اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-07-24-حجت الاسلام والمسلمين عابديني– سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم(حضرت هود عليه‌السلام)

حجت الاسلام والمسلمين عابديني– سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم(حضرت هود عليه‌السلام)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم(حضرت هود عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 24-07-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شبي دراز شبي خالي از سپيده منم *** طلوع تلخ غروبي به خون تپيده منم
پي نظاره‌ات اي يوسف سراپا حسن *** کسي که دست و دل از خويشتن بريده منم
کر است عالم و من عاجز از سخن گفتن *** خيال مي‌کنم آن گنگ خواب ديده منم
کسي که از همه سو زخم تيغ ديده تويي *** کسي که از همه زخم زبان شنيده منم
خوشا به حال تو اي سرو رسته بر سر ني *** نگاه کن منم اين بيد قد خميده منم
فتاده آتش غم بر دوازده بندم *** غزل تويي و سرآغاز اين قصيده منم
اگر به کوره‌ي داغ تو سوختم خوش باش *** غمت مباد که شمشير آب ديده منم
خوشا به حال تو اين ره به پاي مي‌پويي *** کسي که اين همه ره را به سر دويده منم    

شريعتي: «سلام علي قلب زينب الصبور» سلام مي‌کنم به همه شما بيننده‌ها و شنونده‌هاي عزيزمان، عزاداري‌هاي شما قبول باشد. از خداوند متعال مي‌خواهم که هيچوقت دست ما را از دامن سيدالشهداء و اهل‌بيت (عليهم‌السلام) کوتاه نکند که اينها سرمايه‌هاي معنوي فرد فرد ما هستند. انشاءالله لحظه لحظه زندگي ما منور به نور اين بزرگواران باشد. حاج آقا عابديني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا عابديني: «السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» سلام بر قافله سالار اسرا حضرت زينب(س) و سلام مي‌کنيم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. انشاءالله همينطور که در اين ايام با قافله حسيني همراه بوديم. در اين ايام هم با قافله حضرت زينب(س) همراه شويم و بتوانيم آنچه را در رابطه با اين قافله بايد انجام بدهيم موفق شويم.
شريعتي: روزهاي شنبه سيره تربيتي انبياء در قرآن کريم را براي ما مي‌فرمايند، بعد از قصه حضرت نوح به قصه حضرت هود(ع) رسيديم. صحبت‌هاي امروز شما را مي‌شنويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي فرج)
در خدمت قصه هود(س) هستيم و همانطور که گذشت تک تک اين انبياي گرامي براي امروز ما درس دارند و وقايع زندگي اين بزرگواران و نحوه برخورد آنها با قومشان مي‌تواند براي ما الگوي امروزي و اسوه امروزي باشد. با اين نگاه نظر به قصه انبياء مي‌کنيم که زنده و به روز است. چون قرآن کتاب تاريخ نيست. بلکه قرآن کتاب هدايت و تربيت است. و قطعاً تمام آموزه‌هاي او براي تربيت امروزي ما بيان شده است. با اين نگاه وارد قصه هود(ع) از جلسه گذشته شديم و امروز در ادامه آن بحث هستيم.
اولين بحثي که بعد از جلسه گذشته به جريان ظهور هود(ع) و وعده نوح(ع) به ظهور هود و قيام نوح دادند امروز وارد جريان جامعه‌شناسي اجمالي قوم هود مي‌شويم که در آن روز ايشان مبعوث به رسالت شدند.
در قرآن کريم قوم هود را به عنوان عاد مي‌شناسند، عاد اسم اجداد قوم هود بوده و هود را به عنوان جدشان مي‌شناختند. به عنوان جدي که مشهور شده بود و شايد در بعضي از کتاب‌ها وارد شده اولين کسي بود که بعد از نوح به حاکميت عمومي رسيد و فرزندانش به عنوان بني عاد و قوم عاد مشهور شدند. در تاريخ داريم مثلاً مي‌گويند: بني اميه يا بني عباس. يعني به اسم پدر بقيه فرزندان را مي‌شناسند. اينجا هم عاد خودش در زمان هود نبوده بلکه جد اين قوم بوده که فرزندانش بودند.
