برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: پيوند حقيقي بين وجود مقدس امام حسين(عليهالسلام) و انبياي بزرگوار
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 01- 07- 96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شکر خدا که بوي محرم گرفتهام *** در کوچههاي سينه زني دم گرفتهام
شکر خدا عبادت من روضههاي توست *** در دل دوباره هيأت ماتم گرفتهام
گاهي کنار روضهات از دست ميروم *** با چشمهاي پر شفق و غم گرفتهام
اين آبروي نوکري هيأت تو را *** از دستمال مشکي اشکم گرفتهام
ديگر هراس روز قيامت نميبرم وقتي *** دخيلي از پر پرچم گرفتهام
با تربت تو کام دلم را گشودهاند *** عمري اگر که بوي محرم گرفتهام
گفتم ميان روضهات اعجاز چشمها *** ديدم رسيدهام به حوالي کربلا
شريعتي: صلي الله عليک يا اباعبدالله، سلام ميکنم به همه شما دوستان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي دوستي داشتني و خيلي عزيز. عزاداريهاي شما قبول باشد. باز هم فرا رسيدن ايام محرم و رسيدن هلال غم را به همه شما تسليت عرض ميکنم. خيلي خوشحاليم که همراه شما و در کنار شما هستيم، ايام هفته دفاع مقدس را گرامي ميداريم و ياد ميکنيم از همه دليرمرداني که به سيدالشهداء(ع) و ياران و اصحابشان اقتدا کردند و تبريک ميگوييم بازگشايي مدارس را به همه دانشآموزان عزيز و نازنين و سال تحصيلي سرشار از موفقيت را براي همه آرزو ميکنيم. به رسم نيمه دوم سال دقايقي زودتر خدمت شما رسيديم و قرار است تا پايان سال اين اتفاق بيافتد، خواهش ميکنم اگر به دوستانتان دسترسي داريد، به آنها خبر بدهيد که از مهرماه حوالي ساعت 13:15 دقيقه خدمت شما خواهيم رسيد. حاج آقاي عابديني، زائر بين الله الحرام هستند و مکرر پيام ميدادند که من اينجا به ياد همه سمت خداييهاي عزيز هستم. سلام عليکم و رحمة الله، حجکم مقبول و سعيکم مشکور. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام ميکنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. انشاءالله ايام محرم ايامي باشد که همه ما را به قرب الي الله برساند و با توسل به نورانيت امام حسين(ع) و يارانش و اين ماتم و عزا و گريهها و ارتباطات سرمايه عظيمي باشد که در مواقف قيامت و مراحل برزخ از احتزار تا مرتبه جنت و نار ما را از نار حفظ کند و داخل در بهشت کند. اين سرمايه عظيم گريهها و ارتباط با امام حسين(ع).
شريعتي: انشاءالله زيارت بيت الله الحرام نصيب همه شما عزيزان شود. سفر چطور بود؟
حاج آقاي عابديني: سفري است که انسان تا نرفته است نميداند چيست. شايد گفتني نيست و وصف کردني نيست اما همينقدر ميشود براي همه مؤمنين آرزو کرد که اين سفر فطرت و توحيد و سفر عظيمي که ابراهيم خليل پايه گذاري کرد و پيغمبر اکرم و اهلبيتش آن را بارور کردند و رشد دادند روزي همه بکند تا اين سفر توحيد، سفر فطرت براي همه محقق شود. اين سفر انسان را در عمق باطل وجودش ميبرد و به حقيقتي متصل ميکند که شايد نظيري ندارد و تعبير اين است که اعمال عبادي که در اين سفر وجود دارد خيلي زياد است و در بين طاعات و عبادات ديگر بي نظير است. فقط ميشود اين تعبير را کرد، چنانچه در دوران جنيني انسان در رحم مادر، دست و پا و اعضاء و جوارحي پيدا ميکند که در آن موقع اگر اينها را ميشناخت نميدانست به چه کاري ميآيد. برايش مفهومي نداشت که چه کاري از اينها ميآيد، اما وقتي وارد عالم دنيا ميشود ميبيند به تک تک اينها نياز ضروري دارد که اگر گوشهاي از اينها را فاقد باشد براي او اَلَم و دردناک است و متألّم ميشود که چرا اين را ندارد و يک خلأيي را احساس ميکند. فقط اين را ميشود گفت که اين اوامر الهي و طاعاتي که خداي سبحان براي ما قرار داده به خصوص در حج اعضاء و جوارح و قوايي را در وجود انسان ايجاد ميکند که شايد در دنيا انسان نميداند و نميفهمد که چگونه بايد از اين استفاده کند و وقتي از اين عالم منتقل ميشود ميبيند که به تک تک اينها آنچنان نياز ضروري دارد که