برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: جايگاه خواب و رؤيا در تعاليم ديني
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 20-05-97
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما، بينندگان خوب و شنوندههاي راديو قرآن، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. آغاز هفته جذاب و نوراني را براي شما آرزو ميکنم. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز راديو قرآن عرض سلام دارم.
شريعتي: بحث ما قصه حضرت يوسف(ع) بود، نکات خيلي خوبي را شنيديم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله خداوند توفيق بدهد همه ما در راه زمينهسازي ظهور جزء سربازان و ياران و بلکه سرداران حضرت باشيم. قصه حضرت يوسف که به ميان ميآيد، انسان دلش روانه نام مبارک يوسف زهرا ميشود و جلسه ما عطرآگين به نام مبارک بقية الله اعظم هم ميشود و دلها هوايي ميشود. در سختيها هرچه دلمان را به آن سمت روانه کنيم گشايش قطعيتر است و در روايت دارد ما اين سختيها را براي شما ايجاد ميکنيم، هرچند ايجاد سختيها گاهي به واسطه فعل خود شماست، خدا ابتداعاً سختي را ايجاد نميکند اما همينها رحمت ميشود تا دلها به آن سو گرايش پيدا کند تا گشايش ايجاد شود. انشاءالله در اين ايامي که ممکن است از جهت اقتصادي بر ملت ما سختي رسيده باشد، به برکت توجه ما به امام عصر و روانه کردن دلهاي ما به سوي ايشان اين گشايش ايجاد شود و ببينيم که از آن جانب اين گشايشها شده است و محبت دلهايمان بيشتر شود.
در اين بحثي که تا به حال گذشت دو بار در قصه حضرت يوسف به جريان خواب و قصه رسيديم که يکي همان ابتداي طليعه قصه حضرت يوسف و تابلو بود که سرگذشت يوسف تا آينده را خواب اولي يوسف(ع) ترسيم کرد و در زندان آن دو جواني که خواب ديدند و خدمت يوسف(ع) آمدند و خوابشان را عرضه کردند و در آيات بعد که يوسف ميخواهد تفسير آيات را بيان کند، به مناسبت اين بحث وعده داده بوديم يک بحث مختصري در مورد رؤيا داشته باشيم که در اين قصه سه بار به اين قصه پرداخته ميشود که خواب بعدي خوابي است که حاکم مصر ميبيند، هفت گاو لاغر که هفت گاو چاق را ميخورند. لذا در اين سوره شايد سلطان بحث خواب در اين سوره هست. توجه به يک خواب در نگاه قرآني و ديني خيلي خوب مطرح کرده است. در رابطه با ابراهيم خليل هم همين مسأله را داشتيم که «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُك» (صافات/102) خواب ديد فرزندش را بايد قرباني کند و از او حکم استنباط کرد و براي قرباني کردن فرزند اقدام کرد و فقط يک اخبار نبود. بلکه يک امر ميديد و اقدام کرد. اين نشان ميدهد توجه به خواب خيلي عظيم است.
مردم هميشه بحث خواب ديدن را درگير بودند. بحث عمومي مردم است که هميشه به بحث خواب ديدن درگير بودند که ميديدند و برايشان تعجبآور بود با اين چه کنند. اين خوابها چه تأثيري در زندگي اينها ميگذارد و چه چيزي را ميخواهد براي اينها بيان کند. از يک جهت مردم درگير بودند و از يک جهت دانشمندان درگير بودند. دانشمندان گاهي دانشمندان الهي بودند که مفسرين و فلاسفه و متکلمين و دانشمندان الهي که نگاه مسأله را از آن ديد ميخواستند نگاه کنند. يک دانشمندان علوم مادي هم بودند که تفسير اين مسأله به عنوان يک پديده در وجود انسانها که محقق ميشود را چگونه توجيه کنند و ببينند اين در نظام وجودي انسانها چگونه قابل تفسير است. درست است هرکدام از يک منظر است. نگاه فلاسفه از اين منظر است که خواب را به عنوان يک اصل وجودي که ميتواند ناظر باشد، علت باشد و معلول باشد، تفسير ميکردند و دنبال اين بودند که به چه چيزهايي ميتواند دلالت کند. يک نگاه هم کساني که در علوم مادي و تجربي هستند مثل روانشناسها نگاه ميکردند که اين خواب چه فايدهاي براي وجود انسان دارد. چگونه ميشود وجود انسان را با اين تحليل کرد. حالا مختصر به گوشهاي از اين ميپردازيم. پس اصل مسأله يک دغدغه مبتلا به بين عموم مردم و دانشمندان است. لذا هميشه مطرح بوده و مربوط به اين زمان و آن زمان نيست. حتي در بعضي از دورانها، بحث خواب گذاران و معبرين جزء يکي از تشريفاتيترين مقامهاي کشورها بودند که اينها ميتوانستند تعبير خواب بکنند. اين يک نگاه که سابقه خواب طولاني است.
