اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-01-19-حجت الاسلام والمسلمين عابديني– سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم- حضرت ابراهيم (عليه‌السلام)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم- حضرت ابراهيم (عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 19-01- 96

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
با حضورت ستاره‌ها گفتند: نور در خانه‌ي امام رضاست
کهکشان‌ها شبيه تسبيحي دست دردانه‌ي امام رضاست
مثل باران هميشه دستانت، رزق و روزي براي مردم داشت
برکت در مدينه بود از بس، چهره‌ات رنگ و بوي گندم داشت
زير پايت هميشه جاري بود، موج در موج دشتي از دريا
بخدا با خداتر از موسي، بي‌عصا مي‌گذشتي از دريا
رزق و روزي شعر دست شماست، تا نفس هست زير دِين توييم
تا جهان هست و تا نفس باقيست، ما فقط محو کاظمين توييم
من به لطف نگاهت اي باران، سوي مشهد زياد مي‌آيم
دست بر روي سينه هربار از سمت باب الجواد مي‌آيم

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما دوستان عزيزم. خانم‌ها و آقايان. عيد ميلاد با سعادت امام جواد(ع) مبارکتان باشد. انشاءالله هرچه خير و برکت هست به برکت نام امام جواد نصيب شما شود. حاج آقا عابديني سلام عليکم. ايام مبارک باشد. سال نو بر شما مبارک باشد.
حاج آقاي عابديني: سلام مي‌کنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. سال نو را به همه تبريک مي‌گويم. انشاءالله سال با برکتي براي همه ما باشد. انشاءالله اين سال براي همه ما سال تحولي باشد که بتوانيم بهتر از گذشته چه در دنيا، چه در روابطمان با خداي متعال بهتر از گذشته بدرخشيم و خدا دست ما را بگيرد. ميلاد امام جواد(ع) را هم که ما در پناه پدرش در ايران زندگي مي‌کنيم و افتخار ما اين است که امام رضا(ع) در کشور ماست و ما دائماً به پابوسي حضرت مشرف مي‌شويم، انشاءالله خداي متعال هدايا و جوايزي براي کشور و ملت ما قرار بدهد و دشمنان ما را به واسطه‌ي اين ميلاد با برکت، دستشان را از سر ما کوتاه کند و عزت مسلمان‌ها را در جهان بيشتر کند.
شريعتي: در سالروز با سعادت امام جواد(ع) اولين جلسه‌اي است که در سال جديد با حضور حاج آقاي عابديني خدمت شما هستيم. امروز چه براي ما آورده‌ايد؟
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي سلامتي امام زمان) انشاءالله از ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم.
کلاممان را با نام مبارک امام جواد(ع) آغاز مي‌کنيم. فقط اين را عرض کنم که دوراني که حضرت به دنيا آمدند و دوران کودکي حضرت بود، مصادف با رحلت امام رضا(ع) شد. لذا يک امتحان و ابتلاي سختي براي شيعيان پيش آمد که براي اولين بار کسي به امامت مي‌رسد که حدود هشت ساله است و اگر شايد ما هم در آن دوره بوديم براي ما هم باورپذيري‌اش خيلي سخت بود که يک نوجوان يا کودک هشت ساله امام آن معارف الهي، حرکت الهي، هدايتگري مردم بخواهد از طريق او محقق شود. اين جريان خيلي‌ها به خصوص فرقه‌هاي مختلفي که در مقابل شيعه انحراف داشتند، از اين فرصت خوب استفاده کردند براي اينکه خودشان را تبليغ کنند و شيعه را بکوبند. الحمدلله خداي متعال خودش تأييد دارد و نقشه‌ي الهي بر اين بوده و مقدمه بوده بر اينکه جريان امام زمان(ع) با همين نسبت محقق شود، احتجاجاتي که امام جواد(ع) کردند، توانست شيعه را تثبيت کند و بلکه بالاتر از گذشته، که اگر کودکي هم در اين سن هست، آنچنان اينها در معارف و هدايت‌گري و افضليت از همه غير قابل قياس عالي هستند که بالاترين علماي آن زمان حتي پيرمردان عالم آن زمان نتوانستند در مقابل علميت حضرات با اينکه به مباحثه و مناظره مي‌نشستند، پاسخ سؤالات حضرت را بدهند و حضرت تمام پاسخ‌هاي آنان مثل يحيي بن اکثم را به راحتي دادند. اين خودش در نقشه‌ي الهيه يک جايگاهي براي آن دوره داشت که بايد روشن مي‌شد تا جريان امام زمان که منجر به غيبت مي‌شد که سخت‌تر بود در اينجا زمينه‌سازي شده باشد و مردم آماده باشند. و استدلال‌‌هايي که حضرت کردند قطعاً در مورد امام زمان هم ساري است که استشهاد به نبوت عيسي(ع) مي‌کردند، از قرآن استشهاد مي‌کردند و همچنين به نبوت يحيي نبي(س) استشهاد مي‌کردند که «وَ آتَيْناهُ‏ الْحُكْمَ صَبِيًّا» (مريم/12) در قرآن آمده است. يا در رابطه با عيسي(ع) «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ‏ الْكِتابَ‏ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا» (مريم/30) هنوز در گهواره هست و امثال اين استشهادات که تثبيت شد، چون دوره امام زمان منجر به غيبت مي‌شد حضرت نمي‌توانست اين دفاع‌ها را داشته باشد. لذا در دوران امام جواد آن محقق شد که يک آمادگي کامل باشد و همه به راحتي پذيرفتند که يک کودکي امام شود. ببينيد چقدر نقش الهيه دقيق است و آن هم از باب رحمت است که اگر آن موقع آن مسأله مي‌خواست محقق شود، هم ابتلاي غيبت بود و هم ابتلاي کودکي در امامت بود. اين دو ابتلا ممکن بود خيلي‌ها را ساقط شوند.
