اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-05-16-حجت الاسلام والمسلمين عابديني – سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم (داستان حضرت نوح عليه‌السلام)

حجت الاسلام والمسلمين عابديني – سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم (داستان حضرت نوح عليه‌السلام)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم(داستان حضرت نوح عليه‌السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 16-05-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي‌کنم خدمت همه شما هموطنان عزيزم. ايام ميلاد با سعادت کريمه اهل بيت حضرت معصومه(س) و آغاز دهه کرامت که منتهي به ميلاد امام رضا(ع) مي‌شود را به همه شما تبريک و شادباش مي‌گويم. انشاءالله بهترين‌ها نصيب‌تان شود. حاج آقا عابديني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا عابديني: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز. دهه کرامت را به همه تبريک مي‌گويم. انشاءالله همه ما از کرامت اين ايام بهره‌مند شويم.
شريعتي: در آخرين روزهاي ماه ذي‌القعده قرار داريم. از فضيلت اين ماه بشنويم و بعد هم وارد بحثمان شويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي فرح)
در محضر کتاب شريف مراقبات از ميرزا جواد ملکي تبريزي هستيم، از مراقبات ماه ذي‌القعده سخن بگوييم. در اين ماه که اولين ماه حرام است، تعبيري دارد که در ماه حرام خداي تبارک و تعالي جنگ با کفار را حرام کرده است. اگر جنگ با کفار حرام شد، ببينيد حکم محاربه با خدا چگونه است. لذا معصيت در اين ماه خيلي سخت و سنگين است. ايشان از اين نکته منتقل مي‌شود به اينکه محاربه با خدا بايد براي انسان خيلي‌سخت‌تر جلوه داده شود چون حتي محاربه با کفار هم حرام است. محاربه با خدا يعني معصيت، مخالفت، انجام معاصي و ترک واجبات، جنگ با اوامر و نواهي! مرتکب حرام شدن و خلاف اراده خدا را انجام دادن.
ايشان مي‌فرمايد: حواستان باشد در اين ماه نه تنها از مخالفت با خدا پرهيز کنيد، بلکه يکي از مراقبت‌هاي اين ماه اين است که به دنبال اين باشيم که راضي به قضاي الهي شويم. اين خودش يک نحوه آمادگي براي انس با خداست. انسان بايد سعي کند در حوادث و بلايايي که پيش مي‌آيد برطرف کند، اما در عين حال در مقام مقابله با خدا نباشد. احساس نکند خدا بر او غضب کرده است. هرچقدر رضاي او به قضاي الهي در اين حوادث بيشتر شود. او را آماده مي‌کند براي اينکه از رضاي حق بيشتر بهره‌مند شود. يعني به دنبال اين رضايت خدا از او است. البته رضايت خدا از انسان خيلي مرتبه عظيمي است که ما متوجه نمي‌شويم. اهل اين مرتبه که به آن رسيدند، براي اين دست و پا مي‌زنند. لذا ما مي‌بينيم که اينها اينقدر کوشا هستند، مي‌فهميم اين مرتبه عظيم است. لذا به دنبالش مي‌رويم. هرچند که خودمان بهره‌اي از آن نداشته باشيم.
دنباله اين بحث مي‌فرمايد: براي اينکه وارد اين ماه شويم و از برکات اين ماه بهره‌مند شويم. خوب است انسان توبه صادقه‌اي داشته باشد. در مقام توبه صادقه که خوب است قبل از ماه باشد، به دنبالش اين است که در يکشنبه اول اين ماه از پيامبر اکرم نقل شده که روز يکشنبه اول ماه ذي‌القعده ايشان فرمودند: اي مردم! کدام يک از شما قصد توبه داريد؟ آنجا همه گفتند: ما همه قصد داريم. حضرت فرمود: غسل توبه کنيد و وضو بگيريد و چهار رکعت نماز بگزاريد. دو تا دو رکعتي که در هر رکعت يک حمد و سه قل هو الله، و يک «قل اعوذ برب الفلق» و يک «قل اعوذ برب الناس» بخوانيد. در هر رکعت شش سوره بايد خواند. بعد هم هفتاد مرتبه استغفار مي‌کند و يک دعاي يک خطي است که آن را قرائت مي‌کند. بعد از ماه مبارک رمضان، شوال و بعد ذي القعده است. مقاماتي براي انسان ايجاد مي‌شود از جمله برداشته شدن عذاب قبر، پيدا کردن مقام شفاعت نسبت به پدر و مادر و آشنايان و نزديکان، سعه در روزي در دنيا و آخرت هم از جمله آثار اين نماز است. در ادامه ولادت امام رضا را داريم. در انتها روز دهب الارض را داريم که جزء شرافت‌هاي اين ماه است.
