اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

98-10-14-حجت الاسلام والمسلمين عابديني-ويژه برنامه بزرگداشت شهيد سردار سليماني


برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: بزرگداشت سردار شهيد قاسم سليماني

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني

تاريخ پخش: 14-10- 98

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

باز هم موج‌هاي طوفان زاد غيرت خلق را تکان دادند

تا به درياي معرفت برسيم، شهدا راه را نشان دادند

تسليت واژه‌ي قشنگي نيست گرچه او قهرمان ملت بود

او که چون مرغ در قفس عمري در به در در پي شهادت بود

ياعلي گفت و دل به دريا زد، چون شهادت کليد پرواز است

حاج قاسم دوباره ثابت کرد در اين باغ همچنان باز است

مرحبا اي شهيد زنده‌ي عشق، پيش ارباب رو سفيد شدي

تلخ بود اين خبر جديد نبود، سالها پيش تو شهيد شدي

سلام بر حاج قاسم سليماني، سردار دلها، سلام بر همرزمان شهيدش، سلام بر ابو مهدي المهندس، سلام بر همه شهدايي که مظلومانه و ناجوانمردانه به شهادت رسيدند و داغ دل يک ملت شدند. اين ضايعه را به رهبر عزيز و فرزانه و همسر گرامي و فرزندان حاج قاسم سليماني تسليت مي‌گوييم. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم. به امام زمان و مقام معظم رهبري و مردم ايران تسليت مي‌گويم، عرض سلام داريم به اين شهدا و اميد داريم که با محبت‌هايي که در دلهاي ماست، شفيعان ما در روز قيامت باشند و نتيجه‌اش شفاعت باشد.

شريعتي: حاج قاسم سليماني وقتي اينطور در دلها مي‌نشيند و اينقدر مردم جذبش مي‌شوند قطعاً يک تفکر و نگاه پشتش هست. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم. صحبت کردن از شهيد که شخصيتش، قولش فعلش است. يعني تعبيري که در مورد خداي سبحان به کار رفته اين است که «قوله فعله» خدا با افعالش با ما صحبت مي‌کند و لزومي ندارد با ما تکلم کند. وقايع و حوادث و مسائلي که پيش مي‌آيد گفتگوي حق با ماست. شايد نزديکترين قول و فعلي که به هم نزديک است، قول و فعل شهيد است که اعتقادش را با عملش نشان مي‌دهد و باعث مي‌شود دلها به سوي اين حقيقتي که با فعل آشکار شده و هميشه آنچه با فعل آشکار مي‌شود ابلغ بر بيان بليغ‌تر است. زبان هرچقدر گويا و فصيح باشد، وقتي آن حقيقت با فعل ديده مي‌شود، مثل يک گل که اگر سعدي ترسيم کند با زبان بليغ تا وقتي آن گل ديده شود، اين يک زبان ديگري است. شهيد با اين گفتار با ما حرف مي‌زند و با فعلش آن حقيقت را به ما نشان مي‌دهد. تأثيرگذاري کار شهيد به خاطر همين است که سريع‌تر در دلهاست به خصوص شهيدي که مراتب معنويتش هم عظيم باشد و به مقداري که مراتبش عظيم است، فعلش هم عظيم مي‌شود. هرچقدر آن عظمت وجودي بيشتر باشد در فعل بيشتر آشکار مي‌شود چنانکه امام حسين(ع) فعلش شد هدايتگر همه جهان عالم، الي يوم القيامه، چون تمام آن حقيقت در مرتبه فعل آشکار شد و حقيقت هدايتگري و جلب دلها نافذتر است و گوياست. وقتي شهيد با نظام فطرت همراه باشد، يعني تمام حقايقش دنبال اين باشد که خدا چه مي‌پسندد، اين وجود عمقي پيدا مي‌کند که اگر به ظاهر در نگاه اولين عمق ديده نمي‌شود ولي خداي سبحان اين را جذب مي‌کند.