من يک روايتي از امام جواد نقل کنند. حضرت مي‌فرمايد: «وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ‏ عَيْنِ‏ اللَّه‏» (تحف العقول/ص455) بدان که تو از جلوي چشم خدا دور نيستي. «فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُون‏» اگر اين را خوب تصور کني که در همه حالت جلوي چشم خدا هستي، اگر يک جايي دوربيني باشد که ديگران شاهد هستند، چقدر انسان در حرکاتش مراقب است. در افعالش مراقب است. اينجا محضريت مطلقه است. «وَ اعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ‏ عَيْنِ‏ اللَّه‏» هيچ لحظه‌اي در جلوي چشم خدا خالي نيست. «فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُون‏» با اين نگاه ببين چه مي‌کني؟ اين روايت شريف از امام جواد(ع) است.
شريعتي: اين عيدي حاج آقاي عابديني به ما و همه‌ي بيننده‌هاي عزيزمان بود. بحث ما با حاج آقاي عابديني سيره‌ي انبياي الهي در قرآن کريم هست. در جلسات گذشته قصه‌ي حضرت ابراهيم را مرور کرديم و نکات لطيفي را شنيديم. بحث امروز شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي عابديني: در قصه‌ي حضرت ابراهيم(ع) بوديم. باز هم سلام بر حضرت ابراهيم مي‌کنيم. «سلامٌ علي ابراهيم» انشاءالله اين محبت‌هايمان را نسبت به انبياي بزرگ قدر مي‌دانيم. ابراهيم و بقيه‌ي انبياي بزرگوار کساني هستند که خدا آنها را برچيده است. مثل ميوه‌اي که آدم جدا مي‌کند و سعي مي‌کند بهترين‌ها را بردارد. خداي متعال از بين موجوداتش اينها را براي خودش گلچين کرده است. ما هم با تقرب و محبت به آنها خودمان را در دايره‌ي وجودي اينها و شفاعت اينها قرار مي‌دهيم. سعي مي‌کنيم اين محبت‌ها براي ما بماند. انسان وقتي از دنيا مي‌رود اين محبت‌‌ها و بغض‌ها با او همراه است.  خيلي از چيزها مي‌ماند. اما اگر محبتي در وجودش نهادينه شد، اين محبت‌ها باقي مي‌ماند. اينها شفاعت و سنخيت و ارتباط مي‌آورد. انشاءالله ما در قيامت با اين انبياء محشور باشيم و اين انبياء راهي باشند به سوي حضرات معصومين و اهل‌بيت(ع) براي ما. انشاءالله.
قبلاً بحثي که داشتيم گذشت تا اينکه ابراهيم خليل بعد از جريان احتجاجات و جريان آتش و احتجاج با نمرود و بعد دستور به تبعيد ابراهيم خليل و حرکت کردن و رسيدن به پادشاه و جرياناتي که پيش آمد و هديه‌ي هاجر به ساره(س) و بعد هم رسيدن به ارض مبارک که ابراهيم خليل به آنجا رسيد. بحث ما از جهت سير تاريخي تا اينجا رسيد. مدتي بين بحث وقفه افتاد. اين مدتي که فاصله افتاد و دوستان از مطالب ديگر بهره‌مند بودند، دوباره وارد بحث شويم تا کم کم آن سير تاريخي را ادامه بدهيم. «إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدِينِ‏» (صافات/99) اين سير که شروع شد، انشاءالله ما هم همراه شديم. به تعبير روايات مهاجر کسي است که «من هجر من السيئات» ابتدا از سيئات هجرت مي‌کند. البته آغاز هجرت از سيئات است. انشاءالله بعداً اين هجرت از مراتب ديگري مي‌شود که دقيق مي‌شود. انشاءالله مسافر هستيم و کاروان دار ما حضرت ابراهيم خليل است. با اين نگاه که دوراني که براي ابراهيم خليل جريان آتش پيش آمد، حدود شانزده ساله بود. بعد از آتش مدتي در آن سرزمين بود و معلوم مي‌‌شود سن ابراهيم خليل بيشتر شده بود و چون ترسيدن از جريان ابراهيم او را مجبور به هجرت کردند، ابراهيم در اين سن ازدواج کرده است. با حضرت ساره ازدواج کردند و در مسير حضرت ساره و حضرت لوط و همسر لوط همچنين عده‌اي از مؤمنيني که همراه اينها ايمان آورده بودند که ذکر نشده است. در بعضي از تواريخ مثل کامل ابن اثير حدود پنج هزار نفر را ذکر کردند. اما اقلاً اين است که يک خدم و هشمي همراه حضرت بودند که مراقب حضرت بودند و از حضرت مراقبت مي‌کردند. اينها به ارض مبارک رسيدند. البته لوط و همسرش قبل از اينکه به ارض مبارک برسند، در سرزمين ديگري اقامت کردند تا تبليغ دين را به عنوان نبي الهي و تحت نظر ابراهيم خليل در آنجا داشته باشند. اين سير بحثي بود که مي‌خواستيم يادآوري کنيم.