شريعتي: به قصه حضرت نوح رسيديم، ديگر کم‌کم به طوفان مي‌رسيم و نکات را مي‌شنويم.
حاج آقاي عابديني: چون ايام ولادت است سعي مي‌کنيم جنبه نجات مؤمنين را مطرح کنيم. انشاءالله از برکات اين نگاه جزء نجات يافته‌گان باشيم.
آخرين نکته که جلسه گذشته عرض کرديم اين بود که انکار و تکذيب راه انسان را به سوي حقيقت مي‌بندد. ديگر امکان بهره‌مند شدن نيست. لذا تکذيب کردن مثل تصديق کردن دليل مي‌خواهد. انسان اينطور نيست که اگر چيزي را نفهميد بتواند بگويد: اين غلط است. لذا همچنان که قبول کردن چيزي دليل مي‌خواهد، رد کردن چيزي هم دليل مي‌خواهد. همچنان که اگر کسي بدون دليل چيزي را قبول کرد، ممکن است براي خودش محروميت‌هاي زيادي را ايجاد کرده باشد. چون ممکن است صحيح نباشد. اگر چيزي را رد کرد، اثرش اين است که رابطه خودش را با او قطع کرده است. يعني اگر کمالي باشد که چون نفهميده رد کرده است، ديگر امکان ندارد اين از اين کمال بهره‌مند شود. چون وجودش اين را نمي‌پذيرد. با آن معانده و دشمني کرده است. چون يقين کرده غلط است ديگر فکر هم در موردش نمي‌کند. خيلي از محروميت‌هاي ما اختياري است به لحاظ همين تکذيب هايي است که با صرف توهم يا نفهميدن آن را تکذيب مي‌کنيم و غلط مي‌پنداريم و راه خودمان را به سوي آن کمال بستيم.اين نکته عظيمي در نظام معرفتي است.
اين نکته چه ارتباطي با بحث دارد؟ در روايات و همچنين آياتي که در مورد نوح (ع) وارد شده قوم او به طوري تکذيب او را مي‌کردند که وقتي به نوح مي‌رسيدند گوش‌هايشان را مي‌گرفتند. لباس‌هايشان را بر سر مي‌کشيدند. يعني حاضر نبودند حتي به کلام او گوش کنند که اگر صحيح است بپذيرند و اگر غلط بود رد کنند. در قرآن هم هست که من هرچه در هدايت آنها سعي مي‌کردم، اين ازدياد کوشش من، ازدياد فرار آنها را به دنبال داشت. يعني آنچنان کارشان شديد بود، که اين انکار ديگر راهي براي هدايت آنها باقي نگذاشته بود. وقتي راه بسته مي‌شود و امکان هدايت نيست، آن زمان عذاب الهي نسبت به قومي که ديگر امکان هدايت ندارند قطعي مي‌شود. اين چه در نظام اجتماعي و چه در نظام فردي هست. يعني اگر اجتماعي اين کار را کرد، عذاب بر آن اجتماع قطعي مي‌شود. منتهي عذاب هميشه اين نيست که يک سنگي از آسمان بيايد بر سر من بخورد. يک مرتبه از عذاب اين است که خداي تبارک و تعالي مرا در ظلمتم رها مي‌کند. اگر نوري هم در وجود من باشد، از اين نور به سمت ظلمت خارج مي‌شوم. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت‏» (بقره/257) خدا رهايشان کرده است. ولي اينها طاغوت است. «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات‏» اگر هم نوري از فطرت در وجود اينها باقي مانده باشد، از آن هم خارج مي‌شوند، به فعليت ظلمت مي‌رسند. لذا تکذيب انسان را به اين مرتبه مي‌رساند و اگر تکذيب در وجود انسان قطعي شد، و شديد شد، راه هدايت بسته مي‌شود و اميدي به هدايت نيست.
