برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم- حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل (عليهمالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 20-03- 96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
هر قدر که ميخواست گدا، شاه کرم داشت *** آنقدر که پيش کرمش خواسته کم داشت
در خانهي او بود که در اوج غريبي *** دلهاي غريبان جهان راه به هم داشت
دلخوش به نفسهاي مسيحايي او بود *** شبهاي مدينه که فقط غربت و غم داشت
داغي شده بر سينهي غمهاي وسيعش *** يک کوچه باريک که بيش از همه غم داشت
اي آينهها، آينهها ذکر بگوييد *** اي کاش حرم داشت، حرم داشت، حرم داشت!
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما. عيد ميلاد با سعادت کريم اهلبيت، امام مجتبي(ع) بر شما مبارک باشد. امامي که درياي سخاوت است و اقيانوس سخاء است. انشاءالله بهترينها در اين روز نوراني براي شما رقم بخورد. انشاءالله براي شبهاي قدر مهيا ميشويم و انشاءالله به حق مولود اين ماه، امام مجتبي تمام خيرات و برکات که خداوند متعال به بندگان صالحش عنايت ميکند به همه شما مرحمت کند، انشاءالله! افتخار داريم به رسم شنبهها در محضر حاج آقاي عابديني بزرگوارمان باشيم. حاج آقا عابديني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام ميکنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. ماه مبارک رمضان هم ايام مهماني خداست و هم تولد کريم اهل بيت است که تبريک ميگويم. اين دو وقتي با هم مضاعف ميشود واسطه فيض کريم اهلبيت است و فياض هم خداي متعال است که ماه اوست. انشاءالله آنچه که ميخواهيم و براي ما بهترين است و براي بهترينهايش قرار داده است نصيب و روزي همه ما شود.
شريعتي: قصهي ما قصهي حضرت ابراهيم بود، امروز ببينيم به کجاي اين قصه خواهيم رسيد، اين پيامبر دوست داشتني که محبوب دلهاي ماست.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي سلامتي امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم به برکت اين ماه مهماني خدا و به برکت کريم اهلبيت اين تحفه و مدال سرداري حضرت در سينه همه ما بنشيند.
در اول کلام يک حديثي از امام حسن کريم اهلبيت زمزمه کنيم، دارد که وقتي امام حسن (ع) ميخواست به نماز وارد شود، «اذا قام الي الصلاة» وقتي وضو ميگرفت ميخواست آماده نماز شود، رنگ حضرت ميپريد. از ايشان سؤال ميکردند: چرا حال شما منقلب شد؟ فرمود: ميخواهيم بر يک حقيقتي بار پيدا کنيم که هرچقدر انسان آن را بيشتر بشناسد، حال او نزارتر ميشود. در پيشگاه او ذليل تر ميشود. برايش ارتباط سختتر ميشود. در اين روايت شريف ميفرمايد: وقتي ميخواست به نماز وارد شود، «لَبِسَ أَجْوَدَ ثِيَابِهِ» (وسايلالشيعه/ج4/ص455) بهترين لباسش را ميپوشيد. وقتي از ايشان سؤال ميشد: چرا بهترين لباس را ميپوشيد؟ حضرت ميفرمودند: «إِنَّ اللَّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الْجَمَالَ فَأَتَجَمَّلُ لِرَبِّي» خدا زيباست، زيبايي را دوست دارد و من براي خدا خودم را تجمل ميکنم، خودم را زيبا و آراسته ميکنم. «وَ هُوَ يَقُولُ» او فرموده «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» لذا دوست دارم بهترين لباسهايم را در بهترين لحظاتي که ميخواهم خودم را براي او آماده کنم، قرار بدهم. غير از اين ظاهر نشان ميدهد وقتي انسان با بهترين لباسش مراقبه اين کار را پيدا ميکند، اين مراقبه خودش حال محبت به خدا و انس با خدا را بيشتر ايجاد ميکند و فقط يک نگاه ظاهري نيست. انسان وقتي ميخواهد به مهماني بزرگي برود، وقتي ميخواهد يک جاي مهمي برود، سعي ميکند بهترين لباسهايش را بپوشد و از لباسش مراقبت ميکند تا خراب نشود و به آنجا برسد. چون دوست دارد به بهترين وجه خودش را نشان بدهد. لذا وقتي به نماز وارد ميشويم سعي کنيم اين سنت را رعايت کنيم. خود اين محبت ميآورد و رابطه محبت ايجاد ميکند. انشاءالله خداوند ما را بيشتر با کريم اهلبيت مأنوس کند و ايشان را بيشتر محبوب دل ما قرار بدهد.