امروز در محضر آيات 120 تا 123 سوره نحل هستيم که اين آيات ده خصلت را براي ابراهيم خليل ذکر مي‌کند که انشاءالله به اختصار تا زماني که فرصت باشد در اين مورد صحبت مي‌کنيم. من اول يکبار آيات را مي‌خوانم تا اينکه جان ما به اين آيات آشنا شود و انس بگيرد. «إِنَ‏ إِبْراهِيمَ‏ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ، وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ، ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»
نه خصلت از خصلت‌هاي ابراهيم در اين آيه هست و دهمين خصلت خطاب به پيغمبر اکرم است که با اين اوصافي که براي ابراهيم شمرديم، تو ملت ابراهيم را تابع باش. اين تابع شدن پيغمبر نسبت به ملت ابراهيم، نه نسبت به ابراهيم خليل، ملت يعني دين، تو تابع دين ابراهيم خليل باشد که ابراهيم خليل حنيف بود. اين تابعيت دين بودن نبي ختمي نسبت به ابراهيم خليل شايد بالاترين و اوج آن نه صفت قبلي براي ابراهيم است که به اين شرف مشرف شده است که پيغمبر اکرم که نتيجه‌ي نهايي عالم وجود و خاتم الانبياء است، خداي متعال مي‌فرمايد: «أَنِ اتَّبِعْ» تو تبعيت کن، «مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً» تابع دين ابراهيم حنيف باش. اين فضيلتي براي حضرت ابراهيم است که اين فضيلت دهم است. اين نه صفت مقدمه است که نشان بدهد ابراهيم قابل بر اين است که به پيغمبر خطاب شود که تو نسبت به او تابع شو. حالا بيان مي‌کنيم اين تابعيت به چه معناست و بعضي خواستند از اين سوء استفاده کنند. انشاءالله يادمان باشد اين سوء استفاده را اشاره کنم. چون اين سوء استفاده باعث شده بعضي مفسرين با بغض‌هايي که دارند بگويند: تبعيت افضل از مفضول است. يعني کسي که برتر است از کسي که کمتر برتر است، تبعيت او مانع عقلي ندارد. تا بعضي جريانات تاريخي را براي خودشان درست کنند. يعني اين اشکال را وارد کردند. پس مي‌شود يک کسي افضل باشد ولي تابع شود.
در اولين صفت مي‌فرمايد: «إِنَ‏ إِبْراهِيمَ‏ كانَ أُمَّةً» چند صفت اولي عمل ابراهيم است و چند صفت آخري است اصطفاء و اعطاي الهي است. ما در سوره‌ي حمد داريم. چند آيه در سوره حمد صفات خداي متعال است و بعد چند آيه تضرع بنده به جانب خداست. «اياک نعبد و اياک نستعين» تقاضاهاي بنده است. چند آيه اول «الحمدلله رب العالمين، الرحمن الرحيم» آنها صفات الهي است. اينجا هم آياتي که آمده بعضي صفاتش خصوصيات بندگي ابراهيم است. بعضي خصوصيات اعطاي خدا نسبت به ابراهيم است. اينها کنار هم آمده است. تفکيک شده است. يعني خداي متعال اينها را به يک رديفي کنار هم قرار داده که هرکدام از اينها نکته‌هايي دارد. در ابتدا مي‌فرمايد: «إِنَ‏ إِبْراهِيمَ‏ كانَ أُمَّةً» تعبير به اينکه يک فرد است، اما امت است. حالا اينکه معنا کردند ابراهيم امت است يعني چه؟ آيا به اين معناست که ابراهيم خودش به تنهايي در دوره‌اي بود که بعضي روايات داشت وقتي داشتند او را در آتش مي‌انداختند: خطاب شد که خدايا در عالم يک نفر موحد است. اين يک نفر هم دارد در آتش مي‌افتد تا بسوزد. بعضي خواستند از اين خطاب استفاده کنند که اين يک نفر موحد يعني يک امت توحيدي بر حضرت ابراهيم صدق مي‌‌کرد. بعضي روايت مي‌گويند: ابراهيم خليل به گونه‌اي بود که عملش و عباداتش مثل امتي که بخواهند عبادت کنند آنگونه عظيم و شديد بود. خودش به تنهايي مثل امتي آثار داشته است. چه در عبادات، چه در کارهايش، يکي از کارهايش شکستن بت‌ها بود.
