برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اسرار و فلسفه غيبت امام زمان(عج)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 10 -01- 97
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم (قرائت دعاي سلامت امام زمان)
انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه از سرداران حضرت باشيم. خداوند به ما توفيق بدهد که در اين ايام دلهاي ما به نور جذبههاي بهار روشن گردد. ايام بهار را به همه بينندگان و شنوندگان عزيز تبريک ميگويم. اميدوارم در اين بهار طبيعت، بهار دلها، همراه باشد با آن و همه ما به سوي خداي سبحان در حرکت و سفر الي الله حرکت خوبي داشته باشيم و به قافله سالاري امام زمان(عج) اين سفر ظاهري وباطني را آغاز کرده باشيم و ادامه دهيم. در اين چند دقيقه در مورد اسرار و فلسفه غيبت امام زمان(عج) ميگويم، بحثي که در مورد غيبت عمدتاً شکل ميگيرد و در اذهان ما شايد جا افتاده باشد اين است که غيبت از جانب خداي سبحان عقابي است نسبت به ما و جزايي است نسبت به ما و نسبت به کساني که اهل صلاح نيستند، اما در روايات ما بحث غيبت فلسفه عظيمتري دارد.
هر حادثهاي که در عالم اتفاق ميافتد دو وجهه دارد، يک وجهه، وجهه الهي اوست، يک وجهه گاهي وجهه ظلماني اوست، از آن جهت که اين جهت الهي دارد حتماً نور است و هدايت است و از آن جهت که ظلماني است ممکن است جزايي از جانب خدا به عنوان عقاب بر ما نازل شود. چنانچه جريان کربلا جهت ظلمانياش همان جهتي بود که اهل ظلم و جهالت آن بلاها را بر سر اهلبيت آوردند و اهل هدايت و لشگر امام حسين(ع) به کمالات لايقشان رسيدند و مردم و مؤمنين در طول تاريخ ايماني از برکت حرکت امام حسين(ع) به کمالات لايقشان رسيدند که سفينة النجاة است. جريان غيبت هم در روايات ما دو لايه کاملاً متفاوت برايش ذکر شده است.
يک لايه از جريان غيبت به عنوان سري از اسرار الهي و امري از اوامر الهي که مکتوم است و براي ما معلوم نيست و آشکار نخواهد شد و در وقت خاصي اين حقيقت آشکار ميشود مطرح شده است. در بعضي از روايات به عنوان يک حقيقت عقابي که چون قابليت نبوده است جريان غيبت پيش آمده است. بحثي که امروز خدمت شما خواهيم گفت در مورد اين است. اول با اين توقيع آغاز کنم که در اين توقيع شريف حضرت به علي بن محمد سمري ميفرمايد: «أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِيكَ» آخرين نائب حضرت است. «فَإِنَّكَ مَيِّتٌ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أَيَّامٍ» تو شش روز ديگر کارت تمام ميشود و موت تو فرا ميرسد. «فَاجْمَعْ أَمْرَكَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ» ديگر به کسي وصيت نکن. «فَيَقُومَ مَقَامَكَ» که بخواهد به جاي تو باشد. «بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التَّامَّةُ» از اين به بعد غيبت کبري آغاز ميشود «فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ» بعد از اينکه خدا اذن بدهد اين غيبت تمام ميشود.
«وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً» اين غيبت خيلي طولاني خواهد بود و دلهايي به قساوت و سنگدلي خواهند رسيد و جهان پر از ظلم و جور ميشود. «وَ سَيَأْتِي إِلَى شِيعَتِي» حتي بين شيعيان عدهاي به اشتباه ميافتند، «مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ» ادعاي مشاهده ميکنند. «أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» اين توقيعي بود که از جانب امام زمان(عج) براي علي بن محمد سمري آمد و از اين به بعد باب غيبت کبري آغاز شد. اگر بخواهيم براي غيبت کبري فلسفه غيبت را بيان کنيم، خوب است اين مقدمه را توجه کنيم که چنانچه يک بشر سيري دارد که از کودکي وقتي به دنيا ميآيد تا وقتي که بزرگ ميشود از اين دوران در اين سيري که ادامه ميدهد، دوران کودکي، دوران نوجواني، دوران جواني، دوران بلوغ کاملي که حدود چهل سالگي است و دوران کهولت دارد، جامعه بشري هم همين سير را دارد و از دوران کودکي آغاز ميکند تا به بلوغ کامل ميرسد و بعد هم دوران کهولت را دارد.
