برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم- حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل (عليهمالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 27-03- 96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
بخوان که اشک بريزم کمي به حال خودم *** دل شکستهي من اي شکسته بال خودم
بخوان به لهجهي اشک و بخوان به لحن سکوت *** چقدر خستهام از لحن قيل و قال خودم
اگر رسيد صدايت به شور عشق بگو *** مرا رها نکند لحظهاي به حال خودم
شب معاشقه قرآن به سر بگير و بخوان *** که رزق گريه بگيرم براي سال خودم
قرار بود من و تو به آسمان برسيم *** مرا ببخش که اينگونه خود وبال خودم
شبي به لطف علي ميرسم به صحن نجف *** تمام عمر خوشم با همين خيال خودم
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما دوستان عزيزم. طاعات و عبادات و عزاداريهاي شما قبول باشد انشاءالله. سلام ميکنيم به اميرالمؤمنين علي(ع) و به همه عزاداران حضرت، انشاءالله زيارت نجف اشرف نصيب همه ما شود. شب قدر ديگري پيش روست، بهترينها را مثل هميشه براي همه شما آرزو ميکنم و از خداي متعال ميخواهم آنچه به مقربان و نيکانش مرحمت ميکند انشاءالله نصيب فرد فرد شما شود. حاج آقا عابديني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام ميکنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. آرزوي قبولي طاعات همه مؤمنين را دارم. سلام ميکنيم بر اميرالمؤمنين علي (ع) سيد الاوصياء و انشاءالله مورد شفاعت اميرالمؤمنين قرار بگيريم و اين ماه مبارک به زمينه اين توسلاتي که نسبت به اهلبيت (عليهم السلام) و اميرالمؤمنين در آن صورت گرفته باعث نجات ما از آتش جهنم شود.
شريعتي: انشاءالله حضور همه ما در بهشت عشق علي جاودانه باشد و خوش به حال همه کساني که دلشان سرشار از محبت اميرالمؤمنين است. کتاب شريف المراقبات را در دستان شما ميبينم. توصيههاي شب قدر را ميشنويم و بعد وارد قصهي حضرت ابراهيم ميشويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي سلامتي امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم.
دو شب قدر را پشت سر گذاشتيم و آخرين شب قدر را در پيش داريم و انشاءالله تمام تلاشمان را براي مقدراتي که در اين شب شريف ميخواهد براي ما اتفاق بيافتد و به امضاي امام زمان(عج) برسد انشاءالله با کوشش در عبادات و طاعات و توبه از گناه و پشيماني نسبت به گذشته، انشاءالله تقديرات ما احسن تقديرات باشد. نه تنها تقديرات فردي بلکه تقديرات اجتماعي ما، تقديرات کشورمان، تقدير مسلمانان و مؤمنيني که در همه جاي جهان قرار دارند، حتي تقدير کلاني که فرج امام زمان(عج) هست، به مقدار تضرع ما جلو ميافتد. لذا امشب را که شب تضرع و تقدير است را بيشتر قدر بدانيم تا انشاءالله حتماً جزء آن سالي باشد که فرج براي ما مقدر ميشود.
بحثي که از کتاب المراقبات ميخواستم بگويم نکتهاي است که ميفرمايد: اگر يک مقام بزرگي انسان را دعوت کند و پيک خاص بفرستد که شما بياييد، من شما را ببينم و به او گفته شود که هرچقدر با آمادگي بيشتري خدمت اين بزرگ برويد و خودتان را مُهيا کرده باشيد، هرچقدر بيشتر باشد او در دادن کم نميگذارد و بيشتر به شما عطا ميکند. از اين طرف ما احتياج مطلق هستيم و همه چيز ميخواهيم. فقط مسائل مادي نه، بلکه در نظام سير و سلوکي هرچقدر به ما بدهند باز هم کم داريم. همين سيري که ابراهيم خليل طي ميکند. هر چقدر به ما بدهند لازم داريم و باز هم براي ما کم است. چقدر براي ورود به اين شب آماده هستيم. که خدا پيک ويژه فرستاده است «و ما ادراک ما ليلة القدر» رسولانش را فرستاده، حضرات معصومين را فرستاده، تمام اينها دعوت ماست براي اينکه از اين شب بهترين بهرهمندي را پيدا کنيم. مرحوم جواد آقا ملکي ميفرمايد: بعضي از افراد تا شب قدر تمام ميشود از اين شب قدر به مراقبه شروع ميکردند و براي شب قدر سال آينده خودشان را آماده ميکردند. ما حداقل از الآن که ساعتهايي به شب قدر مانده، اين ساعتها را با آمادگي کاملي به محضر شب قدر برسيم.
