اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-10-18-حجت الاسلام والمسلمين عابديني– سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم- حضرت صالح(عليه‌السلام)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم- حضرت صالح(عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 18-10-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
هواي بام تو داريم، ما هوايي‌ها *** خوشا به حال شب و روز سامرايي‌ها
چه نعمتي است سر سفره‌ات نمک خوردن *** چه افتخار بزرگي است اين گدايي‌ها
خداست باني اين اعتقاد نوراني *** خداست باعث اينجور آشنايي‌ها
دوباره حسرت ديدار در دل کعبه است *** چقدر کعبه دلش خون شد از جدايي‌ها
به ياد حضرت فرزندتان هر آدينه *** چه حس و حال قشنگي است هم صدايي‌ها

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما بيننده‌ها و شنونده‌هاي عزيزمان. عيد ميلاد امام حسن عسگري بر شما مبارک باشد. يک تبريک ويژه و مخصوص به ساحت مقدس حضرت ولي عصر(عج) داريم. انشاءالله در اين روزهاي پر برکت بهترين‌ها نصيب شما شود. حاج آقا عابديني سلام عليکم خيلي خوش آمديد. ايام مبارک باشد.
حاج آقاي عابديني: سلام مي‌کنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. اولين سلام را پيشاپيش از همه به حضرت ولي‌عصر(عج) عرضه مي‌کنيم و اين روز را به همه تبريک مي‌گوييم.
شريعتي: ببينيم در اين روز مبارک حاج آقاي عابديني براي ما چه به ارمغان آوردند؟
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي فرج) انشاءالله از ياران و ياوران و سرداران حضرت باشيم.
در مورد امروز يک نکته‌ي کوتاهي را عرض مي‌کنيم. انشاءالله بهره‌ي بيشتري ببريم. جلسه‌ي گذشته عرض کرديم قولي هست که دهم ربيع تولد امام حسن عسگري(ع) است اما قول مشهور هشتم ربيع است که امروز است. مرحوم ميرزا جواد ملکي تبريزي مي‌فرمايند: آنچه در مورد ولايت پيغمبر در عظمت هست، نسبت به همه حضرات معصومين هم هست. منتهي امام عسگري(ع) يک ويژگي خاصي دارد که پدر امام زمان(عج) هست و لذا توسل به پسر براي استفاده بيشتر از پدر و توجه به پدر براي توجه بيشتر به پسر، يک ويژگي خاصي است. انشاءالله در اين روز ما به ياد امام زمان(عج) باشيم و از امام عسگري بخواهيم ما را امداد کنند در اينکه حق امام زمان را بيشتر بشناسيم و آمادگي بيشتري براي ارتباط با حضرت در وجود خودمان ايجاد کنيم.
يک نکته‌اي را ايشان در انتهاي اين قسمت مي‌فرمايد، من دوست دارم اين نکته را از دست ندهيم و به اين توجه داشته باشيم. ايشان مي‌فرمايد: صاحب ولادت امروز که امام عسگري(ع) هست، يک خصوصيتي در بين حضرات معصومين دارد. هرکدام از معصومين يک خصوصيتي دارند. ايشان براي آنها خصوصيت هرکدام را مي‌شمارد. و خصوصيت امام عسگري(ع) را هم که مربوط به امروز است بيان مي‌کند. ايشان مي‌فرمايد: هرکدام از معصومين وسيله‌اي هستند براي اينکه بندگان به سوي خدا در حوائجشان رجوع کنند و خصوصيت خاصي براي هرکدام است، چنانچه در دعاي توسل هم به همين نکته توجه ويژه شده است که خصوصيت خاصي براي هر امام معصوم مي‌شمارند. بعد مي‌فرمايد: براي رسول خدا و فاطمه(س) و همچنين فرزندانشان امام حسن و امام حسين(ع)، اگر کسي به دنبال طاعت الهي و رضوان خداست، به اين چهار بزرگوار توسل ويژه داشته باشد. و اگر کسي در انتقام از دشمنان و کفايت از اينکه بتواند در مقابل ظالمين حفظ شود، توسل به اميرالمؤمنين(ع) مجرب است. اگر کسي بخواهد از نفس شيطان و وسوسه‌ي شيطان و جور سلاطين محفوظ باشد، به امام سجاد(ع) توسل کند. اگر کسي مي‌خواهد در امر آخرت پيشرفتي داشته باشد، به امام باقر و امام صادق(ع) توجه ويژه داشته باشد. اگر کسي دنبال شفاي از مريضي و عافيت و جلوگيري از دردها و رفع دردها باشد، به امام کاظم(ع) مراجعه کند. يعني ظهورشان به گونه‌اي بوده که ظهور اينها ارتباط را در اين رابطه‌ها محقق مي‌کند. لذا ما بايد از اينها استفاده کنيم و براي امام رضا(ع) در نجات از مخاف في الاسفار، اگر کسي سفر دارد، در دريا و خشکي و در بيابان، توسل ويژه به امام رضا(ع) مجرب است. اگر کسي وسعت و استغنا در روزي و بي‌نيازي از مردم را مي‌خواهد، به امام جواد(ع) توسل داشته باشد. اگر کسي مي‌خواهد بر مستحبات قدرت پيدا کند و حق برادران مؤمن خودش را ادا کند و طاعاتش را به نحو احسن انجام دهد به امام هادي(ع) توسل کند. اگر کسي در امر آخرت کمک مي‌خواهد، معيني بر امر آخرت مي‌خواهد به امام عسگري(ع) توسل کند. انشاءالله امر آخرت ما را اعانه کنند و براي امام عصر که ايشان مي‌فرمايد: در هر حاجتي به امام زمان(عج) متوسل شويد. انشاءالله خداي متعال به ما توفيق بدهد که از اين نعمت‌ها بيشتر از پيش استفاده کنيم.
