برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 05-11- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و نازنينمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله آغازين روز هفته شما سرشار از خير و برکت باشد، حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم.
شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله خداي متعال توفيق بدهد از ياران و ياوران و سرداران حضرت باشيم.
چون حضرت موسي(ع) مخاطبات زيادي با خداي سبحان داشته و تکلمات زيادي بوده و احاديث قدسي فراواني در رابطه با حضرت موسي هست، سعي ميکنيم کلامي از کلام حضرت موسي و احاديث قدسي را خيلي کوتاه بگوييم. از جمله اين حديث شريف که خداي متعال ميفرمايند، امام حسن عسکري ميفرمودند: «يَا مُوسَى أَ تَدْرِي أَنَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِي يَكُونُ لَهُ ذُنُوبٌ وَ خَطَايَا تَبْلُغُ أَعْنَانَ السَّمَاءِ فَأَغْفِرُهَا لَهُ، وَ لَا أُبَالِي» بنده من مبتلا به گناهان زيادي ميشود و اين گناهان تا آسمانها هم بالا ميرود اما من او را ميآمرزم و باکي براي اينکه علتي براي اينمکه بيامرزم نيست. موسي سؤال ميکند «قَالَ: يَا رَبِّ وَ كَيْفَ لَا تُبَالِي» چگونه بدون استغفار آمرزيده ميشود؟ «قَالَ تَعَالَى: لِخَصْلَةٍ شَرِيفَةٍ تَكُونُ فِي عَبْدِي» يک خصوصيت خوبي در اين بنده من هست که باعث ميشود آمرزش من شامل حالش شود حتي اگر بديهاي زيادي دارد. «أُحِبُّهَا، وَ هِيَ أَنْ يُحِبَّ إِخْوَانَهُ الْفُقَرَاءَ الْمُؤْمِنِينَ» چون اين فقراي مؤمنين را دوست دارد، من هم او را دوست دارم و اين محبت من باعث ميشود توفيق برگشتن از بديهايش را بدهم. «وَ يَتَعَاهَدَهُمْ، وَ يُسَاوِيَ نَفْسَهُ بِهِمْ» وقتي با اينها همنشين ميشود خودش را هم تراز اينها ميبيند و بالاتر نميبيند، «وَ لَا يَتَكَبَّرَ عَلَيْهِمْ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ غَفَرْتُ لَهُ ذُنُوبَهُ، وَ لَا أُبَالِي» اين شکستگي که خودش را در حد فقرا بياورد و تفاخر و تکبر در وجودش نباشد خيلي تسهيل ميکند که انسان محبوب خدا شود و کار سختي نيست از اين جهت که اين دائماً در دسترس انسان است. هرجا انسان هست، محبت و تواضع در مقابل آنها، فقرا چه از جهت مالي و چه از جهت مقام، اگر اين کار را بکند خداي سبحان هم توفيق آمرزش را برايش نسبت به گناهانش بدون توبه فراهم ميکند.
حديثي را نيمه گفتيم و مقدمهاش را يادآوري کنيم اين بود که بحث انتظار بود، حضرت يوسف(ع) فرهنگ انتظار را پايهگذاري کرد. اين فرهنگ انتظار يک فرهنگ جديدي بود و سابقه نداشت که در سختيها و شدتها وعده داده شد که پس از اين منجي خواهد آمد. لذا اين فرهنگ انتظار باعث شد با تمام شدتي که فرعونيها عليه بني اسرائيل به کار گرفتند از لحاظ فرهنگي، تهاجم ديني که فرهنگ دينيشان را از بين ببرند، از جهت فرزندي که نسل جوانشان را از بين ميبردند تا قدرتمندي اين نسل از بين ميرود، خيلي از بني اسرائيل نتوانستند روي آن دينداريشان ثبات پيدا کنند اما با وعدهاي که يوسف(ع) به اينها داده بود، باعث شد علماي اينها علمايي باشند فرهنگ انتظار را ترويج کنند. از فرهنگ انتظار خيلي کار برميآيد و تقريباً نتوانستيم از ظرفيتهاي فرهنگ انتظار استفاده صحيح کنيم. اين فرهنگ انتظار باعث شد خواص بني اسرائيل با ارتباط با علما که اهل اين فرهنگ انتظار بودند و با اين حشر داشتند، به آنها رجوع ميکردند و اين رجوع باعث ميشد اين فرهنگ انتظار اميد را در دل اينها زنده کند به طوري که در مقابل تمام شدتها و سختيها اينها از هم رها نشدند و طوري نشد که قدرت مقاومت را از دست بدهند و آمادگيشان را براي ظهور حفظ کردند.
