اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

97-01-06-حجت الاسلام والمسلمين عابديني– ارتباط اميرالمؤمنين(ع) و پيامبر اکرم(ص)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: ارتباط اميرالمؤمنين(ع) و پيامبر اکرم(ص)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 06-01- 97
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم. با عرض سلام و تبريک ايام خجسته ماه رجب، ماه اميرالمؤمنين(ع)، ماه ولايت، همچنين تبريک ايام عيد نوروز که تلاقي اين دو ايام با همديگر است، انشاءالله بر همه عزيزان مبارک باشد. اميدواريم که در اين دو عيد مبارک و اين ايام مبارک، خداوند متعال بهترين جذبه‌ها و نفحاتش را روزي همه ما مؤمنين بگرداند. در خدمت مرقد منور حضرت عبدالعظيم الحسني سيد الکريم هستيم. با سلام به ايشان و اجازه از ايشان بحثي را در خدمت شما خواهيم داشت. بحثي که براي اين ايام در نظر گرفته شده شناخت پيامبر اکرم(ص) از منظر اميرالمؤمنين است که در اين ماه شريف بتوانيم از کلمات حضرت بهترين استفاده را داشته باشيم.
شايد کسي مانند اميرمؤمنان در وصف پيامبر به اين زيبايي و کمال نتوانسته سخن بگويد، لذا بجاست که پيامبر را از زبان اميرالمؤمنين بشناسيم و بتوانيم آن افق‌هاي عظيمي که حضرت مي‌گشايد، قدري از آن را در دلمان جا بدهيم تا محبت ما به پيغمبر و اميرالمؤمنين روز به روز بيشتر شود و بهره‌مند‌تر باشيم. پيغمبر که آينه‌ي تمام نماي جمال و جلال الهي است، تمام صفات جمالي و جلالي الهي را آشکار کرده و اين بيان را اميرمؤمنان در بيانشان آشکار کردند، اگر بگوييم تنها مخلوقي که ميتواند وصف پيامبر را بکند، گزاف نگفتيم و کلام به جايي است به حدي که در قرآن کريم خداي سبحان اميرالمؤمنين را جان پيغمبر معرفي مي‌کند که پيغمبر و اميرمؤمنان يک حقيقت واحده مي‌شوند و جان پيغمبر اميرالمؤمنين است.
اميرالمؤمنين در نهج‌البلاغه هرگاه به وصف پيغمبر مي‌رسد کلمات حضرت در عالي‌ترين وجهه خود ظهور مي‌کند، لذا ثناي اميرمؤمنان نسبت به پيغمبر ثنايي بس عظيم است که جا دارد از اين منظر و اين زاويه به پيغمبر نگاهي دوباره شود و کلمات حضرت در مورد پيغمبر باز شود. به قدري که وسع و وقتمان باشد بعضي از کلمات حضرت را در محضرش هستيم تا پيغمبر را از دريچه وجود اميرالمؤمنين(ع) بشناسيم.
شايد اگر بحث خويشاوندي مطرح باشد، نزديک‌ترين فرد است. اگر بحث معرفتي مطرح باشد، نزديک‌ترين فرد است. در دوراني که پيغمبر اکرم در غار حرا تشريف داشتند که کسي با آن حضرت نبود و محرم رازي نبود، اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: من تنها کسي بودم که در کنار پيغمبر در غار حرا بودم و وقتي اولين بارقه‌ي وحي بر پيغمبر نازل مي‌شود، اميرالمؤمنين(ع) همان را که پيغمبر مي‌شنود، مي‌شنوند و به فرموده پيغمبر که فرمود: «يا علي انک تري ما اري و تسمع ما اسمع» تمام آن کلمات را مي‌شنوند و مي‌بينند. لذا از کودکي اميرالمؤمنين(ع) در دوراني که ابوطالب پدر اميرالمؤمنين از جهت زندگي در فقر به سر مي‌بردند، به تدبير پيغمبر اکرم که با عموي خود عباس مشورت مي‌کنند متکفل فرزندان ابوطالب مي‌شوند. پيغمبر اميرالمؤمنين را به خانه مي‌برد و عباس عموي پيغمبر، جعفر را که برادر اميرالمؤمنين است به خانه مي‌برد تا قدري از سختي زندگي ابوطالب را کم کنند. لذا از دوران کودکي اميرالمؤمنين در دامان پيغمبر     رشد کرد حتي به گونه‌اي که حضرت مي‌فرمايد: پيامبر مرا در دامان خويش مي‌نشاند در حالي که کودک بودم. در آغوش پر مهر خود مي‌گرفت و در بستر مخصوص خود مي‌خوابانيد. بوي پاکيزه و دل انگيز خود را به من مي‌بويانيد و گاهي غذا را لقمه لقمه در دهانم مي‌گذاشت. با اين نزديکي که از جهت مکاني بين پيغمبر و اميرالمؤمنين(ع) بود، رشد اميرالمؤمنين در دامان پيغمبر و شناخت اميرالمؤمنين از پيغمبر آغاز مي‌شود.