شريعتي: وارد بحث اصلي مي‌شويم که سيره‌ي تربيتي انبياء در قرآن است. قصه‌ي حضرت صالح و قومش و قصه‌ي ناقه را مي‌شنيديم. ادامه فرمايش شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي عابديني: در جلسه گذشته يک بحث مفصلي را عرض کرديم که اقسام معجزات نسبت به عموم مردم، نسبت به کفار و نسبت به مؤمنين، هرکدام دسته بندي‌هايي داشت که بيان کرديم. قسمت آخر ماند که خود اين معجزات نسبت به انبياء بود. معجزات نسبت به انبياء هم مراتبي دارد. گاهي در ابتداي بعثت انبياء است که مي‌خواهد نبي را به رسالت مبعوث کند. با معجزه‌اي او را مبعوث به رسالت مي‌کند. مثل پيامبر، مثل موسي کليم و آتشي که در طور بود و برايش ايجاد شد. يا خود اژدها شدن عصاي موسي براي اولين بار براي موسي دور از چشم بقيه وقتي مي‌خواست به رسالت مبعوث شود، اتفاق افتاد. لذا اين عصا در ابتدا مربوط به بعث به رسالت خود موسي بود، تا موسي به کمالي برسد. وقتي خداي متعال از موسي پرسيد: اين چيست؟ گفت: اين عصاي من است که به آن تکيه مي‌کنم و کارهايم را انجام مي‌دهم، خداي متعال فرمود: «وَ أَلْقِ‏ ما فِي يَمِينِك‏» (طه/69) عصايت را بيانداز. عصا را انداخت و ديد اين اژدها شد. مرحوم علامه مي‌فرمايد: موسي را به اين کلام رساند که در محضر ربوبي هرچيزي همان است که او مي‌خواهد. اين کمالي براي يک نبي الهي است که در محضر او هرچيزي است که او مي‌خواهد. اين براي انبياء، خود معجزات در وقت بعثت، گاهي در کمال براي آنهاست. مثل «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن‏» (بقره/124) يعني مراتب مختلف ابتلا را براي ابراهيم پيش آورد، تا اينکه ابراهيم به کمالات بالاتر رسيد. ابراهيم به تماميت رسيد. «فَأَتَمَّهُن‏» او را کاملتر و تمام‌تر کرد. اين مربوط به مدارج بعدي خود نبي است. اينکه خود وحي هم يک معجزه‌اي است که براي انبياء محقق مي‌شود و براي آنها سابقه نداشته است، پس براي انبياء هم قسمت ديگري هست که انبياء به کمالاتشان مي‌رسند يا مبعوث به رسالت مي‌شوند.