جعل خواب در نظام انسانها از جهت آنچه در روايات آمده اين است که انبيايي که اول آمده بودند وقتي مردم را به نظام بعد از مرگ دعوت ميکردند که عالمي در اينجاست، مردم تعجب ميکردند که ما که پوسيده ميشويم بعد از اين چه معنا دارد. ميگفتند: بعد از اين عالمي است که در آنجا جزا ميبينيد. بهشتي هست، جهنمي هست. گفتند: انساني که بعد از مردن ميپوسد، جزا به چه معناست. لذا نبي الهي به خداي سبحان عرض کرد من چطور بگويم اينها بفهمند؟ در سه روايت دارد که خداوند آنجا خواب ديدن را براي انسانها جعل کرد. معلوم ميشود شايد آن اوايل انسانها هنوز خواب ديدن برايشان نبوده است. بعد از اين خواب ديدن به عنوان يک جعل بوده که نزد پيامبرشان ميآمدند و عرض ميکردند: ما اين را ديديم که لذت برديم و يا برايمان سخت بود. همين لذتها و سختيهايي که در خواب ميديدند، ميفهميدند يک عالم ديگر هم هست. ميشود جسد افتاده باشد و اثري از او نباشد اما لذت باشد و سختي هم باشد، محبت و بغض هم باشد بدون اينکه بدن دستاندرکار باشد. اين جعل خواب ديدن هم از جهت روايي اينگونه است.
يکي از بحثهايي که در خواب مطرح ميشود اين است که خود خواب، خوابهاي صادق داريم، يعني مردم وجداناً اين را ببيند، بعضي از خوابهايشان محقق ميشود يا محقق شده است. يعني يا نسبت به گذشته يک چيزي واقع شده و اين نميدانسته، ولي حالا در خواب ميبيند وقتي نقل و تفحص ميکند، ميبيند اين واقعاً همينطور محقق شده بود با اينکه اين خبر نداشته يا بعداً محقق ميشود. اين خوابهاي صادق است. يک خوابهايي هم هست که خواب کاذب است که قطعاً آنچه ميبيند در خارج خلاف اين محقق شده بود يا ربطي به اين نداشته که محقق شده باشد، وجه اينکه گاهي خواب صادق است و گاهي کاذب است يا مخلوطي از صدق و کذب است، يک قسمتي صادق است و يک قسمتي کاذب است. اين هم يکي از بحثهايي است که مهم است که چه تفسيري هم علماي علوم تجربي و انساني بيان ميکنند، چه تفسيري علوم الهي بر اين مسأله ميکنند. ما در نظام علوم روانشناسي و بعضي علوم ديگري که علوم مادي و انساني باشد که امروز بيان ميکنند، چون به نظام تجرد روح قائل نيستند بايد تفسير و تأويلشان از خواب يک نگاهي باشد که با نظام عالم مادي سازگار باشد. بايد در اين ناحيه اين را ببينند. لذا ميگويند: انسان يک غرايز سرکوب شدهاي در طول دوران زندگياش از کودکي داشته است که ضمير ناخودآگاه او اينها را حفظ کرده است. آن چيزي که در ضمير ناخودآگاه است وقتي انسان در خواب هست، آنها بيشتر خودشان را بارز ميکنند. چون در ضمير خودآگاهش وقتي که بيدار است آنها سرکوب شده بودند يا محبوس شده بودند يا به هر دليلي قدرت ابراز در آنها را نداشت، وقتي که انسان ميخوابد خودش را راحتتر بروز ميدهند. مثل اين است که اينها قبلاً در يک تاريکي محبوس هستند و يکباره در خواب اينها وسط روشنايي ميآيند. اين ضمير ناخودآگاه مثل قفسي است که انسان ساخته يا اينکه به هر دليلي محيط ايجاد کرده، در آنجا آزاد ميشوند و بازيگر ميدان ميشوند. لذا تعبير هست که اين خوابها مربوط به ضمير ناخودآگاهي است که آشکار ميشود يا مسائلي است که در روز تکرار کرده است و شب اين خوابها با هم ترکيب ميشوند و جولان ميدهند. البته بحث قوايي که در وجود انسان هست و ميتواند جولان را ايجاد کند جزء دقايق مسائلي است که حيوانات هم خواب ديدن دارند يا ندارند. انسانها هم مراتبي از خواب ديدن دارند. خواب ديدنهاي بعضيها خيلي کثير است و بعضي خيلي کم است. بعضي خوابشان هميشه صادق است و بعضي خوابشان کذب است.