در سالهاي پيش شهيد حججي بود که شوري به پا کرد و امروز اين شوري که به پا شده، شهيد حججي سربازي از سربازان حاج قاسم سليماني بود و خود حاج قاسم شوري که به پا مي‌کند عظيم‌تر است و با اين نگاه که شهيد حقيقت وجودي‌اش در فعلش آشکار مي‌شود آن موقع اين همه غوغايي که امروز مي‌بينيم خيلي سخت و غير قابل انتظار نيست. چقدر رابطه‌ي اين شهيد با خدا قوي بود که اثرش اين رابطه‌ي آشکار است که دلهاي مردم با آن گره مي‌خورد. هرچقدر اين اخلاص عميق‌تر مي‌شود دلهاي مردم هم بيشتر گره مي‌خورد به خصوص دلهايي که مانع ندارد. لذا حرف زدن در مورد کسي که خدا اينطور عزيزش کرد و با خدا اين نسبت را داشته خيلي سخت است و هرچه بگوييد به بيان ظاهري است چون خود شهيد با فعلش حرف زد نه قولش و هرچه بگوييم با قول و حرف ماست و با حرف‌ها نمي‌توان آن حقيقت را تبيين کند.

در يک روايت شريف داريم که امام صادق(ع) به يکي از يارانش فرمود: شما فکر مي‌کنيد مي‌توانيد در مورد ما غلو کنيد؟ غلو آن است که انسان يک چيزي را در مورد کسي بشناسد و بيشتر بگويد، نمي‌توانيد بشناسيد، چه برسد بخواهيد غلو کنيد. مي‌فرمايد: همانطور که خداي سبحان را کسي نمي‌تواند بشناسد، ما را هم کسي نمي‌تواند بشناسد. همانطور که خداي سبحان و اسماء و صفتش را کسي نمي‌تواند راه پيدا کند، مؤمن را هم از حيث ايمانش نمي‌توانند بشناسند. يعني مؤمن در حيث ايمانش به خدا گره خورده است. لذا اگر آن کار خدايي از او مي‌آيد تعجب آور نيست و از حيث ايمان است به خدا گره خورده است. چه کسي مي‌تواند با اين تبليغاتي که دشمن در کشور عراق کردند که بين اين دو ملت جدايي بياندازند يکباره اتفاقي بيافتد که دل همه مؤمنين ايران و عراق يکي شود؟! اين چقدر عظيم است و اين شخصيت وحدت در وجودش عظيم بود که اثرش اين است که حتي بعد از شهادتش هم آنچه رؤيت مي‌شود وحدت است. در دنيا هرجا مي‌ديد بين مؤمنين اختلافي افتاده است، به دنبال اين بود که بتواند اين وحدت را محکم کند. وقتي اين حال در وجودش با اين شدت راه داشت وقتي از دنيا مي‌رود همه دلها به توحيد کشيده مي‌شود و مردم با شهادت حاج قاسم سليماني موحدتر مي‌شوند و به سمت توحيد راه پيدا مي‌کنند و اينها کار عظيمي است. اين کارها از انبياء مي‌آمد و اينقدر نظام وجودشان فطري بود که وقتي حادثه‌اي برايشان پيش مي‌آمد دلهاي مؤمن همه يکپارچه مي‌شد. خدا دلها را مي‌چرخاند و اين سمت و سوي دلها دست خداي سبحان است. آدم باورش نمي‌شود يک چنين عظمت وجودي را خداي سبحان در بين ما داشت و يک چنين شخصيت جامعي که در عرصه جهاد در اوج جهاد است و بي نظير است و به جايي مي‌رسد که دشمنان ما با همه‌ي دشمني‌شان در مقابل اين عظمت در دوران حياتش همه خاضع بودند. با همه بي معرفتي اين را مي‌فهميدند که اين بزرگي عادي نيست و از سنخ بزرگي دنيا نيست. لذا در مقابل تاکتيک‌ها و راهبردهاي او، چه آنجا که نگاه کلان ايجاد مي‌کرد براي اجتماع مؤمنين در کشورهاي مختلف و چه آنجا که در صحنه عمل يک موقعيت را اجرا مي‌کرد، اينها عقب نشيني در اين سالها کردند، يعني نه در مقام راهبرد در مقابلش توانستند قد علم کنند و نه در مقام تاکتيک و صحنه عمل نتوانستند.  يک شخصيت جامعي که هم در طراحي غلبه کنند و هم در صحنه عملي قدرت غلبه داشته باشد و جلوتر از همه باشد. اين براي آنها خيلي عجيب است و يک عده در اتاق‌هاي جنگ نشستند اما سربازشان جلو است. اين نگاهي که از اينجا شروع شود و جامعيتي که داشت، در مقابل دشمن، عالي‌ترين، شديدترين، مقاومت‌ها را نشان مي‌داد و يک ذره کوتاه نمي‌آمد اما در مقابل فرزندان شهيد زانو ميزند و ذليل بود و احساس خجالت مي‌کرد. «أَشِدَّاءُ عَلَى‏ الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم‏» وقتي در مقابل قدرت رعب آوري که با تبليغات از داعش درست کرده بودند، به طوري که هرجا حرکت مي‌کردند رعب ايشان کيلومترها حرکت مي‌کرد و همه را مرعوب مي‌کرد. آنچنان در مقابل اين قدرت ايستاد و نشان داد اين پوشالي است. مثل موساي کليم که سحر سحره را باطل کرد اين قدرت رعب آور و پوشالي بودنش را نشان داد. اين فقط يک يقين تام به خدا مي‌خواهد. به فرمايش امام اينها راه‌ها را يک شبه طي کردند. اجل انسان، مرگ انسان است. وقتي مرگ مقدر است، کسي باور کند که مرگ مقدر است، وقتش برسد هرجا باشد، اگر در قصرها و کاخ‌ها و برج‌هاي سر به فلک کشيده هم باشد وارد مي‌شود. ديگر از چه بترسيم؟