اگر بخواهيم دوران غيبت را از دوراني که از انبياء شروع شد، از اولين نبي الهي که آدم(س) بود، آغاز دوران بشري بگيريم، دوران کودکي بشريت از دوران آدم آغاز ميشود و انبياي بعدي يکي پس از ديگري اين جامعه انساني را از دوران کودکي به سمت نوجواني و جواني سوق ميدهند به طوري که دوران حضرت نوح(س) اولين دين و شريعت الهي براي اين بشر مانند نوجواني که به دوران بلوغ ميرسد، اين دوران را تجربه ميکند. بعد از آن دوران ابراهيم خليل است که دوران شدت گرفتن آن رشد بشريت است و بعد دوران موسي و عيسي(ع) هست که بشريت به اوج ميرسد. اما اوج کامل اين جامعه بشري در دوران رشدش در دوران نبي اکرم(ص) است که به اوج خود خواهد رسيد و دين هم به مرتبه خاتميت ميرسد.
دوران بشريتي که در زمان حضرت نبي اکرم و رسول اعظم محقق ميشود اوج استعداد بشر در کمال است. بعد از اينکه اين دوره آغاز ميشود خود اين دوره هم تشکيکي است لذا دوران غيت و دوران ظهور جزء مراحل نهايي عمر بشريت محسوب ميشوند که دين نبي ختمي تمام اينها را به دنبال خود داشته است. خوب است حالا که سير تاريخ را براي دوران غيبت گفتيم، با اين نگاه به غيبت بنگريم که غيبت در هر دورهاي از ادوار بشريت مطابق آن دوره وجود داشته است. لذا تمام انبياي گرامي از آدم(س) تا انبياي اولوالعزم دوران غيبت داشتند که اين دوران غيبت رسولان اولوالعزم براي تکميل دوران بشريتي بوده که در آن عصر زندگي ميکردند. لذا بحث غيبت همچنان که در روايت شريف آمده مربوط به همه ادوار است و تنها اختصاص به دوره رسول گرامي اسلام ندارد.
هر دورهاي، دوران غيبت عبور از اسم ظاهر به مرتبه اسم باطن است. اين بحث از بحثهاي دقيقي است که عبور از اسم ظاهر به اسم باطن حق در دوران غيبت، مثلاً در دوراني که ادريس نبي در غيبت زندگي ميکرد و کسي از او خبري نداشت. دوراني که موسي کليم به ميقات ميرود و در آن دوره کسي با او ارتباط ندارد. دوراني که يونس نبي در شکم ماهي قرار ميگيرد. دوراني که يوسف صديق در چاه قرار ميگيرد، همه اينها مربوط به رشد بشريت است تا از مرحله ظاهر به باطن برسند. حقيقت دوران غيبت عبور از بدن است. حتي اگر بخواهيم عرض کنيم در دوراني که حضرات معصومين(ع) زندگي ميکردند و ميزيستند هم اينگونه نبود که همه مردم با آنها در همه زمانها ارتباط حضوري داشته باشند، حتي اينگونه نبود کساني که در حضور حضرات بودند در تمام لحظاتي که در محضر حضرات بودند در حالت حضور باشند. براي مثال روايت ابوبصير که از امام باقر نقل شده است روايت خوبي است.
