اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-05-07-حجت الاسلام والمسلمين عابديني– اهميت کعبه و حج بيت الله الحرام


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اهميت کعبه و حج بيت الله الحرام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 07-05- 96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، خانم‌ها و آقايان، بيننده‌هاي خوب و شنونده‌هاي نازنين‌مان. انشاءالله لحظات شما قرين نام و ياد خداي متعال باشد. حاج آقا عابديني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام مي‌کنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز.
شريعتي: قصه ما، قصه‌ي حضرت ابراهيم است. نکات بسيار لطيفي را شنيديم. انشاءالله دل و جان ما همراه حضرت شود و با او سير کنيم. امروز ادامه مباحث را خواهيم شنيد.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي سلامتي امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيدٌ» همچنان در بحث سير و سلوک ابراهيم خليل هستيم و همراه با حضرت مشتاقانه نگاه مي‌کنيم که حضرت چه مراتبي را طي کردند و ما هم سوز نداري دارايي‌‌هاي حضرت را به دوش مي‌کشيم تا سوز نداري‌ها و طلب‌ها کم کم به واقعيت تبديل شود. اگر هم توفيق پيدا نمي‌کنيم به مراتب کمالي برسيم، اما با شنيدن آن مراتب کمالي مشتاق او مي‌شويم. همين اشتياق غير از کسي است که همين اشتياق هم در دلش نيست. لذا دوستان حواسمان باشيم که وقتي اينها را مي‌شنويم نگوييم: اينها مربوط به از ما بهتران است و روزي ما نيست. بلکه اينها همه روزي ماست که در قرآن مطرح شده است و اقل آن اشتياق به اين مقامات است. خود اشتياق به اين مقامات هم آغاز راه است. تا اين اشتياق ايجاد نشود حرکتي صورت نخواهد گرفت. لذا ين سوز و گداز ابتدايي با اينکه اينها چه کساني بودند و چه مقاماتي داشتند و خدا با اينها چه معامله‌هايي کرده و چه قربي عند الله دارند. اينها همه مي‌تواند براي ما ايجاد سوز و گداز کند که ما هم طلب کنيم. لذا قرآن اينها فرموده تا اين سوز و گداز در ما ايجاد شود. براي ما گفته و براي غير از ما نگفته است. پيغمبر اکرم و اهل‌بيت اينها را براي ما گفتند که بگويند: اينها شدني است و دعوت شديد و مهمان الهي هستيد. بياييد و حرکت کنيد.
در بحثي که جلسه گذشته خدمت دوستان عرض کرديم که حقيقت کعبه و روح کعبه مقام ولايت است و دعوت به کعبه و حج بيعت دوباره با مقام ولايت است و در هر دوره‌اي ولي آن دوره کسي است که با او بيعت مي‌شود. گفتيم: در نظام ظاهر حتي اگر حاکمان ظالم هستند اين ظلم حاکمان مانع از آن بيعت و ولايت نمي‌تواند باشد چون بيعت و ولايت در دايره ارواح است نه در دايره ابدان. آنها حداکثر بر دايره ابدان مسلط هستند. وقتي سحره‌ي فرعون ريسمان‌‌ها را انداختند و بعد موسي کليم عصا را انداختند که اژدها شد و عصا سحر آنها را بلعيد، آنجا دارد «وَ أُلْقِيَ‏ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ» (اعراف/120) همه سحره به سجده افتادند. پس از اينکه به سجده افتادند، فرعون اينها را تهديد کرد که من دست و پاي شما را به جهت خلاف قطع مي‌کنم. دست راست و پاي چپ! که عذاب شديدتر باشد. آنها گفتند: تو نمي‌تواني به ما ضرري بزني. نظام روح ما در دست تو نيست. بدن ما در اختيار تو هست که مي‌تواني دست و پاي ما را قطع کني. اما حقيقت ما دست تو نيست. «إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» (اعراف/125) ما به سوي خدا مي‌رويم. در حرکت به سوي خدا، بدن هم همراه مي‌رود. اما اگر دشمني، ظالمي جلوي ابدان را گرفت، ديگر هيچگاه نمي‌تواند قدرت جلوگيري از ارواح را داشته باشد. حضرت که ظهور مي‌کنند ابدان و ارواح هماهنگ حرکت مي‌کنند. اما اگر ظالمي جلوي ابدان را گرفت، اين دلشکستگي و تضرع بيشتري مي‌آورد که ارواح سرعت حرکتشان با شتاب بيشتري هست.
