريخ ساز است. در تولد اميرمؤمنان و حضرت فاطمه(س) شريک باشند و اين دو تولد بنيان يک عظمت ايمان را در طول تاريخ شکل ميدهد و اين دو خانم در اين دو تولد شريک باشند.
در سوره تحريم ميفرمايد: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» براي اهل کفر نه براي زنان کافر، دو زن اسه براي اهل کفر ميشوند. اينقدر شقاوت در وجودشان شديد شده که ميشوند «للذين کفروا» در حقيقت يعني کسي که کفر در وجودش تثبيت شده است. ميگويد: اينها مثل هستند براي کساني که کفر در وجودشان تثبيت شده است. «كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» داخل آتش ميشوند. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ» دوباره خدا مثال ميزند، ضرب المثل زده که همه نگاهها به اين جلب شود. «مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» اين دو تا زن دو نبي بودند ضرب المثل شدند براي همه اهل کفر، اين خانم همسر فرعون است، نه براي خانمهاي مؤمنه و نه براي اهل ايمان، براي کساني که ايمان در وجودشان تثبيت شده، «إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» اگر اين دعا را باز کنيم، تعبير خوبي کردند. دو تا تولي و چهار تا تبري درونش است. چهار تا جدا شدن و دو تا رسيدن و وصول است. خدايا اول تو را ميخواهم، «عندک بيتا» نزد تو، اول تو را ميخواهم. اين خيلي نگاه نافذي است در اين خانم که چنين ميگويد. اين خانم را چهار ميخ کرده بودند و در آفتاب سوزان نگه داشتند. خانمي که از ابتداي تولدش در رفاه بود و آفتاب به صورتش نخورده بود. در مقابل هيمنه فرعون نترسيد. اين دوراني است که موسي نزد شعيب رفته است و اين خانم در دستگاه حاکميت تنهاست. فرعون گفت: او را بگيريد. گفتند: اين خانم بسيار صالح است. چون آسيه مهربان بر همه بود، اهل احسان بود و گره گشا بود. بانو و ملکه مصر بود. وقتي او را گرفتند، گفت: او به دشمن من که موسي است ايمان آورده است. گفتند: پس او را بکشيد.
او را زير آفتاب چهار ميخ کردند، يک نقل ميگويد: سنگ آسياب روي سينهاش گذاشتند تا کم کم بميرد. يک نقل هست که سنگي را بالاي سرش آويزان کردند که اگر برگردي و دست از ايمانت برداري همسر فرعون ميشوي اما اگر برنگردي اين سنگ را رها ميکنيم تا له شوي. در اين حالت موسي کليم آمد عبور کند، به موسي اشاره کرد که شرايط خيلي براي من سخت است. موسي کليم براي او دعا کرد. اين دعا را که کرد چشم ملکوتي اين خانم باز شد. جايگاهش را ديد. اين دعايي که «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» ديد. نه فقط گفتن زباني باشد، علم حضوري بود نه حصولي. وقتي تهديدش ميکردند، ميخنديد. فرعون گفت: واقعاً ديوانه شده است. ما تهديدش ميکنيم و او ميخندد. وقتي همسر حذقي را کشتند روح او را ديد که ملائکه به آسمان ميبرند. «وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ» از فرعون بيزار هستم، مرا نجات بده. اين خانم چه قدرتي در اين ساليان به خرج داده، فرعوني که ميگويد: «أنا ربکم» فرعوني که اين همه ظلم ميکند، چقدر خدا به او صبر داده است، چقدر بزرگ شده که «ضرب الله مثلاً للذين آمنوا» شده است.