در همان دوره دارد که پيغمبر اکرم را خداي سبحان تأديب کرد. «ادبنى‏ ربى فاحسن تاديبى» و اميرالمؤمنين را پيغمبر تأديب کرد. لذا پيغمبر اکرم تأديب يافته خداي سبحان است که به تعبير خودش «أدبني ربي فاحسن تأديبي» و اميرالمؤمنين تربيت يافته پيغمبر اکرم است. مي‌فرمايد: من همواره با پيامبر بودم چنان فرزندي که همراه با مادر است. يعني در لحظه‌اي خودم را از پيامبر جدا نمي‌کردم. آن بزرگوار هر روز نشانه‌ي تازه‌اي از اخلاق نيکو و زيبا برايم آشکار مي‌فرمود و به من فرمان مي‌داد که به او اقتدا کنم. لحظه به لحظه اميرالمؤمنين در کنار پيغمبر به مدارج عالي کمال مي‌رسيد. مي‌فرمايد: در آغاز رسالت پيامبر من نور وحي و رسالت را مي‌ديدم و بوي نبوت را مي‌بوييدم، هنگامي که وحي بر پيامبر فرود مي‌آمد ناله شيطان را مي‌شنيدم و گفتم: اي رسول خدا اين ناله چيست؟ فرمود: ناله شيطان است که از پرستش خويش نا اميد شده است. اين رشد بدين صورت که اميرالمؤمنين از لحظه به لحظه‌ي وحي از آغاز وحي تا پايان وحي در کنار پيغمبر بود، اين عظمت وجودي اميرالمؤمنين است که کسي را مانند علي شريک در فضايل پيغمبر قرار نمي‌دهد. اينها را مقدمتاً عرض مي‌کنيم تا قدرت شناخت اميرالمؤمنين نسبت به پيغمبر را براي ما آشکار بکند که اميرالمؤمنين فقط به لايه‌هاي ظاهري پيغمبر آشنا نبود. فقط صورت ظاهري پيغمبر را نمي‌ديد. بلکه حتي عميق‌ترين لايه‌ها که همان نزول وحي است، همچنان که پيغمبر مي‌شنيد، اميرالمؤمنين هم مي‌شنيد اما علي وصي بود و پيغمبر نبي بود. لذا مي‌فرمايد: تنها کسي که در غار حرا پيامبر را مي‌ديد و محرم اسرار پيغمبر بود، در نزديک‌ترين حالات پيغمبر به خدا و معراج من بودم که اين تعبيرات بسيار زيباست.
اميرالمؤمنين(ع) در وصف پيغمبر مي‌فرمايد: تا اينکه کرامت خداوند در اعزام پيامبران به حضرت محمد(ص) منتهي گشت، خداوند آن وجود مقدس را از بهترين معادن روياننده است. بهترين نسب‌ها، اصيل‌ترين خانواده‌ها، عزيزترين اصول و ريشه‌ها آفريد. شجره طيبه پيامبر که عترت او هم از همان شجره هستند، بهترين دودمان‌ها هستند. در آغوش خانواده‌ي کريم و با فضيلت بزرگ شد. شاخه‌هاي بلند اين خانواده سر به فلک کشيده و ثمره آن غير قابل وصول است. بعد مي‌فرمايند: خداوند سبحان پيغمبر را از درخت انبياء همان شجره انبياء خلق کردند. در دوران خردسالي و طفوليت و در سن کمال و پيري، نجيب ترين و بزرگوارترين مردم است. اخلاقش بهترين و يارانش بهترين هستند. دلهاي نيکوکاران شيفته او گشته، يعني خداي سبحان دلهاي نيکوکاران را به سمت اميرالمؤمنين سوق داد و شيفته اميرالمؤمنين کرد. توجه چشم‌ها به سوي او گرديد. خداوند به برکت وجود او کينه‌ها را مدفون و آتش خصومت‌ها را خاموش نمود.