در نظام روحي و رواني که اين را ميگويند، ما اين را از نظام الهي نفي نميکنيم اما همه خوابها را از اين سنخ نميدانيم. ميگوييم: اين هم يک دستهاي از خوابها هست. همانطور که کارهاي روزانه انسان، در خواب ديدن انسان خيلي تأثير دارد، يعني اگر کسي در روز مراقبه داشته باشد، حواسش به افعال و رفتارش جمع باشد، ابن سينا يک کلام زيبايي دارد که مضمون يک روايتي از پيامبر اکرم(ص) است. ابن سينا ميگويد: انساني که کاذب است نميتواند خواب صادق ببيند. انساني که دروغگو است، چون هر چيزي را در عالم واقع تغيير ميدهد، در خواب هم که هر چيزي را ميبيند ناخودآگاه تغيير ميدهد لذا خوابش کاذب ميشود. نکته مهمي که در خواب بايد رعايت شود اين است که ما قائل هستيم به اينکه همه خوابها حتماً يک واقعيتي تحت آن هست. اما آن واقعيتي که تحت آن هست و ميتواند تعبير داشته باشد، قبول داريم همه خوابها ميتواند تعبير داشته باشد اما بعضي تعبيرها که اکثر خوابها را شامل ميشود اين است که برميگردد به نوع حالت بدن ما که غذاي سنگين خورديم يا مراقبه در روز نبوده، کثرتهاي زيادي وارد شده، اينها ترکيب ميشوند. اکثر خوابها چون از اين نشأت ميگيرند تعبيرشان سخت و پيچيده ميشود. به عوامل مختلفي برميگردد که اين عوامل بعضي بدني است، در تحليل امروز به اين مسأله توجه ميکنند، مثلاً اگر انسان خواب خون آمدن از دندانش را ميبيند، معلوم ميشود اين ويتامين ث بدنش کم است. يا خواب ديگر با ويتامين د بدن ارتباط دارد. البته کار دقيقي را ميطلبد. پس هر خوابي که ما ميبينيم به رفتار ما در طول روز يا ميزان و نوع غذا خوردن ما و نيازهاي ما برميگردد. اگر بعدها بتوانند در اين مسأله يک کار جدي پزشکي و روانپزشکي انجام شود شايد يکي از بهترين راههاي درمان استفاده از خوابها باشد. چنانچه در نظام درمان روحي هم يکي از بهترين راهها خواب است لذا بسياري از علوم سلوک براي اينکه شاگردانشان را تحت مراقبه داشته باشند و بدانند در چه مرحلهاي هستند، بهترين راه شناخت اينها از راه خوابهايشان بود. از خواب اينها ميفهميدند اينها چه رتبهاي دارند حرکت ميکنند تا دستور بعدي را مطابق او براي اينها بدهند.
اکثر قواي باطني ما دست به دست هم ميدهند تا يک خواب شکل بگيرد. در نظام ظاهري، قواي ظاهريمان حواس ظاهريمان است. چشم و گوش و باقي اعضاء که ما يک تصويرهايي را ميبينيم و ترکيب اينها در نظام حس مشترک ما و بعد خيال ما، وقتي من اين قرآن را ميبينم و رنگ و ترکيبش را احساس ميکنم اما در نظام خواب اينطور نيست و خيلي پيچيده ميشود. حتي آنجا که يک رنگ و حجمي را ميبينم ممکن است دهها انتقال صورت گرفته باشد. من يک معنايي را احساس کردم، آن معنا وقتي ميخواهد بروز پيدا کند در آن حالت خواب ديدن من، قوه خيال من مثل حافظه يک کامپيوتر است که هر دادهاي را بايگاني ميکند. متخيله رجوع ميکند اين تصويرها را با هم ترکيب ميکند و به کار ميگيرد. پس ما يک حواس ظاهري داريم که در روز باعث ميشوند صورتهايي به درون ما وارد شوند. بعد حس مشترکي داريم که اينها را در درون ما با هم ترکيب ميکند و معلوم ميشود من اين قرآن مبارکي که در دستم هست، رنگش چه رنگي است. شکل و حجم و وزنش، اينها با هم يک وحدت پيدا ميکنند و من يک شکل را ميبينم. در خيال من ذخيره ميشوند و بعد در متخيله من پردازش پيدا ميکنند، در بيداري به طوري که ميخواهم، در خواب به طوري که دست من نيست شروع به پردازش اين صورتها ميکند.