نکته دوم اين است که بعد از جريان نوح(س) و طوفان نوح قطعاً زمين خالي از هر گونه عصيان بود. چون اينها کساني بودند که نجات پيدا کرده بودند و سرتا سر زمين انسان ديگري غير از اين نسلي که از کشتي پياده شده بودند، نبود. اينها در شهرهاي مختلف پراکنده شدند و اين همه زمين‌ها و جاهاي آماده براي اينها مهيا بود. نعمت‌هاي الهي هم با همان بياني که برکات و سلامي بود که به نوح وعده داده شده بود، براي قوم هود مهيا بود. لذا اينها با گستردگي که در شهرهاي مختلف پيدا کرده بودند و نعمت‌هاي فراواني که خداي متعال براي آنها قرار داده بود، منتهي اين زمان طولاني کشيد نه اينکه بلافاصله بعد از جريان پياده شدن از کشتي باشد. شايد سه نسل اين مسأله گذشته است. بعثت هود بعد از چهار نسل است.
جريان قصه عاد به همين صورت طي مي‌شود که نعمت‌هاي فراوان کم کم باعث شد که سلطه‌ها، مالکيت‌ها، حرص‌هايي که در وجود انسان هست، همينطور که قبلاً هم گفته بوديم در نظام انساني اساس بر استخدام گري است. که اصل اين را خدا در وجود انسان براي تعامل اين انسان‌ها قرار داد که انسان‌ها هرکدام را به کار مي‌گيرند که در احتياجات به يکديگر به کار مي‌گيرند و تعامل صورت مي‌گيرد. اين تعامل اجتماع را ايجاد مي‌کند. زندگي اجتماعي را شکل مي‌دهد. اما عده‌اي از همين قوه استخدام‌گري که خداي متعال در وجود انسان به عنوان يک قوه و قدرت قرار داده که ارتباطا اجتماعي بر اين اساس شکل بگيرد. از همين استفاده غلط مي‌کنند و استخدام‌گري‌شان را بر افرادي ايجاد مي‌کنند به اين گونه که افراد ديگر تابع اينها شوند. قدرت که پيدا مي‌کنند ديگران را تحت سلطه خودشان قرار مي‌دهند. ديگر به انصاف و تعادل روابط برقرار نمي‌شود بلکه به ظلم و استکبار روابط برقرار مي‌شود. اگر بتواند لقمه بخور و نميري به او بدهد به اندازه حيواني که زنده بماند، با انسان‌هاي ديگر اينگونه برخورد مي‌کند. انسان به حيوان‌هاي نياز دارد براي اينکه از آنها بهره     بيشر بکشد و هرگاه احساس کند لازم ندارد او را از بين مي‌برد و رهايش مي‌کند. انسان‌هاي ديگر را هم اينها با اين قوه به استعمار مي‌کشند و استکبار مي‌کنند. استکبار يعني خودشان را در يک حال تکبر و برتري قرار مي‌دهند. آنها اندام‌هاي قوي‌تر از انسان‌هاي امروزي داشتند. اينها از جه خلقي و نظام بدني يک قوتي داشتند که مشهور است. در تعبير قرآن هست که اينها مانند نخل بلند بودند. نه اندازه‌اي که در بعضي افسانه‌ها غير قابل تصور ذکر کردند. به اندازه‌اي که از انسان‌هاي امروز بلندتر و قدرتمندتر بودند. در ساختمان سازي‌‌ها و کارهايي هم که کردند طبق گفته قرآن خيلي قدرت‌نمايي داشتند. به طوري که در قرآن مي‌گويد: ما به آنها مکنتي داديم که به هيچ کسي تا امروز نداديم.
