برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: داستان حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل (ع) و نکاتي در وداع با ماه مبارک رمضان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 03-04- 96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
پايان مهماني است، پر کن استکانت را *** از عشق حق سرشار کن مستانه جانت را
نزديکتر از اين نخواهد شد به چشمانت *** در اين دقايق خوب بنگر ميزبانت را
شايد نباشيم و نباشي سالهاي بعد *** با اشک بردار آخرين خرما و نانت را
هي عهد بستي و شکستي و نشستي *** زانو زدي با شرح گفتي داستانت را
سر روي مُهر مهر او بگذار ميبيني *** سجادهات حل ميکند در خود جهانت را
پايان مهماني است، اما باز هم بگذار *** بر شانههاي کوچکت بار امانت را
شريعتي: «اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوما وَ لا تَجْعَلْنِي مَحْرُوما» سلام ميکنم به همه شما. پيشاپيش عيد شما مبارک باشد و انشاءالله اين روزهاي پاياني ماه رمضان براي همه شما پر خير و برکت باشد. حاج آقا عابديني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام ميکنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز و خدمت همه روزهداراني که در سر تا سر عالم در اين ايام روزه گرفتند و به کمالاتي که خداي متعال براي آنها قرار داده اين شب آخر و فردا انشاءالله ميرسند. شريعتي: شايد خيليها دلشان بخواهد بدانند در اين لحظات پاياني ماه رمضان چه کار بکنيم بهتر است و چطور ميتوانيم برکات عيد بزرگ فطر را درک کنيم؟
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي سلامتي امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم.
شب آخر ماه رمضان به شبي گفته ميشود که فردا روزه ميگيريم اما فردا شب ديگر شب عيد فطر است. لذا ممکن است بعضي تصور کنند که شب آخر شام روز آخر باشد، نه! شب آخر را عمدتاً از جهت سلوکي، شب قبل را با روز بعد يک شبانه روز ميشود. لذا تا ميگويند: شب آخر يعني شبي که فردا آخرين روز، روزهداري است که اعمال خاص دارد و انشاءالله دعاي وداع هم جزء اعمال شب آخر ماه رمضان است و هم روز آخر ماه رمضان دعاي 45 صحيفه سجاديه وارد شده است.
در روايات وارد شده که هر شبي از ماه رمضان از شب اول هزاران هزار نفر از کساني که جايگاهشان آتش بوده آزاد ميشوند. نه هزاران هزار کساني که خودشان به اعمال صالحشان آزاد شدند، کساني که اگر ميخواست نظام عدالت الهي برپا باشد، اينها جزء نجات يافتگان نميبودند. اما هر شبي به واسطه اين برکات ماه رمضان و روزه، هزاران هزار از اين دست نجات پيدا ميکنند. شب بعد اين مضاعف ميشود تا شب آخر که مضاعف همه آنچه در شبهاي قبل بوده اين نجات محقق ميشود. لذا امشب را از دست ندهيم به عنوان آخرين شبي که ميخواهيم فردا آخرين روزه را بگيريم و بعد هم شب عيد است و ليلة الجوائز ميشود. آنچه امام سجاد(ع) به عنوان مراقبه در اين شب انجام ميدادند، نمونهاي را ذکر ميکنيم چون خيلي زيباست و حيف است که از آن بگذريم. مرحوم سيد بن طاووس در اقبال و ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي در المراقبات نقل کردند. نکات اين کتاب و اصرار الصلاة ايشان و رساله ايشان که همه اينها خيلي نفيس است، در يک کتابي نکاتش را فارسي جمع کردند به اسم «باده گلگون» چهارصد نکته است که به فارسي است و موضوع بندي هم شده است. چهارصد نکته از فرمايشات ايشان را موضوعي کردند و آوردند. هربار يک نکته را بخوانيم و با آن انس بگيريم.