اگر ما بخواهيم سه عدد يک و دو و سه را با هم ترکيب کنيم، فکر ميکنيد چند ترکيب از اين ايجاد ميشود. يک عدد خيلي زيادي ميشود، اگر عدد چهار هم اضافه کنيم يکباره بيشتر ميشود و تقريباً به توان ميرسد. هر يک عددي که اضافه شود. ما هر صورتي که چه از راه حواس پنجگانه ديدن، شنيدن، لامسه، شامه، ذائقه، از هر طريقي هر يک تصويري که وارد ميشود، يک عدد ميشود در وجود من که قابل ترکيب با عددهاي ديگر ميشود. از ابتداي اينکه من به دنيا آمدم تا امروز چند تصوير در خيال من ذخيره شده است. هيچکدام هم از بين نميرود. حساب کنيد وقتي پردازشگري در بايگاني ميآيد و ميخواهد پردازش و ترکيب ايجاد کنيد. فکر ميکنيد چقدر قدرت ترکيب پيدا ميکند در آنجا و چقدر دستش باز است. به خصوص آنجايي که بعضي صورتها براي انسان به محبت يا بغض ضميمه شود. يعني يک حبّي هم ضميمه شده باشد يا بغضي به او متوجه باشد. اين قدرتش در تأثير و ترکيب با بقيه خيلي شديد ميشود. اگر يک ميليون تصوير از حواس مختلف در وجود ما بايگاني شده باشد، چقدر قدرت ترکيب بين اينها ميشود. يک رقمي، دو رقمي، سه رقمي و يک ميليون رقمي. ميتواند از يک تصوير ده بار در اينها استفاده کند. اگر يک عدد را کم کنيم، همانطور که يکي اضافه کنيم توان پيدا ميکرد، يک دانه کم کنيم هم جذر گرفتن، همان ريشه گرفتن ميشود. نه اينکه يک تعدادي کم شود. وقتي وحدت انسان تبديل به کثرت ميشود، به خصوص با بمباران اطلاعاتي که امروز در شبکههاي مجازي هست، هم در نظام ظاهري قدرت تفکر از دست ميرود، در خواب هم همين مسأله کاملاً هويدا ميشود لذا اگر انسان مراقبه در روز نداشته باشد، خوابهايش اضغاث احلام و پريشان ميشود. گاهي هزار واسطه خورده تا اينجا و ديگر قدرت برگشت نيست و معبر نميتواند اين را برگردد و به آن صورت برگرداند و برساند اما هرچه آن چيزي که ديده صورت کمتري پيدا کند، مثلاً ابراهيم خليل الرحمان وقتي خواب ميبيند، «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُك» اين تفسير و تعبير نياز ندارد. هيچ حائل و کثرتي بين اين نيست. هيچ چيز ديگر نميخواهد که کم شود يا زياد شود. خودش متن واقع است. چون معلوم ميشود ابراهيم خليل مراقبهاش ويژه است آن هم در اوج کمال ابراهيم خليل الرحمان بوده نه اوايل کار. در وقتي بود که بعد از آزمايشهاي مختلف، ابراهيم خليل ميرسد به جايي که آخرين مرحله است که وقتي ميخواهد اين کار را انجام بدهد، «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) شد. آخرين ابتلاي ابراهيم خليل الرحمان بوده است.
يک موقع هست ميبينيد اين واسطههاي کمي دارد مثل خوابي که حضرت يوسف(ع) در ابتداي کودکي ديد که خورشيد و ماه و يازده ستاره بر او سجده کردند. يازده ستاره تعبير به برادرها شد و خورشيد و ماه هم به پدر و خالهاش تعبير شد. شخصي نزد ابن سيرين که معبر خواب بود، آمد. ابن سيرين خيلي زيبا بود. خانمي عاشق او شد و نميدانست چه کند. پارچهاي سفارش داد و خواست که به خانه بياورند. وقتي ابن سيرين پارچه را آورد، اين خانم در را قفل کرد و از او تقاضا کرد. ابن سيرين خودش را آلوده کرد که اين بدش بيايد و بعد از آن اين عنايت به او شد و ابن سيرين معبر خواب شد. شخصي نزد ابن سيرين آمد و گفت: خواب ديدم دهانهاي مردم را مُهر ميکنم. ابن سيرين تفسير کرد تو اذان گو هستي. مؤذن هستي و در صبحهاي ماه مبارک رمضان، مردم با اذان تو ميفهمند که ديگر نبايد بخورند. اين مُهر کردن امساک است. در يک بيان ديگري دارد که تو بي وقت و زود اذان ميگويي. اين مُهر کردن دهان براي اين است که زودتر اذان ميگويي مردم را از حدي که بايد بيش از اين امکان دارد، زودتر اين دهان را مُهر کردي. تا حدي علم حصولي و اکتسابي هست و براي بعضي با طهارت امکان دارد اما آنجايي که يقيني باشد آن موهوبي و لَدُني از جانب خداست. مثل علم تعبير خوابي که خداي متعال به يوسف(ع) داد. وقتي به اين دو نفر ميگويد: يکي از شما ساقي شاه ميشويد و ديگري ميگويد: پرندهها از سر من نان ميخورند، ميگويد: تو سه روز ديگر تو اعدام ميشوي و همانجا ميماني تا پرندگان از سر تو ميخورند. آنچنان اين را با قاطعيت ميگويد که ديگر هيچ شکي نميکند اما هر معبري وقتي بخواهد تعبير کند با احتمال ميگويد چون علم لَدني نيست مگر اين علم از جانب خدا باشد.