در آن روايت دارد که امام باقر(ع) به ابوبصير وقتي در مسجد مدينه بودند، ميفرمايد: ابوبصير از کساني که از مسجد خارج ميشوند، سؤال کن که ابو جعفر را ميبينند؟ ابوجعفر خود امام باقر(ع) است. در کنار ابوبصير است. حضرت ميفرمايد: از اينها سؤال کن، ببين من را ميبينند يا نه؟ هرکسي که از مسجد خارج ميشد سؤال ميکند ابوجعفر را نديديد؟ همه ميگويند: نه، ما ابوجعفر را نديديم. تا اينکه ابوهارون مکفوف که چشم هم نداشت، وقتي خواست از مسجد خارج شود. حضرت ميفرمايد: از ابوهارون مکفوف هم سؤال کند و ببين من را ميبيند يا نه؟ وقتي ابوبصير از ابوهارون سؤال ميکند، با اينکه ابوهارون چشم ندارد، ابوهارون به ابوبصير ميفرمايد: مگر نميبيني حضرت در کنارت ايستاده است. با اينکه چشم ندارد در محضر است. اما آنهايي که چشم داشتند در غيبت بودند. لذا دوران خود حضور حضرات هم اينگونه نيست که همه در محضر باشند و کسي مانع نباشد. لذا ما در دوراني زندگي ميکنيم که به ظاهر از حضرت در غيبت هستيم اما حقيقتاً اينگونه نيست.
بحث زيبايي که اينجا مطرح ميشود اين است که براساس نيازي که انسانها پيدا ميکنند، اجابتهاي خداي سبحان محقق ميشود. هرچقدر اين نياز شديدتر باشد، اجابت قطعي تر است. اگر دوستان يادشان باشد بحثهايي که در رابطه با حضرت نوح داشتيم، وقتي که قرار شد عذاب بر قوم نوحي که ايمان نياورده بودند و عناد به خرج داده بودند، نازل شود، اين عذاب پس از نهصد سال و بعد از اينکه اينها را موظف کردند به اينکه دانههايي را بکارند تا اين دانهها برسد و ثمر بدهد، در هر دورهاي عدهاي از اهل ايمان خارج ميشدند تا به مرحلهاي که به کساني که ديگر هيچ ناخالصي در آنها نيست، برسند. همين مسأله باعث شد وقتي که به مرحله خلوص و تميز رسيدند و ابتلائات در شدت خودش قرار گرفت، آن صف و تميز و تمحيض سنتهاي الهي که خالص شدن است به آن مرتبه رسيدند. لذا همين مسأله در دوران ظهور هم ادامه دارد.
دوران ظهور دوران ابتلائات سخت است. تا بشريت به مرتبه خلوص خود برسد. اينگونه نيست که انسان با سادگي و راحتي جزء آن ياران اصلي شود و به خلوص برسد. آزمايشهاي سختي بايد محقق شود. همچنان که يار امام زمان شدن بالاترين افتخار هست، بايد ابتلائاتي هم که محقق ميشود طبق روايات ما بالاترين ابتلائات باشد. لذا با سنگينترين ابتلائات در دوران غيبت مواجه ميشويم تا بالاترين اخلاصها محقق شود. اگر با اين نگاه انسان به غيبت نگاه کند تعبيري که در بعضي روايات وارد شده خيلي زيبا و شنيدني است که جريان غيبت حضرت جرياني است که مانند جريان خضر و موسي است. همچنان که خضر به علوم باطني آگاه بود که موسي کليم، رسول اولوالعزم الهي از آنها در غيبت بود و آشنا نبود و موسي کليم آنها را به او تعليم داد، تعبير روايت اين است که از امام صادق(ع)، عبدالله بن فضل هاشمي نقل ميکند. امام صادق(ع) فرمود: «ان لصاحب هذا الامر غيبة لابدّ منها يرتاب فيها کل مبطل» يک غيبت طولاني است که هرکس اهل باطل باشد از او رو برميگرداند و به شک ميرسد. بعد ميگويد: من سؤال کردم: اين حقيقت چرا اتفاق ميافتد؟ حضرت ميفرمايد: «لامرٍ لم يؤذن لنا في کشفه لکم» اين يک اسراري در درونش هست که ما اجازه نداريم براي شما بگوييم. يعني شما ظرفيت شنيدن آن را نداريد. بعد ميگويد: من سؤال کردم «فما وجه الحکمه في غيبة» حضرت فرمودند: «وجه الحکمه في غيبات من تقدمه» همچنان که انبياي گذشته غيبت داشتند و حکمت غيبتهاي آنها مستور بود، وجه حکمت حضرت هم مانند آنها مستور است. «ان وجه الحکمه في ذلک لا ينکشف الا بعد ظهوره» وجه حکمتي که غيبت حضرت دارد آشکار نخواهد شد، مگر بعد از اينکه حضرت ظهور ميکنند. حقيقت غيبت پس از ظهور نتيجهاش آشکار ميشود. لذا کسي که در دوران غيبت زندگي ميکند، وقتي به دوران ظهور ميرسد ميفهمد که حقيقت غيبت چقدر عظيم بوده است. تشبيه ميکند «کما لم ينکشف وجه الحکمه فيما آتاه الخضر عليه السلام» (کمال الدين/ج2/ص158) همچنان که وجه حکمت کارهايي که خضر(ع) با موسي کليم انجام داد مثل سوراخ کردن کشتي، مثل قتل غلام و اقامه جدار، به پا کردن آن ديوار، اينها در قرآن کريم آمده، مگر در وقتي که موسي ميخواست از خضر خداحافظي کند، در همان وقت خداحافظي وجه آنها را بيان کرد و حقيقت آنها را آشکار کرد. بعد ميفرمايد: «يا ابن الفضل! إنّ هذا الأمر، أمر من أمر الله تعالي و سرّ من سرّ الله و غيب من غيب الله» غيبت از مباحث امر الله است. از مباحث خلق نيست. از مباحث امر است و از اسرار الهي است. از غيبت الهي است «و متي علمنا انّه (عزّ وجلّ) حكيم» وقتي ما ميدانيم خداي عزّ و جل حکيم است، «صدقنا بأنّ أفعاله كلّها حكمة، و إن كان وجهها غيرمنكشف لنا» (کمال الدين/ج2/ص158) پس بايد تصديق کنيم اينکه افعال الهي همه از روي حکمت است تا اينکه در زمان ظهور وجه غيبت حضرت آشکار شود. لذا دوران غيبت يکي ديگر از مراحل عمر انسانهاست که به کمالي ميرسند که اوج اين کمال در زمان ظهور آشکار ميشود و در آنجا انسان به اين کمالاتي که در دوران غيبت بوده، ميرسد. لذا در روايت زيادي وارد شده که ايمان در دوران غيبت، ثبات بر ايمان در دوران غيبت جزء بالاترين زمانهاست. حضرات معصومين مثل پيغمبر اکرم، مثل اميرمؤمنان، مثل امام صادق، ميفرمايند: ما شدت شوق داريم به ديدار برادرانمان، وقتي از آنها سؤال ميکنند: مگر ما برادران شما نيستيم؟ حضرات ميفرمايند: شما اصحاب ما هستيد و برادران ما کساني هستند که در روزگاري ميآيند که ما را نميبينند اما به ما ايمان دارند. با اينکه ما را نميبينند، به يک نوشتههايي که بر روي کاغذها هست، با همينها به ما ايمان ميآورند. دوراني است که عقول بشريت به رشد خودش ميرسد و از ظاهر عبور ميکند.
لذا با اين نگاه اگر به غيبت نگاه کنيم، در روايت وارد شده، کساني که در دوران غيبت ايمانشان را حفظ ميکنند، مانند پنجاه شهيد بدر و احد هستند. پنجاه شهيد بدر و احد در طول تاريخ اسلام به عنوان ضرب المثل است، هرگاه ميخواهند عظمت يک کار را بيان کنند، عظمت آن کار را با شهيد بدر و احد بيان ميکنند که اخلاص در آن در بالاترين مرتبه اخلاص بوده، در دوراني بوده که اسلام غريب بوده و مؤمنين کم بودند و تا پاي جان در جنگ بدر و احد ايستادند، يا در بعضي روايات ميفرمايد: اجر هزار مجاهد في سبيل الله! نشان ميدهد عظمت ايمان به اين سختي است. چنانچه در جنگ بدر و احد مستقيماً و با اخلاص ايستادن سخت بود و همه نتوانستند، در دوران غيبت ماندن بر ايمان بسيار سخت است. لذا ميفرمايد: صبح با ايمان از خانه خارج ميشوند و شب بدون ايمان به منزل برميگردند. ميفرمايد: شب با ايمان به منزل داخل ميشوند، صبح که ميخواهند از منزل خارج شوند، از ايمان برگشتند. يعني حتي در درون خانهها نيز امکان رجوع از ايمان محقق است.