لذا جلوي همه بودند، «کفي بالأجل حارساً» مثل اجلي که از آن مي‌خواهم بترسم، همان نگهبان من است. ما يک کف کار داريم اينها را نبايد خلط کنيم. يک کف کار داريم که آنجا  «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ‏ إِلَى‏ التَّهْلُكَة» (بقره/195) اين مربوط به ماست که با دست خودتان خود را به تهلکه نياندازيد. يک تعالي داريم که اينها سبقت مي‌گيرند، وقتي حمزه سيدالشهداء در جنگ حاضر مي‌شد نه سپر همراه برمي‌داشت و نه زره. حمزه تو جوان بودي زره به تن مي‌کردي و سپر برمي‌داشتي، چرا الآن که سنت بالاتر است برنمي‌داري؟ گفت: آن زمان اعتقادم مطابق آن دوره بود اما الآن با اين نور محمدي(ص) يک اعتقادي پيدا کردم که تشنه هستم، منتظرم، سرعت پيدا کنم. مثنوي شعري دارد که خيلي زيباست.

گفت حمزه چونکه من بودم جوان *** مرگ مي‌ديدم وداع اين جهان

سوي مردن کس به رغبت چون رود *** پيش اژدرها برهنه کي شود

ليک از نور محمد من کنون *** نيستم اين شهر فاني را زبون

آنکه مردن پيش چشمش تهلک است *** امر «لا تلقوا» بگيرد او بدست

وان که مردن شد به پيشش فتح باب *** سارعوا آيد مر او را در خطاب

يک عمري اينها مي‌دويدند و اشک‌هايش را در سبقت دوستانش در شهادت ديديم. اين يک باور است و يک کلام نيست. نگاهش به دنيا يک نگاه ديگر است.