بعضي وقت‌ها معجزات را خود انبياء مي‌خواهند. آنجايي که معجزات را خود انبياء مي‌خواستند و آنجايي که مؤمنين مي‌خواستند، يا کفار مي‌خواستند که در اقسام سابق بود، متفاوت است. يعني اينها براي مدارج کمالي مي‌خواستند رشد الهي باشد، اما مردم و کفار براي ملعبه مي‌خواستند که سرگرم باشند. مؤمنين براي هدايت بالاتر نمي‌خواستند. مثل حواريون گفتند: به ما بده تا بخوريم. اما ابراهيم خليل مي‌فرمايد: «رَبِّ أَرِنِي‏ كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏» (بقره/260) خدايا به من بنما که چگونه مرده را زنده مي‌کني؟ مي‌خواست محضر اسم محيي شود. اين محضر اسم محيي شدن يک مرتبه‌ي عظيمي است. خداي متعال وقتي به او فرمود: آيا به اين محيي بودن اطمينان نداري؟ «أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ» مي‌گويد: چرا اما «قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي‏» مي‌خواهم قلب من مطمئن شود. اين مراتب بالاتر کمال است. خوردن در اين نيست. ابراهيم خليل به جايي مي‌رسد که «إِنِّي جاعِلُكَ‏ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) يعني اين باعث مي‌شود که اثر فعل ابراهيم خليل در بقيه ظاهر مي‌شود. امام براي همه مي‌شود. علاوه بر نبي و خليل بودن، امام براي مردم مي‌شود. لذا آنهايي که انبياء مي‌خواستند، در طريق ارتباط بالاتر و رشد بيشتر براي مردم هم بود، غير از رشدي که خودشان داشتند، هرکدام احتياج به باز شدن دارد ولي من براي اين مورد حدود هشت مثال نوشتم که درخواست‌هاي انبياء براي معجزه تعالي خودشان و امتشان بوده است.
بحثي که در جلسه‌ي گذشته گفتيم که وقتي اينها ناقه را خواستند تا از دل کوه بيرون بيايد، خداي متعال هم اجابت کرد. اما وقتي ناقه از دل کوه بيرون آمد، مطابق اين حجتي که خودشان خواسته بودند، سنت الهي است که هرجا خود انسان چيزي از انبياء بخواهد و اگر اجابت شد، مطابق آن تکليف بالاتري مي‌آيد. حجت بالاتري است. لذا براي اينها قرار داده شد که يک روز آب شهر مربوط به ناقه بود، يک روز آب براي مردم بود. حواسمان باشد اگر گاهي براي خدا خط و نشان مي‌کشيم و چيزي را مي‌خواهيم اگر اجابت شد تکليف خيلي بايد سنگين‌تر از سابق شود، حتي در همين‌جا که دعايي مي‌کنيم اجابت مي‌شود با اينکه دعا خوب است، نتيجه‌ي اجابت دعا بايد اين باشد که انسان چه شود؟ براي خودش يک تکليف بالاتري را از اين به بعد قرار بدهد. يعني اگر بخواهد اين دعا براي او نعمت بماند، تبديل به نقمت نشود، چون خدا با او يک رابطه‌ي ويژه برقرار کرده است. يک حجت ويژه‌اي را به او نشان داده است. حالا او هم بايد نسبت به قبل خود يک حالت اطمينان بيشتري به خدا داشته باشد. ما گاهي اينطور هستيم که وقتي حاجتي اجابت مي‌شود تا چند وقتي حالمان مناسب است. اما دوباره فاصله مي‌افتد. اينها همه نسيان‌هايي است که نعوذ بالله سبب مي‌شود اگر بار بعد بخواهد آيتي ما را تکان بدهد، بايد خيلي قوي‌تر باشد تا بتواند در ما تأثير بگذارد. لذا حواسمان باشد اگر آن لطافت‌هايي که در اثر اجابت دعا براي ما ايجاد مي‌شود را حفظ کنيم، نگذاريم عادت شود، دفعه ديگر با کوچکترين توجهي انسان منقلب مي‌شود و ارتباط برقرار مي‌شود و ديگر براي ما عادي نمي‌شود.