هرکدام از اينها اختلالي درونش باشد، در آن عالمي که وارد آن عالم شده اختلال مييابد و براي او دردناک ميشود. فقط با اين تشبيه ميتوانيم بگوييم: اين عبادات ما که در اينجا انجام ميشود قوه و ادراکي ايجاد ميکند که شايد مثل جنيني که نميداند به چه جهتي است و چه اثري دارد، ما هم امروز با اينکه ندانيم و نفهميم به چه کاري ميآيد، اما وقتي وارد آن عالم ميشوي ميبينيم ما را مطابق آن عالم ساخته و تمام آن تجهيزات و قوايي که براي ورود به عالم پس از دنيا لازم داريم، اين عبادات ما براي ما فراهم کرده است و اين سرمايه کمي نيست که البته فرصتي ميخواهد که حقيقت توحيدي که توحيد الوهي و توحيد ولايي را که در يک سفر ايجاد ميشود که وقتي انسان رو به کعبه ميکند، ميگويد: السلام عليک يا رسول الله! يعني وقتي کعبه را که بيت الله است ميبيند، با خطاب السلام عليک يا رسول الله که حقيقت کعبه رسول خداست. همچنان که قبلاً در بحثهاي حضرت ابراهيم عرض کرديم «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ» (حج/27) تو براي حج ندا بده ولي مردم به سوي تو ميآيند. رفتن حج به دنبال امام غايب گشتن است. در تمام مواقف و اعمال و حرکات به دنبال کسي هستيم که معشوق ما و محبوب ماست و ميخواهد ما را به کمال مطلوبمان برساند و در لحظه لحظه ايام حج از عرفات گرفته تا مشعر و منا و طواف و سعي به دنبال آن امام هستيم که ما را به خدا برساند و ايصال الي المطلوب کند. انشاءالله اين سفر روزي همه مؤمنين شود تا آثار وجودياش را بچشيم!
شريعتي: انشاءالله به حق امام حسين(ع)، دعا ميکنيم «اللهم ارزقنا حج بيتک الحرام في عامي هذا و في کل عام» انشاءالله نصيب همه شود با تمام حلاوتها و شيرينيهايي که حاج آقاي عابديني براي ما تعريف کردند و نکات معرفتي که شنيديم. امروز براي ما چه به ارمغان آورديد؟ با دعاي سلامتي امام زمان آغاز کنيم که ارادت خودمان را اثبات کرده باشيم. (قرائت دعاي سلامتي امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم.
ما وارد ماه محرم الحرام شديم که از ايام عظيم است، اولين ماه سال است و آغاز سال قمري با ماه محرم آغاز ميشود. لذا براي ارباب سلوک ورود به ماه محرم براي سلوک آنها پيامهايي دارد. مرحوم آميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي در ابتداي المراقبات ميفرمايد: زمانها منازل سلوک الي الله هستند. هر زماني اثر ويژهاي در سلوک دارد که تکرار شدني نيست. لذا اين ماه محرم را که آغاز سال قمري هست، مراقبهي ويژهاي داشته باشيم. ايشان ميفرمايد: سعي کنيم اين ماه خودمان را نزديک کنيم و احساس کنيم اين مصيبت بر ما وارد شده و بر نزديکان ما وارد شده است. اگر اين احساس را داشته باشيم حال و روز ما از حالت رها بودن سابق کمي تغيير ميکند. بايد از آن هم شديدتر باشد اما اقلش اين است که در حد اينکه احساس کنيم بر فرزندان ما، بر پدر و مادر ما، بر نزديکان ما اين مصببت وارد شده و ما آن را احساس ميکنيم. اين ايام، ايام ماتمي براي ما است. لذا همراهي با کاروان محرم است. همسفر شدن است. محرم يک سفر است. يک حرکت و سير است. بايد با اين حرکت کرد نه اينکه فقط شنيد. بايد راه افتاد و رفت. نه اينکه نشست و شنيد. نشستن و شنيدن نيست. ورود به مجالس امام حسين(ع) همراه شدن و رفتن است. انشاءالله هر روز و هر لحظه و هر جلسهاي از جلسات امام حسين(ع) براي ما حرکت و سير جديدي آغاز کند. ما در بحثي که امروز ميخواهيم خدمت دوستان باشيم، جريان امام حسين(ع) را در طول تاريخ بشريت از ابتداي بشريت که آدم(س) است رابطهي بين اين ابتلايي که در کربلا ايجاد شده با انبياي عظام و انبياي بزرگوار طول تاريخ را ميخواهيم يک رابطهاي ببينيم و ببينيم اين موضوع به بحث ما چگونه ارتباط پيدا ميکند که سيره تربيتي انبياء (س) بوده است.
شريعتي: يعني در اين ايام با توجه به بحث ما که سيره تربيتي انبياء در قرآن کريم بود، در مورد پيوند امام حسين با انبياي بزرگ الهي قرار هست صحبت کنيم.