روايتي هم در شب قدر وارد شده که ايشان نقل کردند، سيد بن طاووس در اقبال نقل کرده «قال موسي (عليه السلام): الهي اريد قربک» خدايا ميخواهم بهتو نزديک شوم. «قال: قربي لمن استيقظ ليلة القدر» کسي که شب قدر را بيدار باشد، بيدار بودن غير از نخوابيدن است. «استيقظ» يقضَ بيداري است. بيداردلي است. هشياري است. بدون غفلت است. «قال: الهي اريد رحمتک» موسي کليم از خداي سبحان و کريم ميخواهد. گيرنده در معرفتش در اينکه چه بخواهد، در اوج است. در مقابلش هم خداي کريمي است که در اوج دادن است. «قال: رحمتي لمن رحم المساکين ليلة القدر» اگر تو رحمت مرا ميخواهي، رحمت من امشب نصيب کساني ميشود که ديگراني که احتياج به رحمت او دارند، از رحمتش بهرهمند کند. اين سعه ميدهد به او که بتواند از رحمت من برخوردار باشد. لذا اگر کسي هر اسمي از اسماء خدا را ميخواهد، بايد آن مقداري که آن اسم در وجود او قابليت پياده شدن را دارد پياده کند. «قال: الهي اريد الجواز علي الصراط» ميخواهم در صراط عبور کنم، زمين نخورم، سقوط نکنم. «قال: ذلک لمن تصدق بصدقة في ليلة القدر» در شب قدر صدقه بده، «قال: الهي اريد من اشجار الجنة و ثمارها» باغات بهشتي و درختان جنت را ميخواهم. «قال: ذلک لمن سبح تسبيحه في ليلة القدر» تسبيح در اين شب، «قال: الهي اريد النجاة من النار» نجات از آتش جهنم، «قال: ذلک لمن استغفر في ليلة القدر» استغفار در شب قدر، «قال: الهي اريد رضاک قال: رضاي لمن صلي رکعتين في لية القدر» نماز بخوان. هر چيزي در اين شب ضريب پيدا ميکند. يک آيه قرآن، يک صدقه، يک نماز، يک استغفار، يک تسبيح، هر چيزي در اين شب ضريب پيدا ميکند و ضريبش به اندازه معرفت ما به شب است و اين حد ندارد. اگر کسي از دست بدهد و بعد که وارد ميشود ببيند از دست داده است حسرتش خيلي زياد است.
شريعتي: انشاءالله جزء اين دسته نباشيم و امشب را قدر بدانيم، براي هم دعا کنيم. حسن مطلع خوبي را شنيديم. وارد قصهي حضرت ابراهيم شويم. به ماجراي ذبح رسيديم.
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، در خدمت آيات سوره صافات بوديم که قصه ذبح را بيان ميکرد، تا اينجا رسيديم که وقتي اين فرزند بزرگ شد، «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» (صافات/102) از جانب خداي بزرگ مأمور شد، حالا که بچه بزرگ شده و به جايي رسيده و بعد از اينکه او را در بيابان با مادر تنهايي رها کرده بودند، به امر الهي حالا برگردد و او را ذبيح در راه خدا قرار بدهد. اين خيلي براي ابراهيم سخت بود. چگونه مطرح کرد؟ خود مطرح کردن خيلي سخت بود. اين بچه را چطور آماده کند؟ اين ابتلاء يکبار براي ابراهيم در شانزده سالگي در ورود به آتش اتفاق افتاد، براي فرزندش هم در سيزده سالگي، اينها تناسب دارد. هرگاه مأموريتي که ميخواهد واگذار شود عظيم باشد و هرچقدر عظيمتر باشد ابتلائات شديدتر است. لذا خود ابراهيم در شانزده سالگي عين همان جريان است. لذا بعد از اينکه ابراهيم جريان ورود به آتش را دارد خدا از ابراهيم تعريف ميکند که «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» (هود/75) ابراهيم حليم است. حليم در قرآن به دو نفر اطلاق شده و بقيه صفاتي که براي حليم آمده غير از اينکه اطلاق قوم شعيب به شعيب بود، بقيه در مورد خداست. يکي نسبت به اسماعيل آمده در اين واقعه است. يکي به ابراهيم آمده براي مقدماتي است که باعث شد وارد آتش شود. يعني در هردو امتحان سخت ابراهيم در شانزده سالگي و مقدمات قبلش به صفت حليم متصف شد و اسماعيل در سيزده سالگي به صفت حليم متصف شد. «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» (صافات/101) اين در نوجواني به مرتبه حلم ميرسد.