دنباله آياتي که مربوط به نوح است، مي‌فرمايد: اگر کسي نبي از انبياء را تکذيب کرد. همه انبياء را تکذيب کرده است. در آيات مختلفي مي‌فرمايد: «كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ» (ص/12 و 13) اينها به صورت گروه تشکل يافته با انبياء مخالفت مي‌کردند. اينها حزب بودند. يعني يک خط فکري حزبي داشتند. يعني يک مخالفت فردي نبود. سازمان يافته و تشکيلاتي بود. «إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ» (ص/14) همه اينها همه رسل را تکذيب کردند. لذا در آيات ديگري باز مي‌فرمايد: هرکسي حتي خود قوم نوح همه انبياء را تکذيب کردند. اين خيلي سنگين است که تکذيب يک نبي را کرده باشند ولي تکذيب يک نبي تکذيب همه انبياء باشد. تکذيب همه انبياء يعني همه جلوه‌هاي کمالي در همه عرصه‌ها را تکذيب کرده است. کسي که اينگونه تکذيب کند، حتي در برزخ ديگر اميد هدايت نيست. چرا؟ چون اين تمام راه‌ها را به سوي خودش بسته است. وقتي همه انبياء را تکذيب مي‌کند، يعني همه خيرها را تکذيب کرده است. وقتي همه خيرها تکذيب شد ديگر راهي براي هدايت اين حتي در برزخ باقي نمي‌ماند.
در روايت داريم که اگر کسي ذره‌اي از ايمان در وجودش باشد بالاخره نجات پيدا مي‌کند. چرا؟ دليلي که بعضي بزرگان در ذيل اين آيه آوردند، اين است که اين ذره ايمان بعد از اينکه انسان از دنيا رفت و اين ذره ايمان باقي بود، مطابق عالم هستي است و از بين نمي‌رود. اما بدي‌ها و معاصي مخالف نظام هستي است و از بين مي‌رود. کسي که در مسير آب حرکت مي‌کند، خودش را رها هم بکند    جلو مي‌رود. اما کسي که مخالف جريان آب حرکت کند، اگر دست و پا نزند کم کم برمي‌گردد. اين را خواجه نصير در شرح اشارات شش قسم مي‌کند و اشارات زيبايي دارد که از جهت کلامي اين را بيان مي‌کند. چون معاصي در برزخ امداد نمي‌شود، آن ايمان مي‌ماند ولي اين معاصي کم‌کم با زحمت‌ها و فشارها و سختي‌ها رو به ضعف مي‌روند تا اينکه ذره ايمان ترجيح مي‌يابد. اين خيلي اميدبخش است که هرچند براي انسان ممکن است فشارهايي به دنبال داشته باشد تا برزخش اين معاصي را بريزد اما اميد هست که اگر ذره‌اي ايمان باشد داخل نار خلودي نمي‌شود.  
نجات اکثري است. درست است تکذيب صورت مي‌گيرد، اما همه اهل تکذيب هم به دنبال تکذيب نبودند. بلکه اينها نمي‌فهميدند و جاهل بودند. آنهايي که راضي به تکذيب ديگران باشند، لذا قوم نوح عده‌اي راضي به تکذيب بقيه بودند. عده‌اي سردمدار هستند و جو سازي مي‌کنند. تشکل سازي براي مخالفت مي‌کنند اما همه اين حالت را ندارند. اگر سياه لشگر باعث شود آن قوت پيدا کند، آن هم داخل اين مي‌شود و عذاب شامل اين هم مي‌شود. کسي که عذاب شامل حالش شد، اميد نجات برايش نيست. اما اگر کسي عذاب شاملش نشد، نفهميده بود و تکذيب هم نکرده بود، اما اعتقاد هم پيدا نکرده بود، اين باز اگر جهلش از روي قصور باشد که قابل توجيه باشد، اگر يک اعمال مختصري هم داشته باشد، همان باز نجاتش مي‌دهد. اصل اين است که هلاکت علت مي‌خواهد. به تعبير قرآن وقتي شيطان به خدا خطاب کرد «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ‏» (حجر/40) همه را گمراه مي‌کنم الا مخلصين، يعني شيطان گفت: نجات دليل مي‌خواهد. اما خداي متعال گفت: «إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ» (حجر/42) تو سلطه بر عباد من نداري. «إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ» مگر بندگاني که خودشان را تحت سلطه تو قرار دادند و تو را ولي کردند. پس معلوم مي‌شود هلاکت علت مي‌خواهد. باور به اين خودش چقدر خدا را در باور انسان مهربانتر و رحيم‌تر نشان مي‌دهد و لطف حق را براي انسان بيشتر جلوه مي‌دهد.