الآن سازمان‌هايي در کشور ما هست، مؤسسه‌هايي است که در صدد تبليغ دين و دفاع از دين و بسط دين درمي‌آيند. چقدر ما موفق هستيم! آنجا يک ابراهيم خليل بود که هم خودش رسانه بود، هم محتوا بود، هم الگو بود و همه چيز خودش بود. مستند و محتوا خودش بود. مبلغ خودش بود. به تنهايي همه بار به دوشش بود. توانست کاري کند که تا امروز که حدود چهار هزار سال از آن دوره مي‌گذرد، امت پيغمبر افتخارشان اين است که «هُوَ سَمَّاكُمُ‏ الْمُسْلِمِين‏» (حج/78) او شما را مسلم ناميد. افتخار امت اسلامي اين است که ابراهيم خليل اين امت را مسلم ناميده و به پيغمبر اکرم خطاب شده که نسبت به ملت ابراهيم تابع باش.
اگر يادتان باشد وقتي شهيد بهشتي از دنيا رفتند و شهيد شدند، فرمودند: بهشتي يک امت بود. يک ملت بود! چون ملت در تعبير قرآني يعني دين! درست است امام در آنجا استفاده کردند که يک جمعيت کثيري بود، ولي خودش تنها نبود. اين نگاه خيلي زيباست. يعني اگر ما باورمان شود که اگر کسي حتي در جايي تنهاست، مي‌تواند همه کارهايي که اين سازمان‌ها و تشکيلات عريض و طويل مي‌‌خواهند انجام بدهند، يک نفر به تنهايي با اتکا به خداي تبارک و تعالي مي‌تواند همان کارها را بکند. اين حکايت از ظرفيت وسيع و باور عميق انسان دارد که ابراهيم(ع) آن را بروز داد. «إِنَ‏ إِبْراهِيمَ‏ كانَ أُمَّةً» اين تعبير اختصاصي به ابراهيم از جهت امکان ندارد. بله وقوعاً ابراهيم خليل اين را واقع کرد. اما اين ظرفيتي براي همه انسان‌هاست. لذا هيچکسي در هيچ جايي اگر تنها هم باشد ترسي ندارد که من تنها هستم و نمي‌توانم کاري کنم. «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏» (سبأ/46) اين يک ظرفيت و صفت است. براي امت روايات مسائل مختلفي را ذکر کردند.
يک روايت زيبايي که «ضربه‏ على‏ يوم الخندق أفضل من عباده الثقلين» (إقبال‏الأعمال، ص 467) چقدر زيبا مي‌فرمايد. يک ضربت است، اين افضليت يعني اثري که مي‌گذارد. افضليت نه به اين معنا که ثوابش زياد است. «أفضل من عباده الثقلين» يعني عبادت ثقلين چقدر مي‌توانست اثر بگذارد. آن نتيجه‌اي که در هدايتگري و در نظام وجود به سمت خدا حرکت دادن «ضربة علي يوم الخندق أفضل من عباده الثقلين» نه مساوي، افضل.
نکته دوم مي‌فرمايد: «قانِتاً لِلَّهِ» علاوه بر اينکه امت بود، قانت بود. تعبير قانت را اگر بخواهم از روي لغت عرض کنم، تعبيري که براي قنوت کردن است، قنوت يک نحو خضوع است، منتهي خضوعي که با اطاعت و استمرار همراه است. خضوع اگر با اطاعت باشد، چون يکوقتي خضوع با يک امري است که اطاعت مي‌‌کند و همچنين استمرار دارد. يعني ابراهيم خليل «قانتاً لله» دائماً مطيع خدا بود. خاضع در مقابل خدا بود. اين استمرار داشت. هيچ جاي وجودش خالي نبود. اگر در آيات شريفه‌اي که خطاب به مريم (س) هست که مي‌فرمايد: «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ‏ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ‏ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِين‏» (آل عمران/42) «يا مَرْيَمُ اقْنُتِي‏ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِين‏» (آل‌عمران/43) اينجا «اقنتي لِرَبِّک» يعني خاضع باش براي خدا. اين هم خضوعي که با اطاعت و استمرار خضوع و اطاعت همراه است. يعني از بقيه ببر و اصلاً دلت جاي ديگري نباشد. آنجا به مريم مي‌گويد: «اقنُتي» اينطور باش. اما به ابراهيم مي‌گويد: «قانتاً لله» اين چقدر زيباست. يعني اگر ما قانت را بشناسيم که خضوع و اطاعت دائم در برابر خدا، «قانتاً لله» محبت به چنين شخصي چقدر براي ما نافع است.