بعد از اينکه اينها حجت برايشان شد و قرار شد به اين صورت باشند، يک روايتي در آخرين جلد کافي هست، به نام روضه‌ي کافي که آخرين جلد کافي شريف هست، در جلد پانزدهم صفحه‌ي 441 است. ابي بصير از امام صادق (ع) نقل مي‌کند که ذيل آيه‌ي «كَذَّبَتْ‏ ثَمُودُ بِالنُّذُر» (قمر/23) مي‌فرمايد: «قال هذا کان و ما اهلک الله» اينجا به عنوان يک سنت مي‌گويد. هيچگاه قومي را عذاب نمي‌کند مگر اينکه در بين آنها قبل از هلاکتشان رسولي را مبعوث کند. اين سنت الهي است. بعد خداي متعال صالح را مبعوث کرد، و اينها ايمان نياوردند تا اينکه قرار بر آن شد که دعا کنند و دعايشان هم اجابت شد و ناقه بيرون آمد. «ثم اوحي الله» خداي متعال به صالح وحي کرد، به آنها بگو: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ لِهَذِهِ النَّاقَهِ شِرْبَ يَوْمٍ» براي اين شتر ماده‌اي که از دل کوه بيرون آمد و شما خودتان خواسته بوديد، اين براي شما عادي نشود و چون خودتان خواسته بوديد، تکليفي هم براي شما قرار داده مي‌شود اين است که يک روز در ميان آب مربوط به اين ناقه است. درست است قوم صالح به کم آبي مبتلا نبودند. درست است به خشکسالي مبتلا نبودند، درست است يک روز درميان آب براي ناقه قرار داده مي‌شد اينها به حرج نمي‌افتادند. اما خود اين يک علامتي بود که يک روز براي خودشان آب نداشتند و روز ديگر آب داشتند. خود اين نمي‌گذارد عادت ايجاد شود. راه به ما نشان مي‌دهد که اگر يک موقع اجابت حاجت مي‌شود، راه‌هايي که ممکن است جلوي عادت را بگيرد، مي‌تواند چه راه‌هايي باشد. اينجا براي قوم اينطور بود که يک روز حق نداشتند از آب بخورند و اين ناقه آب را مي‌خورد و در قبال اين آب براي آنها شير مي‌داد. ممکن است بعضي بگويند: مگر مي‌شود يک شتر اينقدر آب بخورد که اينقدر شير بدهد؟ چقدر مگر امکان دارد؟ وقتي خداي متعال از سنگي که همراه موسي بود، بدون اينکه آبي به او وارد شود، دوازده قوم را که از آن دوازده چشمه سرازير مي‌شد و مردم از آن مي‌خوردند، دوازده چشمه بود که همه امت موسي از آن مي‌خوردند. نظام را نظام فيزيک تنها و سببيت‌هايي که مي‌شناسيم نبينيم. اينها خارق عادت است و خارق عقل نيست. معجزه همين است. اينکه مردم مي‌ديدند کار آنها نيست.
بعضي ممکن است بگويند: عقل ما اين را تحمل نمي‌کند. با حساب عقل مادي سازگار نيست. لذا مي‌فرمايد: در قبال آن تکليف، و تقاضايي که شما کرديد، خداي متعال اين تکليف را براي شما قرار داد، که يک روز آب براي اين ناقه است و يک روز براي شماست که اين عادت نشود و حجتي باشد. اين مدتي طول کشيد. وقتي طول کشيد عده‌اي سختشان شد. يعني مي‌ديدند يک روز آب براي يک شتر ماده است و يک روز براي مردم شهر است. چون دشمني با صالح هم بين عده‌اي از کساني که منافعشان به خطر افتاده بود از اعيان و اشراف، شروع به جنگ رواني کردند. شايعه پراکني کردند، که کم کم در ذهن‌ها به خصوص در ذهن جوان‌ها فضاسازي عليه حضرت صالح کنند. گفتند: چرا يک روز آب براي شتر باشد؟ چه حقي دارد که در قبال همه ما يک روز آب داشته باشد. نگفتند: ما خودمان اين را خواستيم. نگفتند: ما خودمان اين معجزه را از خدا خواستيم تا ايمان بياوريم. نگفتند: اين براي اين است که ما دچار غفلت نشويم. عادت براي ما عارض نشود. «وَ لَکُمْ شِرْبَ يَوْمٍ فَکَانَتِ النَّاقَهُ إِذَا کَانَ يَوْمُ شِرْبِهَا» آن روزي که مي‌خورد، «شَرِبَتِ الْمَاءَ ذَلِکَ الْيَوْمَ فَيَحْلُبُونَهَا» تبديل به شير مي‌شد و به آنها شير مي‌داد. « فَلَا يَبْقَي صَغِيرٌ وَ لَا کَبِيرٌ إِلَّا شَرِبَ مِنْ لَبَنِهَا» اين خود يک کار خيلي خارق العاده است که همه مردم شير يک روز در ميان داشته باشند. آن هم مجاني بود و در قبال کاري نبود. «يَوْمَهُمْ ذَلِکَ فَإِذَا کَانَ اللَّيْلُ وَ أَصْبَحُوا» وقتي شب مي‌شد و صبح مي‌شد، البته آب براي آنها بود و ناقه سراغ آب نمي‌آمد. اين ناقه در زمين‌هاي عمومي مي‌چريد و کاري به مردم نداشت. ضرري براي مردم نداشت. در ابتدا گفته بودند: اين را رها کنيد، اين ناقة الله است. اين را اذيت نکنيد. همانطور که عرض کردم تشبيه به حضرت علي اصغر و حضرت فاطمه(س) شد.