بحثي که در رابطه با حضرت ابراهيم(ع) داشتيم، تعبير مرحوم علامه طباطبايي که يکبار هم عرض کرديم تعبير زيبايي است که ايشان فرمود: سرگذشت ابراهيم يک دوره کامل از سير عبوديت است. يعني اگر عبوديت من البدو الي الختم را بخوانم ترسيم کنم، در قرآن کريم سيري که ابراهيم خليل طي کرده و تمام وقايعي که خدا ذکر کرده است، يک سير کامل از عبوديت است که مراحل مختلف اين مسأله را، هرکدام از اينها هم اشاره به يک منزل و مقام عظيمي دارد که خود اين منزل و مقام منازلي را تحت پوشش دارد. لذا ما تا کنون با ابراهيم خليل الرحمان منازل زيادي را ديديم که عبور کرده است و حسرتش بر جان ما نشسته است. ما ادعاي اين را نداريم که همراه شديم اما ميتوانيم ادعاي اين را بکنيم که وقتي ميبينيم ايشان عبور ميکند حسرتش بر دل ما هم هست، آرزويش بر دل ما هم هست که اي کاش ما هم اين توان را داشتيم و اين عزم را داشتيم و خدا به ما اين توفيق را ميداد که همراه شويم. همين دوست داشتن و همراهي خود مرتبهاي از همراهي است.
اين محبت خود فعليت ميآورد. لذا از بعضي اولياي الهي پرسيده بودند، شما از سابقهاي که اين همه دارا بودند و کمالات داشتند، شما از آنها چه داري؟ يک جواب خوبي داد و گفت: من سوز نداري آنچه آنها داشتند را دارم. اين سوز نداري را داشتن خودش طلب است و اگر انسان با اين طلب از دنيا برود، اين طلب يک عمل است و بعد از اين عالم به مرتبهاي از فعليت ميرسد. انشاءالله اين طلب را نداشته باشيم. لذا نگاه ما به سرگذشت ابراهيم خليل يک سير کامل از عبوديت است که خدا براي ما مجسم کرده و ترسيم ميکند که براي ما الگو شود. همانطور که قبلاً گفتيم که فرمودند: ابراهيم براي شما اسوه است. لذا ميشود به او اقتدا کرد. ميشود قدم جاي پاي او گذاشت و به دنبال او حرکت کرد.
ما در عين اينکه داريم سرگذشت ابراهيم(ع) را عرض ميکنيم به سرگذشت حضرت اسحاق و اسماعيل هم در همين بين پرداختيم و به دو بانو که هاجر(س) و ساره (س) هم هست، پرداختيم. لذا اختصاص تنها به حضرت ابراهيم نداشته که اگر قدري جلسات طولاني شده است براي اين است که دو نبي ديگر هم دارد مطرح ميشود و انشاءالله ديگر مستقلاً به آنها نميپردازيم. لذا سه نبي است و دو بانوي با کرامت که جزء افضل زنان عالم هستند.
در جلسه گذشته در بيان بشارت به تولد حضرت اسحاق(ع) بوديم که گفتيم: چرا در جريان اسحاق به بشارت بيشتر توجه شده است تا جريان حضرت اسماعيل؟ جلسه گذشته گفتيم: نگاه الهي که در قرآن کريم هست نگاه نميکند که قوم يهود به عنوان رقيب مسلمانها هستند که بگويند: اگر پيغمبر آنها را تقويت کرديم، در آباء آنهاست، اين باعث شود که دين اسلام ضعيف شود. نه اين در نگاه الهي مطرح نيست. منتهي چرا در مورد حضرت اسحاق در چهار يا پنج جاي قرآن به جريان اسحاق و بشارت او پرداخته شده است. علتش اين است که حضرت اسماعيل(س) با اينکه اولين فرزند ابراهيم خليل بود. اما از جانب مادري امکان تولد ممکن و عادي بود. از جانب پدر، پدر پير بود اما از جانب مرد اين مسأله ممتنع نيست. اما در مورد حضرت اسحاق، هم مادر از ابتدا نازا بود و هم سن پيري اين خانم بود. لذا پررنگ کردن جريان حضرت اسحاق خود يک معجزه بود. لذا در جاهاي مختلف بشارت به ابراهيم خليل در مورد حضرت اسحاق پررنگتر مطرح شده است. اين جريان خود يک معجزهاي بود از ابراهيم خليل که از يک خانمي که نازا است و پير هم هست، فرزندي به دنيا بيايد.