در اينجا ميفرمايد: «کان علي بن الحسين» کانَ يعني سيره حضرت بود. حضرت هرسال اين کار را ميکرد، وقتي ماه رمضان داخل ميشد، آن دوره جريان عبيد و کنيز مطرح بوده است. حضرت شروع ميکرد در ايام سال هر مقدار پولي که دستش ميآمد از اينها ميخريد و در خانه حضرت خدمت ميکردند. حضرت هم تمام اشتباهات اينها و خطاهاي اينها را يادداشت ميکرد. چيزي هم به آنها نميگفتند. مثل مديري که خطاهاي يک عده از زيردستانش را يادداشت ميکند اما به آنها چيزي نگفته است. دارد در آخر «اذا کان آخر ليلة من شهر رمضان» آخر ماه رمضان که ميشد، مثل امشبي که ممکن است براي ما باشد انشاءالله، همه را دور خودش جمع ميکرد، بعد اين کتاب را در ميآورد. پرونده اعمال اينها را در ميآورد و خطاب ميکرد: فلاني تو اين خطا و کوتاهي را کردي، نبايد ميکردي. خطاهاي اخلاقي نه، کوتاهيهايي که در کار کردند. مثلاً کوتاهيهايي که در نگهداري بچه حضرت کردند. حضرت فرمود: من اينها را يادداشت کردم اما تذکر هم ندادم. آيا اينطور بود يا نه؟«فيقول: بلي يا بن رسول الله» ميفرمودند: بله. ميرفت وسط اينها ميايستاد و به اينها ميگفت: «ارفعوا أصواتکم و قولوا» صداهايتان را بلند کنيد و همراه من اين جمله را بگوييد. «يا علي بن الحسين ان ربک قد أحصي عليک کلما عملت» همينطور که تو اعمال اينها را نوشتي، خداي متعال هرچه که عمل کردي، همه را احصاء کرده است. «کما احصيت علينا کلما عملنا» هرچه ما عمل کرديم چطور نوشتي، خدا هم مال تو را نوشته، «ولديه کتاب ينطق عليک بالحق لا يغادر صغيرة و لا کبيرة مما أتيت الا أحصاها» آنجا کتابي است که همه اينها در آن احصا شده است. همين که آدم مکلف شده همه چيز او نوشته شده باشد. «و تجد کلما عملت لديه حاضراً» همه يکجا حاضر است.
اگر قرار باشد انسان همه چيزش يکجا حاضر باشد، گناه و ثوابش، وقتي من به نماز ميايستم، در آن حالي که به نماز هستم، همان حال همه اعمال گذشته من هم همان جا باشد. اين نمازي که کنارش معصيت است، آنجا زمان نيست. آدم جلوي يک بزرگي برود و شروع به جفتک انداختن بکند چقدر زشت است. ما داريم ميرويم نماز بخوانيم، در حالي که داريم نماز ميخوانيم همه گناهان گذشته ما حاضر است. کسي که چشمش باز است همه را همينجا يک جا ميبيند. اينجا خوب و بد کنار هم است. آنوقت ببينيد عبادت چه عبادتي ميشود. بعد ميفرمايد: «کما وجدنا کلما عملنا لديک حاضراً» همانطور که هرچه ما انجام داديم نزد شما حاضر بود، همه آنها نزد خدا حاضر است. «فاعف واصفح کما ترجو من المليک العفو» پس بگذر همچنان که دوست داري خدا از تو بگذرد. بعد ميفرمايد: «يا علي بن الحسين ذل مقامک بين يدي ربک» وقتي که وارد ميشوي و ذلت خودت را پيش خدا ميبيني و همه چيز عليه تو آماده است، چه توقعي از خدا داري؟ توقع تو اين است که بگذرد. تو ذليل هستي و هيچ نداري. همه چيز هم عليه تو هست، کتاب هم همه چيز را احصا کرده و نوشته است. عرض کرديم گناه امام با گناه ما قابل تصور نيست. گناه آنها گاهي همان توجهاتي است که براي ما عبادت است. همين که ما عبادت ميدانيم براي آنها غفلت حساب ميشود.
در ادامه دارد که امام ميفرمود: با من تکرار کنيد و وسط اينها ايستاده بود در حالي که گريه ميکرد و نوحه ميکرد. نوحه بالاتر از گريه است. جزع و فزع داشت و احساس ميکرد با سوز تمام، يعني آدم وقتي پيش خدا ايستاده و اين احساس را دارد، براي ما ترسيم ميکند. ميخواهد براي ما مشهود کند. ميگويد: بگوييد خدايا تو امر کردي که ما بگذريم، ما به نفسمان ظلم کرديم. بعد حضرت به آنها رو ميکند و ميگويد: من از شما گذشتم! آيا شما هم از من گذشتيد؟ ممکن است من هم آقاي خوبي براي شما نبودم. امام سجادي که همه چيزيش لَيّن و نرم بود، ميفرمايد: آيا شما هم از برخوردهاي بد من و کوتاهيهاي من مرا ميبخشيد؟ من هم آقاي خوبي براي شما نبودم. يعني وقتي آدم خدا را مليک ميبيند، هر مالکيت ديگري در قبال آن مالکيت خدا، نسبت به انجام امورش حتماً لئيم و ظالم است. من با اينکه بر شما مليک هستم، اما مملوک هستم. «مملوکٌ مليک کريمٍ جوادٍ عادلٍ محسنٍ متفضلٍ» دوستان ديگر خودشان مراجعه کنند. حضرت هرسال شب آخر ماه رمضان اين کار را ميکردند. حالا ما اين کار را کنيم با دوستان و آشنايان و ذوي الحقوق و کساني که با آنها ارتباط داريم. يکي يکي براي خودتان اسم ببريد و بگوييد: با فلاني اينطور بودم. بد کردم، خدايا از من بگذر. کوتاهي کردم، دنبال راه جبران باشم. در محيط کارم کوتاهي کردم. امشب را شب جبران اين اخلاق غلطي که داشتيم بکنيم. اگر اين قصد و عزم را کرديم که امشب جبران کنيم، خداي سبحان هم براي ما جبران ميکند و ما را مشمول جايزه شب آخر قرار ميدهد.