در اين مورد خيلي ميشود گفتگو کرد که اين حلم چقدر عظيم است و چه نقش محوري در مأموريت آينده اسماعيل(س) دارد. چرا بايد در نوجواني اين ابتلاء صورت بگيرد. چرا در کودکي نه؟ در نظام وجودي يک برنامهاي براي خودش دارد. چرا در اين سن؟ آيا سوزناکترين لحظه است؟ اين جريان هم ابتلاء براي ابراهيم بود. اوج ابتلاي ابراهيم است. يعني از ابتلايي که در شانزده سالگي در ورود به آتش داشت، اين سختتر است. بعد از اينکه در امتحانات متوسط و ارشد و کارشناسي قبول شد، اين آخرين امتحان الهي از اوست. پس اعظم از همه آنهاست. يعني در بين انبياء يک چنين امتحاني کم نظير است. اين امتحان نسبت به ابراهيم است و همين امتحان نسبت به اسماعيل(ع) در اوج ورودش به آن امتحانات است. يعني آغاز امتحانات اسماعيل است پس از هجرتي که همراه با مادرش داشت و آنجا کودک بود، يعني آنجا آن عمل اختيارش نبود اما اينجا اختيارش است. ابراهيم(ع) آمده نه به عنواني که بخواهد دستش را بگيرد و برود سرش را ببرد. بلکه آمده با او مطرح کند که بايد براي اين هم اختيار باشد. يعني از جانب خدا مأموريت به گونهاي است که هم ابتلاء براي ابراهيم خليل است و هم براي اسماعيل(س) است که هردو ابتلاء دارند. هم او در اين امتحان به کمال ميرسد و هم اسماعيل در آغاز راهش دارد امتحاني را پس ميدهد که ابراهيم در شانزده سالگي پس داده بود. آنجا آتش گلستان شد و اينجا عيناً چاقويي که بر گلوي اسماعيل قرار داده ميشود، نميبرد.
پس در اين نگاه هر مسألهاي که بين چند نفر پيش ميآيد، براي هرکدام ابتلاء خواست. اينطور نيست که ابتلاء هم در يک حد باشد. به مقدار نسبت هر شخصي با آن واقعه ابتلاء براي او شدت و ضعف پيدا ميکند. لذا وقتي ابراهيم دارد اسماعيل را در بيابان ميبرد. يکي از استدلالهايي که شيطان ميآيد به عنوان يک شخصي که تعجب کند، سؤال ميکند اين جوان را کجا ميبري، ميگويد: او را ميبرم که ذبح کنم. ميگويد: چرا اين جوان را ذبح کني؟ او غير از صالح بودن چيزي ندارد. ميگويد: اين امر الهي است! شيطان ميگويد: اين امر شيطان است نه امر الهي! مگر ميشود خدا کسي را امر به ذبح فرزندش کند؟ اگر تو اين کار را کردي و اين سنت شد و بعد هرکسي خواست فرزندش را ذبح کند، تو بر عهده ميگيري؟ ابراهيم(س) ميفرمايد: اين امر الهي است. خدا مرا تا به اينجا رسانده است و اين امر با يقين تام است و شک ندارد. او نميداند که اين ذبح صورت نميگيرد، «انّي أري في المَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» من دارم تو را ذبح ميکنم. اين نگاه را با اسماعيل مطرح کرده که ابتلاء براي اين فرزند هم در کمال ابتلاء باشد و با اختيار باشد. لذا جملاتي که در جلسه قبل گفتيم که اين فرزند گفت: «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» (صافات/102) آنچه امر شدي را انجام بده. «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» (صافات/102) سر تا پاي اين نوجوان توحيد است. نه تعجب ميکند، نه برايش بُهت آور است. اين يک خبر غير منتظره است اما آنچنان در دست الهي و اراده الهي اينها خاضع هستند، آنچنان اينها چيزي از خودشان ندارند که تا ميگويد: امر الهي است،«انّي أري في المَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكََ فَانْظُرْ ما ذا تَرى» تعبير ابراهيم اين است که چه کنم؟ نظر تو چيست؟ «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» آنچه به آن امر شدي را انجام بده.