بعضي دوستان فکر مي‌کنند ما به مناسبت ايام حج اين بحث را قرار داديم. تناسب ايجاد شده است و نمي‌گوييم: اتفاق است. چون    در عالم هستي اتفاق نداريم. همه چيز مطابق نظام عليت و جعل الهي است. اتفاق نداريم و زبان ما نبايد بر اتفاق و شانس بگردد. اما اين سرگذشت ابراهيم که ما پي مي‌گرفتيم با اين ايام تلاقي کرده است، لذا بعضي مي‌گويند: شما داريد تبليغ حج رفتن را مي‌کنيد. البته عباي از اينکه تبليغ حج رفتن را بکنيم نيست. اما شرايط و مسائل هم سر جايش محفوظ است که اگر جايي هتکي باشد، جايي حرجي باشد، آن با تشخيص مسئولين اصلي که دلسوز نظام هستند، مانعي ندارد. اما اين حالتي است که اگر ايام حج هم نبود ما اين مباحث را مطرح مي‌کرديم. لذا بعضي گمانشان نباشد که از اين باب است که کار سفارشي انجام مي‌دهيم. نه، کار ما براساس ترتيبي بوده که به اين موضوع رسيده است.
بعد از جريان کعبه و حقيقت کعبه که گذشت، مسائل ديگري باقي مانده است. اولاً اينکه کعبه در منظر الهي ام القري است. ام القري يعني جايي که تمام قسمت‌هاي ديگر عالم تغذيه‌شان از آنجاست. لذا خدا متکفل شده که من رسول بر ام القراي هر شهر و کشوري مي‌فرستم که به لحاظ آن ام القري تبليغ صورت بگيرد و رسالت محقق شود. اما نسبت به ام القري نسبي، مثلاً تهران نسبت به پايتخت جمهوري اسلامي ايران ام القري است به من، مثلاً مشهدي به نحوري ام القري است. قم به نحوي ام القري است. هرکدام به نسبتي ام القري هستند. اما کعبه ام القراي مطلق است. يعني اين ام القراهاي نسبي که هرکدام جلوه‌اي از آن ام القري هستند، آنوقت ام القراي مطلق يعني مادر شهرها! کعبه به لحاظ همه عالم و جهان ام القري مي‌شود. اگر اين را واقعي ديديم نه اعتباري، چون اگر مثلاً تهران ام القري است اين اعتبار است. چون اگر پايتخت از تهران به اصفهان رفت، اصفهان ام القري مي‌شود چون اعتبار است. اما کعبه نه نسبي است نه اعتباري است. حقيقي است. دحوالارض هم که آنجا نسبت داده مي‌شود به همين نسبت است. قيام امام زمان هم که محقق مي‌شود به همين نسبت است که از کنار ديوار کعبه هست. بيت المأمور م به همين نسبت است. يعني واقعيتي تحت اين مسأله است که نشأت گرفته و نازله آن است. مثل جايي که ما اعتبار کرده باشيم نيست که اين اعتبار قابل تبديل هم باشد. امروز اينجا را ام القري قرار داديم، فردا جاي ديگر را قرار بدهيم. اينطور نيست. اين يک بحث حقيقي است. وقتي ام القري حقيقي شد يک سرمايه عظيم است. لذا هرچقدر ما بتوانيم از ظرفيت کعبه و مکه استفاده کنيم حتي اگر ظالمين حاکم باشند اين منعي ندارد. راه بسته نيست چون آنها در جهاتي مي‌توانند جلويش را بگيرند نه در همه جهات و الا اين ظرفيت حقيقي امکان بسطش هست.
هرچقدر بنشينيم روي اين فکر کنيم که اگر يک چيزي ام القري شد يعني مي‌تواند دين را، همانطور که گفتيم: قيام للناس هم هست. ستون فقرات عالم اسلامي و توحيد است. قوام مردم به اين است که توحيد حقيقت مردم را تشکيل مي‌دهد پس توسعه توحيد را، توسعه آن قوام انساني را هرچقدر فکر کنيم، حج يک شأن از شئون کعبه است. يعني حج تمام شأن کعبه نيست.    هرچقدر برنامه ريزي کنيم که از ظرفيت قبله بودن کعبه و ام القري بودن مکه به لحاظ وجود کعبه در چه کارهايي مي‌شود استفاده کرد، در نظام قوام دين؟ برنامه‌ريزي‌هاي ما خيلي ساده و عام و گذرا است.
شريعتي: يعني کعبه يک ظرفيتي دارد که اين به اوجش نرسيده است. حالا به واسطه شرايط منطقه‌اي و زماني و حضور حاکمان غاصب که آنجا هستند. ولي اين ظرفيت وجود دارد و ما بايد از آن استفاده کنيم.