ابن ابي الحديد مي‌گويد: اينجا که فعل مجهول آمده، نشان مي‌دهد خداي سبحان در اين کار دخيل بوده است. لذا مي‌فرمايد: در وقتي که جنگ در اوج خودش قرار مي‌گرفت، پيامبر نزديکان خودش را در صحنه‌هاي سخت جنگ حاضر مي‌کرد. حمزه سيد الشهداء، در احد به شهادت مي‌رسد. جعفر بن ابي طالب در موته به شهادت مي‌رسد. عزيزترين افرادش را در اوج سختي‌ها به ميدان‌هاي نبرد مي‌فرستاد. اينگونه نبود که با انتساب به پيغمبر کنار باشند و از کنار به صحنه نگاه کنند، اگر اين اخلاقي که در پيغمبر بود اسوه براي امروز ما باشد، اين نگاهي که در سخت‌ترين صحنه‌ها، فرزندان کساني که مسئوليت دارند حاضر باشند نه در جاهايي که راحت است لذا اين سنت حسنه را مورد اقتدا قرار بدهيم که اگر کسي مسئوليتي دارد فرزند او در شرايط سخت، در صحنه‌هاي سخت، در جاهايي که شهادت در کار هست، باشد. نه در جايي که رفاه و راحتي است. لذا مي‌فرمايند: حمزه را در جنگ احد از دست دادند. در جنگ موته جعفر به شهادت رسيد. وقتي جنگ به اوج خودش مي‌رسيد، پيغمبر اکرم، اميرالمؤمنين را در آن دهان کفر و مرکز کفر مي‌فرستاد. اميرالمؤمنين هم تا سر کفار و مشرکين را که در مقابل     پيغمبر قد علم کرده بودند بر زمين نمي‌زد برنمي‌گشت. لذا دارد در سخت‌ترين لحظات علي را احضار مي‌کرد و مي‌فرستاد. لذا از نزديک‌ترين‌ها سرمايه‌گذاري مي‌کرد.
اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: هرگاه جنگ سخت مي‌شد، پناه به پيغمبر اکرم مي‌برديم، به طوري که شجاعت پيغمبر به ما دل مي‌داد. اميرالمؤمنين که خود شجاع عرب است، در نهج‌البلاغه مي‌فرمايد: هرگاه آتش جنگ شعله مي‌کشيد، ما به رسول خدا پناه مي‌برديم و او را سپر مي‌گرفتيم. بر خلاف آن چيزي که در ذهن ما ممکن است باشد که پيغمبر فقط فرماندهي مي‌کرد و دور از صحنه جنگ بود، اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: پيغمبر اکرم در صحنه‌هاي سخت جلوي همه بود و ما پشت سر پيغمبر بوديم. او را سپر مي‌گرفتيم که در آن لحظه کسي از ما همانند پيامبر(ص) به دشمن نزديک‌تر نبود. لذا اين نزديک بودن، نزديک بودن پيغمبر در آن صحنه‌هاي سخت است.