جان‌هاي بسته اندر آب و گل *** چون رهند از آب و گل‌ها شاد دل

در هواي عشق حق رقصان شوند *** همچو قرص بدر بي نقصان شوند

تا اين در بدن است قرص بدرش آشکار نيست اما وقتي از اين بدن جدا شد، يک نگاه باور است و براي ما هوس است. ما دلمان مي‌خواهد اما اين خواستن با باور ما همراه نيست. اين خواستن دنبالش نتايجي دارد، در ميدان تير جلوتر از همه است و باکي ندارد و اگر حفاظتش مي‌کنند او سارعوا است و مي‌داند اجل او «کفي بالأجل حارسا» به اينها رسيده و با ادعا نمي‌شود. وقتي قصه موسي کليم را نقل مي‌کند مي‌گويد: اطمينان و باور خدا به موسي بود که دريا را شکافت. وقتي خدا مي‌گويد: عصايت را به دريا بزن باز شود، اين باور بود که هم خودش عصا را زد، ديد اين باور موسي شکافت. هم باور موسي بود که بقيه را دنبالش راه افتادند، نه اينکه ديدند دريا شکافته شد، باور موسي اينها را راه انداخت. اگر همه دلها دنبالش مي‌افتند، چه در وقت حياتش و قتي کسي با او برخورد مي‌کرد عاشقش مي‌شد، چه الآن که شهيد شده عاشقش مي‌شوند. اينها براي باور اوست، معارف را باور داشت. مردم مي‌بينند اين وجود قول و فعلش يکي بود. هيچ فرقي بين گفتار و رفتارش نبود. دلهاي مردم در همه کشورها به او پر مي‌کشد. يک گفتمان جديدي را براي ما ايجاد کرد که مرز انسان بدن نيست، مرزهاي ما بدن‌هاي ماست. کاري کرد که همه وجودش مرز ايمان شد. هرجا ايمان اختلالي پيدا کند او حاضر است. افغانستان باشد، سوريه و لبنان باشد، عراق باشد، يمن باشد. مرز او ايمان است. اگر اين باور باشد مرز ما بدن ماست. نمي‌گوييم انسان از مرزهاي جغرافيايي‌اش دفاع نکند، اما يک زمان هست مرز جغرافيايي انسان و اجابت نداي مؤمنان فقط در يک کشور پاسخگوي اين است اما يک موقع اينقدر متعالي است هرجا ايمان اختلالي وارد کند و ضربه بزند احساس مي‌کند به اين ضربه مي‌زنند و با تمام وجود حاضر مي‌شود.

شريعتي: مرز بايد بشکند قفل قفس را بشکنيم *** حصر الزهرا و آبادان چه فرقي مي‌کند

حاج آقاي عابديني: يک گفتمان هست که کسي مي‌گويد: نه غزه نه لبنان، جانم فداي ايران! بدن حيواني نه انساني، «وَ يَأْكُلُونَ‏ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ» (محمد/12) اينها خوردنشان مثل خوردن حيوان است. مرزش را اينجا قرار داد که مثل حيوان مي‌خورند و مي‌خوابند. قرآن به ما ياد مي‌دهد که اين نگاه دائر مدار مرز ايمان و مرز خدا باشيم، خدا کجا امر و نهي براي شما دارد. خدا به ايران نزديک‌تر است يا عراق؟ مرز تقوا مرز خداست. هرجا تقوا باشد، مرز خدا آنجاست. «أَشِدَّاءُ عَلَى‏ الْكُفَّار» است، هرجا کفر در مقابل ايمان قد علم کند، مرز آنجاست. اين وجود چقدر وصي است. مرزهاي جغرافيايي مرزهاي نازل و حقير براي اين هستند. مرزهاي جغرافيايي سر جايش هست، جانمان را هم در آن راه بدهيم واجب هست اما اين مرز يک موقع تمام وجود انسان را پر مي‌کند و يک موقع قسمتي از وجود انسان را پر مي‌کند. مرتبه بالاتر اين است که مرز وجودش مي‌شود هرجا ايمان است. ما نيروي عنصري که اينطور خودش را آشکار کند کم داريم که عملاً دينداري در تمام وجودش آشکار باشد. آنجايي که به کنار کودک مؤمن مي‌رسد ذليل باشد، کنار مؤمنين مي‌رسد رئوف باشد و به دشمن که مي‌رسد غلظت و قوت را نشان بدهد. به طوري که دشمن قدر با تمام حيله‌‌هايش اظهار عجز کند و براي کشتن او اينقدر اينها ترس داشته باشند که وقتي اين واقعه را محقق مي‌کنند ترس و لرز همه وجودشان را پر کرده و بعد دوستانشان مي‌گويند: اين همان چيزي بود که سالياني از آن مي‌ترسيديم. حتي با از بين بردن او هم باز از او مي‌ترسند. اين عظمت دارد و شاخه‌ها و ريشه‌هايش در همه جا کشيده شده است.

