اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-06-06-حجت الاسلام والمسلمين عابديني – سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم (داستان حضرت نوح عليه‌السلام)

حجت الاسلام والمسلمين عابديني – سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم (داستان حضرت نوح عليه‌السلام)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم(داستان حضرت نوح عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 06-06-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
از ميان تمام سالنامه‌هاي قمري و ميلادي، تقويم دل من و اين سرزمين تا ابد شمسي است وقتي نام کوچک تو خورشيد است. «السلام عليک يا شمس الشموس»

شريعتي: سلام عرض مي‌کنم خدمت همه شما هموطنان عزيزم. خانم‌ها و آقايان، بيننده‌ها و شنونده‌هاي عزيز و نازنين‌مان، آرزو مي‌کنم در هرکجا که هستيد باغ ايمانتان آباد باشد و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. اين روزها منور به نام علي بن موسي الرضا(ع) است. با مدد از نام و توجهات آن حضرت برنامه امروز را صميمانه تقديم نگاه شما مي‌کنيم. حاج آقا عابديني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا عابديني: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي. اولين سلام‌مان را به علي بن موسي الرضا مي‌دهيم. خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم سلام عرض مي‌کنم.
شريعتي: بحث ما در ذيل بحث سيره تربيتي انبياء در قرآن کريم، قصه حضرت نوح بود. رسيديم به جايي که حضرت نوح مشغول کشتي ساختن شدند و جبهه مقابل شروع به تمسخر اين جمع کردند. قصه امروز را مي‌شنويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي فرج)
انشاءالله خداي متعال به ما توفيق بدهد که از ياران امام زمان(عج) باشيم.
ابتدا به مناسبت اين ايام يک کلام کوتاهي داشته باشم تا انشاءالله از باقي اين ماه بهره برده باشيم. در شب و روز 25 ذي‌القعده قرار داريم که شب و روز دحوالارض است. تعبير اين است که زمين از زير کعبه گسترده شده است. اعمالي که در اين شب و روز مطرح شده است، اين است که از شب‌هاي عالي ذکر شده و از آن چهار روزي است که به فضيلت روزه مشهور است و در مورد آن وارد شده که در اين روز، روزه گرفتن مطابق شصت ماه روزه گرفتن در غير از اين روزه است يا وارد شده که مطابق هفتاد سال عبادت است. در بعضي روايات وارد شده که کفاره هفتاد سال است. يعني اگر انسان ابتلائاتي داشته باشد، از وجود او رفع مانع مي‌کند و باعث آمرزش مي‌شود. لذا اين روزه را از دست ندهيم و عبادت امشب را که به روزه فردا ضميمه بشود حتماً داشته باشيم. فردا آخرين يکشنبه‌اي است که براي نماز ماه ذي‌القعده سفارش شده و همچنين فردا بعضي از بزرگواران ذکر کردند که روز مخصوص زيارت امام رضا(ع) است.
ايتدا در مورد نزول عذاب اول يک نکته بگويم که نيامدن عذاب با قضاي الهي امکان پذير نيست که جايي که محض مي‌شود عذاب نازل مي‌شود، اين نزول عذاب در وقت خودش که قضاي الهي است جزء رحمت‌هاي رحيمي قضاي حق است. لذا عالم را طهارت ايجاد مي‌کند. تعبير قرآن اين است که آمدن عذاب طهارت ايجاد مي‌کند. پس ما هيچوقت از قضاي الهي که عذاب حتمي الهي است ناراحت نيستيم، اما از اين ناراحت هستيم که خداي نکرده نکند ما جزء عذاب شدگان قرار بگيريم. که انشاءالله با ولايتي که داريم شفاعت آنها ما را در دنيا و آخرت نجات بدهد در دنيا و آخرت و جزء آنها قرار نمي‌گيريم. اين ترس هست که در قرآن هم ذکر شده که اين تنذيري است براي ديگران که بدانند اين سنت الهي است و براي اهل ايمان طهارت ايجاد مي‌کند. ارض را تطهير مي‌کند و اين خود به خود نعمت‌هاي الهي فراوان‌تر مي‌شود و راه قرب الي الله هموارتر مي‌شود. لذا از اين جهت باعث شوق ما مي‌شود. ولي نه شوق به اينکه عذاب نازل شود. دوست داريم همه انسان‌ها در مسير هدايت قرار بگيرند و کسي داخل اين نشود. تعبير حضرت علي(ع) در دعاي کميل اين است که قسم خوردي جهنم را پر کني از معاندين و کفاري که از حد هدايت گذشتند. انشاءالله ما به اين مرتبه نرسيم.