شريعتي: هفته گذشته که از قصه حضرت ابراهيم گفتيد و ماجراي ذبح را شنيديم، ما دلمان به ماجراي کربلا پل ميزد. «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيم» (صافات/107) ادامه فرمايشات شما را ميشنويم.
حاج آقاي عابديني: سوره صافات را ميگفتيم، با اينکه اين آيات ادامه دارد، ولي بايد عبور کنيم چون نکات زيادي در مورد حضرت ابراهيم باقي مانده است. آيه بعدي که در محضر آن هستيم و مرتبط با اين آيات بود آيه 124 سوره بقره هست. در اين آيات ميفرمايد: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين» اين آيه شريفه در روايت دارد که جزاي آن «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» (صافات/102) و اقدام براي ذبح، جزاي او اين شد که ابراهيم به مقام امامت رسيد. در اين آيه اول مفردات آيه را اشاره کنيم. «وَ إِذِ ابْتَلى» تعبير بِلا يعني کهنه، فرش که کهنه شود تار و پودش آشکار ميشود. اصل جريان در بِلا بود. لذا اِبتلاء براي اين است که آن ذات شي را آشکار کند. حقيقت و درون شي را آشکار کند. آن چيزي که درون است و آشکار نيست، ابتلاء براي اين است که آن را بيرون بياورد. لذا ابراهيم به خيلي از وقايع و حالاتي مبتلا شد که آن حقيقت دروني ابراهيم آشکار شد. اين آشکار شدن گاهي اينطور نيست که ظاهر غير از آن باشد. اما آن حقيقت تا به حال مخفي بوده و کسي نميدانست. در ابراهيم آن باطن اشرف و اجلاب و اعلاي از اين ظاهر بوده است. يعني ابتلاء که ميآمد آن باطن را آشکار ميکرد و ابراهيم عزيزتر ميشد. لذا هر ابتلاء مثل طلايي است که در آتش ميرود که هرچه در آتش ميرود خالصتر جلوه ميکند و آشکارتر ميشود. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ» َربُّهُ با اينکه فاعل هست اما مؤخر شده است. چرا؟ خدا به ابراهيم شرافت داده است. حتي اسم خودش را بعد از اسم ابراهيم آورده است. با اينکه قاعده اين بوده که رب که فاعل است بايد مقدم باشد اما تأخير انداخته است. حکمت تأخير اين است که اينجا به ابراهيم به عنوان شرافت و عزت براي ديگران مطرح ميکند که اين را ببينيد، اينجا يک مقام عزت براي ابراهيم است. اينجا يکي از آن مواطن عزت ابراهيم است. اين تکريم ويژه است که نظام عبوديت و ربوبيت سر جايش است، اما من دارم براي او چيزي را قرار ميدهم که لازمهاش اين است که حتي اسم خودم را اگر مؤخر ميکنم، براي اين است که توجه شما را جلب کنم که اين چه مقامي است که خدا اينجا به خاطر شرافت او اسمش را از ابراهيم مؤخر کرده است تا اين جلوه پيدا کند. ببينيد چقدر خدا مهربان است.
