اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-06-11-حجت الاسلام والمسلمين عابديني– سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم- حضرت لوط(عليه‌السلام)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم- حضرت لوط(عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 11- 06- 96

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
عمري به جز بيهوده بودن سر نکرديم *** تقويم‌ها گفتند و ما باور نکرديم
در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن *** ما نيز جز خاکستري بر سر نکرديم
دل در تب لبيک تاول زد ولي ما *** لبيک گفتن را لبي هم تر نکرديم
حتي خيال ناي اسماعيل خود را *** همسايه با تصويري از خنجر نکرديم
بي دست و پا تر از دل خود کس نديدم *** زان رو که رقصي با تن بي سر نکرديم

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما دوستان عزيزم، خانم‌ها و آقايان، ايام عيد قربان بر شما مبارک باشد و بهترين‌ها را براي همه شما در اين ايام آرزو مي‌کنيم. خوش به حال همه آنهايي که اين روزها در سرزمين وحي هستند و در آنجا مناسک حج را به جا مي‌آورند. دل ما با آنهاست، انشاءالله اعمالشان قبول باشد. حجشان مقبول و سعي‌شان مشکور باشد. انشاءالله به زودي زود قسمت همه ما بشود. حاج آقا عابديني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام مي‌کنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. بنده هم عيد بزرگ قربان را تبريک مي‌گويم و به همه کساني که بعد از قرباني با اعمالشان مشغول هستند و مراتب سلوک الي الله را يکي پس از ديگري طي مي‌کنند، در مواقفي که براي آنها در کنار بيت الله هست، همچنين دلهايي که طالب اين حقيقت است که اين طلب که اينجا باشيم اما دل ما آنجا باشد خودش کارساز است و بدانيم اين طلب واقعيت پيدا مي‌کند لذا ما خودمان را محروم نبينيم و اين طلب را در وجودمان زنده نگه داريم که کاش ما هم بوديم و با تمام وجود در اين مراسم و مناسک و مواقف بوديم و آن سلوک الي الله را محقق مي‌کرديم. انشاءالله خداي متعال نتيجه آن را براي همه ما قرار بدهد.
شريعتي: انشاءالله هرجا که هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. قصه ما قصه حضرت لوط(ع) بود با نکات لطيفي که جلسه گذشته براي ما گفتند. امروز هم ادامه قصه را بشنويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي سلامتي امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم.
ماه ذي الحجه ماه ولايت هست و مناسبت‌هاي فراواني منتسب به بحث ولايت در اين ماه هست که دوستان در روزهاي مختلف حتماً متذکر اين ايام مي‌شوند. فقط همين يادآوري که اين ماه در عين اينکه ماه ذي الحجه ماه مناسک براي خدا و قرب الي الله هست، از طريق ولايت اين قرب محقق مي‌شود لذا اتفاقي نيست که عيد قربان و غدير در يک دهه کنار هم قرار مي‌گيرند و اين راه را نشان مي‌دهد که «من ارادَ الله بداءَ بِکم» کسي که خدا را مي‌خواهد از شما آغاز مي‌کند «و من قَصدهُ تَوَجَهَ اليکم» کسي که خدا را قصد مي‌کند بايد با توجه به سوي شما باشد. چون آن راه آنچنان پيچيده و سخت است، در عين اينکه نزديک است ولي آنچنان سخت است که حتماً کسي بايد دست را بگيرد تا ببرد و راه بلد مقام ولايت است که انشاءالله امروز تحت سرپرستي امام زمان و ولايت امام زمان(عج) دست همه ما را بگيرد و ببرد و وصال به سوي حق با دستگيري ايشان براي ما آغاز و محقق شود و بچشيم که اين چشيدن باعث مي‌شود به راحتي دستمان را نکشيم.