در وصف ديگري مي‌فرمايد: نزديکان ما شهيد شدند. از حمزه نام مي‌برد. از جعفر نام مي‌برد. از عبيدة بن حارث نام مي‌برد که پسرعموي پيغمبر هست که در جنگ بدر شهيد شد و حضرت مي‌فرمايد: کسي هم بود که اگر مي‌خواستم نامش را مي‌آوردم، او هم آرزو داشت چون شهيدان اسلام شهيد شود اما چنين مقدر نبود و آرزوي او به تأخير افتاد که در اين نامه که به معاويه مي‌فرستد، مقصود از اين کلام خود حضرت هست. در جاي ديگري مي‌فرمايد: نزديکان پيغمبر شايد غير از اين چند نفري که يار و همراه پيغمبر بودند، دشمن‌ترين دشمنان پيغمبر هم در قبيله و قوم پيغمبر بودند. لذا در مظلوميت تمام قبيله او در مقابل او قرار گرفتند و همه قدرتشان را براي حذف پيغمبر به کار بردند تا نگذارند او مطرح شود. مي‌فرمايد: اينها مرکب‌هايشان را از هر سو گرد آوردند و از دورترين سرزمين و فراموش شده ترين نقطه‌ها دشمني خودشان را بر پيغمبر فرود آوردند اما پيغمبر صبرش را در اعتلاي کلمه اسلام از دست نداد و گرفتار اين مشکلات نشد و تسليم آنها نشد و حتي وقتي که سخت‌ترين حمله‌ها را به پيغمبر مي‌کردند، مي‌فرمايد: «يا ربّ ان قومي يجهلون و لا يعلمون» اينها نمي‌فهمند و نمي‌دانند. يعني در اوج سختي‌ها نفرين بر قومش نکرد، غير از اينکه آنها را به دعا مي‌خواند همچنان که نوح نبي وقتي او را مي‌‌زدند به طوري که گاهي سه روز بي هوش بود، وقتي به هوش مي‌‌آمد اولين چيزي که بيان مي‌کرد دعاي براي قومش بود که خدا اينها را هدايت کند. اينها نمي‌دانند چه عقبه‌اي در پيش هست.
اميرالمؤمنين در جاي ديگر مي‌فرمايد: پيامبر بدون سستي و کوتاهي رسالت پروردگارش را رسانيد و در راه خدا با دشمنانش بدون عذر تراشي جنگيد. آن حضرت پيشواي پرهيزکاران و روشني بخش چشم هدايت شدگان بود. از اينجا وارد بحث ديگري مي‌شويم که اين بحث، بحث جالبي است که نگاه پيغمبر به دنيا چگونه بود. يک بحث کاربردي که براي ما خيلي آثار دارد و بايد توجه زيادي بکنيم. در محضر سيد الکريم هستيم، از محضر ايشان و همچنين امامزاده حمزه و امامزاده طاهر، از اين بزرگواران مي‌خواهيم که انشاءالله به ما قدرت بدهند که تابع پيغمبر باشيم چنانچه اميرالمؤمنين معرفي کرده بتوانيم قدري از اين حقايق را در وجودمان پياده کنيم.
عبدالعظيم الحسني، سيد الکريم کسي است که زيارت او مانند زيارت امام حسين(ع) است و کسي که اينجا آمده از دنيا مي‌برد. لذا از ايشان مي‌خواهيم که اين زهد را به ما کمک کنند. در کلام اميرالمؤمنين آمده است که پيغمبر اکرم الگويي کامل براي راه و رسم زندگي است که بتوانيم در شناخت خوبي‌ها و بدي‌ها و زشتي‌ها و زيبايي‌ها ايشان را اسوه قرار بدهيم که از هر سو چه اينکه دنيا از هر سو بر پيامبر خودش را باز داشت، و براي غير او خودش را گستراند و او را از دنيا چون طفلي از شير مادر بريده و از زر و زيورش دور گرديد. اين کلامي که اميرالمؤمنين در مورد پيغمبر مي‌آورد، خيلي کلام زيبايي است که دنيا با اينکه خداي سبحان همه دنيا را براي پيغمبر و اميرالمؤمنين و اهل‌بيت خلق کرده است، اما چون دنيا ارزشمند نبود، پيغمبر را از دنيا بازداشت و چيزي از دنيا براي او قرار نداد. لذا مثل طفلي که از شير جدا مي‌شود دنيا را از پيغمبر بازداشته است.