اين قوم با نعمت‌هاي فراوان کم‌کم رو به سلطه گري و استکبار بردند و تا جايي که توانستند غلبه کردند. فرزندان نوح هرکدام به قو‌م‌هايي تقسيم شدند. يک فرزند نوح سام بود. يک فرزندش حام بود. اينها همه فرزند دار شدند. نسل انبياء از نسل سام هست. فرزندان سام به قبايل متعددي تقسيم شدند به طوري که عاد قسمتي از فرزندان سام هستند که عمدتاً اينها در قسمت حجاز و يمن آمدند. حجاز و يمن و عمان امروزي که اينها مکان زندگي‌شان اينجا بود. اينها بعد از اينکه کشتي در نزديکي کوفه به زمين نشست، به اين شهرها هجرت کردند. يمن سرزمين آبادي بود. از جهت عمران و شهرنشيني آمادگي براي اينها داشت. نزديکي به دريا از مزيت‌هايي بود که براي اينها مهم بود. البته قسمت‌هايي هم بيابان رملي است که غير قابل سکونت است.
يکي از نکات ديگري که مطرح هست اين است که زبان عربي از نسل عاد نشأت گرفته است. لذا ما مي‌بينيم شايد در بعضي از نقل‌ها آمده که آباء و اجداد سرزمين حجاز به قوم عاد مي‌خورد. لذا يمني‌ها به يک طايفه از اينها مي‌خورد. حجاز به طايفه‌اي از عاد مي‌خورد، يمن هم از طريق هود(س) به سام فرزند نوح وصل مي‌شوند. لذا عرب اوليه و عرب مستعرب داريم. آن قسمت حجاز را عرب مستعرب مي‌دانند که از فرزندان اسماعيل(س) هستند. عرب قديم‌تر و اولي را از فرزندان نوح مي‌دانند. جريان عرب و عربيت و نسل اعراب از اينجا نشأت گرفت.
يکي از مباحث ديگر اين است که جريان قوم عاد جزء جريانات ما قبل تاريخ محسوب مي‌شود. عموماً ما مطالب زيادي در شناخت اينها نداريم. به خصوص عذابي که بر قوم عاد در زمان هود(س) وارد شد آثار اينها را از بين برد. لذا بخش عمده صحبت‌هاي ما از قرآن است و نقل‌هايي که رسيده است. حتي در تورات هم سخني از هود در ميان نيست.
يک نکته ديگر اين است که در زمان نوح(س) سام وصي نوح بود. چهار پسر براي نوح ذکر شده يکي غرق شد و سه نفر در کشتي ماندند. از بين اين سه نفر سام به عنوان وصي نوح بود. نوح به سام و فرزندان سام سفارش کرده بود يک عهدنامه‌اي را داشته باشند که اين از زمان حضرت آدم هم مطرح بوده است. عهدنامه به اين معنا که آدم(س) يک عهدي را بيان کردند که آثار نبوت و علم نبوت و بعضي مواريث و نشانه‌ها را قرار مي‌دادند براي وصي خودشان که وصي بداند طبق نشانه‌ها آن کسي که بعد از اين نبي قيام خواهد کرد چه مشخصاتي دارد؟ به عنوان اين علايم و آياتي که بايد او را با اين بشناسند که به خطا نروند هميشه بوده است. يکي از دستوراتي که سر هر سال عهدشان اين بود که جمع مي‌شدند و جشن مي‌گرفتند و اين علايم را مرور مي‌کردند که به فراموشي نسپارند. مثل جريان ظهوري که ما داريم اينها هم منتظر بودند. در دوراني که منتظر بودند اين عهد را حتماً حتي مخفي هم بود انجام مي‌دادند تا نسبت به حقيقتي که منجي آنهاست اميد پيدا کنند و اين يک اميدسازي و حالي است که براي اينها ايجاد مي‌کرد اين مسأله در زندگي اينها نقش جديد پيدا کند. بين حضرت نوح و هود يک فاصله طولاني است که اين فاصله اين امر را به عنوان يک امري که در سال اينها يک روز را در سال و ابتداي سال قرار داشتند که به اين رجوع کنند و اين را زنده نگه دارند. درست است که به ولادت امام زمان(عج) هم به عنوان يک سنت نگاه مي‌شود. اما شايد    اين نگاه را نداريم که در اين روز بايد عهدهايمان را تجديد کنيم. علايم وجودي آن منتظر را براي خودمان دوره کنيم. اين علايم وجودي بعضي ممکن است خصوصيات شخصي حضرت باشد و بعضي خصوصيات وجودي حضرت به عنوان کمالات است.