در ادامه بحث حضرت نوح‌(ع) به اينجا رسيديم که «وَ يَصْنَعُ‏ الْفُلْك‏» (هود/38) شروع به ساختن کشتي کرد. «وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ» در جاي عمومي شروع به ساختن کرد و خود اين کشتي ساختن در ملاء عام خودش يک تنذيري براي قوم بود که اگر کسي باز اهل هدايت هست، هدايت شود. نسبت به اهل ايمان، اين کار مخفي صورت نمي‌گيرد. بلکه يک کار علني است. خود اين هم يک تطهير بالاتري داشت. چون کفار تمسخر مي‌کردند و عده‌اي ممکن بود تحمل اين تمسخرها را نداشته باشند. همين ممکن بود باعث غربال شود. لذا امر الهي اين بود که در ملاء عام اين کشتي ساخته شود. اينها خودش هرکدام تحليلي دارد که مي‌فهميم روش امروز ما بايد چگونه باشد. با اينکه يک جمع قليل و يک عده کمي بودند. اما کارشان را پنهان انجام نمي‌دادند. خود اينکه کار را پنهاني انجام مي‌دادند اين حضورشان در صحنه اجتماع قوت قلبي مي‌شد براي مؤمنين که نروند در جاي مخفي و دور. اين خودش دل مي‌دهد. لذا حضور پررنگ در صحنه‌هاي عملي اجتماع لازم است. يعني اگر مؤمنين حتي کم هستند، حضور پررنگ آنها دل مي‌دهد. لذا براي همين دين اينقدر اصرار به عبادات اجتماعي دارد. نماز جماعت، نماز جمعه، حج، روزه‌ در يک زمان واحد، جهاد و امر به معروف، همه اينها مي‌خواهد نشان بدهد حضور پررنگ و همه با هم و در کنار هم از بياني که در قرآن است که «وَ يَصْنَعُ‏ الْفُلْكَ‏ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِه‏» يعني دائماً اين رفت و آمدها بود. چون نوح در يک جاي علني داشت اين را مي‌ساخت. اينطور نبود که محل رفت و آمد نباشد. اين نکته خيلي مهمي است که بايد سعي کنيم کارهاي الهي‌مان را جمعي کنيم.
ديدن صحنه‌هاي دسته جمعي، مثل حضور پر شور مردم در 22 بهمن به انسان قوت مي‌دهد. مثل اينکه آدم نماز مي‌رود. همينکه مي‌بيند مؤمنين زيادي هستند به انسان قوت مي‌دهد. من به دوستاني که در دانشگاه بودند گفتم: بچه‌ها، گاهي مسجد شما يا نمازخانه شما اگر يک جايي کنار است، گاهي نماز را بياوريد و عمداً در خوابگاه‌ها يا در محيط دانشکده بخوانيد. اين محيط باز به کساني که دلشان مي‌خواهد نماز جماعت بخوانند اما چون صحنه حضور پررنگ عده‌ي زياد را نديدند، خيلي کمک مي‌کند. اين يک راهکار و تاکتيک الهي است که حضور پررنگ مي‌تواند مؤمنين را نسبت به کارشان استقامت بدهد و محکم کند. اگر کسي اين حضور پررنگ را ديد و نيامد، اين نيامدن هم عِقاب دارد. مؤمن بود اما نيامد.