ما چقدر مي‌توانيم نسبت به اين اسطوره‌اي که جهان گمشده اوست، الگويي که پر از رمز و راز است، يعني دشمن براي او رمز آلودترين وجود است که چطور او را کشف کند، اين پيچيدگي با انتساب به خداست. همانطور که خداي سبجان «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِين‏» (آل‌عمران/54) است، مؤمن همين گونه است، وقتي کسي در مقابلش مکر مي‌کند، لذا اثر وجودي اين براي دشمن غير قابل تصور مي‌شود، نقشه‌ها و تاکتيک‌هايشان در مقابل حضور حاج قاسم سليماني شکست مي‌خورند و هم در راهبردها و نقشه‌هاي دراز مدت براي خاورميانه. يکي از کارهايي که ايشان کرد و ماندگار است اين است که آمد قلوب مؤمنين را در همه کشورها به هم مرتبط کرد. لذا در جريان سوريه يک حرکت زيبايي انجام داد که يک نيروي بازدارنده زيبا از مؤمنين تمام کشورها ايجاد کرد به طوري که اينها بدون تشکيلات دولتي در کنار هم جمع شدند و يک حرکتي که نزديک 128 گردان شکل داده تحت فرماندهي که کشورهاي مختلف با شوق و شور آمده بودند. اين نيرو که باعث مي‌شود يک کشور کوچکي باور کند مي‌شود در مقابل آمريکا ايستاد و بيايد اين را تمرين کند و ببيند و همراهان خود را بياورد، چقدر عقبه‌ي پشتوانه اميد و اطمينان در مقابله با دشمن ايجاد مي‌شود. اين يک کاري بود که به دست ايشان به پا شد. وجودش سعه پيدا کرده به طوري که اين سعه باعث مي‌شود هيچ مرزي به او حد نزند. همه جا هست ولي نه سوريه نه عراق و نه ايران به او حد مي‌زند. يکوقتي لقب شبح را به ايشان داده بودند. وقتي امام هست امام عرب و عجم نيست، امام زمان(عج) نجات دهنده همه است. اين فردي که اينقدر در جهاد هست، متفکر و اهل مطالعه است. همنشين نهج‌البلاغه است. چقدر اهل بکاء و تضرع بود. عارف مسلک و در عين حال مجاهد. امام(ره) وقتي در مقابل مؤمنين بود يک حالي داشت و وقتي در برابر آمريکا بود يک حال ديگر و فرمود: آمريکا هيچ غلطي نمي‌تواند بکند! آن باور بود که کشور را از حادثه‌ها نجات داد، «إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ‏» (شعرا/62) ايشان اين باور را داشت، مقام معظم رهبري داشت. همان توطئه‌اي که دشمن مي‌چيند، يک توطئه‌ي عقبه دار است که دشمن ساليان سال به اين فکر کرده است. خوني که ثارالله مي‌شود به خدا گره خورده است. برکاتش را بايد ديد. کسي که اين نگاه را دارد باورش به مرگ چيز ديگري است. معادباوري در زندگي ما نيست که اگر باشد همه زندگي متفاوت مي‌شود. «إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ» (يونس/7) اينهايي که به حيات دنيا راضي هستند، اطمينانشان به حيات دنياست. محاسباتشان با حيات دنياست. حدشان دنياست و بدن است، به وقت اضطرار حد من بدن من است، اما کسي که معادباور است حد او خداست. مشتاق مرگ است و مرگ را با خود مي‌برد. کسي که مشتاق مرگ است، دشمن سراغش بيايد او را به آرزويش رسانده است. «لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ‏ طَرْفَةَ عَيْن‏ٍ» اينقدر اينها معاد باور هستند و مي‌دانند چه خبر است، اگر اين آجال نبود اين ارواح در اين ابدان نمي‌ماند و پر مي‌کشيد. دشمن وقتي مي‌بيند او به آرزويش مي‌رسد برايش سخت‌ترين کار است.

