برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آداب مهر و قهر
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 07-01-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
حرير نور غريبش، بر اين رواق ميافتد *** اگر چه ماه شبي چند در محاق ميافتد
تو «بايد»ي و يقيني، نه اتفاقي و «شايد» *** تو سرنوشت زميني، که اتفاق ميافتد
تو «ماه»ي و شده فواره برکهاي به هوايت *** بگو نميرسد... آيا از اشتياق ميافتد؟!
به روي طاقچه گلدان تازه مينهم اما *** به هر دقيقه گلي گوشه اتاق ميافتد
بهار ميرسد اما، چه فرق ميکند آيا *** براي شاخه خشکي که در اجاق ميافتد؟
شريعتي: سلام عرض ميکنم خدمت شما خوشحال هستيم در کنار شما هستيم حاج آقاي عابديني سلام عليکم
حاج آقا عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان عزيز سال نو که به برکت ولادت حضرت زهرا در آغاز اين سال براي همهي دلها براي همهي مسلمانان و براي همهي ايرانيان مبارک باشد و بهره مند باشيم از اين کوثر الهي و ان شاء الله زندگي مان فاطمي باشد
شريعتي: ان شاء الله سال جديد ان شاء الله براي همهي شما پر خير و برکت باشد ميخواهيم در مورد مهر و قهر صحبت بکنيم و از آداب آن بشنويم
حاج آقا عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم بحثي که ان شاء الله امروز در خدمت دوستان و بينندگان عزيز هستيم ان شاء الله از برکات نوراني روايات در يادگيري روابطمان و سبک زندگي مان چگونه بايد با هم ديگر ارتباط برقرار کنيم و چگونه حقايق توحيدي و معرفتي عظيم دين ما در ساده ترين و نزديک ترين و ملموس ترين روابط ما تجلي پيدا ميکند و ميتواند خودش را نشان بدهد که آن توحيد الهي است که رابطههاي ما توحيد را ميخواهد متجلي بکند ان شاء الله چند کلامي و مدتي در خدمت دوستان در اين وقتي که در خدمتشان هستيم باشيم. سبک زندگي اسلامي قطعا مباني خاص خودش را دارد و همان طور که رهبري معظم هم در يکي دو مورد از صحبتهايي که چند سال پيش داشتند و اشاره فرمودند سبک زندگي ديني از مباني ديني نشأت ميگيرد مبناي اصلي ديني که مبناي همهي معارف و اخلاق و اعمال ماست توحيد است لذا سبک زندگي ما در ارتباط مان با هم هم از توحيد نشأت ميگيرد و تجلي توحيد است و همان توحيد را نشان ميدهد بحثي که امروز در خدمتش هستيم ميخواهيم اين را يک مقداري ملموس با رواياتي که است ملموس نشان بدهيم که چقدر همين روابط سادهي ما نازلهي آن حقيقت توحيدي است که به آن قائل هستيم و اگر نعوذ بالله در اين روابط ما اختلالي باشد از توحيد به سمت شرک گرايش پيدا ميکند چگونه رفتار کنيم که توحيد در زندگي مان بيشتر و بيشتر حاکم شود و اين ارتباط مستقيم دارد که ان شاء الله در اين بحث ميخواهيم اين را مطرح بکنيم سعي هم ميکنيم که خيلي به مباني خيلي سخت نپردازيم تا ساده تر باشد يکي از حقايقي که نشان دهندهي سبک زندگي توحيدي است اين است که در روايات ما فرموده اند ارتباط بين مومنين نازلهي حقيقت ولايت انسان کامل و معصوم است حالا رواياتش را ميخوانيم و ولايت انسان کامل و معصوم هم نازلهي ولايت الهي است يعني نزديک ترين سريع ترين و به تعبير بعضي روايات اقرب راه نزديک ترين راه کوتاه ترين راه تعبيرات خيلي زيباست يعني مسير ميان بر و کوتاهي که انسان را ميتواند به توحيد برساند و سريع ترين هم است يعني در عين اين که نزديک ترين است سريع ترين هم است گاهي مسير ممکن است ميان بر باشد اما مثلا يک کوه را که ميخواهند بالا بروند گاهي يک مسيري دارد دور ميزنند اين جا