در اينجا مي‌گويد: اينها دسته دسته وارد مي‌شدند و نوح را مسخره مي‌کردند. تو تا به حال ادعاي پيغمبري و رسالت داشتي. بعد کشاورز شدي و درخت کاشتي. بعد مدتي از کشاورزي بريدي و نجار شدي و حالا هم داري کشتي مي‌سازي. هر مرحله براي نوح و مؤمنين به نوح يک تمسخر بود. تمسخري که مي‌خواستند اينها را بايکوت کنند. اينها را از جهت رواني و روحي در يک حالتي قرار بدهند که اينها احساس ضعف کنند. با اين تمسخر ذره‌اي عقب‌نشيني نکرد. «وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ» نوح را مسخره مي‌کردند. «قالَ» نوح(ع) فرمود: اگر شما مرا مسخره مي‌کنيد و ما را مسخره مي‌کنيد، «إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا» اگر شما ما را مسخره مي‌کنيد، يعني درست است هدف اصلي شما من هستم. مي‌دانيد اگر من را بايکوت کنيد بقيه هم شکست مي‌دهيد. اما بدانيد ما با هم هستيم. کار جمعي دفاع جمعي را به دنبال دارد. دفاع جمعي، نجات جمعي را به دنبال دارد. يعني اينها با همين مشغول شدن به ساخت کشتي و دفاع از خودشان در برابر تمسخر آنها، خودشان را نجات مي‌دادند. لذا هرجا که دين مورد هجمه قرار بگيرد، اگر ما ياد بگيريم جمعي وارد دفاع شويم، يعني فقط يک نفر در دفاع متکفل نشود. اين وظيفه را طوري کنيم و ياد بدهيم که بقيه هم با ما و همه با هم دفاع کنند. حتي اگر تعداد ما کم باشد اين تعداد کم چشم‌گير مي‌شود. استقامت در حقيقت جمعي، دفاع جمعي، حمايت جمعي، ما اين را بايد تمرين کنيم. اين کمتر اتفاق مي‌افتد. گاهي مي‌بينيد دفاع مي‌کنيم، اما فرديت در دفاع ما حاکم است. ياد بگيريم که دفاع و حضورمان جمعي باشد. هرچقدر اين جمعي‌تر باشد، ارتباط و آشکار کردن و دفاع و حضور در دين، هرچقدر اين اجتماعي‌تر باشد، اين اثرگذارتر مي‌شود. در کار جمعي خداي متعال بهتر رحمتش را نازل مي‌کند. رحمت واسعه مي‌شود و عده‌ي بيشتري نجات پيدا مي‌کنند. يعني اين خود يک تاکتيک و روش براي نجات است.
لذا مي‌فرمايد: اگر شما ما را مسخره مي‌کنيد، نوبت مسخره کردن ما هم نسبت به شما خواهد رسيد. «فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ» شما مسخره مي‌کنيد، ما هم شما را مسخره خواهيم کرد. در قرآن ما آيات متعددي داريم که به ما هيچ اجازه ندادند که «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم‏» (حجرات/11) حق ندارند هيچ قومي قوم ديگري را مسخره کنند. صريح قرآن است. نگفته: مؤمنين نسبت به مؤمنين فقط مسخره نکنند. هيچ قومي حق ندارند قوم ديگري را مسخره کنند. چطور اينجا مي‌فرمايد: اگر شما مسخره مي‌کنيد، ما هم مسخره مي‌کنيم. قتل در نظام عادي قبيح است. حتي نسبت به کافر اگر حربي نباشد، ابتدائاً قتل چيست؟ جايز نيست ولذا قتل حرام است. حتي نسبت به کافر اگر حربي بود، قيام کرده بود و در مقابل ما بود و قصد جان ما را داشت، مقاتله با او بلامانع مي‌شود. اما اگر معاهده‌اي داريم هرچه که هست قتل او امکان پذير نيست و حرام است. اما در مقابل قتلي که واقع مي‌شود، قصاص جايز است.