يکي از ياران اميرالمؤمنين را گرفتند، وقتي مي‌خواستند او را بکشند گفتند: چطور تو را بکشيم؟ اين تفريحشان بود که بعد از شراب‌خواري هفته‌اي يکي از ياران اميرالمؤمنين را مي‌کشتند. گفت: همانطور که دوست داريد کشته شويد، مرا بکشيد. گفت: چطور؟ فرمود: مولايم علي(ع) فرمود که هرطور تو را بکشند همانطور کشته مي‌شوند. آنها مي‌دانستند اميرالمؤمنين راستگو است. معاويه وقتي مي‌خواست بفهمد به حاکميت مي‌رسد يا نه، گفت: من مي‌خواهم بدانم بعد از اين مي‌مانم يا نه؟ يک نفر را به کوفه فرستاد و گفت: برو بگو معاويه مرد! مردم خيلي خوشحال شدند، خدمت حضرت آمدند و حضرت اعتنا نکرد. فردا دوباره نفر دوم را فرستاد، آمدند به حضرت گفتند: اين يک نفر ديگر است خبر مرگ معاويه را آورده است، مي‌گويد: معاويه مرده است! روي سوم نفر سوم را فرستاد، مردم همه يقين کردند معاويه مرده است. نزد حضرت آمدند و گفتند: چقدر دير باور هستي؟ اميرالمؤمنين فرمود: او بعد از من مي‌ماند و به حاکميت مي‌رسد. معاويه گفت من همين را مي‌خواستم و باور داشتند اميرالمؤمنين مي‌داند و راستگو است!

يک نيرويي از همه کشورها تشکيل داده که تصور اين نيرو براي دشمن يک فرهنگي را ايجاد کرده است و اينها باور کردند مي‌شود در مقابل بزرگترين ابر قدرت ايستاد. وقتي کسي با اين باور به کشورش برگردد، مي‌شود ديگر کنترلش کرد؟ هنوز آثار اين حرکتي که ايشان درست کرده هنوز آشکار نشده است. وقتي توطئه‌ها شکست بخورد مي‌فهمند اين ريشه همانجاست. از يک طرف مهابت و از يک طرف مهرباني داشت. از يک طرف عزم و تصميم و جديت و از يک طرف رقيق القلب، از يک طرف ولايت مداري محض و تابع ولي بودن و از طرفي مردم داري کامل، بين اين را مي‌شود جمع کرد، خيلي‌ها وقتي ولايتمدار مي‌شوند وجهه مردمي‌شان را نمي‌توانند جمع کنند. جمعش سخت است که آدم هم تابع ولي باشد و هم واقعاً مردم را باور کرده باشد که همانطور که آقا مي‌فرمايد: اين مردم سالاري ديني است. ولايتمدار بود و مردم را باور داشت. همه حرکاش براساس نظام مردمي بود. اما ضربه‌هايي که از درون به ايشان خورد خيلي شکننده بود، هرچند اين وجود نشکست. اما اينها بعد از اين بيچاره هستند. دشمن هيچگاه او را خسته نکرد. مرتب رابطه با قم داشت و خودش را تحت تعليم مي‌ديد. حضرت آيت الله سبحاني نقل مي‌کردند که اخيراً کفنش را آورده بود که در قم برايش امضاء کنند و شهادت بدهند ايشان مؤمن است. کسي که لحظه لحظه‌اش در صحنه جنگ است و خدا را با چشم دل مي‌بيند. آيت الله سبحاني فرموده بود: ما بايد از تو امضاء بگيريم. چقدر اين وجود بزرگ است. جمع بين اينها خيلي سخت است. کسي اسطوره‌ي نظامي باشد که تمام آمريکايي با تمام اقتدار پوشالي براي خودشان مي‌بينند وقتي به اين مي‌رسند اظهار عجز کنند. اين خيلي عظيم است.