مي‌خواستيم بگوييم که سنت تکذيب هر نبي همه انبياء را تکذيب کردن است. اين مکرر در قرآن تکرار شده که «كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ‏» (شعرا/105) قوم نوح همه مرسلين را تکذيب کردند با اينکه فقط يک نبي داشتند. اما مي‌گويد: همه مرسلين را تکذيب کردند. اين نه فقط در بحث انبياست بلکه در اوصيا هم هست. اگر کسي وصي از اوصيا را تکذيب کند، همه اوصياء و به تبع او همه انبياء را تکذيب کرده است. لذا هرجا که يک سلسله و زنجيره متصلي با هم هستند که يک واحد مرتبط هستند، تکذيب هرکدام از اينها تکذيب همه است. لذا کار انبياء اين بود که مصدق بودند که آنچه قبل بوده و مبشر بودند به آنچه که بعد مي‌آيد تا اين حلقه ارتباطي را ايجاد کنند. يا در زيارت ها ما سلام مي‌دهيم «السلام عليک يا آدم صفوه الله» از آدم صفي الله شروع مي‌کنيم تا به نوح نجي الله مي‌رسيم. تا به ابراهيم خليل الله مي‌رسيم. همينطور تا به رسول الله و اوصيا مي‌رسيم. که نشان بدهيم يک حلقه متصله واحده هستند. اين واحد بودن دنبالش اين را دارد که اگر کسي هرکدام از اينها را تکذيب کند، همه را تکذيب کرده است.
حتي در احکام دين و نظام معرفتي دين اگر اين دين يک شجره طيبه است، اگر کسي حکمي از احکام دين را عالماً و عامداً تکذيب کند همه دين را تکذيب کرده است. فقط يک حکم نيست. يک حقيقت واحده است. از يک چيز نشأت گرفتند. گاهي بعضي يک کلامي ناخودآگاه به ذهنشان مي‌آيد که اگرخدا هم اين را گفته باشد من قبول ندارم. اينها اگر جهل نباشد، تکذيب يک حکم تکذيب همه احکام است. بايد حواسمان باشد که حتي به جهل مبتلا نشويم که محروميت‌هاي زيادي براي انسان دارد.
نکته ديگري که براي من خيلي مهم است و بحث اساسي امروز ما را تشکيل مي‌دهد همين است که همان سنت الهي که در محو شدن کفار بيان کرديم، خداي مهربان نسبت به مؤمنين هم همين سنت را دارد. در قرآن کريم آيات متعددي اين بحث را مطرح کردند. در جريان نوح(ع) رواياتي که وارد شده اين بحث را خيلي زيبا مطرح کرده است.اين بحث با دوران غيبت و ظهور به شدت مرتبط است. انشاءالله ما اين بحث را در جلسه آينده ارتباط جريان نوح(ع) که به صورت خيلي روشن وارد شده که بايد مؤمنين جدا شوند و محو شوند و کفار بايد محو شوند، توضيح خواهيم داد.
خداي تبارک و تعالي سنت‌هايي را که قرار داده همه در راستاي چه مصيبت‌ها و چه نظام احکام و معاصي و طاعات همه براي اين است که انسان در مسيري که حرکت مي‌کند از حدود و نقايص جدا شود و به سمت آن حقيقت و واقعيت مرسل و مطلق و جامع حرکت کند. به سمت حقيقتي که قرب الي الله است حرکت کند. هرچقدر اين قرب الي الله شديدتر شود، محوتر شده است. يعني محو شدن و خالص شدن، يعني دين آمده که خالص‌سازي کند. تا مخلصون شود. مخلصون ديگر به قدم اين نيست. مخلصون يعني خدا او را مخلص کند. اين محو تام است. اين بحث خيلي ريشه‌دار است. در سنت امام زمان هم اين است که دوران غيبت دوران تمحيض و غربال است. دوران تمحيص است. اين محض شدن و محص شدن يعني پاک شدن.