يک نوجواني در اوج بالندگي نوجواني و اوج صفا و زيبايي که در رابطه با اسماعيل ذکر ميشود و اوج ارتباط ابراهيم با اسماعيل، بعد از سالها خدا به او بچه داد و او را در بيابان رها کرد. بعد هم ميخواهد او را سر بِبُرد. وصف مسأله خيلي سنگين است. اما ابراهيم براي چه بايد آماده شود؟ چه نسبي به آن اعطي و آن ذبح هست؟ لذا ميفرمايد: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» من را از صابرين قرار بده انشاءالله!
حالا اينجا وقتي اين گفتگوها شد، تعبير اين است که وقتي هردو تسليم شدند، «فَلَمَّا أَسْلَما» (صافات/103) هم ابراهيم به امر الهي تسليم شد و هم اسماعيل تسليم شد به امر الهي، يعني هردو در مرتبه مقدمات کار کاملاً تصديق شد. «وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» (صافات/103) تَل بلندي است و جبين اين جانب صورت را ميگويند. اسماعيل خودش از پدر خواست که مرا به صورت بخوابان به طوري که صورت من سمت شما نباشد. چون اگر ببيني ممکن است نتواني. گفت: لباسم را در بياور که اگر مادرم دلتنگ شد، لباس خودت را جمع کن طوري که خون به آن ترشح نکند. چاقو را تيز کن و سريع بکش. اين تيز بودن و سريع کشيدن باعث ميشود طول نکشد. اين را اسماعيل به خاطر پدر ميگويد. اگر اين طول بکشد و سخت ببرد ممکن است بيشتر آزار ببيند. ابراهيم فرزند را با صورت روي زمين خواباند، «وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» وقتي اين چاقو را در دست گرفت، چاقو را بر گلوي نوجوان سيزده ساله گذاشت، لطافت اين گلو با اين چاقو تيز چه ميکند؟ از وقتي که ابراهيم با اسماعيل گفتگو کرده که چه کنم و اسماعيل هم صبر نشان داده، تا وقتي که او را بر زمين خوابانده تا سر او را ببرد و ذبح کند، طولي نکشيد اما بر اين پدر و پسر چه چيزها که نگذشت؟ نه تنها بر اين پدر و پسر، همينطور که وقتي ابراهيم را از منجنيق به سمت آتش پرت کردند، غوغايي در ملکوت آسمان و زمين ايجاد شد و ملکوتيان به گريه در آمدند که يک موحد به آتش افکنده ميشود. وقايعي که در اين چند ثانيه ايجاد ميشود چه عظمتي است. در عالم وجود زمان اينطور نيست که ما ميبينيم. يک کسي که تصادف ميکند يا در حالت موت است، ما گاهي نگاه ميکنم که در يک لحظه دارد از دنيا ميرود. اما براي اين يک لحظه که گاهي ممکن است دو ثانيه، سه ثانيه و يک ثانيه باشد، براي او در اين حالت چه وقايعي بايد رخ بدهد، چه چيزهايي را بايد ببيند که از اين عالم به عالم ديگري وارد شود؟ ما فکر ميکنيم چند ثانيه بود اما براي او به اندازه سالها ميگذرد. خدا اينجا را از شدت مسأله مسکوت گذاشته است. گذاشته که اينجا ذهنها پرواز کند. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِين» اينها تسليم شدند و اين فرزند را به رو خواباند، سکوت ميکند. يعني ذهنت را در آن وادي پرواز بده، جاي سخن نيست! جاي گفتگو و کلام نيست. اينجا بايد توجه تام شود. اينجا بايد دل روانه شود. عاشقي است در کنار معشوقش، «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِين» چاقو را گرفته و ديگر خدا چيزي نميگويد. يعني جايي که خداي سبحان اينجا را مسکوت ميگذارد، از شدت عظمت مسأله است که ميگويد: جاي کلام نيست.
دارد ابراهيم چاقو را بر گردن گذاشت و با تمام قدرت اين چاقو را بر گلوي اسماعيل کشيد، وقتي چاقو را کشيد ديد چاقو نميبرد. از شدت غيرتي که به امر الهي دارد، بار دوم شديدتر، بار سوم شديدتر، چون ميخواهد امر الهي را اطاعت کند. مأمور است. تا به جايي ميرسد که آنجا خطاب ميشود، «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» (صافات/105) ما به يک چيزهاي جزئي امتحان ميشويم نفسمان بند ميآيد. هر خواستني به دنبالش يک ابتلائي است. البته خداي متعال صبر در امتحان را هم به ما ميدهد. هر چيزي که پيش ميآيد ببينيم در ادامه چه چيزي ميخواهد به ما بدهد. خدا دائم با ما مشغول گفتگو است.