شريعتي: سير و سلوک ما در اين ايام و ماه ذي الحجه گره خورده با ولايت، انشاءالله انس ما با ولايت بيشتر شود. يک فضاي سياهي را از دوران حضرت لوط ترسيم کرديد و سختي‌هايي که حضرت لوط با ديدن آن صحنه‌ها براي هدايت به جان خريدند و خيلي مشتاق هستيم بشنويم که اين قصه به کجا ختم مي‌شود؟
حاج آقاي عابديني: همانطور که عرض کردم حضرت ابراهيم(س) قهرمان مبارزه با شرک و قهرمان توحيد بود. لوط(س) قهرمان مبارزه با فساد اخلاقي بود. يعني اين دو ظهور و بروز نقششان را در جامعه امروزي ما آشکار خواهد کرد همانطور که در نگاه توحيدي ابراهيم خليل به گونه‌اي است که همه ما تابع او هستيم و امر شديم به تبعيت نسبت به دين حنيف به عنوان توحيد محض نسبت به لوط(س) و شرايطي که حضرت در آن قرار گرفته بود که يک جامعه با اينکه خدا به آنها نعمت کامل داده بود هم از جهت نظام ظاهري و عمران و آبادي شهرهايشان، نعمت وجود و سلامتشان، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏» (علق/6و7) وقتي بي نيازي رو مي‌کند، راه طغيان آغاز مي‌شود. با اينکه اين قوم، قوم مطلوبي بودند در روايت دارد چون اينها خيلي نسبت به کار جمعي حساسيت داشتند و درست انجام مي‌دادند و با هم اتحاد داشتند، شيطان از همين راه نقطه قوت آنها وارد شد. ما گاهي فکر مي‌کنيم شيطان از راه نقطه ضعف ما وارد مي‌شود. از آن راه هم وارد مي‌شود. اما عمدتاً شيطان از راه نقطه قوت پيدا مي‌شود. چرا؟ چون اگر نقطه قوت را فتح کرد، همه نقاط را فتح کرده است. ثانيا    ً شيطان خيلي متکبر است. اينطور نيست که شيطان با هر بچه‌اي دست و پنجه نرم کند. لذا اصل اينکه شيطان ساقط شد مربوط به تکبرش است. گفت: من از آتش و آدم از خاک است. «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ‏ مِنْ طِينٍ» (اعراف/12) من بر او سجده نمي‌کنم چون آتش برتر از نار است. يعني اصل سقوطش تکبر بود که کرد. لذا در وسوسه و انحرافي هم که مي‌خواهد ايجاد کند مربوط به نقاط قوت انسان است. يعني اگر انسان در خودش نقطه قوتي ديد، بترسد که اينجا جايي است که شيطان او را رصد مي‌کند. لذا مراقبت نسبت به او را بايد تشديد بکند. نه خيالش راحت باشد که اين نقطه قوت من است و از نقطه ضعف‌هايش بترسد. لذا يکي از کارهايي که شيطان نسبت به قوم لوط کرد، در روايت دارد که مراقب اين نقطه قوت بود و رصد مي‌کرد تا يک راه نفوذ پيدا کند. اينها حرکت‌هاي اجتماعي‌شان با هم قوي بود. کارهاي محکم انجام مي‌دادند. لذا به دنبال نفوذ در اين و اختلال در اين بود که نقطه قوت اينها بود. همين را که فتح کرد تمام نظام وجودي اينها ريخت و اينها به حدي شدند که در نظام اخلاقي سقوط کردند.
در قرآن تأکيدي بر سقوط نظام اعتقادي اينها ندارد، بر خلاف بعضي اقوام که سقوط اعتقادي اصل بود. بت پرستي اصل بوده، اينها نه، بت پرستي برايشان ذکر نشده است. اما نظام عملي و اخلاقي اينها، اينها را از خدا دور کرد و سبب نزول عذاب شد. نظام لغزش عملي در آنجايي که ايمان حاکم است و جامعه مؤمنين، لغزش عملي خطرناکتر است. يعني آنجا شيطان دنبال اين است که مؤمنين را که ايمان دارند با لغزش عملي ساقط کند. يعني از يک لغزش ابتدايي گاهي آغاز مي‌شود که انسان فکر نمي‌کند اين لغزش خطرهاي جدي در پي داشته باشد و بي اعتنا از آن مي‌گذرد. اينجا آغاز خطر است! خدا خيلي رحم مي‌کند «وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِير» (مائده/15) از خيلي لغزش‌هاي ما مي‌گذرد! اما تعبيري که مرحوم علامه طباطبايي دارند در ذيل اين آيه «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ‏ ما كَسَبُوا» (آل‌عمران/155) آنجا مي‌فرمايد: دو لشگري که در جنگ احد روبروي هم قرار گرفتند و بعد جنگ مغلوب شد و مسلمان‌ها فرار کردند، در قرآن مي‌فرمايد: فرار اينها از جنگ با اينکه پيغمبر زنده بود و در دامنه کوه قرار داشت و فرياد مي‌زد: من اينجا هستم! کجا فرار مي‌کنيد؟! آنجا مي‌فرمايد: علت اين فرار اين بود که «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» اينها را به فرار وا داشت. «بِبَعْضِ‏ ما كَسَبُوا» بخاطر بعضي از اعمال سابقشان. تعبير مرحوم علامه اين است که عمل سابقي که در معصيت محقق مي‌شود، هر عمل معصيتي که توبه به آن ملحق نشود و انسان از آن تائب نشود، هر معصيتي تبعيت از شيطان است. ولايت شيطان را پذيرفتن است. مي‌گويد: شيطان اينقدر در اينجا عاقبت انديش است که تبعيت از خودش را ذخيره مي‌‌کند. انسان وقتي تبعيت مي‌کند يعني با او شباهت پيدا کرده است. ولايت يعني شباهت، يعني اگر مي‌گوييم: اولياي ما حضرات معصومين هستند، يعني ما مي‌خواهيم شباهت پيدا کنيم. به همين نسبت شباهت در نظام کمال هست، در نظام سقوط هم هست. يعني انسان با تبعيت و اطاعت قرب و شباهت پيدا مي‌کند. شيطان اعمال سابق اينها را که تبعيت کرده بودند ذخيره کرده است. کجا از آن استفاده مي‌کند در بزنگاه! در نقطه زمان حساس که جنگ شده و بعد در اين زمان جنگ حالت بحراني است. تا وقتي انسان غالب است هنوز تعادل برقرار است اما وقتي مغلوبه مي‌شود خيلي سخت مي‌شود يعني آنجاست که معلوم مي‌شود آن حقايق دروني وجود انسان خودش را نشان مي‌دهد. تا وقتي آن بحران پيش نيامده است، خيلي از اوقات انسان خودش را کنترل مي‌کند. اما وقتي بحران پيش مي‌آيد انسان در بحران آنچه درونش هست را آشکار مي‌کند. قدرت کنترل ندارد، چون تمرکزش در بحران از دست رفته است. لذا در اين حالتي که براي اينها پيش آمد که جنگ مغلوبه شد، يکباره به جايي رسيد که پيغمبر را رها کردند و فرار کردند. پيغمبر را تنها گذاشتند دست چه کسي؟ دست کسي مثل هند جگر خوار که در همان جنگ دستش به حمزه سيدالشهداء رسيد و چطور مُثله کرد؟! پيغمبر را مقابل اين لشگر تنها گذاشتند که اينطور کينه ورز بودند. هرچند اينها رفتند و بعد در قرآن دارد که خدا به نحوي اينها را متنبه کرد که اکثراً برگشتند اما مي‌خواهم بگويم لغزش‌هاي عملي بايد خيلي براي انسان متنبه کننده باشد. فکر نکنيم که يک لغزش هست و گذشت و يا خبري پشت سرش نشد و اين معصيت انجام شد. مي‌گويد: نه! شيطان اين را ذخيره مي‌کند و اين ذخيره به گونه‌اي مي‌شود آنوقت در يک بحران و لحظه حساس اين درون انسان و شباهتش با شيطان خودش را بروز مي‌دهد. وقتي بروز مي‌دهد چون انسان آنجا کنترل قوي ندارد و بحران است، ديگر کاري از او ساخته نيست، حتي به فرار از جلوي پيامبر هم کشيده مي‌شود. يعني نه تنها شيطان اين را ثبت مي‌کند بلکه در وجود ما محفوظ است. ما يادمان رفته است اما در نظام وجود چيزي که ايجاد شد فراموش نمي‌شود و از بين نمي‌رود. مگر توبه‌اي به او ملحق شود که آن توبه باز يک امر وجودي است که اين امر وجودي رابطه وجودي ديگر را محو مي‌کند و رابطه‌اش را با من قطع بکند. لذا قصه حضرت لوط(س) در جامعه مؤمنين مي‌تواند بروز و ظهور بيشتري پيدا کند چون مربوط به نظام اعمال است. مربوط به گناه است که در جامعه ايماني امکان دارد. بله در جامعه ايماني شرک کمتر امکان دارد، چون اساس توحيد را قبول کردند. معاد را قبول کردند. اما مي‌شود در جامعه ايماني در عين اينکه اهل ايمان هستند، اهل معصيت باشند. لذا «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئا» (توبه/102) جمع مي‌کنند بين عمل صالح و عمل سيئه امکان پذير است. مبتلا هستيم و معصوم که نيستيم. گاهي انسان توجه دارد و گاهي بي توجه از او يک عمل سيئه‌اي محقق مي‌شود. گاهي انسان به لوازم کارش توجه ندارد، حق الناس ايجاد مي‌شود بدون اينکه توجه داشته باشد. گاهي نيمه شب سر و صدا راه مي‌اندازد، بدون اينکه توجه کند سر و صداي نيمه شب براي او که بيدار است حق است و راحت است، اما براي اطراف او که خواب هستند توجه نمي‌کند. اگر دلي بلرزد و از خواب بپرد و حالت وحشتي برايش ايجاد شود حق الناس است. حق الناس هم به اين راحتي نيست و حل نمي‌شود. گاهي مي‌بينيد يک جايي بدون اينکه حواسش باشد اين کار را کرده و به لوازم کارش توجه نکرده و جاي ديگري سبب سقوط ديگري برايش مي‌شود.