رواياتي که در اين مسأله در مورد نوح(ع) هست را عرض مي‌کنم که در دوراني که نوح اين همه تکذيب اهل ظلم را تحمل کرده است، چه رشدي مي‌خواسته براي خودش و مؤمنين ايجاد شود. در جلد يازدهم بحار الانوار نقل مي‌کند از کتاب کمال الدين صدوق در صفحه 326، روايت 48 امام صادق مي‌فرمايد: خداي تبارک و تعالي وقتي نبوت نوح را آشکار کرد و شيعه يقين به فرج کردند، نوح قيام کننده بعد از دوران سخت انبياء مستخفي بود. يعني مردم منتظر بودند نوح بيايد، از اين ظلم نجاتشان بدهد. حالا نوح که تازه به نبوت مبعوث شده، چند سال دعوتش طول کشيد. يعني تازه قائمشان که قيام کرده، اينها قابل دقت است. 950 سال دعوت نوح طول کشيد. تا اينکه عذاب بر اهل شرک نازل شد. يعني ما آمادگي چنين حالي را داريم. هرچند بين قيام امام زمان(ع) با قيام نوح تفاوت است با اينکه هردو به عنوان قائم مطرح بودند و هستند، اما چه تفاوتي مي‌کند؟ حالا انشاالله زمان در دوران آخر الزمان سرعت پيدا مي‌کند. يعني حوادث در زمان سريع مي‌شود. به طوري که گاهي در لحظه‌هاي کم حوادث زياد محقق مي‌شود. اين براي توانايي و رشد انسان است که قدرت اين تحمل را دارند. اما در دوران نوح اين وساطت بوده که در آنجا حوادث کم کم و تدريجي واقع مي‌شد. لذا اگر کسي در دوران آخر الزمان بخواهد به وساطت زندگي‌اش را بگذراند سرش کلاه مي‌رود، چرا؟ چون حوادث پي در پي و سنگين محقق مي‌شود و اگر کسي با غفلت بخواهد عبور کند، نمي‌تواند خودش را پا به پاي حوادث هماهنگ کند.
محاسباتي که در کامپيوتر صورت مي‌گيرد، محاسباتي است که قدرت عمل انسان توانسته در اينجا تعبيه کند. چون کامپيوتر وسيله‌اي است که انسان ساخته است. در يک ثانيه چند عمل ممکن است صورت گيرد. در حالي که در گذشته‌هاي دور با اينکه کميت حاکم مي‌شود و اگر انسان در کميتش برود، سيطره کميت باعث مي‌شود اين در وجود انسان ماديت پيدا کند. اما اين يک توانايي است که عمل مي‌تواند در اين کسر ثانيه محقق شود. اين قدرت انسان است. اينها در آخر الزمان سرعت حوادث شديد مي‌شود، از جمله يک نمودش اين است. روايت داريم که زمان در آخرالزمان کند مي‌گذرد. يعني زماني که قبلاً به سرعت مي‌گذشت و حادثه‌اي در آن اتفاق نمي‌افتاد، صد سال مي‌گذشت يک واقعه جدي در آن محقق مي‌شد. حالا در کسير ثانيه مي‌گذرد.
در اين روايت مي‌فرمايد: وقتي نوح (ع) يقين کرد، ابتلائات شديدتر شد. سختي‌ها عظيم‌تر شد. مي‌گويند هرچه به زمان ظهور نزديک‌تر مي‌شويم بلاها بيشتر و سخت‌تر مي‌شود. بعضي از اوليا مي‌گفتند: آنقدر سخت مي‌شود که ما نمي‌دانيم براي فرج دعا کنيم يا اينکه مي‌ترسيم که نکند جا بمانيم. در دوره‌هاي ديگر سالم ماندن راحت‌تر است. در دوران فرج همچنان که رشد خيلي عالي‌تر است، سقوط هم به نسبت بيشتر است. صبح دين دارد و شب دين ندارد. در قرآن داريم «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيم‏» (صافات/83) از جمله شيعه نوح، خود ابراهيم است. ابراهيم با آن عظمت پيرو نوح است.