حاج آقاي عابديني: ما مؤمنين هم از آن ظرفيتي که با وجود آن موانع مي‌شود ظرفيت‌هايي را بالفعل کرد. خود قبله بودن که آنها به واسطه ظالم بودنشان نمي‌توانند کاري بکنند. يعني قبله بودن در سرتاسر همه عالم اسلامي هست و اينکه ما بتوانيم از اين نگاه ظرفيت سازي کنيم. ما عادت کرديم و فقط يک بهره عادي مي‌بريم. چقدر ما بايد هزينه کنيم تا در يک زمان خاص و در يک وقت خاص مردم به يک سمتي توجه کنند. اين را خداي متعال بدون اينکه ما هزينه کنيم انجام داده است. از اين چه استفاده‌هايي مي‌شود کرد؟ از اين ظرفيتي که مردم جمع مي‌شوند، پخش مي‌شوند، غافل هستيم. حجاب و عادت باعث شده خيلي از ظرفيت‌هايي که خدا اينقدر روي آن مانور داده است، به دست برترين فرد توحيدي در عالم بنا شده و بعد رسولش را از کنار او مبعوث کرده است. بعد وعده داده خاتم اوصيايي که عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد. اينها اعتبار نيست و نشان مي‌دهد ظرفيت کعبه در گسترش توحيد نقش اساسي دارد. که پيغمبر از آنجا مبعوث مي‌شود. ابراهيم خليل آنجا مأمور به بناي او شده است. امام زمان(عج) از کنار آن مبعوث مي‌شود و ظرفيت عالم را از آنجا توسعه مي‌دهد. همانطور که دحوالارض از زير کعبه زمين گسترده شده است. همه اينها يک واقعيت و حقيقت است. اگر با اين نگاه به عالم نگاه کنيم و باور کنيم اين راه است، برنامه‌ريزي‌هاي ما متفاوت مي‌شود. غير از يک رفتن و برگشتن و غير از به سوي کعبه نماز خواندن مي‌شود. روي اين فکر مي‌کنيم. متفکران ما و برنامه‌ريزهاي فرهنگي ما فکر مي‌کنند و مي‌گويند: با وجود اينکه ظالمان بر او حاکم باشند از اين ظرفيت چطور مي‌شود بهره برداري کرد. در کشورهاي ديگر که ظالم حاکم نيست. ما اينجا از اين ظرفيت قبله بودن کعبه و اينکه همه به اين سو نماز مي‌خوانند و اجتماع مي‌کنند و متفرق مي‌شوند، چقدر مي‌توانيم بهره بگيريم. هرچقدر روي اين فکر شود قابل ظرفيت سازي و بهره برداري است.
کافي است بگوييم: يک حزبي در يک کشوري بخواهد براي مردم با اين جمعيت گسترده     خرج کند و هزينه کند که در اوقاتي مردم اينگونه به اين سمت بايستند. غير از حقيقت واقعي‌اش که به اين سمت ايستادن از لحاظ واقعي چه آثاري مي‌تواند داشته باشد، در نظام تکويني اين تنظيم وجود انسان چطور مي‌تواند صورت بگيرد و اصلاً قرار گرفتن کعبه در آن نقطه با نظام تنظيم وجودي حتي مادي انسان چه نسبت‌هايي مي‌تواند داشته باشد؟ اينها خيلي مهم است و ما کم استفاده مي‌کنيم. لذا ما روي اين مسائل فکر کنيم و متفکرين ما اين را به عنوان موضوع براي خودشان قرار بدهند که خدا به اين راحتي در ما قرار داده است.
وقتي ابراهيم خليل آنجا را بنا مي‌کند «رَبِّ اجْعَلْ‏ هذا بَلَداً» (بقره/126) خدا اينجا را بلد قرار داده است. «آمِناً» بلد امن قرار بده. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» ثمرات را به سمت آنجا و براي کساني که آنجا قرار گرفتند، سوق بده. با اينکه مکه «لم يزرَع» هست و امکان هيچ کشت و زرعي نيست، مي‌گويد: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» وقتي ابراهيم ديد از همسرش که عقيم بود و پير بود و نازا بود، فرزندي به دنيا آمد. وقتي هاجر و اسماعيل را در آن بيابان «لم يزرع» قرار داد. اين بيابان «لم يزرع» مثل اينکه امکان تولد از کسي که عقيم و نازا است مي‌شود فرزندي به دنيا بيايد، از يک بيابان «لم يزرع» خدا مي‌تواند «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» قرار بدهد. اين تناسب‌ها چقدر زيباست که فقط به يک موضوع نيست. يعني اعتقاد ساز است. اگر با اين نگاه آدم بنگرد دنبال تطبيق است که اين را اينجا خدا به نسبت ابراهيم خليل فرمود، آنجاهاي ديگري که به نسبت ماست چطور قابل تطبيق است؟ ابراهيم ياد گرفت لذا آنجا که رسيد وقتي ابراهيم وداع مي‌کند هاجر و اسماعيل هردو به گريه افتادند.    که تو ما را اينجا تنها مي‌گذاري و مي‌روي. با اينکه اعتمادشان به خدا هست اما بالاخره اين عواطف هست. ابراهيم هم گريه کرد. حالا از آنجا به اين طرف آمده و اين دعا را مي‌کند. «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» يک جايي که مي‌خواهد مرکز ام القري باشد، بايد امن باشد. اين دعاهاي ابراهيم براي بچه‌هايش نيست. چون آنها را برد آنجا که «ليقيموا الصلاة» باشند. ابراهيم با چه افقي نگاه مي‌کند. گفت: خدايا ثمرات را به اينجا هم بياور که رفت و آمدها راحت‌تر شود. در ادامه مي‌فرمايد: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي‏ إِلَيْهِمْ» (ابراهيم/37) اين مقدمات همه براي اين بود که دلها به اينجا کشيده شود. «وَ ابْعَثْ‏ فِيهِمْ‏ رَسُولا» (بقره/129) اينها همه رديف است براي جايي که مي‌خواهد ام القري و مرکز تأثير گذاري باشد. هم شرايط ظاهري و هم شرايط باطني! حالا اگر دشمن توانست قدري از نظام ظاهري را منع کند، ديگر نمي‌تواند جلوي تمام نظام باطني را بگيرد. با اين نگاه اگر به کعبه نگاه کرديم، مسئولين و همه کساني که فکر دارند مي‌نشينند ببينند که از اين نظام عظيم چه استفاده‌هايي مي‌شود کرد. چطور مي‌شود برنامه‌ريزي کرد. حتي يک خانواده از اينکه رو به قبله نماز مي‌خوانند در خانه چه استفاده‌اي مي‌توانند بکنند. هرکسي در حد و اندازه‌ي خودش مي‌تواند از اين استفاده کند. اين حالت وحداني که انسان به يک سمت عبادت مي‌کند. خلق و خويش را به يک سمت سوق مي‌دهد. نشستنش را به يک سمت سوق مي‌دهد، خوابيدنش را به يک سمت سوق مي‌دهد. اگر اين نگاه توحيدي باشد اصلاً معنويت در تمام سطح زندگي پاشيده مي‌شود. اين ظرفيتي است که خدا براي ما در کعبه قرار داده است.
اگر نقش کعبه در خانواده‌ها، در شهرسازي‌ها، در مسجدسازي‌ها، نقش کعبه درست ديده شود و اين به عنوان يک ام القري ديده شود، ما معتقد هستيم غير از نظام تشريعي که همين اوامر و نواهي و آثار تکويني است، در نظام تکويني هم اثر دارد. چون کعبه نازله‌ي بيت المأمور است، نازله‌ي عرش الهي است و نازله‌ي آن چهار ذکر الهي است. اگر با اين نگاه ديديم ببينيد چقدر مي‌تواند در زندگي عادي و روزمره ما تأثير بگذارد. لذا دارد که مسجد محوري در شهرها بايد باشد. خيابان‌ها و کوچه‌ها بايد به مسجد منتهي شود. در نظام ظاهري شهرسازي ما هم تغيير مي‌کند. مسجد بايد بلندترين قسمت شهر باشد که نشان دهنده علو و شرافت مسجد باشد. طوري نباشد که چيزهاي ديگر بر او اشراف داشته باشند. همه اينها خدا را در نظام ظاهري برتر قرار دادن است. اين «وَ أَنْتُمُ‏ الْأَعْلَوْن‏» (آل‌عمران/139) که در حقيقت مي‌خواهيم علو را در نظام ديني‌مان نشان بدهيم با اين نگاه شهرسازي ما بايد مطابق اين صورت بگيرد. مسجد محوري ما بايد مطابق اين صورت بگيرد. قبله در خانه‌ها به عنوان اساس از ابتدا ديده شود. نه اينکه بسازيم بعد ببينيم قبله را چطور درست کنيم. تقسيم زمين‌ها و شهرسازي‌ها با نگاه به قبله مي‌تواند معناي جديدي پيدا کند و به سمت توحيد باشد. يعني خدا کاري کرده که معقول ترين معقول‌ها را براي ما محسوس کرده است.وقتي معقول‌ترين معقول‌ها را در نظام توحيدي محسوس کرده است، از اين محسوس حرکت به سمت معقول صورت مي‌گيرد. نماز که بالاترين ذکر است با يک آداب ظاهري است و خم و راست شدن خاص دارد. خود حج حرکت‌هاي ظاهري خاص دارد. محسوس است يعني خدا آمده توحيد را محسوس کرده است. وقتي خدا توحيد را براي ما محسوس کرده است، چرا ما استفاده نمي‌کنيم و پشت کرديم. چرا ما نمي‌توانيم از اين ظرفيت استفاده بهينه کنيم. روي اين هرچقدر فکر کنيم قابل توسعه است. به خصوص با اين نگاه که ظرفيت کعبه و اين قبله واحد حقيقت ولايت مي‌شود. چقدر اين ظرفيت عظيم‌تر مي‌شود.