بعد مي‌فرمايد: اگر اين خضوع مستمر شد، اين استمرار خيلي استقامت مي‌خواهد که دل انسان جايي برنگردد. لذا در لحظه‌ي آتش هم آنجا حتي دلش به وسايط برنگشت که جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل بود. حتي دلش اينقدر با خدا مستقيم مرتبط بود که وسايط هم در آنجا چه بودند؟ مورد توجه ابراهيم قرار ندارد. «قانتاً لله» فقط با او ارتباط داشت. اين هم يک خصوصيتي بود که در اين آيه شريفه مي‌فرمايد.
«حَنِيفاً» تعبيري که حضرت آيت الله جوادي در تفسير دارند خيلي زيباست. مي‌فرمايند: حنيف در مقابل جنيف است. متجانف کسي است که به اين طرف و آن طرف ميل مي‌کند. حنيف کسي است که وسط جاده مستقيم مي‌رود. يک ذره انحراف در جاده ندارد. متمايل به يمين و يسار نيست. حنيف يعني اينکه مستقيم مي‌رود. يکبار در مورد حنيف مفصل صحبت کرديم. منتهي حنيف در ابتدا حنيف بودن يعني هيچ ميلي به معصيت نيست که انحراف است. منتهي در ادامه وقتي انسان جلوتر مي‌رود حنيف بودن از اين عظيم‌تر مي‌شود. هيچ ميلي به ديگري نيست. هيچ توجهي به اطراف نيست. تمام ميل ابراهيم به سمت يک حقيقت واحده است. اين ظرفيتي که دارد مي‌‌فرمايد: «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً» هرکدام از اينها از قبل افضل مي‌شود. يعني همچنان که امت بودن خودش يک فضيلت عظيم بود، بعد «قانتاً» که آن خضوع مستمر و دائمي است، تا به حنيف بودن مي‌رسد. نتيجه قانت بودن به حنيف بودن مي‌رسد. حنيف بودن حقيقتي است که انسان را مي‌رساند، اول سفر من الخلق الي الحق است. يعني اول سفر من المعصيت است و بعد سفر من الکثرات است به سمت حق، از همه کثرات چشم مي‌پوشد. بعد حنيف بودن حقيقت نهايي‌اش در وجود ابراهيم سفر من الحق الي الحق است. يعني از کثرت اسمائي به سمت آن وحدت توحيد ذاتي حرکت مي‌کند. اين اواسط راه است. مي‌رسد به جايي که من الحق الي الحق است. يعني از اسماء حق به سمت توحيد ذاتي حرکت مي‌کند. الآن دهان ما براي زدن اين حرف‌ها کوچک است. اما همين مقدار که ذکر کردم آنجا هم حنيف بودن تازه آنجا نسبت به ابراهيم خودش را نشان مي‌دهد. اين دعوت ماست که در مسير مستقيم از گناه ببريم. دعوت ماست که از کثرات ببريم و به سمت وحدت برويم. اين حد و اندازه‌هايي است که ما اگر به آن برسيم خيلي در کار خودمان بزرگي کرديم. خيلي رشد کرديم اما ابراهيم خليل اين مسائل برايش مطرح نبود. حنيف بودن او باعث مي‌شود که دين حنيفي شود که الي الابد همه افتخار کنند که تابع ملت ابراهيم هستيم که ملت حنيف است. يعني جلوه‌ِ اطلاقي حق در رتبه ابراهيم است. يعني تعلماتي که انبياي ديگر به لحاظ امت‌هايشان پيدا کرده بودند، ابراهيم ندارد. خالص است! لذا مشرکين حجاز بت‌هايشان را در کعبه قرار مي‌دادند، چرا؟ چون خودشان را به ابراهيم منتسب مي‌کردند. نه فقط يهود و نصاري، لذا قرآن نفي مي‌کند که ابراهيم «ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِين‏» (آل‌عمران/67) از مشرکين هم نبود. مشرکين خودشان را منسوب مي‌کردند. يعني آنها هم چون بت پرست بودند بتها را وسايطي به خداي ابراهيم مي‌دانستند. چقدر يک شخص بايد عظيم باشد که کسي که اين همه جهالت دارد با اين حال نمي‌تواند انکار کند. او هم مي‌گويد: من هم منتسب به ابراهيم هستم. هم پيغمبر اکرم خودش را منتسب به ابراهيم مي‌کند. «مِلَّةَ أَبِيكُمْ‏ إِبْراهِيم‏» (حج/78) يعني کسي نيست که بخواهد خودش را غير مرتبط ببيند. اگر کسي خودش را غير مرتبط ديد، «وَ مَنْ يَرْغَبُ‏ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِين‏» (بقره/130) اين نفسش سفيه است. هرکس تصور کند ابراهيم است، مي‌بيند دوست دارد خودش را منتسب کند. «مِلَّةَ أَبِيكُمْ‏ إِبْراهِيم‏» يعني ما فرزند ابراهيم شويم. اين چقدر زيباست. اينقدر در رابطه و محبت و ارتباط