گفتيم: يکبار که خدمت يکي از عالمان آمدند و گفتند: شرايط براي ما سخت شده و شما با صحبتهايتان ما را امداد ميکرديد، در اين حين که داشت برايشان صحبت ميکرد، گفت: چهل سال ديگر براي فرج باقي مانده است. در سنگينترين شرايط تهاجم از جهت تحقير فرهنگي و شدت جسماني بودند، زنهايشان کنيز خانهها بودند و بچههاي اينها را ميکشتند. چه فرهنگي بايد در اينها جا افتاده باشد که وقتي عالم رباني ميگويد: چهل سال ديگر، تعبير اين است که «وَ أَعْلَمَهُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَيْهِ أَنَّهُ مُفَرِّجٌ عَنْهُمْ بَعْدَ أَرْبَعِينَ سَنَةً» به اينها بگو بعد از چهل سال فرج اتفاق ميافتد. «فَقَالُوا بِأَجْمَعِهِمْ» همه با هم يکصدا، اينها دستهاي از بني اسرائيل هستند که فرهنگ انتظار را باور داشتند و هرچند گاهي با عالمان رباني اين را تکرار ميکردند که اين صحنهها در وجودشان زنده بماند. همه با هم يکصدا گفتند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» خدايي که به ياد ماست و فرج ما را در چهل سال ديگر قرار داده است. چقدر بايد راضي به رضاي خدا باشند که با اين حال الحمدلله ميگويند. به چند نفر از ما اگر در سختي و شدايد باشيم، وقتي بگويند: چهل سال ديگر اين گشايش براي شما ميشود، وقتي اين رضايت حاصل شد برايشان که امر خدا امر مطاع است، او است که بايد اطاعت شود، «فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ» خداي سبحان به آن عالم رباني وحي کرد، «قُلْ لَهُمْ قَدْ جَعَلْتُهَا ثَلَاثِينَ سَنَةً» اين حال شما و رضايت شما که امر الهي را اينطور عزيز داشتيد، در وجودتان خللي ايجاد نکرد، آن هم بني اسرائيلي که اينقدر عجايبي بودند در رابطه با اينکه اطاعت نکنند. کوه طور بالاي سرشان قرار گرفته بود، در سجده بودند، در حالت سجده نگاه ميکردند اگر برداشته شده سر از سجده بردارند. اما اين عده خالص بودند. يعني اگر عدهاي از مردم به اين درجه از خلوص برسند، همين عده کفايت ميکند تا امر فرج تسهيل شود. موکول نکنيم که همه با هم، خوب است و دنبالش باشيم. اما همه با هم مراتب وجود است. يک عده براي اين مسأله خودشان را آمادهتر کنند، اينها ديگر در بقيه اثرگذار ميشوند. وقتي اين جمع در جامعه باشند و افرادي باشند که اهل سلم و اخلاص هستند، باور فرهنگ مهدويت را دارند، در جامعه پخش باشند و هرگوشه يکي از اينها هست در اطراف خودش کلي اثر دارد.
«لِقَوْلِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ» به همين حالشان که شاکر بودند و ستايش خدا را کردند، «فَقَالُوا كُلُّ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» اين يک نعمتي از جانب خدا بود و هر نعمتي از جانب خداست. اينها باور است و حرف نيست، يعني آدم ببيند که «کلُ نعمة من الله» اگر سختي است خداي سبحان ميتواند سختي را بردارد و اگر راحتي است خداي سبحان رسانده است. «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ قُلْ لَهُمْ قَدْ جَعَلْتُهَا عِشْرِينَ سَنَةً» ده سال ديگر هم کم شد! ما نميدانيم يک لحظه فرج نزديک شود چقدر برکت دارد. حضرت آيت الله بهجت ميفرمود: ما نميدانيم چه چيزي در نبود امام از دست داديم، اگر ميدانستيم يک لحظه دير آمدن ايشان چه برکاتي را بر عالم وجود نازل ميکند، اينطور خيالمان راحت نبود از اينکه حضرت غائب است، لذا ده سال يکباره کم ميشود يعني هر سالي که 365 روز است و هر روزي 24 ساعت است، اگر اينها را حساب کنيم، در نظر بگيريم که امروز جامعه توحيدي ايجاد شود يا صد سال ديگر، برکاتي که امروز هست، صد سال ديگر بخواهد ايجاد شود، تا صد سال صدها مرتبه از مسأله پياده شده است و کساني که دخيل بودند در تعجيل ودر تسريع و اينکه يک دقيقه زودتر شود، دخيل در تمام اعمالي هستند که يک دقيقه زودتر برکاتي نازل شده و چه برسد به اينکه دو تا ده سال کم شده و بيست سال فرج براي قوم موسي(ع) زودتر شده است. مدل بحث انتظار است و قاعده است و واقعه نيست. قاعده آن است که اتفاقي افتاده است اما وقتي واقعه ميشود يک جريان است و يک سنت الهي است. يعني هربار عدهاي از خواص دور هم جمع شوند و به فعل الهي راضي باشند، خداي سبحان در فرج تعجيل ميکند.
پس هيچ موقع کارهايمان را، آنچه را در راستاي تعجيل فرج انجام ميدهيم را کم نگيريم. آنجا که ميفرمايد: هرگاه ديديد که امامتان از بين شما غائب شد، فرج را با عمل بخواهيد. فقط اين نيست که بنشينيم و بگوييم: دعا ميخوانيم. دعا خواندن جاي خودش خوب است اما کسي که منتظر است، تعبير روايت اين است که مثل کسي است که در خونش غوطهور است. کسي که در خونش غوطهور است يعني اينطور جهادي است و چون ميداند که اگر فرج بيايد چه خواهد شد، اگر کسي اين را دانست آنوقت همه زندگياش را در طلب فرهنگ جهاد و گسترش فرهنگ ظهور لحظهاي کوتاه نخواهد آمد. فرهنگ انتظار يک فرهنگي است که تمام آنچه دشمنان ما در مقابل ما به کار ميگيرند مثل يک سپر عظيمي است در مرتبه اول که ميتواند آنها را مندفع کند و در مرتبه دوم سلاح تهاجمي است، اگر فرهنگ انتظار اين شد آنوقت آثارش ظاهر ميشود. اگر جامعه بو و رنگ فرهنگ انتظار را احساس کرد، اميد سراسر جامعه را ميگيرد و نااميدي معنا ندارد. مشکلات امروز ما با مشکلاتي که جامعه بني اسرائيل مبتلا شده بودند غير قابل قياس است. فرعون جباري مسلط است شکم زنها را پاره ميکند و فرزندان را ميکشد. فرزندان ذکور را ميکشد و دختران اينها را ميبرد تا بساط عيش و نوش باشند. مردان اينها تحقير شده هستند و قدرت عمل کاري را ندارند. فرهنگ انتظار ميتواند اين جريان با اين سختي را تبديل به اميد کند آن هم نه اميد واهي که آدم بگويد: الکي خوش باشيم، اميدي که آماده قيام ميکند. لذا از بس فشار زياد بود و تحقيرها شديد بود، اغلب مردم ديگر ميلي به ازدواج نداشتند. ميلي به فرزند آوري نداشتند. چون ممکن است اين زن هر لحظه در اختيار آنها باشد. اگر فرزند پسر ميآوردند که ميکشتند و اگر دختر بود که بايد کنيز ميشد. لذا در نگاهشان ازدواج نبود و فرزند آوري نداشتند.