بي خود به ماشينش بوق مي‌زند و کسي که عبور مي‌کند مي‌ترسد، يعني به جاي کم کردن سرعت بوق مي‌زند. اين حق الناس است. به همين نسبت انسان تبعيت از شيطان در دلش قرار گرفته است. با اينکه عمدي در کار نبوده اما بي توجه بوده است. يعني همين مقدار در وجود اين معارضه و مخاصمه مي‌شود. يعني شيطان نفوس پيدا کرده و با نظام حق مخاصمه مي‌شود. لذا انسان در نظام رفتاري‌اش خيلي بايد توجه داشته باشد. قوم لوط با اين نگاه که نظام اعمال ساقطشان کرد، چه کسي مي‌تواند فکر کند نظام اعمال براي اينها تضمين شده است و براي ما خطر ايجاد نمي‌کند؟ بعد از اينکه گفتيم که حضرت لوط قهرمان مبارزه با فساد اخلاقي بود. اينها از راه بخل وارد شدند. اين بخلشان که ثروت زياد داشتند و بي نياز از ديگران بودند، گفتند: آرامش ديگران را در رفت و آمد به هم مي‌زنيم  همين باعث شد که با ديگران برخورد غلط کنند. اين برخورد غلط را که به عنوان تفريح شروع کردند ملکه وجودي‌شان شد و ريشه‌شان را کند و همين باعث شد که بين آنها ملکه شد و دائماً محقق شد و اين با اساس نظام خلقت در افتادند. اين گناهي که از يک بخل آغاز شد به جايي رسيد که با نظام هستي در افتادند. نه فقط يک بخل باشد، آمدند به جايي رسيدند که همانطور که آيات قرآن فرمود، اينهايي که آمده بودند به لحاظ تفريحي مسافرين و غريبه‌ها را آزار و اذيت کنند، در وجودشان ملکه شد و تمام نظام هستي خودشان وقتي مسافري نيامد، به جان خودشان افتاد. لذا در شهر به گونه‌اي شد که مردان به مردان و زنان به زنان قناعت مي‌کردند و ارتباط ديگري در نظام فطري محقق نمي‌شد.
آنوقت کسي که در مقابل اين قد عَلَم مي‌کند، در مقابل اين قانون هستي قد علم مي‌کند، چيزي که در مقابل هستي قد علم بکند، نابود مي‌شود. هرچقدر اين قد علم کردن شدت بگيرد، نابودي شديدتر مي‌شود. لذا عذابي که براي قوم لوط مي‌آيد اشد عذاب است. اين آيات خيلي اشد عذاب است. براي اينکه اينها مقابل نظام هستي ايستادند. هر معصيتي مقابل نظام هستي ايستادن هست. اما بعضي از معاصي مقابل هستي بودنشان بارز و آشکار و در مقابل اصل هستي است. نظام تولد و رحم اصل هستي است. چون بقاء هستي به اين است. توالد بقاء هستي است. کسي که در مقابل اين نظام مي‌ايستد غير از کسي است که در يک گوشه مقابله با هستي کرده است. لذا اينها «لَتَأْتُونَ الرِّجال‏» (اعراف/81) قناعت مي‌کردند مردان به مردان و زنان به زنان! رجوع مرد به مرد و زن به زن توالد را از بين مي‌برد! بقاء مختل مي‌شود. اگر امروز هم کسي اينگونه نگاه بکند در نظام افعالي و رفتاري‌اش، قطعاً بدانيد برخورد هستي با او به همين شدت خواهد بود. ممکن است عده‌اي باشند اما در قوم لوط همه يکدست شدند. يعني نه تنها مردان، حتي بعضي مفسرين نقل کردند که بعضي از کساني که اهل طهارت بودند اينها را از شهر اخراج کردند. به لوط هم همين خطاب را کردند، منتهي جرأت نمي‌کردند. حضرت لوط را به خاطر انتساب به حضرت ابراهيم و جريان آتشي که براي ابراهيم سرد شده بود، از حضرت لوط مي‌ترسيدند. او را تهديد کردند که تو را هم از مخرجين قرار مي‌دهيم. همين که مي‌گويند: تو را هم از اخراج کنندگان قرار مي‌دهيم، نشان مي‌دهد اخراج شده‌هايي بودند. معلوم مي‌شود يک عده از اهل طهارت را از شهر خارج کرده بودند. اين نگاه که در قوم لوط مردان به زنان تشبه پيدا کردند، نوع پوشش و عرضه و حالاتشان، بروز احساساتشان اينگونه بود، لذا ميل مردان به مردان ايجاد شد.