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ» از جريان ابراهيم که در غار رشد کرد، بدون پدر و مادر تا آمدن پيش آزر و بعد آتش و نمرود و جريانات مختلف، هجرت و جدا شدن از زن و فرزند و همه اينها کلمات است تا جريان ذبح که آخري بود. «فَأَتَمَّهُنَّ» خداي متعال ابراهيم را با اين کلمات به تماميت رساند. يعني ابراهيم در اين ابتلائات رشد ميکرد. وقتي به اين موطن رسيد، آخرين کلمه ذبح بود. «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» من تو را امام مردم قرار دادم. يعني امام مردم شدن، امام در نگاه اوليه لفظي که نگاه ميکني يعني کسي که با مردم همراه است، جلوي مردم حرکت ميکند و مردم را با خودش ميبرد. امام آنجايي است که همراهي درونش است، جلوتر هست اما با مردم است. غير از جايي است که امر ميکند. يک زمان ما جنبه رسالت ابراهيم را ميبينيم که ابراهيم رسول است. يعني پيام الهي را ابلاغ ميکند. اين با گفتار هم محقق ميشود. با اينکه پيغمر معصوم است. يک زمان نبوت است يعني محل اخبار الهي قرار ميگيرد. يعني خدا به او وحي ميکند و خبر ميدهد که نبي ميشود. يک زمان ميگويد: خبر را اعلام کن که رسول ميشود. رسول يعني خبري که به تو دادم ابلاغ کن. يک زمان امام ميشود. امام کسي است که با مردم و کساني که ميخواهد حرکت بدهد همراه ميشود و اينها را حرکت ميدهد. لذا تعبير اين است که رسول جايي است که ابلاغ است ولي امام جايي است که ايصال الي المطلوب است. دست را ميگيرد و ميبرد. اينجا ميفرمايد: «للناس» نميگويد: «علي الناس» اگر ميفرمود: «إِنِّي جاعِلُكَ علي الناس» يعني با هيمنه، يعني با عظمت! ميگويد: «لِلنَّاسِ» براي مردم! يعني در اين رابطه به نفع مردم است. يعني اينجا رابطه قُرب است. درونش محبت است. امام همراه است.
اولاً در آخر عمر ابراهيم بود که همه کلمات را مبتلا شده بود و به نتيجه رسيده بود و اين آخرين کلمه بود که مبتلا شد و به اين نتيجه رسيد. جريان ذبح آخرين ابتلاي ابراهيم(س) است طبق آنچه که در قرآن آمده است. چون دارد که خداي متعال اسماعيل و اسحاق را بشارت داد، دنبال اين آيه ميفرمايد: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي» معلوم ميشود ذريه دارد. کي ذريه را پيدا کرده بود؟ در کِبَر سناش که در آيه شريفه داريم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ» (ابراهيم/39) در اوج پيري من خدا به من اسماعيل و اسحاق را داد. اينجا ميفرمايد: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي» ذريه هستند و براي آنها هم اين مقام را قرار داد که عالي ترين مقام ابتلاي ابراهيم است. يعني وقتي عاليترين مقام را پيدا ميکند، همين مقام را براي ذريهاش ميخواهد. آن هم ذريه نه به عنوان اينکه فقط اينها فرزند من هستند. براي اينکه امر هدايت ادامه پيدا کند. چقدر اين نگاه زيباست که اوج دعوت مردم در اين مرتبه باشد.
تعبيري که مرحوم علامه در الميزان ذيل اين آيه شريفه دارد، ميفرمايد: کار امام غير از حاکم است. غير از رسول است. غير از نبي است. بله امام همه قبليها را دارد. اما اعظم از آنهاست. گاهي به اين معناست که امامت را به معناي رياست بگيريم. بعضي برادران اهل تسنن عمدتاً امامت را به معناي رياست ميگيرند. يعني رياست دنيا! گاهي ميگويند: امامت به معني رياست در امور دين و دنياست. اما امامت در نگاه اينجا که آمده که ابراهيم اينها را داشت. ابراهيم هم رسول بود، هم مردم نگاهشان به ابراهيم بود. هم به ما فرموده که ابراهيم را براي شما اسوه قرار دادم. تابع او شويد. اما اينجا مسأله بالاتر است. امامت عبارت است از تحقق بخشيدن برنامههاي ديني است. يعني تمام برنامههاي ديني را در جامعه متحقق کنيد نه ابلاغ کنيد. لذا لازمهاش تشکيل حکومت هست. لازمهاش تصرف در باطن هست، اقامه کردن تمام منويات الهي و اراده الهي که دين است، امام قيام ميکند تا اقامه شود، آن هم نه فقط از نظام ظاهر، چون رسول گاهي در نظام ظاهر هم اين اقامه را دارد. اما امام کسي است که تصرف باطني هم دارد. يعني ما هر عملي که انجام ميدهيم، اين عمل، عمل صالح ايصال الي المطلوب امام است، يعني وقتي با يک عمل حشر داريم، حقيقتاً در اين عمل امام با ما همراه است و ما را ميبرد. اين کار رسول نيست. رسول امر کرده است. مثلاً اگر امشب ما جمع ميشويم تا اينکه ادعيهاي داشته باشيم، همين روزه داري ما حشر با امام است. روزهداري يک عمل صالح است. شب قدر مربوط به امام است. اگر در شبهاي قدر تضرع ميکرديم، براي تقدير ما بود که بر امام نازل ميشود. و الا شب قدر نزول بر امام است.