يکي از نکات اين است که گفته شده پس از طوفان نوح اولين مردي که به حکومت رسيد و ظالم و جبار بود عاد است که توانست سيطره‌ي قوي پيدا کند و بعد از او هم حکومت‌ها به اسم او شناخته مي‌شد. لذا اين نکته هم هست که بت پرست بود و ماه را هم مي‌پرستيد.
يکي از نکات ديگر اين است که قوم عاد در سرزميني به نام احقاف هم بودند که احقاف قسمتي است که کنار دريا بود و شنزار هم بود. سوره احقاف هم در قرآن به همين مربوط است. در قرآن کريم يک سوره به اسم هود(س) آمده و يک سوره هم احقاف است که احقاف مرتبط به قوم عاد است، در مورد قوم هود و خود هم دو سوره در قرآن کريم آمده است که اينها همه نشان دهنده اهميت اين مسأله است که هم عبرت گيري نسبت به نوح و جريانات قوم هود(س) است.
نکته ديگر عاد اولي است. يعني عاد مراتبي از ظهور و بروز را در طي قرون مختلف داشته است. جريان قوم هود را به عنوان عاد اولي مي‌شناسند. اولين قوم عاد همان‌هايي بودند که در زمان هود(س) بودند. مفسرين گفتند: عاد دوم و سوم هم به عنوان عادهاي بعدي داشته‌ايم.
ما در مورد هود(س) داريم که حدود چهل سالگي بود که حضرت هود به نبوت مبعوث مي‌شود و به طرف ظالماني که حاکميت داشتند و بت پرست هم بودند و بخاطر قوت‌هاي ظاهري و نعمت‌هاي زيادي که خداوند به اينها داده بود در يک حالت استکبار شديد قرار داشتند. به جاي اينکه اين نعمت‌ها اينها را خاضع‌تر به درگاه الهي بکند، عنود تر و لجوج‌تر کرده بود. لذا قوم هود نسبت به قوم نوح از جهت جسارت در کلام نسبت به انبياء با اينکه قوم نوح خيلي شديد بودند، اينها جسارت آميز تر بودند. مثلاً قوم نوح به نوح مي‌گفتند: تو در ضلال مبين هستي. در حقيقت اعتقاد او را گمراهي مي‌دانستند. اما قوم هود او را سفيه و نادان و کذاب و دروغگو مي‌دانستند. حتي وقتي هود(س) به آنها خطاب مي‌کند که دوران نوح تازه گذشته، شما خبر داريد. چون در زمان نوح اولين عذاب بود. اما اينها از عذاب نوح خبر داشتند. اين بايد باعث شود خاشع‌تر باشند. اما اين شدت تواني که پيدا کردند به هود مي‌گفتند: خدايان قوم نوح ضعيف بودند. خدايان ما همچون ما قوي‌تر هستند. لذا در مقابل خداي تو مي‌ايستند و قدرت دارند که عذاب او را برگردانند. تکبر آنها آثار زيادي ايجاد کرده بود. اينها در نظام رفتاري‌شان، در ساختمان سازي و ارتباطاتشان و تحقير کردن ديگران همه با آن نظام تکبر بود که قرآن اينها را ذکر مي‌کند.
در بحث هود، نَسب هود با چهارمين نسل از نوح(س) است. «هود بن شالِح بن اَرفَخَشَد بن سام» است. هود فرزند شالح فرزند ارفخشد، فرزند سام فرزند نوح. اين هم از جهت نسبي است. عاد که در حقيقت سر منشأ اينها بود «عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح» که آن هم خود عاد با چهار واسطه به نوح مي‌خورد. قومش دو سه نسل بعد از اين است که هود بر قوم عاد منصوب شده بود. لذا در قرآن کريم آمده که هود برادر عاد است. چرا برادر قوم عاد است؟ چون قوم عاد از نسل عاد بودند اما هود از نسل عاد نيست. «وَ اذْكُرْ أَخا عاد» (احقاف/21) برادر عاد را به ياد بياور که اينها همان هود(س) است. بخاطر همين يمني‌ها هود را از خودشان مي‌دانند و مي‌گويند: اين آباء ما محسوب مي‌شود.