حاج آقاي عابديني: يک بحثي را از آغازي که جريان آدم(س) را عرض کرديم، گفتيم: جريان تاريخ پيغمبر اکرم و اهلبيت(ع) اينگونه نيست که يک واقعهاي پيش آمده باشد و بخواهيم ارتباطي بين اين واقعه و وقايع سابق ببينيم. يک نقشه الهي بوده که اين نقشه الهي آيتش بر پيغمبر آخرالزمان و اوصياي او بايد محقق ميشده است و براي اينکه اين نقشه پياده شود و به اين غايت برسد تمام سلسلهي انبياء و اوصياء مقدمه چيني براي او بوده است. از ابتداي اينکه آدم(س) را نقل ميکنيم تا بعد از او جريان هابيل و قابيل و حضرت ادريس، حضرت نوح و ابراهيم خليل، هود و صالح و همچنين براي اين انبياي گرامي تمام اينها زمينه چيني بوده براي اينکه مردم را آماده کنند براي جريان آخرالزماني که پيغمبر آخرالزمان و اوصياي اوست. آنوقت هر واقعهاي که در جريان پيغمبر آخرالزمان محقق ميشود، اين واقعه در طول تاريخ بشريت مقدمه چيني شده بوده است. لذا تمام قطعات اين پازلي که در طول تاريخ چيده شده است، براي اين بوده که جريانات آخرالزمان را تبيين کند. با اين نگاه به تاريخ بشريت ارتباط تامي بين تمام انبياء و جريان آخرالزمان است که از جمله گلوگاههاي جريان آخر الزمان جريان کربلا و عاشورا و امام حسين(ع) است. يک جريان عظيمي جريان ظهور است. يک جريان عظيم جريان عاشورا است. جريان عاشورا به عنوان بزرگترين نبرد حق و باطل و به عنوان بالاترين تميز دهنده حق از باطل که کار انبياء تميز بين حق و باطل بوده است. بزرگترين ابتلاي بشريت در جنبه ظلمت و نورانيت، در جنبه ظلمت به عنوان ظالميني که در مقابل ايستادند و در نورانيت مقام ابتلاي امام حسين(ع) که آشکار شد و تمام انقطاعي که در وجود ايشان ايجاد شد، اين دو جريان ظلمت و نور در جريان امام حسين(ع) به اوج خودش ميرسد. اين تمام طول تاريخ مقدمه چيني و زمينه چيني براي اين بوده که بشريت زده تا بتواند به اين مرتبه برسد. لذا جريان ابتلايي که براي امام حسين(ع) ايجاد ميشود، اينقدر اين جريان کش دار است، اينقدر اين جريان عظيم است که از زمان آدم منتظر اين جريان بودند. توسل به اين جريان پيدا ميکردند. با اين جريان گرفتاريهايشان را برطرف ميکردند. هر مقدار از انبياي بزرگ برايشان گرفتاري سنگيني پيش ميآمده با توسل به جريان امام حسين(ع) و اين ابتلاي عظيم تاريخ بشري که نجات دهنده است با ابتلاء و توسل به اين نجات پيدا ميکردند که بعضي از وقايع را برسيم در اين جلسه عرض خواهيم کرد.
پس با اين نگاه ابتلايي که امام حسين(ع) پيدا کرد يک ابتلاي منحصر در يک زمان نبود، قبل از تحقق اين ابتلاء جريان سرگذشتش را خداي سبحان توسط جبرئيل براي انبياي گرامي نقل کرده بود و انبياي گرامي با توسل به اين جريان نجات پيدا ميکردند، از آدم(س) تا عيسي(س) به عنوان آخرين نبي اولوالعزم، لذا تمام اينها در روايات ما وارد شده است. درست است که ممکن است بعضي از روايات آحاد باشد. شايد بعضي از اينها سندهاي صحيح و قابل اعتمادي نداشته باشد. اما در مجموع روايات که روايات زيادي ميشود نشان ميدهد که اين جريان يک جريان کاملاً محققي بوده است. روايات تک تک نيست. اصل واقعه و اصل جريان و روايات محکمي که اصل جريان را تبيين ميکند و در کنار اينها رواياتي که ذکر شده مؤيد اين است و مجموعه اين روايات انسان را به يک اطمينان کاملي ميرساند که اين مسأله کاملاً واقع بوده است. تازه آن چيزي از اين روايات که به دست ما رسيده است. بسياري از اين وقايع که براي انبياء پيش آمده براي ما نقل نشد و به دست ما نرسيد. لذا آنها هم در آن سرّ عظيمي مانده که اولياء به واسطه اطلاع بر اسرار بر آنها راه پيدا ميکنند.