هر رابطهاي که برقرار ميکنيم حقيقتاً رابطه با امام است. ايصال الي المطلوب يعني لحظه حضور و ارتباط ما. اگر ميگويند: وقتي عمل صالح انجام ميدهيد به امام عرضه ميشود، يعني همين! اين نظام امام است. اينکه در زمان ظهور، امام زمان(عج) ظهور ميکنند، حقيقت رابطه امامت آنجا محقق و آشکار ميشود. آنچه قبلاً بوده و امامت خفي داشت، در زمان ظهور امامت آشکار ميشود. يعني هرکسي در لحظه لحظه حرکتش به سمت خدا ميبيند با امام است. هرکاري که انجام ميدهد ميبيند که امام دستش را گرفته و دارد عبورش ميدهد. از قبل به القاي امام است و در حيناش با همراهي امام است، بعدش رساندن ما است. لذا در قيامت به ما ميگويند: در مواقف برزخ و قيامت و آنچه مربوط به برزخ است، هرجا ميبيند در روايات وارد شده که امام آنجا حاضر است. عبور دهنده از هر موقفي به موقف ديگر امام است. اگر سؤال قبر است امام حاضر است. اگر لحظهاي احتضار و جان کندن است، امام حاضر است. اگر لحظهي پاسخ به سؤال نکير و منکر است، امام حاضر است. اگر شفاعت است، امام حاضر است. در صراط امام حاضر است. در ورود به بهشت امام حاضر است. اين يعني چه؟ يعني آنچه در آخرت آشکار ميشود و ما ميبينيم، در دنيا بوده ولي ما نميديديم. لذا در زمان ظهور محقق ميشود. در زمان ظهور هرکسي در هر جايي، هر عملي که انجام ميدهد، ميبيند اين حشر با امام است. امام دستش را گرفته و دارد ميبرد.
چنانچه در نماز جماعت امام ايستاده است، با هر عمل او به ما امر ميکنند مطابق او انجام بدهيد، رکوع رفت، رکوع برويد. اين هماهنگي ظاهري در اينجا در تمام مراتب اعمال، در نظام امامت محقق ميشود. منتهي اينجا ما از اين رؤيت محجوب هستيم. اما روايات ما نشان داده اين هست و کساني که باور ميکنند اينجا مييابند و ميبينند. اگر کسي اينجا نديد و از اينجا که ميرود در مواقف قيامت و منازل برزخ، ميبيند که اين همينطور بوده است. اگر ابراهيم خليل امام ميشود، «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» يعني ابراهيم از اين به بعد تو وظيفهاي بر عهدهات قرار داده شده که تا قبل از اين نبود. اين لحظه به لحظه کساني که تابع تو هستند، تو همراه هستي با اينها که دست اينها را بگيري و ببري. اولاًً اين به چه چيزي ايجاد شد؟ به آن ذبح! يعني کسي که ميتواند از همه تشخصات و خصوصيات خودش بگذرد، ديگر چيزي به عنوان خود براي او مطرح نباشد، ميتواند همه را حرکت بدهد. چون او حدي در مقابل حد ديگران ندارد. شخصي در مقابل شخص ديگران ندارد که بگويد: اصطکاک پيدا ميشود. لذا «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» نه فقط براي مؤمنين، براي همه امام ميشود. سر تا سر زيارت جامعه دارد اين را بيان ميکند.
روز آخر ماه مبارک رمضان است و از اين آيه استفاده کنيم و اين نگاه را به عنوان جايزه اين ماه در خودمان ايجاد کنيم و امام شناس شويم. وقتي انسان عمل صالح انجام ميدهد، اگر احساس کرد دارد با امام زمان همکاري ميکند، چقدر مراقبهاش شديدتر ميشود. چقدر شوقش به عمل بيشتر ميشود. «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (اسراء/71) امام يعني کسي که وقتي صدايش ميزنند، بگويد: من متکفل همه امور اين هستم چون اين را من بردم و اين شأن من شده است. در روز قيامت مردم را با افراد صدا نميکنند. نميگويند: زيد بن عمر، با امامشان صدا ميکنند. چرا؟ چون اينها تابع آن امام حرکت ميکردند و به او شناخته ميشوند و عملشان هم او پاسخگو است. ميخواهيم همه وجودمان را به امام بسپاريم. چه وقت من تابع محض ميشوم؟ يک کشش در اين رابطه است که من ديگر روز قيامت در وقت برزخ و عبور از صراط، اگر ميخواهم من پاسخگو نباشم که قصور دارم در پاسخگويي، ميخواهم امام من پاسخگوي من باشد که او بلاغت دارد در پاسخگويي و او فصيح است و بليغ است، زبان او در پاسخگويي باز است، احسن وجوه را در پاسخگويي دارد، اگر ميخواهيم اينطور شود بايد ما تابع آن امام شويم. آن امام دست ما را بگيرد و مانع براي بردن ايجاد نکنيم! ما مانع ايجاد ميکنيم براي بردن و مقاومت ميکنيم که ما را به مطلوب برساند. وظيفه امام ايصال الي المطلوب است نسبت به ناس، «جاعلک للناس اماما» مگر آنکه ناس به زور دستشان را از دست امام دربياورند. مقاومت کنند و سختي و سفتي در حرکت به خرج بدهند. بگذاريم ما را ببرد. اگر انسان باورش به امام اينگونه شد و امام را اينطور در کار خودش ديد که ابراهيم با آن ابتلاي سنگين به اين مرحله ميرسد که امام همه اهداف الهي را ظاهراً و باطناً تحقق ميدهد. مرحوم علامه ذيل اين آيه خيلي سخن دارد. «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (انبياء/73) امام کسي است امر را معنا ميکند، امر چيست؟ «إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (نحل/40) امر الهي آن است. لذا کسي که امام ميشود هم هدايت تکويني دارد و هم هدايت تشريعي دارد. لذا ابراهيم به اين مقام رسيده است. حالا معلوم ميشود آن ابتلاء چقدر سنگين بوده است که اين مقام در قبال آن جزاي او قرار گرفته است. آنوقت اين تشکيکي است و اينطور نيست که همه به اوجش برسند، امامت مراتب دارد.