شريعتي: در روايات ما ذکر نشده چرا خداوند اين نوع امتحان و ابتلاء را براي حضرت ابراهيم انتخاب کرد؟
حاج آقاي عابديني: نتيجه اين امتحان اين شد که ابراهيم به امامت منصوب شد، يعني تناسب داشته است. اگر کسي ميخواهد امام شود، يعني مردم را با خودش حرکت بدهد بايد از آنچه درون خصوصيات وجودي اوست گسسته و بريده باشد تا هيچ عُلقهاي در خفي ترين لايههاي وجودي او حتي به فرزند صالحش که ميخواهد مبدأ نبوت نبي خاتم باشد، نباشد. لذا هرکسي در اين عالم ميخواهد مسئوليت بگيرد، به همان مقدار بايد عُلقههايش گسسته باشد. نميشود عُلقههايش محفوظ باشد و بندهايش سر جايش بماند و اين در نظام اسلامي مسئول و امام شود. لذا هرکسي به او مديريتي ميدهند، به نسبت نيرويي که تحت امر اوست، بايد بندهاي خودش را به همان نسبت گسسته باشد. ابراهيم قبلاً از نفس خودش گذشته بود در آتش که چيزي نداشت. تمام مراتب وجودياش محو اراده الهي بود. اما اينجا خفاياي وجود اوست که نبايد باشد حتي نسبت به فرزند صالح، نه اينکه اين را در مقابل امر الهي ترجيح ميداد. نه! دوست داشتن اين هم در راستاي امر الهي است. ولي اين هم براي کسي که ميخواهد در آن مرتبه باشد، براي افراد ديگر اين کمال است. براي ديگران اين کمال است که فرزند صالح را دوست داشته باشند. دلبسته فرزند صالح باشند، نه اينکه او را بر ديگري ترجيح بدهند. اما ابراهيم ميخواهد امامت مطلق را، نه فقط در زمان خودش، در قرآن جعل امامت با وجود ابراهيم آشکار ميشود. يعني قبل از او کسي به عنوان امام ذکر نشده است. شايد ما نميدانيم حضرت نوح به عنوان پيامبر اولوالعزم امام بوده است يا نه؟ اما ظهور در قرآن به عنوان جعل امامت با ابراهيم آشکار و آغاز شده است.
لذا ابراهيم به عنوان پيامبري که نه فقط در زمان خودش، بلکه پايه گذار امامتي است که ميخواهد در همه جا در همه حجي که ما داريم انجام ميدهيم پايه گذار است و امام است. لذا مردم همان کاري را در حج ميکنند که ابراهيم کرده است. حتي همين ذبح و قرباني کردن که در روز عيد قربان محقق شد، يک سنتي ميشود که بايد زنده نگه داشته شود. يعني مردم ببينيد ابراهيم در کجا به اين قرباني امر شد. آن هم قرباني که فرزند صالح او، اسماعيل بوده است. آنوقت ما ميخواهيم برويم قرباني کنيم، تذکر به اين که از همه پيوندها و عُلقههايمان در راه اطاعت امر خدا ميخواهيم جدا شويم و خودمان را جدا کنيم. وقتي داريم قرباني ميکنيم بايد با اين نگاه باشد. نه فقط پول مسأله ملاک باشد که پول قرباني را دارم ميدهم و دارم از خودم يک چيزي را کم ميکنم، نماد آن است که وقتي ابراهيم فرزندش را که بالاترين سرمايه و دارايياش بود، به امر الهي قرباني ميکند. انسان وقتي دارد ميرود، ميگويد: خدايا آمدهام و آمادهام! از همه چيز گذشتهام. بر سر عهدم هستم! همانطور که با ابراهيم بودي «وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى» (نجم/37) او وفا کرد و من هم ميخواهم وفا کنم و اين هم علامتش است.
اگر با اين نگاه باشد که وقتي انسان قرباني ميکند ببيند اين قرباني دارد اين حقيقت را ميگويد. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِين، وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ» خدا نگاه ميکند ما ندا کرديم، «أَنْ يا إِبْراهِيمُ» در آن حالت که انسان در آن بُهت و حالت هيمان خاص است، اين ندا آرام ميکند «وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ» خدا صدايش ميزند يعني کار به جايي ميرسد که مورد خطاب خدا قرار ميگيرد. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» تو رؤيا و خوابي را که وحي ما به تو بود، همانطور که امر کرده بوديم انجام دادي و تصديق کردي. «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»، «کذلک» اين يک سنت است. يعني مختص تو نيست. تو اولي نيستي و آخري هم نيستي. لذا سنت قرباني کردن «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» است.