چرا خدا اينقدر براي اين بيت طهارت ويژه قائل است؟ چرا افراد خاص، قداست ويژه و اين همه دستورات و عظمت قائل شده است؟ اينقدر آن را ستوده است؟ کسي که مي‌خواسته اين را در آخرين مرتبه عمرش بنا کند، به ابتلائات سنگين که همه منيت‌ها از وجودش خارج شود تا بتواند قبله گاه توحيد را بنا کند که همه مَنيت‌ها بتوانند به سمت او رو کنند. ذره‌اي منيت در ابراهيم بود منيت او با منيت‌هاي بقيه تعارض پيدا مي‌کرد. بايد در اين وجود هيچ منيتي نباشد تا بتواند ظرفيتي را ايجاد کند که فعل ابراهيم از کعبه ساخته است. تا بتواند همه منيت‌ها را به سمت توحيد ببرد. قرآن نزد ما خيلي مظلوم است و ما محروم هستيم. محروميت‌هاي ما اختياري است. نسبت به ابراهيم خليل مي‌فرمايد: «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفا» (آل‌عمران/95) يعني آن مقام معنوي، يکجا مي‌فرمايد: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ‏ إِبْراهِيمَ‏ مُصَلًّى‏» (بقره/125) درست است مقام ابراهيم در کعبه يک جاي ويژه است و جاي پاي ابراهيم است که پشت آن بايد نماز بخوانيم. آنجا اثر پاي ابراهيم است. قدمگاه ابراهيم است ولي بايد پشت آن نماز خواند. يعني همان جا که اثر وجود انسان کامل است جلو نبايد زد. نبايد کنارش ايستاد. پشت آن بايد نماز خواند. همه اين تبعيت است. چون تعبير اين است «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ‏ إِبْراهِيمَ‏ مُصَلًّى‏» در بعضي از روايات داريم مقام ابراهيم منحصر به آن جاي پا نيست. آن هم يکي از مظاهرش است. مقام ابراهيم يعني تمام کمالات ابراهيم. مصلي يعني عبادت و رابطه. مي‌گويد: اگر وارد شدي به آنجا يا به ابراهيم خليل وارد شدي، «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ‏ إِبْراهِيمَ‏ مُصَلًّى‏» همه آن کمالاتي که ابراهيم داشت، براي شما قابل تحقق است. اينکه مي‌فرمايد: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ‏ إِبْراهِيمَ‏ مُصَلًّى‏» يعني به آنها متحقق شويد. ابراهيم اواه حليم بود. وقتي عظمت خدا را مي‌ديد، در نهادش آه داشت از اين عظمت وجودي و اين خاکساري بنده، آه داشت. نسبت به تمام سختي‌ها در مقابل اراده الهيه کاملاً حليم بود. در آتش انداختنش تسليم بود. حليم بود. صفت حليم از آنجايي که به آتش افتاد، آغاز شد ولي تا تمام وجود ابراهيم براي ذبح فرزند هم حليم بود. «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ‏ إِبْراهِيمَ‏ مُصَلًّى‏» شما صفات ابراهيم را ببينيد. دنبال تحقق اينها در وجودتان باشيد. دارد با شما رابطه ايجاد مي‌کند که حقيقت ابراهيم مقامات ابراهيم است. کمالات و فضايل ابراهيم است. اين دارد شما را به آن وصل مي‌کند. که اين ابراهيم به کجا رسيد که  باي پشت سر جاي پايش نماز خواند. بعد مي‌فرمايد: تسليم بود. قلب سليم داشت. حليم بود. آنوقت مي‌گويد: اينها را طلب کنيد. «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ‏ إِبْراهِيمَ‏ مُصَلًّى‏» طلب اينها را داشته باشيد. دنبال اينها باشيد. با اين نگاه اصول تمدني که اسلام به پا مي‌کند، اصول تمدني جهاني، ما در هر گوشه جهان مسلمان داريم. در هر گوشه جهان همه به سمت کعبه نماز مي‌خوانند. يعني هرکس در هر گوشه‌اي وقتي به سمت کعبه ايستاده، هر مسلمان ديگري ببيند مي‌فهمد اين مسلمان است. علامت است. رابطه است. هرکس ببيند مي‌فهمد اين مسلمان است به اين سمت ايستاده است. يک تشکيلات عظيم با اين همه گستردگي و پهناوري در اقصي نقاط جهان، در دوردست ترين نقاط حتي مي‌گويد: اگر در فضا هستي، به ازاي کعبه شما عمودي را در نظر بگيريد که به سمت عمود نماز بخوانيد. نزديک ترين فاصله را به آن عمود در نظر بگيريد. يعني پرچم مسلماني هميشه همراه است. اصلاً آدم مبهوت مي‌شود که خدا در نظام ظاهري با همين قرار دادن قبله چه کرده است و ما از اين مسأله به راحتي عبور کرديم.