جريان ابتلايي که براي امام حسين پيش ميآيد يک جريان عظيمي است که هرقدر هرکسي به اين ابتلاء تمسک پيدا کند، توسل پيدا کند، اين ابتلاء براي او نجات دهنده است. اين ابتلاء مرز بين حق و باطل را آشکار ميکند. هرکسي به هر مقداري به اين ابتلاء توسل پيدا ميکند، يعني مرز حق و باطل در وجودش پررنگتر ميشود. به همان اندازه همراه ميشود. لذا همراه شدن با جريان امام حسين(ع) و شکستن دلها و گريهها و تمام اينها يک ارتباط و سير و حرکت است. يعني ببينيم ابتداي ماه محرم که وارد ميشويم تا انتهاي ماه صفر که اين دوماه يک تعلق ويژه پيدا ميکند و دلها در اين دو ماه به خصوص به اين رابطه انس ميگيرد چقدر وضع فطرت ما با ارتباط با فطرت مطلق که امام حسين(ع) است، تغيير کرده است. از انحرافات، اعوجاجات و حجابها بيرون آمديم. نسبت به ظلم چقدر حساس شديم؟ نسبت به بدي چقدر نفرت ما شديدتر شد؟ نسبت به خوبي چقدر شوق ما بيشتر شده است. اين حرکت اگر در درون ما محقق شود کاملاً قابل ارزيابي است و ميتوانيم وضع خودمان را بفهميم که چقدر با اين کاروان همراه بوديم. از کجا آغاز کرديم و به کجا ميرسيم. لذا اصحاب امام حسين(ع) به اوج مسأله رسيدند و به اوج تميز بين حق و باطل رسيدند و به مرز شهادت رسيدند اما چون اين جريان فرازماني نيست. قبل از تحققاش هم همه انبياء و اولياء به او تمسک ميکردند. بعد از تحقق هم همه کشتي نجاتي که محقق شده همه را نجات ميدهد، اين به زمان خاصي موکول نيست و ما را ميتوانند در اين کشتي سوار کنند به شرطي که سوار شويم و حرکت کنيم و مرز بين خوبي و بدي در وجود ما پررنگتر شود. اين نتيجه حرکتي است که همه انبياء به اين تمسک ميکردند و به يارانشان توصيه ميکردند.
با اين نگاه جريان ابتلاي امام حسين(ع) جزء بيدارکننده ترين جريانات تاريخي محسوب ميشود که حق و باطل را آشکار ميکند و ما با اين ابتلاء به اوج ميرسيم. اين ابتلاء محک و معيار همه ابتلاءهاست. يک ابتلاء محک داريم، يک ابتلاء معيار داريم، لذا تمام انبياء ابتلائاتشان گوشهاي و تجلي از اين ابتلاء بوده است. در روايات ما هر نبي که به هر ابتلايي مبتلا ميشد، به هر آزمايشي که مبتلاء ميشد، هر آزمايش سختي که براي هر نبي پيش ميآمد، آنجا متوسل به اين ابتلاء ميشد و برايش آسان ميشد. مثلاً اگر بخواهم مثال بزنم، در روايت دارد اسماعيل صادق الوعد که يکي از انبياي بزرگ است، غير از اين که اسماعيل فرزند ابراهيم(ع) است. اسماعيل صادق الوعد که مبعوث در قومش شده بود، وقتي قومش او را به صورتي اذيت ميکنند که پوست صورت او را زنده زنده ميکنند. ملکي از ملائکه الهي بر او نازل ميشود در خدمت او که امر بفرماييد به هرچه ميخواهيد تا محقق شود. چون اين بلا بر سر شما آمد، اين ابتلاء سبب شده بود که غضب الهي به جوش بيايد و به او ملکي را فرستاد که هر امري بکند، اراده او اراده رب باشد. آنجا اسماعيل خيلي زيبا ميفرمايد: من در اين مسأله به حسين(ع) اقتدا ميکنم که با همه ابتلائاتش راضي به قضاي الهي بود و تسليم امر الهي بود و من ميخواهم گوشهاي از حقيقت حسين(ع) در وجود من هم محقق شود. لذا هيچ ارادهاي به غير از اراده رب ندارم. با اينکه اين وضعيت عجيبي که پوست صورت او را زنده زنده کنده بودند. اين نبي الهي ميگويد: من ميخواهم در همين مصيبت عظيم هم به مصيبت اعظمي اقتدا کنم که