ميتوانند سرعت بيشتري ميروند اما گاهي ميخواهند مسير را از ديوارههاي سنگي بالا بروند آن جا کند تر پيش ميروند اما اين جا زيبايي اش اين است که هم نزديک ترين است هم سريع ترين است يعني امکان دارد که انسان راه ميان بر را طي بکند با سرعت بيشتر که اين تعبير خيلي زيبا در روايات ما تعبير شده راه ارتباط بين مومنين با هم ديگر است يک حد مشترک دارد که حد مشترک روابط بين مومنين است که اين را ميخوانيم که چقدر اهميت و ارزش دارد پس از اين روابط بين مومنين بين اين روابط گاهي يک روابطي خاص ميشود مثل مثلا همسايگان يک ويژگي پيدا ميکنند بعد ميآييم بالاتر ارحام يک ويژگي پيدا ميکنند ميآييم بالاتر پدر و مادر ويژگي خاص تر پيدا ميکنند هر چيزي که در روابط بين مومنين در آن نظام توحيدي موثر است به نحو موکد تر و شديد ترش براي همسايگان مطرح ميشود همسايگاني که هم مومن هستند هم همسايه هستند در مرتبهي شديد ترش براي ارحامي که انسان مرتبط است و فاميل انسان هستند نسب هستند شدتش هم مراتب دارد ارحام نزديک ارحام دور مثل يک هرم که اوج اوج ميشود محبت پدر و مادر و روابط با پدر و مادر که کسي که اين وزنهها را درست زده باشد وزنههاي محبتي را درست زده باشد آماده ميشود براي زدن وزنهي محبت ولي الهي امام معصوم لذا اگر کسي مثل وزنه برداري که وزنههاي قبلي را اگر نزده باشد يک دفعه بخواهد وزنهي عالي را بزند قدرت ندارد بدنش آمادگي پيدا نکرده مهر و محبت و غضب هم به دنبالش آن هم عين همين بحث وزنه برداري است حضرت علي عليه السلام ميفرمايند كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ (نهج البلاغه، حکمت 196) هر ظرفي که وقتي درونش چيزي ريخته ميشود ظرفيت خالي اش کمتر ميشود غير از علم که وقتي ظرف علم هر چه در وجود عالم در وجود شخصي که ظرف علم است علم ريخته شود اين ظرفيت وجودي اش وسيع تر ميشود آمادگي اش براي پذيرش شديد تر ميشود تازه اين دارد استعداد علم پيدا ميکند آن وقت محبت از سنخ معرفت است و هر قاعدهاي که در رابطه با معرفت است در محبت است لذا محبت اگر کسي در دوران نوجواني که از همان ابتدايي کودکي که انسان به دنيا ميآيد با محبت عجين شده است آن موقع محبت به پدر مادر دارد اين وزنه را ميزند اگر کسي درست محبت پدر و مادر براي او از جانب پدر و مادر مهيا شد وقتي که به نوجواني و دوستي با دوستان ميرسد آن وقت ميبيند که در آن جا هم امکان موفق بودن بيشتر است چون وزنهي قبلي را درست زده و خوبي اش هم اين است که وقتي جلوتر ميآيد علامتش هم اين است که وقتي وزنه را درست زده باشد اين جا بخواهد درست وزنهي محبت را بزند علامتش اين است که محبتش به پدر مادر کم نميشود وقتي با دوستان پيش ميآيد چون محبت جزء بردار نيست و اين طور هم نيست که اگر اعمال شد کم شود بلکه محبت سرمايهاي است که هر چه به کار برده شود وسيع تر ميشود دوستانش را دوست دارد ميبيند محبتش به پدر مادر بيشتر شده باز دوباره در دوران جواني وقتي که همسر اختيار ميکند زندگي مشترک را تشکيل ميدهد اين علامتش اين است که نه روابط قبلي اش با پدر مادر ضعيف ميشود نه روابطش با دوستان بلکه ممکن است از جهت دنيايي زمان ارتباط براي انسان کمتر شود اما کيفيت کم نميشود عمق رابطه بيشتر هم ميشود وليکن زمان مال دنياست وقتي من همسر اختيار ميکنم قطعا اوقاتي را که بايد در خانه بگذرانم و با همسر بتوانم رابطهي مورد مطلوب الهي را داشته باشم قطعا وقتي را ميبرد اين وقت کم ميکند از اوقات من اما کيفيت کم نميشود همين طور وقتي که بالاتر ميرود