وقتي هود مبعوث مي‌شود و با اينها برخورد مي‌کند، مثل برخوردي که با نوح داشتند، او را بسيار تحقير مي‌کنند و کتک مي‌زنند و سفيه مي‌خواندند. منتهي مدتي که مي‌گذرد هود به خدا بيان مي‌کند: خدايا فرمودي به سمت اينها برو و هدايتشان کن. اما مي‌بيني برخورد اينها چگونه است؟ خداي متعال خطاب مي‌کند: از اين به بعد تو برو و اينها قدرت ندارند با تو چنين برخورد کنند. از دعوت اينها سست نشوي، از اين به بعد وضع فرق مي‌کند. چون اينها قوي و قدرتمند بودند، هود را تهديد کرده بودند که از اين دفعه ما تو را از بين مي‌بريم. فقط تو را نمي‌زنيم بلکه تو را از بين مي‌بريم. به اينجا که رسيد خداي متعال به جبرئيل فرمود: به او بگو از اين به بعد با همه قدرت و تواني که اينها دارند، از اين به بعد قدرت ندارند به تو آسيب بزنند. هود وقتي اين را ديد در مقابل اينها که قرار گرفت گفت: شما قوي هستيد. همه قدرت داريد؟ اگر شما مي‌توانيد همه کيدهاي خود را با هم جمع کنيد و در مقابل من بايستيد. «مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي‏ جَمِيعا» (هود/55) اينها ديدند قدرت آسيب رساندن به هود را ندارند. اينجا فصل جديدي براي هود شد که با يک اتمام حجت بالاتري اينها را دعوت کند.
يک تفاوتي که زمان هود با نوح دارد اين است که زمان هود عده‌اي از فرزندان سام که آنها دائم اين عهد را تکرار مي‌کردند به هود ايمان آورده بودند. مثل زمان نوح نبود که مؤمنين فقط خانواده نوح باشند. نقل شده شايد بيش از چهار هزار نفر به هود ايمان داشتند. بعضي‌ها هم ايمان داشتند اما اظهار نمي‌کردند. چون غلبه با طرف مقابل بود نمي‌توانستند اظهار کنند. لذا در قرآن هم نوع تعبيري که نسبت به هود آمده با نوح متفاوت است. در مورد نوح مي‌فرمايد: «قالَ‏ الْمَلأ» همه در مقابل نوح ايستادند. اما در مورد هود مي‌فرمايد: «قالَ‏ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِه‏» (اعراف/66) يک عده‌اي که کافر بودند در مقابل هود بودند. علت آن ايمان هم عهدي بود که اينها زنده نگه داشته بودند. اين يک اميدي براي ما هست که اگر مي‌خواهيم جريان امام زمان در زماني که حضرت ظهور مي‌کنند قدرت داشته باشيم و با عهدي که داريم پايدار باشيم بايد دائماً اين عهد را تکرار کنيم. اينها هم با عهدي که داشتند توانستند به هود پايبند باشند و ايمان بياورند.
شريعتي: امروز صفحه 369 قرآن کريم آيات 40 تا 60 سوره مبارکه شعرا در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود.
