حجت الاسلام والمسلمين عابديني – سيره تربيتي انبياء در قرآن کريم
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياء در قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 12-04-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام عرض ميکنم خدمت همه شما هموطنان عزيزم. خانمها و آقايان. طاعات و عباداتتان هم قبول باشد. از خداوند ميخواهم در باقيمانده ماه رمضان توفيق استفاده از اين روزها و شبهاي نوراني را به ما عنايت کند. حاج آقا عابديني آقا سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا عابديني: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز و آرزوي قبولي اعمال و طاعات همه بندگان را دارم. انشاءالله در اين ايام که گذشت، با دست پر و گدايي کامل به محضر ربوبي وارد شده باشيم و خداي تبارک و تعالي ما را در حفظ اين دستاوردها کمک کند.
شريعتي: انشاءالله آنچه در اين ماه کسب کرديم را حفظ کنيم و آن عادتهاي نيکو و پسنديده را استمرار بدهيم. بحث ما در ذيل بحث سيره تربيتي انبياء در قرآن کريم، به قصه حضرت نوح با آن همه مرارتها و اذيتهايي که ديد رسيد، امروز هم ادامه بحث را ميشنويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي فرح)
باز يادآوري کنم که ما قصص انبياء را که در قرآن ذکر کرده و يادآوري ميکنيم، يک ربط بسيار جدي به نبي ختمي و حضرات معصومين(ع) دارد. لذا همانطور که اول عرض شد که سنن انبياء تماماً در زمان ظهور محقق ميشود و تمام سنتهاي آنها تکرار ميشود. اين به خصوص به زمان ما که در آخرالزمان واقع شديم، جريانات انبياء يک ربط ويژه پيدا ميکند. يعني در دوران آخرالزمان تمامي سنن و مواريث انبياء تکرار خواهد شد. لذا قضاياي انبياء را که ميخوانيم بايد خودمان را کامل در اين جايگاه و نقش قرار بدهيم و خودمان را محياء کنيم و ياد بگيريم که بتوانيم در مقابل فتنهها، سختيها، حوادث، شبههها، مشکلات که پيش ميآيد يا هدايتهايي که پيش ميآيد چگونه استفاده کنيم و خودمان را واکسينه کنيم. که اگر حواس ما نباشد و اين دستاوردها را نديده بگيريم با يک حادثه جديد مواجه ميشويم که نميدانيم چه کنيم. اما خداي تبارک و تعالي به ما لطف کرده و ما را در دورهاي قرار داده که به ما فرموده اين حوادث تکرار ميشوند.
بعد از اين حادثهها روشن ميشود که راه حل چيست. لذا الآن ما به سادگي قضاوت ميکنيم که چرا قوم نوح به نوح ايمان نياوردند و در مقابلش ايستادند. چرا قابيل در مقابل هابيل ايستاد؟ چرا و چرا نسبت به تمام انبياء، آنها که ايمان آوردند نجات پيدا کردند، آنها که ايمان نياوردند هلاک شدند. ما الآن اين را ميفهميم اما اگر در آن زمان بوديم، اين کامل براي ما آشکار نبود. وقتي نوح کشتي را ميساخت کسي باور نمي کرد که قطعاً هلاک ميشوند. اگر به اين هلاکت يقين داشتند ممکن بود طور ديگري تصميم بگيرند. ممکن بود راه ديگري را برگزينند. هرچند نوح ميفرمود، اما آنها نوح را قبول نداشتند. ولي امروز همه ميدانند و عبرت شده که در مقابل نوح ايستادن غرق است. لذا ما داريم به جريان انبياء اينگونه نگاه ميکنيم. به عنوان يک حقيقت زنده که براي ما خيلي دستاورد دارد و ميتواند عمر ما را به ابتداي خلقت انسان تا امروز گره بزند. انگار که خداي تبارک و تعالي به ما عمري داده است. همراه با آدم بوديم و شيث و ادريس و نوح و همينطور ابراهيم، تا موسي و عيسي و تا امروز نبي ختمي(ص)، همه را ديديم و تجربه کرديم و حالا ميخواهيم برگرديم. همينطور که کساني که وارد قيامت ميشوند به خداي تبارک و تعالي عرض ميکنند، خدايا ما نميدانستيم که آخر و عاقبت اينگونه است. ما را برگردان. بلکه ما از اين به بعد عمل صالح انجام دهيم. به اينها ميگويند: «کلا» ديگر راه برگشت امکان پذير نيست. لذا قوم نوح وقتي هلاک شدند، راه برگشت نداشتند. قوم صالح وقتي ناقه را طي کردند، ديگر راه برگشت نداشتند. ولي ما همراه آنها هستيم. نجات يافتگان را ميبينيم. هلاک شدگان را ميبينيم. به ما اجازه دادند که برگرديم و اينگونه نگاه کنيم. حالا با يک ايمان بالاتر برگرديم. حتي آنهايي که هدايت پيدا کرده بودند و با نوح بودند، همه باورشان مثل باور الآن ما نسبت به نوح نبود. نوح به اينها وعده غرق شدن ميداد و ميگفت: اهل هلاک غرق ميشوند و ما نجات پيدا ميکنيم. تا نجات پيدا نکرده بودند، تا اين واقعه اتفاق نيفتاده بود، همه اين مقدار يقين برايشان محقق نشده بود. بعد از اتفاق هم ديگر جاي تکرار نداشت. اما براي ما خداي متعال لطف کرده که ذخاير تجربه بشري، آن هم تجربه هدايتي را ذکر کرده تا اينکه از اين ذخيره کاملاً استفاده کنيم. کانه عمر ما به اين طولاني شده است. اين عمر به اين طولاني شدن خيلي نعمت عظيمي است. نبايد انسان اين را راحت از دست بدهد. لذا حجت هم بر ما تمامتر است.