«فَقَالَ عِمْرَانُ أَبُو مُوسَى» عمران پدر حضرت موسي بود، ميفرمايد: شما ازدواج کردم و فرزندآوري را به عنوان امر الهي اطاعت کنيد و منتظر باشيد، «فَإِنَّ أَمْرَ اللَّهِ وَاقِعٌ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» اگر ديديد که امر الهي واقع است حتي اگر مشرکون اين همه فشار بياورند، شما نگاه کنيد که خدا فرمود: انتظار، شما بايد مقدماتش را فراهم کنيد. لشگر براي امام زمان اين است که فرزندآوري باشد. در جامعهاي که ازدواج تأخير ميافتد، فرزندآوري هم تأخير ميافتد. تأخير افتادن ازدواج يعني جامعه آماده ظهور نيست چون اين جامعه به وحدت نرسيده، دغدغههاي فکري شديد ميشود و ازدواج صورت نميگيرد و فرزندآوري کم ميشود و فرزند آوري که کم شد، جامعه براي ظهور جوان نيست. لذا تأخير در ظهور را به دنبال دارد. اگر کسي با اين نگاه ازدواج کرد که من مقدمات ظهور را با تشکيل خانواده محقق ميکنم، با اين نگاه فرزندآوري کرد، هر باري که پيش آمد بگويد: ميخواهم لشگر براي امام زمان محقق کنم. زندگيمان را با ظهور فرج تنظيم کنيم. اگر با اين نگاه ديديم اين فرهنگ انتظار و فرهنگ ظهور ميشود.
پدر موسي ميگويد: «اللَّهُمَ مَنْ حَرَّمَهُ فَإِنِّي لَا أُحَرِّمُهُ» خدايا هرکس اين حلال را حرام کرد و ميگويد: من انجام نميدهم، انجام ندادن گويي همين حرام کردن بوده است. «وَ مَنْ تَرَكَهُ فَإِنِّي لَا أَتْرُكُهُ» من يک چنين کاري نميکنم. همينجا بود که موسي(ع) نطفهاش بسته شد و بعد جريان حملش پيش آمد، قابلهاي که براي موسي گذاشتند، محبت مادر و اين حمل به دلش افتاد و اين مادر موسي از به دنيا آوردن فرزندش ميترسيد، گفت: نترس! من تضمين ميکنم که گزارش نکنم. در فرهنگ انتظار انسان بايد مطابق آنچه دين فرموده است قدم بردارد. يکي از تکاليفي که بايد باشد روابط بين مؤمنين است و در فرهنگ انتظار هرچقدر روابط بين مؤمنين با هم مرتبطتر باشد و مکرر باشد، در جهت مالي و اجتماعي و فرهنگي، يکي از جرياناتي است که آماده شدن براي ظهور است. حتي روابط و مهمانيها و رفت و آمدها اگر شکل بگيرد، فرهنگ انتظار با اين نگاه جامعه را در فرج تعجيل ميکند. اگر اين دست ماست، به غير از دست ما نيست. اينکه به ياد فرج باشيد و ذکر فرج باشد، همين فرج و گشايش است. اگر بخواهيم رنگ امام زمام(عج) را از زندگي برداريم، ببينيم چقدر تغيير درونش است. ما از صبح ميآييم، در زندگي غرق هستيم تا شب دوباره برويم اگر جايي، وقتي و در نمازي ياد حضرت باشيم. در زندگي ما آيا فرهنگ حاکم بر زندگي و روابط ما، کجايش فرهنگ انتظار است که اگر نباشد با يک جايي که اين را ندارند متفاوت است.