اگر روي اين برنامه ريزي کنيم براي يک آرمان تمدني مي‌تواند يک پايه اساسي باشد. چون پايه‌هاي تمدني مظاهر ظاهري مي‌خواهد. علائم ظاهري مي‌خواهد. آداب و خلق و خو و چيزهاي ظاهر مي‌خواهد. اگر از اين و امثال اين که در دين داريم، اگر اينها را کنار هم قرار بدهيم مي‌توانيم به سمت آن تمدن سازي نهايي و بشري را پايه گذاري کنيم. هر گوشه‌اي از عالم امکان پذير شد، با نگاه تمدني جهاني پايه‌گذاري مي‌شود. چون مرتبط با همه است. يک زمان انسان در يک گوشه کاري را مي‌کند. يک زمان هم در يک گوشه با علائم جهاني کاري را مي‌کند. با استانداردهاي جهاني کاري را مي‌کند. مي‌داند بقيه هم در آن علائم با او شريک هستند. اين يک اتحاد عظيم و يک افقي است که در تمدن سازي ايجاد مي‌کند. آدم وقتي بداند يک چنين عقبه‌ي عظيمي دارد چقدر قوت قلب پيدا مي‌کند و چه کارهايي که از او برنمي‌آيد. به خصوص اگر بعد از اين، اين نگاه را به نظام امام متصل کرديم که تمام حج رفتن به سراغ امام است.
خداي متعال در عين اينکه اين نظام ظاهري را براي کعبه با اين قبله قرار داده است، نظام باطني را هم توحيد قرار داده است. يعني همانجا ابراهيم خليل مي‌فرمايد: «وَ اجْنُبْنِي‏ وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (ابراهيم/35) من و فرزندان را از اينکه عبادت اصنام را بکنيم حفظ کن يعني توحيد. بعد از آن طرف مي‌فرمايد: «وَ ابْعَثْ‏ فِيهِمْ‏ رَسُولا» (بقره/129) يعني نبوت! يعني در کنار آثار ظاهري و نگاه ظاهري و تمدن سازي ظاهري جسم تمدن، روح تمدن را هم در آنجا اشباع کرده است که با اين نگاه هم جسم تمدن است، هم روح تمدن است. يک حقيقت روحي دارد که در کنار اين جسم با اين تناسب دارد. ما نمي‌توانيم کثرت داشته باشيم و بعد بخواهد آن توحيد محقق شود. امکان پذير نيست. بايد در نظام جسمي تمام حرکات ما به سمت وحدت سوق پيدا کرده باشد تا آن روح توحيد هم قابل دميده شدن در اين جسم باشد. و الا اگر جسم به سمت کثرت رفته باشد هر طرفي ميل داشته باشد و روي کرده باشد، اين جسم با آن تناسب ندارد. اينها نظام مادي را به معنا متصل مي‌کند. نظام مادي ما از نظام معنا متفرق است و اين رابطه پيدا نکرده است. بعد تقريباً دين به حالت فرديت کشيده مي‌شود.