وقتي يک کسي يک چيزي را ديد و برايش آشکار شد و معلوم شد و با آن کسي که احتمال ميدهد و برايش روشن نيست خيلي در احتجاج مختلف است. يعني اين براي ما هم سرمايه و هم اتمام حجت است. سرمايه بودنش نعمت است که عمر ما انقدر عظيم است که ميتوانيم تکرار نکنيم و سرعت بدهيم. لذا عمر ما به پهناي عمر انساني شده است. از آن طرف وقتي اين عمر به اين پهنا شد، و اين تجربه به اين عظيمي شد، قطعاً توقع از او بالاتر است. از کودک يک توقع است، از يک انسان کامل و بزرگ يک توقع ديگر است. او تجربه کرده و خيلي از چيزها را ديده است. با اين نگاه، نگاه به زندگي انبياء براي ما ضروري است. نه مستحب است. لذا بيش از دو هزار و دويست آيه در قرآن آمده است. لذا اگر کسي توجه نکرد اينگونه نيست که بگويد: من ميخواهم صادق باشم. ميگويد: براي تو آورديم و تو خودت از دست دادي. چون تو خودت از دست دادي و خودت محروم کردي خودت را معاقب هستي. اگر تجربهاي پيش آمد و نتوانستي درست تصميم بگيري، چون به آن عقبه توجه نکردي، اينطور نيست که عذر داشته باشي. چون در محضر تو بودهايم و تو نديدي و نگاه نکردي. پس ما اين تجربه عظيم را که خدا قرار داده بايد استفاده کنيم. اگر استفاده نکنيم عذر نداريم. اين خسران است. مثل اين است که سرمايه ما که عمر ما است، نگاه نکنيم. اگر کسي به تجربه عمرش بيتوجهي کند، و امروز بخواهد دوباره از نو تصميم بگيرد، تصميمي که مبتني بر تجربهها و علم سابقش نباشد، چقدر اين سفاهت است. چون به تمام اينها پشت کرده است. اگر کسي به تجربه تاريخ بشري هم که خداوند براي او به صدق نقل کرده است، با يقين نقل کرده توجه نکند، اين هم سفاهت است.لذا توجه نکردن به اين حقايقي که در قرآن است، با اينکه به يقين معلوم کرده که حتماً اينها تکرار ميشود، ديگر اوج سفاهت است که انسان به اين سرمايه توجه نکند. مثل اينکه سؤالات امتحان را به ما بگويند، اگر کسي به اين سؤالات توجه نکند و نمره نياورد خيلي ضرر کرده است. بگويند: کتاب باز امتحان ميگيرند و اين هم کتابش است. اگر کتاب را کنار بگذاريم و بگوييم: امروز به علم خودم اکتفا ميکنم! چقدر خطا است. عقول بشري در طول تاريخ آن هم انبياء جمع شدند و در مقابل حوادث راه معين کردند. نشان دادند که جواب مسأله اين است. ما ميخواهيم به عقل خودمان به جوابها برسيم يا با رجوع به انبياء به اين جوابها برسيم؟ لذا به پيغمبر اکرم خداي تبارک و تعالي خطاب ميکند: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه» (انعام/90) تو به هدايت انبياء اقتدا کن. وقتي به نبي ختمي (ص) ميفرمايد: به هدايت انبياء، چون اينها تحت تعليم ما کارشان را انجام دادند. با نگاه ما کارشان را انجام دادند. با امر ما اين کارها را انجام دادند. با ارتباط ما اين کارها را انجام دادند. لذا خطا ندارد. لذا اينها متن صدق و واقعه است. لذا به خود نبي ختمي ميفرمايد: به هدايت انبياء اقتدا کن. وقتي به نبي ختمي اينگونه خطاب ميکند، ديگر ما اگر اين نگاه را نداشته باشيم، خيلي خسران است.
اين مقدمهاي است که گاهي لازم است آدم تکرار کند اين بحثها را تا اينکه ضرورت بحث براي ما آشکار باشد. فکر نکنيم يک فضيلتي است و يک قصه است. لذا قصه اصلاً بحث تاريخ نيست. قصه هدايت و هدايتگري است. لذا دوستان منتظر نباشند که من شروع کنم از آيات قرآن فقط تاريخ قصه نوح نبي را بگويم. تاريخي نيست، تاريخ هم دارد اما به عنوان تاريخ مطرح نميشود. انچه هدايتگري است آورده است. که ما خودمان را در آن روز قرار بدهيم و ببينيم اگر اينطور بود، اگر نوح با اين عظمت بود و اينطور استدلال ميکرد، يک مشت افراد طبقات پايين ايمان آورده بودند، ما نگاه ميکرديم به نوح اعتراض نميکرديم که تا اينها هستند، ما نميآييم.