بعد مي‌فرمايد: مدتي اين سير طي شد، «ثُمَّ إِنَّهُمْ عَتَوْا عَلَي اللَّهِ» تا اينکه اين قرائني که باعث مي‌شد مردم تمکين داشته باشند، کم کم عادي شد و توانستند آنهايي که مي‌خواستند جنگ رواني کنند و منافعشان به خطر افتاده بود، کم‌کم توانستند شايعات را جا بياندازند، «وَ مَشَي بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ» کم‌کم انجمن‌هاي سري سر گرفت، به طوري که در خفي دور هم جمع مي‌شدند و توطئه مي‌کردند. اين را يک کاري کنيم که کشته شود و ما راحت شويم. چون يک معجزه‌اي بود که دائماً ايمان را اضافه مي‌کرد. به مردم يادآوري مي‌شد اين چيست. مردم روز به روز بيشتر به صالح ايمان مي‌آوردند. اين براي کساني که مقابل صالح بودند آيت سختي بود و برايشان تحقير بود که يک روز آب براي ناقه و يک روز براي بقيه باشد. شروع به جنگ رواني و شايعه سازي کردند. روي مخ يک سري از جوان‌ها کار کردند. آمدند يک مقداري را جايزه قرار دادند. اگر کسي جرأت بکند ناقه را بکشد يک پول کلان به او مي‌دهيم. تعبير اينکه هرچه بگويد به او مي‌دهيم. الآن بعضي جايزه‌هايي که مي‌گذارند، اينقدر تحريک آميز است، که طرف دوست دارد هرطور باشد انجام بدهد. دنيا آدم را مي‌کشد. جوان احتياج دارد. بلند پروازي مي‌کند. بعضي جوان‌ها وقتي مي‌بينند يک جايزه اينچنيني گذاشتند خود به خود به سمت اين شقاوت کشيده مي‌شود. بعضي را با وعده‌هاي مقام، اينها هرکدام براي ما حجت است که دختر فلاني همسر شما مي‌شود. بعضي را با پول و مقام گول زدند. گفتند: چه کسي حاضر است قتل اين ناقه را به عهده بگيرد؟ هرچه بخواهد برايش مهيا مي‌کنيم. يک مردي که صورتش قرمز بود و چشمان کبودي هم داشت، «مَا أَحَبَّ فَجَاءَهُمْ رَجُلٌ أَحْمَرُ أَشْقَرُ أَزْرَقُ وَلَدُ زِنًا لَا يُعْرَفُ لَهُ أَبٌ» پدرش هم روشن نبود که کيست. مادرش معلوم بود، اين شخص آمد اين کار را قبول کرد. با اينکه خيلي‌ها بغض داشتند، اما چون آيه خيلي مهم بود، هرکسي جرأت نکرد. کساني که گاهي به يک بي‌باکي‌هايي دست مي‌زنند، بترسند از اينکه نکند در مبدأييت وجودشان يک اختلالاتي باشد. کساني که با بي‌باکي عليه دين و عليه خدا جلو مي‌آيند، فکر نکنند هنر کردند. گاهي مي‌بينيد که سر پنهانشان را آشکار مي‌کنند. اينها براي ما مهم است. لذا دارد کسي امام معصوم را نمي‌کشد مگر اينکه ولد زنا باشد. يعني اگر کسي تا اين حد آشکار در برابر حجتي قيام مي‌کند، بايد مبدأييت شقاوت او خيلي شديد باشد. البته اينطور نيست که هرکس ولد زنا بود اينطور باشد. بين اين دو تلازم نيست. اما کسي که اينکاره است بايد همه نوع شقاوتي داشته باشد از جمله يکي هم اين محروميت است. لذا خيلي از اولادي بودند که خودشان در اين مسأله مقصر نبودند و به دنيا آمدند، اين در حقيقت به سعادت هم رسيده است، به کمال هم رسيده است. هرچند در نظام عادي اگر روشن شد اين ولد زنا است، گفتند: بعضي مسئوليت‌ها را به او ندهيد، اما نگفتند: به سعادت و کمال نمي‌رسد. کمال برايش محقق است و بعضي مسئوليت‌ها را براي او منع کردند. اما از اين طرف اگر کسي مي‌خواهد شقاوتش تام باشد، از جمله بايد اين محروميت هم داشته باشد که حواسمان باشد که اين خيلي شاخصه عظيمي است.