نکته ديگري که در جلسه گذشته اشاره کرديم، بين وقايعي که براي انبياء پيش ميآيد، بعضي از وقايع به بعضي ديگر گره ميخورند. رابطه پيدا ميکنند، در زندگي ما هم هست اما خيلي پررنگ نيست و ما خيلي قدرت تحليل و رسيدن به آن را نداريم. در زندگي انبياء، خداي متعال گاهي اين بيان و گره خوردنها را بيان ميکند. مثلاً جريان حضرت اسحاق را وقتي خدا ميخواهد مطرح کند در چندين جا از اين پنج، شش جايي که مطرح شده گره ميزند بشارت تولد حضرت اسحاق را به عذاب قوم لوط. يعني وقتي ملائکهاي آمدند عذاب قوم لوط را به ابراهيم خليل اعلام کنند و شايد از او اطلاع بدهند به عنوان اينکه انسان کاملي بوده و در آن زمان حاکم بوده و در عالم خليفة الله بوده و از مجراي وجود او بايد اين کار محقق شود، با اينکه ميخواهند ابراهيم خليل را مطلع کنند و او را به اين مسأله آگاه کنند و خبر بدهند، در کنار اين بشارت به تولد حضرت اسحاق مطرح ميشود.
يک اماته در کار است که هلاکت قوم لوط است. در قبال اين يک احيا در کار است. آمدن و بشارت به اسحاق است. اسحاق(ع) يک فرد نيست، يک سرسلسلهي انبياي بني اسرائيل است. يعني فقط اين نيست که به عنوان فرزند ابراهيم خليل مطرح باشد. اين امتداد حقيقت که قومي از اين محقق ميشود که بني اسرائيل است و تمام انبياي بني اسرائيل در اين نسل قرار ميگيرند، لذا وعده به تحقق يک نسل است در قبال اماته يک نسل. ارتباط بين اين دو چقدر زيباست. که اين در نظام وجودي محقق است و ما به اين توجه نداريم که روابطي که براي پيش ميآيد بايد با يک رابطه ديگر نوع ديگرش را هم ببينيم. آنجايي که گاهي انذار است و سختي است، يک بشارت ديگر کنارش هست که بايد ببينيم. اين دو همديگر را با هم تکميل ميکنند. در کتاب علل الشرايع نقل هست، در عيون اخبار الرضا هم شايد آمده باشد که ميفرمايد: وقتي ابراهيم خليل تقاضاي احياي پرندگان را کرد که به من نشان بده احياء چگونه صورت ميگيرد، در آنجا در قبال آن به او گفتند که اماته حي هم برايت قرار ميگيرد. احياي موتي براي پرندهها هست، اما به او ميگويند: يک مردنِ زنده هم براي تو قرار داده ميشود. بعد معلوم ميشود که اين مردنِ زنده ذبح اسماعيل است. يعني آن مقامي که ابراهيم خليل در رابطه با جريان احياي پرندگان پيدا کرد و مظهر اسم محيي شد، در آنجا ميفرمايد: در قبال اين بايد يک تکليف ديگري را انجام بدهي. اينطور نيست که هر مقامي که به انسان ميدهند بدون ابتلاء و امتحان باشد و اين امتحان و ابتلاء هم بايد با مقام تناسب داشته باشد. لذا اگر اينجا براي تو مظهر محيي ميشوي و پرندگان ذبح شده را ذبح کردي و بعد احيايشان کردي، يک ابتلاء ذبحي هم براي تو محقق ميشود که فرزندت را ذبح کني. اينها خيلي جالب است. در نظام وجودي عالم اين سنتهاي الهي است.
اگر اينجا دارد اشاره ميشود، دارد آن اوجش آشکار ميشود تا ما بفهميم در عالم چقدر حوادث به هم گره خورده است. گسسته نبينيم. نگاه ما به حوادث عالم گسسته است و اين نگاه ارتباطي را نداريم اما حوادث عالم کاملاً به هم چسبيده و پيچيده و به هم مرتبط هستند. منتهي نگاه ما گسسته است. لذا اگر جايي مصيبت ميبينيم در همان مصيبت متوقف هستيم. به جهت ديگر و روي ديگر اين که آنجا چه کمالي را براي ما آشکار ميکنند و چه ذخيرهاي را براي ما دارند ايجاد ميکنند يا اگر جايي برخوردار هستيم، متوقف در آن هستيم. توجه به اينکه در قبال اين ممکن است چه ابتلايي براي ما پيش بيايد و ممکن است چه چيزي متناسب با اين براي ما در نظام وجودي باشد، آن هم فقط چيزهاي مادي نيست. با مراتب وجود انسان اگر در نظر بگيريم اين حوادث اينطور به هم گره خوردند و اين يک سنت عالي است که هرچه در اين مورد گفتگو شود، کم است. لذا نگاه ما به عالم گسسته است و تا به يک حادثه ميرسيم که سخت است، جزع ما در ميآيد. چون آن رويش را نديديم. آنجا ميمانيم و مأيوس ميشويم. اگر يک حادثهي خوشي را ببينيم، فرحناک ميشويم به طوري که غافل ميشويم. چون نميدانيم اينها در کنار چه حوادث ديگري است که اگر توجه ما جلب شود اين ذکر است و رشد است. نه آن رفاه انسان را غافل ميکند، نه آن مصيبت انسان را مأيوس ميکند. اين نگاه يک نگاه عالي است.