شريعتي: قيصر امين پور که خدا رحمتش کند، فرمود: «پراکندگي حاصل کثرت است، بياييد تمرين وحدت کنيم»
حاج آقاي عابديني: بهترين تمرين وحدت فهميدن همين روح قبله است. که انسان مي‌بيند همه در اين مسير با هم هستند. اين انسان را به اتحاد مي‌رساند. آنجا همه با هم همراه مي‌شوند. اما وظيفه ما تحقق اين زمينه است. ما نبايد بنشينيم نگاه کنيم. به ما اينها را ياد دادند که در تحقق اين حرکت کنيد. اين را پياده کنيد. دنبال پياده کردن باشيد. اين انشاء است، اينها اخبار است با بيان انشاء، يعني اينها انشاء است و اين کار را بکنيد. اگر از ما سؤال کردند که ما اين را قرار داديم، شما چه استفاده‌اي از اين کرديد؟ چقدر براي تحقق اين دغدغه داشتيد؟
وارد بحث ديگري از مباحث ابراهيم خليل شويم، در آيه 27 سوره حج مي‌فرمايد: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ‏ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» در جلسه گذشته به يک جهت استشهاد کرديم که «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ» به حج ندا بده. ابراهيم خليل دارد خانه را مي‌سازد، طبق بعضي نقل‌ها دارد از پيش هاجر و اسماعيل برمي‌گردد. خداي متعال به ابراهيم مي‌گويد: ندا بده، «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ»  به چه کسي؟ در بيابان دور دستي که هيچکس نزديک نيست، صداي ابراهيم به چه کسي مي‌رسد؟ مي‌گويد: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ» همه مردم! بعد روايات بيان مي‌کند، نه مردمي که در زمان ابراهيم بودند. يک نداي فرا زماني و فرا مکاني، هم جهاني است از نظر مکان، يعني آن زمان همه را شامل مي‌شد. هم فرا زماني است از جهت زمان که به هيچ زماني منحصر نيست. ابراهيم مي‌گويد: اگر اين ندا را بکنم چه کسي مي‌شنود؟ خدا مي‌فرمايد: تو ندا کن شنواندنش با من. نداي ابراهيم فقط با زبان ظاهر نبود. زبان ظاهر هم بود، اما فقط زبان ظاهر نبود. لذا وقتي ابراهيم خواست ندا کند دست بر گوش گذاشت تا بگويد: با اين گوش شنيده نمي‌شود. مي‌گويد: سنخ اين ندا از سنخ «أَلَسْتُ‏ بِرَبّكُم‏» است. از جنس عالم زر و فطرت است که بعضي يکبار اجابت کردند. يک لبيک گفتند. بعضي‌ها پنج لبيک گفتند. بعضي ده لبيک گفتند. اين نظام ملکوتي زمان ندارد. ابراهيم با زبان ملکوتي نگاه کرد و همه انسان‌ها با گوش ملکوتي شنيدند همچنان که آن نداي «أَلَسْتُ‏ بِرَبّكُم‏قَالُواْ بَلَى‏» (اعراف/172) را که نداي ربوبيت بود و همه اجابت کردند و گفتند: «قالوا بلي» که همان عالم زر است. همين مقدار که اين نداي ابراهيمي اجابت شد، لذا مي‌بينيد کساني دير اجابت کردند و دير لبيک گفتند، گاهي مي‌بينيد که مستطيع شده اما تنبلي مي‌کند، نمي‌رود. آن کسي که چند بار اجابت کرده است، موفق مي‌شود به چند بار.
حتي نقل مي‌کنند شخصي بود يک مقدار تنبلي مي‌کرد. در جاي ديگري بود چون حاکم آن در دوران خلفاي عباسي بوده است، او را نزد خليفه که در مکه بوده براي تنبيه مي‌برند. بعد وقتي او را مي‌بيند، مي‌گويد: آن کسي که بايد مي‌گرفتيد اين نبود. او را به زور آنجا بردند، اما او آنجا محرم مي‌شود. بعد خودش متوجه مي‌شود که با زبان خودش نبايمد و اجابت کرده بودند. کساني امکان رفتن ندارند اما شوق رفتن در آنها هست. حسرت رفتن در وجودشان داشتند. اين توجه به «أذن» بسيار عجيب است. «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا» تعبير به «رِجالًا وَ عَلى‏ كُلِ‏ ضامِر» يعني مرکبي که لاغر شده است. يعني اين مسير سخت است. اين سفر سختي است. مردم به دنبال تن پروري و رفاه در اين سفر نباشند. کساني که آنجا خادم هستند تسهيل و آماده کنند. اما اصل سفر يک سفر سختي است. گاهي سفر براي کسي پنج سال طول مي‌کشيد. گاهي کسي در طول سفر مريض مي‌شد و يک سال سفرش طول مي‌کشيد. گاهي مال کسي سرقت مي‌شد و بايد مدت‌ها زحمت مي‌کشيد تا مالي بدست آورد و بتواند سفر را ادامه بدهد. شخصي پنج سال در سفر بود به طوري که خميده شده بود. وقتي به او مي‌گويند: تو با اين حال چطور به اين سفر آمدي؟ مي‌گويد: مگر عاشق مي‌تواند سراغ معشوق نرود؟ مگر مي‌شود به ديار معشوق نرفت؟ اگر ما اين نگاه را ديديم که «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا» اين بيعت با ولايت است. پس شوق رفتن و شوق رسيدن در اينجا دارد. اگر انسان بداند کمالش و تمام کمالش در گرو اين رفتن يا شوق رفتن است، اگر به ما مي‌گفتند: مثلاً به شما يک ميليارد پول مي‌دهيم آنجا برويد. خيلي انگيزه ايجاد مي‌شد. اما الآن به ما مي‌گويند: تمام هستي و حقيقت تو در گرو اين ارتباط و بيعت است. يا بايد حرکت کني و مستطيع بروي و اگر نمي‌تواني شوق رفتن داشته باش. نسبت به مسأله آرام نباشي. شوق رفتن بايد در وجود انسان باشد. اين همه دعا هست که خدايا به من توفيق حج را عطا کن. يعني اگر کسي شوق رفتن داشت، تحقق و اجابت است. لذا دارد «مِنْ تَمَامِ‏ الْحَجِ‏ لِقَاءُ الامَامِ‏» (من لايحضره‏الفقيه، ج 2، ص 578) همه حج لقاء امام است.