وقتي سيصد سال از دعوت نوح گذشت، ديد مردم هدايت نمي‌شوند. قصد کرد نفرين کند. بعد از نماز صبح نشست، براي اينکه دعا کند. بهترين وقت را براي دعا انتخاب کرده بود. از آسمان هفتم عده‌اي از ملائکه نازل شدند، و گفتند: ما از تو حاجتي داريم و تقاضايي داريم. شما ملائکه عظيم الهي هستيد. حاجت شما قطعاً رواست. دعايت را تأخير بيانداز. اين اولين عذابي است که مي‌خواهد بر مردم نازل شود. مردم تا به حال نديدند. چون قبل از نوح عذابي از جانب خدا نازل نشده بود. اينها جاهل هستند و نادان، شما تأخير بيانداز. نوح سيصد سال ديگر مهلت داد. بعد از سيصد سال همان کارهايي را با نوح کردند که قبلاً مي کردند. يعني همان مخالفت‌ها و برخوردها، اين سيصد سال هم به همان نحو گذشت. از ايمان اينها مأيوس شد، اينبار در وقت ظهر به دعا برخاست. باز گروهي از ملائکه آمدند و گفتند: تقاضاي شفاعت داريم. آنجا نوح مي‌گويد: من همه تلاش خودم را کردم براي اينکه اينها را دعوت کنم. هرچه من بيشتر اينها را دعوت مي‌کنم «فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِرارا» (نوح/6) اينها فرارشان بيشتر مي‌شود. سيصد سال ديگر گذشت تا نهصد سال شد. در آنجا دارد که وقتي اينطور شد، نوح تقاضاي دعا براي فرج کرد. منتهي ملازمت فرج براي مؤمنين ملازم با اين است که شر ظالم‌ها کنده شود. يعني وقتي ما دعا براي فرج مي‌کنيم ملازم اين است که اولاً مؤمنين به کمالات بالاتر و قرب بالاتر برسند، و در ضمن آن اشقياء دستشان از شقاوت کوتاه شود. امام (ره) در شرح دعاي سحر دارد که دعاي نوح که دعا کرد اشقياء از بين بروند، اين از رحمت رحيميه حق بود نسبت به نوح. لذا نوح نسبت به دعوتي که حتي براي از بين رفتن اينها داشت، باز براي آنها رحمت ويژه بود. چون اشقياء هرچه بيشتر مي‌ماندند، شدت شقاوتشان بالاتر مي‌رفت. وقتي نوح دعا کرد، خداي متعال اجابت کرد. اما جبرئيل پس از اين دعا نازل شد، خدا دعاي تو را اجابت کرد. اما تو به شيعيان و پيروانت بگو که خرما بخورند و هسته‌هايش را بکارند. اينها دنبال سنت تمحيص است. يعني اجابت شده اما تازه مي‌گويد: خرما بخوريد و هسته‌هايش را بکاريد. مراعات کنيد تا اين رشد کند. تا اينکه به ثمر بنشيند. چند سال طول مي‌کشد اين درخت‌ها به خرما بنشيند. چندين سال طول مي‌کشد، اگر به ثمر رسيد، آن موقع فرج است. نوح خدا را سپاس گفت و شکر کرد و به مردم گفت: چند سال ديگر موقع فرج است. خرما را کاشتند و بعد از چند سال به ثمر نشست. نزد موسي آمدند و گفتند: اين خرماهاي درخت‌هايي است که کاشتيم. گفتند: ديگر موقع فرج است. اينها ديگر از دست ظالمين خسته شده بودند و در مظلوميت و سختي زندگي مي‌کردند. نوح سراغ خدا رفت که خدايا اينها آمدند و موعد است. خدا فرمود: اين ثمر را دوباره بخوريد و دوباره بکاريد. اگر به ثمر رسيد، فرج نزديک است. اينطور که شد عده‌اي از مؤمنيني که قوت ايماني نداشتند با همه اين ظلم جز اهل ايمان مانده بودند، اما قوت ايمان نداشتند از دين خارج شدند. چون نداستند تحمل کنند. گفتند: اگر نوح راست مي‌گفت بايد الآن اجابت مي‌شد. خيلي بحث سنگيني است. اين کار تا هفت بار تکرار شد. هربار عده‌اي مؤمن مي‌ماندند. عده‌اي به نفاق کشيده مي‌شدند. عده‌اي خارج مي‌شدند. اهل نفاق دوباره بار ديگر جز خارج شده‌ها بودند و مؤمنين باز دسته دسته مي‌شدند. باز عده‌اي اهل نفاق مي‌شدند.  