اين کسي که متعال اين وزنهها را بزند تا ميرسد به فرزندانش محبت به فرزند محبت خيلي عظيم و شديدي است که کمال ايثار را نسبت به فرزندش انسان پيدا ميکند و هيچ منتي ندارد چون نسبت به همسر نسبت به فرزند نسبت به دوستان آن حالت توحيد محقق شده منتها زمينه اش هر چه اين عالي تر شود توحيد قوي تر ميشود لذا گاهي پدر و مادر وقتي که نوجوان را درست توجه ندارند ميبينند يک رفيق نامناسبي دارد رفيقش را اگر جلوي او تختعه بکنند به صورت صريح چون اين نوجوان خودش را با رفيقش تعريف کرده احساس ميکند توهين به خودش شده چون احساس توحيد با آنها ميکند حالا تفصيلا به اين الفاظ توجه ندارد اما احساس ميکند رفقايش خودش هستند آن چيزي که است و ميبيند و واقعيت است لذا رفقايش را خودش ميبيند لذا توهين به رفيقانش را توهين به خودش ميبيند بعد کم کم از پدر مادر جدا ميشود روش اش بايد خيلي ظريف باشد خيلي مرز حساس است اين توحيد که دارد ايجاد ميشود همين گونه است يا پدر مادرها وقتي که فرزندشان ازدواج ميکند يا فرزند وقتي ازدواج کرده در اعلام روابطش و برقراري روابطش با پدر مادر و همسر اگر مديريت صحيحي ايجاد نکند به جاي اين که اين روابط استحکام بيشتر زندگي را ايجاد بکند ممکن است به تزلزل بي افتد تزلزل ايجاد ميشود چون نتوانسته درست مديريت بکند و الا هر چقدر محبت به همسر به پدر مادر بيشتر شود از آن يکي کم نميکند اين طور نيست که محبت به همسر از محبت به پدر مادر کم بکند محبت به فرزند از محبت به همسر کم بکند نه اين طور نيست اگر مديريت شخص درست باشد بله محبت مرضي داريم که به صورت افراط مريضي ميشود که تعادل به هم خورده آن تعادل که به هم بخورد قبليها اشکال پيدا ميکنند در اين نظام همان رابطهاي را که خداي تبارک و تعالي به صورت طبيعي و فطري در درون همه در اتحاد همين رابطه با پدر و مادر با دوستان بعد با همسر بعد با فرزند خودش را متحد ميبيند بقاء خودش را در فرزندش ميبيند هيچ خللي در اين نميبيند همهي زندگي اش را حاضر است به ارث بگذارد براي فرزندش يا در دوران حياتش خرج بکند براي فرزندش و هيچ برايش سخت نيست چون خودش را ميبيند در آنها اين اتحاد است اين حب ذاتي که خيلي تعبير زيبايي است در دين اين حبّ ذاتي که خدا در انسانها قرار داده که خودشان را دوست داشته باشند اين را خدا تختئه نداشته کرده که خودمان را دوست داشته باشيم بلکه اين حب ذاتي را که در درون ما قرار داده آمده ذات را توسعه داده يعني ذاتي را که من قبلا اين شصت کيلو ميديدم در مقابل شصت کيلوهاي ديگر در مقابل وزنهاي ديگر اين بدن را در مقابل بدنها ميديدم آمده هم چنان که در نظام همسر و فرزند همسر و فرزند را خود او ميبيند لذا او هم عمل ميکند مطابق آن فطري هم است دين آمده توسعه ميدهد ميگويد دوستان تو مومنين مسلمانها تو هستند وقتي که حبّ ذات را ميخواهد توسعه بدهد اين با اين نگاه وقتي توسعه پيدا کرد بعد ميبينيد خرج کردن برايش ساده ميشود چون خودش ميبيند اگر صدقه را اگر انفاق را اگر «حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران/ 92) را از آن چيزي که بيشتر دوست داريد را قرار ميدهد مال اين است که دارد خرج خودش ميگذارد و منتي هم نميگذارد صدقات را که ميگويد با منّ و اذي باطل نکنيد مال اين است که اگر صدقه را داد آمد منت گذاري بکند يا آزاري داشته باشد صدقه محقق نشده چون خودش را نديده اين شرک ايجاد کرده توحيد ايجاد نشده حقيقتا صدقه محقق نشده.
شريعتي: پس دوست داشتن ما خود پسندي نميشود اگر ديگران را يکي ديديم.