پس تا اينجا آمديم که ما خوابهاي صادق و کاذب داريم و خوابهاي مخلوط از صدق و کذب داريم. مراقبات روز ما که کثرتها را ايجاد ميکند، هرچه اين مراقبتها شديدتر باشد نه به حدي که افراط شود، نفس انسان در مقابل هر افراطي واکنش منفي دارد مثل يک اسب چموش است که اگر يک اسب غير رام بخواهي نزديک شويد، بايد خيلي آرام نزديک شويد. بايد با يک ظرافت و نرمي وارد شد. لذا حتي در مراقبههاي روز اگر کسي خواست چشمش را ببندد، آنچنان نفس سرکش ميشود که از آن طرف انسان را زمين ميزند. حواسمان باشد مراقبات ما بايد طبق نظم و قاعده و مطابق با نظام وجود باشد. درز گرفتن تعبير خوبي است که اگر انسان مثلاً چهل لقمه ميخورده يک لقمه کم کند. اگر نگاهش در خيابان هرز بود، اين يک صحنه را کم کند. ذره ذره به طوري که اصلاً برايش محسوس نشود. يکي کم کردن يک جذر گرفتن از ترکيب است و يکباره خيلي مراقبه را زياد ميکند چون هم اختياري يک دانه را نگاه نکرده و هم يکي کم کرده است. چون اختياراً نگاه نکرده اين خودش خيلي تأثير دارد که خوابهاي شب هم اختياريتر شود. هر يک صحنهاي که اختياراً در روز، نگاهش با همان ملاطفت و رعايت کم شود، در شب خوابها آنطور ميشود که انسان مايلتر است.
بحث ديگري که در نظام خواب مطرح است، اين است که در نظام خواب نظام روحي، خداي سبحان در قرآن خواب را نزديکترين به مرگ ميداند. در نظام الهي حقيقت خواب را به مرگ تشبيه کردند و خواب ديدن را به وقايعي که بعد از مرگ پيش ميآيد. لذا تعبير قرآن اين است که انسان وقتي ميخوابد، نفسش را خدا توفّي ميکند. يعني يک نوع مردن سبک است. مردن نسبي است که خودش يکي از شرافتهاي ويژه انسان است. چون ما مردن را منفي ميبينيم، ميگوييم: اگر خواب هم مردن شود، پس يک امر منفي است. نه! مردن يک امر مثبت است به اين عنوان که خداي سبحان روح انسان را «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» (زمر/42) خداي سبحان توفي ميکند. ما چطور دوست داريم در محضر ربوبي باشيم. خداي سبحان در خواب انسان را به حضور خودش ميپذيرد. انسان به محضر ربوبي بار پيدا ميکند. در آنوقت انسان بار پيدا ميکند. لذا خود خواب يکي از همين مراتبي است که انسان در حالت خواب به حضور الهي بار پيدا ميکند. اگر در روز شلوغ بوده مثل کسي است که آماده نبوده و به محضريت ميرود. مثل کسي که با لباس ناپاک برود، با لباس کثيف و پاره و آلوده به محضر برود. چقدر خجالت ميکشد. پس خواب يک دانشگاه است. خواب دوران غفلت عمر انسان نيست. اينطور نيست که اگر خداي سبحان خواب را قرار داد جزء تلف شدهي عمر انسان باشد.
استادي داشتيم ميگفت: يکي از اساتيدشان در يک مسألهاي بارها وعده ميداد که يک چيزي را خواهم گفت. ما خيلي مشتاق شده بوديم به شنيدن آن مطلب و ايشان هم هي احاله به بعد ميداد. بالاخره يک شب در خواب ديدم که مفصل براي من گفت. فردا نزد ايشان آمد و گفتم: نظر شما در رابطه با اين مسأله اين نيست؟ يکي يکي گفتم و ايشان تعجب کرد. گفت: اينها منحصر به من بوده و تا به حال جايي نوشته نشده است. گفت: من ديشب شما را در خواب ديدم و اينها را براي من گفتيد. خواب براي انسان يک دانشگاه است. همه ما محضر الهي را در خواب ادراک ميکنيم، منتهي کدام يک از ما حواسمان بوده است. مثل عالم «الست» که قبل از اين عالم براي همه ما بوده است. اما چه کسي يادش است؟ بعضي ميگويند: ما يادمان است. بعضي بزرگان گفتند: ما يادمان هست که چطور در آن عالم از ما عهد گرفتند؟ لذا خواب ما چون غافلانه است ما وارد آن دانشگاه ميشويم، به آن محضرت عظيم که اول و آخر عالم را يک جا امکان دارد ببينيم. به هر مقدار حضور انسان و تمرکز انسان بيشتر باشد، يکجا ديدن نقشه عالم در آنجا محقق است. خدا اين را به عنوان يک فرصت قرار داده و آنها هم به عنوان يک فرصت استفاده ميکنند. خوابشان خواب از دست دادن نيست. اين هم يک بخشي از زندگيشان است که در آن بخش هم سير دارند. لذا سيرشان ادامه دارد و متوقف نميشود.