اگر هاجر و اسماعيل هجرت ميکنند، مبدأ حج ميشود تا الي يوم القيامه، اينها با هم مرتبط است. اگر ذبح صورت ميگيرد که خودش در قبال آن جريان احيا بود آنوقت الي يوم القيامه تمام قربانيها در قبال اين تا روز قيامت به همين نسبت، چقدر برکات بر اين متفرع ميشود. اين نگاه ارتباطي ديدن حوادث که خدا دارد در اين آيات حوادث را به هم مرتبط ميکند. اين نگاه در ما کم است و خيلي تمرين ميخواهد تا بتوانيم اين نگاه را در زندگيمان پيدا کنيم و حوادث زندگيمان را به همديگر زنجيره کنيم. بايد ارتباطش را بفهميم. بعد اگر فهميديم بتوانيم آرام شويم و بتوانيم کمال استفاده را بکنيم و بدانيم چه فعلي را انجام بدهيم که به دنبالش ممکن است چه چيزي ايجاد شود؟ يعني نسبت به وقايع بعدي منتظر باشيم چون اين سنتها شناخته شده ميشود. ابتلائات قابل پيشبيني ميشود و اگر قابل پيشبيني شد، آن زمان انسان گاهي در خواستنهايش توقعش را به گونهاي قرار ميدهد که منتظر وقايع بعدياش هم باشد، نه اينکه خداي متعال بخيل است و نعوذ بالله اگر يک چيزي را به انسان ميدهد، ميخواهد از او بگيرد. نه اينطور نيست. هردو دادن است منتهي اين دادن نحوه ديگري از دادن است که در مراتب وجود انسان است. ما عادت کرديم که دادن را فقط مادي ببينيم لذا چون مادي ميبينيم ذبح اسماعيل براي ما يک گرفتن محسوب ميشود. در حالي که گرفتنهاي خدا هم دادن است. اين نگاه اگر ايجاد شود بلکه آن جاهايي که گرفتنهاست به ظاهر دادنش اَقواست. چرا؟ چون او کريم و رحيم علي الاطلاق است.
مادري که گاهي به بچهاي که مريض است، سخت ميگيرد و به او شربت تلخ ميدهد و يا نميگذارد غذاي لذيذ بخورد، اينجا مادرتر است تا وقتي که بچه غذاي لذيذ را ميخواهد به او ميدهد. ميخواهيم بگوييم: اين رحمت در آنجا عظيمتر است. لذا جاهايي که به ظاهر سخت است، آنجا رحيمانهتر است، هرچند ما آنجا را از رحمت در نگاه اولمان نميبينيم. اين سنتي بود که خيلي قابل تفکر است.
جريان حضرت اسحاق، عمر حضرت اسحاق حدود 180 يا 160 سال در روايت ذکر شده است و مادرش ساره هم حدوداً 127 سال زندگي کرده است. ساره و اسحاق(س) در بيت المقدس ساکن بودند و هاجر و اسماعيل در کنار بيت الله ساکن شدند، اولين قومي هم که به اينها پيوستند و دعوت ابراهيم خليل را در حج اجابت کردند، يمن بودند. اين هم خيلي جالب است که يمنيها اولين اجابت کنندگان به دعوت ابراهيم خليل الرحمان بودند که به جريان اسماعيل پيوستند، انشاءالله خداي متعال اين کشور يمن و مسلمانان يمن را که خيلي به ما از نظر اعتقادي نزديک هستند، از شر وهابيت حفظ کند. شرشان را به خودشان برگرداند. اين را گفتم که در ماه رمضان به ياد سختيهايي که شيعيان دارند ميکشند و مظلوميتي که دارند و همه جا آنها را بايکوت کردند، اقلاً ما اگر کاري نميکنيم دل ما بسوزد و الا اصل مسلمان بودن ما زير سؤال ميرود. اگر اين دل سوخت، خدا امنيت را براي ما حفظ ميکند وگرنه اگر بي تفاوت شديم، رفاه ما را فرا گرفت و از سختيها و ناآراميهايي که آنها مبتلا هستند، غفلت کنيم اين نعمت ممکن است از ما سلب شود و خداي نکرده به غير امنيت تبديل شود. لذا اگر ميبينيم حادثهاي رخ ميدهد، اين صداي اول خداست. اگر بيدار شديم، اين صداي اول ديگر صداي بلند نميخواهد. اما اگر بيدار نشديم و باز به خوابمان اصرار کرديم، صداي بعدي بلندتر ميشود. انشاءالله مردم با صداي کم بيدار شوند و خداي متعال شهداي چند روز پيش ما را در ماه رحمت مهمان اهلبيت(ع) بگرداند.