اگر ما بخواهيم در وجود خودمان همين مقداري که توان داريم بخواهيم نسبت به نظام ظاهري امام باشيم، چقدر بايد از علقههاي شخصيمان گذشته باشيم. چقدر بايد از امتحاناتي که مربوط به تعلقات شخصي ماست عبور کرده باشيم تا رئيس و مدير شويم. مسئول شويم، وکيل و وزير شويم. نميشود علقهها باشد، در نظام اسلامي يکي با همه علقههايش مدير باشد. اگر اين شد، اين پاسخگو پيش خدا نيست. مردم را در حيطه خودش حرکت نداده است. اگر مدير اينگونه است و همه تعلقاتش سر جايش است، ميخواهد مردم را حرکت بدهد، اين مردم را به ناکجا آباد ميبرد. اگر من خودم را در مسند وضع و خطابه قرار ميدهم، تعلقات من سر جايش باشد، من نميتوانم مردم را در همين نظام ظاهري هم حرکت بدهم . چون امامت هم نظام ظاهري را شامل ميشود و هم نظام باطني را. اين نظام ظاهري براي ما قرار داده شده و مراتبش براي ما قرار داده شده است. لذا داريم تشبه پيدا ميکنيم و ما ميخواهيم خودمان را مسئول نظام اسلامي ببينيم. ميخواهيم در نظام اسلامي مهرهاي باشيم در هدايت و بردن مردم. اگر علقههاي من سر جايش محفوظ باشد، از علقههاي دروني و نفساني من تا علقههاي بيروني من، تا منافع شخصي من اگر باشد، امکان ندارد و خداي متعال انسان را عقاب ميکند. يا مسئوليت را قبول نکنيم يا اگر قبول ميکنيم خودت را محزب کن که بتواني اين عبور را ايجاد کني. من به عنوان يک خطيب مسئوليت دارم. شما به عنوان يک مؤمني که پيش مردم شناخته شدي به همين مقدار مسئوليت داري. تمام اين ردهها به نسبت کاري که ميخواهد بکند بايد از تعلقات شخصياش خودش را دور کرده باشد. اين چه تکليف سنگيني را جلوي انسان قرار ميدهد و ميخواهد انسان را بزرگ کند. وقتي انسان از اين تعلقاتش گذشت، بزرگ شده است. به سمت حضرت ابراهيم حرکت ميکند.