در مورد مسخره کردن هم مي‌فرمايد: ابتدائاً سخريه از مؤمن امکان ندارد و جايز نيست. اما اگر شما را مورد تمسخر قرار دادند، به خصوص اينکه يک جهت عقلايي در آن باشد، يعني اگر مورد تمسخر قرار گرفتند و سکوت داشته باشند، اين سکوت باعث مي‌شود کم کم رو به ضعف بروند. نه! فعال برخورد کنند يعني اينکه تمسخري که در مقابل تمسخر او، تمسخر جزايي مي‌شود. تمسخر کيفري مي‌شود. اين تمسخر جزايي جايز است. چون او کرده است و اگر تو سکوت کني ممکن است جمع شما از آن حالت تجمع و حالت همت واحده جدا شود. منتهي اين مقابله به مثل هم حد دارد. مي‌گويد: آنها در امور اعتباري شما را مسخره مي‌کنند. يعني آمدند کشتي سازي و درخت کاري و کشاورزي و نجاري را مسخره مي‌کنند. در اعتبار که شما مي‌خواهيد کشتي بسازيد را مسخره مي‌کنند، نمي‌دانند اين اعتباريات که براي آنهاست، با اين عنوان مسخره مي‌کنند. ولي مسخره کردن شما به اين نيست که شما دهان به دهان آنها شويد. حرف در مقابل حرف آنها بزنيد. بلکه جواب شما به اين است که آنها مبتلاء به عذاب خزي در دنيا مي‌شوند. و عذاب ابدي در آخرت مي‌شوند. يعني با حقايق آنها را به تمسخر مي‌کشيد. کدام حقايق؟ حقايقي که اراده الهي است. يعني اراده الهي وقتي که عذاب مي‌آيد و شما سوار کشتي هستيد و داريد نجات پيدا مي‌کنيد و آنها در ذلت قرار مي‌گيرند، و در حالت غرق قرار مي‌گيرند و آنجا ديگر هيچ راه ديگري ندارند، اين تمسخر خود آنهاست. پس تمسخر جزايي است نه ابتدايي. آن تمسخر جزايي هم جايي که تمسخر فعال باشد يعني ما در جمع اجتماع مؤمنين، در بزرگ شدن اينها و اجتماع و همتشان تأثير داشته باشد، آن هم تازه با اراده الهي اين تمسخر صورت بگيرد.
منتهي باز هم اينطور نيست که مؤمنين در آن روز خوشحال شوند که اينها به ذلت افتادند. چون هيچ مؤمني از اينکه کسي ساقط مي‌شود، خوشحال نمي‌شود. اما اين نجاتي که براي خودش مي‌بيند. و آن جزايي که مي‌بيند در مقابل عمل خود اوست که عمل او اينگونه بود که راه را به سوي نجات بست. مؤمن در کشتي است و دارد نجات پيدا مي‌کند و اين مي‌بيند خودش در حالت غرق است. اين عذاب پست شدن در دنياست. تحقير شدن در دنياست. بدون اينکه مؤمن بخواهد آن را تحقير کند.