جرياني که در قرآن مطرح است اين است آيا ذبيح اسماعيل است يا اسحاق است؟ يهوديها و بني اسرائيل عمدتاً دوستدار اين بودند که ذبيح اسماعيل باشد. چون اين ذبيح بودن را يک کمال و مقامي ميدانستند. عظمتي براي آن قائل بودند. دوست داشتند اسحاق ذبيح باشد. اما طبق روايات و ظاهر قرآن، يعني با تحليل و برگرداندن آيات به همديگر معلوم ميشود همين سوره صافاتي که در محضرش هستيم، نشان ميدهد ذبيح اسماعيل(ع) است و پيغمبر هم فرمود: من فرزند دو ذبيح هستم! هم پدر خود پيغمبر عبدالله، فرزند عبدالمطلب هم ذبيح بود و بعد در قبالش صد شتر گرفته شد، هم اسماعيل(س) ذبيح بود.
آيات 99 تا 113 سوره صافات را بررسي کنيم. از آيه 83 در مورد ابراهيم(ع) است، ولي ما از آيه 99 تا 113 سوره را مورد بحث قرار ميدهيم. ابراهيم خليل وقتي دارد به سوي خدا حرکت ميکند، «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ» دارد از بين قومش، بعد از جرياني که آتش بود و سالياني آنجا ماند و احتجاجاتش را کرد، دارد عبور ميکند «الي ربي» نميگويد: بيت المقدس ميروم. رفتن او سير الوهي است. در انبياء سير مادي معني ندارد. اگر سير مادي هم دارند، سير مادي مقدمه سير الوهي است. لذا سير الي الله است و روز به روز رشد ميکند. «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ» خدا هدايتش را شامل حال من کند. «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» حالا که از همه قوم و خويش و تعلقات و فاميلش بريده است، در قبال اين بريدن تقاضايي است. خدايا من بخاطر تو از همه اينها بريدم. اين بريدن با يک پيوستن همراه است. تو از صالحين به من ببخش و بده. اين دو باز به هم مرتبط است و نزديک است. اما«رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» آيا ابراهيم خليل فرزند ميخواهد تا با فرزند انس بگيرد؟ ابراهيمي که وقتي ميخواهند او را در آتش بياندازند، ابراهيم(س) با آن عظمت وجودي و انس وجودي وارد ميشود، وقتي ميگويد: به من حاجتي داري؟ ميگويد: نه! فکر ميکنيم فرزندي را ميخواهد تا با او انس بگيرد، يعني مثل ما نگاه ميکند؟ ابراهيم خليل تقاضا ميکند که اين خط سير توحيد بقا پيدا کند. دوست دارد اين نگاه توحيدي و مکتب توحيدي باقي بماند. «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» اين صالحين کلي حرف دارد. گسستن از همه تعلقات و ارتباطاتي که داشت، مثل پيغمبر که از مکه هجرت کرد و از مکه ياد ميکرد، موطنش را ياد ميکرد و آنجا را دوست داشت. اما در عين حال چون مهاجرت الي ربي است، ميگويد: يک پيوستني در کار باشد که «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ».
بعد آنجا تا اين را گفت، «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» (صافات/101) چقدر زيباست. در اينجا غلام آمده است. غلام يعني نوجوان. يعني کودک داريم که سَبي است. يک مرد داريم که جوان است. يکي هم بين اين دو است که غلام است. غلام يعني نوجوان، حدود سيزده سال. در اينجا هم دارد که سيزده ساله بوده است. «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» يک غلامي که حليم است.
در قرآن کريم شايد 12 بار لفظ حليم آمده است. خيلي زيباست که بدانيم سه مورد به غير از مورد خداست، نه مورد در مورد خداست. غفور حليم است. عليم غفور است. آن سه مورد، يک موردش اين است که قوم شعيب ميخواستند با شعيب احتجاج کنند که آيا اين نماز تو، تو را امر کرده که ما را از اين بتها نهي کني. تو که حليم بودي. خدا به شعيب نفرمود: حليم است. اينها ميخواهند شعيب از کارش دست بردارد، حليم بودن شعيب را بر اين گرفتند که تو کاري به ما نداشته باش. اين قول خدا نيست. اين قول قوم شعيب است که ميخواستند خطا انجام بدهند اما شعيب هم به آنها اعتراض نکند که تو حليم هستي. الآن هم گاهي ميگويند: مؤمن بايد حليم باشد و کاري به ديگران نداشته باشد. بي تفاوت باشد. امر به معروف و نهي از منکر معنا ندارد. حليم باشيد. سعه صدر داشته باشيد. سعه صدر خيلي خوب است، اما سعه صدر منافي اين نيست که وقتي امر الهي جايي دارد زمين ميخورد، آنجا ناخرسند باشد و تذکر بدهد و بي تفاوت نباشد.