امروز در جامعه ما يا در جامعه جهاني امکان يا بروز رساني‌اش چگونه است؟ به يک پوششي که ممکن است در يک برهنگي پوشش محقق شود. اينها ممکن است همان نگاه را ايجاد کند. ميل مردان به مردان ايجاد شود. لذا بايد خيلي مراقب باشيم. نگوييم: فقط يک پوشش است و يک خلق و خوي ساده است. بگذاريم همه چيز آزاد باشد. اين يک بستر است براي يک فرهنگ، اين يک بستر براي ايجاد يک خلق در اجتماع است که اگر پوشش طوري شد که اين پوشش نماد برهنگي بود. يعني آنچه قوه شهوت را تحريک مي‌کند در اين پوشش محقق است. اين کم کم ميل مردان به مردان و ميل زنان به زنان، و به دنبال آن فرهنگ مقابل نظام هستي ايستادن و تحمل فرزند را نداشتن و نسبت به فرزند کم اعتنا شدن، رنج تحمل فرزند داري را نداشتن، اصلاً وجود پدر و مادر با وجود فرزند شکوفا مي‌شود، محبت‌هايشان در اين ارتباط رشد مي‌کند. ميل‌ها کم کم ايجاد مي‌شود. در جامعه ما هم بعضي بودند که آثار اين فرهنگ را خواستند جا بياندازند، خانواده تشکيل بدهند اما فرزند نخواهند. تحمل فرزند نداشته باشند. يا يکي بس است. فعليت اين مسأله که اگر ما اين ظرفيت را از دست بدهيم، از دست دادن اين ظرفيت‌ها به سوي آن فرهنگ حرکت کردن است. جهت گيري به سوي آن فرهنگ است. اين ذره ذره و قدم به قدم ايجاد مي‌شود. در اين رابطه وقتي ما آيات قرآن را نگاه مي‌کنيم، آيات قرآن در اشاره به نظام خلقتي که اينها تخالف با آن داشتند، شايد در تمام اين چند جايي که در قرآن کريم نسبت به جريان حضرت لوط وارد شده، همين مسأله را مورد توجه قرار داده است.
ما در جريان ابراهيم خليل(ع) تنبه مسائل و مباحث آنقدر زياد بود نتوانستيم همه را بگوييم. اما در جريان حضرت لوط با اينکه 82 آيه در مورد حضرت و قومش آمده است، در مرکز فقط همين بحث است. با اينکه در شش جاي قرآن مفصل وارد شده همه حول همين محور است. نشان مي‌دهد اين مسأله خيلي جدي است. لذا وقتي اين آيات که آيات سوره اعراف هست مي فرمايد: «وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ،إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» (اعراف/80 و 81) آيا شما مردان به مردان فقط گرايش دارند؟ اين کار شما اسراف است. اسراف يعني تجاوز از حد است. يعني رابطه مرد با مرد و ارتباط مردم يک حد متعادلي دارد. گفتگوها، روابط عمومي، اگر اين رابطه به سوي گرايشي رفت که بين زوجين مي‌خواهد ايجاد شود، اين افراط است. اين نشان مي‌دهد اين وجود اهل اسراف است. اسراف يعني تعدي از حد! در يک جايي تعدي از حد مي‌کنند. بعد آن ملکه مي‌شود و در جهات ديگر از وجودش هم او را به تعدي مي‌کشاند. مثلاً در آيات ديگري که در اين مورد هست، سوره شعرا مي‌فرمايد: «إِذْ قالَ‏ لَهُمْ‏ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُون‏» (شعرا/161) «أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ‏ مِنَ الْعالَمِين‏»(شعرا/165) شما فقط به سوي مردان گرايش پيدا کرديد؟ «وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ» (شعرا/166) نظام طبيعي را رها کرديد؟ قوم عادي که اينجا مي‌گويد: اهل تعدي هستيد، آنجا مي‌گويد: «مُسرِفون». «قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ» (شعرا/167) تو را هم از کساني که تبعيد کرديم، قرار مي‌دهيم. «قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ» (شعرا/168) من مخالف عمل شما هستم. آنها تهديد کردند و فکر کردند لوط محتاج است. آدم يکجايي که مي‌رود نبايد خودش را گره به آنجا بزند که با هر شرايطي مجبور شود بماند. مي‌گويد: من هم نسبت به عمل شما دشمن هستم و بغض دارم. «رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ» (شعرا/169) خدايا من و اهلم را از عمل آنها نجات بده. چون اينها در مرئي و منظر انجام مي‌دادند، قطعاً اين محيط را خراب کرده است. اينطور نيست که ديگر فردي باشد که فردي هم گناه است. لذا هيچ خانواده‌اي ديگر ايمن نيست و اين محيط آلوده است. «فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ» (شعرا/170) خدا مي‌گويد: ما اجابت کرديم و او را نجات داديم. در سوره عنکبوت آمده «أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ‏ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ» (عنکبوت/29) اينها در مقابل راه نظام هستي ايستادند.     