اگر ديديم واقعاًً نفري که در مقابل ما در آن دوره هست، و شباهتش با ما بيشتر بود، از جهات مختلف، تصميم چه گرفت. ميتوانيم حدس بزنيم که تصميم ما در آن دوره چه بود. يعني اينها يک روشي است که آدم خودش را در تاريخ ببرد و همراه کند و خودش را در اطلاعات محک بزند. فکر نکنيم جريان امام حسين(ع) وقتي پيش آمد، همه از ابتدا ميدانستند اگر امام حسين قيام کند عليه او ميشوند. نه! بسياري از اينها دعوت کنندگان امام حسين(ع) بودند. معلوم نيست ما که منتظر هستيم وقتي حضرت ميآيد، رفتار و کردار و حالات و بيانات ايشان را ميبينيم، که مخالف با خيلي از آداب و سنن چيزهايي است که ما براي خودمان قبول کرديم و به آن باور کرديم، خيلي از ما نيستيم و اينطور نيست تضميني باشد. لذا دارد در لحظه مرگ عدهاي از کساني که اظهار ايمان دارند، در وقت مرگ وقتي حضرات را در لحظه احتضار ميبينند، ميبينند آنها را دوست ندارند. با آنکه در دنيا اظهار ميکردند، ما محب هستيم. اما رفتار و کردار و اعمالشان و شکل بستن اعتقاداتشان به گونهاي بود که با آنها شباهتي ندارد. همانجا با بغض آنها از دنيا ميروند. و ايمان نيست و آن لحظه، لحظهي امتحان است. يعني بسته شدن وجود است. اگر کسي در آن لحظه با بغض رفت، کار خراب شده و تمام شده است. لذا در لحظه احتضار شيطان به شياطين ديگر ميگويد: اينجا ديگر جاي آن است که خودم متکفل امر اينها شوم. چون وجودشان بسته ميشود. «كَانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَدا» (نهجالبلاغه/خطبه221) وقتي هر چيزي براي آنها تثبيت ميشود، مسير گاهي رو به رشد است، اما اصل روشن ميشود. عدهاي در آن حالت هنوز تکليفشان روشن نميشود و در مراحل بعدي روشن ميشود. لذ ا حواس ما باشد که بايد از اين تجربيات بشري کمال استفاده را بکنيم که انشاءالله در لحظه مرگ يا در لحظه ظهور بتوانيم ثبات قدم داشته باشيم.
در جريان نوح(س) دو بحث مهمي را جلسات گذشته عرض کرديم که خيلي قابل تفکر بود که حرکات ما با نظام عالم ميتواند مطابق و يا غير مطابق باشد. نظام عالم نظام علي و صدق محض است. اگر انسان در اين نظام عالم خطا برايش امکان پذير است، گناه در مقابل عالم ايستادن است و وقتي انسان گناه کرد، همه عالم در مقابل او قرار ميگيرد. به مقداري که در اين گناه عناد داشته باشد، عالم در مقابل او شدت مقابله را دارد. لذا عذاب يک نحو مقابله عالم با انسان است. انساني که گناه کرده يا در نظام فردي يا در نظام جمعي و قومي و قبيلهاي. لذا عذاب عکسالعمل عالم نسبت به وجود انسان است. که خداي تبارک و تعالي اين سنت را قرار داده است. اگر انسان برگشت، يعني خطا کرده بود. اما توبه کرد، خداي تبارک و تعالي نظام عالم با او را هماهنگ ميکند. لذا توبه و مغفرت در اين راه اثر جدي دارد. ميفرمايد: چون قوم نوح به عذاب اليم نزديک شده بودند، که خدا به نوح فرمود: اينها نزديک به عذاب اليم شدند، تو برو اينها را نجات بده. نگذار به محض برسند. وقتي انسان در کفر محض ميشود، عذاب قطعي است. اين خيلي سخت است. يعني ما نميدانيم کي محض ميشويم. يعني محض شديم عذاب هشدار نيست. و تا قبل از آن عذاب بيدار کننده است. اما وقتي حالت محض شديم، چه در نظام فردي و چه در نظام اجتماعي عذاب جزا است. عذاب عقاب است که در آنجا بيدار کننده نيست.
در قوم صالح دارد وقتي ناقه صالح را طي کردند، آن شتري را که از دل کوه تقاضا کردند، بدون آنکه صالح نبي تقاضاي عذاب کند، خود به خود چون اينها محض شده بودند، عذاب نازل شد. سه روز متوالي طول کشيد و هر بار مرتبه اي از عذاب نازل شد تا از بين رفتند. اصلاً صالح در آنجا تقاضاي عذاب هم نکرد. اصلاً محض شدن اينها کفايت ميکرد، قتل ناقهاي که براي اينها فقط نفع داشت و به تقاضاي خودشان هم خداي تبارک و تعالي اين معجزه را ايجاد کرده بود، به دنبالش تحقق عذاب بود. تعبير خيلي عظيمي است که در جريانات کربلا امام حسين(ع) در يک فرازي ميفرمايد: اين فرزند مرا کمتر از ناقه صالح قرار نده. چون ناقه صالح تعبير قرآن است که آيه مبصره بود. آيه بيدار کننده و بصيرت زا بود. لذا کسي که به نشانه بصيرت زا بياعتنايي کند، ديگر او از بصيرت دور شده است. در اين آياتي که آمد نوح برو تا اينها را از آن عذابي که به آن نزديک شدند، از بس که شيطان در آنها غلبه کرده بود، به مرتبه عناد رسيده بودند. خدا نوح را فرستاد تا اينها را نجات بدهد. بعد نوح اينها را دعوت به اطاعت الهي کرد. بعد از اينکه آنها را به تقوا و اطاعت الهي دعوت کرد فرمود: اگر شما تقوا پيشه کنيد و اطاعت الهي کنيد، عذاب براي شما محقق نميشود. اما اگر اطاعت نکنيد، عذاب قطعي است. اما چون تاکنون عذاب نازل نشده بود، اينها باور نميکردند. لذا نوح 150 سال اين کار را طول داد تا دعوت کرد.