اگر آدم اينطور نگاه کند يعني وقتي ما در مقام قرباني که قرار ميگيريم به آن شخصي که دارد اين قرباني را ميدهد، عزيزترين خودش را در اين عهد ميدهد، نمادش اين گوسفندي است که دارد قرباني ميکند، خطاب ميشود مثلاً «ناديناه حَسن» به او خطاب ميشود «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» اين سنت ماست. کساني که اهل احسان هستند را اينگونه پاداش ميدهيم. تو وقتي تابع امر شدي فرزندت ميماند و به تو کمال هم ميرسد. کمالي که بايد با اين ذبح محقق ميشد، کمال را به تو داديم و فرزندت هم ميماند. «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» ما بين عوض و معوض جمع ميکنيم. ما بين ابتلاء و کمال آن ابتلاء و جزايي که بر اين است جمع ميکنيم. ما تو را از آن امتحان سر افراز بيرون آورديم و تو فرزندت را داري و به آن مقام هم رسيدي. خدا اينطور به ما جزا ميدهد منتهي ما در مقدمات کار به مرتبه اطاعت نميرسيم. در ابتداي کار شکايت ميکنيم و ناراحتي ميکنيم و نميگذاريم به «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» برسد. به «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» نميرسد. به خطاب الهي «ناديناه أن يا ابراهيم» نميرسد. چون به اينجا نميرسد همانجا پرونده بسته ميشود و تمام ميشود. آن جزايي که بايد باشد هم از دست ميدهيم. هم نتيجه را از دست ميدهيم و هم مقدمات را از دست ميدهيم. يعني اگر روي اين مکث کردم و دارم توضيح ميدهم براي اين است که اين آيه يکي از عظيمترين کمالات را براي ابراهيم دارد توضيح ميدهد و بسياري هم خدا با سکوت گذشته است. يعني اين سکوت در بيان ابلغ است. خيلي بليغ در بيان است. يعني خودت در مسأله برو و ببين چقدر عظيم است. ذهن وقتي جَوَلان پيدا کند ميتواند در جايي برود و با خودش تطبيق کند. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِين»، «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ» (صافات/106) اين بلاء آشکار بود. لذا اين جزء اختصاصاتي است که يکبار ديگر «بلاء المبين» در قرآن آمده است. «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» (صافات/107) ما براي ابراهيم فداء داديم به ذبح عظيم.
اين ذبح عظيم چيست؟ در اين مورد خيلي روايات هست و گفتگو شده و در بحثها به آن پرداختهاند. بعضي گفتند: اين ذبح عظيم است چون اين گوسفند بزرگ بود. بعضي گفتند: اين ذبح عظيم است چون از جانب خدا آمده بود. بعضي گفتند: اين ذبح عظيم است چون امر الهي را داشت اطاعت ميکرد، در مقابل آن فدا کردن اسماعيل بود، اين ذبح عظيم است. همه اينها درست است. اما مطلب از اينها عظيمتر است. در روايات متعددي داريم وقتي اين جريان پيش آمد به ابراهيم خطاب شد ابراهيم! تو خودت را بيشتر دوست داري يا نبي ختمي و گرامي اسلام؟ ابراهيم خطاب ميکند: محبت من نسبت به ايشان اعظم از محبت نسبت به خودم است. فرزندان او نزد تو عزيزتر هستند يا فرزندان خودت؟ ابراهيم ميگويد: فرزندان او براي من عظيمتر هستند. خطاب ميشود ذبح فرزند تو به جانب اطاعت امر رب عظيمتر است، يا اينکه ذبح فرزند پيغمبر به دست طغات؟ ابراهيم ميگويد: آن ذبح عظيمتر است. براي من دردناکتر است. براي من سختتر و عظيمتر است. ميگويد: «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» را ما ذبح فرزند پيغمبر قرار داديم که براي تو هم سنگينتر باشد.