معنوي قوي شويم همچنان که «أنا و علىّ أبَوا هذه‏ الامّة» پيغمبر فرمود: من و علي پدران اين امت هستيم. پدر معنوي هستيم. چون مردم را دارند به سمت کمالشان سوق مي‌دهند. اينها حقيقت هستند همينطور که عيسي(ع) فرمود: ملکوت آسمان و زمين مي‌رسد به کسي که دوباره متولد نشده باشد. اين تولد ثاني به واسطه‌ي أب روحاني انسان و پدر روحاني است. «مِلَّةَ أَبِيكُمْ‏ إِبْراهِيم‏» چقدر اين پدر محبت مي‌خواهد که آدم خودش را به اين پدر ببندد و منتسب کند. اين هم صفت سومي است که آيات حنيف خيلي آيات زيادي است و شايد من اينجا آياتش را نوشتم که دوازده آيه هست که حنيف در اين آمده ولي هرکدام جايي از بحث دارد.
در صفت بعدي مي‌فرمايد: «وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» يک بحث اين است که از مشرکين نبود. يک بحث اين است که هيچ مرتبه‌ي شرکي در وجود ابراهيم نبود. «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ‏ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» (يوسف/106) هرکسي ايمان دارد در مراتب ايمانش يک مرتبه‌اي از شرک خفي هست. مشرک به معناي اينکه نجس باشد يا دور از اين باشد نيست. شرک خفي است. خدا شهادت دارد که ابراهيم خليل «وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» است. نه مشرک به معناي کساني که بت پرست هستند. بعد از حنيف بودن اين به ابراهيم نمي‌چسبد. اين براي آنجايي است که ابراهيم دارد نفي مي‌کند «ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا» اين براي آنجاست که «وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» اما اينجايي که مي‌فرمايد: «وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» که يک صفت سلبي است و در بين همه صفت‌هاي اثباتي که آمده، اينها همه صفت‌هاي اثباتي است، اين يک صفت تنها سلبي است. اين صفت سلبي نتيجه‌ي چند صفت قبل است. در چند صفت قبل چه بوده است؟ امت بودن، قانتاً لله بودن، حنيف بودن، حالا مي‌فرمايد: «وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» اين هيچ نحوه‌ي شرکي تا آن خفي ترين مراتب شرک در وجود ابراهيم نيست. ما تقاضا مي کنيم خدايا شرک را از وجود ما بردار. اينجا خدا شهادت مي‌دهد براي ابراهيم اين فرد را به اين خصوصيات مي‌ستايد. به فرمايش مرحوم علامه هيچکسي مثل ابراهيم خليل در قرآن بين انبياي گذشته مورد ستايش قرار نگرفته است. يعني اين هم يکي از چيزهايي است که حنيف بودن و «مِلَّةَ أَبِيكُمْ‏ إِبْراهِيم‏» و «اوحينا» که در آخر اين آيات هست، براي اين است که ابراهيم خليل آنقدر عظيم بوده که در ميان همه انبياء مي‌درخشيده است و مورد ستايش الهي بارها به صورت متعدد قرار گرفته است. اين هم يکي از خصوصيات ابراهيم خليل است. «وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» که اگر کسي اين را خوب باور کند مي‌تواند بحثي را که خواهيم داشت که وقتي به شمس و ستاره و قمر رسيد، اگر آنجا گفت: «هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ‏ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» (انعام/76) گفت: اين پروردگار من است. آنجا کسي توهم نمي‌کند. که اين آنجا شرک پيدا کرده بود و بعد مؤمن شد. چون اينجا مي‌گويد: «وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» هيچگاه در وجودش شرک همراه نبوده است. خداي متعال دارد شهادت مي‌دهد. پس معلوم مي‌شود اگر آنجا مي‌گويد: «هذا رَبّي» آنجا تعليم است تا مجادله به احسن بکند مطابق اعتقاد آنها.
شريعتي: مي‌شود بعضي‌ها ترديد کنند؟
حاج آقاي عابديني: بله، در تفسيرها که رجوع کنيم، اين شيوه تربيتي حضرت است. لذا هيچ جايي، بلکه در همه ارتباطات و در همه دوران تنهايي که در غار بود، «وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ».  