«لَعَلَّنا نَتَّبِعُ‏ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ «40» فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ «41» قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ «42» قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ «43» فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ «44» فَأَلْقى‏ مُوسى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ «45» فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ «46» قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ «47» رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ «48» قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ «49» قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ «50» إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ «51» وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ «52» فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ «53» إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ «54» وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ «55» وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ «56» فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «57» وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ «58» كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ «59» فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ «60»
ترجمه: به اين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروى كنيم. پس همين كه ساحران (از شهرها به نزد فرعون) آمدند به او گفتند: آيا اگر ما پيروز شويم پاداشى داريم؟ فرعون گفت: آرى، در اين صورت (علاوه بر پاداش) حتماً شما از مقرّبان دربار خواهيد بود. (روز موعود فرارسيد و همه‏ى ساحران جمع شدند،) موسى به آنان گفت: بيفكنيد آنچه را مى‏خواهيد بيفكنيد. پس (ساحران) ريسمان‏ها و عصاهاى خود را (به زمين) افكندند و گفتند: به عزّت فرعون سوگند كه قطعاً ما پيروزيم. سپس موسى عصايش را افكند، پس ناگهان (اژدهايى شد و) هر چه را به نيرنگ ساخته بودند بلعيد. آنگاه ساحران بى‏اختيار به سجده درافتادند. گفتند: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. پروردگار موسى‏ و هارون. فرعون (كه به خشم آمده بود) گفت: آيا قبل از آن كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ بى شك او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. پس به زودى كيفر خود را خواهيد دانست. حتماً دست‏ها و پاهايتان را از چپ وراست قطع خواهم كرد، وهمگىِ شما را به دار خواهم آويخت. ساحران گفتند: باكى نيست، ما به سوى پروردگارخود بازمى‏گرديم. ما اميد داريم كه پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد، چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان هستيم. و به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه (از مصر) كوچ ده، زيرا شما تعقيب خواهيد شد. پس فرعون (از اين حركت آگاه شد و) به شهرها مأمور فرستاد تا مردم را گردآورند. (تبليغات فرعونيان درباره‏ى موسى ويارانش اين بود:) همانا اينها گروهى اندكند. كه نسبت به ما خشم ونفرت دارند. ما همگى آماده‏ى دفاع هستيم.لذا آنان را (به گمان تعقيب بنى‏اسرائيل)، از باغ‏ها و چشمه‏ها و گنج‏ها و جايگاه نيكو (و قصرهاى مجلّل)، بيرون كرديم. (تدبير ما) اين چنين بود كه (بعد از غرق كردن فرعونيان،) بنى‏اسرائيل را وارث آنها قرار دهيم. پس هنگام طلوع خورشيد، سپاه فرعون به تعقيب آنان برخاستند.
شريعتي: نکته‌اي که بايد اشاره کنم اين است که خيلي از دوستان عزيز درخواست داشتند سخنراني‌هاي امسال مراسم عزاداري در حسينيه امام خميني که در محضر مقام معظم رهبري بزرگواراني همچون حاج آقاي پناهيان، حاج آقاي عالي، آقاي دکتر رفيعي، آقاي دکتر حسيني ايراد فرمودند را در کانال قرار بدهيم. شما مي‌توانيد با مراجعه به کانال برنامه از فرمايش اين بزرگواران استفاده کنيد و بهره‌مند شويد. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: در اين صفحه شريف بحث انبياء و جريان سحر موسي است. من با اين نکته آغاز کنم که هرجا رجل الهي پايش در ميان باشد هر تهديدي نسبت به او در نظام الهي به فرصت تبديل مي‌شود. ما در تمام انبياء اين بحث را اينگونه دنبال مي‌کنيم که براساس نظام ظاهر وقتي يک رجل الهي مورد تهديد جمع کثير و عظيم و غالب و سلطه قرار بگيرد ظاهرش اين است که بايد عقب نشيني کند و مقهور باشد. اما در تمام قصه‌ها اين است که با تمام عظمتي که از جهت ظاهري مقابل انبياء بود، هميشه توانستند غلبه کنند. علتش اين است که اين سنت الهي است که هرجا پاي رجل الهي يعني کسي که کارش را به خدا گره زده است، اين فقط اختصاص به انبياء ندارد. هرکسي در هر زماني کارش را به خدا گره بزند، سنت الهي است که هر تهديدي نسبت به او به فرصت تبديل مي‌شود.