حاج آقا عابديني: خداي متعال اين را در درون ما قرار داده به عنوان حب ذات بعد آمده کم کم اين را توسعه ميدهد طبيعت انسان خودش حدي از توسعه را ايجاد کرده غير از اين امر دين هم آمده توسعهي بيشتري دارد لذا ميگويد همسايه تو توست سيد بحرالعلوم وقتي خدمت حضرت ميرسد حضرت به او عتاب ميکند سيد چرا يکي از همسايههاي تو گرسنه خوابيد در حالي که تو سير بودي عرض کرد من خبر نداشتم ميگويد اگر خبر داشتي که از دايرهي ايمان خارج بودي عتابت ميکنم چرا خبر نداشتي همسايهي تو مگر ميشود انسان يک عضوش درد بکند بي خبر باشد؟ عضوي از اعضاي خودش اگر درد بکند مگر ميشود انسان بي خبر باشد تعبير روايات اين است که مومنين در قبال هم و ارتباط با هم مثل يک بدن واحد ميمانند که اگر يک عضوي شکايتي داشته باشد مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ ، مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى عضو ناراحتي داشته باشد بقيهي عضوها قرار ندارند خيلي زيباست همين شعر بني آدم اعضاي يکديگرند از آن روايت نبوي اخذ شده که اين روايت را هم به صورت روايت نبوي هم به صورت روايت ولوي صادر شده و آمده خيلي روايت زيباست اين همان توحيد است اين همان رسيدن به حقيقت توحيد است حالا من مقدمات را که اينها مقدمات لازمي هم است خيلي هم که خداي تبارک و تعالي روايات دارد آيات دارد که خدا محبت را خودش القا ميکند «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا» (مريم/ 96) خدا ودّ و محبت و آن دوست داشتن را در دلها مياندازد يک روايت زيبايي است من ميخوانم اسحاق بن عمار يکي از ياران امام صادق عليه السلام است در زمان امام صادق عليه السلام و امام باقر شيعيان در يک فقري زندگي ميکردند و اجازه نميدادند اينها به شغلهاي مهم يا منصبهاي اجتماعي دست پيدا بکنند لذا تعمد بود بر اين که اينها در يک حالت فقر به سر ببرند لذا شهادتشان در دادگاهها هم مقبول نبود اگر ظلمي شده بود به کسي اينها ميخواستند شهادت بدهند ميگفتند تو فاطمي هستي محمد بن مسلم يکي از راويان بزرگ امام باقر عليه السلام در يک دادگاهي حاضر شد براي شهادت عالم بزرگ است کسي است که مورد اعتناي همهي مردم بوده است ميشناختند به عدالت به علم معروف بوده است وقتي وارد دادگاه ميشود قاضي ميگويد تو فاطمي هستي شهادتت مورد قبول نيست آن جا محمد بن مسلم گريه ميکند قاضي ميگويد چرا گريه ميکني تبري بکن از فاطمي بودنت شهادتت مقبول ميشود ميگويد گريه ام مال اين است که شما من را فاطمي ميشناسيد و من مشهور شدم به فاطمي اما از فاطمه درون من چه ظهور و بروزي است که شما من را به فاطمي ميشناسيد؟ الآن کشور ما به عنوان کشور شيعي است و ما مومنين به عنوان شيعيان حضرات معصومين و فاطمه سلام الله عليها معروف هستيم چه بو و چه نمودي از آنها در وجود ما است که ديگران ما را دارند نگاه ميکنند اگر خداي نکرده ما براي آنها عيب باشيم شِين باشيم اين رفتار ما عدهاي را باعث شود يا رميده شوند يا جذب نشوند روز قيامت بايد پاسخگو باشيم اگر يک کسي جذب نشد به خاطر اين که ما را ديد روز قيامت او ميتواند شکايت بکند که من آن چه که شنيده بودم از اهل بيت نگاه کردم در کساني که ادعاي او را داشتند ولي وقتي نگاه کردم ديدم آن چه که من را جذب بکند نيافتم لذا جذب نشدم اين حجتي دارد براي خودش نميگويم تمام حجت است لذا از ما ميپرسند چرا شما باعث شديد که او جذب نشود چرا رفتار شما براي او طوري شد که او را جذب نکرد لذا دارد امام صادق عليه السلام براي ما دعوت بکنيد مردم را به سوي ما خاموش دعوت بکنيد سوال کردند چطوري خاموش دعوت بکنيم به سوي شما گفت شما در بين مردمي که هستند و زندگي ميکنند بهترين هر رشتهاي بهترين هر علمي بهترين هر فنّي بهترين هر خلقي شما باشيد به طوري که وقتي خواستند مثل بزنند به بهترين و قلهي هر فنّي به هر خلقي به هر صفت خوبي بهترينش شما باشيد اين دعوت کردن ما به سوي ماست بدون اين که حرفي زده باشيد خيلي زيباست اين وظيفهي ماست اگر داعيه دار هستيم که ما فاطمي هستيم اهل بيتي هستيم جعفري هستيم علوي هستيم صادقي هستيم مهدوي هستيم اين بايد بوي آنها را داشته باشد اگر کوتاهي کرده باشيم ما را نگاه بکنند ببينند نيست و جذب نشوند روز قيامت بايد پاسخگو باشيم اين روايت شريف را اسحاق بن عمار از ياران حضرت است در عراق که عرض کرده به نحوي ايشان مالش زياد شد کثرت مال پيدا کرد با همهي شرايطي که بود ميگويد وقتي وسعت مال پيدا کردم شيعيان همه فقير بودند آن دوره رجوعشان به هر کسي که از شيعيان پول دار ميشد قطعا زياد ميشد ميگويد آن زمان دشمن دنبال شناخت مرکزيتهاي شيعيان و روابط شيعيان بود و خود من هم از شهرت ميترسيدم يک کسي را درون خانه قرار ميدادم تا اگر کسي ميآيد رد بکند تا اين شهرت هم باعث نشود خطر ايجاد شود براي شيعيان هم من مشهور نشوم ميترسيدم نتوانم تحمل شهرت را داشته باشم.