شريعتي: همه ما اين خواب را ميبينيم و دنبال اين هستيم که چه پيامي براي ما دارد. شايد با اين مباحث بتوانيم به آنجايي برسيم که لااقل بتوانيم تشخيص بدهيم که اين خواب ما از چه سنخ و جنس خوابهايي است. آيا اساساً تعبير دارد يا ندارد. امروز صفحه 408 قرآن کريم، آيات 33 تا 41 سوره مبارکه روم را تلاوت خواهيم کرد.
«وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ «33» لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ «34» أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ «35» وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ «36» أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «37» فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «38» وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ «39» اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ «40» ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «41»
ترجمه: و هرگاه زيانى به مردم رسد، توبهكنان پروردگار خود را مىخوانند و به سوى او باز مىگردند؛ امّا چون خداوند از طرف خود رحمتى به آنان بچشاند، گروهى از آنان به پروردگارشان شرك مىورزند. تا سرانجام دربارهى آنچه به ايشان بخشيدهايم كفران پيشه كنند، پس كام بگيريد كه به زودى خواهيد دانست (نتيجهى كفر و كفران چيست). آيا ما بر ايشان حجّت و دليل محكمى نازل كردهايم؟ دليلى كه دربارهى شرك آنان سخنى بگويد (آن را موجّه بداند)؟! و هرگاه به مردم رحمتى چشانيم، به آن شاد شوند و اگر به خاطر دستاورد گذشته (و اعمال بد) آنها، ناگوارى (و مصيبتى) به آنان رسد، ناگهان مأيوس مىشوند. آيا نديدند كه خداوند براى هر كس بخواهد (طبق حكمت)، روزى را گسترش مىدهد و (يا) تنگ مىسازد؟ البتّه در اين (توسعه و ضيق) براى كسانى كه ايمان مىآورند نشانههايى قطعى است. (اكنون كه دانستى توسعهى رزق به دست خداست،) پس حقّ خويشاوند و تنگدست و در راه مانده را ادا كن. اين (انفاق) براى كسانى كه خواهان خشنودى خدا هستند بهتر است، و آنان همان رستگارانند. و آنچه شما به رسم ربا داديد كه بر اموال مردم (رباخوار) افزوده شود، پس نزد خداوند فزونى نخواهد يافت، و آنچه را به عنوان زكات مىپردازيد و رضاى خدا را مىطلبيد پس آنان (كه چنين كنند پاداشى) چند برابر دارند. خداوند كسى است كه شما را آفريد، سپس به شما روزى داد، آنگاه شما را مىميراند، سپس زنده مىكند؛ آيا از شريكهايى كه شما براى خدا گرفتهايد كسى هست كه ذرّهاى از اين كارها را انجام دهد؟ او منزّه و برتر است از آنچه شريكش قرار مىدهند. به خاطر كارهايى كه مردم انجام دادهاند، فساد در خشكى و دريا آشكار شده است، تا (خداوند) كيفر بعضى اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (به سوى حقّ) بازگردند.
شريعتي: اين هفته قرار است از يک فقيه نامدار، از يک اصولي نام آشنا مرحوم حاج آقا ضياء عراقي ياد کنيم. سي سال کرسي تدريس و آزاد انديشي در فقه و اصول داشتند و استاد بسياري از مراجع گذشته بودند. اشاره قرآني را بشنوبم و بعد حاج آقاي عابديني از شخصيت ايشان براي ما خواهند گفت.