خدا چهار مثال در قرآن زده است، يک مثال اين است که آقا و خانم هردو خيلي عالي هستند. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» (انسان/8) اميرالمؤمنين و حضرت زهرا هرچه داشتند هردو با هم همراه بودند. هردو «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» يک خانواده که همراه بودند. يک خانواده را هم مثال ميزند همراه اما در شر «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1) تا ميرسد به اينجا «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» اين ابولهب و اين زنش. در شقاوت همراه هم هستند. يک خانواده را مثال ميزند مرد در اوج کمال ولي همسر در اوج شقاوت، همسر نوح و همسر لوط، يک خانواده مرد در اوج شقاوت و زن در اوج ايمان، همسر فرعون. لذا خيليها در مشکلات و سختيها احساس ميکنند ديگر غير قابل تأمل است، تصور کنيد جريان آسيه(س) و ببينيد آيا جريان شما سختتر از جريان ايشان ميشود. اينطور در اوج سختي است و وقتي به اينجا ميرسد اين سنگ را رها ميکنند تا وجود اين آزار ببيند. اما در بعضي روايات دارد قبل از اينکه اين سنگ بر وجودش وارد شود خداي سبحان او را قبض روح کرد.
اگر باور کنيم که خدا با نقشه اين عالم را مطرح کرده و اينجا کشانده و براي ما اتمام حجت است، آن موقع خيلي عظيم ميشود. پيغمبر فرمود: اگر کسي در خانه تحمل کند، اگر همسرش قدري ملايم نيست، اگر تحمل کرد با آسيه محشور ميشود. صبر بر بداخلاقي شوهر را بشارت همنشيني با آسيه را داده است.پيغمبر اکرم ميفرمايد: من از همه مهربانتر با خانمها هستم و اگر کسي ميخواهد با من همنشين شود بايد با همسرش مهربان باشد. پيغمبر ميگويد: من مهربانترين هستم. از آن طرف خانمها هم مثل حضرت زهرا در تبعيت از همسرانشان باشند. در نظام خانواده مصالحي داريم که مثلاً در خانه سازي تيرآهن و آجر است اما يک ملاتي داريم که همه اينها را به هم پيوند ميدهد، ملات در خانه توسط خانمها با محبت محقق ميشود. پيوند دهندهاي که خانه را مستحکم ميکند، محبتي است که از جانب خانمها اساس آن محقق ميشود و بقيه از اين نقش ميگيرند. مديريت در خانه از جهت محبتي و عاطفي با خانمهاست. لذا خيلي صبوري ميخواهد و شرح صدر نياز دارد. لذا خانمها در خانه واقعاً جهاد دارند، براي زنها اين باب را هميشه باز گذاشتند، از نگاه خودشان کوتاه بيايند تا بشود اين خانه را اداره کرد.
وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «11»
«10»
شريعتي: زندگي حضرت ام البنين و کرامات آن بانو، عنوان کتابي است که ميتوانيد تهيه کنيد. شيخ اشرف زهيري اين کتاب را نوشته و جناب آقاي محفوظي موسوي اين کتاب را ترجمه کردند.
شريعتي: يک تشکر ويژه بايد از شما بکنم، چون در طول اين مدت که قصه انبياء را شنيديم، شما بذر محبت خيلي از انبياء را در دل ما کاشتيد، در قصه حضرت ابراهيم ناخودآگاه به سمتش کشيده ميشويم، اين اتفاق در مورد حضرت آسيه هم افتاد و محبتش در دل ما نشست و هروقت نامش بيايد با يک تکريم ويژه از او ياد خواهيم کرد. امروز صفحه 318 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ «88» أَ فَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً «89» وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي «90» قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى «91» قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا «92» أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي «93» قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي «94» قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ «95» قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي «96» قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً «97» إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً»