بيان ديگري که در مورد تمسخر بيان کردند اين است که خود تمسخري که آنها داشتند مي‌کردند، کفار نسبت به مؤمنين، خود اين تمسخر سخره خودشان بود. چرا؟ چون وقتي وقت عذاب شد فهميدند اين سخريه اينها مهلت دادن به آنها بود. خداي متعال راه را باز گذاشته بود و اينها نمي‌دانستند که اين سخريه الهي نسبت به آنهاست. نه سخريه اينها نسبت به مؤمنين! اينها در واقع داشتند خودشان را مسخره مي‌کردند. نتيجه عملشان غرق شدن بود. وقت غرق شدن متوجه شدند که ما داشتيم خودمان را مسخره مي‌کرديم. تعبير زيبايي در قرآن هست که به کساني که مؤمنين را مسخره مي‌کنند مهلت بدهيد. «إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ‏ كَيْداً، وَ أَكِيدُ كَيْداً» (طارق/15 و 16) آنها کيد مي‌کنند، من هم کيد مي‌کنم. منتهي کيد خدا کيد جزايي است. چطور است؟ مهلت دادن به اينهاست. «فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً» (طارق/17) به اينها مهلت بدهيد. بگذاريد اين مدت بگذرد. کيد الهي همين بود که به اينها فرصت داد. جلوي اينها را نگرفت و رهايشان کرد. خدا کند انسان به اين مرتبه مبتلا نشود. گاهي در جهت خلاف مي‌رود و فکر مي‌کند خبري نيست. چون چيزي جلوي راهش را نگرفته است. نمي‌داند گاهي اين باز بودن راه مهلت است. کيد الهي است و نتيجه عمل سابق اين است که راه را به خودش بسته است ولي اين فکر مي‌کند خبري نيست.
لذا دارد اگر ديديد گناهي کرديد و راه براي شما بازتر شد، ديگر موانعي هم که قبلاً بود نيست. آن موقع بترسيد. اين استدراج است. اين امهال است. يعني رها شديد. لذا خدا مي‌فرمايد: اين سنت ماست. که ما به کساني که مسخره مي‌کردند مهلت داديم. منتهي اينها فکر مي‌کنند که زمان مي‌گذرد. من در عِقاب تعجيلي ندارم. فرصت باقي است و اينها مي‌بينند. اين نکته‌اي که مسخره کردن چگونه براي مؤمن جايز است؟ اولاً جزايي نه ابتدايي. مسخره کردن ابتدايي به هيچ وجه براي مؤمن جايز نيست. جزايي آن هم به طوري که اگر مؤمن بخواهد متعالي باشد، جزايش اين است که با سنت الهيه، يعني با فعل و اراده الهي اين سخره صورت مي‌گيرد. اين همان عقاب يا رها شدني است که براي اينها مي‌شود. اگر در جايي سخريه براي مؤمنين نسبت به کفار جايز مي‌شود، جايي است که براي استحکام روابط اينها لازم باشد. يعني تهاجمي که به اينها شده لازم باشد با حرکات و افعال و اقوالي اينها که حدود هم دارد، در دايره دين باشد که در مقابل آنها از هم نپاشند.
از اين سخت‌تر اين است که خداي نکرده انسان مبتلا به مسخره کردن مؤمن شود. اين در مورد کفار بود. اما گاهي نعوذ بالله در سخريه پيش مي‌آيد که بعضي براي خنداندن و اينکه کسي را خوشحال کنند، حد و حدود را رعايت نمي‌کنند. اگر کسي براي خنداندن ديگران کسي را مسخره کرد، از آنجاهايي است که خيلي سخت است. در حديث داريم هيچ کدام از مؤمنين را مسخره نکنيد. «لا تحقرن أحدا من المسلمين فإن صغيرهم‏ عند الله كبير» (مجموعه‏ورام/ج1/ص31) کوچک‌اش هم بزرگ است. در روايت ديگر داريم اگر کسي «مَنْ‏ أَهَانَ‏ لِي وَلِيّاً» ولي يعني کسي که امر الهي را اطاعت مي‌کند. همه اهل ايماني که ما مي‌بينيم. اگر کسي ولي مرا اهانت کند، «فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي»‏ (كافي/ ج2/ص351) به جنگ من آمده است. «وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْ‏ءٍ إِلَي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي‏» من خيلي زود و سريع اولياء خود را نصرت مي‌کنم. مي‌فرمايد: کساني که ديگران را مسخره مي‌کنند، وقتي موقع قيامت مي‌شود، در بهشت به روي آنها باز مي‌شود، وقتي به در مي‌رسند در بسته مي‌شود. دوباره چون در يک فشار و سختي هم هستند. دنبال راه نجات هستند، در ديگري گشوده مي‌شود، تا دوباره به سمت در مي‌رود، بسته مي‌شود. اين نتيجه عمل دنيايي اين بوده است. لذا به حدي مي‌رسد که دنبال نجات است، وقتي دري باز مي‌شود و مي‌گويند: بيا بيا! ديگر نمي‌رود. فکر مي‌کند اين هم يک عذاب است. لذا محروم مي‌شود و در همان عذاب مي‌ماند.