حاج آقاي عابديني: در اين صفحه که تلاوت شد نکات خيلي عالي هست، آيه آخر ميفرمايد: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا» نشان ميدهد بين انسان و حقايق عالم و هستي يک رابطه تنگاتنگ علّي است. يعني آنچه در صحنه بيرون از وجودش انسان ميبيند مرتبط محض است با نظام وجودي انسان،«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» اگر مشکلات محيط زيستي پيش ميآيد، اختلالات و بحرانهاي زيست محيطي پيش ميآيد،«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» همين اختلالات زيست محيطي است. «بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» است يعني هرچقدر فساد پيچيدهتر ميشود بحرانهاي زيست محيطي هم پيچيدهتر ميشوند. مريضيها هم پيچيدهتر ميشوند. در دريا و خشکي اين ظهور فساد هست. «لِيُذِيقَهُمْ» اين از باب رحمت الهي است. «بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا» تازه خداي سبحان همه اعمال انسان را نميگذارد در فساد تأثير کنند. اگر بگذارد چيزي از هستي باقي نميماند. بعضي از کارهايي که کردند به خودشان بچشاند. يعني مشکلات نتيجه کار خودشان است. خداي سبحان ابتداعاً براي کسي ايجاد مشکل نميکند چون سبقت رحمت بر غضب است. گاهي سبب فردي است، گاهي سبب جمعي و اجتماعي است. اشکال نشود چرا بر بعضي از کشورهايي که فساد زياد است، مشکلات کمتر است. مثل مريضي که وقتي قابل اصلاح باشد، دکتر «لِيُذِيقَهُمْ» را ميخواهد تا اين تطهير شود و برگردد. در بعضي جاها وقتي دکتر از مريض قطع اميد کرده ميگويد: ديگر پرهيز ندارد و راحت باش. «لِيُذِيقَهُمْ» برايش فايده ندارد. ديگر قابل درمان نيست و در آنجا رها ميشود. «لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا» بعضي از کارهايشان را بچشند. چقدر تعبير در اينجا بلند است. «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» اين هم از باب رحمت است تا برگردند. لذا هرگاه مشکلات پيش ميآيد، باب توبه عمومي را باز کنيم مشکل زود برطرف ميشود. بايد تدبير شود، ميگويد: دنبال تدبير و مديريت کار باشيد، دنبال راههاي علمي کار باشيد اما در عين حال بدانيد که اين يک لايه معنوي هم دارد. حتي اگر شما رفتيد و دست به دعا برداشتيد، توبههاي عمومي و جمعي داشتيد، در آن لايه علمي قدرت تفکر خدا به شما ميدهد که بتوانيد بهترين راهکارهاي علمي را پيدا کنيد. جرقهي راهکارهاي علمي به ذهنها زده ميشود تا قدرت انجام بهترين ديده شود.
حاج آقا ضياء عراقي در اراک به دنيا آمده و پدر عالم بزرگي داشته که بسياري از مراحل را نزد پدرشان خواندند. براي کساني که يک مقدار نااميد هستند اين را بگويم که ايجاد اميد و پشت کار و عزم شود. ايشان در اراک درس ميخواندند و اهل فضل هم بودند. پدرشان جلساتي داشتند که ميآمدند و ميرفتند و مشکلات علمي را مطرح ميکردند، چون پدر هم خيلي مسلط بود، در نهايت ايشان جمع بندي ميکرد و ميتوانستند از پس حل مشکلات بربيايند، يک جلسهاي ميشود و ايشان حدوداً 24 سال داشته و تحصيلاتي داشته و فاضل محسوب ميشده است. ميآيند يک فرع علمي را مطرح ميکنند که سابق از اين خيلي در جلسات مرسوم بود. به جاي اينکه حرفهاي ديگر بزنند نکتههاي علمي را گفتگو ميکردند و بعد نظرات مختلف، مسألهاي مطرح ميشود و گفتگو ميشود و ايشان نميتواند جمع کند. يک کسي که در آن جلسه بود و از سرشناسان شهر بود، يکباره با تأسف ميگويد: در خانه آخوند بسته شد. تا اين را ميگويد، مرحوم آقا ضياء ميگويد: آنجا از لحاظ احساسي خيلي براي من سخت شد که چرا نتوانستم اينجا توقع مردم را محقق کنم. از همانجا تصميم ميگيرد که به اصفهان بيايد و چند سال در اصفهان بود و بعد به نجف رفت و بعد آقا ضياء شد. کسي که داشت عادي درس ميخواند يکباره يک جرقه ايجاد شد. پس توان را آن موقع داشت اما گاهي انسان يک جرقه نياز دارد که توانش به کار بيافتد. لذا سعي کنيم اين جرقهها در زندگي را بگيريم و الا ايشان هم ميتوانست نگيرد. لذا ايشان کسي ميشود که همه مراجع شاگرد ايشان بودند، آيت الله خويي، آيت الله گلپايگاني، آيت الله العظمي نجفي، تمام اين بزرگوارهايي که بودند حتي آيت الله بهجت جزء شاگردان ايشان بودند.