شما راه را قطع کرديد. «وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ» گناه شما خيلي علني و آشکار شده است. حتي حرف زدن شما براساس بدي است. صدا کردن شما با نظام فحش و ناسزا است. لذا يک عده‌اي شدند که هيچ قبحي برايشان قبيح نبود. هيچ معروفي برايشان معروف نبود. بلکه معروف منکر بود و هر منکري براي اينها معروف شده بود. همه منکرها و معروف‌ها در وجود اينها قرار داشت. فرهنگ اسراف وقتي در جايي مي‌آيد فکر نکنيم اگر در دور ريز سفره اسراف مي‌کنيم همين است، اين در وجود انسان ملکه مي‌شود و به خلق و خوهاي ديگر انسان سرايت مي‌کند. اينها هستي شناسي و خلق شناسي است. اگر مي‌گويد: حواس شما باشد نان سفره شما اسراف نشود. غذاي شما اسراف نشود. اين فقط اين نيست بگويي: نان اسراف شد! اين يک خلقي را درون انسان ايجاد مي‌کند که اين خلق انسان را در مسائل ديگر به همين مي‌کشاند. يک جرأتي مي‌دهد که در عرصه‌هاي ديگر هم از تعادل خارج شوي. «فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ» وقتي قومش ديدند او اينگونه است و اهل برگشتن به سمت اينها نيست و آنها را دائماً مي‌ترساند، چون حضرت لوط منذر بود تا مبشر! چون آنها اهل گناه بودند جاي بشارت نداشت. به لوط گفتند: «إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصادقين» اگر راست مي‌گويي عذابي که مي‌گويي بر ما بياور. «قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ» (عنکبوت/30) خدايا مرا بر اين قوم مفسد نصرت بده. از اينجا سير بحث به سمت ديگري مي‌رود که قرار است عذاب نازل شود.
شريعتي: چقدر اين جريان طول کشيد؟
حاج آقاي عابديني: از زماني که حضرت لوط(ع) وارد آنجا شد، چون اينها از قبل مبتلا بودند ولي همه گير نشده بود. اينطور نبود که همه مبتلا باشند. در يک جامعه طبيعي اين است که از جوان شروع مي‌شود و بعد سکوت بزرگترها نسبت به جوانترها و فرهنگ سازي نکردن و حضور پررنگ نداشتن کم کم باعث مي‌شود به ميانسال و کهنسال هم کشيده شود. گاهي سکوت و رضايت آنها باعث مي‌شود به جايي برسد که ديگر نشود کاري کرد. حضرت لوط سي سال در اين شرايط بود و اينها را دعوت کرد، ديگر هردو تحمل همديگر را نداشتند. لوط را تهديد به اخراج کردند و گفتند: اگر راست مي‌گويي بگو عذاب بيايد.
شريعتي: امروز صفحه 65 قرآن کريم آيات 116 تا 121 سوره مبارکه آل عمران در سمت خدا تلاوت مي‌شود.
«إِنَ‏ الَّذِينَ‏ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ‏ «116» مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‏«117» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ‏ «118» ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «119» إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «120» وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‏ «121»
ترجمه: همانا كسانى كه كافر شدند، هرگز اموالشان و اولادشان چيزى از (عذاب) خدا را از آنان دفع نخواهد كرد و آنها همدم آتشند، همواره در آن ماندگار. مَثَل آنچه در اين زندگى دنيا انفاق مى‏كنند، همچون مَثل بادى است كه در آن سرما و يا گرماى شديدى باشد، بر كشتزار قومى كه بر خود ستم كرده‏اند بوزد، پس آن را از بين ببرد. خدا به آنان ستم نكرده است، بلكه آنان به خويشتن ستم مى‏كنند. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از غير خودتان همراز نگيريد. آنان در تباهى شما كوتاهى نمى‏كنند، آنها رنج بردن شما را دوست دارند. همانا كينه و دشمنى از (گفتار) دهانشان پيداست و آنچه دلشان در بردارد، بزرگتر است. به تحقيق ما آيات (روشنگر و افشاگر توطئه‏هاى دشمن) را براى شما بيان كرديم اگر تعقّل كنيد. هان! (اى مسلمانان!) اين شماييد كه آنان را دوست مى‏داريد، ولى آنها شما را دوست نمى‏دارند، در حالى كه شما به همه‏ى كتاب‏ها (ى آسمانى) ايمان داريد (ولى آنها به كتاب شما ايمان نمى‏آورند.) و هرگاه با شما ديدار كنند (منافقانه) مى‏گويند: ما ايمان آورديم و چون (با هم) خلوت كنند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را مى‏گزند. بگو: به خشمتان بميريد، همانا خداوند به درون سينه‏ها آگاه است. اگر خوبى به شما رسد، آنان را غمگين سازد و اگر بدى به شما رسد، آنها بدان شادمان مى‏شوند و اگر (در برابرشان) صبر كنيد و پرهيزكار باشيد، حيله‏ى بدخواهانه‏ى آنان هيچگونه آسيبى به شما نرساند. همانا خداوند به آنچه انجام مى‏دهند احاطه دارد. و (بيادآر) هنگامى كه بامدادان (براى جنگ احد) از نزد خانواده‏ات بيرون شدى (تا) مؤمنان را در مراكزى براى جنگيدن جاى دهى، و خداوند (به گفتار و كردار شما) شنوا و داناست.