خداي متعال چقدر مهلت داد و چقدر مهلت دادن خدا سبب سوء استفاده شد. يعني مهلت دادن آنها به گونهاي شد که قوم نوح به نوح ميگفتند: آنچه به ما وعده داده بودي، کجاست؟ بياور! هرچه خدا از روي حلمش، اين را تأخير ميانداخت که بلکه يک عدهاي باشند برگردند، اينها جسورتر ميشدند. براي ما اينطور نباشد. نعوذبالله مبتلا به گناه باشيم! در اين ايامي که ماه رحمت است و فکر کنيم خبري نيست اگر نتيجه گناهمان را نديديم. اگر خبري نشد فکر کنيم خبري نيست. بگوييم: پس معلوم است اين کارها نتيجه بدي ندارد!!! اگر خبري بود ميشد پس معلوم است خبري نيست!!! اين سوء استفاده از حلم خداست. بلکه حلم خدا بايد ما را متنبه کند. به ما فرصت دادند. هيچکدام از ما نيستيم که از گناه خالي باشيم.
در روايت دارد که خداي تبارک و تعالي رضاي خودش را در بين طاعات مخفي کرد تا انسان همه طاعات را چنگ بزند. چون نميداند کداميک از اينها آن رضاي نهايي الهي را در پي دارد. و سخطش را در بين گناهان مخفي کرد. تا اينکه انسان نداند که کدام گناه سخط الهي را در پي دارد. فکر نکند اگر اين کار را کرد پس سخط ندارد دفعه بعد. وقتي در ترازو يک سنگي را گذاشتند يک طرفش کالايي ميگذارند، گاهي ميبيني کلي در اين چيز گذاشتند هنوز سنگ، سنگين تر است. اما گاهي ميرسد به جايي که يک ذره ميگذارند. آن ذره اين کفه را ميچرباند و آن در حقيقت سنگين ميشود. لذا معلوم نيست که آخرين چيزي که سخط الهي را در گناهان ايجاد ميکند حتماً گناه کبيره است يا صغيره؟ چون ممکن است آن صغيره ضميمه به کبيره شود. چون هرکدام از اينها تنهايي اثر دارند. مجموعاً هم اثر دارند. ما هميشه بايد خودمان را لب مرز ببينيم. اين آخرين ذره که حتي ممکن است يک صغيره باشد، در دلمان نسبت به مؤمني حالت سويي پيدا کنيم. از ولايت الهي انسان خارج شود.
لذا اينگونه نيست که فکر کنيم فرصت خيلي است. نه هر ذرهاي از عمل من که ممکن است يک عمل کوچک و سادهاي باشد، در حقيقت ممکن است کفه ترازو را بچرباند و ديگر کفه سيئات من بر حسنات من غلبه کند و جزء فجار شوم. لذا الآن که ما دوران شبهاي قدر را پشت سر گذاشتيم و رحمت خدا شامل حال ما شده است، حواس ما باشد که به راحتي از دست ندهيم. وقتي انسان اين دوره را طي ميکند، حالا دوباره بدي شديدتر است. چون اين تجربه کرده بوده و توبه کرده بوده و اينها را برگشته است. حالا اگر برگردد قبليها هم به اين ضميمه ميشود. اينطور نيست که بگويي: من الآن صفر هستم. تا به مرحله قبلي برسم خيلي طول ميکشد. اگر انسان برگردد، درست که خداي تبارک و تعالي آنها را آمرزيده است. اما اگر انسان برگردد، «وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» (اسراء/8) اگر شما برگشتي ما هم برميگرديم. ما قول و عمل تو را با اين توبه ضميمه کرديم و باعث نجات شديم.