حسين(ع) به آن مبتلا شد. اين نگاه اگر ايجاد شود هيچ ابتلايي براي انسان سنگين نيست. اگر به ما گفتند: اگر ميخواهيد گريه کنيد، بر امام حسين(ع) گريه کنيد که اين مصيبت اعظم را به ياد آوريد. «مُصِيبَةً مَا أَعْظَمَهَا» اين مصيبت اعظم است. وقتي مصيبت اعظم شد، هر مصيبت ديگري در کنار اين کوچک ميشود. قابل تحمل ميشود. يعني انسان وقتي مبتلا ميشود در ابتلائش ياد ميآورد ابتلاي امام حسين(ع) را، ميبيند چيزي نيست و صبور ميشود. اين ابتلاء براي همه بشريت، براي همه انبياء و اوصياء که بالاترين ابتلاء را داشتند تسکين و تسلي بود. وقتي جريان ذبح اسماعيل براي ابراهيم پيش آمد، آنجا وقتي اين مسأله پيش ميآيد. به ابراهيم خطاب ميشود ابراهيم چه کسي از همه نزد تو محبوبتر است؟ ابراهيم است. نبي ختمي را ميشناسد. ميگويد: محبوبترين فرد نزد من نبي ختمي، پيغمبر آخرالزمان است. ابراهيم فرزند او براي تو محبوبتر است يا فرزند خودت؟ ميگويد: معلوم است فرزند او براي من محبوب است. آنجا ميگويد: فرزند نبي ختمي! ميگويد: ابراهيم جانسوزتر براي تو اين است که فرزندت را بدست خودت قرباني کني يا فرزند اين پيغمبر ظالمانه با لب تشنه در حالي که عطش به گونهاي بر او فشار آورده که آسمان را نميبيند و سياه تاريک ميبيند، از شدت عطش چشمان او تيره و تار شده است که با اين لب تشنه او را به شهادت ميرسانند آن هم با وضع فجيع. کدام جانسوزتر است؟ ابراهيم آنجا ضجه و گريه ميکند و اشک ابراهيم سرازير ميشود. گريه ابراهيم بلند ميشود. ميگويد: ابراهيم اين را قرار دادم. اين جانسوز بودن فداي عظيم براي تو هست. اين جانسوز بودن که دل تو را اينگونه سوزاند، ابراهيم را به مقام امامت ميرساند. اين سوز و ارتباط، يعني ابراهيم «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) براي ابراهيم محقق ميشود به واسطه سوز و گدازي است که در آن تصوير جرياني که براي وصي پيغمبر آخر الزمان ميخواهد پيش بيايد، مقام امامت را براي ابراهيم پيش بياورد اين سوز و گدازي که ابراهيم به اين واسطه پيدا کرده است. هرکسي با هر مقداري به جريان امام حسين(ع) نزديک شود و دلش سوزانده شود به همان مقدار شرح صدر پيدا ميکند و به همان مقدار ميتواند در افق شفاعت قرار بگيرد. لذا در روايت دارد که امام صادق ميفرمايد: پيغمبر اکرم در خانه ام سلمه بود. فرمود: کسي وارد نشود. حسين(ع) در حالي که کودکي بود وارد شد. ام سلمه ميگويد: من نتوانستم او را کنترل کنم که نرود. ام سلمه هم دنبال حسين(ع) وارد شد، ديدم پيغمبر در حال گريه است و امام حسين روي سينه پيغمبر نشسته و در دست پيغمبر چيزي است که او را تکان ميدهد. پيغمبر فرمود: اين فرزندم شهيد ميشود و اين خاک تربت اوست. نزد تو باشد. هرگاه اين خاک تبديل به خون شد، در آنجا حبيب من حسين من، کشته شده است. ام سلمه فرمود: يا رسول الله! شما از خدا بخواهيد اين را از او بردارد. فرمود: از خدا خواستم. خداي متعال به من وحي کرد: اين شهادت با اين ابتلاي سنگين براي حسين عظمتي ايجاد خواهد کرد و مقامي را در پي خواهد داشت که هيچکس از مخلوقين به اين مقام نرسيده است. اين مقام شفاعت همان مقام ابتلايي است که دلها را ميسوزاند و هدايتگري دارد. يعني هيچکس مثل امام حسين(ع) در هدايتگري اينقدر توانا نيست.
شريعتي: «سفينة الحسين اسرع و اوسع» يعني همين.