شريعتي: در اين هفته از حضرت علامه سلطان الواعظين شيرازي تجليل و ياد مي‌کنيم که خدمات فراواني به معارف اهل‌بيت و در دفاع از ولايت اميرالمؤمنين و اهل‌بيت انجام دادند. مقامشان عالي است انشاءالله متعالي شود، توصيه مي‌کنم «شب‌هاي پيشاور» را مطالعه کنيد. مجموعه مباحثات ايشان و دفاع ايشان از ولايت اميرالمؤمنين علي(ع) است. انشاءالله اين هفته در مورد شخصيت ايشان و تأليفات ايشان صحبت خواهيم کرد. اشاره قرآني اين صفحه را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: در محضر آيه 118 سوره آل عمران هستيم «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» يک دستورالعمل سياسي، اجتماعي، فرهنگي براي جامعه مؤمنين هست که حواستان باشد، حتي فردي و اجتماعي يعني چه کسي که در جامعه کفر زندگي مي‌کند، چه جايي است که جامعه ايماني تشکيل شده و با جامعه کفار ارتباط دارند. تعبير اين است «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» حواستان باشد، «بطانة» لباس زيري است که خيلي به انسان نزديک است. يعني رازهاست! حواستان باشد دوستي‌هاي نزديک و محبت‌هاي خاصتان را با غير خودتان قرار ندهيد. براي آنها رازهايتان را نگوييد. «لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا » آنها اهل وفاي با شما نيستند. آنها دنبال اين هستند از شما کد بگيرند. از شما بهانه پيدا کنند. «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» اصلاً درونشان دوست دارند شما به سختي بيافتيد. يادم نمي‌رود جايي که براي ايران مشکلي پيش آمد، بعضي از سران آمريکا با اينکه نمي‌خواستند اينطور شود اظهار خوشحالي کردند که يک چنين اتفاقي در ايران افتاده است. يعني زلزله بيايد، آتش سوزي شود، آتش سوزي در ساختمان پلاسکو که اتفاق افتاد بعضي‌ از اينها اظهار خوشحالي کردند. «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» آنها دوست دارند شما به زحمت بيافتيد. هر سختي براي شما پيش بيايد خوشحال مي‌شوند. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» از درون اين لب‌ها و دهان‌هايشان بغض و کينه آشکار است و بيرون مي‌ريزد. «وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ» تازه دشمني‌هايي که پنهان مي‌کنند، آنها را مي‌خواهند کنترل کنند که لو نرود، بيشتر از اين است. «وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» اين دستور العمل را خدايي به ما مي‌دهد که ما را خلق کرده است. اگر ما اين را باور کنيم شايد جدا از مسائل سياسي، نگاه الهي به اين مسأله به عنوان اطاعت امر الهي بايد روابطمان را چه در نظام فردي و اجتماعي با غير مؤمنين اينگونه قرار بدهيم. به همين نسبت رابطه با مؤمنين بايد رابطه «بطانه» و محبت آميز و صميمي باشد. در جامعه ايماني صميميت رابطه‌ها مضاعف مي‌شود و بغضشان نسبت به غير جامعه ايماني بيشتر است.