وقتي اين شتر به سمت آب آمد، اينها شروع به درگير شدن با او کردند، چند نفر بودند. اولين کسي بود که او در حقيقت کمين کردند و ضربه زدند. بعد وقتي ضربه‌هاي اول و دوم اثر نداشت، با ضربه‌هاي بعدي اين شتر به زمين افتاد، از اينجا کار خيلي سخت مي‌شود. پشت پرده يک عده از سران بودند که خودشان جلو نيامدند. هميشه در قرآن همينطور بيان مي‌کند که منافقين حرفه‌اي جلو نمي‌آيند. چرا؟ چون مي‌ترسند کار نگيرد و ضايع شوند. اگر کار گرفت و معلوم شد به نتيجه مي‌رسد آن موقع اينها خودشان را آشکار مي‌کنند که ما سردمدار هستيم. تا اين شتر به زمين خورد و ديدند اين شتر بلند شدني نيست. يک مرتبه اينها باقي مردم را که قبل از اين شجاعت نداشتند بسيج کردند، به طوري که آنها هم آمدند و هرکس به اين ضربه‌اي زد. چون آياتي را از صالح ديده بودند مي‌ترسيدند. چقدر گفته شده بود اگر اين شتر را اذيت کنيد عذاب نازل مي‌شود. هرکس به اين شتر ضربه‌اي زد تا اين شتر از دنيا رفت. اين شتر از دنيا رفت به اين هم قانع نشدند. گوشت شتر را هم تقسيم کردند و خوردند. اين درست است شتر است اما تمثيلي هم براي کارهاي ما هست در وقت‌هايي که شيطنت بر ما غلبه مي‌کند. ممکن است ورود به گناه پيدا کنيم اما در آنجا که ورود به گناه پيدا مي‌کنيم، انسان ديگر به هيچ حدي محدود نمي‌شود. گاهي قتل‌هايي که واقع مي‌شود، از اول طرف احتمال قطع و جنايت را نمي‌داد. وارد يک مسأله‌ي فسادي شده بود اما تا جايي جلو مي‌رود که مي‌بيند تا قتل کشيده شده است. خودش باور نمي‌کرد تا اينجا کشيده شود. اين هم نشان مي‌دهد آنها به کشتن شتر قانع نشدند و گوشت شتر هم خوردند. يعني آن شتري که ناقة الله بود و معجزه‌ي الهي بود، کشتند. الآن هيجان آن مطلب براي ما آشکار نيست. چون فقط يک شتري را تصور مي‌کنيم.
بعد از اين بچه‌ي اين شتر که همراهش بود، وقتي اين شقاوت را ديد فرار کرد و سر کوه رفت و سه بار ناله کرد. بعد از آن ديگر بچه شتر را نديدند. به طوري که وقتي صالح بر اينها وارد شد، بر قومش وارد شد و فرمود: اين مظهر تام عصيان بود شما انجام داديد. حواس شما کجا بود؟ خدا به صالح خطاب کرد: اينها طغيانگري را به اوج رساندند. «أَنَّ قَوْمَکَ قَدْ طَغَوْا وَ بَغَوْا» بغي کردند، ستم کردند. اين حجت زنده‌ي من بود. تعبيري که خدا از ناقه مي‌کند مثل تعبيري است که از نبي مي‌کند. اين ناقه اين اهميت را داشت. مثل اينکه رسولي را بعث کردم و اين حجتي براي اينها بود. اگر کسي نگاهش به آيات الهي به اين گونه باشد که هرچيزي به او مي‌رسد از طرف خدا براي او مبعوث شده، پيامي براي او دارد و حجتي براي اوست. اينجا خاص بود که از دل کوه آمد. اما همه آنچه به ما مي‌رسد همينطور است. اينجا خدا اختصاص داد تا همه آنهايي که دلشان کور است ببينند، اما براي مؤمنين و اهل بصيرت هر آيه‌اي که در عالم هست، هر چيزي که در عالم به او مي‌رسد همين خصوصيات را دارد. هيچ چيزي نيست مگر اينکه براي تو موعظه و پيام دارد.              