شريعتي: چقدر خوب تابلوي وجود عظيم حضرت ابراهيم را ترسيم مي‌کنيد. چقدر خوب است آنهايي که محبت حضرت ابراهيم را در دلشان دارند. باز به بحث روزهاي اول برمي‌گرديم که تمام انبياء با تمام اين ويژگي‌هايشان تازه يک شعاعي از وجود نبي مکرم اسلام هستند. چقدر پيامبر ما دوست داشتني است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ» امروز صفحه‌ي 544 قرآن کريم، آيات 12 تا 21 سوره مبارکه مجادله در سمت خدا تلاوت مي‌شود. چقدر خوب است در سالروز ولادت امام جواد(ع) ثواب تلاوت آيات را به روح بلند باب المراد، جواد الائمه(ع) هديه کنيم.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ‏ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «12» أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ «13» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ «14» أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «15» اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ «16» لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ «17» يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ «18» اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ «19» إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ «20» كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ «21»
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هرگاه خواستيد با رسول خدا، گفتگوى خصوصى داشته باشيد، پس قبل از نجواى خود صدقه‏اى بدهيد. اين براى شما بهتر و پاكيزه‏تر است و اگر (براى صدقه دادن مالى) نيافتيد پس همانا خداوند آمرزنده و مهربان است (و مى‏توانيد بدون پرداخت صدقه گفتگوى خصوصى داشته باشيد). آيا نگران شديد از اين‏كه قبل از نجوايتان صدقه دهيد؟ پس اكنون كه صدقه نداديد و خدا هم لطف خود را بر شما بازگرداند، نماز به پا داريد و زكات بپردازيد و خدا و رسولش را اطاعت نماييد و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد، آگاه است. آيا نديدى كسانى را كه با گروهى كه مورد غضب خداوند بودند، طرح دوستى ريختند؟ آنها نه از شما هستند و نه از آنان و با اين‏كه خود مى‏دانند به دروغ سوگند مى‏خورند (كه از شما هستند). خدا براى آنان عذاب سختى آماده ساخته، زيرا كارى انجام مى‏دهند كه بسيار بد است. سوگندهايشان را سپر ساختند و مردم را از راه خدا بازداشتند، پس برايشان عذابى خوار كننده است. هرگز اموال و فرزندانشان، چيزى از خشم و غضب خدا را از آنان دفع نمى‏كند. آنان اهل آتش هستند و در آنجا ماندگار. روزى كه خداوند همگى آنان را برمى‏انگيزد و براى خداوند سوگند ياد مى‏كنند، همانطور كه براى شما سوگند ياد مى‏كنند و مى‏پندارند كه آنان بر چيزى (استوار) هستند. بدانيد كه آنان همان دروغگويانند. شيطان بر آنان چيره و مسلط شده است، پس ياد خدا را از خاطرشان برده است. آنان حزب شيطانند. آگاه باشيد كه حزب شيطان همان زيانكارانند. همانا كسانى كه در برابر خدا و رسولش دشمنى مى‏كنند، آنان در زمره خوارترين مردم‏اند. خداوند حكم كرده است كه همانا من و پيامبرانم (بر كافران و منافقان) چيره خواهيم شد. همانا خداوند قدرتمند شكست‏ناپذير است.
شريعتي: انشاءالله به برکت نام امام جواد حاجت روا شويد. خيلي‌ها التماس دعا گفتند. دوستان عزيزي که مشهد هستند، دوستان عزيزي که کاظمين هستند، ما را دعا کنند. انشاءالله به زودي زود زيارت کاظمين نصيب همه شما شود. خدمت شما هستيم و نکات پاياني را مي‌شنويم.
حاج آقاي عابديني: در ادامه صفاتي که براي ابراهيم خليل آمده است، مي‌فرمايد: «شاكِراً لِأَنْعُمِهِ» ابراهيم شاکر نعمت‌هاي الهي بود. شاکر بودن يک بحثي است که انشاءالله در يکي از انبياء مفصل‌تر وارد مي‌شويم. يک بحث دقيقي دارد که تلازم بين شکر و اخلاص است. يعني مقام شکر اخلاص را نشان مي‌دهد. هر مرتبه‌اي از مراتب شکر مرتبه‌اي از اخلاص است. اگر کسي «شاکراً لِأنعمُِه» بود. يعني آخرين مرتبه اخلاص در وجود او محقق شده است. که همه نعمت‌ها را شاکر است. تلازم بين شکر و اخلاص را بعداً مفصل مي‌گوييم.
شريعتي: هرکدام از اين صفات نه تنها کوه عظيم است، بلکه رشته کوه عظيم است.