تعبيري که آمده خيلي زيباست. مي‌فرمايد: «قد حَقّر الدنيا و صَغَّرها» پيغمبر دنيا را تحقير کرد. دنيا را کوچک کرد. يعني اگر کسي سنت پيغمبر را ببيند، رفتار پيغمبر را ببيند مي‌بيند چگونه پيغمبر دنيا را تحقير کرد و کوچک کرد و ارزشي براي دنيا باقي نگذاشت. «و اهون بها و هَوَّنها» پيغمبر اکرم دنيا را آنچنان سست و بي ارزش نماياند که هرکسي تابع پيغمبر باشد مي‌يابد که ارزشي براي دنيا نيست. خداي سبحان دنيا را از او جدا کرد و از او برگرداند و دنيا را براي غير پيغمبر اکرم گستراند. چرا؟ اگر دنيا ارزشمند بود، دنيا را براي پيغمبر مي‌گستراند، اما چون دنيا حقير بود، تعبير اميرالمؤمنين بسيار زيباست. مي‌فرمايد: دنيا را براي غير پيغمبر گستراند چون دنيا حقير بود و ارزش پيغمبر با دنيا نبود. «فأعرض عن الدنيا بقلبه» پيغمبر هم از دنيا به قلب مبارکشان اعراض کردند «و أمات ذکرها من نفسه» نه فقط قلب پيغمبر ميلي به دنيا نداشت، بلکه نفس پيغمبر هم از دنيا دور بود. اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: پيغمبر دوست داشت که زينت دنيا از چشمانش جدا باشد. «أحبّ أن تغيب و زينتها عن عينه لکيلا يتخذ منها رياشاً» نکند پرده‌اي از پرده‌هاي دنيا و دامنه‌اي از دامنه‌هاي دنيا بخواهد در قلب پيغمبر وارد شود و بخواهد براي خودش انتخاب بکند «و لا يرجوا فيها مقاماً» يا چيزي از دنيا را براي خودش بخواهد. «بلغ عن ربّه معذراً» خداي سبحان پيغمبر را به درجه‌اي رساند که تمام آنچه را به او فرموده بود ابراز و ابلاغ کرد و نسبت به امتش انذار داشت تا مردم را به آن چيزي که خودش رسيده بود برساند. بعد مي‌فرمايد: «لقد کان في رسول الله(ص) کاف لک في اسوه» اگر کسي به دنبال اين است که بفهمد الگو کجاست، اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: در پيغمبر کفايت مي‌کند که فقط او را اسوه قرار دهيد. اگر کسي مي‌خواهد دنيا را بشناسد، دليل بر ذمّ دنيا وجود پيغمبر است. «دليلٌ لک علي ذمّ الدنيا» وجود پيغمبر و رفتار پيغمبر کفايت مي کرد که ذم دنيا با رفتار پيغمبر، با افعال پيغمبر براي همه محقق شود. «و عيبُها و کثرة مخازيها و مساويها» تمام زشتي‌هاي دنيا را پيغمبر آشکار کرد. مي‌توانيم بگوييم: پيغمبر دنيا را با رفتار خودش رسوا کرد. يعني رفتار پيغمبر در منظر پيغمبر دنيا رسوا شد و از کسي مثل پيغمبر دنيا ضربه نخورد. رفتار پيغمبر با همه عظمتي که داشت هيچ ميلي در او به سمت دنيا نبود. «ان قُبضت عنه اطرافها و وطئت بغيره أکنافها» دنيا اطرافش را از پيغمبر قبض کرد. اکناف دنيا براي غير پيغمبر گسترده شد. «و فطمَ عن رضاعها» پيغمبر از رضاع و شير دنيا گرفته شد. هيچ ذره‌اي از محبت دنيا در دل پيغمبر وارد نشد. «فُطِم عن رضاعها» از شير دنيا گستت «و زوي عن زخارفها» و از تمام زينتهاي دنيا دور بود.
در تعبير دارد «فتاس بنبيک الاطيب الاطهر صلي الله عليه وآله فان فيه اسوه لمن تاسي» اگر کسي مي‌خواهد محبت پيغمبر در دلش جا بگيرد، اين محبت با اسوه قرار دادن پيغمبر است، «و عزاء لمن تعزي و احب العباد الي الله» اگر کسي مي‌خواهد محبوب خدا باشد، بايد متأسي به پيغمبر باشد و اسوه او پيغمبر باشد. هرکسي پيغمبر را اسوه قرار داد محبوب خدا مي‌شود. «المتاسي بنبيه و المقتص لاثره» دنباله رو پيغمبر باشد. همچنان که پيغمبر از دنيا دل کند و هيچ ذره‌اي از محبت دنيا در دل پيغمبر نبود، پيغمبر با گوشه چشم به دنيا نگاه مي‌کرد، يعني کمترين ظرفيت خودش را در رابطه با دنيا به کار مي‌برد. «اهضم اهل الدنيا کشحاً» دو پهلويش را از دنيا جدا کرده بود، «و اخمصم من الدنيا بطناً» حضرت مي‌فرمايد: اگر مي‌خواهيد اهل در محبت خدا باشيد و محبوب خدا باشيد، خدا را ملاقات کنيد، در حالي که مثل پيغمبر نه سنگي بر روي سنگ گذاشت و نه از دنيا چيزي جمع کرد. ما بايد نسبت به پيغمبر حالت تبعيت و حالت اطاعت‌مان به گونه‌اي باشد که دوري از دنيا را از نحوه ارتباط با پيغمبر در رابطه با دنيا ياد بگيريم.