حاج آقاي عابديني: يعني اين اتفاق اين را ميرساند که دلها به راحتي ميسوزد. قبل از واقعه دلها سوخته است. خدا روضه امام حسين را براي ملائکه خوانده است و آسمانها گريستهاند. زمين گريسته است. حيوانات و وحوش گريستند. انبياء و اولياء و اوصياء در طول تاريخ بشريت گريستند. قبل از واقعه اين جريان در علم الهي بود و لوح و قلم گريستند. يعني اين عظمتي است که خدا ايجاد کرده تا دلها گره بخورد و همراه شوند و نجات پيدا کنند. اين دل سوختن همراه شدن است. خودش را در معرض قرار دادن است. خدايا براي اينکه حکم تو استقرار پيدا کند، امام حسين(ع) در امان نيست و اينگونه مورد تهاجم نيزهها و شمشيرها قرار ميگيرد. پس من چه قدري دارم که بخواهم خودم را کنار بکشم. من هم همراه ميشوم. همين مقدار که انسان در مقابل زمين خوردن حکم الهي قد علم کند و امر به معروف و نهي از منکر را زنده کند، به همين مقدار رابطه برقرار کرده است. اگر غصه بخورد چرا اينگونه است، چه قدمي ميتوانند بردارند، رابطه پيدا کرده است. دارد هيچکس به او نميرسد. شيعيان او به واسطه اين واقعه صاحب شفاعت ميشوند. نه فقط نجات پيدا ميکنند. يعني جريان امام حسين در طول تاريخ آثاري ميگذارد، عدهاي مجالسي به پا ميکنند، اين واقعه باعث ميشود عدهاي حرکتهايي بکنند، مرتبط بشوند و ديگران را هدايت کنند. اين شفاعت ايجاد بکند. هدايتگري که مردم به واسطه اداره کردن عزاي امام حسين(ع) ايجاد ميکنند اين هدايتگري شفاعت است. يعني کسي مجلسي به پا ميکند، يا روضهاي ميخواند. ديگري مرثيه ميخواند، ديگري صحبت ميکند، ديگري چاي ميدهد، ديگري خيمه به پا ميکند. ديگري در آنجا خدمت ميکند. هرکسي در اينجا اثري ميگذارد باعث ميشود قدرت شفاعت پيدا کند غير از نجات خودش. تأثيري که در ديگران ميگذارد شفاعت را به دنبال ميآورد. چقدر عظيم ميشود نه فقط نجات، شعايي از نور امام حسين در وجودها، در خدمتها، در آثار، در تأثيرگذاريها ايجاد ميشود. لذا ميفرمايد: «ان اله شيعتاً يشفعوا فيشفعون» شفاعتشان پذيرفته ميشود. مقبول درگاه الهي ميشود.
«و ان المهدي من ولده» اين شهادت و اين ابتلاء باعث ميشود امامت و وصايت از صلب امام حسين(ع) قرار بگيرد. يعني نظام امامت و وصايت را ما متوجه نميشويم. نظام امامتي که ابراهيم خليل با آن همه ابتلاء در نهايت، خداي سبحان به او فرمود: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) نظام وصايت و امامت از صلب حسين(ع) قرار ميگيرد. به واسطه اين ابتلاء. يعني اين ابتلاء آنچنان اين وجود را عظيم ميکند که فرزندان حضرت ميشوند اماماني که هدايتگر به سوي کمال نهايي هستند.
شريعتي: طبق اين روايات بسيار نوراني تعبير درجات را که ميگويند، تازه آدم ميفهمد که چقدر مصيبت و ابتلاء سنگين بوده است.
حاج آقاي عابديني: آن وجودي که ميخواهد عالم را پر از توحيد بکند، برکت اين وجود به واسطه اين ابتلاء از نسل امام حسين قرار ميگيرد. لذا وقتي که جبرئيل بر پيغمبر نازل شد و جريان امام حسين(ع) را گفت که يک چنين مصيبتي است، پيغمبر فرمود: براي من تحمل مصائب اين فرزند مشکل است. اينجا جبرئيل خطاب به پيغمبر عرض کرد: در قبال اين مصيبت وصايت و امامت از نسل او قرار بگيرد، پيغمبر آنجا راضي شدند. يعني ارزش اين، عظمت اين مصيبت در قبال اين نتيجه که وصايت و امامت است، ارزشمند است. تأثير يک وجود است. لذا در طول تاريخ اين وصايت و امامت قبل از تحقق بشر تأثير گذار بوده است. بعد اين جريان امام زمان(ع) به عنوان يکي از اجرها و پاداش جريان ابتلاي امام حسين(ع) به عنوان يکي از نتايج آن قرار ميگيرد.
وقتي جريان آدم(ع)، هبوط محقق شد. دارد که جبرئيل کلماتي را بر او عرضه کرد، که اين کلمات همين تعبير بلندي است که «يا حميد بحق محمد، يا عالي بحق علي، يا فاطر بحق فاطمه، يا محسن بحق الحسن، يا قديم الاحسان بحق الحسين» وقتي اين کلمات را به آدم خطاب کرد. آدم به جبرئيل عرض کرد: يا جبرئيل من وقتي اين چهار مورد را گفتم و توسل پيدا کردم، قلبم انبساط پيدا کرد. اما اين پنجمي که ميگويم، يک حالت حزن و غم و گريه بر من مستولي شد. دلم گرفت. جريان اين واقعه چيست. آن چهار مورد انبساط در وجود من ايجاد کرد اما اين پنجمي که بر خاطر من گذشت، نشان ميدهد اين ذکر فطري است. رابطه با امام حسين(ع) فطري است. قبل از آنکه آدم بداند واقعه چيست، قبل از اين دل رابطه برقرار ميکند. جبرئيل آنجا روضه امام حسين(ع) را براي آدم ميخواند که يک روضه مفصلي ميخواند که اين را چگونه با عطش ميکشند و چگونه فرزندان و خانوادهاش اسير ميشوند. جريان را براي آدم ميگويد و آن گريه بر آدم در آنجا توسل آدم است بر امام حسين(ع) و قبول توبه آدم را به دنبال دارد و نجات آدم را به دنبال دارد.