آيه شريفه که ميفرمايد: در جنگ احد، «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» (آلعمران/155) در روزي که دو صف مقابل هم قرار گرفتند، اين دو صفي که از مسلمانها و اهل کفر مقابل هم قرار گرفتند، وقتي که پشت کردند، کساني که وقتي جنگ سخت شد، فرار کردند. اين فراري که کردند در قرآن نسبت ميدهد، «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» بخاطر بعضي از کارهاي سابقشان که اطاعت از شيطان بود، اينها از ايمان برگشتند و به پيغمبر اکرم پشت کردند. اگر ميخواهد ابتلائات زمان غيبت و قبل از ظهور به اوج خود برسد، اين ابتلائات باعث ميشود شدت رجوع اهل ايمان از ايمان هم محقق شود.
در روايت شريفي دارد اگر خداي سبحان مي دانست که مردم تحمل غيبت را ندارند و نميتوانند امر غيبت را تحمل کنند هرگز دوران غيبت را براي مردم قرار نميداد. معلوم ميشود که دوران غيبت تحمل پذير است و بودن بر ايمان امکان پذير است اما بسيار سخت است چون نتيجهاي که بر آن داده ميشود بسيار سخت است. پس مطابق آنچه نياز باشد در انسان اجابت محقق ميشود. اگر براي انسان ذخاير عظيمي از کمالات را در نظر گرفتند، حتماً استعداد اين مسأله را هم به انسانها دادند و حتماً خداي سبحان اجابت آن را براي انسانها قرار داده است. لذا صبر در دايره علم است. طبق آن روايت شريف يا نقلي که وارد شده، نسبت به موسي کليم وقتي که خضر با موسي هم کلام و همراه شد، آنجا خضر به موسي فرمود: «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» (کهف/68) چون تو بر اين حقايق احاطه نداري، صبر هم نداري. با اين نگاه صبر در دايره علم است. اگر براي ما تحمل دوران غيبت را محقق کردند و امکان پذير کردند، معلوم ميشود علم به اين حقيقت هم در اين دوران امکان پذير است تا صبر بر آن محقق باشد. لذا بايد دوران غيبت را دوران ارزشمندي در طول تاريخ بشريت ديد.
لايه دوم نگاه به غيبت، البته لايه عقاب است. به اين عنوان که چون بشريت آمادگي ندارد و آن حدي از بشريت که بايد به کمال برسند و آماده باشند محقق نشده است، به همين جهت باعث شده بر آنها دوران غيبت بار بشود. لذا اصل غيبت از کمالات الهي است اما طول کشيدن غيبت البته به عنوان عقابي براي بشريت است. هرگاه بشريت آمادگيشان را براي ظهور و مرتبه اصيل کمال آماده کنند و استعدادشان مهيا شود، قطعاً غيبت برداشته ميشود و اگر اين طول بکشد از اين به بعد طول کشيدن غيبت به عنوان يک حقيقت عذاب بر دوران آخر الزمان ميشود. پس اصل غيبت عذاب نيست. عقاب نيست. بلکه اصل غيبت آن رحمت الهي است براي رشد بشريت. اين نکته مهمي بود که بايد به آن توجه کنيم.