در محضر سيد الکريم هستيم. از ايشان مي‌خواهيم به ما بصيرت و قدرت و بينش بدهد تا اينکه در اين ايام رجب که ماه ولايت و ماه اميرالمؤمنين(ع) هست بتوانيم بهترين استفاده‌ها را از کمالات ماه رجب که اعتکاف را هم در پيش دارد، و همچنين ايام خوشي عيد نوروز که بهار است و انشاءالله بهار دلها باشد، بيشترين بهره‌مندي‌ها را داشته باشيم. انشاءالله کشور ما هميشه در خوشي باشد و سختي‌ها به خوشي بيشتر تبديل شود. انشاءالله در اين ايام مبارک خداوند سبحان بهترين نعمت‌ها و خوبي‌هايش را براي همه بندگانش به خصوص مسلمانان ايران و شيعيان روزي قرار بدهد و جوانان و عزيزان ما به بهترين و بالاترين مقامات الهي و دنيايي برسند و در سرتا سر دنيا عزت کشور ايران جلوه‌ي بيشتري پيدا کند.
قرائت صفحه 270 قرآن کريم، آيات 27 تا 34 سوره مبارکه نحل؛
«ثُمَ‏ يَوْمَ‏ الْقِيامَةِ يُخْزِيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ «27» الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «28» فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ «29» وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ «30» جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ «31» الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «32» هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «33» فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «34»
ترجمه: (به علاوه) خداوند در روز قيامت آنان را خوار و رسوا خواهد ساخت و مى‏گويد: شريكان من كه درباره آنها (با پيامبر و مؤمنان) ستيزه و مخالفت مى‏كرديد، كجا هستند؟ (در اين هنگام) دانشمندان گويند: همانا امروز، ذلت و رسوايى بر كافران است. آن كسانى‏كه فرشتگان جانشان را مى‏گيرند (در حالى كه) به خود ستم‏كار بوده‏اند، پس (در آن موقع آنان) سر تسليم فرو آرند (وبه دروغ گويند:) ما هيچ‏گونه كار بدى انجام نداده‏ايم. چنين نيست، بلكه قطعاً خداوند به آنچه انجام داده‏ايد، آگاه است. پس، از درهاى دوزخ وارد شويد كه جاودانه در آنجا خواهيد ماند، و براستى چه بد است جايگاه متكبّران. وبه پرهيزكاران گفته شد: پروردگارتان چه نازل كرده است؟ گويند: خير (نازل كرده است) براى كسانى‏كه نيكى كرده‏اند در اين دنيا نيكى است و قطعاً سراى آخرت بهتر است و چه نيكوست سراى پرهيزكاران. به باغ‏هايى دائمى داخل خواهند شد كه نهرها از زير (درختان) آن جارى است، هر چه را بخواهند براى ايشان در آنجا موجود است، خداوند اينگونه پرهيزكاران را پاداش مى‏دهد. به آنان كه (از آلودگى‏هاى شرك و گناه) پاكند، فرشتگانى كه جانشان را مى‏ستانند، مى‏گويند: سلام عليكم. به پاداشِ آنچه انجام داده‏ايد، به بهشت داخل شويد. آيا كفّار جز آنكه فرشتگانِ (مأمور قبض روح) يا فرمان (قهر) پروردگارت به سراغشان آيد انتظارى دارند، كسانى كه پيش از آنان بودند نيز چنين كردند و خداوند به آنان ظلم نكرد، ليكن آنها به خودشان ستم مى‏كردند. پس كيفر بدى‏هايى كه انجام دادند به آنان رسيد و آنچه كه آنان به مسخره مى‏گرفتند آنان را فراگرفت.