در زيارت جامعه که منشور امامت است امام را اينطور معرفي ميکند، «و من قَصَدَهُ تَوَجّه بکم» با توجه به شما ميتواند. «من اراد الله بدأ بکم» کسي که ميخواهد خدا را اراده کند، «بدأ بکم» با شما آغاز ميکند. «بکم فتح الله و بکم يختم الله» خدا با شما آغاز ميکند و با شما پايان ميبرد. منتهي اين کد امام کيست را داشته باشيم و بعد در زيارت جامعه برويم. بعد ميبينيم ارتباط ما با امام و رابطه امام با ما در نظام تکوين و تشريع، در زيارت چگونه باز شده است. آنوقت حشر دائمي انسان با امام باعث ميشود که ديگر براي انسان غيبت مطرح نباشد، اگر براي انسان باور شد و به اين رسيد. انسان در غيبت است که اين حشر را نميبيند. خدا آيت الله بهجت را رحمت کند، فرمودند: براي بعضي غيبت امام زمان مطرح نيست. يعني نه در نظام تکوين راه دارد، چون امام حي و حاضر است. در نظام تشريع هم غيبت مثل خورشيد است و تشبيه به خورشيد هم تشبيه خوبي است که خورشيد بر همه ميتابد. اگر کسي چشمش را بست و نديد اين بسته و نديده است. نظام تکوين الهي نسبت به امام مثل خورشيد تابان است بر عالم. مثل باران نازل بر عالم است. بر رَطبو يابِس ميبارد و ميتابد. اما اگر او يابس است و پشت کرده، او ميتابد. «اني جاعلکَ للناس اماما»
شريعتي: ما نسبت به مقام امامت و اين سرمايه بزرگي که از محبت اهل بيت داريم خيلي غافل هستيم. خوش به حال آنهايي که قدر اين نعمت را ميدانند. اينجا هست که ميگوييم: «الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية علي بن ابي طالب» امروز از جزء بيست و نهم قرآن کريم، صفحه562 سوره مبارکه مُلک را تلاوت خواهند کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «1» الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ «2» الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ «3» ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ «4» وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ «5» وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «6» إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ «7» تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ «8» قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ «9» وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ «10» فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ «11» إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ «12»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان، مايه خير و بركت و بلند مرتبه است آن (خدايى) كه فرمانروايى به دست اوست و او بر هر چيزى تواناست. او كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما كار بهترى انجام مىدهيد و اوست عزّتمند و آمرزنده. همان كسىكه هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد. در آفرينش خداوند رحمان هيچ خللى نمىبينى. بار ديگر ديده باز كن، آيا هيچ شكافى مىبينى؟ باز، پى در پى چشم خود را برگردان (و تماشا كن، خواهى ديد كه) چشم در حالى كه خسته و ناتوان است به سوى تو بازمىگردد (بدون آن كه نقص وخللى مشاهده كند). و همانا ما آسمان دنيا را با چراغ هايى زينت داديم و آن را وسيله راندن شياطين قرار داديم و براى آنها عذاب فروزان آماده كرديم. و براى كسانى كه به پروردگارشان كفر ورزند عذاب جهنّم است كه بد بازگشتگاهى است. هنگامى كه به دوزخ پرتاب شوند، خروش نابهنجار آن را مىشنوند در حالى كه جوشش و فوران دارد. نزديك است از شدت خشم، پاره پاره شود، هرگاه گروهى در آن افكنده شوند، نگهبانان دوزخ از آنان پرسند: آيا هشدار دهندهاى به سراغ شما نيامد؟ گويند: چرا، همانا هشداردهنده به سراغ ما آمد، ولى ما تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند چيزى نازل نكرده است و شما جز در گمراهى بزرگى نيستيد. و گويند: اگر ما (حق را) مىشنيديم يا تعقل مىكرديم، در زمره اهل آتش نبوديم. پس به گناه خود اعتراف نمايند، پس لعنت بر اهل آتش باد. همانا كسانىكه از پروردگارشان در نهان مىترسند، برايشان آمرزش و پاداشى بزرگ است.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و بعد جمع بندي مباحث شما را ميشنويم.
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، آيه دوم ميفرمايد: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» موت را مثل حيات، خلق به آن اطلاق کرده است. «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ» نشان ميدهد که موت امر عدني نيست. خلق شده و هست و خدا خالق آن است و هردوي اينها «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» چطور ميشود که موت مخلوق باشد. در روايات فرمودند: حقيقت موت اين نيست که انسان ميميرد يا مردن يعني معدوم شدم. بلکه حقيقت موت يعني انتقال از يک نشئه به نشئه ديگر. اگر موت انتقال شد، يک امر وجودي است. لذا اگر ما موت را اينطور ببينيم، لحظه به لحظه انتقال ميشود موت بعد از موت، اگر به ما ميگويند: «موتوا قبل أن تموتوا» (بحارالانوار، ج 66، ص 317) بميريد قبل از اينکه ميرانده شويد، يعني اختياراً از اين عالم به عالم ديگر انتقال پيدا کنيد. قبل از اينکه بدن شما، شما را ترک کند و مجبور شويد برويد. لذا هر محاسبهاي که انسان را مراقبه و محاسبه براي عمل کند، يک انتقال است و يک موت و يک حيات است. پس «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» خوب خودش را نشان ميدهد. پس اگر ما موتهاي اختياري پيدا کنيم، يعني از اعمال بد يکي يکي ببريم. از غفلتها جدا شويم و به سمت خوبي و کمال بياييم، لحظه به لحظه داريم ميميريم، از قبل و زنده به بعد ميشويم. «إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُم» (انفال/24) شما را دعوت ميکنند که احيايتان کنند. حيات بعد از موت است. پس اين هردو امتحان ميشود. هم در موت کامل انسان از اينجا به عالم ديگري منتقل ميشود. آن هم عدني نيست و به نسبت بدن، عدن است.