در آيات مربوط به نوح(ع) ميفرمايد: ما يک اجل مسمي داريم و يک اجل غير مسمي داريم. اجل مسمي آن است که انسان براي آن طبق استعدادها و قوايي که خداي تبارک و تعالي قرار داده است، يک مهلتي دارد که اين مهلت و عمرش کامل و تمام است براي اينکه به کمالاتش برسد. همه اين عمر براي رسيدن به آن کمال لازم است. اگر کسي هر مقداري از اين را از دست داد، به همين مقدار از کمالش دور شده است. آنوقت اين بحث است که اگر انسان به معصيت مبتلا شد، اجل مسمي به احل غير مسمي تبديل ميشود. اجل مسمي يعني مدت معلومي که انسان بايد تا آن موقع همه استعدادهايش به فعليت ميرسيد. اين کم و زيادش ملاک نيست. براي اين بيست سال است. براي ديگري ممکن است صد سال باشد. اگر کسي گناه کرد در روايات دارد اجل مسمي کوتاه ميشود. لذا هر گناه نه فقط يک از دست دادن نسبت به آن زمان است. بلکه تفکيک ميکند و از دست انسان ميگيرد مدتي از عمر را که در آنجا ميتوانست و براي کمالش آن را لازم داشت. لذا در روايت دارد کساني که به عمر غير طبيعي از دنيا ميروند، يعني به اجل غير مسمي بيش از کساني هستند که با اجل مسمي از دنيا ميروند. چرا؟ چون معاصي برايشان پيش آمده که اين معاصي به توبه منجر نشده است. اگر انسان توبه کرد، خدا راه جبران قرار داده که اگر توبه جدي بود راه جبران محقق شود. لذا اين نگاه که هم فرد و هم جمع و اجتماع يک اجل مسمي و يک اجل غير مسمي دارند. اجل مسمي يعني مدتي که لازم دارند براي کمال و خدا برايشان قرار داده است که اين انسان با اين شرايط اين مدت را براي کمال لازم دارد. اگر يکوقت به معاصي مبتلا شد چه ميشود؟
شريعتي: اينکه هميشه صدق نميکند؟
حاج آقاي عابديني: گاهي کساني عمر طولاني ميکنند، افراد فاسق و فاجري هستند. لذا فرعون عمرش خيلي طولاني بود. بعضي نقل ميکنند چهارصد سال عمر کرد. اينکه عمر طولاني نسبت به کسي است که ميخواهد به کمال برسد، اجل مسمايش به اجل غير مسمي تبديل ميشود. اما اگر کسي به شقاوت رسيد، خداي تبارک و تعالي اجل مسمي ميدهد تا به تمام شقاوتش برسد. آنچه اجل غير مسمي دارد که عمرش کم ميشود در عين اينکه يک هشداري براي اوست، براي او يک رحمتي هم هست که به شقاوت تمام نرسد.
ما نميدانيم عمر چقدر است. ممکن است کسي يک روز بعد از بلوغش از دنيا برود. همان يک روز براي کمالش کفايت ميکرده است. اصلاً سن در اين رابطه ملاک نيست. يک اجل مسمي داريم که کسي غير از انبياء نميدانند اجل مسمي چند روز است؟ يکي شهيد ميشود. يکي تصادف ميکند. کسي با مريضي از دنيا ميرود. هيچکدام از آنها را ما نميدانيم اجل مسمايش چيست. اما آن اجل مسمايي که عند الله معلوم است، با گناه کوتاه ميشود. اما اينطور نيست هرکس عمرش کوتاه بوده گناهکار ميشود. اجل مسماي اين همين قدر بوده است. لذا هيچکس نميتواند قضاوت کند چه کسي گناهکار است، لذا خدا ستاريتش کامل است. خيلي از حضرات معصومين(س) در 25 سالگي و 28 سالگي از دنيا رفتند. بعضي از اولياي الهي در ابتداي جواني از دنيا رفتند. وقتي اجل مسمي براي هرکسي روشن است که براي او و کمال او از آن طريق است و مقدماتش را خدا قرار داده است، اگر پشت کرد و خلاف کرد و معصيت و شرک محقق شد، آن اجل کوتاه ميشود.
لذا داريم کسي خدمت امام صادق(ع) رسيد. حضرت به او نگاه ميکرد و ميخنديد. گفت: آقا براي چه نگاه ميکنيد؟ فرمود: امروز چه کردي که آمدي؟ گفت: کار خاصي نکردم. داشتم ميآمدم پسرعموي من با اينکه با من خيلي دشمني داشت، و از من بدگويي ميکرد، ديدم خيلي مبتلا شده و زندگياش سخت شده است. من قسمتي هزينه سفرم را به او دادم. حضرت فرمود: پانزده سال به عمرت اضافه شد. يعني در قبالش بعضي از اعمال و طاعات عمر را زياد ميکند. مثل صله رحم است. قطع رحم عمر را به سرعت کوتاه ميکند. يعني از مهلتي که دارد خداي تبارک و تعالي به او مهلت بيشتري ميدهد. اينها نگاههايي است که اگر باور کنيم آنوقت به دنبالش عمل ميآيد و اگر اين باور و عمل آمد، نتيجه محقق ميشود.
من بارها عرض کردم ما چوب عدم باورهايمان را ميخوريم. محروميتهاي ما نتيجه عدم باورهاي ماست. چون باور نميکنيم محروم ميشويم. اگر اينها را باور کنيم حواس ما جمعتر ميشود. لذا در اينجا ميفرمايد اجل مسماي اينها تبديل به غير مسمي شده است. يعني قرار است زودتر از دنيا بروند و زودتر عذاب بر اينها نازل شود. چون اهل معصيت و شرک هستند. بعد خطاب ميکند: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُم» (نوح/10) نسبت به رب خودتان استغفار کنيد. «إِنَّهُ كانَ غَفَّارا» (نوح/10) اگر استغفار کردي، خداي تبارک و تعالي ميآمرزد. آمرزش جبران ميکند، مغفرت پوشاندن نيست. درجه دادن هم هست. اصل پوشاندن است. اصل گذشت است. اما مغفرت علاوه بر گذشت درجه دادن هم هست. يعني انسان را بالا هم ميبرد. خدا هم عفو است، هم غفور است. لذا يا عفوُ يا غفور! اول عفو خدا شامل حال ما ميشود. بعد مغفرت و غفرانش. غفران عظيم تر است. يا علي و يا عظيم! يا غفور و يا رحيم! تازه رحمت رحيميه فوق مغفرت است. مغفرت فوق عفو است و رحيميت فوق مغفرت است. چقدر اينها عالي است و اگر انسان متنبه شود ميشود اثر گذاشت.