يکي از مسائلي که عقلانيت و معنويت را کنار هم جمع کرده بود. ايشان يک بنياني را گذاشت که نبرد حق و باطل را براي همه آشکار کرد. چون در تاريخ کار انبياء اين بود که مرز بين حق و باطل را آشکار کنند و نبرد حق و باطل را جا بياندازند. در مرز نبرد حق و باطل است که هدايتگري صورت مي‌گيرد، چرا نهضت امام حسين(ع) هدايتگرترين نهضت‌ها و کارهاست، چون اوج نبرد حق و باطل بود. بي نظير در نبرد حق و باطل بود. ايشان در جهان جريان نبرد حق و باطل را جا انداخت. جريان نبرد حق و باطل فقط جنگ بين ايران و آمريکا نيست. جنگ بين حق و باطل است. لذا حق در مقابل باطل همه اهل حق در مقابل اهل باطن هستند. ميزان و معيار را حق و باطل قرار داد. دشمن دنبال اين است که مرزها را روي جغرافيا بياورد که اگر يک موقع اين آشکار مي‌شود مرزها يک مرزهايي باشد که قابل به هم ريختن باشد. لذا اگر جريان حق و باطل نبود، امروز چرا همه برايش اشک مي‌ريزند، چون آرزوي همه بود. هم حزب الله لبنان و هم انصار الله يمن و جريان عراق و سوريه غايت خضوعشان را ابراز کردند. حتي جرياني که بعضي از کشورهاي بزرگ گفتند: با اين جرياني که پيش آمد مرزهاي بين المللي از جهت حقوقي به هم ريخت و وجود اين يک مرزهاي جديد حقوقي را پايه گذاري مي‌کند که اين يک بحث مهمي است.

شريعتي: چقدر جاي شخصيت شناسي شهيد سليماني کمرنگ است و حس مي‌شود، امروز به بخشي از عظمت وجودي شهيد سليماني پرداختيم که انشاءالله بتوانيم همه در اين مسير گام برداريم. شعري از اقبال لاهوري است که مي‌گويد:

گمان مبر که به پايان رسيد کار مغان *** هزار باده ناخورده در رگ تاک است

امروز صفحه 276 قرآن کريم، آيات 80 تا 87 سوره مبارکه نحل را تلاوت مي‌کنيم. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به شهيد قاسم سليماني و همرزمان شهيدش، شهيد جعفري نيا، شهيد مظفري نيا، شهيد زمانيان و شهيد طارمي هديه کنيم.

«وَ اللَّهُ‏ جَعَلَ‏ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَها يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقامَتِكُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى‏ حِينٍ «80» وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ «81» فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ الْمُبِينُ «82» يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ «83» وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ «84» وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ «85» وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ «86» وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ»

ترجمه آيات: و خداوند براى شما از خانه‏هايتان، مايه آرامش قرار داد و براى شما از پوست‏هاى چهارپايان خيمه‏هايى قرار داد كه روز كوچ شما و روز اقامت شما (حمل ونقل) آن را سبك وخفيف مى‏يابيد و از پشم وكرك وموهاى آنها، براى مدّتى لوازم و اسباب زندگى قرار داد. وخداوند از آنچه آفريده، براى شما سايه‏ها قرار داد و از كوه برايتان، غارها قرار داد وبراى شما لباس‏هايى قرار داد كه شما را از گرما (و سرما) حفظ مى‏كند ولباس‏هايى كه شما را از آسيب‏هاى يكديگر حفظ مى‏نمايد. اين‏گونه (خداوند) نعمت خود را بر شما تمام مى‏كند، باشد كه خود را تسليم او كنيد. پس (اى پيامبر) اگر روى برتافتند، پس بر (عهده) تو جز تبليغ روشن نيست. (آنها) نعمت خداوند را مى‏شناسند، سپس آن را انكار مى‏كنند وبيشتر آنان كافر و ناسپاسند. و (ياد كن) روزى را كه از هر امّتى شاهدى برانگيزيم، سپس به كسانى‏كه كفر ورزيدند اجازه (هيچ كلامى) داده نخواهد شد وآنها براى عذرخواهى فراخوانده نمى‏شوند. وچون كسانى‏كه ستم كردند عذاب را ببينند، پس نه از آنان عذاب كم شود و نه مهلتشان داده شود. وچون كسانى كه شرك ورزيدند، شركاى (پندارى) خود را (در قيامت) ببينند، گويند پروردگارا اينان شريكان (خيالى) ما بودند كه ما به جاى تو مى‏خوانديم (ولى شركا به سخن آمده) حرف آنان را به خودشان برگردانده (وپاسخشان دهند) كه شما بدون شك دروغگوييد. در چنين روزى به پيشگاه خدا سرِ تسليم افكنند و آنچه را به دروغ مى‏بافتند، از آنان محو شود.

شريعتي: ياد و خاطره همه سرداران شهيد انقلاب اسلامي و دفاع مقدس، شهداي ترور، شهيد حاج قاسم سليماني و سردار شهيد ابومهدي المهندس که در اين حادثه مظلومانه به شهادت رسيدند را گرامي مي‌داريم.