آقاي بهجت ميفرمودند: امام زمان در زندگي ما چقدر نقش دارد و در جامعه و خانواده چه کنيم اين فرهنگ پررنگتر باشد. دوباره وقتي گفت: به اينها بگو بيست سال شد، ده سال ديگر کم شد. «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ قُلْ لَهُمْ قَدْ جَعَلْتُهَا عِشْرِينَ سَنَةً فَقَالُوا لَا يَأْتِي بِالْخَيْرِ إِلَّا اللَّهُ» اينها با تمام وجود ميگفتند.
يعني ما نميدانيم وقتي ده سال نزديک ميشود، جامعهاي که در اين فشار شديد است و جلساتشان در بيابانهاست، شبانه و مخفيانه زير نور ماه بود. «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ قُلْ لَهُمْ قَدْ جَعَلْتُهَا عَشْراً» ده سال ديگر هم کم شد. اين ده سال هر ساعتش با چه سختي ميگذشت. زمان يکباره طي شد، براي خداي سبحان طي زمان کاري نيست و اين مانع از قبل ماست که محقق نميشود و الا جود و رحمت حق آماده اين است. از آن طرف فاعليت تام است، اگر نميشود و در فرج تأخير است، مربوط به اين است که ما فرهنگ انتظار در وجودمان کمرنگ است. حيوان و گياه و جماد هم با ظهور حضرت از وجود حضرت بهرهمند ميشوند، آسمان و زمين و فلک از وجود حضرت متنعم ميشوند. از ابتداي خلقت زمين غرض خلقت بر اين بود که اين فرج محقق شود و انبياي گرامي و اوصياء، تمام خون دل خوردنهاي تاريخ و تمام وقايعي که در تاريخ اتفاق افتاده مقدمه بوده براي اينکه اين «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ» (قصص/5) اين محقق شود. يعني در جايي قرار گرفتيم که اوج جريان آرزوي همه انبياء و مؤمنين کشيدند تا جامعه براي اين مرتبه آماده شود اما ما اين مسئوليت را خوب احساس نميکنيم. ما در زندگي برنامهريزي کنيم و از خانواده شروع کنيم و بعد در اطرافمان بياييم. هرکسي در هرجايي که هست فرهنگ انتظار را جا بياندازد. يعني انسان وجودش را در راه تحقق فرهنگ انتظار فدا کند. اما اگر بگويند: براي شهداي فرهنگ انتظار، شهداي مدافع حرم خيلي عنوان عالي است اما بايد مقدمه شود براي شهداي فرهنگ انتظار که اگر شهيد بخواهد شهيد شدن جا دارد. اگر با اين باور انسان گام برداشت، فرهنگ انتظار در وجود افراد و بعد به جامعه تسري پيدا ميکند. لذا وجود اينها باعث شد شعلههاي فرهنگ انتظار درون اينها شعله کشيد و به ديگران سرايت کرد و در آنها انگيزه ايجاد کرد و از سرمي نااميدي به گرمي اميد تبديل کرد.