در روايت داريم اگر کسي مؤمني را مسخره کرد از دنيا نمي‌رود مگر به همان عيب در دنيا مبتلا شود. اين عِقاب دنيايي است. عِقاب آخرتي سخت‌تر است.
خداي متعال وقتي نوح مشغول ساخت کشتي شد، نوبت اين شد که مقدمات ديگر عذاب هم آماده شود. ديگر کشتي رو به اتمام است. خداي متعال علامتي را قرار داده بود، ساخت اين کشتي در مسجد کوفه بود. مسجد کوفه محل زندگي نوح(ع) بود. محل عبادت او هم بود. تعبيري وارد شده که يکبار امام صادق(ع) با مفضل به کوفه رسيدند، حضرت به جايي که رسيدند کفش خود را درآوردند و گفتند: اينجا محلي است که انبياء الهي عبادت‌ها کردند. نمازها خواندند. اينجا جاي خيلي مقدسي است. مسجد کوفه از زمان قبل نوح معين بوده است. سجده‌گاه انبياء بوده است. مثل کعبه که سجده‌گاه انبياء بوده است.
در مورد دحو الارض که گفتيم زمين از زير کعبه گسترده شده است. آيا حقيقت کعبه نسبت به تمام ارض مبدأييت دارد؟ يعني تمام ارض لحظه به لحظه، حيات بعد از حيات را از کعبه اخذ مي‌کند که آنجا محل گسترده شدن بود؟ آيا مسأله مادي است که گستردگي زمين از آنجا آغاز شده است؟ اين نگاه گستردگي هم تابع آن نگاه معنوي است. لحظه به لحظه تمام زمين‌ها از آنجا امداد مي‌گيرند. درست است که الآن آل سعود آنجا سيطره دارند، اما نبايد آن بزرگي و عظمت کعبه از نظر و منظر ما پنهان بماند. اگر دوستان خواستند به کتاب «المراقبات» مرحوم ميرزا آقا جواد ملکي رجوع کنند.
مسجد کوفه و زمين‌ها از اين سنخ هستند. يعني اينها منشأ برکات ويژه هستند. هم آغاز حرکت کشتي از کوفه بود. هم ساخت کشتي از کوفه بود. هم جايي که کشتي بعد از طوفان به زمين نشست، کوفه بود. کوفه يک سرزمين عظيمي است و يک نگاه بزرگي در آن هست که در رابطه با آخرالزمان هم که جريان ظهور است محلي که حضرت حاکميت و دولت خود را تشکيل مي‌دهند کوفه است. اولين دولت الهي زمان نوح در کوفه تشکيل مي‌شود. لذا توجه به اين مکان‌ها و زمان‌ها با توجه به اينکه قرآن مي‌فرمايد: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21) همه حقايقي که در عالم دنياست، زمان و مکانش، اشيائش يک خزائني دارد. اين خزائن بعضي بر بعضي ديگر سيطره دارد. بعضي بر بعضي قدرت دارد. لذا مسجد کوفه، کعبه خزائني عند الله دارد که اينها بر زمين‌هاي ديگر قدرت و برتري دارند. اينها باعث مي‌شود توجه ما در دوراني که هستيم به اين مکان‌ها و اين زمان‌ها بيشتر شود و در نظام رشد و تربيت ما تأثيرگذار باشد. حواسمان باشد که شايد دشمن گاهي دنبال اين است که ما را از اين مکان‌ها دور کند. به خصوص يهود دنبال اين هستند که بحث کوفه را براي ما طوري جلوه بدهند که جاي غير ارزشي شود. بعضي گفتند: بقاياي کشتي نوح در کوه‌هاي آرارات پيدا شده شايد اين با توجه به قرايني که ذکر مي‌کنند صحيح نباشد. علت اين است که مي‌خواهند نقش اين را کمرنگ کنند.