دو مورد است که در مورد شخص است، هر دو مورد در مورد حضرت اسماعيل هست. تعبير اين است که «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» اينجا ميگويد: اين غلام حليم است. چرا غلام را به حليم گره زد؟ نگفت: نبي حليمي است. نگفت: مرد حليمي است. اين اشاره است که حليم بودن در دوره نوجواني اين محقق ميشود. که همان جريان ذبح است که اسماعيل تسليم امر خدا شد. ابراهيم ميفهمد که وقتي به او ميگويند: غلام حليم، يعني بعد از اين معلوم نيست باشد. در جريان حضرت اسحاق دارد که خدا به اسحاق بشارت داد «وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ» (هود/71) از ابتدا به ابراهيم بشارت داد که اسحاق و بعد هم يعقوب نافله هستند. يعني از ابتدا هاجر و ابراهيم فهميدند که اين فرزند بزرگ ميشود و فرزند دار ميشود، يکي از دلايلي که نشان ميدهد ذبح مربوط به اسحاق(س) نيست همين است که اگر گفته: اسحاق فرزنددار ميشود و يعقوب در قرآن، نميشود اين نسخ شود. نشان ميدهد از جريان اسحاق(س) حتماً اسحاق فرزند دار خواهد شد و قبل از اينکه بخواهد فرزند دار شود، اگر ذبح نسبت به او در دوران نوجواني باشد، آنوقت نمايش ميشد. چون به ابراهيم وعده داده شده بود که از اين يعقوب به دنيا ميآيد. پس معلوم ميشود کشته نميشود و ذبيح نبود. اما نسبت به اسماعيل ميگويد: «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» نوجوان حليم! يعني تا دوران نوجواني را ذکر کرده و بيش از اين براي او چيزي نيامده است. معلوم ميشود اين به دنيا ميآيد، به سن نوجواني ميرسد، به حلم متصف ميشود در سن نوجواني. اما سه واقعه را به او بشارت داد. يکي اينکه کودکي از تو به دنيا ميآيد، اين کودک به سن نوجواني خواهد رسيد. در سن نوجواني به مقام حلم خواهد رسيد. «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» در نوجواني حليم است. چقدر قرآن لطيف مسأله را بيان ميکند و چقدر دقيق است ودر کمترين الفاظ بيان ميکند.
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» (صافات/102) وقتي اين کودک به دوراني رسيد که ميتوانست حاجاتش را برآورده کند، با ابراهيم در کارهايي که داشت همراهي کند. يعني از او کار ميآمد و ميتوانست به حضرت ابراهيم کمک کند. «قالَ يا بُنَيَّ» اينجا دارد ابراهيم خليل مشغول مناسک بود. شب ترويه است. اولين بار آنجا در خواب ميبيند که فرزندش را ذبح ميکند. شب دوم دوباره ميبيند. شب نهم، شب عرفه ميبيند که باز دارد فرزندش را ذبح ميکند. شب عيد قربان که شب سوم است باز ميبيند که دارد کودکش را ذبح ميکند. «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ» مفسرين بيان کردند که «انّي» با تأکيد است يعني مکرر ديده شده است. لذا مثل جريان خواب حاکم مصر است که باز آنجا دارد «انِّي أري» که چند بار ديد و به صورتهاي مختلف ديد. گاهي ديد که خوشههاي شاداب هستند و يا ديد گاوهاي ثمين، گاوهاي لاغر را ميخورند. «انِّي أري» يعني مکرر، آنجا به شکلهاي مختلف بود و اينجا نه، هرسه يک شکل بود. اين نشان ميداد که مگر در خواب ميشد که به انبياء وحي شود؟ انبياء خواب و بيداريشان يکي است. قلبشان در خواب، خواب ندارد و در روايت هم داريم که چشمان ما به خواب ميرود اما قلب ما نميخوابد. لذا وحي به انبياء در خواب هم محقق ميشده مثل وحي. اما اينجا چرا شب اول ابراهيم انجام نداد؟ امر نيست، خبر و واقعه است. لذا در خواب ميديد که «انّي أري في المَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» من در خواب ديدم که تو را ذبح ميکنم. خدا نفرمود که امر ميکنم که او را ذبح کن. اگر اينطور بود همان شب اول محقق ميشد. دنبال اين بود که اين واقعه تأويل و حقيقتش چيست؟ لذا وقتي سه شب تکرار شد که شب عيد قربان آخرين شب سه شب بود، يقين کرد اين امر است يعني نبي از خواب شب سوم احساس کرد اين امر است و بايد اين کار را بکند. لذا اين خود يک روند در نظام وحي بر آنهاست. گاهي امر است که بايد انجام بدهد. گاهي اخبار است مثل جريان يوسف صديق که ديد «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ» (يوسف/4) ديد که يازده برادر او و شمس و قمر بر او سجده ميکنند. اين را در خواب ديد اما کاري نبايد ميکرد. اخبار بود. «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» من دارم تو را ذبح ميکنم.