اگر ما اين کار را نکنيم و وجود ما سرد باشد، تهاجم دشمن اثرگذار است و روابط ما را گسسته کند و نقشههاي الهي را تأخير بياندازد و تحقق پيدا نکند، بعد ميفرمايد: «فَقَالُوا لَا يَصْرِفُ السُّوءَ إِلَّا اللَّهُ» اينجا اميد پيدا کردند که ميتوانيم با اين باطل را براندازيم و حال قيام پيدا کردند. اين خداي سبحان است که ميتواند هر بدي را بردارد. «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ» به عالم زمانشان گفتند: «قُلْ لَهُمْ لَا تَبْرَحُوا فَقَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فِي فَرَجِكُمْ» از جايتان بلند نشويد که فرج محقق شد. «فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ طَلَعَ مُوسَى ع رَاكِباً حِمَاراً» سوار مرکبي بود که بر اينها وارد شد و از دور ديده شد. «فَأَرَادَ الْفَقِيهُ أَنْ يُعَرِّفَ الشِّيعَةَ» بعد آن عالم اراده کرد و به اينها گفت «مَا يَسْتَبْصِرُونَ بِهِ فِيهِ» آن کسي که منتظرش بوديد آمد. اگر ميگويند: الحمدلله، يا «کل نعمة من الله» با باور گفتند. عدهاي باشند اين باور را داشته باشند که اينها آتش جامعه باشند و جامعه را گرم کنند. اگر اينها نباشند و جامعه اين گرمي را نگيرد، جامعه به اين راحتي سرد و افسرده ميشود. لذا هرگاه ديديم حوادث و موانع بيشتر ميشود، معلوم ميشود خداي سبحان پيامي دارد. اگر داغ نشديم و نگاه کرديم، پيام اين واقعه از دست رفته است. حادثهها جذبه است. حوادث دو رويه دارد، يک لايه تلخ و سخت، يک لايه يُسر است، مع العسر يعني لايه سختي، يسر همانجاست، لايه فرج و کاري است که خدا با ما دارد. لايهاي است که پيغام الهياش است. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» (انشراح/6) لذا اگر با اين نگاه آدم نگاه کند، اراده کرد به اينها نشان بدهد، «وَ جَاءَ مُوسَى حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِمْ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ» موسي آمد بر اينها وارد شد و سلام کرد، «فَقَالَ لَهُ الْفَقِيهُ مَا اسْمُكَ فَقَالَ مُوسَى» اسم من موسي است. اين براي وقتي است که موسي کليم نزد شعيب رفته بود و بعد از ده سال که آنجا بود، از مدين به سمت مصر برگشته و در راه مبعوث شده است، همانجايي که راه را گم کردند و دنبال آتش بودند، «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» (طه/12) اينجا مبعوث به رسالت شد.
خداوند انشاءالله به مقام معظم سلامتي و طول عمر بدهد، ايشان ميفرمايد: با اينکه انبياء قبل از بعثتشان هميشه پر انگيزه و انرژي بودند، وقتي مبعوث به رسالت ميشدند، قبل و بعد بعثتشان الي ماشاءالله با هم متفاوت بودند، يعني اين وجود يک پارچه انرژي و توان و آتش ميشد. اين وجود ديگر بي ترس ميشد و موانع در برابرش هيچ بود. لذا انبياء وقتي مبعوث ميشدند تمام وجودشان انگيزه و گرم کردن جمع بود. «قَالَ ابْنُ مَنْ قَالَ ابْنُ عِمْرَانَ قَالَ ابْنُ مَن قَالَ ابْنُ قَاهِثِ بْنِ لَاوَى بْنِ يَعْقُوبَ» فرزند لاوي، فرزند يعقوب، «قَالَ بِمَا ذَا جِئْتَ» براي چه سراغ ما آمدي؟ «قَالَ جِئْتُ بِالرِّسَالَةِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» رسول حق هستم! «فَقَامَ إِلَيْهِ فَقَبَّلَ يَدَهُ» اين عالم بلند شد دست موسي را بوسيد و احترام کرد، «ثُمَّ جَلَسَ بَيْنَهُمْ فَطَيَّبَ نُفُوسَهُمْ» موسي کنار اين جمع نشست و به اينها دلداري داد، «وَ أَمَرَهُمْ أَمْرَهُ» امر خدا را براي اينها بيان کرد، «ثُمَّ فَرَّقَهُمْ» چون آنها تحت نظارت فرعونيها بودند، بعضي از ما ميگوييم: امام زمان بيايد همه چيز درست ميشود! امام زمان بيايد همه چيز درست ميشود اما نه اينکه امام زمان درست کند و ما نگاه کنيم، اگر امروز کسي به اندازه قدري که توانست قدم برداشت و اقدام کرد براي اصلاح، وقتي امام زمان هم بيايد، در لشگر حضرت هست. اما اگر امروز کسي نشست و آن مقداري که از او برميآمد قدم برنداشت، اميدش به اين است که امام زمان بيايد اصلاح کند، اين اميد واهي به او نيست. چون وقتي حضرت ميآيد بايد قبلاً طرف ورزيده شده باشد در عمل و اقدام، اگر ورزيده نباشد جا مانده و دور شده است، خيلي از اين افراد وقتي حضرت ميآيد ميبينند حضرت خيلي با شدت حرکت ميکند، پس نميشود او امام باشد. اگر کسي دنبال اين است خوب است طلب فرج نکند، حضرت که تشريف ميآورند تازه خون ميخواهد و عرق ريختن ميخواهد. روزي است که عرقها بايد چکيده شود و هر نفر به اندازه بيست نفر بايد کار کند. سالياني طول ميکشد که حضرت مستقر شود. وقتي موسي کليم اينجا رسيد، اينها را پخش کرد و گفت: به خانههايتان برگرديد. چهل سال تازه از اينجا طول کشيد که فرج محقق شد. حالا که موسي آمده بايد مردم قيام کنند و به پا خيزند. اين جريان اينقدر قوي بود که در روايت از امام صادق است که ابي بصير نقل ميکند که پنجاه نفر به اسم موسي بن عمران آمدند و مردم اينقدر منتظر بودند باعث ميشد اسم فرزندانشان را عمران و اسم نوههايشان موسي بگذارند که اين موسي بن عمران شود. اين يادآوري فرهنگ انتظار که بگويند: شايد فرزند ما باشد. تفعل به اين خير زدن و با نامگذاري ياد حضرت بودن خودش يک حسن و تفعل به خير است. يک نکته دقيق ديگر اين است که دقت کنيم نابودي جبهه مقابل در وقتي است که جبهه مقابل به محض شدن برسند. اين چهل سال براي چه طول کشيد؟ اين چهل سال که موسي قيام کرد تا وقتي که غرق شدند، اين دو مرتبه داشت، يک حيث بود که اين مردم بني اسرائيل بايد خلوصشان بالاتر برود. طرف مقابل هم در ابتلا با اينها بايد به يک خلوصي از شقاوت برسد. ميدانيد بين اين دو بايد چه واقع شود تا اين دو خلوص محقق شود؟ اگر اين طرف مؤمنين ميخواهند به درجهاي از اخلاص برسند که همراهي با حضرت و استقرار جامعه توحيدي امکان پذير باشد، مقابل هم بايد به درجهاي از خلوص در شقاوت برسد که در جريان حضرت نوح بود «وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً» (نوح/27) محض در فجور و شقاوت شوند، چطور اين محقق ميشود که آنها به فجور محض برسند و اينها به ايمان؟ در ابتلاي به هم، فشارها به اوج ميرسد، سختيها به اوج ميرسد. از آن طرف شقاوتها به اوج ميرسد و از اين طرف ايمان و تحمل بالا ميرود. فرهنگ انتظار در دوران غيبت سادهتر است از فرهنگ انتظار در دوراني که ابتداي ظهور حضرت است. ابتلائات در آن موقع سختتر از دوران غيبت است. اگر کسي تحمل و حال ندارد، تقاضا نکند و اگر کسي کمال را ميخواهد تقاضا کند. اگر کسي آن مرتبه را آماده است، ميگويد: شب وارد خانه ميشود با ايمان است. صبح از خانه بدون ايمان خارج ميشود. يا شب بدون ايمان آمده و با ايمان خارج ميشود. اينقدر تحولها عظيم است. هم ريزشها شديد است هم رويشها. آن موقع کسي که در اين رابطه ميآيد نگاهش به سختيها از منظر ديگري هم ميشود. به دنبال برطرف کردن سختيهاست، دنبال اين است که ورزيده شود و با سختيها مقابله کند.
شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم، امروز صفحه 297 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه کهف را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً «28» وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً «29» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا «30» أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً «31» وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً «32» كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً «33» وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً»
ترجمه آيات: وبا كسانى كه پروردگارشان را (همواره و در هر) صبحگاه و شامگاه مىخوانند و خشنودى او را مىجويند، خود را شكيبا ساز و ديدگانت را از آنان برمگير كه زيور دنيا را بطلبى و از كسانى كه دلشان را از ياد خود غافل كردهايم و در پى هوس خويشند و كارشان بر گزافه و زياده روى است، پيروى مكن. و بگو: حقّ از سوى پروردگار شما رسيده است، پس هر كه خواست ايمان آورد و هر كه خواست كافر شود. همانا ما براى ستمگران آتشى مهيّا كردهايم كه (شعلههايش) همچون سراپردهاى آنان را فراگرفته و چون پناه خواهند، با آبى (مانند مس) گداخته كه چهرهها را بريان مىكند يارى مىشوند! چه بد نوشيدنى و چه بد جايگاهى است! همانا آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دادهاند (بدانند كه) همانا ما پاداش كسى را كه عمل خوب انجام داده تباه نمىكنيم. آنان برايشان باغهاى جاودانهاى است كه نهرها از زير (قصرها و تختهايشان) جارى است. درآنجا بادستبندهايى طلايى آراسته مىشوند وجامههاى سبز از حرير نازك وضخيم مىپوشند، درحالى كه در آنجا بر تختها (ى بهشتى) تكيه دادهاند. چه نيكو پاداشى و چه خوش جايگاهى! (اى پيامبر!) براى آنان (سرگذشت) دو مردى را مثَل بزن كه براى يكى از آن دو، دو باغ انگور قرار داديم و دور آنها را با نخل پوشانديم و ميان آن دو باغ را كشتزار قرار داديم. هر دو باغ، محصول خود را داد و چيزى از آن نكاست و ميان آن دو، نهرى روان ساختيم. و براى آن مرد ميوهاى (فراوان) بود. پس به دوستش در حالى كه با او گفتگو مىكرد، گفت: من از تو مالدارتر و از نظر نفرات، نيرومندترم.
شريعتي: مردم سيستان و بلوچستان را فراموش نخواهيم کرد، براي مشارکت در کار خير تا روز دوشنبه فرصت داريد، ميتوانيد به سايت ما مراجعه کنيد و اطلاعات لازم را کسب کنيد.
حاج آقاي عابديني: اين هفته چون در مورد حضرت اسماء صحبت ميکنيم، در سختترين شرايط يار ولايت بود. دو فرزندي که از اين خانم ماندند يکي محمد بن ابي بکر شهيد راه ولايت بود و يک فرزندش عبدالله بن جعفر است، اين خانم در پرورش مادري خودش کاملاً موفق است و در دوران سخت تنهايي حضرت زهرا، تنها کسي که بيشترين ارتباط را با حضرت داشت، دلداري ميداد، در سختي و راحتي اسماء تنها کسي بود که يار و ياور بود. اسماء شخصيت بزرگي است و خواهرش همسر پيغمبر بود. يک خواهرش همسر عبدالمطلب بود، يک خانواده کاملاً برجسته که خودش بعداً همسر اميرالمؤمنين ميشود. شخصيت وفاداري که در تشييع و تغسيل حضرت زهرا شرکت داشتند. همسر شهيد بود و مادر شهيد بود، انشاءالله خداي سبحان اينها را شفيع همه ما قرار بدهد.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»