وقتي جريان هابيل پيش آمد و توسط قابيل کشته شد، همانجا دارد که آن را ذرهاي از جريان امام حسين معرفي کردند که کشته شدن فرزند تو، رشتهاي از شهادت امام حسين و تجلي از آن است که آدم را تسلي داد که اين گوشهاي از آن است. جريان نوح(ع) وقتي ميخواهد کشتي را بسازد، وقتي ميخهاي چوبي که کشتي را به هم متصل ميکرد از جانب خداي سبحان توسط جبرئيل براي نوح نبي آمد، چند ميخ آخري که مانده بود، ديد نورانيت اين ميخها خيلي عجيب است. از جبرئيل سؤال کرد: اينها چه هستند؟ خطاب شد: اين ميخي که در دست نوح(ع) بود، تجلي از تجليات پيغمبر اکرم است. نورانيت او در اين ميخ است لذا اين را در فلان قسمت کشتي در جهت راست قرار بده. دومي نورانيت اميرالمؤمنين که در جهت سمت چپ کشتي و بعد نورانيت فاطمه زهرا در کنار پدرش قرار بدهد که پيغمبر باشد و بعد امام حسن و امام حسين(ع) را در کنار پدرشان اميرالمؤمنين قرار داد. در حقيقت اين پنج ميخ حافظ کشتي بود. وقتي کشتي نوح در گردابي افتاد که نوح در قعر ترسيد، آنجا به همين دعا کرد: «يا حميد بحق محمد، يا عالي بحق علي، يا فاطر بحق فاطمه، يا محسن بحق الحسن، يا قديم الاحسان بحق الحسين» وقتي به اين متوسل شد، کشتي آرام گرفت. از جبرئيل سؤال کرد: اين واقعه چيست؟ گفت: کشتي تو الآن به صحراي کربلا رسيده بود و بر بالاي آنجا قرار گرفته بود. اينجا توسل تو به حسين(ع) تو را نجات داد. يعني دوباره جريان روضه امام حسين(ع) را ميپرسد که سبب نجات کشتي نوح ميشود. عين اين جريان براي ابراهيم خليل است که قسمتي را در واقعه اسماعيل ذکر کرديم. عين اين جريان براي يعقوب نبي پيش ميآيد که وقتي يوسفش گم ميشود يکي از فرزندانش گم ميشود. درست است عزيزترين بوده است اما وقتي گم ميشود آنچنان ميسوزد و مينالد و ميگريد که کور ميشود. در آنجا دارد که خطاب ميشود تو با اينکه يکي از فرزندانت گم شده و او هنوز به قتل نرسيده است، اينطور ميسوزي. چه کند پدري که در جلوي چشمش آن فرزند عزيزش را آنچنان به قتل ميرسانند، چه فرزند شش ماههاش، چه فرزند جوانش را ميبيند که چگونه قطعه قطعه شده است. تو هنوز يوسفت زنده است اما اينگونه مينالي و ميسوزي. او يوسفش در برابر چشمانش پر پر شد. جلوي چشمانش شش ماههاش با تير سه شعبه و فرزند جوانش آنگونه قطعه قطعه شد. خطاب ميشود و يعقوب تسلي پيدا ميکند. با نام امام حسين توسل پيدا ميکند و جريان پيدا شدن يوسف و آمدن پيراهن يوسف پس از اين توسل محقق ميشود. جريان ايوب نبي، جريان زکريا و يحيي، جريان زکريا خيلي عظيم است و حيفم ميآيد جريان زکريا را نگويم.