شريعتي: دوست نداشت مشهور شود.
حاج آقا عابديني: نه ميترسيد شهرت خيليها را ساقط ميکند خيلي خطرناک است شهرت خيليها را ساقط کرده لذا دارد که خداي تبارک و تعالي خدا کند رياست را به کسي که قبل از اين که ظرفيت رياست را پيدا کرده ندهد و الا همان رياست ساقطش ميکند با سر به زمين ميافتد خيلي از ما اگر ظرفيت نداشته باشيم بايد بترسيم از خداي تعالي که همين اين نعمت سبب نقمت نشود اين جا دارد که من ميترسيدم لذا رد ميکردم آن سال رفتم مکه عرض سلام بکنم مطابق هر سال خدمت امام صادق عليه السلام که براي حج تشريف آورده بودند مکه وقتي خدمت حضرت رسيدم ديدم حضرت با يک روي خيلي عبوسي با من برخورد کردند تعبير روايت اين است که عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: لَمَّا كَثُرَ مَالِي أَجْلَسْتُ عَلَى بَابِي بَوَّاباً يَرُدُّ عَنِّي فُقَرَاءَ الشِّيعَةِ فَخَرَجْتُ إِلَى مَكَّةَ فِي تِلْكَ السَّنَةِ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ بِوَجْهٍ قَاطِبٍ مُزَوِّراً فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الَّذِي غَيَّرَ لِي حَالِي عِنْدَكَ قَالَ الَّذِي غَيَّرَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ- قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُمْ عَلَى دِينِ اللَّهِ وَ لَكِنِّي خَشِيْتُ الشُّهْرَةَ عَلَى نَفْسِي قَالَ يَا إِسْحَاقُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمُؤْمِنَيْنَ إِذَا الْتَقَيَا فَتَصَافَحَا- أَنْزَلَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا مِائَةَ رَحْمَةٍ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ مِنْهَا لِأَشَدِّهِمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ فَإِذَا اعْتَنَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ (بحارالانوار، ج 5، ص 324) با يک روي گرفتهي ناراحت سلام من را جواب دادند عرض کردم که جانم به فداي شما شما با ما خيلي مهربان بوديد نميگويد چه باعث شده رفتار شما تغيير بکند خيلي تعبير زيباست ميگويد من چه کردم که لايق آن رحمت سابق شما و آن نگاه سابق شما نيستم خيلي زيباست ميگويد من چه تغييري کردم چه کسي من را تغيير داده که لايق آن حال قبل شما نيستم و تغيير کردم که ديگر لايق نگاه رئوفانهي شما نيستم اين قاعده است ما در فقه گاهي يک کلمه دو کلمه سه کلمه گاهي يک جملهي کوتاه را به کار ميبريم ميبينيم يک قاعدهاي ميشود در همهي ابواب فقهي به کار ميآيد ميفرمايند عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّع (بحارالانوار، ج 2، ص 245) ما اصول را القا ميکنيم شما از اين فروع استنباط بکنيد ايجاد بکنيد متفرع بکنيد اين جا القا اصل است او سوال ميکند چه باعث شد که من لايق نگاه سابق شما نيستم حضرت ميفرمايد روابط تو با مومنين تغيير پيدا کرد رابطهي امام معصوم دائر مدار رابطهي مومنين با هم ديگر است يعني اگر اين روابط تغيير بکند رابطهي امام معصوم هم تغيير ميکند اگر به سمت اصلاح برود رابطه اصلاح ميشود اگر به سمت خراب شدن برود رابطه خراب ميشود خيلي قاعدهي عظيمي است اگر کسي به دنبال اين است که رابطه اش با امام معصوم اصلاح شود چه بکند؟ در دوراني که دوران غيبت است ما ميخواهيم رابطه مان با امام زمان خوب شود چه بکنيم؟ رابطهي مومنين با هم ديگر اصلاح شود هر چقدر انسان رابطه اش را با مومنين ديگر بهبود بخشيد صفا داد کمک کرد مهربان بود متواضع بود هر چقدر اين بهتر شود اين رابطه با امام معصوم بهتر ميشود رابطهي مومنين عين رابطه با امام معصوم است.