«فَانْظُرْ ما ذا تَرى» تو نظر و فکرت چيست؟ چقدر زيبا مطرح کرده است. ابراهيم خليل دست اسماعيل را گرفته و برده و مشغول انجام بعضي مناسک هستند. در بعضي نقلها دارد که به عنوان اينکه داريم ميرويم هيزمي جمع کنيم، يک کارد و ريسماني هم بياور، که بتوانيم اين هيزم را جمع کنيم که مادر به يک تشويش و سختي دچار نشود. به منا رسيدند، آنجا واقعه را براي فرزند بيان ميکند، آن هم فرزندي که اين همه سال منتظر او بود. وقتي به دنيا آمد بعد از مدتي هجرت کرد و او را با مادرش به يک جاي دوري فرستاد. با همه سختيها اينجا آمده و امر الهي بر اين است که او را ذبح کند. اين چه سير عبودي براي ابراهيم است؟
«فَانْظُرْ ما ذا تَرى» تو نظر و فکرت چيست؟ جوابي که اين فرزند ميدهد نشان ميدهد که اين غلام حليم است. اين بيان سر تا پا توحيد است. «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» نميگويد: «افعل ما رأيت». اگر ميگفت: آنچه ديدي، يا ميگفت: «افعل» آنچه ميخواهي، نه! اينها همه بوي بشريت دارد. «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» امر خداست، تو نبي هستي. هرچه به آن امر شدي را انجام بده. اگر ميگفت: «افعل ما رأيت» به شخص ابراهيم باز ميگشت. اما «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» فقط به خدا برميگردد. يعني اسماعيل در عنفوان جواني نمادي از ابراهيم است وقتي که شانزده ساله بود و ميخواستند او را در آتش بياندازند. اينجا اسماعيل سيزده ساله است. ميگويد: ميخواهم سر تو را ببرم! اگر قرار بود ابراهيم سر خودش را ببرد ساده تر از اين بود. يعني بين اين واقعه که اين خبر را به اسماعيل ميدهد تا وقتي که ميخواهد به اجرا در بيايد و انجام شود چه وقايعي در بين اين دو و در آن فضا و بين ملائکه گذشت، ما نميتوانيم تصور کنيم. بعد در ادامه ميفرمايد: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» (صافات/102) ميگويد: اگر خدا بخواهد صبر ميکنم. يعني صبر هم به خودم منسوب نيست. در روايت دارد به پدر عرض کرد: پدرجان! شما وقتي ميخواهي مرا ذبح کني، دستان مرا ببند که من دست و پا نزنم و براي تو سخت شود. صورت مرا به سمتي قرار بده که روي تو به صورت و چشمان من نيافتد، چاقو را سعي کن سريع بکشي که دردش کمتر باشد. لباس مرا در بياور که بعدها اگر مادرم بهانه مرا گرفت، اين لباس خوني نباشد و تميز باشد و بوي من به مادرم آرامش بدهد. لباس خودت را جمع کن که خون من روي آن نپاشد که وقتي ديدي براي سخت باشد.
شريعتي: امروز از جزء پانزدهم قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه اسراء از صفحه 282 را تلاوت خواهند کرد. حادثه روز چهارشنبه که در تهران اتفاق افتاد را خدمت همه شما تسليت ميگويم. به همه خانوادههاي داغدار تسليت ميگويم. انشاءالله همه شهدا مهمان سفره اهلبيت باشند و براي مصدومين اين حادثه آرزوي شفاي عاجل ميکنيم. چقدر خوب است که ثواب تلاوت آيات را هم به شهداي عزيز حادثه تروريستي تهران تقديم کنيم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ«1» وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا «2» ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً «3» وَ قَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً «4» فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا «5» ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً «6» إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً «7»
ترجمه: به نام خداوند بخشندهى مهربان، پاك و منزّه است آن (خدايى) كه بندهاش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى كه اطرافش را بركت دادهايم شبانه بُرد، تا از نشانههاى خود به او نشان دهيم. همانا او شنوا و بيناست. ما بهموسى كتاب (آسمانى) داديم واو را هدايتگر بنىاسرائيل قرارداديم، كه غير از من تكيهگاه و كارسازى نگيريد. (اى بنىاسرائيل!) اى فرزندانِ كسانى كه آنان را همراه نوح، سوار (بر كشتى) كرديم و (نجات داديم!) همانا نوح، بندهاى بسيار شكرگزار بود (شما هم مثل او باشيد، تا نجات يابيد). ما در كتاب (تورات)، به بنىاسرائيل اعلام كرديم كه قطعاً شما دوبار در زمين فساد مىكنيد و برترىجويىِ بزرگى خواهيد كرد. پس همين كه وعدهى نخستين فتنه فرا رسد، گروهى از بندگان توانمند و جنگجوى خويش را (براى سركوبى شما) بر انگيزيم. پس درون خانهها را جستجو كنند (تا فتنهگران را يافته كيفر دهند) و آن، وعدهاى قطعى است. سپس، جنگ را به سود شما و عليه آنان برگردانيم و شما را با اموال و فرزندان كمك كنيم و نفرات شما را بيشتر قرار دهيم. اگر نيكى كنيد به خودتان نيكى كردهايد واگر بدى كنيد (باز هم) به خود بد كردهايد. پس همين كه وعدهى (فسادگرى) دوّم فرا رسد (جنگجويان نيرومند و مؤمن را براى قلع وقمع شما مىفرستيم) تا سيماى (نظامى وعزّت دنيوى) شما را زشت نمايند و (براى گرفتن قدرت) به مسجدالاقصى وارد شوند، همان گونه كه بار نخست وارد شدند وتا آنچه را زير سلطه درآوردهاند، به سختى ويران كنند.