ترجمه آيات: پس (سامرى) براى آنها پيكر گوسالهى نرى كه داراى صدايى بود پديد آورد، آنگاه (با پيروانش به مردم) گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است. پس سامرى (خدا و همهى تعليمات موسى را) فراموش كرد. پس آيا نمىبينند كه (اين گوساله) برايشان پاسخى ندارد و مالك (هيچ گونه) سود و زيانى براى آنها نيست؟! و البتّه هارون (نيز) پيش از اين (آمدن موسى) به آنان گفته بود: اى قوم من! شما قطعاً به واسطهى آن (گوساله)، مورد آزمايش قرار گرفتهايد و همانا پروردگار شما خداوند رحمان است، پس از من پيروى كنيد و دستور مرا اطاعت نماييد. (اما قوم مرتدّ، به هارون) گفتند: ما همواره بر (گوساله پرستى) پايداريم (و از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت) تا موسى به سوى ما باز گردد. (موسى در حالى كه موى سر و صورت برادر را گرفته بود به او) گفت: اى هارون! زمانى كه ديدى آنان گمراه شدند، چه چيز تو را بازداشت؟ از اينكه مرا پيروى نكنى؟ (چرا براى نجات مردم فوراً به سراغ من نيامدى؟) آيا دستور مرا نافرمانى كردى؟ (هارون در جواب) گفت: (اى برادر و) اى فرزند مادرم! (موى) ريش و سر مرا (به مؤاخذه) مگير، همانا من ترسيدم (با برخورد تند من، آنها متفرّق شوند و) تو بگويى ميان بنىاسرائيل تفرقه انداختى و كلام مرا مراقبت نكردى! (سپس موسى به سامرى) گفت: اى سامرى! (منظور تو از) اين كار (و فتنهى) بزرگ كه كردى چيست؟ (سامرى) گفت: من به چيزى پى بردم كه (ديگران) به آن پى نبردند، پس من مشتى از آثار رسول (حقّ) را بر گرفتم، پس آن را (در گوساله) افكندم و اين گونه نفسم اين كار را در نظرم بياراست (وفريب داد). (موسى به سامرى) گفت: پس برو (دور شو)، پس همانا بهرهى تو در دنيا اين است كه (به دردى مبتلا خواهى شد كه دائماً) مىگويى: «به من دست نزنيد» و همانا براى تو (در آخرت) ميعادگاهى استكه هرگز از آن تخلّف نخواهد شد. و (اكنون) به سوى معبودت كه پيوسته آنرا پرستش مىكردى نگاه كن، ما حتماً آن را مىسوزانيم (و) سپس خاكستر و ذرّات آن را به دريا خواهيم پاشيد. (اى قوم من!) همانا معبود شما «اللّه» است كه معبودى جز او نيست (و) علم او همه چيز را فرا گرفته است.
شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: چون قرار بود اين هفته در مورد ام ايمن هم به عنوان يکي از خانمهايي که نقش داشتند در نگاه ولايي ما، نکاتي را مختصر بگويم. ايشان مادر اسامه بن زيد و همسر زيد بن حارثه که يک شخصيت بزرگ تاريخي است، در جريان جنگ موته شهيد شد و قبل از جعفر بن ابي طالب به شهادت رسيد. اين خانم در مکه از نخستين گروندگان به اسلام بود. در دو سه جنگ حضور فعال داشت، از کساني بود که هيچگاه عقب نشيني نکرد. در جريان اعطاي فدک تنها کسي بود که حاضر شد همراه اميرالمؤمنين شهادت بدهد که پيغمبر فدک را به فاطمه بخشيده است. اين خانم غير از اينکه همسر شهيد است، علاوه بر اين جزء کساني است که در دوران ظهور چند مورد از خانمها برميگردند، يکي از خانمها که در دوران ظهور حضرت برميگردد ايشان است. اين حديث از پيغمبر را بخوانيم که فرمودند: اين ادامه اهلبيت من است. اين خانم کنيز عبدالله پدر پيغمبر بود. عبدالله که از دنيا رفت همراه پيغمبر کنار آمنه(س) بود. وقتي هم پيغمبر از دنيا رفت، مدتي بعد هم اين خانم از دنيا ميرود. انشاءالله خداي سبحان اينها را شفيعه ما قرار بدهند و برتر از اينها فاطمه(س) را به برکت ايشان شفيع ما قرار بدهد. خدايا به حق اين بانوي بزرگ اين کشور ما را از شر دشمنان داخلي و خارجي نجات بده و عزت کشور ما را به برکت اهلبيت روز افزون بگردان. هميشه رمز يا زهرا در همه جنگها جزء عملياتي بود که کارگشايي داشت. انشاءالله گشايشهاي بزرگي در کار مردم ايجاد شود.
شريعتي:
نه مثل سارهاي و مريم نه مثل آسيه و حوا
فقط شبيه خودت هستي، فقط شبيه خودت زهرا
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»