عرض کرديم براي خواب ديدن چند قوه با هم کار ميکنند تا يک خواب ديده ميشود. از جمله قوه خيال انسان است که خزانه همه صورتهايي بود که وارد وجود انسان شده بود. متخيله بود که ترکيب کننده و پردازشگر بود. متخيله گاهي زير مجموعه قوه واهمه انسان است، گاهي زير مجموعه قوه عاقله انسان است. هرکدام از اينها اين را کنترل کنند و قويتر باشند خوابهايي که ما ميبينيم مختلفتر ميشود. واهمه يک قوه است که خيال ما صورتها را ميبيند. مثلاً رنگ اين گل و شکل اين گل را خيال من ميتواند تصوير کند و داشته باشد، وهم من يک معناي جزيي را ميفهمد. مثلاً وقتي من لبخند شما را ميبينم ، حالت محبتي شما را در وجود من تداعي ميکند. از يک صورت به يک معناي جزئي منتقل ميشويم. کار واهمه انتقال به يک معناي جزئي است که صورتي ندارد و ديده نميشود اما يک صورت حکايت او را ميکند. وقتي مادري دست بچهاش را گرفته، از محبت مادر به فرزندش حکايت ميکند. اما گاهي معاني کلي هستند، اگر معاني کلي شدند مثل اصل المحبه، همه محبتها را شامل ميشود. ترسيم تقسيم کار اينها يک برهان و دليل دارد، پس يک موقع هست که کار، کار عاقله است که متخيله را به کار ميگيرد ولي عمدتاً در وجود ما واهمه است و قوه متوهمه است که متخيله را به کار ميگيرد. لذا عمدتاً يک معناي جزئي در کار است که صورت پيدا ميکند. در خوابهاي ما عمدتاً واهمه است. واهمه قوه متخيله را که به کار ميگيرد ميتواند صورتگري کند. متخيله مطابق آن واهمه، لذا ما در نظام خوابمان به يک معنا منتقل ميشويم. ارتباط انسان در خواب، با مثال متصل است. ما يک مثال متصل و يک مثال منفصل داريم. مثال متصل همه صورتهايي که من ديدم در جايي که ذخيره شده، در مثال متصل است يعني به من وابسته است. من باشم اين صورتها هست. من باشم اين صورتها نيست. يک مثال منفصل داريم که عالم غير از اين صورت ظاهري، يک حقايقي است که اين صورت ظاهري از آن حکايت ميکند. اين را مثال منفصل از من ميگويند. هرچقدر اين مثال متصل من با مثال منفصل همخوان تر و يکتاتر باشد، وجود من با هستي يکتاتر و همراهتر است. لذا انساني که صادق است، مثال متصل او با مثال منفصل عالم همراهتر است. در خواب انسان يا به حمثال متصلش وصل ميشود يا به مثال منفصل. اگر به مثال متصل وصل شد، خوابش فقط ترکيب صورتهايي است که ديده است و چيزي بيش از اين نيست. اگر انسان به مثال منفصل متصل شد، از يک حقايقي از هستي اخبار ميکند. به مقدار اينکه اين قوت داشته باشد، ميتواند حال يا گذشته و آينده را به مقدار سعهاش ببيند. مثلاً يوسف صديق در ابتداي کارش وقتي در کودکي آن خواب را ديد، چهل سال بعد اين خواب تعبير شد. گاهي انسان خواب ميبيند و فردا تعبير ميشود. هرچقد افق خوابي که ميبيند طولانيتر باشد، نشان ميدهد اين وجود وسيعتر ديده است. کساني که خوابهايشان زود تعبير ميشود، خواب نشان ميدهد افق سادهتري را ديده است. کسي ميتواند هم افق دور را ببيند و هم نزديک را. بعضي از خوابها ممکن است بيش از اين تعبيرش طول بکشد. پس وصل شدن به عالم مثال متصل، فقط همان تصويرهايي است که خودم داشتم، به عالم مثال منفصل، عالم را ديده و چون مثال منفصل زمان ندارد، وقتي انسان به او ميرسد، هرچقدر اين وجود وسيعتر باشد ميتواند ظرف زمان بيشتري را بيابد. لذا چه گذشتهاي را که نديده ميبيند و چه آيندهاي را که نيامده ميبيند، لذا اينکه بعضي ماديون ميگويند: خواب فقط مربوط به فعل و انفعالات دروني است، يکي از دلايل اشکالش اين است که خوابهايي که نسبت به آينده محقق ميشود، اينکه در گذشته اين نبوده از کجا اخبار ميکند.اين بحث ادامه دارد. تا حدي مباني خواب و رؤيا را بيان کرديم. در روايت دارد خواب جزئي از اجزاي نبوت است. يک هفتادم از اجزاي نبوت خواب صادق است. همچنان که نبوت قابل ادراک نبود، رؤياها يکي از اجزاي آن است.
شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عابديني: نگوييم در اين عالمي که اينقدر مشکلات است چرا به خواب و خواب ديدن ميپردازيم؟ خواب يکي از دانشگاههاي بزرگي است که بسياري از راهحلهاي عظيم را ميشود با همين حل کرد، اگ مراقبات روز ما زياد باشد و باور به اين عظمت داشته باشيم. انشاءالله خداي سبحان بيداري و خواب ما را مورد رضاي خودش قرار بدهد. بعضي تا آخر عمر «الناس نيام فإذا ماتوا انتبهوا» (بحارالانوار، ج50) در همينجا بيدار شويم و بتوانيم از اين بيداري بهرهمند باشيم.
شريعتي: فردا آخرين يکشنبه ماه ذي القعده است. کساني که تا به حال نتوانستند اين نماز را بخوانند، اين فرصت را دريابند و ما را هم دعا کنند.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»