لذا ميفرمايد: اگر شما استغفار کردي، نتيجه استغفار حتي هم آثار معنوي و آثار ظاهري است. نوح ميفرمايد: «يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً» (نوح/11) آسمان براي شما در رزقش را به بهترين وجه باز ميکند. نه بارانش سيل ميشود، نه باعث از بين رفتن ميشود و در نيامدن آن قحطي ميآيد. به موقع ميبارد. «وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ» خدا ميفرمايد: استغفار رفع مانع ميکند. قحطي آمده بود، قحطي براي اينها اين بود که متنبه شوند. به خدا رو کنند. اما به ابر و خورشيد و ربوبيتهاي غير رو مي کردند. «وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ» اگر شما اين کار را کرديد، اگر اموالي که در اثر قحطي از دست داديد و فرزندانتان در اثر عقيم شدن، يعني دوراني شد که قوم نوح به عقيم شدن رسيدند. ميگويد: اگر استغفار کرديد هم باران به موقع ميآيد و هم قحطي برداشته ميشود. هم اموال شما زياد ميشود و هم اولاد شما زياد ميشود. «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً» (نوح/12) باغهاي شما آباد ميشود. نهرهاي شما جريان پيدا ميکند. ميگويد: استغفار کنيد. استغفار رفع مانع ميکند. هر موقع به راه بندان خورديم و گير کرديم و در زندگي به طوري که حس ميکنيم از هر طرف درها بسته ميشود، به ما فرمودند: به استغفار رو کنيد. اينجا هم امر الهي است. منتهي قوم نوح باران مي خواستند و فرزند ميخواستند و باغات ميخواستند، ميفرمايد: اينها را به شما ميدهيم. قوم هود هم همين است. ميگويد: استغفار کنيد. اگر استغفار کرديد، «ِاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ» (هود/52) شما اهل قدرت هستيد. قدرت طلب هستيد. به شما قدرت مي دهيم. هرکس هرچه ميخواهد. در راهبندان رسيدن به کمالات و آن چيزهايي که دوست دارد، راهش استغفار است. لذا غفار بودن حق يک سنت مستمر است که اينجا به عنوان يک سنت مطرح ميکند. که ما ياد بگيريم و درس عبرت براي ما شود. که خداي متعال با استغفار راه را براي ما باز ميکند و منافع مادي فراواني به دنبال دارد. در روايت از اميرالمؤمنين(ع) هست که استغفار را زياد کنيد، که رزق شما را زياد کند. لذا کساني که دنبال رزق زياد هستند، استغفار کنند. استغفار هم فقط به گفتن کلمه «استغفرالله» نيست. استغفار يعني انسان نسبت به گناهان جبران کند. اين ذکر هم خوب است. اما اين ذکر مي خواهد از يک دل حکايت کند. از يک درون حکايت کند که آن درون تدارک مافات است. اگر ذکر تنها باشد، ذکر روزي ميشود. اگر به حقيقت رساند، حقيقت برايش روزي ميشود. لذا ميفرمايد: بين اصلاح مجتمع و فرد و بين استغفار و عمل صالح يک رابطه مستقيم مستقيم است که اين در روايات و آيات ما هست که نشان ميدهد رابطه بين زمين و آسمان و رزق و انسان و مجتمع و اجتماع و کمالات اجتماع، رابطه بين عمل صالح است و در استغفار نسبت به عمل ناصالح راه گشوده ميشود. در مقابلش گناه راهها را ميبندد. منتهي اين تا جايي است که اميد اصلاح براي اين فرد و جامعه هست. اگر اميد اصلاح براي فرد و جامعه نباشد، مثل مريضي است که دکتر جوابش کرده است. خداي متعال ديگر او را رها ميکند. باران به موقع براي او ميبارد. چون اين منع هشداردهنده است. بيدار کننده است. اگر کسي نخواهد بيدار شود، ديگر براي مرده فرقي ندارد. چون از نظر خداي متعال اين مرده الهي است. از همه اطراف موت به آنها روي آورده است ولي نميميرند. نميميرند هم يعني راحت نميشوند. انشاءالله خدا اين را شامل حال ما نکند.
شريعتي: انشاءالله تا فرصت هست از باقيمانده ماه رمضان استفاده کنيم. خدا نکند که ماه رمضان بگذرد و ما آمرزيده نشويم. به تعبير حاج آقاي عابديني توبه و استغفار همان دوربرگرداني است که ميتوانيم با نظام هستي و کائنات همراه شويم و به سمت خدا برويم. آيات 32 تا 51 سوره مبارکه حجر در سمت خداي امروز تلاوت ميشود. صفحه 264 قرآن کريم، انشاءالله لحظه لحظه زندگي ما منور به نور قرآن کريم باشد.
«قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ «32» قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «33» قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ «34» وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ «35» قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ «36» قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ «37» إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ «38» قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ «39» إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ «40» قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ «41» إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ «42» وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ «43» لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ «44» إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «45» ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ «46» وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ «47» لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ «48» نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ «49» وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ «50» وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ «51»
ترجمه: (خداوند) فرمود: اى ابليس! چه شد تو را كه همراه (فرشتگان) سجدهكنان نيستى؟(ابليس) گفت: من اينگونه نيستم كه براى بشرى كه او را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو آفريدهاى، سجده كنم.(خداوند) فرمود: پس از صف فرشتگان (واين مقام) خارج شو كه همانا تو رانده و مطرودى والبتّه تا روز جزا بر تو لعنت خواهد بود. (ابليس) گفت: پروردگارا! پس مرا تا روزى كه مردم برانگيخته شوند، مهلت بده (و زنده بدار) (خداوند) فرمود: پس همانا تو از مهلت يافتگانى. (امّا نه تا روز قيامت، بلكه) تا روزى كه وقت آن معلوم است. (ابليس) گفت: پروردگارا! به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من هم در زمين (بدىها را) برايشان مىآرايم و همه را فريب خواهم داد. مگر بندگان اخلاصمند (و برگزيده تو را) از ميان آنان.(خداوند) فرمود: اين (اخلاص و نجات مخلصان) راه مستقيمى است كه خود برعهده دارم. همانا براى تو بر بندگان (برگزيده) من تسلطّى نيست، مگر از گمراهانى كه تو را پيروى كنند.و البتّه دوزخ وعدهگاه همگى آنهاست.براى آن هفت در است، براى هر در بخشى از آن گمراهان تقسيم شدهاند. همانا پرهيزكاران در باغها و (كنار) چشمه سارانند. (به آنان خطاب مىشود:) با سلامت و امنيّت به باغها وارد شويد.و ما هرگونه كينهاى در سينههاى آنان را بركندهايم، (در نتيجه آنان) برادرانه بر تختها روبروى يكديگرند. در آنجا هيچگونه رنجى به آنان نمىرسد، از آنجا بيرون شدنى نيستند.(اى پيامبر!) به بندگانم خبر ده كه همانا من خودم بسيار بخشنده و مهربانم.و البتّه عذاب من نيز همان عذاب دردناك است. و آنان را از (داستان) مهمانان ابراهيم خبر ده.
شريعتي: اشاره قرآني امروز را بشنويم.
حاج آقاي عابديني: در محضر سوره حجر هستيم و اين صفحه که تلاوت شد، الحمدلله با يک نگاه دوباره ميبينيم که خيلي از صفحات براي ما آشناست. از ابتداي اين صفحه بحث خلقت آدم و تمرد شيطان بوده، و عتاب خدا نسبت به شيطان و مباحثي که راجع به اين است و کاملاً تا نيمي از صفحه براي ما آياتش مرور شده است. اين خودش يک يادآوري براي ماست و توجه و تنبه پيدا ميکنيم که خيلي اينها نعمت است که بعد از اين هرچه جلوتر ميرويم ميبينيم قرآن خيلي براي ما آشناست. دلم ميخواهد آيات آخر را بگويم که ميفرمايد: «نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ»
تعبير به اينکه خطاب به نبي اکرم ميکند که اين عباد همه بندگان را شامل ميشود. نه فقط متقين و بندگان خاص را. دارد به همه بشارت ميدهد. اين خبر براي همه عالم است. که «نَبِّئْ عِبادِي» بندگان مرا بشارت بده، نه بندگان مطيع را، حتي عاصي و گناهکاران را. اين را مفسريني چون مرحوم علامه تصريح ميکند. «نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» چند وجه تأکيد در اين است. «أنّي» در عربي تأکيد است. ضمير فصل آمده که «أنا» است. «الغفور، الرحيم» اينها همه تأکيد است در اين که مغفرت مطلق با من است. رحيميت مطلق مربوط به من است. اگر بخواهم کسي را بيامرزم، هيچ مانعي در مقابل اين مغفرت و رحمت نميتواند بلند شود. اگر اين نگاه را به خصوص در اين ماه شريفي که دائماً ذکر يا علي يا عظيم، يا غفور و يا رحيم ميگوييم. اگر اين يا غفور و رحيمي که در اينجا ميگوييم، با اين «نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» که مطلق مغفرت است، نهايت مغفرت است، نهايت رحمت است، وقتي نهايت مغفرت و رحمت شد هيچ چيز در مقابل او تاب مقاومت ندارد. دنبالش ميفرمايد: اگر به رجاء آمدي آنچنان غافل نشوي که فکر کني فقط رحمت است. بلکه «وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ» به همين تأکيد و با همين نسبت عذاب من هم در مقابل شما قرار دارد تا راه را انتخاب کنيد. «وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ» منتهي «أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» به صورت مخاطب و متکلم وحده آورد که من غفور رحيم هستم. اما عذابش را به صورت غايب آورد که «وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ». چقدر اين از رحمت حق و سبقت رحمت بر غضب نشأت ميگيرد. انشاءالله مأنوس باشيم و استفاده کنيم.
شريعتي: کتابي است که تفسير موضوعي قرآن کريم هست، به عنوان «سيره پيامبران (عليهم السلام)» در قرآن نوشته حضرت آيت الله جوادي آملي است. در دو جلد است. جلد شش و هفت تفسير موضوعي قرآن کريم اختصاص به سيره پيامبران در قرآن کريم دارد. مباحث پاياني را ميشنويم.