شريعتي: يعني من خودم را با شما يکي ديدم؟
حاج آقا عابديني: اين يکي ديدن خيلي سخت است نهايت مسئله است اما آغازش ميتواند از اعتنا کردن متواضع بودن محبت کردن نسبت به هم ديگر دلسوز مهربان بودن باشد اقلش اين است که وقتي به هم ميرسند تعبير روايت اين است که با روي خوش با هم برخورد بکنند اقلش اين است که اگر کسي پشت سرش حرف ميزند دفاع بکند اينها کاري نميبرد هزينه ندارد ولو به سلام با يکديگر ملاقات بکنند با يک سلام با يکديگر رابطه برقرار بکنند ميگويد با روي خوش با هم ديگر برخورد بکنيد اين که هزينه ندارد علي بن مهزيار دارد که خدمت امام زمان رسيدم پس از بيست سال که به جدّ دنبال اين بودم که حضرت را در دوران غيبت ملاقات بکنم مرتب مکه ميرفت آن جا دنبال حضرت بود خيلي شيفته بود و خيلي مشتاق بود هر کاري که امکان اين را داشت که او را به آستانهي حضرت برساند انجام ميداد تا اين که پس از بيست سال مشرف شد تا رسيد اولين سوالي که حضرت با او ميپرسد اين است که علي بن مهزيار دير آمدي چرا؟ ما باشيم چه جواب ميدهيم؟ ميگوييم من که بيست سال است ميخواهم بيايم راه از آن طرف بسته بود حضرت ميفرمايد ما زودتر از اين منتظر شما بوديم عرض ميکند ما مشتاق بوديم راه بسته بود حضرت ميفرمايد راه بسته بود يا روابط شما با هم تغيير کرده؟ به فقرا رسيدگي تان کم شده عيادت شما از مريضها کم شده ارتباط و زيارت و ملاقات مومنين و مجالس شما با هم ديگر کم شده رفت و آمدهاي شما کم شده چقدر تعبير زيباست يعني دي رسيدن علي بن مهزيار به محضر امام زمان در دوران غيبت که الآن وضع ماست علت اصلي اش اين است که حضرت ميفرمايد در روابطتان ايراد است بله اشتياق لازم است که انسان دنبال امام باشد اما اين اشتياق را انسان بايد در روابط با ديگران نشان بدهد آيت الله بهجت ميفرمود يک کسي بود چلهها ميگرفت براي اين که خدمت حضرت برسد شصت هفتاد سال پيش کنار مکه اين امکان بود که چله بگيرند مقر کساني بود که رياضت ميکشيدند چله ميگرفتند تا به خدمت حضرت برسند يا حاجتهايي داشتند او روز چهلم بود خيلي مراقبه اش را شديد کرده بود که بتواند حضرت را ببيند محروم نشود يک کسي رسيد سوالي از او پرسيد در همين جايي که مشغول بود او هم ديد بي اعتنايي نکند ولي در عين حال کم اعتنايي با حالتي که زود او را رد بکند جوابي داد که رد شود بعد که رفت گفتند فلاني چه کردي امروز چهلم بود به نتيجه رسيدي يا نه گفت نه خبري نيست دلم خيلي شور ميزند رفيقش گفت الآن حضرت پيش تو بود چه کسي بود؟ همان کسي که به صورت ناشناس آمده بود سوالي داشت وسط اين روايت است اما يک روايتي را ميخوانم امام صادق ميفرمايد: المومن المحتاج رسول الله الي الغني القوي. فاذا خرج الرسول بغير جاجة غفرت للرسول ذنوبه، سلط الله علي الغني القوي شياطين تنهشه قال قلت کيف تنهشه؟ قال يخلي بينه و بين اصحاب الدنيا فلا يرضون بما عنده حتي تيکلف لهم، يدخل عليه الشاعر فيسمعه فيعطيه ما شاء فلا يوجر عليه، فهذه الشياطين التي تنهشه مومني که احتياج دارد رسول خداست به سوي کسي که غني است و قوت دارد رسول خداست اين پيک خداست کسي که مراجعه ميکند و نيازي دارد اين فرستادهي خداست يعني کانه خدا او را فرستاده براي من تا من را توسعه بدهد من را بالا ببرد با اين نگاه اگر يک کسي که ميآيد سراغ آدم آدم احساس بکند که او را خدا مستقيم فرستاده پيش من چه ميشود؟ الآن اگر بگويند يک کسي از جانب رهبر معظم آمده که اين را از شما بگيرد ببرد ما با کمال ميگوييم اگر آقا به ما اين توجه را بکند که يک کسي را فرستاده باشد با کمال ميل ميگوييم اگر بشنويم که امام زمان يک کسي را فرستاده اين را از ما بگيرد با کمال شوق ميدهيم ميگويد اين را خداي تبارک و تعالي فرستاده اگر آمد و حاجتش روا نشد و انجام نشد و برگشت اين جا ميفرمايد براي آن رسول گناهانش آمرزيده ميشود اما خدا شياطيني را بر آن غني قوي ميگمارد که دائم او را آزرده بکنند يعني حوادثي برايش پيش ميآيد وقايعي پيش ميآيد زندگي شيريني اش از دست ميرود چون رسول خدا را جواب کرده تعبيرات سنگين است. برميگرديم به همان روايت اول که روايت اسحاق بن عمار است آن جا ميگويد من ميدانستم آنها فرستادههاي خدا هستند نميخواستم به آنها بي اعتنايي بکنم اما از شهرت بر نفسم ميترسيدم بعد ميفرمايد حضرت که يا اسحاق آيا نميداني وقتي که مومنين به هم ديگر ميرسند دست ميدهند خدا صد مرتبه رحمت را نازل ميکند نود و نه تا مال آن کسي است که بيشتر آن يکي را دوست دارد.