کسي داشت با خودش در بيابان قدم مي‌زد و با خودش مي‌گفت: کاش اينها زبان داشتند و با من حرف مي‌زدند. مي‌گفت: يکباره ديدم همه اينها سر بلند کردند و گفتند:
ما سميعيم و بصير و باهشيم *** با شما نامحرمان ما خاموشيم
کاش تو گوشي داشتي و مي‌شنيدي. ما که سميع و بصير و گويا هستيم. ما با تو در حال گفتگو هستيم و تو نمي‌شنوي. تو گوشت را باز کن. اين براي عالم آيه مي‌شود. حجتي که خدا براي من بعث کرده است. چقدر زيبا مي‌شود با اين نگاه که تا انسان حق آيه را ادا نکند، از آن عبور نمي‌کند. خيلي براي ما حسرت است که از صبح تا شب مي‌گذرد و با خدا حشر نداريم. درست است براي کفار اين ناقه آيت بود و اينها ذبحش کردند. اما براي ما هم همه اين آيات مي‌آيد و ما ذبحش نمي‌کنيم. چون خودمان نخواسته بوديم اين آيت بيايد وگرنه اگر خودمان خواسته بوديم، آيتي بيايد و اينطور با آن برخورد کنيم، خيلي خطرناک مي‌شود. چون خدا آيات مکرر مي‌فرستد و ما بي‌توجهي مي‌کنيم، عقاب را پشت سرش نياورده است. ولي محروميت و از دست دادن هست. بعد مي‌فرمايد: چرا اينها اين شتر را کشتند؟ اين شتر براي آنها ضرري نداشت. بالاترين منفعت را براي اينها داشت. چه چيزي باعث شد کينه به دل بگيرند و اين را بکشند و همه در کشتن شريک شوند؟ «فَقُلْ لَهُمْ إِنِّي مُرْسِلٌ عَلَيْکُمْ عَذَابِي إِلَي ثَلَاثَهِ أَيَّامٍ» ديگر نمي‌خواهد تو نفرين کني. نمي‌خواهد براي آنها تقاضاي عذاب کني. من براي آنها سه روز عذابي که در سه روز است. اين سه روز عذابي که قرار شد بر اينها نازل شود، اينها برايشان خيلي سخت شد. چون مي‌دانستند قرار است عذاب بيايد. لذا به فکر کشتن خود صالح برآمدند. يعني اول از کشتن ناقه مي‌ترسيدند. اما يک عده که جنگ رواني مي‌کنند و مردم را عليه صالح مي‌شورانند ديدند فرصت خوبي است که اينجا صالح را هدف بگيرند. لذا نه نفر از مشهورين اينها، يا همان نه نفري بودند که اجير شده بودند، يا نه نفر ديگر از سران بودند. اينها گفتند: ما با يک تدبيري کاري مي‌کنيم که نشان داده نشود ما کشتيم. اينها آمدند گفتند: ما وقتي از شهر خارج مي‌شويم، بار سفر مي‌بنديم. چون صالح کارش اين بود که وقتي شب مي‌شد از منزلش حرکت مي‌کرد، يک مسجدي خارج از شهر داشت. شب تا صبح آنجا عبادت مي‌کرد. اينها گفتند: ما به عنوان سفر مي‌رويم، که از شهر خارج شديم. همه ببينند ما بار سفر بستيم و رفتيم. بعد وقتي از شهر خارج شديم برمي‌گرديم يک غاري سر راه صالح است، در آن غار کمين مي‌کنيم و منتظر مي‌شويم، صالح که شب آمد برود، خود صالح را مي‌کشيم. اينها در آن غار رفتند. خداي متعال سنگي را بر سر آنها انداخت و سنگ سقوط کرد و همه نه نفر مردند. صبح شد ديدند صالح برگشته است. خبري از اينها نشد. دنبالشان رفتند و ديدند اينها کشته شدند. همين کشته شدن دوباره به جاي اينکه يک بيداري ايجاد کند، يک عاملي شد که اينها گفتند: صالح اينها را کشته است. انتقام اينها را بايد بگيريم. جمعيت را در خانه صالح آوردند، وقتي جريان تند شد، خانواده صالح گفتند: مگر به شما وعده‌ي عذاب نداده است. يا راست است يا دروغ است. اگر راست بود، نگذاريد با کشتن صالح خشم خدا بر شما بيشتر شود. اگر دروغ بود ما خودمان صالح را به شما تحويل مي‌دهيم. اصلاً نمي‌خواهد جنگي بکنيد. اينها با اين کار آرام گرفتند.    