نقل ميشود وقتي زکريا قصه پيامبر اکرم را شنيد و جريان اسماء خمسه که جبرئيل براي او آورد را ذکر کردند، «فکان زکريا اذا ذکر محمداً و علياً و فاطمة و الحسن سري عنه همه و انجلي کربه و اذا ذکر اسم الحسين(ع) خنقته العبرة» اشک چشم او را پر ميکرد. زکريا دلش تنگ ميشد وقتي اسم امام حسين ميآمد. «و وقعت عليه البهرة» تنگي سينه بر او غلبه ميکرد. «فقال ذات يوم الهي مابالي اذا ذکرت اربعاً منهم تسليت باسمائهم من همومي و اذا ذکرت الحسين(ع)» وقتي ياد حسين مي افتم. «تدمع عيني و تثور زفرتي» آه و ناله و سوزم تنوره ميکشد از آن و نفسم داغ ميشود. «فأنبأه الله تبارک و تعالي عن قصته» قصه و روضه امام حسين را براي زکريا خواند. «لم يفارق مسجده ثلاثة ايام» سه روز از جايي که محل عبادتش بود، تکان نخورد و گريه کرد «و منع فيهن الناس من الدخول عليه» اجازه نداد کسي بر او وارد شود. «و اقبل علي البکاء و النحيب و کان يرثيه الهي أتفجع خير جميع خلقک بولده؟» خدايا بهترين خلقت را اينگونه با فرزندش امتحان ميکني و بر او مصيبت وارد ميکني؟ بهترين خلقت را که پيغمبر اکرم است، اينگونه دل او را با اين مصيبت عظيم ميسوزاني؟ «الهي أتنزل بلوي هذه الرزية بفنائه؟» آيا اين بلاي بزرگ بر اين خاندان بايد وارد شود؟ آيا علي و فاطمه بايد لباس اين مصيبت را بر تن کنند و از ابتداي اينکه اين بچه در دل مادر است، عزاداري براي او داشته باشند که هنوز به دنيا نيامده است. «الهي تحل کربة هذه المصيبة بساحتهما؟ ثم کان يقول» در اينجاست که ميگويد: «الهي ارزقني ولداً تقر به عيني علي الکبر» خدايا به واسطه اين مصيبت فرزندي به من بده در اين سن «فاذا رزقتنيه فافتني بحبه» حب من را نسبت به او شديد کن. «ثم أفجعني» سپس مصيبت بر من وارد کن. اين فرزندي که دوست داشتم و اينقدر محبت او در دلم افتاده، «کما تفجع محمداً حبيبک بولده» خدا بعد از اين يحيي را به او ميدهد و جريان يحيي(س) نزديکترين واقعه در جريان انبياء به جريان امام حسين بود. در روايات وارد شده شبيه ترين شخص از جهات متعدد که او هم يک حرامزادهاي سر يحيي را خواست تا سر يحيي را در تشت طلا براي او فرستادند و خدا وعده داد که هرکسي را ميآمرزد غير از قاتل يحيي و قاتل حسين بن علي(س) که قاتل اينها از آمرزش ديگر محروم ماندند. امکان آمرزش براي اينها ديگر نيست. در جريان يحيي امام حسين(ع) در مدينه پس از اينکه حرکت کردند از هر منزلي که حرکت ميکردند ذکر يحيي(س) را داشتند، و جريان يحيي را ذکر ميکردند و قصه خودش و شباهتش را به قصه يحيي ذکر کردند.
انشاءالله بتوانيم از نورانيت جريان امام حسين(ع) و عظمت اين مصيبت «الحمدلله الذي» آن حمدي که حمدش شاکرين است براي ما به اين مصيبت که حمد شاکرين براي اين مصيبت همراه شدن با اين مصيبت هست. انشاءالله خدا به ما تواني بدهد که در اين ماه محرم و صفر از عظمت نورانيت امام حسين(ع) و شدت مصيبت او هدايت شويم و وارد اين کشتي نجات شويم.
شريعتي: بحث انبياء و پيوندش با سيد الشهداء و قصه کربلا بسيار خوب بود. از محضر شما استفاده کرديم. امروز صفحه 86 قرآن کريم در برنامه سمت خدا تلاوت خواهد شد. آغاز سال تحصيلي را به همه دوستان تبريک ميگويم. ياد و خاطره تمام رزمندگان و شهداي هشت سال دفاع مقدس را در اين ايام گرامي ميدارم. يک تشکر ويژه هم ميکنم از همکاران خوبمان در راديو قرآن بخاطر هماهنگي و تطبيق زمان برنامهها با برنامه سمت خدا. دعا بکنيد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي سبحان همه ما را به اين ماه محرم وارد کند. همه ما داخل در کشتي نجات امام حسين(ع) شويم. انشاءالله در دنيا زيارت امام حسين(ع) و در آخرت شفاعت امام حسين(ع) شامل حال همه ما شود. اين مصيبت باعث شود شرح صدر ما نسبت به مصيبتهاي ديگر سهل و آسان شود.
شريعتي: در همين روزهاي ابتدايي محرم و از همه خادمين آستانه حضرت سيد الشهداء و همه پيرغلامان امام حسين(ع) و آنهايي که در هيأتها و روضهها سالهاي سال زحمت کشيدند. انشاءالله خدا به آنهايي که هستند سلامتي بدهد و آنهايي که نيستند انشاءالله مهمان سفره سيد الشهداء(ع) باشند. بهترينها را براي شما آرزو ميکنم.
در سيل اشک خانه بنا کردهام ولي *** اين بيت سست را نفروشم به عالمي
السلام عليک يا ابا عبدالله!