شريعتي: اين طوري باشد بايد در محبت کردن به هم ديگر سبقت بگيريم.
حاج آقا عابديني: يعني ظرفيت ايجاد ميشود چون تغيير در رحمت خدا ايجاد نميشود آن چيزي که تغيير پيدا ميکند وجود ماست که استعداد رحمت را بگيرد ميگويد اين صد درجه رحمت در ارتباط ايجاد ميشود نود و نه مرتبه اش مربوط به کسي است که محبتش بيشتر است.
شريعتي: خيلي ممنون صفحهي 166 را تلاوت ميکنيم آيات نوراني سورهي اعراف.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَـذِهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللَّـهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ?131? وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ ?132? فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلَاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُّجْرِمِينَ ?133? وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ?134? فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ ?135? فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ ?136? وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ ?137?
ترجمه:
پس هنگامي که رفاه و نعمت به آنان روي ميکرد، ميگفتند: اين به سبب [شايستگيِ] خود ماست، و چون گزند و آسيبي به آنان ميرسيد، به موسي و همراهانش فال بد ميزدند؛ آگاه باشيد که [سررشته و] علت شومي و نحوست فرعونيان [که عکس العمل زشتيهاي خود آنان است] نزد خداست، ولي بيشترشان نميدانند. (???) فرعونيان گفتند: [اي موسي! از دعوتت دست بردار که] هر چه را به عنوان معجزه براي ما بياوري تا به وسيله آن ما را جادو کني به تو ايمان نميآوريم. (???) پس ما توفان و هجوم ملخ و شپش و قورباغه و آلوده شدن وسايل زندگي را به خون که عذابهاي گوناگوني بود به سوي آنان فرستاديم، باز هم تکبّر و سرکشي کردند و گروهي مجرم و گناهکار بودند. (???) و هرگاه عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند:اي موسي! پروردگارت را به پيماني که با تو دارد [و آن مستجاب کردن دعاي توست] براي ما بخوان که اگر اين عذاب را از مابرطرف کني يقيناً به تو ايمان ميآوريم و بني اسرائيل را با تو روانه ميکنيم. (???) پس هنگامي که عذاب را تا مدتي که [مي بايد همه] آنان به پايان مهلتآن ميرسيدند از ايشان برطرف کرديم، به دور از انتظار پيمانشان را ميشکستند. (???) نهايتاً به سبب اينکه آيات ما را تکذيب کردند، و از آنها غافل و بي خبر بودند، از آنان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان کرديم. (???) و به آن گروهي که همواره ناتوان و زبونشان شمرده بودند، نواحي شرقي و غربي آن سرزمين را که در آن [از جهت فراواني نعمت، ارزاني و حاصل خيزي] برکت قرار داده بوديم، بخشيديم؛ و وعده نيکوتر و زيباتر پروردگارت بر بني اسرائيل به [پاداش] صبري که [بر سختيها و بلاها] کردند تحقّق يافت، و آنچه را که همواره فرعون وفرعونيان [از کاخ و قصرهاي مجلّل] و سايه بانهاي خوش نشين ميافراشتند، نابود کرديم. (???)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: خيلي تا پايان فرصت نداريم جمع بندي مباحث شما را ميشنويم.