شريعتي: امروز صفحه 299 آيات 46 تا 53    سوره مبارکه کهف براي شما تلاوت مي‌شود.
«الْمالُ‏ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا «46» وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً «47» وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً «48» وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً «49» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا «50» ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً «51» وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً «52» وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً «53»
ترجمه: مال و فرزندان، زينت زندگى دنيايند و كارهاى ماندگار شايسته، نزد پروردگارت پاداشى بهتر دارند و اميد داشتن به آنها نيكوتر است. و (ياد كن) روزى كه كوهها را به حركت درآوريم وزمين را آشكار (صاف و هموار) مى‏بينى در حالى كه همگان را برانگيخته‏ايم، پس هيچ يك از آنان را فروگذار نمى‏كنيم. و (در آن روز) همه‏ى مردم صف كشيده، بر پروردگارت عرضه مى‏شوند. (خدا به آنان مى‏فرمايد:) همان‏گونه كه نخستين بار شما را آفريديم، (امروز هم) به سوى ما آمديد، بلكه پنداشتيد كه هرگز ما برايتان موعدى مقرّر نخواهيم داشت؟ وكتاب (و نامه اعمال) در ميان نهاده مى‏شود، پس مجرمان را مى‏بينى كه از آنچه در آن است بيمناك‏اند و مى‏گويند: واى بر ما، اين چه نوشته‏اى است كه هيچ (گفتار و كردار) كوچك وبزرگى را فروگذار نكرده مگر اينكه برشمرده است! و آنچه انجام داده‏اند (مقابل خود) حاضر مى‏يابند وپروردگارت به هيچ‏كس ستم نمى‏كند. و (ياد كن) هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس همه به جز ابليس سجده كردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت. آيا (با اين حال) او و نسل او را به جاى من سرپرستان خود مى‏گيريد؟ در حالى كه آنان براى شما دشمنند! ستمگران بد چيزى را به جاى خدا برگزيدند. من آنان (ابليس و فرزندانش) را نه در آفرينش آسمان‏ها و زمين و نه در آفرينش خودشان به شهادت نطلبيدم ومن گمراه گنندگان را دستيار خود نمى‏گيرم. و (ياد كن روز قيامتى را) روزى كه (خداوند به مشركان) مى‏گويد: آنان را كه شريك من مى‏پنداشتيد فرا بخوانيد (تا كمكتان كنند)، پس (مشركان) آنها را مى‏خوانند ولى پاسخى به آنان نمى‏دهند و ما ميانشان ورطه‏ى هلاكت قرار مى‏دهيم. و گناهكاران (در قيامت) آتش دوزخ را مى‏بينند، پس درمى‏يابند كه در آن خواهند افتاد و راه فرارى از آن نمى‏يابند.
شريعتي: يک اتفاق خوبي که افتاد اين بود که در ايام کرامت قراري گذاشتيم و آن اين بود که کساني که خدا به آنها لطف کرده و صاحبخانه هستند و مستأجري دارند بخاطر امام رضا بيايند مشکلي را حل کنند و گره‌اي را باز کنند که حضرت نگاه رئوفانه را همچنان برسرشان مستدام نگه دارد.