در انتهاي اين آيه شريفه که در محضر آن بوديم، سوره بقره آيه 124، «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين» چرا ميفرمايد: «من ذُريِّتَي» از فرزندان من، و چرا خدا جواب ميدهد «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين» عهد و پيمان من در امامت به ظالم نميرسد. ابراهيم براي چه اين را ميخواست؟ چهار دسته ذريه ممکن بود براي ابراهيم تصور شود. يکي اينکه کسي باشد که در سراسر عمرش ظالم باشد. يعني اهل بت پرستي و شرک باشد. يکي اينکه اهل صلاح باشد در تمام عمر. ديگر اينکه در برهه اول عمرش بت پرست بوده باشد و الآن توبه کرده باشد. ديگر اينکه در برهه اول عمرش خوب بوده و الآن ظالم شده است. اين چهار دسته را که به سرعت گفتيم، آن دستهاي که کلا ظالم است، قطعاً ابراهيم خليل براي او تقاضاي امامت نميکند. خود ابراهيم چه وقت امام شد؟ دستهاي که قبلاً خوب بودند و الآن بد شدند، قطعاً اينها هم بد هستند. دو دسته ميمانند. يکي آنهايي که فقط خوب هستند، يکي آنهايي که ابتدا بد بودند و الآن خوب هستند. ابراهيم براي دو دسته ممکن است تصور شود. چون اينها هردو خوب هستند. يکي سابقهاش خوب بوده و يکي سابقهاش خوب نبوده است. خدا دستهاي را استثناء کرد. چون ابراهيم براي آن دو دسته اصلاً تقاضا نکرد. فقط احتمال دارد اين دستهاي که الآن صالح هستند، ولي گذشتهشان خوب نبوده است، خدا فرموده: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين» کدام دسته را نفي ميکند؟ آنهايي که قبلاً بد بودند و حالا خوب شدند. لذا امامت فقط به کساني داده ميشود که از ابتدا معصوم باشند. لذا يک منصب اعطايي از جانب خداست و نصب هم در کار است. چه کسي ميتواند بفهمد چه کسي از اول معصوم بوده است؟ خداي متعال! ما نميتوانيم بفهميم. لذا منصب امامت و تشخيص اينکه چه کسي ميتواند امام باشد فقط به نصب الهي است. لذا اين آيه عظمت کار را بيان ميکند.
انشاءالله خداي متعال ما را در محضر امام به گونهاي قرار بدهد که ايصال الي المطلوبي که امام دست ما را گرفته و به سمت کمال ميبرد ببينيم و مقاومت نکنيم و دستمان را نکشيم و همراه شويم و لذت ببريم از اين همراهي، و در آن روزي که «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (اسراء/71) مردم را به امامشان صدا ميزنند، ما را با امامان و ياران امام حسين و ياران امام زمان و اصحاب اميرالمؤمنين و اصحاب پيغمبر اکرم صدا بزنند و ما را به اينها بخوانند و ما با کمال شوق و افتخار در آن درگاه حرکت کنيم به سمت آنها که در دنيا اين حرکت شوقي را داشتيم. آنجا هم انشاءالله اين تجسم و تَمثُّل محقق شود و ببينيم و لذت اينکه امام ما امروز کيست که براي ما معلوم شود، انشاءالله نجا براي ما مشهود شود.
شريعتي:
دست ما گير و به مقصد برسان *** لنگ لنگان همه راه به تعب آمدهايم
انشاءالله برسيم به آنجايي که بايد برسيم. دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي عابديني: شب آخر ماه رمضان است. انشاءالله خداي متعال ما را جزء اُتقاء النار قرار بدهد. اگر ميدانستيم که آتش چقدر سخت است و تحملش براي ما غير ممکن است، اينطور ساده نسبت به دعاهايمان و نسبت به نجات از نار آمين نميگفتيم و دعا نميکرديم. انشاءالله خداي متعال نفرت از آتش و معرفت نسبت به آتش را به ما بچشاند تا با تمام وجود از او دور شويم، شوق به خودش را در دل ما به برکت عبادت عابدينش در اين شبها در وجود ما قرار بدهد و با تمام وجود به سمتش حرکت کنيم. امام سجاد فرمود: «الهي اقبلت بکلي عليک» خدايا با تمام وجود به سمت تو حرکت ميکنم.
شريعتي: دعاي 45 صحيفه سجاديه، دعاي وداع با ماه مبارک رمضان را حاج آقاي عابديني براي ما شرح دادند و قرار است امشب انشاءالله از شبکه سه براي شما پخش کنيم. بهترينها نصيب شما شود. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»