شريعتي: ايام ماه ذي الحجه عجيب گره خورده با نام اميرالمؤمنين و انشاءالله همه ما متنعم نعمت ولايت باشيم و خيلي‌ها در اين مسير زحمت کشيدند، عرق ريختند، قلم زدند و صحبت کردند و خون دل خوردند. مخصوصاً علماي آن زمان که شايد يک مقدار از ما فاصله دارند ولي هنوز ما سر سفره با برکتشان نشستيم. آنهايي که در برابر همه منکران ولايت قد علم کردند و تمام قد ايستادند و دفاع کردند. انشاءالله همه آنها مهمان سفره اميرالمؤمنين(ع) باشند، با شرايط آن زمان کساني مثل سلطان الواعظين و علامه اميني آمدند و ما امروز وظيفه‌مان خيلي سنگين است که با اين حجم از رسانه‌ها و امکانات، چه کار مي‌کنيم و چه گامي در راستاي اثبات حقانيت مکتب اهل‌بيت برمي‌داريم؟
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي متعال به همه ما اين توفيق را بده و باورش را بدهد که نياز بشريت را به مکتب اهل‌بيت در اين دوره آخر الزمان که تنها راه نجات و راه رسيدن است، اگر اين باور بشود ما اشتياقمان شديدتر مي‌شود، ثانياً با قوت و ثبات بيشتري ديگران را دعوت مي‌کنيم. منتهي تا اين باور در خودمان ايجاد نشود که راه نجات اينجاست، واقعاً باور کرده باشيم و يقين کرده باشيم که راه نجات اينجاست، آنوقت آنها خودشان را به ما بيشتر نشان مي‌دهند. وقتي خودشان را به ما بيشتر نشان دادند، آن موقع دستگيري از ديگران هم براي ما امکان پذيرتر مي‌شود.    
شريعتي: مي‌دانم که دوستان ما تمايل دارند که يک چشم اندازي را از جلسه آينده قصه حضرت لوط براي ما بگوييد و بعد هم دعا بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: دو سه خصوصيت مختصر را عرض کنم، يکي از خصوصيات حضرت لوط سخاوت و مهمان دوستي‌اش بود. لذا خود اين سخاوت و مهمان دوستي در قبيله و قوم و جايي که تعبير اين بود که اينها بخيل بودند. خود اين خصوصيت آنجا تأثيرگذار مي‌تواند باشد. در بين آن افراد بخيل کسي آنقدر مهمان دوست باشد و سخاوتمند باشد که دنبال مهمان بگردد که اطرافيان آن شهر هرجا مهمان مي‌آمد، آنها را به خانه‌اش مي‌برد. حضرت ابراهيم اطرافش آدم‌هاي بخيل نبودند. اين چشم انداز را خيلي بزرگ نمي‌کند اما اينجا که همه بخيل هستند، جايي که ضد آشکار است، آن صفت خودش را بهتر نشان مي‌دهد. لذا اين يک تبليغ دين بود. يعني اگر جايي بخل هست يا يک صفت زشت هست، شما مقابل آن را تحقق بده تا بلکه اينها هدايت شوند، که اگر هدايت نشدند نشان مي‌دهد اينها به اوج فساد رسيدند. لذا يکي از کارها به تعبير امام باقر(ع) اين هست که حضرت لوط با کرامت و سخاوتمند بود و مهمان را گرامي مي‌داشت به حدي که قومش او را بر حذر داشتند. چون ديدند وقتي او مهمان پذيري مي‌‌کند همه مي‌فهمند چقدر اينها بد هستند. لذا او را تهديد کردند. با اينکه تهديد شد دست بر نداشت. يعني مهمان پذير بودنش را با همه خطرات حفظ کرد.
يک خصوصيت ديگر اين است که حضرت لوط در يک جنگي که اين پنج شهر با شهرهاي ديگر پيدا کردند، اسير شد. يعني حاکم اينها با حاکم ديگر جنگيدند، حضرت لوط را اسير کردند و بردند. حضرت ابراهيم(ع) اولين کسي بوده که اولين پرچم جنگ را در راه دين برافراشته است. قبل از آن جنگ در راه دين نبوده است. اولين پرچمي که در راه دين، جنگ به پا کرده، در راه نجات حضرت لوط نبي (س) بود که لشگري را از نيروهايي که داشت آماده کرد و جنگي کرد و رفت حضرت لوط را از دست کساني که اسير کرده بودند نجات داد. چون فاصله‌شان هم خيلي کم بود. در قرآن کريم هم تعبير اين است که وقتي به ابراهيم خليل خطاب مي‌کند، مي‌گويد: اين شهر! همان شهري است که لوط در آن است. معلوم مي‌شود خيلي نزديک بودند و زياد فاصله نداشتند. هفته آينده اگر فرصت شد رابطه حضرت لوط با ابراهيم خليل و بعد جريان عذاب را مي‌گوييم.
انشاءالله خداي متعال ما را از همه مفاسد اخلاقي حفظ کند. انشاءالله خداي متعال به ما توفيق توبه نسبت به آن معاصي که از دست ما در رفته است را عنايت کند. انشاءالله خداي متعال تتمه‌ي حج حاجيان و سفر مسافرين و زائرين را به سلامت قرار بدهد. انشاءالله خداي متعال دعاي اولياء و حاجيان را در حق همه مسلمان‌ها اجابت بفرمايد و دشمني دشمنان را به خودشان برگرداند و آنها را نيست و نابود بگرداند.    
شريعتي: «والحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»