حاج آقاي عابديني: يک مثالي بزنم، شهيد مطهري وقتي شهيد شد شهادت ايشان يک باب جديدي را باز کرد. با اينکه معارف زيادي از افراد مختلف بودند اما يک معارف استاندارد در رابطه با انقلاب نداشتيم که پشتوانه انقلاب ما تلقي شود اما با شهادت ايشان يکباره کتاب‌هاي ايشان پشتوانه متقن انقلاب شد، لذا تا زمان حيات ايشان اينقدر اقبال نسبت به کتاب‌هايش نبود. دشمن به ظاهر ايشان را از ما گرفت ولي تفکر ايشان تا امروز ادامه دارد. تفکر حاج قاسم هم ادامه دارد منتهي برمي‌گردد به اينکه ما چطور برخورد کنيم. اگر اين جريان را به کار بگيريم جهاني شدن انقلاب ما و پيوندهاي جهاني و افق فکري جهادي که از ايشان محقق شد، به عنوان حرکتي که از اين به بعد با شهادتش مي‌تواند، همانطور که شهيد مطهري قبل از اينکه شهيد شود، افق تأثيرگذاري‌اش تا چه مرتبه‌اي بود، بعد از اينکه شهادت آمد اين افق را چقدر گسترده‌تر کرد، من يقين دارم اگر کوتاهي نکنيم و به وقت انجام بدهيم شهادت ايشان باعث مي‌شود اساسي پايه‌گذاري شود بي نظير در رابطه با بحث تأثيرگذاري، شهادت ايشان يک مکتبي مي‌شود. اگر جريان دفاع مقدس ما يک کادرسازي عظيمي ايجاد کرد که اين کادرسازي عظيم، اين سرمايه دانشگاه جهاد جهاني همان مقدار که دشمن شناسي را از مرزها برد و جهاني کرد، همه مي‌دانند دشمن ما کيست و باطل کيست. در جريان رشد به همين نسبت رشدها محقق مي‌شود. يعني اگر در دفاع مقدس رشد ايجاد شد ولي رشد جريان دفاع کشور ما بود در مقابل باطل که مقابل ما بود، امروز جريان نيروسازي ما در دانشگاه جهاني انقلاب اسلامي ما، اين مرزها و هدايتگري‌ها مي‌تواند دلهايي را جذب کند و يک تفکر ايجاد کند که به هيچ وجه قابل کنترل نيست. اين تفکر قابل محدود کردن نيست. شهادت يک فصل جديدي است و ما شهيد مطهري را بدست آورديم و از دست نداديم. ما باور داريم جريان شهادت اين بزرگواران توجه‌شان را از اين عزمي که به اين جريان داشتند کم نمي‌کند.

در اين اوضاع که دلها اينطور پر مي‌کشد خداي سبحان رحمتش را خيلي نازل مي‌کند، تصوير بدن ايشان در رسانه‌ها منتقل شد که نه دستي بر بدن و پايي بر تن داشت. تن سوخته، دل مردم با جان ايشان همتا شد. اين دلها که به سوي ايمان پر مي‌کشد رحمت حق را نازل مي‌کند و از اوقات اجابت دعاست. اين چند روز که حشر ما با اين وجود خالص الهي است را قدر بدانيم و بدانيم اينجا وقت نزول رحمت الهي است. انشاءالله قدر بدانيم و خداي سبحان کشور ما و مؤمنين را در مبارزه با باطل پيروز بگرداند و دشمن مستکبر ما، آمريکاي جنايتکار و صهيونيست قسي القلب را به مظلوميت اين خون‌ها و اخلاص انسان‌ها به زودي زود نابود بگردان و پرچم توحيد را در سراسر زمين برافراشته بفرما. امام زمان ما را زودتر و زودتر برسان و انتقام اين خون‌ها را به دست ايشان بگير. خدايا مقام معظم رهبري را طول عمر با عزت و نفوذ کلمه عنايت بفرما.

شريعتي: از طرف سردار شهيد حاج قاسم سليمان به امام حسين(ع) سلام مي‌کنيم.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»