حاج آقاي عابديني: در پايان مباحث امروز نکتهاي که متعلق به امروز است، اين است که ما در روز 26 ماه مبارک رمضان و شب 27 قرار داريم. شب 27 رمضان را برادران اهل تسنن عمدتاً شب قدر را شب 27 ميگيرند. اما براي شيعيان هم شب 27 يک شب عزيزي است و احتمال ليالي قدر بودن را دادند. هرچند به قول قوي همان سه شب است اما در اين هم به روايات نظارت دارد. لذا در روايت شريفي که در کتاب المراقبات مرحوم ميرزا آقا ملکي نقل شده که از زيد بن علي، فرزند امام سجاد(ع) نقل ميکند که: من از پدرم امام سجاد(ع) شنيدم که در شب بيست و هفتم ماه رمضان از اول شب تا آخر شب را با اين ذکر محشور بود. انشاءالله امشب ما هم با اين ذکر محشور شويم همچنان که حضرت سجاد زين العابدين زينت همه عبادت کنندگان با آن محشور بودند. «اللهم التجافي عن دار الغرور و الانابة إلي دار الخلود و الاستعداد للموت قبل نزول الموت» (مشكاة الانوار/ ص 268) خدايا به من روزي کن دور شدن از دار غرور را، دار غرور دار فريب است. يعني ما در جايي قرار گرفتيم که حيات غرور است. همانطور که قرآن هم فرموده است. همچنان که اميرمؤمنان ميفرمايد: دنيا غرور است و گول ميزند و مرور ميکند و عبور ميکند. حواسمان باشد که دل نبنديم. خدايا براي دنيا حيثيت استقلالي نبينيم. دنيا محل عبور ماست. وقتي نوح نبي در پايان عمر طولانياش ميخواست قبض روح شود. به او گفتند: دنيا را چگونه ديدي؟ گفت: گويي از دري وارد شدم و از دري خارج ميشوم. دو هزار و پانصد سال عمر کرده بود! در روايت ديگر تعبيري دارد که از آفتابي به سايهاي منتقل شدم. يعني به همين مقدار گذشت. لذا ميفرمايد: هر آنچه شما در دنيا ميبينيد که راسخ ميبينيد و محکم، روزي ميبينيد که آنها هيچ کدام اين رسوخ را ندارند. حتي کوهها هم «تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب» (نمل/88) مرور داشتند و در حرکت بودند. مثل سراب است. «اللهم التجافي عن دار الغرور» دار سراب است. چون واقعيتها درست ديده نميشود. چون ما استقلالي نگاه ميکنيم، آنچه را که واقعيت ندارد، واقعيت ميبينيم. لذا ميفرمايد: از اين دار غرور ما را نجات بده و جدا کن. «و الانابة إلي دار الخلود» توجه ما به دار الخلود محقق شود. آنجا که جاودانه است.آنجا که هميشگي است. «و الاستعداد للموت قبل نزول الموت» آماده مرگ شويم قبل از اينکه فوت بر ما وارد شود. استعداد موت غير از تقاضاي مرگ است. تقاضاي مرگ خوب نيست. به ما گفتند: مؤمن تقاضاي مرگ نميکند. اگر يکي دو مورد هم نقل شده که حضرت زهرا(س) تقاضاي مرگ کردند که مرگ مرا برسان. آنجا مبارزه بود. چطور اين خلاف عادت دارد تقاضا ميکند. چه اتفاقي افتاده که يک مؤمن تقاضا ميکند؟ اين مبارزه بوده است. که خدايا مرگ مرا برسان، همه توجه کنند چه شده؟ چرا؟ اين خودش يک توجه ايجاد ميکند که چه واقعهاي پيش آمده که مؤمني مثل زهرا(س) از خداي تبارک و تعالي تقاضاي مرگ ميکند؟ معلوم ميشود واقعه مهمي ايجاد شده و يک حقي ضايع شده است. استعداد موت يعني اگر الآن به من گفتند: ميخواهيم تو را ببريم. نگويم: خيلي از کارهايم مانده است. محيا باشيم. هر لحظه به ما گفتند، بگوييم: آماده هستيم. در اين شبهاي ماه رمضان و اين ذکري که اينجا آمده است، تجافي يعني دور شدن از دار غرور و انابه و رجوع به دار خلود انسان را براي اينکه استعداد موت پيدا کنند، آماده ميکند. ماه مبارک رمضان ماه بيدار شدن و جدا شدن از عادتهاي غلط است. ماه صداي خداست که ميخواهد انسان را بيدار کند. ماه رمضان صداي الهي است که ميخواهد انسان را بيدار کند. لذا «استعداد للموت» به معني بيدار شدن است.
شريعتي: انشاءالله همه بيدار و متنبه شويم قبل از آنکه دير شود. دعا بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي تبارک و تعالي به حق اين ماه مبارک و به برکت عبادات اولياء و قرب اوليائش دست شيطان را در تتمهي اين ماه و بعد از آن از دامن ما و همه مؤمنين کوتاه بگرداند. انشاءالله خداي متعال همه عبادات و قربي که اوليائش پيدا کردند، در اين ماه و در ماه رمضاني که قبل از اين بوده و ماههايي که بعد از اين ميآيد، براي ما هم قرار بدهد. انشاءالله خداي تبارک و تعالي به برکت اين ماه دشمنان نظام اسلامي را نابود کرده و جمهوري اسلامي را روز به روز محکم تر از پيش قرار بدهد و فرج امام زمان را نزديک بگرداند و ما را از يارانش قرار بدهد.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.