شريعتي: امروز آيات 114 تا 125 سوره مبارکه طه براي شما تلاوت مي‌شود.
«فَتَعالَى‏ اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً «114» وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً «115» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‏ «116» فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏ «117» إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ «118» وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏ «119» فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏ «120» فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏ «121» ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏ «122» قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‏ «123» وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏ «124» قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً «125»
ترجمه: پس (بدان كه) بلند مرتبه است خداى فرمانرواى بر حقّ، و تو (اى پيامبر!) بر خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو:پروردگارا! علم مرا زياد كن. وبه تحقيق، پيش از اين با آدم پيمان بستيم، امّا او فراموش كرد و ما عزم استوارى براى او نيافتيم. وزمانى كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، پس همگى سجده كردند، مگر ابليس كه سرپيچى و امتناع كرد. پس گفتيم: اى آدم! همانا اين (ابليس) دشمن تو وهمسر توست، پس (مواظب باش كه با وسوسه‏هايش) شما را از بهشت بيرون نكند كه به رنج ومشقّت خواهى افتاد. (در صورتى‏كه) همانا تو در آنجا (بهشت)، نه‏گرسنه مى‏شوى ونه برهنه مى‏مانى. ودر آنجا (بهشت)، نه تشنه مى‏شوى و نه از حرارت آفتاب آزار مى‏بينى. پس شيطان او را وسوسه كرد (و) گفت: اى آدم! آيا (مى‏خواهى كه) تو را به درخت جاودانگى و مُلك (و پادشاهى) فنا ناپذير راهنمايى كنم؟! پس (آدم و همسرش فريفته شده و) هر دو از آن (درخت ممنوعه) خوردند، پس (به ناگاه لباس‏هايشان ريخت و) شرمگاهشان براى آنان ظاهر شد و (ناچاراً) هر دو به چسبانيدن برگ (درختان) بهشت بر خودشان مشغول شدند و (اين چنين) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت. سپس پروردگارش او را برگزيد، پس (لطف خويش را) بر او باز گرداند و او را هدايت كرد. (خداوند به آدم وحوا) فرمود: از آن (بهشت و مقام والا) فرود آييد (كه) بعضى از شما، دشمن بعض ديگر خواهد بود، پس اگر از جانب من رهنمودى براى شما آمد، پس (بدانيد كه) هركس از رهنمود من پيروى كند، نه گمراه مى‏شود و نه تيره بخت. و هركس از ياد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قيامت نابينا محشور مى‏كنيم. (در قيامت خواهد) گفت: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه من (در دنيا) بينا بودم؟!
شريعتي: اشاره قرآني را بشنويم.