شريعتي: امروز صفحه 453 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره‌ي مبارکه صاد در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ «1» بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ «2» كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ «3» وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ «4» أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عُجابٌ «5» وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى‏ آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ يُرادُ «6» ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ «7» أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ «8» أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ «9» أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبابِ «10» جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ «11» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ «12» وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ «13» إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ «14» وَ ما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ «15» وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ «16»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده و مهربان. صاد، به قرآن پندآموز سوگند. آرى، كسانى كه كفر ورزيدند، در سركشىِ سخت و مخالفت شديدى هستند. چه بسيار اقوام پيش از اينان كه (به خاطر كفر و نفاق) هلاكشان كرديم، پس فرياد زدند، ليكن (چه سود) كه زمان، زمان فرار نبود. و تعجب كردند كه هشدار دهنده‏اى از خودشان به سراغشان آمده و كافران گفتند: اين، جادوگرى دروغگو است. آيا او به جاى معبودهاى متعدّد، يك معبود قرار داده است؟ البتّه كه اين، چيزى بسيار عجيب است! سردمداران كفر، (سخن پيامبر) را رها كردند (و به ديگران نيز گفتند:) برويد و بر پرستش خدايان خود پايدار بمانيد كه اين مقاومت شما چيز مطلوبى است. ما اين مطالب را در آيين اخير (نياكان يا آيين مسيحيّت) نشنيده‏ايم، اين آيين جز آيينى ساختگى نيست. آيا از ميان همه‏ى ما، قرآن بر او نازل شده است؟ (اين حرف‏ها بهانه‏اى بيش نيست) بلكه آنان نسبت به قرآن، در شك هستند. آرى، آنان هنوز عذاب مرا نچشيده‏اند. مگر گنجينه‏هاى رحمت پروردگار عزيز و بخشنده‏ى تو در اختيار آنان است (تا وحى بر افرادى كه آنان مى‏خواهند نازل شود)؟ يا حكومت آسمان‏ها و زمين و آن چه ميان آنهاست، از ايشان است؟ پس به وسيله‏ى امكاناتى كه دارند بالا روند (و رشته كار را بدست گيرند و از نزول وحى بر كسى كه ما مى‏خواهيم جلوگيرى كنند). آنان لشگر كوچكى از احزابِ شكست خورده‏اند (كه از حقيقت دورند و بهانه مى‏گيرند). پيش از اين كفّار (مكّه نيز،) قوم نوح و عاد و فرعونِ صاحب قدرت، انبيا را تكذيب كردند. (همان گونه كه) قوم ثمود و لوط و اصحاب بيشه (كه قوم حضرت شعيب بودند) آنان نيز احزابى بودند (كه انبيا را تكذيب كردند). هر يك از اين گروهها، رسولان را تكذيب كردند و عذاب الهى در مورد آنان تحقّق يافت. گويا اين كفّار جز صيحه‏اى هلاكت بار كه به دنبالش بازگشتى براى آنان نيست، انتظار ندارند. و (لذا با تمسخر و غرور) گفتند: «پروردگارا! سهم ما را (از عذاب) هرچه زودتر قبل از روز قيامت به ما بده».
شريعتي: چقدر خوب است که ثواب تلاوت آيات را در روز ميلاد امام حسن عسگري(ع) به روح بلند و ملکوتي ايشان هديه کنيم. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: نکته‌اي که مي‌خواهم عرض کنم اين است که در اين سوره‌ي شريف دو بار احزاب آمده است. احزاب را مرحوم علامه به تشکل‌هاي منسجمي که در مقابل انبياء شکل مي‌گرفته، «جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ» يا آيه‌ي بعد «وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ» اينها حزب بودند. در مقابل انبياء بودند. من بيست مورد کلمه‌ي حزب و احزاب را ديدم که در قرآن کريم آمده است. سه مورد از اينها عنوان حزب الله دارد که «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ‏ اللَّهِ‏ هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده/56) غير از اين سه مورد که دو مورد در سوره‌ي مجادله است، يک مورد هم در سوره مائده است، هفده مورد ديگر احزاب در مورد گروه‌هاي مقابل انبياء آمده است. اين گروه‌هاي مقابل انبياء به صورت احزاب بودند. يعني کاملاً در مقابل حق خودشان را سازماندهي مي‌کردند. گاهي هم حزب الشيطان لقب داده است. اگر ما باورمان شود حزب دشمن يک تشکيلات منسجم است اينطور ساده در مقابل آنها حواسمان را بيشتر جمع مي‌کنيم. اين هشداري است که در برابر خط معنوي انبياء به صورت منسجم قيام مي‌کند.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي متعال ما را نسبت به نعمت‌ها و آيت‌هايش متنبه کند. نعمت‌ها و آياتش را براي ما عادي قرار ندهد و ما را از جمله غافلين قرار نداد. جايزه ما را که توجه به نعم اخروي است ما را اهل آخرت قرار بدهد و مقدمات ورود به آخرت را براي همه ما قرار بدهد.
شريعتي: انشاءالله خداي متعال عيدي ولادت حضرت امام حسين عسگري را تعجيل در ظهور امام زمان قرار دهد.
بيرون شو اي همايون از پشت پرده‌ي غيب *** تا درسگاه مستي شوريده‌تر بخوانم.