حاج آقا عابديني: يک نکته در رابطه با تلاوت آياتي که صورت گرفت عرض ميکنم که از قرآن بي بهره نباشيم در آيهي 132 سورهي اعراف ميفرمايد فرعونيان و ياران فرعون به جايي ميرسند که اين طور اعلام ميکنند که هر معجزهاي ديگر از جانب خداي تعالي بيايد تا ما را بخواهد هدايت بکند اينها سحر است و ما نميپذيريم «وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ» ما به تو ايمان نميآوريم اين ميشود انکار خيلي از اوقات انکار باب هدايت را به روي انسان ميبندد لذا به ما فرمودند که حواستان باشد اگر چيزي را نميدانيد انکار نکنيد به جايي ميرسد انکار که حتي کسي که معجزهي الهي ميخواهد برايش بيايد معجزه را هم نميبيند سحر ميبيند لذا ما در روابطمان با هم ديگر گاهي به انکار ميرسيم يعني يک کسي را تختئه ميکنيم يک عالمي است نپسنديديم تختئه ميکنيم همين تختئه باب علم او و بهره مندي از او را به ما ميبندد در ارتباطات خانوادگي گاهي يک خانواده را تختئه ميکنيم کمالي هم که در آنها باشد را ديگر نميبينيم لذا به ما فرمودند هم چنان که تصديق کردن و قبول کردن علت و دليل ميخواهد نفي کردن و رد کردن هم حتما بايد با دليل و انکار باشد بي دليل انکار نکنيم و الا اين حجابي ميشود و محروم ميشويم و خيلي کمالات را از دست ميدهيم به واسطهي انکار حتي تا اين حد که ميگويد معجزات را نميپذيرفتند و اين باب به روي انسان بسته ميشود که باب عظيمي است. در ادامهي بحث روايات متعددي است که نشان ميدهد رابطهي بين مومنين ولايت بين انسانها است و ولايت معصوم است و ولايت الهي است روايتي در اين خصوص است که نقل ميشود اين روايت شريف هم از مالک بن اعين روايت دارد هم اين روايت شريف نسبت به غير از مالک بن اعين آمده اين روايات همه اش زيباست در آن روايات ميفرمايد که اگر کسي در ارتباطش با ديگران آن حقوق اخوت را رعايت کرد بعد ميگويد حقوق اخوت چيست؟ سوال ميکنند حضرت ميفرمايد بگذر از اين ميگويد بفرماييد اصرار ميکند حضرت ميفرمايد اگر بفهمي و عمل نکني از ولايت ما خارج ميشوي اصرار ميکند حضرت هفت حق اخوت را بيان ميکند در آن جا ميفرمايد اقل اش اين است که آن چه را که براي خودت دوست داري براي او دوست داشته باش همين خيلي سخت است در ارتباط با ديگران آن چه را که انسان براي خود دوست دارد براي ديگران دوست بدارد ميگويد اگر اين کار را کردي ولايت او را به ولات خودت متصل کردي ولايت خودت را به ولايت ما متصل کردي و ولايت ما را به ولايت الهي يعني از ولايت او تا ولايت الهي يک راه ميانبر و سريعي ايجاد شده که اين ولايت گفتنش ساده است ولايت يعني تحت سرپرستي خدا قرار گرفتن تابع شدن مطيع شدن انسان از خودش منيتي ندارد ميگويد در دوستيها انسان تحت ولايت الهي قرار ميگيرد من يک روايتي هم در مقابل ميخوانم که اگر گاهي انسان حقوق ديگران را رعايت نکند خيلي تعبيرات سنگيني آمده در اين روايت شريف ميفرمايد که خداي تبارک و تعالي براي بندهي مومنش چهل سپر قرار داده که اين سپرها او را از اين که رسوا شود حفظ ميکنند سپرهاي مادي او را از گزند ماده و اشياء ماده حفظ ميکنند اما خدا ميفرمايد من چهل سپر و حافظ براي او قرار دادم که رسوا نشود در نظام معنوي ساتر او هستند اگر انسان گناه کبيرهاي مبتلا شد و آن گناه در وجودش راه پيدا کرد يکي از اين سپرها ميرود تعبير خيلي سنگين است إنّ للّه ِِ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلى عبدِهِ المؤمنِ أربَعينَ جُنَّةً ، فمتى أذنَبَ ذنباً (كبيراً) رَفَعَ عَنهُ جُنَّةً ، فإذا عابَ أخاهُ المؤمنَ بشيءٍ يَعلَمُهُ مِنهُ انكَشَفَتْ تلكَ الجُنَنُ عَنهُ ، و يَبقى مَهتوكَ السِّترِ ، فَيَفتَضِحُ في السماءِ على ألسِنَةِ المَلائكةِ و في الأرض على ألسِنَةِ الناسِ (ميزان الحکمه، ج 4، ص 292) اما اگر عيب جويي کرد به برادر مومنش آن هم يک چيزي که از او ميدانست نه يک چيزي که نباشد يک چيزي که در وجود او هم است همهي چهل سپر يک جا ميريزد ميگويد اگر گناه کبيرهاي مبتلا ميشد يک سپر او ميرفت اما اگر از برادر مومن عيب جويي بکند يک جا چهل سپر او از بين ميرود و او ديگر هيچ پرده و پوششي ندارد بعد ميفرمايد اول در آسمان رسوا ميشود و بعد اگر مرتکب گناهي شد چون حافظ ندارد رسوا ميشود و دنبالهي روايت خيلي عجيب است ميفرمايد حواستان باشد که اگر به گناهي مبتلا شديد يا حقوقي ضايع کرديد حقوق را جبران بکنيد دارد که اگر انسان در دلش نسبت به مومني يک حالت سوء پيدا بکند از ولايت الهي خارج است روايات اين جا خيلي روايات تند و زيادي است که ترس ايجاد ميکند.
شريعتي: خيلي ممنون تشکر التماس دعا خدانگهدار.