حاج آقاي عابديني: بله يک رشته کوه است و همه براي ماست. همه ما را به آنها دعوت کردند. لذا فقط اين نيست که حسرت باشد که آنها داشتند. نه! راه عمل هم هست که اينطور بياييد. امت بودن، قانت بودن، حنيف بودن، «وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» و همچنين «شاکراً لأنعمه» اينها الگو براي حرکت ما هستند. «اجْتَباهُ» در عربي اين چيزي که چيده مي‌شود و از بقيه جدا مي‌شود، گل ميوه‌ها را جدا مي‌کند، خدا ابراهيم را «اجْتَباهُ» براي خودش برمي‌دارد. ببينيد يک فرد چقدر بايد ارزشمند باشد. از اينجا که«اجْتَباهُ» آمده است، دارد صفات الهي را بيان مي‌کند. تا اينجا قدم‌هاي ابراهيم بود که امت بود، قانت بود، حنيف بود، مشرک نبود و شاکر بود. از اينجا«اجْتَباهُ» خدا او را برگزيده است.«وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» خدا او را هدايت کرده است. يک زمان هست طرف دارد مي‌رود، يک زمان ما مي‌گوييم: «اهدنا الصراط المستقيم» مي‌خواهيم بياييم. اما يک موقع خدا مي‌گويد: «وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» يعني خدا او را هدايت کرده است. يک تعبير داريم «الي صراط المستقيم» که نسبت به همه انبياء است، يک تعبير داريم «علي صراط المستقيم» اين علي هيمنه است. که نسبت به نبي ختمي آمده است و نبي مکرم اسلام «علي صراط المستقيم» است. «وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» خدا او را به سمت صراط مستقيم هدايت کرده است.
«وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً» ما در دنيا حسنه را به او داديم. آنوقت اگر کسي زندگي ابراهيم را در دنيا ببيند، خدا مي‌گويد: «وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً» ما حسنه را در دنيا به او داديم. زندگي ابراهيم در دنيا طوري شده که يکي از ثمرات او در دنيا فرزندانش هستند. يک نسل او بني اسرائيل و پيغمبران بني اسرائيل مي‌شود. يک نسل او هم پيغمبران اسماعيلي و نبي گرامي اسلام و اهل بيت او مي‌شوند. اين يک ثمره‌ي دنيايي است که همه اينها عمل ابراهيم است. ثمره‌ي وجود ابراهيم در دنياست. يک کار ابراهيم جريان کعبه و بناي کعبه و اعمال حج است. خدا حسنه‌ي دنيا را اينها مي‌بيند. غير از آنکه ابراهيم در دنيا اولين کسي بود که مهمان خانه به پا کرد. سنت‌هاي حسنه ايجاد کرده است. اينها حسنه در دنياست. در نزد خدا ابراهيم در آتش افتاده است. ابراهيم مهمان نواز بود. مي‌گويد: وقتي ملائکه آمدند «أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ‏ حَنِيذٍ» (هود/69) نمي‌دانست اينها ملائکه هستند. يک گوساله‌ي خوبي را براي آنها بريان کرد. چه تشکيلاتي در مهمان خانه‌اش داشت که با يک گوساله بريان شده خواست از اينها پذيرايي کند. «وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» که اين جاي بحث عظيم دارد. در انتها هم آيه مي‌فرمايد: بعد از اين نه خصلت خداي متعال به پيغمبر اکرم خطاب کرد که اين خصوصياتي که براي ابراهيم قرار دارم و او را به اين مرتبه رساندم «ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً» وقتي پيغمبر تابع است، همه انبياي گذشته هم تابع هستند. نسبت به ملت ابراهيم. عرض خواهيم کرد که او چرا به ابراهيم نفرمود: «اتَّبِعْ إِبْراهِيمَ» مي‌فرمايد: «اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً» اين هم نکته‌اي است که آن شبهه را برطرف مي‌کند.
شريعتي: آيات 120 تا 123 سوره نحل ده فضيلت از فضيلت‌هاي حضرت ابراهيم(ع) بود. انشاءالله خداي متعال ما را از محبين اوليا و انبياي خودش قرار بدهد. انشاءالله حقيقت آنها را به ما نشان بدهد به خصوص امروز که ميلاد امام جواد(ع) هست. ما هرچقدر اينها را بشناسيم، شيفته‌تر مي‌شويم. انشاءالله به ما آنها را بشناسانند تا شيفتگي ما سبب نجات ما شود. ديني که ابراهيم آورد براساس محبت بود. انشاءالله اين محبت نجات دهنده همه ما باشد. در ارتباط و صميميتي که امسال بين مؤمنين برقرار شده، به خانه‌‌هاي همديگر رفتند و صله رحم کردند و دوستان با هم آشتي کردند، انشاءالله اين محبت‌ها پايدار بماند و شيطان در اين محبت‌ها دخالت نکند تا انشاءالله نجات و آمادگي براي محبت الهي در وجود ما بيشتر شود.
شريعتي: از همين‌جا به امام موسي کاظم و امام جواد (ع) سلام مي‌کنيم.