آيات قبل در مورد حضرت آدم بود، گذشت. آيه آخر مي‌گويد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» اگر کسي از خدا روي بگرداند زندگي براي او سخت مي‌شود. «معيشه» زندگي است. عيش دنياست. يعني حتي حيات دنيا براي او سخت مي‌شود. با توجه به اينکه مي‌بينيم خيلي‌ها با خدا کاري ندارند و کاملاً اعراض کردند، ظاهرش اين است که در دنيا خيلي خوش هستند. ناخوشي نمي‌بينند. مؤمنين هم مي‌بينيم که برايشان سخت است. پس اين آيه چگونه سازگار است. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» همين دنيا هم برايشان سخت است. نه فقط آخرت. «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى» در روز قيامت هم کور محشور مي‌شوند. معلوم مي‌شود ضنک در دنياست. در قيامت هم کوري است. مرحوم علامه مي‌فرمايند: اگر کسي از خدا روي بگرداند يعني عالم و دنيا را همين مي‌بيند. خبري بيش از اين نيست. چون عالم همين است که مي‌بيند، قبلاً گفتيم: انسان توانايي نامتناهي دارد. هيچ چيزي در عالم انسان را سيراب نمي‌کند‏ و عطش او را فرو نمي‌نشاند. يعني هرچه جلوتر مي‌رود باز هم مي‌خواهد. هيچ جايي برايشان آرامش ايجاد نمي‌کند. چون آن استعداد نامتناهي دنبال اشباع است و اشباع در دنياي متناهي محقق نمي‌شود. لذا غير از حوادث و سختي‌ها و موت و مرض و مشکلاتي که در عالم دنيا هست، براي اهل دنيا پيش مي‌آيد. فرقي نمي‌کند اينجا باشي يا آنجا. همين موت يعني پايدار نيست. اما کسي که به غير از اين اعتقاد دارد. مي‌داند اين مردن انتقال است. تمام شدن نيست. توقف نيست. اگر اينجا يک سختي هم پيش مي‌آيد مي‌داند اين سختي جبران شده است. حفظ کردن آنچه که دارد و رسيدن آنچه ندارد براي کسي که فقط اين دنيا را مي‌بيند، اين است که دائم نگران است. اما کسي که مي‌داند اين يک جز از عالم است، حيات دنيا «مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيل‏» (توبه/38) حيات دنيا نسبت به حيات آخرت يک چيز کمي است. اين نگاه قرآني است که حيات دنيا متاع هست اما خيلي کوچک است نسبت به آنچه براي انسان به عنوان آخرت است. روز قيامت هم کور محشور مي‌شود. چون در اينجا کور بود. فقط دنيا را مي‌ديد و آخرت را نمي‌ديد. اين غير از اين نمي‌ديد. چون اين را باور نداشت کور بود و روز قيامت کوري او آشکار مي‌شود.  
من يک روايتي را اينجا از کتاب بحار بخوانم، از امام رضا (ع) نقل شده که از امام رضا سؤال کردند: چرا همه دنيا در زمان نوح غرق شدند با اينکه در بين اينها اطفال بودند. در بين اينها کساني بودند که شايد گناه نکرده باشند؟ حضرت فرمودند: در بين اينها کودک نبود. خداي متعال اصلاب قوم نوح را عقيم کرد. چهل سال بود که اينها بچه دار نمي‌شدند. بعد مي‌فرمايد: خدا کسي را که گناه ندارد هيچگاه عذاب نخواهد کرد. لذا کودکي که به دنيا آمده باشد براي اينها نبود که کودک مورد عذاب قرار بگيرد. اينها تکذيب نوح را کردند، غرق شدن اينها به اين جهت بود. معلوم مي‌شود تکذيب مراتب داشته است. آنها هم غرق شدند اما راضي بودند به تکذيب مکذبين. يعني يک عده پرچم‌دار تکذيب نوح بودند. اينها راضي بودند به تکذيب. لذا امام زمان(ع) که ظهور مي‌کنند عده‌اي را عِقاب مي‌کنند از فرزندان بني اميه، بعضي مي‌گويند: چرا اينها؟ مي‌فرمايد: اينها اگر دستشان برسد همان کار را مي‌کنند. اين دوره، دوره‌اي است که در اين مواقع حکم الهي در حالت عادي يک کسي، کسي را کشته و ديگري راضي باشد. حکم قتل نسبت به او اجرا نمي‌شود. اما در جايي که عذاب نازل مي‌شود، عذاب حکم باطن است. حواسمان باشد سکوت و رضاي ما به فعل ديگران در نظام جزايي عقاب دارد. هرچند در نظام ظاهري عقاب نداشته باشد.
شريعتي: اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.