حاج آقاي عابديني: اگر انسان دنبال رأفت است بايد رأفت کند تا بهره‌مند شود. لذا اگر کسي به هر مقداري که اهل رأفت شود بهره‌مند از رأفت مي‌شود. يعني ظرفيت رأفت براي بهره‌مندي از رأفت با انجام رأفت محقق مي‌شود. و الا رأفت آنها لا يتناهي است اما ما بهره‌مند نمي‌شويم چون اهل رأفت نبوديم. اگر اهل رأفت شويم هر مقداري که رأفت کنيم او به ما ظرفيت مي‌دهد تا بتوانيم رابطه برقرار کنيم. اين مثل يک ريسمان ايجاد کننده است و به ما ظرفيت و توسعه مي‌دهد. انشاءالله همه ما قدرت داشته باشيم در اينکه وجود ديگران را با رأفت و کرامت برخورد کنيم تا مورد رأفت و کرامت امام رضا(ع) قرار بگيريم.
«وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدا» مي‌گويد: وقتي کتاب گشوده مي‌شود، کتاب، کتاب اعمال است. هرکس يک کتاب اعمالي دارد. همچنين هر امتي يک کتاب اعمالي دارد. کل انسان‌ها کتابي دارند که هرکدام از اينها جاي خودش که گشوده مي‌شود، نقش اين فرد در نظام اجتماعي و کل عالم انساني معلوم مي‌شود. همين رأفت‌ها و کمک‌ها ايجاد نقش اجتماعي است. اگر کتاب گشوده مي‌شود، حتي يک آب خنک دست کسي داده باشد، مي‌بيند آنجا محفوظ است. اگر خداي نکرده مي‌توانسته و کوتاهي کرده و کسي در زحمت افتاده، هيچ صغيره‌اي آنجا از دست رفته نيست. صغاير چون کوچک هستند دم دست هستند اما کباير، گاهي انسان بزرگ‌ها را چون حالت دائمي دارند، انسان از آن غفلت مي‌کند. «لا يغادر صغيره و لا کبيره» مشفقين همه مي‌ترسند. « وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» خود عمل را آنجا حاضر مي‌بينند. نه جزاي عمل را. آنچه را که عمل کرده، و چون خود عمل آنجا حاضر است، «لا يظلم ربک احدا» ظلم در جايي است که بخواهند در قبال آن چيزي بدهند. اما وقتي خودش آنجا حاضر است، خود عمل حاضر است. ببينيم آنجا چقدر احتياج داريم، به همان مقدار دست به عمل بزنيم.
در ادامه داستان نوح،چند بار اين حادثه که کاشتن دانه‌ها بود تکرار مي‌شود تا اينکه به جايي مير‌سد که هفتاد و چند نفر باقي ماندند، به نوح خطاب کرد، الآن صبح آشکار شد. يعني تا به حال نور و ظلمت قاطي بودند. حق محض شد. تا بحال حق و باطل مخلوط بود. نفاق در درون خيلي‌ها ريشه داشت و اين شرک با ايمان مخلوط است. بايد همه شرک جدا شود و خيلي سخت است. در قرآن داريم «وَ ما يُؤْمِنُ‏ أَكْثَرُهُمْ‏ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» (يوسف/106) شرک‌هايي که شرک بت پرستي نيست. اما با توحيد هم سازگار نيست. مي‌فرمايد: آن صفوه و زبده از کدرها جدا شده است. آن کسي که در طينتش خباثتي بود، جدا شده است.
وقتي چند بار تکرار شد عده‌اي پيش نوح آمدند و گفتند: يا نوح اگر بعد از اين صدها بار ديگر هم بگويي، ما مي‌دانيم تو نبي صادق هستي. هرچه بگويي ما گوش مي‌دهيم. گفت: اگر اينطور است، الآن فرج حاصل شد. الآن وقت اين است که امر شد کشتي بساز. همين چوب‌هاي درخت‌هايي که کاشتند براي ساخت کشتي استفاده شد. يعني خود اين مقدمات بود.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي مهربان در ابتلائات و امتحانات ما را در دسته اهل ايمان و ثابت قدم‌ها قرار بدهد. جزء کساني که به تأييد خداي متعال دين ما محفوظ بماند. انشاءالله در زمان ظهور جزء ياران حضرت باشيم و خداي بزرگ مشکلات کشورهاي اسلامي را به برکت اين حقيقت دهه کرامت حل بفرمايد.    
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.