يوسف (س) وقتي داشت عبور ميکرد، وقتي عزيز مصر شد، زليخا را ديد در کنار جادهاي نشسته بود، با يک وضع خيلي سختي چون ديگر دوران فلاکت زليخا بود. پياده شد و به زليخا گفت: چه چيزي تو را به اين روز انداخت؟ گفت: جمال تو! گفت: اگر به تو بگويم پيغمبري هست که بعد از من خواهد آمد و او جمالش بسيار از من اجمل است چه خواهي کرد؟ گفت: راست ميگويي! گفت: از کجا فهميدي من راست ميگويم؟ تو که او را نديدي. گفت: تا گفتي به دلم افتاد و ديدم هست. در روايت داريم اين محبت پيغمبر که در دل زليخا افتاد باعث شد جريان مغلوبه شود. از آنجا بود که ديگر يوسف به دنبال زليخا افتاد و اين محبت در دل زليخا افتاد و باور کرد. اينجا ابراهيم باور دارد. لذا دارد اين ذبح عظيم در آخرالزمان محقق ميشود. ابراهيم عرض کرد تحمل اين براي من خيلي سنگينتر است. در بعضي جاها دارد که اصرار کرد که فرزندش ذبح شود. يعني اسماعيل فدا شود. يعني با اصرار از خدا خواست که خدايا اسماعيل ذبح شود و قرباني شود تا آن اتفاق محقق نشود. نشان ميدهد واقعه قائل بر اين است که او اعظم است و اين برايش سنگين تر بود. لذا«وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» در کنار اينکه قرباني را شامل ميشود، گوسفندي که از جانب خدا آمده، اما حقيقت اين ذبح عظيم همان ذبح عظيمي مي شود که امام حسين(ع) و آن جريان است. سر بايد به همان صورت ذبح شود و بايد اين جريان بيدار کننده تاريخ بشريت باشد و از ابتداي عالم توسل به اين حقيقت داشتند و لذا ميبينيد اين جريان يک سرگذشت عجيبي است. رمز و راز بسياري ذيل اين هست، ما که در اين رابطه قرار گرفتيم و داريم بهره ميبريم، حواسمان باشد که محدودش نکنيم و مثل چشمه جوشاني است که اگر حد زديم در محدود کردن اين ارتباط با امام حسين(ع)، حد زديم به چيزهاي ساده اين نعمت را از دست داديم. اين نعمتي بوده که حسرت انبيا به دنبالش بوده و اشکهاي انبياء در قبال او بوده است. اگر اين نگاه را داشته باشيم و آن موقع ارتباط با حضرت را باز بگذاريم و بهرهمندي از حضرت را، اين سرمايههاي عظيمي که گنجينه الهي است که رسوا کننده ظلم است و رساننده به اوج توحيد براي موحدان است، اين را از دست ندهيم. در اين شب که شبهاي زيارتي امام حسين(ع) است اين رابطه و راه را، اين نگاه را ايجاد کنيم تا بهرهمندي بيشتري داشته باشيم.
شريعتي: در شب ليلة القدر انشاءالله خداوند ظرف وجودي ما را توسعه ببخشد که بتوانيم برکات را درک کنيم و به سمت خودمان بياوريم. امروز از جزء بيست و دوم قرآن کريم، صفحه422 آيات 31 تا 35 سوره مبارکه احزاب را تلاوت خواهند کرد. با توجه به نکاتي که حاج آقاي عابديني گفتند و عنايت به اينکه آل ابراهيم مديون حسين بن علي است و اين شبها شب زيارتي سيدالشهداء بوده است، تلاوت اين آيات و ثوابش را به روح بلند امام حسين(ع) هديه کنيم و از ثواب و برکاتش بهرهمند شويم.
«وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيماً «31» يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً «32» وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً «33» وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً «34» إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً «35»
ترجمه: و هر كس از شما نيز كه در برابر خدا و رسولش فروتنى كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو بار خواهيم داد و برايش روزى كريمانه و پر ارزشى فراهم كردهايم. اى همسران پيامبر! شما مثل يكى از زنان (عادّى) نيستيد. اگر تقوا پيشهايد پس به نرمى و كرشمه سخن نگوييد تا (مبادا) آن كه در دلش بيمارى است طمعى پيدا كند، و نيكو و شايسته سخن بگوييد. و در خانههاى خود قرار گيريد و همچون دوران جاهليّتِ نخستين، با خودآرايى ظاهر نشويد (و زينتهاى خود را آشكار نكنيد)، و نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد، و از خدا و رسولش اطاعت كنيد؛ همانا خداوند اراده كرده است كه پليدى (گناه) را از شما اهل بيت (پيامبر) دور كند و كاملًا شما را پاك سازد. و آنچه كه از آيات خدا و حكمت در خانههايتان تلاوت مىشود ياد كنيد؛ همانا خداوند (نسبت به شما) داراى لطف و (از كارهاى شما) آگاه است. همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ايمان و زنان با ايمان، و مردان مطيع خدا و زنان مطيع خدا، و مردان راستگو و زنان راستگو، و مردان شكيبا و زنان شكيبا، و مردان فروتن و زنان فروتن، و مردان انفاقگر و زنان انفاقگر، و مردان روزه دار و زنان روزه دار، و مردان پاكدامن و زنان پاكدامن، و مردانى كه خدا را بسيار ياد مىكنند و زنانى كه بسيار به ياد خدا هستند، خداوند براى (همهى) آنان آمرزش و پاداشى گرانقدر وبزرگ آماده كرده است.