اما بحثهاي بعدي که مسائل غيبت را براي ما آشکار ميکند اين است که براي ما فرمودند: دوران غيبت مثل آفتاب پشت ابر است. يعني حضور حضرت براي بشريت مانند خورشيدي است که ميدرخشد اما ابري جلوي آن را گرفته است. اينکه ابر در جلوي خورشيد است مانع اين نيست که خورشيد بتابد اما مانع اين است که انسان قرص خورشيد را ببيند. نديدن قرص خورشيد، نبودن خورشيد نيست. لذا وقتي عقول بشريت رشد ميکند، در دوران غيبت حقيقت حضرت را مييابند. هرچند به صورت آثار وجودي آن حضرت، شخص حضرت را نميبينند اما حقيقت حضرت را مييابند و روايت بسياري بر اين است. دوران غيبت را دوران عبور از ظاهر و بدن گرفتند، که حقيقت بدن حضرت ديده نميشود براي اغلب مردم، اما آثار و برکات وجودي حضرت ديده ميشود. اين دوران غيبت دوراني است براي معرفت به حضرت حق، چون شخص حضرت حق براي انسانها قابل رؤيت نيست اما تمام افعال و آثار حضرت حق قابل ارتباط است. لذا ما ميتوانيم با افعال حق رابطه برقرار کنيم و آنها را بيابيم، آثار را بفهميم، شناخت پيدا کنيم، ارتباطمان را ببينيم، هرچند خداي سبحان براي هيچکسي قابل مشاهده و ادراک نباشد. دوران غيبت انسان را آماده ميکند براي اين معرفت که انسان به دوران ظهور برسد و از دوران ظهور به دوران قيامت که کمال نهايي بشريت در دوران قيامت محقق ميشود.
اميدواريم که در اين بهاري که براي ما محقق شده است و اين دوراني که زنده شدن همه گياهاني است که ظاهراً حياتي در وجود آنها نبوده و شاخههاي خشکيده پر از شکوفه و سرسبزي ميشوند، انشاءالله بهار دلها و حقيقتي که همه آرامش دلها و آرامش جامعه بر آن اساس است، اين دوران غيبت با کمال ثبات و يقين براي ما طي شود و به دوران آن حقيقتي که ميآيد و حيات نهايي که براي بشريت است برسيم و بتوانيم بهرهمندي بيشتري از دوران ظهور داشته باشيم و قدر اين انقلاب اسلامي را که زمينه ساز ظهور است داشته باشيم. ياد شهدا را يادآور باشيم. ياد امام راحل را و انشاءالله قدردان اين نعمت عظيم باشيم.
قرائت صفحه 274 قرآن کريم، آيات 65 تا 72 سوره مبارکه نحل؛
«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ «65» وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ «66» وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «67» وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ «68» ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ «69» وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ «70» وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ «71» وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ «72»
ترجمه: و خداوند از آسمان آبى فرستاد، پس بواسطه آن زمين را پس از آنكه مرده بود زنده كرد، البتّه در اين (باريدن وروئيدن) براى گروهى كه (سخن حقّ را با جان ودل) مىشنوند نشانهاى روشن است. و بىگمان براى شما در (آفرينش) چهارپايان عبرتى است، ما شما را از آنچه در درون آنهاست، از ميان غذاهاى هضم شده و خون، شير خالصى كه براى نوشندگان گوارا است، سيراب مىكنيم. و از ميوههاى درختان خرما وانگور، هم (نوشيدنى) مستكننده و هم رزق نيكو مىسازيد. البتّه در اين امر براى گروهى كه تعقّل مىكنند نشانه روشنى است. وپروردگارت به زنبور عسل وحى (و الهام غريزى) كرد كه از بعضى كوهها و درختان و از دار بستهايى كه مردم مىسازند خانههايى بساز. سپس از همه ميوهها بخور، پس راههاى پروردگارت را خاضعانه طى كن. از شكمهاى آنها نوشيدنى رنگارنگ بيرون مىآيد كه در آن شفاى مردم است، البتّه در اين (زندگى زنبور) براى كسانى كه فكر مىكنند قطعاً عبرتى است. وخداوند شما را آفريد سپس (جان) شما را مىگيرد وبعضى از شما به پستترين دوران عمر (پيرى) بازگردانده مىشود، تا آنجا كه بعد از دانستن (بسيارى از مطالب، بخاطر پيرى همه را فراموش مىكند و ديگر) چيزى نمىداند. البتّه خداوند آگاه و توانمند است. و خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر در روزى برترى داده است، پس كسانى كه برترى داده شدهاند، رزق خود را بر زيردستان خود ردّ نمىكنند تا همه با هم برابر شوند. پس آيا نعمت خدا را انكار مىكنند؟ و خداوند از جنس خودتان همسرانى برايتان قرار داد و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوادگانى قرار داد و از پاكيزهها شما را روزى داد، پس آيا (باز هم) به باطل ايمان مىآورند و به نعمت الهى كفر مىورزند؟