وقتي فرعون مورد معجزه‌ي موسي قرار گرفت و ترسيد، و گفت سحر است. چون علم آن روز و آن نقطه پررنگ زمان فرعون و زمان حضرت موسي سحر بود. لذا علم به عنوان يک علم بزرگ مطرح بود و سرمايه‌گزاري عظيمي در آن ممالک شده بود و تخصص‌هاي عظيمي بود. از اينها از بين چند هزار نفر با چند مرحله گزينش به هفتاد نفر رسيدند که اينها را آوردند و مردم را در روز جشن عمومي و سرتاسري جمع کردند که موسي را در آن روز خراب کنند. سحر موسي را با اين سحرهايي که بودند باطل کنند. حالا اگر موسي(س) مي‌خواست اينها را جمع کند و هم همه مردم را دعوت کند، آيا مي‌توانست و اين قدرت را داشت؟ خير. اما خداي متعال همين فرصت را براي موسي همچنان که در ولايتش ايجاد کرد، در غلبه او هم به دست خود فرعون، در روزي که همه مردم به عنوان جشن جمع مي‌شوند، همه عالمان بزرگ سرتا سر مملکت آن زمان را جمع کرد و در مقابل موسي آورد. اين بزرگ‌ترين فرصت براي موسي است که در نظر آنها تهديد بود. اما بالاترين فرصت شد به طوري که وقتي اينها با تکبر به فرعون گفتند: اجر ما چيست وقتي غلبه کنيم؟ گفت: هرچه بخواهيد هست. اينها آمدند گفتند: تو مي‌اندازي يا ما بياندازيم؟ اين کلام مي‌تواند دلالت بر يک نوع ادب از اين عالمان باشد که شايد علت هدايت اينها هم همين ادب باشد که موسي را مختار کردند که اگر شما مي‌خواهي ابتدا سحر کني، يک نگاه عالمانه و يک تعارف عالمانه، اگر از اين سنخ نگاه کنيم شايد منشأ هدايت اينها همين باشد. موسي مي‌فرمايد: شما بياندازيد. وقتي آنها انداختند رعب فراواني در بين مردم ايجاد شد. وقتي موسي عصايش را انداخت، تعبير قرآن هست که «فَأَلْقى‏ مُوسى‏ عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ‏»  نه ريسمان‌ها را خورد، اِفک اينها را باطل کرد. افک به معني دروغ است. دروغ اينها باطل شد.
جريان عاشورا دشمن کاري کرد که جريان ابي عبدالله را در نطفه خفه کند. اما اين جريان     به دست خود دشمن چون رجل الهي در کار بود، کاروان اسرا را حرکت داد. در ممالک مختلف از کوفه تا شام اينها را چرخاند. اما هرجا وارد مي‌شدند جريان کاملاً مغلوب مي‌شد. وقتي به شام رسيدند حتي تا درون خانه يزيد، اعتراض به اين جريان آغاز شد. به طوري که يزيد مجبور شد اينها را با احترام به مدينه بفرستد تا بلکه جلوي فجايعي که ايجاد شده بود را بگيرد، بعد از آن مأمور کردند در مدينه رقاصه‌ها و آوازه خوان‌ها را جمع کردند و با يک هزينه ناچيزي اينها را در مدينه مشغول به کار کردند که اينها بتوانند با اين کارشان فساد را آنچنان رونق بدهند که جريان امام سجاد(ع) و حضرت زينب تحت شعاع قرار بگيرد. امام سجاد(ع) مکتب دعا را در مقابل اين تأسيس کرد. مکتب دعا به عنوان يک روش مقابله با اين بود. اگر ما مکتب دعا را به عنوان يک مکتب و روش جدي ببينيم آن موقع ساز و کار نجات از اين چيزها را مي‌فهميم. غير از محتواي دعا که ذخيره‌اي براي يوم القيامه از معارف است و هنوز در بسته و سر بسته است. خود اين روش دعا خواندن چه فردي و چه جمعي، روش‌هايي است که حضرات معصومين به ما القاء کردند.
شريعتي: من کمتر از آنم که به پاي تو بيافتم *** عالم شده سجاده و افتاده به پايت
والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.