بحث ديگري که دارد «وَ مَنْ‏ دَخَلَهُ‏ كانَ‏ آمِناً» (آل‌عمران/97) کسي که داخل شود در آنجا، «کانً آمناً» اين امن يک مقام امن ظاهري است که آنجا گفتند: همه حيوانات در امن هستند. حتي اگر پشه‌اي روي شما بنشيند حق نداري پشه را از خودت دور کني. در حالت احرام همه در امان هستند. «وَ مَنْ‏ دَخَلَهُ‏ كانَ‏ آمِناً» با آن نگاهي که حقيقت کعبه، حقيقت امام و ولي است،«وَ مَنْ‏ دَخَلَهُ‏ كانَ‏ آمِناً» تعبير اين روايات هست کسي که به کعبه داخل شد، «کان آمناً» يعني کسي که خدمت ولي آمد، خودش را تحت اختيار و تابع او قرار داد، او ديگر در امن مطلق است. لذا اين امنيت هم باز به ارتباط با امام برگشت مي‌کند.
شريعتي: امروز روز بزرگداشت بقاع متبرکه هم هست. قرار شد دوستاني که امسال زائر بيت الله الحرام هستند، به شکرانه اين تشرف انشاءالله دلي را به پنجره فولاد امام رضا گره بزنند و هرکس که دلش مي‌خواهد در اين طرح بزرگ شرکت کند به برکت اين ايام با ما در ارتباط باشد، به ما پيامک بزنيد.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي متعال حقيقت و معرفت اسلام را روزي همه ما بکند. توفيق عمل به آن را روزي همه ما بگرداند.
شريعتي: امروز روز تکريم امامزاده‌هاست. امروز صفحه 30 قرآن کريم در برنامه سمت خدا تلاوت مي‌شود.
«وَ اقْتُلُوهُمْ‏ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِين‏ «191»فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم‏ «192»وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِين‏ «193»الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِين‏ «194»وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين‏ «195»وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقاب‏«196»
ترجمه: و آنها را (بت‏پرستانى كه از هيچ جنايتى ابا ندارند،) هركجا يافتيد بكشيد و از (مكّه) همان جايى كه شما را بيرون كردند، آنها را بيرون كنيد و فتنه (شرك و شكنجه) از قتل بدتر است. و نزد مسجدالحرام با آنها جنگ نكنيد، مگر آنكه آنها در آنجا با شما بجنگند، پس اگر با شما جنگ كردند، آنها را (در آنجا) به قتل برسانيد. چنين است جزاى كافران. و اگر دست كشيدند، همانا خداوند آمرزنده و مهربان است. و با آنها بجنگيد تا فتنه (بت‏پرستى وسلب آزادى از مردم،) باقى نماند و دين، تنها از آنِ خدا شود. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد. زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست. ماه حرام در برابر ماه حرام و (اگر دشمنان احترام آنرا شكستند و با شما جنگ كردند، شما نيز حقّ داريد مقابله به مثل كنيد. زيرا) حرمت‏ها را (نيز) قصاص است وهركس به شما تجاوز كرد، به مانند آن تجاوز، بر او تعدى كنيد و از خدا بپرهيزيد (كه زياده‏روى نكنيد) و بدانيد كه خداوند با پرهيزگاران است. و در راه خدا انفاق كنيد (و با ترك انفاق،) خود را به دست خود به هلاكت نياندازيد. و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست مى‏دارد. و حج وعمره را براى خدا به اتمام رسانيد و اگر محصور شديد (و موانعى مانند ترس از دشمن يا بيمارى اجازه نداد كه پس از احرام بستن، حج را كامل كنيد) آنچه از قربانى فراهم است (ذبح كنيد واز احرام خارج شويد.) وسرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به قربانگاه برسد و اگر كسى بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت (و ناچار بود سر خود را زودتر بتراشد،) بايد كفّاره‏اى از قبيل روزه يا صدقه يا قربانى بجا آورد وچون (از بيمارى ويا دشمن) درامان شديد، پس هر كس بدنبال عمره تمتّع، حج را آغاز كرده آنچه را از قربانى كه ميسّر است (ذبح‏كند.) و هركس كه قربانى نيافت، سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز به هنگامى كه بازگشتيد، اين ده روزِ كامل است. (البتّه) اين (حج تمتّع) براى كسى است كه خاندانش ساكن (مكّه و) مسجد الحرام نباشند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او سخت كيفر است.