شريعتي: آرزو ميکنيم که زيارت کربلا و نجف و زيارت بقيع نصيب همه شما شود و انشاءالله روزي براي امام حسن مجتبي يک حرم باشکوه بسازيم و براي همه ائمه بقيع با نابودي آل سعود. انشاءالله. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: آيه اول اين سوره که تلاوت شد، ميفرمايد: «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» با بحث ما خيلي تناسب دارد. ابراهيم خليل از مسجد الاقصي به مسجد الحرام هجرت کرد. اينجا سير عبودي پيغمبر اکرم در معراج از مسجد الحرام آغاز ميشود به مسجد الاقصي ميرسد و از آنجا به مراتب عالم سير ميکند. اين ارتباط دو سِير چقدر زيباست. ابراهيم خليل، پدر از اينجا به آنجا ميرود و سيرش به کمال ميرسد و پيغمبر اکرم از آنجا به اينجا ميآيد. مسجد الاقصايي که «بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا» لذا دارد پيغمبر در اين سيري که انجام ميداد در جاي جاي آنجا فرود ميآمد و نماز ميخواند و از آن موطن و مکان جيرئيل براي او توضيح ميداد که اين چه آيهاي از آيات الهي است و چه کمالي را ميتواند براي مؤمنين ايجاد کند. لذا مسجد الاقصي و حَولَهُ براي کمال مؤمنين، يکي از مسائل عظيم است که قبله اول مسلمانها بوده است. لذا اگر امروز اينقدر مسلمانها در آنجا شهيد و مجروح ميشوند و مصيبت ميبينند تا حفظش کنند، ما نبايد بي تفاوت باشيم و فکر کنيم به ما ربطي ندارد، معراج پيغمبر ما وقتي در قرآن عظمتش را بيان ميکند، بيان اين است آن هم با سبحانَ، سبحان تنزيه است و در انتهاي سوره الحمدلله است. ابتداي سوره و وسط سوره همه با سبحان هست و تسبيح است و انتها به حمد ميرسد. با اين بيان که تسبيح خدا «أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» لذا آرزوي ديدن مسجد الاقصي و استفاده از برکات آن بايد در دل مؤمن باشد و خدا اينجا دارد تخمي را در دل ميکارد، بذري را ميپاشد که اين بذر محبت مسجدالاقصي را در دل ما ايجاد کند. اگر اين محبت در دل ما ايجاد شود، اين برکاتي که «بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا» که آيات ما آنجا جلوهگر است، اگر اين ايجاد شود، آن زمان علاقه ما باعث ميشود اگر در اينجا هم موفق نشديم، اين برکت براي ما طلب باشد. ثانياً توانمان را به کار بگيريم براي اينکه محقق شود. لذا پشتيباني ميکنيم از کساني که دارند آنجا از جانب بقيه مسلمانان از آن قبله دفاع ميکنند. انشاءالله خداي متعال در اين ماه رمضان، که جمعه آخر هم روز قدس است، به برکت اين ماه، اين روز و به برکت کريم اهلبيت قبله مسلمانها را از دست شر ترين انسانها آزاد کند و همه ما را به زيارت او مشرف کند.
شريعتي: دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداوند در ماه زيارت خودش به حق کريم اهلبيت بهترين روزيها و کمالاتي که براي روزهداران حقيقي و اولياي خودش از اول تا آخر عالم قرار داده است، براي همه ما قرار بدهد. مشکلات مسلمانها را برطرف کند. مسلمانان يمن، مسلمانان سوريه و عراق، مسلمانان ليبي و کشورهاي اسلامي را از دست ظلم ظالمين و اشرار انشاءالله به نجات و آرامش برساند. کشور ما را در پرتو امام زمان(عج) امنترين کشورها و صالحترين کشورها قرار بدهد.
شريعتي: بنگر به مرتضي که در اين ماه روزه را، با بوسه از لب پسر افطار ميکند...
انشاءالله به برکت نام امام مجتبي، شبهاي قدر همه ما پر برکت باشد. تا شب قدر سه شب فرصت باقي است.