شريعتي: لب تشنگي از حرمت و حرمان دو مقام است *** يک ظهر محرم نشود اين رمضانها
انشاءالله بهترينها نصيب شما شود. دوستان زحمت کشيدند سخنراني حاج آقاي ميرباقري، حاج آقاي انصاريان، آقاي دکتر رفيعي، جناب حاج آقاي پناهيان عزيز را در شب احياء و شبهاي قدر در کانال ما قرار دادند و شما ميتوانيد استفاده کنيد و انشاءالله بهرهمند شويد. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، آيه اول و دوم سوره احزاب به همسران پيغمبر خطاب ميکند که شما ديگر وقتي همسر پيغمبر قرار گرفتيد، وظيفه و تکليف شما ديگر مثل سابق نيست و اين خطاب به نگاهي است که امروز مسئولين ما دارند. يعني وابستگان به مسئولين در مرتبه ديد مردم قرار ميگيرند. تعبير قرآن اين است که «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ» با اينکه شما هم زن هستيد مثل زنهاي ديگر، اما چون منتسب به پيغمبر هستيد، نگاه مردم به شما طور ديگري است. اگر شما حواستان جمع نباشد اجر ي که قرب الي الله در آنجايي که عمل صالح بکنيد بالاتر است، چون مردم دارند نگاه ميکنند و ياد ميگيرند. اگر ضايع کنيد جزا و عقابي که ميبريد بالاتر از ديگران است چون به واسطه شما ديگران هم دارند به همين ضلالت ميافتند. اين نگاه چقدر وظيفه مسئولين را نسبت به خانواده سختتر ميکند. حواسشان به اينها چقدر باشد. نه رها باشند. مردم نگاهشان به اين است که اين وزير نظامي اسلامي است. اين وکيل نظام اسلامي است، مدير نظام اسلامي است. به همان نسبتي که تحت شعاع مديريت و رياست قرار ميگيرد مردم به خانوادههاي اينها نگاه ميکنند و الگوسازي است. لذا خدا يک کاري کرده که اينجا يک کانالي باشد براي اينکه اين وجود توسعه پيدا کند و هدايت شود. اما اگر کسي نتوانست اين را درست استفاده کند، باعث شد عدهاي از نظام اسلامي بريده شوند و تمامش به عهده اينها هست.
من يک نکته دقيقي را فقط اشاره کنم و بگذريم. امام خميني (ره) ميفرمايد: اينکه ابراهيم ايثار کرد که حاضر شد به راحتي بخاطر اطاعت فرمان الهي فرزند را ذبح کند و اسماعيل ايستاد و با رضاي تام حاضر شد سر بريده شود، اين دو براي اوج مقام ابراهيم و اسماعيل نيست. فکر نکنيد اين واقعه تنها اين را بيان ميکند. مسأله ايثار نيست. ابراهيم خودي نميبيند که ايثاري کرده باشد. اسماعيل خودي نميبيند که ايثار کرده باشد. ايثار اين است که من هستم، تو هستي و عمل من براي تو و ايثار. اين در نظر بزرگان اهل معرفت و اولياي خدا شرک است. در عين حال که در نظر ما کمال بزرگي است، ايثار بزرگي است، براي ما اين هم شرک است. چون همين را هم نميبيند که دارد يک کار بزرگي ميکند. اينها مطيع امر رب ميشوند و اينها مخلصين هستند. بعد آنجا ميفرمايد که عيد براي ما يک نتيجه دارد که به يک ايثار و کمالي رسيديم. عيد براي مثل ابراهيم و اسماعيل يک نتيجه ديگري دارد.
شريعتي: امشب حتماً مريضها و همه کساني که التماس دعاي ويژه گفتند را دعا کنيد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله همه ما امشب به وظايف ليلة القدر موفق شويم. به صدقه دادن، نماز خواندن و قرآن خواندن و اعمال خير. بهترين اعمال و جزايي که خدا براي صالحين و شب زنده داران قرار داده است براي ما هم قرار بدهد، انشاءالله.
شريعتي: بهترينها نصيب شما شود. قدر امشب را بدانيم. نفحه ديگر بيامد هوش باش!